جمعه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۹


سلام بر زیردریائی!
...
در پی شیون و زاری احمدی‌نژاد و واکنش تند مسکو،‌ نه تنها دارودستة اکبر بهرمانی که نمایندگان مفلوک مجلس‌ چاه جمکران نیز برای نبرد با روسیه ابراز آمادگی کردند! به همین دلیل رزمناو اتمی ایالات متحد برای پشتیبانی از نوکران‌ «مستقل» خود در جمکران وارد تنگة هرمز شد.

واکنش آنگلوساکسون‌ها به اعلام مواضع‌ صریح کرملین در مورد طالبان جمکران، انفجار بمب در روسیه و سپس در هند بود. چرا که انتقاد سرگئی پریخودکو، مشاور دیمیتری مددوف از عوامفریبی، افراط‌گرائی، قانون‌شکنی، عدم شفافیت و بی‌مسئولیتی به حکومت اسلامی محدود نمی‌ماند. مشاور دیمیتری مدودف در واقع «ویژگی» تمام حکومت‌های مزدور ناتو را در سراسر جهان مورد نکوهش قرار داد. و این امر مخالف‌نمایان فرنگ‌نشین حکومت ملایان را گامی دیگر به حکومت طالبان جمکران نزدیک‌تر کرد. پیشقراول این تحرکات مهوع طبق معمول حاج فرج‌دباغ بود که جهت لجن‌پراکنی و گسترش زمینة‌ تقدس‌ها باب «گفتگو» را با آیات‌عظام گشود، سپس نوبت به سیمای جذام زدة جمکران رسید که جهت بازارگرمی برای «فاشیست ـ مسلمان‌های» گروه خاتمی، از خاله‌زنک‌های محفل رامین جهانبگلو کمک بطلبد. پس تعجبی ندارد که لجن‌پراکنی و عوامفریبی چارپایان طویلة مک‌کارتی در سایت «گویانیوز» منعکس شود.

سخنان سرگئی پریخودکو، مشاور دیمیتری مدودف پیرامون عوامفریبی، افراط‌گرائی، قانون‌شکنی، عدم شفافیت، و بی‌مسئولیتی در واقع هشداری است به اربابان حاکمیت جمکران، به ویژه در لندن و واشنگتن که برای ممانعت از حل بحران دست‌ساز هسته‌ای در کشورمان به یکجانبه‌گرائی روی آورده‌اند. چرا که اینک دست نوکران‌شان در جمکران برای اجرای سیاست استعماری قانون‌شکنی در عرصة‌ بین‌المللی بسته شده. این آنگلوساکسون‌های «اوباش‌پرور» می‌کوشند از طریق پادوهای‌شان در جمکران همزمان سه دروغ شاخدار را به ملت ایران حقنه کنند. از یکسو چنین القاء کنند که بیانیة «بات» در تقابل بامنافع ملی ایران است، از سوی دیگر روسیه را مخالف این بیانیه بنمایانند و نهایتاً همین کشور را مخالف حل بحران هسته‌ای دست‌سازشان معرفی کنند! برای القاء چنین دروغ‌های بیشرمانه‌ای است که دو جناح کاذب را به میدان آورده‌اند. میرحسین موسوی‌، بهرمانی و دیگر رهبران جنبش سبز وظیفه دارند بیانیة «بات» را در ترادف با «ترکمانچای» قرار دهند، دارودستة‌ احمدی‌نژاد نیز موظف است، بر طبل مخالفت روسیه با بیانیة کذا بکوبد! حال آنکه این بیانیه در واقع طرح روسیه برای خروج از بحرانی است که آنگلوساکسون‌ها برای ملت ایران ایجاد کرده‌اند،‌ تا هم مانع راه اندازی نیروگاه بوشهر شوند و مسئولیت تأخیر در این امر را به گردن روسیه بیاندازند، و هم تجارت شرافتمندانة قاچاق مواد مخدر را گسترش دهند،‌ و به این ترتیب از طریق نوکران «مستقل» خود از روسیه باج بگیرند. شیرین زبانی‌های اخیر حاج‌اکبر و میرحسین، و به ویژه سخنرانی ابلهانة مهرورزی در کرمان در همین چارچوب استعماری و ابله‌پسند صورت گرفت. ولی سخنان مشاور دیمیتری مددوف که در واقع خطاب به اربابان اینان ایراد شد پرده از راز «استقلال» نوکران آمریکا در جمکران برمی‌دارد. دروغ بزرگی که طی سه دهة اخیر به ابزار اعمال سیاست‌های عوامفریبانه‌ در کشور ایران تبدیل شده:

«برای روسیه هر گونه غیرقابل پیشبینی بودن، هر گونه افراط‌گرائی سیاسی، عدم شفافیت، عدم استمرار [...] در اتخاذ تصمیمات مرتبط به جامعة ‌جهانی [...] غیر قابل قبول است [...] کسانیکه از طرف ملت دوست ایران صحبت می‌کنند، این مسائل را به یاد داشته باشند [...] هیچکس [...] نتوانسته با عوامفریبی سیاسی اعتبار خود را حفظ کند [...] ما در فعالیت‌هائی که در عرصة‌ جهانی و سازمان‌های بین‌المللی همراه با دیگر کشورهای مسئول انجام می دهیم، تلاش می‌کنیم که اصول برابری، قانون‌سالاری، احترام متقابل و امنیت برابر برای کلیه کشورها را تأمین کنیم.»


آن‌ها که مخاطب روسیه بودند پیام «سرگئی پریخودکو» را بلافاصله دریافت داشتند و پیشخدمت‌شان، رجب اردوغان را برای «نخستین بار» به برزیل ارسال کردند. هر چند که به مصداق مثل «توبة گرگ مرگ است و ترک عادت موجب مرض است»، هم اینان نتوانستند از انفجار بمب در میان غیرنظامیان روسیه و هند خودداری کنند.

«ارباب» هرگز در برابر بندگان و نوکران ابراز عجز و ناتوانی نخواهد کرد، چرا که ابهت و جلال و جبروت‌اش در چشم زیردستان خدشه‌دار خواهد شد. به عبارت دیگر، ارباب می‌باید همواره از خود تصویر خداوند قدرقدرت ارائه دهد تا «بندگان» از او بهراسند. پس کاملاً منطقی است که حکومت جمکران، شامل گروه مهرورزی و «جنبش‌سبز» از افلاس طالبان‌پروران در لندن واشنگتن بی‌خبر باشد، و در این توهم دست‌وپا بزند که جناح هیلاری‌کلینتن همچنان شکست‌ناپذیر باقی خواهد ماند و اقتصاد منطقه نیز در انحصار «شبکةپنهان». اما اشتباه‌شان همین بود! گروه «کارتر ـ برژینسکی» می‌باید صحنة سیاست ایالات متحد را ترک کرده و دست‌دردست قاچاقچیان شریف، خداجو و مؤمن از منطقه خارج شود. انتشار خبر کشف 2 تن مواد مخدر در بوشهر شاهدی است بر این مدعا. یادآور شویم در وبلاگ «از کن تا بوشهر» ابعاد متفاوت این خبر را به صورت شتابزده بررسی کردیم.

