یکشنبه، دی ۰۳، ۱۳۹۱

یلدا و مایا!


 

در تاریخ 20 دسامبر 2012، ‌ ما هم جشن «پایان دنیا» را همزمان با جشن‌های شب یلدا بر پا کردیم!  البته «پایان دنیا» در واقع از روز 19 دسامبر سالجاری آغاز شده بود؛   زمانیکه «ناوگان روسیه در اقیانوس آرام» عملیات مبارزه با دزدان دریائی در ناحیة خلیج عدن و شاخ آفریقا را آغاز کرد.  به گزارش سایت نووستی،  ‌ مورخ اول دیماه سالجاری،   ناوگان اقیانوس آرام شامل چند ناو از جمله ضد زیردریائی «مارشال شاپوشنیکوف»، ‌ تانکر «ایرکوت» و کشتی یدک‌کش «آلاتائو» می‌شود.

 

حال اگر به نقشة جغرافیا بنگریم خواهیم دید که خلیج عدن و شاخ آفریقا در واقع شاهرگ اقتصادی قاچاقچیان «دیندار» و خداجوئی است که در مسیر «اروپا ـ‌  بندرعباس» و بالعکس  تحت نظارت ارتش ناتو فعال‌اند!   خلاصه پهلو گرفتن ناوشکن روسیه در بندرعباس در واقع هشداری بود به حکومت جمکران.   این حکومت در تداوم راه «نورانی» کلنل آیرون‌ساید،  با همکاری پاکستان و افغانستان، ‌ به گسترش «تجارت قاچاق» در منطقه اشتغال دارد.   و همانطور که می‌بینیم،   گسترش تجارت قاچاق در گسترش «معنویات» و «اخلاق محوری» نقش سرنوشت سازی ایفا می‌کند.  حکومت «شیخ‌وشاه» نیز در عمل،   نان همین نوع «معنویات» را سق می‌زند؛  شیخ‌الله و شاه‌الله در واقع آخورشان مشترک است.  شیخ‌الله می‌خواهد برای اسلام و امام «شهید» شود،   و آرزوی شاه‌الله هم کشته شدن در راه «آزادی» ‌است! 

 

در مورد توحش و خشونت شیخ‌الله نیازی به توضیح نیست،   سه دهه ‌است که این توحش در قالب حکومت اسلامی بر ملت ایران تحمیل شده.  ولی برای آشنائی با آرمان‌های «انسان‌ستیز» شاه‌الله می‌توانیم به «سایروس نیوز» مراجعه کنیم.  در این سایت از زبان «ندا» برای ادارة امور کشور «فتوی» صدوریده‌اند.   بله،   «ندا آقا‌سلطان» که معلوم نیست در واقع وجود داشته یا نه،   چنین فتوی داده که کشور باید با «خرد» اداره شود!   

 

مسلماً کسی ادعا نخواهد کرد که برای ادارة کشور «بی‌خردی» الزامی است!  ولی دلیل استفاده از واژة خرد را در جای دیگری می‌باید جستجو کرد،  آنجا که پیرامون واژگانی از قماش خرد،  اخلاق،  آزادی، ‌ استقلال و ... و دیگر واژگان‌ فریبنده و مبهم،  «اجماع» مردمی به وجود آورده‌ و می‌آورند؛  مراکز «هدایت افکار عمومی» در لندن و واشنگتن. کارمندان این مراکز نیک می‌دانند که «ابهام» حاکم بر واژه‌هائی از قبیل آزادی،‌  خرد،  پیشرفت،  تغییر، اعتراض و... «جمع» را بسیج می‌کند!  هر کس از این واژگان برداشتی دارد و آن را به میل خود می‌آراید. به قول معروف،  «هرکسی از ظن خود» با این قالب‌های پوچ همراه می‌شود و به این ترتیب به برنامة فریب افکار عمومی پای می‌گذارد.   

 

اگر مشخص شود که «آزادی» در چارچوب آزادی‌های مطروحه در مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر مد نظر است،   دیگر شاه‌الله نخواهد توانست با شعر بندتنبانی «کشته می‌شویم»،  این آزادی را به ابزار «مرگ‌پرستی» تبدیل نماید!  و به طریق اولی دکان شهیدفروشی و قهرمان‌سازی شیخ‌الله و داس‌الله نیز تعطیل خواهد شد،   و عموسام برای نشاندن سگ بجای کله‌پز دست تنها می‌ماند.  