پیش از ادامة مطلب پرانتزی باز می‌کنیم جهت معرفی مختصر و مفید شاخک‌های محفل طالبان پروران اسرائیل‌نواز که با هدف نابودی انسان و غرق کردن ملت‌های منطقه در منجلاب ابتذال و خشونت، به استخراج هنرمند و روشنفکر و نخبه و فرهیخته و متفکر «دینی» و «بومی» از زباله اشتغال دارند، و البته برای دستیابی به این اهداف مقدس از هیچ کوششی فروگزار نمی‌کنند. ترور شاپور بختیار در فرانسه شاهدی است براین مدعا. پیشتر در این مورد مفصل توضیح داده‌ایم و تکرار مکررات نمی‌کنیم فقط به این نکته اشارة مجدد خواهیم داشت که ملاقات با شاپور بختیار می‌بایست الزاماً در حضور «گی بختیار» صورت پذیرد و... و اگر همسایه‌های شاپور بختیار از غیبت دو روزة وی آگاه شده بودند، منطقاً نگهبانان خانه‌اش می‌بایست در جریان مسائل ‌بوده باشند و... و بسیاری مسائل دیگر که با مرگ ناگهانی «گی بختیار» در ابهام بیشتری فرو افتاد. ولی به نظر می‌رسد جریان «می‌کونوس» در حال خروج از ابهام باشد.

ترور 4 فعال سیاسی حزب دمکرات کردستان ایران در بلاد زیگفرید را که فراموش نکرده‌ایم. در تاریخ 17 سپتامبر 1992، رستوران یونانی میکونوس واقع در شهر برلین مورد تهاجم مسلحانه قرار می‌گیرد! می‌گویند یکی از مهاجمین مسلسل به دست وارد رستوران شده! البته این موضوع ممکن است برای بسیاری از افراد بی‌اهمیت جلوه کند، ولی از نظر ما مهم است! آلمان یک کشور اشغال شده به شمار می‌رود، کشوری که از نظر امنیتی تحت نظارت سازمان «سیا» و «ام. آی. 6 » قرار گرفته. حال این پرسش مطرح‌ می‌شود که چگونه فرد یا افرادی می‌توانند با مسلسل در شهر برلین حرکت کنند؟ یادآور شویم که به ادعای رسانه‌ها، قاتلان ایرانی بوده‌اند و همین امر مسئله را پیچیده‌تر می‌کند! پس سئوال را به این صورت مطرح می‌کنیم: چگونه افرادی که تعلق‌شان به کشورهای جهان سوم آشکار است، و به همین دلیل نیز پلیس بیشتر آن‌ها را زیر نظر می‌گیرد، توانسته‌اند با مسلسل در شهر برلین حرکت کنند؟‌ البته می‌توان پرسش‌های دیگری را نیز مطرح کرد. به عنوان نمونه: از چه طریق قاتلان به زمان و مکان تجمع مخالفان «کرد» پی برده‌اند؟ برای این پرسش می‌توان پاسخ‌‌های فرضی متعددی یافت. ممکن است صاحب رستوران جنایتکاران را در جریان قرار داده، ممکن است میهمانانی که «ظاهراً» از تهاجم جان سالم به در برده‌اند، چنین کاری کرده باشند و ... و خلاصه احتمالات فراوان است و «اینگوار کارلسون»، نخست وزیر اسبق سوئد و «مونا سالین»، دبیر سیاسی حزب سوسیال دمکرات سوئد،‌ در چارچوب همین احتمالات می‌توانند قرار گیرند.

سایت «بالاترین» به نقل از «استکهلمیان» می‌نویسد، ایندو نفر به میهمانی شام در می‌کونوس دعوت شده و این دعوت را نیز پذیرفته بودند. «موناسالین»، رهبر فعلی حزب سوسیال دمکرات سوئد در گفتگوئی با رسانة اکسپرس چنین اظهار داشته:

«بله ما قرار بود در آنجا باشیم، زمانیکه متوجه شدیم چه اتفاقی افتاد شوکه شدیم.»

با توجه به اینکه فعالان «کرد» در ساعت 22 و 30 دقیقه به قتل رسیده‌اند، این پرسش مطرح می‌شود که اگر «اینگوار کارلسون» و «مونا سالین» دعوت کردها را برای صرف شام در «می‌کونوس» پذیرفته‌ بودند، چرا تا ساعت 22 و 30 دقیقه در محل حاضر نشده‌اند؟ برای پاسخ به پرسش فوق کافی است ببینیم دیگران از چه ساعتی برای صرف شام به رستوران آمده‌اند. فکر می‌کنم بهتر است بحث پیرامون این جنایت را به پایان ببریم. با توجه به فعالیت‌های صمیمانة اولاف‌پالمه و دیگر دمکراسی‌چی‌‌های غرب برای فروش اسلحه به جلادان جمکران جهت تداوم جنگ ایران و عراق، بهتر است گروه‌های سیاسی ایران از توهم مخالفت غرب با حکومت اسلامی به درآیند و این واقعیت تلخ را بپذیرند که آخوندهای جیره‌خوار استعمار با کودتای ارتش ناتو در رأس حاکمیت ایران قرار گرفتند و 31 سال است که با تکیه بر حمایت پنهان غرب به سرکوب ملت ایران مشغول‌اند و تکیه‌گاه اصلی‌‌شان نیز قرار دادن زن ایرانی در سنگر «باطل» است.

کافی است به بیانیه‌های سازمان‌های رسوای مدعی دفاع از حقوق‌بشر و از جمله بیانیة اخیر سازمان عفو بین‌الملل نگاهی بیاندازیم، تا هم‌سوئی اینان را با روضه‌خوان‌های جمکران دریابیم. نخست بگوئیم که، سازمان‌های کذا که برای همة قانون‌شکنان و به ویژه برای اوباش تحکیم وحدت و آش‌فروش‌های محجبة‌ ‌جمکران و فمینیست‌نما‌های ساکن ینگه دنیا سینه ‌چاک می‌دهند، هرگز با تحمیل حجاب به زن ایرانی مخالفت نکرده‌اند. بالاخره اگر قرار است از قانون‌شکنی حمایت به عمل آید، چرا از قانون‌شکنی زنان مخالف حجاب در ایران پشتیبانی نمی‌شود؟ پاسخ این است که حضرات دل به تحمیل حجاب در ایران بسته‌اند، و جهت گرامیداشت همین نماد بردگی نمایش مهوع مجید توکلی را نیز به صحنه آوردند، تا همه به میانة میدان پریده با چادر و مقنعه عکس بگیرند! و خلاصه شاهدیم که همین «میم‌ته» به کمک ساواک جمکران و پامنبری‌های‌اش می‌رود تا به «قهرمان» مقاومت و مبارزه با استبداد تبدیل شود. مقالات گهربار و «انتشار نیافته» ایشان از هم اکنون در دسترس عموم قرار گرفته و بزودی «خبر موثق» معجزات و کرامات‌شان جهانگیر خواهد شد. به نظر می‌رسد «شبکة پنهان» ایشان را نیز همچون جعفرپناهی و ساتراپی و شرکاء «مستقل» تشخیص داده و همین روزهاست که برنار هانری‌لوی و کاترین دوونو هم با چادر و مقنعه عکس گرفته و بیانیه‌ای در حمایت از «میم‌ته» صادر کنند و ... و افسوس که «آن سینکلر»، عیال سوم «دومینیک شتروس کان» دیگر مجری برنامه نیست تا بتواند همانطور که شخصیت برجسته‌ای چون ساتراپی را با آن شاهکار ابتذال به جهانیان معرفی کرد، «میم‌ته» را نیز به عنوان مدافع دمکراسی برای «فروش» عرضه نماید. پس بهتر است پیش از ادامة مطلب به صورت شتابزده نگاهی به شرح حال «آن سینکلر»، حلقة رابط مک‌کارتیست‌های ینگه دنیا با همپالکی‌های‌شان در اروپا و مراکش داشته باشیم.

آن‌سینکلر، در سال 1948 در نیویورک متولد شده، و در سال 1973 به عنوان خبرنگار در شبکة «یوروپ ـ‌ 1» فرانسه فعالیت خود را آغاز کرده و با «ایوان لوای» پیوند زناشوئی می‌بندد. ایشان سپس به استخدام تلویزیون خصوصی شبکة‌ 1 در آمده با «دومینیک شتروس کان» ازدواج می‌کند. آن‌هنگام شاه‌داماد در دانشگاه «سن‌دنی» به تدریس اقتصاد اشتغال داشت. همسر «آن سینکلر» طی دهة هشتاد، یعنی در دوران جنگ ایران و عراق و ریاست جمهوری فرانسوا میتران پلکان ترقی را یکی پس از دیگری پیموده و همزمان چندین و چند پست و مقام به دست می‌آورد. این است معجزات ازدواج با «آن سینکلر» که در حال حاضر با «کانال پلوس»، متعلق به همسر کاترین دونوو همکاری دارد.

همسر اول سینکلر، «ایوان لوای»، متولد 1937 در شهر بوداپست پایتخت مجارستان است و پیش از آغاز جنگ دوم با مادرش به فرانسه آمده. در آغاز جنگ ایشان دو ساله بودند و همچون پولانسکی سر از روستاها در آورده و در امان می‌مانند! همچون پولانسکی، «لوای» مخارج‌اش از آسمان تأمین شده، و تحت نظارت راهبه‌های پروتستان و کاتولیک آموزش می‌بیند. پس از پایان جنگ نیز تحصیلات‌اش را با امدادهای غیبی ادامه می‌دهد، ابتدا معلم و سپس دبیر ادبیات می‌شود! یادآور شویم در کشور فرانسه طی جنگ دوم و مدت‌ها پس از پایان جنگ حتی افراد مرفه نیز از نظر مواد غذائی در مضیقه قرار داشتند، و خلاصه زنده‌ماندن ایوان لوای و ادامة تحصیل ایشان در چنین شرایطی از معجزات است. اصولاً بعضی‌ها برگزیدة‌ خداوند هستند؛ تردید نکنیم! باری ایوان لوای در سال 1963 کار خود را در رادیو دولتی «فرانس انتر» آغاز کرده، سپس به محفل شرایبرها در هفته نامة «اکسپرس» پای می‌گذارد و به مدت یک‌سال تحت نظارت «فرانسواز ژیرو»، از دوستان بسیار نزدیک «سروان شرایبر» فعالیت می‌کند و در سال 1972 در رأس بخش سیاسی رادیو «یوروپ ـ 1» قرار می‌گیرد. ایوان عزیز در سال 1975 همکاری خود را در کانال دولتی 3 با کریستین اوکرنت، همسر برنار کوشنر آغاز می‌کند. وی همچنین در جایگاه مشاور مخصوص «ژان‌لوک لاگاردر»، معاون ریاست «یوروپ ـ1» انجام وظیفه کرده و درسال 1981 با همکاری کریستین اوکرنت «رادیو آزاد» را به راه می‌اندازد. یادآورشویم خانوادة «لاگاردر»، از صاحبان صنایع اسلحه‌سازی فرانسه و سهامدار اصلی رسانة «لوموند» نیز هستند. حال ببینیم محفل کذا چگونه از طریق ازدواج آن سینکلر، همسر ایوان لوای با دومینیک شتروس‌کان به حزب سوسیالیست فرانسه و دربار مراکش متصل می‌شود.

دومینیک شتروس‌کان زندگی مبهمی دارد! او در سال 1949 در فرانسه متولد شده، شغل پدرش نامعلوم است، و می‌گویند مادرش،‌ ژاکلین «فللوسی» مراکشی است. خانوادة شتروس‌کان در سال 1955 به دلائل نامعلوم از فرانسه به مراکش می‌رود و در سال 1960 به دلیل وقوع زلزله مراکش را به مقصد موناکو ترک می‌کند! «دومینیک» در سال 1971 یعنی در 21 سالگی از مدرسه عالی تجارت فارغ‌التحصیل‌ می‌شود و در سال 1981 در دانشگاه مخروبة‌ «سن‌دنی» مدرس اقتصاد است. او از دوستان «دنی کسلر» به شمار می‌رود. کسلر سابقاً چپ افراطی تشریف داشتند و کم کم تغییر مسیر داده، در جایگاه معاونت مرکز کارفرمایان فرانسه، «مدف» قرار می‌گیرند!