 

به عنوان نمونه،   وقتی در یکی از رسانه‌های داخلی عکس‌های «زهرا خانوم در بانک» منتشر شد،  همه فهمیدند که «ابراز نگرانی» رادیوفردا برای زهراخانوم و میرحسین صحنه‌سازی بوده و به این ترتیب دستان مقدس عموسام از ریش و پشم «مومن»، و «دیندار» و حجاب «خداجو»،  و خصوصاً از ردای «قواد برتر» کوتاه ماند!

 

همانطور که «مومن» به خیال خود از پیامبر و امامان‌اش «الگوبرداری» می‌کند،  منطقاً‌ شیوة برخورد «قواد برتر» نیز می‌باید به عملکرد ابراهیم،   «بزرگ قواد» اسطوره‌ای نزدیک‌ باشد.   ابرقواد معاصر می‌باید،  همچون هیتلر در زمینة «تخریب انسان» و گسترش خشونت و حماقت رکوردار شود.   شعار هیتلر چه بود؟  «مبارزة‌ همزمان با شرق و غرب!» به عبارت دیگر دستگاه «فوهرر» برای هدایت سرمایه به بانک‌های آنگلوساکسون‌ها،  همزمان مادیت انسان و سرمایه‌داری را نفی می‌کرد!   جالب اینکه هنوز در آلمان،  «در» بر همان پاشنه می‌چرخد!  از لاشة هیتلر هیچ نمانده،   ولی محفل «هیتلری‌ها» از طریق «اشپیگل» و «یونگه ولت» همان مسیر را دنبال می‌کند.

 

«اشپیگل» که شکمش را برای تهاجم نظامی به ایران صابون زده بود،   حال که خرما را بر نخیل می‌بیند،  تغییر پروپاگاند داده،  و به ارائة تصویر قدرت قدرت از جمکران مشغول است!   در حالیکه «یونگه ولت» برای حذف و نابودی «سرمایه داری» خیز برداشته!   دلیل هم اینکه «نظارت قانون» بر سرمایه،   نان حضرات را آجر خواهد کرد!   اگر حساب و کتابی در کار آید،   فعالیت شبکه‌های قاچاق انسان،  سلاح و مواد مخدر با اشکالات اساسی روبرو خواهد شد و پایه و اساس استعمار غرب،  یعنی «حکومت‌های اسلامی» متزلزل شده،  اسرائیل نیز در ویراست مورد نظر واشنگتن به افلاس می‌افتد.  

 

اینک به صراحت می‌توان دریافت هدف از لات‌بازی محمدمرسی و مخالف‌نمایان‌اش در مصر چیست؛   تداوم راه نورانی «امام خمینی!»  به عبارت دیگر،  گسترش «یکجانبه‌گرائی» جهت ممانعت از بازگشت اسرائیل به درون مرزهای قانونی‌اش!  حال که به حاج روح‌الله و «انقلاب‌شان» رسیدیم بد نیست از خوش‌رقصی‌های شیخ مهدی بازرگان برای اربابان‌اش در ینگه دنیا یادی کرده باشیم.   این خوش‌رقصی‌ها در «اطلاعات. نت»،  ‌مورخ 15 دسامبر 2012 هم بازتاب یافته.   

 

دولت «مردمی» بازرگان،  پس از موفقیت کودتای 22 بهمن 57 و حضور آیت‌الله‌ها در رأس قدرت سیاسی،   به صورت «یکجانبه» قرارداد 14 دسامبر 1921 را لغو فرمودند!  یادآور شویم به موجب این قرارداد «ورود نیروی نظامی بیگانه به ایران،  تهدید مسکو» تلقی می‌شد:‌  

 

«[ به اصرار اعضای ناتو،  واشنگتن،  لندن و پاريس]  اين قرارداد به صورت يكجانبه،  از سوي دولت [...]‌ مهدي بازرگان لغو شد[...] همکاران دولت [...] بازرگان اشاره کرده بودند که ایران نیاز به ارتشی به آن بزرگی هم ندارد!  و این مطلب 18 ماه پیش از تعرض نظامی عراق در مطبوعات نیز منعکس شده بود[...]‌ همين قرارداد و ترس از مداخله نظامي مسکو بود که [دولت انگلستان] در سال 1951 نتوانست نيروي نظامي به خوزستان بفرستد[...]‌»