«شتروس کان» از نزدیکان «ریموندلوی»، مدیرکل صنایع رنو و از دوستان خوب «لوئی شوایتزر»، رئیس دفتر «لوران فابیوس»، دومین نخست‌وزیر فرانسوا میتران به شمار می‌رود. تا پیش از شکست ارتش ناتو در لبنان، دومینیک شتروس‌کان طرفدار اسرائیل بودند، سپس از مدافعان مذاکره با حماس می‌شوند. شتروس‌کان طی دوران نخست‌وزیری آریل شارون، یعنی دوران تخریب تشکل لائیک فلسطین و تقویت حماس خفقان اختیار کرده بود. و شاید به همین دلیل در سال 2008 از سوی پادشاه مراکش نشان افتخار دریافت می‌دارد! شاید هم دلیل‌ دریافت این «نشان» را می‌باید با جایگاه «نامشخص» پدر و اقامت خانواده ایشان در موناکو جستجو کرد! در هر حال، رومانو پرودی، نیکولاسرکوزی و ژان کلودیونکر از این موجود خوشبخت و دیندار برای استقرار در جایگاه ریاست صندوق بین‌المللی پول حمایت به عمل آورده‌اند. از شرح افتضاحات سیاسی و مالی و اخلاقی ایشان صرفنظر می‌کنیم، چرا که اتلاف وقت خواهد بود، پس بازگردیم به شیون و زاری احمدی‌نژاد برای انتساب مخالفت آمریکا و انگلستان با حل بحران هسته‌ای به دولت روسیه.

اعلام مواضع صریح روسیه در مخالفت با افراط‌گرائی، قانون‌شکنی و یکجانبه‌گرائی هیچ به مذاق آنگلوساکسون‌ها خوش نیامد، چرا که اینان خواهان تداوم حکومت طالبان در منطقه‌اند، به همین دلیل برای حمایت از نوچه‌های‌شان در ایران و کل منطقه، یک زیردریائی اتمی به تنگة هرمز ارسال کرده‌اند. به گزارش نووستی، مورخ 7 خردادماه 1389، پایگاه «پرس‌تی‌وی» از حضور رزمناو اتمی و زیردریائی‌های همراهش خبر داده. گفته می‌شود زیردریائی کذا روز جمعه هشتم خردادماه وارد تنگة هرمز خواهد شد:

«به نظر می‌رسد این زیردریائی از جمله همراهان ناوهواپیمابر یو. اس. اس. هری. اس. ترومن باشد که به سمت خلیج فارس در حرکت است. معمولاً هر ناو هواپیمابر آمریکا یک یا دو زیردریائی برای دفاع و جاسوسی کشتی‌ها و زیردریائی‌های دشمن به همراه دارد. یگان کشتی‌های مذکور آمریکا فردا وارد تنگة‌ هرمز خواهند شد.»

نووستی در ادامه می‌افزاید، «تنگة‌ هرمز، شاهراه عبور نفت منطقة‌ خاور نزدیک است و پنتاگون نگران آنست که در صورت بروز جنگ، ایران مسیر کشتیرانی در تنگة‌ هرمز را مسدود کند و صدور نفت برای چند هفته یا چندماه متوقف شود.» ولی ما اطمینان داریم که اگر حکومت ایران اینکاره بود در دوران جنگ با عراق تنگة هرمز را می‌بست. اما حکومت نه شرقی، نه غربی چنین نکرد، دلیل هم روشن است، ارتش ناتو این حکومت را برای تداوم وگسترش چپاول نفت بر ملت ایران تحمیل کرد، و حکومت کذا هم تاکنون وظیفة خود را بخوبی انجام داده. ما اطمینان داریم که زیردریائی کذا برای شرکت در مراسم نماز دشمن‌شکن جمعه و استماع «تاچریه»، خصوصاً مبارزه با «بدحجابی» به آب‌های خلیج همیشه فارس وارد شده و جای هیچگونه نگرانی نیست.

آخوند امامی کاشانی در تاچریه امروز، سلام به ارباب را رمز امنیت در زندگی دانسته می‌گوید، اسلام، یعنی سلام، سلام هم یعنی امنیت و خلاصه، السلام علیک یا هری ترومن! السلام علیک، یا ضامن یابو، دستم به دامنت ما را از دست این روس‌های ملحد نجات بده، ما هم در اسلام سوسیالیسم داریم! ای ثروتمندان! برای فقرا خانه بسازید ... السلام علیک یا حسین اوباما... و:

«سلام در اسلام پاية امنيت زندگي را در منزل مي‌ريزد [...] امام [...] دولت، مجلس و خدمتگذاران نظام [...] و سرمايه‌داران [...] را سفارش مي‌کند که به فکر مردم تهيدست باشيد[...] مسجد و مدرسه‌سازي خوب است اما ساختن خوابگاه نيز کار بسيار ارزشمندي است [...] دانشجويان در صف مقدم پيشرفت علمي کشور قرار دارند [...]

منبع: حنازرچوبه،‌ مورخ 8 خردادماه 1389، کد خبر: 1142119

به گزارش نووستی، «پریخودکو»،‌ دست‌یار رئیس جمهور فدراسیون روسیه گفت، کسانی که از طرف ملت دوست ایران صحبت می‌کنند بدانند:

«هیچکس هنوز نتوانسته که با عوام‌فریبی سیاسی اعتبار خود را حفظ کند.»

همچنین به گزارش «رادیو فردا»، مورخ 6 خردادماه 1389، سرگئی لاوروف، وزیر امورخارجة روسیه در راستای سخنان پریخودکو، اظهار داشت، مشکل ایران جدید نیست، حاکمیت ایران سال‌هاست که دردسرساز شده:

«وزیر[امور] خارجة روسیه [...] با رد انتقادات [...] احمدی‌نژاد [...] گفت [در طول سال‌ها- نه فقط ماه‌ها، واکنش تهران] به تلاش‌ها و پیشنهادهای مسکو برای حل بحران هسته‌ای رضایت بخش نبوده[...]»


بله موضوع به لات‌بازی‌های پاسدار علی‌لاریجانی، محفل کیهان و دارودستة اکبربهرمانی در ماه‌های اخیر محدود نمی‌شود، اصل مطلب این است که حکومت اسلامی دست‌نشاندة آنگلوساکسون‌هاست و31 سال افراط‌گرائی، عوامفریبی و قانون‌شکنی‌اش در واقع بازتاب منافع لندن و واشنگتن است. این است نکته‌ای که مشاور مدودف به آن اشاره داشته.


چهارشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۹


از کن تا بوشهر!
...

در حاشیة چاپ دوم «کاروان اسلام»، اثر صادق هدایت، بهرام چوبینه چنین نقل می‌کند:

«صادق هدایت[...] در سال 1948 به حسن شهیدنورائی می‌نویسد، از قرار معلوم فرانسوی‌ها به شدت مشغول لیسیدن ک...ن اسلام هستند[...]»

و شاهدیم که پس از گذشت 62 سال، همین شیوة مرضیه توسط محفل مدافع پولانسکی در فستیوال کن اعمال می‌شود. همچنانکه پیشتر هم گفتیم، این محفل از واتیکان، یهودیان‌ اسلام‌نواز و مافیای کاتولیک‌ها در ایالات‌متحد تشکیل شده که همگی از مدافعان «فاشیست ـ ‌مسلمان‌ها» به شمار می‌روند. گروه «برژینسکی ـ کارتر»، شاخة «سیاسی ـ امنیتی» همین محفل و مدافع جناح هیلاری کلینتون در حزب دمکرات ایالات متحد است.

10 روز پس از صدور بیانیة‌ «بات»، بیانیه‌ای که رویای شیرین جناح هیلاری کلینتون و اتحادیة اروپا را درهم ریخت و برق از چشم رجب اردوغان پراند، وزیر امورخارجة ایالات متحد کشف بزرگی فرموده! رادیوفردا، مورخ 26 ماه مه 2010، از قول هیلاری کلینتون می‌نویسد، «تهران برای احتراز از تحریم‌ها این بیانیه را صادر کرده!» می‌بینیم که هیلاری کلینتن از صدور بیانیة کذا سخت دلخور شده، چرا که این بیانیه نقطة پایانی است بر بحران دست‌ساز هسته‌ای. بحرانی که به حکومت اسلامی و مخالف‌نمایان‌اش در غرب امکان می‌داد، برنامة ارعاب و تهدید ملت ایران را تداوم بخشند.

یادآور شویم یک روز پیش از صدور بیانیة «بات»، هیلاری کلینتون از موافقت روضه‌خوان‌ها با طرح تبادل سوخت ابراز ناامیدی کرده بود و چنین شایع شد که رجب ‌اردوغان هم به تهران نخواهد رفت. پس از اینکه نخست وزیر ترکیه ناچار شد به تهران برود و بیانیة کذا را امضا کند، و دولت مستقل جمکران نیز موافقت خود را رسماً به آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای اعلام کرد، لات‌بازی چارپایان طویلة مک‌کارتیسم شدت گرفت. از آنجمله است تهدیدهای مضحک دیوید کامرون، نخست‌وزیر دولت ائتلافی بریتانیا، اظهارات ابلهانة رهبران جنبش‌سبز و جیغ‌وفریاد احمدی‌نژاد.

مهرورزی می‌کوشد مخالفت آنگلوساکسون‌ها با بیانیة مذکور را به روسیه نسبت دهد. البته تعجبی هم ندارد، همچنانکه به دفعات گفته‌ایم حکومت اسلامی یک مجموعة دست‌نشاندة آنگلوساکسون‌هاست که در راستای سیاست گروه «برژینسکی ـ کارتر» و با هدف تبدیل کل منطقه به «اتحاد جماهیر نوکری» جهت اعمال فشار بر مسکو ایجاد شده. در نتیجه جای تعجب نیست که ردپای این سیاست توحش‌گستر را همزمان در جمکران و فستیوال کن مشاهده کنیم.

با هدف تبدیل خودی‌ها به «مخالف»، حکومت جمکران جعفر پناهی را به بهانة واهی دستگیر می‌کند، و رسانه‌های عموسام این دستگیری را در بوق می‌گذارند. اینچنین است که برنامة مهوع نامه‌نگاری همسر و فرزند به «زندانی تزئینی» جهت به ارزش گذاشتن زندان نیز آغاز می‌شود و همزمان با هیاهوی کیهان و تابناک و فارس‌نیوز و ... جهت حقنه کردن «پناهی» به عنوان «مخالف نظام»، نوبت به سینماچی‌های جیره‌خوار پنتاگون می‌رسد که در آستین پناهی فوت ‌کنند. و اینگونه است که جعفر پناهی، نظرکردة «فاشیست ـ مسلمان‌ها» که همچون داماد آخوند مشکینی و خانواده‌اش با بودجة دولت جمکران فیلم می‌سازد، و پای ثابت فستیوال‌های غرب به شمار می‌رود یک‌شبه تبدیل می‌شود به قهرمان مبارزه با نظام! اتهام ایشان نیز به ادعای پاسدار محسن رضائی و پاسدار شریعتمداری این است که فیلمی بر علیه نظام ساخته‌اند!

بله جعفر پناهی که عمری در سایة نظام زندگی کرده، ناگهان بر علیه نظام شورش می‌فرماید، «مستقل» می‌شود، و اینهمه صد البته فقط روی کاغذ و در رسانه‌های پوچ‌پرداز طویلة مک‌کارتی. خلاصه بگوئیم کار اربابان گورکن‌ها دیگر با «آخوند مستقل» از قماش خمینی و منتظری و صانعی پیش نمی‌رود؛ اینان برای «رهبرسازی» محتاج فکل‌کراواتی‌های «مستقل» و بسیار مطمئن شده‌اند. محل فروش رهبرنوین همچنانکه شاهدیم کشور فرانسه است، ولی اینبار خردجال نه در نوفل‌لوشاتو که در فستیوال کن به راه افتاد و جعفر پناهی بجای خمینی نشست. اینبار «رهبر» نقش «هنرمند مظلوم» را ایفا می‌کند که در زندان یزدیان گرفتار آمده. در نتیجه، بجای تل مهوع ریش و نعلین، یک صندلی خالی و بجای اوباشی نظیر «آورام» یزدی و قطب‌زاده، ژولیت بینوش پای منبر حضرت عباس کیارستمی نشسته و اشک می‌ریزد.

ژولیت، دو روز پیش ضمن دریافت جایزة «بهترین هنرپیشة‌ زن» در قریة «کن» بر «استقلال» جعفر پناهی مهر تأئید گذاشته خواهان «آزادی» ایشان شدند، و از آنجا که پیراهن بینوش دکلته بود، شیخ صادق لاریجانی دریافت که ایشان راست می‌گویند! پس بلافاصله «فرمان ارباب» را به اجرا درآورده، پناهی «مستقل» را «آزاد» کرد. تا اینجا ژولیت بینوش استقلال و آزادی را برایمان تأمین کرده، می‌ماند طاعون «جمهوری اسلامی» که به ارادة‌ الهی طی تظاهرات خردادماه 1389، بر ملت بخت برگشتة‌ ایران نازل خواهد شد! در این راستا، سپاه پاسداران منافع آنگلوساکسون‌ها خبر داد که 5 میلیون نفر برای راهپیمائی در سالگرد «ارتحال امام» نام نویسی کرده‌اند. خلاصه در تداوم «فستیوال کن»، لشکرکشی خیابانی و «فستیوال غم» نیز در دستور کار مزدوران واژگون‌نمای آمریکا قرار گرفته.