 

بی‌دلیل نبود که شیخ مهدی در دولت مصدق‌السلطنه حضور داشت!   ولی خارج از خوش‌رقصی‌های شیخ مهدی برای اربابان‌اش؛   دلیل واقعی کوفتن ملایان بر طبل معنویات،‌  و ابراز نفرت اوباش‌ «سبز» و شاه‌الله از روسیه،   در همین «مسائل» پیش‌پاافتاده ریشه دارد.  مسائلی که طی طریق در راه نورانی هیتلر را غیرعملی کرده،   و محفل «احترام به ادیان» را حسابی در بن‌بست انداخته!   این است دلیل رونق بازار آخوندهای مؤنث و مذکر در شرق و غرب؛‌  از «پوسی رایوت» گرفته تا نسرین ستوده و هابرماس!    «هدف» از اینهمه هیاهو و جایزه بگیری و عکس و تفصیلات،   همچنانکه بارها و بارها گفته‌ایم نشاندن «اخلاق» عوام‌پسند و اعتقادات «مبهم» خاله‌زنک‌ها و خلق‌الله بجای قوانین حقوقی معاصر است. 

 

به یاد داریم که شیخ نسرین ستوده،  در پیام‌شان خواهان «عدالت» شده بودند،  و «اعتقاد» داشتند که «استقلال قوة‌ قضائیه»‌ عدالت کذا را تأمین خواهد کرد.   خشونت‌پرستی ایشان به کنار،  جالب اینجاست که چارچوب حقوقی عدالت و استقلال مطلوب شیخ نسرین اصلاً مشخص نیست و بین «نظرات» مشعشعانة ایشان و عربده‌های حاج‌روح‌الله هیچ تفاوت ماهوی وجود ندارد.   در هر حال،   اظهارات صدمن یک‌قاز «حقوقدانان» جمکران از قماش عبادی و ستوده و مهرانگیز کار را بارها و بارها بررسی کرده‌ایم؛  ‌اینان حقوقدان‌نیستند؛  آخوندهای حقوق‌بگیر و مونث‌اند،  که تنها وظیفه‌شان انسان‌ستیزی است،   یعنی گسترش خشونت و حماقت و مرگ‌پرستی.  دلیل هم روشن است، ‌  در عرصة توحش ادیان ابراهیمی،  جائی برای «انسان» و قوانین انسان‌محور پیش‌بینی نشده.   

 

انسان منطقاً روی به زندگی و آینده دارد،   قادر به تفکر و استدلال است؛  و با بهره‌گیری از شناخت،  علم، ‌ و حتی تخیلات و اوهام‌اش در زمینة علم و صنعت و هنر نوآوری می‌کند،  حال آنکه ادیان ابراهیمی یکبار برای همیشه همه چیز را برای بندگان خدا «محاسبه» کرده‌اند!

 

در تاریخ 17 دسامبر 2012 ،  10 دختربچة‌ افغان بر اثر انفجار مین در ولایت ننگرهار به قتل رسیدند.  و جالب اینکه،   سخنگوی وزارت امور خارجة مرده‌شویان فقط از کشتار مدرسة «سندی هوک» ابراز تأسف کرد!  بی‌تفاوتی نسبت به فاجعة «ننگرهار» و ابراز تأسف نسبت به کشتار کودکان ‌«سندی هوک» برای آشنائی با پیروان توحش ابراهیم در هزارة سوم کفایت می‌کند.  این مختصر را گفتیم تا حکومت مرده‌شویان که اینروزها خیلی «مبادی آداب» هم شده و می‌خواهد تصویر «متمدن» از چهرة پلیدش ارائه دهد،  بداند که «یکسویه‌گی» و «جانبداری» در هر حال نشان آشکار از توحش است!   «توحش» همواره از «قربانی» تغذیه می‌کند.  به عبارت دیگر «روابط یک‌سویه» موتور تولید «قربانی» است.   ساده‌تر بگوئیم،  تولید «قربانی» به گسترش توحش منجر خواهد ‌شد.   و جالب اینکه،   یکی از مهم‌ترین ابزار گسترش این قماش روابط،  همان «جنجال رسانه‌ای» است.   

 

خودکشی فرضی آن پرستار هندی در بریتانیا‌ و کشتار «سندی هوک» به کنار،  در همین چارچوب می‌بینیم که جنجال پیرامون «توهین» به اکبر رفسنجانی با چه هدفی به راه افتاده.  حکومت جمکران،  حکومت «معنویات» است به همین دلیل نیز با به راه انداختن جنگ زرگری پیرامون اکبر رفسنجانی و پسرش،  «تخلفات مالی» مهدی هاشمی را به حاشیه رانده! باری رسانه‌ها هر چه می‌خواهند بگویند،   به استنباط ما آتلانتیست‌ها روزهای سختی در پیش خواهند داشت،  و بیماری نابهنگام هیلاری کلینتن نیز از همینجا ناشی می‌شود.        

 

به استنباط ما هیلاری کلینتن «بیمار» شده تا مجبور نباشد در «سنا» حضور یافته و پیرامون قتل سفیر آمریکا در بن‌غازی «توضیح» دهد!   دلیل هم اینکه ایشان علیرغم تفاهم کامل با حکومت‌های اسلامی و دینی و غیره نمی‌توانند در برابر سنای آمریکا  قتل سفیر اینکشور را در لیبی «خواست خدا» معرفی کنند.   و یا اینکه بفرمایند،   سفیر ما در راه استقرار «عدالت» و دفاع از حقوق «معترضان» به «شهادت» رسیده!   چرا که طویلة مک‌کارتی این قماش علوفه را فقط ویژة تغذیة اسلام‌گرایان تولید می‌کند؛   نه جهت استفاده در حاکمیت آمریکا!   اظهارات مضحک علی خامنه‌ای،   بیانیه‌های ابلهانة میرحسین موسوی و ... و خصوصاً «پیام» شیخ نسرین ستوده را که فراموش نکرده‌ایم!   حکومت جمکران و مخالف‌نمایان‌اش،  ‌ به ویژه زندانیان «رسانه‌ای» قلعة حیوانات وظیفه دارند در مسیر معنویات ـ   در راستای توحش «حضرت ابراهیم» ـ گام بر ‌دارند تا «ایستائی» را بر جوامع تحت سلطة غرب تحمیل کنند.   اینگونه است‌که شایعه پراکنی،   یعنی صحبت‌های خاله زنکی و «تهاجم به حریم خصوصی» هنرمند،  جای «نقد و بررسی» آثارش را می‌گیرد.   و دانشگاه‌های «صاحب نام» غرب نیز مشتی اراذل  ایرانی‌نما را برای پیشبرد همین امور «استخدام» کرده‌اند!   

 

و چرا راه دور برویم،   مطلبی که در سایت رادیو بین‌المللی فرانسه،  مورخ 12 دسامبر 2012 انتشار یافته ـ  این مطلب مورد تأئید ما نیست ـ  بهترین منبع موثق جهت «اثبات توحش» جمکرانیان و رهبرشان می‌تواند باشد.   از توحش رهبر جمکران هیچ نمی‌گوئیم،   چرا که آخوند‌جماعت، ‌ بنابرتعریف وحشی و خشونت‌پرست است.   دلیل هم اینکه آخوند جانبدار است و در مخیله‌اش جز «روابط یکسویه» هیچ نیست.   اینچنین است که «انسان» در مقام موجودیتی مادی که خارج از سنگر حق و باطل قرار می‌گیرد،   و به «خدمت» رهبر ـ   شیخ یا شاه ـ در  نمی‌آید،   در قاموس آخوند «مرتد» است و «گناهکار»،   و نزد شاه‌الله هم «خائن» است و «وطن‌فروش!»  