می‌بینیم که فستیوال کن جایزة کذا را بی‌جهت به ژولیت اهداء نکرده. «مادام» بینوش نه تنها در فیلم «رونوشت برابر اصل» به کارگردانی حضرت عباس کیارستمی نقش اول را ایفا می‌کند که در فیلم «روز از نو، روزی از نو»، به کارگردانی ارتش ناتو نیز نقش اول را بر عهده‌ دارد. تهیه کنندة این فیلم «پنتاگون» است که بهترین محل رشد و نمو جانوران وحشی همچون دونالد رامسفلد و کالین پاول به شمار می‌رود! خلاصه برپائی فستیوال کن، و دیگر فستیوال‌های «هنری» بخشی است از همین فیلم که با سرمایة «بریتیش پترولیوم» اخیراً مصیبت ‌دیده ساخته می‌شود. اصولاً پنتاگون و «بی. ‌پی» طی سدة اخیر فیلمی جز «روز از نو،‌ روزی از نو» نساخته‌اند! خلاصه از همة‌ شوت‌وپرت‌ها می‌خواهیم از لج احمدی‌نژاد هم که شده در همة راهپیمائی‌های خردادماه شرکت کنند تا جنبش‌سبز به زردی نگراید.

پیش از ادامة مطلب در تأئید وبلاگ «عشق و مرشد» تکرار می‌کنیم، مطالبات زنان آش‌پرست دقیقاً همچون مطالبات «جنبش‌سبز» انسان‌ستیز و ضد‌دمکراتیک است. به عنوان نمونه نگاهی شتاب زده داشته باشیم به مطلب ذلت‌بار نوشین‌احمدی خراسانی که در «گویا نیوز»‌، مورخ 3 خردادماه سالجاری انتشار یافته.

زبان احمدی خراسانی دقیقاً زبان حذف، مغلطه و فریب تبلیغات‌چی‌های حکومت در ایالات متحد است. این فرد ادعا می‌کند، فمینیست‌ها خارج از ایران زندگی می‌کنند و همة زنان در داخل کشور مطالبات‌شان به مطالبات حقیرانة کنیزکان‌ اندرون محدود می‌شود. می‌بینیم که نوشین احمدی که در کمال بیشرمی موجودیت زنان مخالف جنبش سبز را نفی می‌کند، خود را مدافع حقوق زنان جا زده. این فرد ضمن نشخوار مهملات مهرانگیز کار و شیرین عبادی، با نفی موجودیت زن ایرانی به عنوان انسان آزاد، از گلة زنان صحرای کربلا سخن به میان آورده و ادعا می‌کند زنان ایران به عنوان نیمی از جمعیت ایران دوش به دوش مردان در جنبش‌های «حق‌مدار» حضور دارند.

چارچوب «حق‌مدار» چیست؟ همان چارچوب سوداگر و کاسب که جز به «منافع خود» نمی‌اندیشد. و در این راستا آنچه «حق» معرفی می‌شود، صورتکی خواهد بود بر «منافع»!‌ به زبان ساده‌تر، «حق‌مدار» یک جانور وحشی است که فقط در طویلة مک‌کارتیسم یافت می‌شود. و نوشین احمدی در کمال بیشرمی، توحش و سودجوئی و منفعت‌طلبی را در ترادف با دمکراسی قرار ‌داده. اگر مطلب موهن خواهر احمدی را به دقت بنگریم خواهیم دید که همچون پدر معنوی‌اش، ملاممد خاتمی برای تخریب دمکراسی ناشیانه آن را با «جمع‌سالاری» و منفعت‌طلبی فردی در ترادف قرار داده و همچون دیگر چارپایان طویلة مک‌کارتی گوز را به شقیقه گره زده.

«ن. ا. خ» ادعا می‌کند، از آنجا که زنان نیمی از جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند بنابراین «طبیعی» است که در جنبش‌های «حق‌مدار»‌ و صنفی و دمکراتیک در کنار مردان قرار گیرند. این است تجلی حماقت و توحش آش‌پرستان. اینان از یکسو «حق طبیعی» را بجای حقوق قانونی می‌نشانند و از سوی دیگر حق و حقوق فردی را نفی کرده، «حق جمعی» را به ارزش می‌گذارند. مزخرفات «ن. ا. خ» در واقع بازتولید ادبیات آخوندی است که باهدف سرکوب انسان بر طبل «حق مردم» می‌کوبد. بی‌جهت نیست که مقالة شیوای «ناخ»، همچون مزخرفات آخوند جماعت با انسجام منطقی بیگانه مانده:

«زنان نيمی از جامعه را تشکيل می‌دهند [...] بنابراين خيلی طبيعی است که در همه جنبش‌های «حق مدار»، «صنفی» و دموکراتيک [...] همدوش با مردان [شرکت کنند] به ويژه [...] امروز که زنان [...] در تمامی حوزه‌های اجتماعی حضوری گسترده يافته‌اند و از اين روست که نقش آنان در جنبش‌های حق‌مدار [...] حضوری مستقل و به واسطه منافع خود است.»


بله اهدای جایزة‌ سیمون‌دوبوار در فرانسه به این آخوندهای مؤنث دلیل موجه دارد. تشکل زن‌ستیز آش‌پرست‌ها «حضور زن» در جامعه را بجای حقوق و آزادی‌های اجتماعی زن در مقام انسان برخوردار از حق انتخاب آزاد نشانده. عیال میرحسین موسوی نیز در مصاحبه با «لوموند» دقیقاً همین ترهات را نشخوار کرده بود و به همین دلیل رسانة لوموند یک «فاشیست ـ مسلمان» را به عنوان مدافع دمکراسی در بوق می‌گذارد. استقرار دمکراسی در کشور ایران تهدید مستقیم منافع غرب به شمار می‌رود. این است دلیل حمایت تفنگ‌فروش‌ها از آخوند.

آخوند در کنار «مردم» و باورهای‌شان قرار می‌گیرد، و از اینرو برای عوامفریبی بهترین ابزار است. تکیه ‌کلام آخوند جماعت دو ردة متمایز واژگان مبهم است که در دو قطب نیک و بد «دینی ـ بومی» ایجاد اجماع می‌کند. واژگان آزادی، استقلال، حق و دفاع از میهن همواره مورد تأئید جمع قرار می‌گیرد. همچنانکه برای نفی تقلب، دروغ، ‌ فریب و خیانت به میهن و ... می‌توان ایجاد اجماع کرد. در خردادماه سال گذشته، لات‌بازی حکومت اسلامی برای تبدیل جنایتکار به قهرمان با تکیه بر همین شیوه سازمان یافت. یادآور شویم تظاهرات رسوای 22 خردادماه 1385 نیز بخش زنانة همین توطئه بود.