 

با اینهمه،   انسان روی به آینده و زندگی دارد،  و ستیز سه بنگاه نشخوار گذشته،  یعنی شاه‌الله،  داس‌الله و مصدقی‌ها با «دمکراسی» از همینجا ریشه می‌گیرد.  در دمکراسی،  پیشوا و قهرمان و مقدسات و خلاصه ابزار «یکسویه‌گی» و «جانبداری» از قماش عشق و نفرت و حق و باطل وجود ندارد؛‌   پایه و اساس فقط انسان است.   انسان در مقام «یک واقعیت» که نیازهائی مادی دارد.  به عبارت دیگر،   «انسان‌محوری» را هرگز نمی‌توان در ترادف با «باور» نشاند؛   برخلاف باورها،  که ریشه در اوهام و پیش‌داوری‌ها دارد،  انسان‌محوری ،  بر مادی‌ات ملموس «پیکر انسان» تکیه کرده.

 

اعلامیة جهانی حقوق بشر،   برای تعریف حقوق فردی و آزادی‌های اجتماعی انسان‌ها،  این اصل مسلم،  یعنی چارچوب مادی پیکر انسان را مد نظر قرار داده.   ولی حکومت مرده‌شویان ـ  مجموعة داس‌الله، شاه‌الله و شیخ‌الله ـ  «جسد انسان» را بیشتر می‌پسندد؛  اینان جسد انسان را به جای انسان نشانده‌اند.   دلیل هم روشن است،   این جماعت جز «پرستش» و روضه و زوزه هیچ برنامه‌ای نداشته و ندارند.   پرستش مردم،  میهن،  خدا،  اسلام،  و خصوصاً قربانی.  مورد داس‌الله و مصدقی‌ها هیچ نیازی به بررسی ندارد،   چرا که اینان خود از مخلفات سیاست «شیخ و شاه» هستند.  پس نگاهی داشته باشیم به شاه‌الله!

 

شاه‌الله که این‌ روزها آشکارا با شیخ‌الله نرد عشق می‌بازد و بر علیه «روشنفکر» بیانیه صادر می‌کند،   در تاریخ 25 و 26 آذرماه سالجاری یک مراسم روضه و زوزة خیابانی در لندن بر پا کرده بود.   با مراجعه به فیلم این مراسم در سایروس‌نیوز می‌بینیم که حضرات سخت به تقلید از حسین عین مشغول شده،   «زندگی» را برای «کشته شدن در راه آزادی» می‌خواهند!   ولی روضه و زوزة حضرات به استنباط ما ریشه در افلاس روزافزون لندن و واشنگتن دارد،  چرا که اربابان شاه‌الله کنترل شاهرگ‌های «قاچاق» را از دست داده‌اند،   و دیگر نمی‌توانند از  طریق ایران،  افغانستان و پاکستان به تخریب ملت‌ها ادامه دهند.   به همین دلیل،  همزمان با پهلو گرفتن ناوشکن روسیه در بندرعباس و ورود دیوید کامرون به افغانستان، 61 تن موادمخدر در این کشور به آتش کشیده شد:

 

«[...] بیش از 61 تن مواد مخدر در ولایت ننگرهار افغانستان [...]  به اتش کشیده شد.  در این باره آژانس باختر خبر داده [...]»

منبع: نووستی،  مورخ اول دیماه سالجاری  

 

بله،   این آتش افروزی هم باید قسمتی باشد از همان «آخردنیا!»   البته آخر دنیای لوطی و عنترهای «اخلاق‌محور» عموسام که «تهاجم به حریم خصوصی» را در مکتب پدر ادیان ابراهیمی‌‌شان آموخته‌اند. آنگلوساکسون‌ها،  به ویژه پس از کودتای بلشویک‌ها،‌   با الهام از الگوی حضرت ابراهیم،   «روابط یکسویه» و «دیپلماسی بمب» را آنقدر گسترش دادند تا موفق شدند،  «شهروند جهان» نیز اختراع کنند.   شهروند جهان ویراست نوینی است از «ابراهیم» که با پیشرفت در  «بی‌مسئولیتی»،  جانبداری،  و تهاجم به حریم خصوصی،   شیوة «تخریب انسان» را به عرصة «هنر» و «آفرینش هنری» کشانده. 

  

پیش از ادامة‌ مطلب نگاهی داشته باشیم به شاه اسطورة انسان‌ستیزی،  که همان قصة ابراهیم باشد.   این اسطوره پایه و اساس توحشی است که بر ملت ایران و دیگر کشورهای مسلمان‌نشین حوزة «یوروـ دلار» تحمیل ‌شده.   در این اسطوره بی‌مسئولیتی و خروج از جایگاه واقعی اجتماعی «پدر ادیان ابراهیمی» را بررسی خواهیم کرد تا نشان دهیم،   «قدرت تخریب» ابراهیم به مراتب از بمب هم بیشتر بوده.  