آنروز، با هدف نفی 8 مارس، و جهت اختراع «روز بومی» زن، آخوندهای مؤنث جمکران را برای جیغ زدن به خیابان آورده بودند و غلامان و کنیزکان خارج نشین حکومت نیز در تهدید مخالفان جنبش‌آش، از جمله تهدید نویسندة‌ این وبلاگ فروگذار نکردند. در هر حال، باید به کنیزکان مرشد اکبر بهرمانی تفهیم شود که از یکسو مقدسات اسلام خوب و سبز را نمی‌توان به «فمینیسم» گره زد، و از سوی دیگر تزریق مقدسات به فمینیسم نشان حماقت و بی‌شعوری شماست. شما که با تکیه بر سرنیزة‌ حکومت و علیرغم برخورداری از حمایت آشکار استعمار نه تنها شهامت ندارید مخالفت خود را با حقوق انسان‌محور زن ابراز کنید، که از شرافت اخلاقی لازم برای اتخاذ موضع شفاف نیز بی‌بهره‌اید. شما را چه به حقوق زن؟

شما در چنان مرداب ذلت و فلاکت اخلاقی دست و پا می‌زنید که کارتان به هم‌سوئی آشکار با مدافعان تحمیل حجاب به زن ایرانی کشیده. بالاخره یا با این نماد بردگی مخالف‌اید، یا موافق؛ حد وسط نداریم! به عبارت دیگر می‌باید در برابر تهدید زن ایرانی توسط حکومت آخوندها موضع صریح اتخاذ کرد. کسی که شهامت ندارد نظر خود را بیان کند و مرتباً «به نعل و به میخ می‌زند» نمی‌تواند از حقوق دیگری دفاع کند. شما در واقع از حقوق کنیزکان اندرون دفاع می‌کنید، چشم بر این واقعیت نمی‌توان بست! برخلاف پوچ‌پردازی‌های‌ شما، فمینیسم خواهان آزادی زن از زنجیر مقدسات است. زن ایرانی می‌باید از سنگر حق و باطل رها شود، این رهائی هیچ ارتباطی با «خانوادة برابر» که برای نشخوار شما آخوندهای مؤنث در غرب اختراع کرده‌اند ندارد. با تکرار تبلیغات استعمار نمی‌توان به بازنویسی تاریخ پرداخت و مردسالاری را در ترادف با «فردمحوری» قرار داد:

«در طول تاريخ معاصر ايران، هميشه بخشی از پايگاه مقاومت در برابر هجمه دولت‌ها به جامعه مدنی را خانواده شکل [...] می‌داده است اما آن زمان، [بخصوص در سال 57 اين پايگاه مقاومت، محوريتی مردانه داشته] بر شالوده و فرمول مرسوم فردمحور و يا حداکثر مرد خانواده استوار بوده که زنان را به دنباله روی وا می‌داشته [...].

چارپایان طویلة‌ مک‌کارتی علاقة عجیبی به «تاریخ» و ارائة «شرایط تاریخی» هم دارند! البته دلیل روشن است. شارلاتان‌ها برای مغلطه، تحریف «تاریخ» و مفاهیم انسان‌محور همواره از جزء به کل رسیده‌، و ویراست «شبه‌ تاریخی» از تاریخ ارائه داده‌اند. نوشین احمدی هم برای پیوند گوز، یعنی کودتای ننگین ارتش ناتو به مبارزات صدر مشروطه، دنباله‌روی آخوندهای مونث از ملایان را به کل جامعة ایران در سدة اخیر تعمیم داده! خلاصه فیلم استعماری «روز از نو، روزی از نو» در تمام سطوح به نمایش درآمده.

اما سرمایه‌گذار اصلی این فیلم، به طور غیرمستقیم قوة ‌قضائیة جمکران است. روند کار چنین است که قضات دستگاه عدالت علوی قاچاقچی‌های مومن و دیندار و محترم مواد‌مخدر را آزاد می‌گذارند که به کسب و کار شرفتمندانه‌شان ادامه دهند که گفته‌اند، «ال‌کاسب حبیب‌الله.» آن حضرت نوع «کسب» را مشخص نکرده‌اند، در نتیجه قاچاقچی اسلحه و مواد مخدر که دستی هم در تجارت برده دارد، سه برابر پرتقال فروش سرکوچه «حبیب‌الله» به شمار می‌رود، و قوة قضائیة جمکران که احکام توحش شرع را به اجرا می‌گذارد همواره «حبیب‌الله» را آزاد می‌کند.

به گزارش حنازرچوبه، مورخ 29 اردیبهشت‌ماه 1389، سرهنگ رضا محمدی یگانه، فرماندة‌ نیروی انتظامی بوشهر از کشف و ضبط بیش از 2 تن مواد مخدر در این استان خبر داد. فرماندة‌ نیروی انتظامی بوشهر به خبرنگار حنازرچوبه می‌گوید، پیشتر سردستة این باند را دوبار به جرم مشابه دستگیر کرده، ولی هر بار او را آزاد کرده‌اند! بله، 12 سال قبل این فرد دستگیر می‌شود، 2 سال قبل نیز به جرم حمل 440 کیلو تریاک تحویل مقامات ذی‌صلاح داده شده که تبرئه می‌شود و ... و در سال 1389 برای بار سوم نیروی انتظامی او را در بوشهر به دام می‌اندازد. خلاصه هر بار این قاچاقچی محترم به دادگاه رفته، تبرئه شده و کسب و کارش را گسترش داده. به عبارت دیگر ایشان هم مانند رهبرفرزانه و حاج‌اکبر فقط در «شرایط ویژه» پیشرفت می‌کنند:

«سردستة‌ اين باند12 سال قبل نيز به دليل جرايم مواد مخدر دستگير و محکوم به زندان و جرايم نقدي شده بود و دو سال قبل نيز در يک عمليات مشترک توسط فرماندهي انتظامي بوشهر و فارس به جرم حمل 440 کيلوگرم ترياک دستگير شده بود که در مراحل دادرسي به ادعاي خود تبرئه شده[...]»


دو روز پس از صدور بیانیة «بات»، این خبر با کد: 1125090 در رسانة رسمی حکومت اسلامی انتشار یافت و به خفقان آیات عظام انجامید. یادآور شویم بیانیة مذکور در تاریخ 27 اردیبهشت‌ماه 1389 توسط سه کشور برزیل، ایران و ترکیه به امضاء رسید. باری فرماندة نیروی انتظامی بوشهر به خبرنگاران می‌گوید، مواد مخدر از سیستان و بلوچستان به بوشهر وارد شده و قاچاقچیان قصد داشتند آن را به آذربایجان منتقل کنند. می‌دانیم که مواد مخدر را در استان سیستان تولید نمی‌کنند، این مواد تحت نظارت ارتش جنایتکار ناتو در افغانستان و پاکستان تولید شده و در سطح جهان توزیع می‌شود. و به همین دلیل است که قوة قضائیة جمکران دست قاچاقچیان کالاهای تولیدی ارباب را در کشور امام زمان باز گذاشته و اینان پا به پای مقام معظم و حکومت اسلامی در گسترش توحش پیشرفت می‌کنند.