 

بمب انسان‌ها را نابود می‌کند؛‌   ارزش‌های اخلاقی حاکم بر جوامع انسانی را نمی‌تواند از میان بردارد.   همچنین هیچ بمبی قادر نیست در بطن خانواده،  جایگاه واقعی افراد را تغییر داده،  پدر را به پسر یا مادر را به خواهر تبدیل کند.   حال آنکه در ابراهیم،  چنین قدرت مخرب و ضدانسانی‌ای وجود داشته.  ابراهیم خود را «برادر» همسرش معرفی می‌کند،   و همسرش را در اختیار فرعون می‌گذارد.  به عبارت دیگر،   پدر ادیان ابراهیمی که به «امر خداوند» حرکت می‌کند،   نه تنها در چارچوب معیارهای جوامع کهن فاقد شرافت اخلاقی است که هنجارهای اخلاقی جوامع دمکراتیک غرب را نیز زیر پا گذارده:

 

«[...] پس از مرگ پدر ابراهیم،  خدا به وی گفت [...] به سمت زمینی رود که خدا او را به قومی بزرگ تبدیل کند [...]در سن ۷۵ سالگی ابراهیم به همراه همسرش،  سارا [...] به کنعان رفت [...]‌ در سرزمین کنعان قحطی شد [...]‌ ابراهیم و همسرش [...] به سمت سرزمین مصر رفتند. در راه ابراهیم به سارا گفت که وانمود کند خواهر و نه همسر اوست تا مصریان او را برای رسیدن به همسرش نکشند[...]»

 منبع: ویکی‌پدیا

    

اینگونه است که ابراهیم از پذیرش مسئولیت «همسری» سر باز می‌زند.   به عبارت دیگر،   برای او هیچ اهمیتی نداشت که همسرش را در اختیار دیگران قرار دهد.  پدر ادیان ابراهیمی نمی‌خواست جان‌اش را «به خاطر یک زن» به خطر اندازد!   در گام دوم،  ‌ همین ابراهیم،  هاجر و فرزندش،   اسمعیل را در صحرا رها می‌کند،  چرا که سارا همسرش،  اسحاق را به دنیا ‌آورده.   ماجرای قربانی کردن «فرزند» در راه خدا هم که شناخته شده‌تر از آن است که نیازی به تفسیر داشته باشد.

 

در این اسطورة انسان‌ستیز پدر ادیان ابراهیمی ابتدا به «تخریب» جایگاه همسر می‌پردازد،  در گام دوم به فرمان خدا برای قربانی کردن فرزندش آماده می‌شود،   سپس با اطمینان از «برتری اعتقادات» خود،  به اعتقادات مذهبی دیگران اعلان جنگ می‌دهد،   و به تخریب بتکده‌ها مشغول می‌شود!  امروز نیز تخریب خانقاه،  مسجد،‌  کلیسا و عبادتگاه‌های بودائیان،  یهودیان و دراویش و غیره با الهام از توحش ابراهیم صورت می‌پذیرد.   آنچه در این حکایت اهمیت دارد «بی‌مسئولیتی» است که انسان را به ابزار ارادة «خداوند» تبدیل می‌کند،   و به اینصورت است که توحش «روابط یکسویه» به ارزش ‌گذاشته می‌شود.  

 

آنچنانکه اسطورة کذا نشان می‌دهد،   حضرت ابراهیم گریز از مسئولیت،   تخریب انسان و تهاجم به حریم خصوصی را از خانوادة‌ محترم خودشان آغاز کردند،   و به مرور زمان وحشیگری‌شان آنچنان گسترش یافت که به بت‌پرستان «درس» خداشناسی دادند و ثابت فرمودند که بت‌پرستی خطاست!   چرا که «بت» قادر به «شنیدن و حرف زدن» نیست!   به عبارت دیگر،   می‌باید بپذیریم که خداوند نامرئی حضرت ابراهیم،   هم می‌شنود و هم سخن می‌گوید:

 

«ابراهیم تصمیم گرفت که به مردم درسی بدهد [...]  تمامی بت‌ها را شکست و [...] بت بزرگ را باقی گذاشت.   مردم از [ابراهیم]  سئوال کردند که با بت‌ها چه کرده [...] او پاسخ داد که چرا از بت بزرگ سئوال نمی‌کنند.   مردم پاسخ دادند که این بت قابلیت شنیدن و حرف زدن ندارد و ابراهیم گفت که پس چرا او را پرستش می‌کنید[...]»

همان منبع

 

چه ذکاوتی!   و اینچنین بود که در بی‌بی‌گوزک‌ها،   پدر ادیان ابراهیمی  به «طریق علمی» به «مردم» ثابت کردند که اگر «بت» کذا نمی‌شنود و سخن  نمی‌گوید،  پس «خداوند ابراهیم» هم وجود دارد،  هم می‌شنود،  هم می‌بیند و هم سخن می‌گوید!  حال آنکه پس از گذشت صدها سال از آن دوران «بی‌زمان» هنوز هیچکس نمی‌تواند وجود‌ و یا عدم وجود همین خداوند را به اثبات برساند.   ولی گویا «مردم» ادعای ابراهیم را پذیرفتند!  آنگاه ابراهیم به سراغ «حاکم ظالم» رفت،  حاکمی که ادعای خدائی داشت.   و به یاد داریم که این ابراهیم همان موجود جبون و بی‌مسئولیتی است که از ترس‌جان،   همسرش را بجای خواهرش به اتاق خواب فرعون فرستاده بود!   همین ابراهیم با حاکم «بحث» می‌کند ولی چون حاکم مزخرفات‌اش نمی‌پذیرد و «یهوه» هم به کمک‌اش نمی‌آید،   آنحضرت فرار را برقرار ترجیح داده،   راهی «ارض مقدس» می‌شوند:

 

«بعد از این اتفاق ابراهیم با حاکمی ظالم که خود را خدا می‌دانست بحث کرد. [...]‌ ولیکن او همچنان پیام ابراهیم را رد کرد.  ابراهیم [...] ‌این سرزمین را [...] ترک کرد و به سمت ارض مقدس رفت[...]‌»

همان منبع

 

بله،   ابراهیم به سوی «ارض مقدس» رفت.  جالب اینکه ابراهیم‌های معاصر هم «ارض مقدس» دارند.   اینان پس از عمری قوادی و قاچاق و تاراج معابد «کفار» دلارهای‌شان را به بانک‌های سوئیس،  بریتانیا و آمریکا منتقل می‌کنند،   هیچکس هم به فرار سرمایه‌ها اشاره نمی‌کند، بگذریم.   «حاکم ظالم» از ابراهیم «درس» نمی‌گیرد.   اگر با توسل به «مقدسات» می‌توان در جایگاه برتر نشسته،  به مردم «درس» داد،   زمانیکه حاکم توپ‌اش پر است و از «مردم» نمی‌ترسد سر «پیامبر» به سنگ خواهد خورد!   ولی ابراهیم از درس دادن دست‌بردار نبود.   «درسی» که جز «تخریب» هیچ نداشت؛   به ویژه تخریب اماکن مقدس مردم؛   همان شیوه‌ای که بعدها «محمد صاد» در جزیره‌العرب در پیش گرفت. 

 

و اینک در تمامی کشورهای «اسلام زده» که تحت نظارت سازمان سیا دم از «استقلال» می‌زنند ـ  پاکستان،  افغانستان،  جمکران و غیره همین شیوة ابراهیمی رواج دارد.   همچنانکه می‌بینیم،   ابراهیم فاقد جایگاه اجتماعی است و محل سکونت مشخص هم ندارد؛  آنحضرت در واقع «ولگرد» و هیچکاره‌اند،   اختیار و اراده‌ای هم ندارند.  به فرمان خدا «حرکت» می‌فرمایند!   شیوة عمل این ولگرد اسطوره‌ای بر مرزشکنی ـ  از طریق «حذف»،‌  «تهاجم به حریم خصوصی» و «گریز از مسئولیت» استوار شده.   و امروز اوباش حکومت اسلامی و مخالف‌نمایان این حکومت همین شیوه را نصب‌العین خود کرده‌اند.
 

      

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
...
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 

 
Share