یکی از دلائل مهم مخالفت آنگلوساکسون‌ها با فعالیت نیروگاه بوشهر این است که بخشی از مواد مخدر تولیدی ارتش ناتو در افغانستان از پاکستان به بوشهر وارد می‌شود. در واقع این استان به مرکز توزیع مواد مخدر در ایران تبدیل شده و دلیلی وجود ندارد که فعالیت دیگری در آن صورت پذیرد. چرا که هر گونه فعالیت قانونی در بوشهر منافع ناتو را تهدید خواهد کرد. طی یک‌سال میزان مواد مخدری که به بوشهر وارد کرده‌اند 15 برابر شده! و بی‌دلیل نیست که جیره‌خواران آنگلوساکسون‌ها در ایران بر طبل «حجاب» و «انتخابات» می‌کوبند. هدف از جاروجنجال سبزها پیرامون «انتخابات» حفظ منافع اقتصادی ارباب است. منافع شبکة پنهان که در چارچوب جنگ و تخریب و آشوب تأمین می‌شود:

«[به گفتة فرماندة انتظامي استان بوشهر [...] کشف اين ميزان مواد مخدر در مقايسه با [...] کشفيات سال گذشته نيروي انتظامي در بوشهر [47 درصد] رشد نشان مي‌دهد[...] مبداء ورود مواد مخدر [...] به استان بوشهر [...] استان سيستان و بلوچستان است.[...] اين [مواد] به قصد انتقال به ساير استان‌هاي کشور وارد استان بوشهر شده[...]»


برای پنهان داشتن آنچه در بوشهر می‌گذرد، و جهت انحراف افکار عمومی از فعالیت شبکة پنهان و همدستی قوة قضائیة حکومت اسلامی با شبکة مذکور است که رسانه‌های غرب مزورانه بر طبل «انتخابات آزاد» در تئوکراسی جمکران می‌کوبند، و ژولیت بینوش برای آزادی جعفر پناهی اشک تمساح می‌ریزد و او را «مستقل» می‌خواند. پناهی 49 ساله «مستقل» از چیست؟ 31 سال پیش جعفر پناهی 18 ساله بوده و طی این‌مدت هرگز شاهد «استقلال» ایشان نبودیم. آن روزها که اوباش ساواک سفارت آمریکا را اشغال کرده، عربدة مرگ بر آمریکا سر می‌دادند، یا آنروزها که عربدة‌ جنگ، جنگ تا پیروزی گوش فلک را کر می‌کرد، یا هنگام تصفیة دانشگاه‌ها و قتل عام زندانیان سیاسی، جعفر پناهی کجا بود و چه می‌کرد که امروز در ورق‌پاره‌های محفل مک‌کارتی به قهرمان تبدیل شده؟

به گزارش سایت لوموند، مورخ 24 مه 2010،‌ جعفر پناهی «آشکارا از مخالفان احمدی نژاد حمایت می‌کند و ...» به فرض که ایشان مخالف احمدی‌نژاد باشند، هرگز با «فاشیست‌ ـ مسلمان‌های» گروه خاتمی مخالفتی نداشته‌اند و این است نشان استقلال جعفر پناهی! و اگر مسیر شهرت پناهی را که از سال 1995 آغاز شده با مسیر پولانسکی مقایسه کنیم خواهیم دید که ایشان نیز از «فستیوال ونیز» آغاز کرده به «فستیوال برلین» رسیده‌اند و درهای شهرت و موفقیت به روی چون ماه‌شان گشوده شده: شیر طلائی، خرس نقره‌ای، دوربین طلائی و ...

و به همین دلیل سردستة حامیان‌شان همان برنار هانری‌لوی است، و قوة قضائیة جمکران هم نردبام پیشرفت و ترقی‌شان! این قوة قضائیه که با جنجال پناهی را می‌گیرد و با هیاهوی فستیوال کن آزاد‌اش می‌کند، همان قوة قضائیه‌ای است که بی‌سر و صدا قاچاقچی را از نیروی انتظامی تحویل می‌گیرد و در سکوت او را «آزاد» می‌کند تا فعالیت‌های‌اش را گسترش دهد. عملکرد این قوة‌ منفور بر کاسبی و ایران‌ستیزی متمرکز شده،‌ و دستگیری و آزادی جعفر پناهی نیز در همین چارچوب صورت پذیرفته. پس می‌باید در انتظار گسترش چشمگیر «فعالیت‌های» پناهی نیز باشیم.


دوشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۹


عشق و مرشد!
...

معده را پرکرده‌ای دوش از خمیر و از فطیر
خواب آمد چشم پر شد کآنچه می‌جستی بگیر
[...]
گوز اگر مفتوح خواهی کاسه را در پیش گیر
(دیوان شمس)

در تاریخ 5 آوریل 1980، یعنی حدود 6 ماه پس از اشغال سفارت آمریکا در تهران، حکومت اسلامی با بمب‌گذاری در بغداد جنگ را آغاز کرد، و تهاجم عراق به ایران 5 ماه پس از تداوم عملیات خرابکارانة ملایان در عراق صورت پذیرفت. 6 روز پس از آغاز جنگ، در تاریخ 28 سپتامبر 1980، شورای امنیت سازمان ملل با صدور قطعنامه‌ای خواهان آتش بس شد. عراق موافقت خود را با این قطعنامه اعلام داشت، ولی حکومت مزدور جمکران آتش‌بس را نپذیرفت. این مختصر را گفتیم تا اکبر بهرمانی و دیگر اعضای محفل کودتا خفقان اختیار کنند و بر جنگ‌طلبی حکومت اسلامی سرپوش نگذارند. این حکومت جنگ‌طلب بوده، هست و خواهد بود و این جنگ‌طلبی بازتاب سیاست اربابان‌اش در لندن و واشنگتن است. جنگ را ارتش ناتو از طریق نوکران‌اش در جمکران به عراق تحمیل کرد، و 23 سال بعد برای تکمیل همین برنامه بود که ارتش جنایتکار ناتو جهت لشکرکشی به عراق به بهانه‌های واهی و دروغ متوسل شد.

مرشد کامل آنکه زیر بود
هر چه مرشد تو بینی اندر دهر
جمله از ک...ن شوند شهرة‌ شهر
هر که ک...ن بیشتر بدادندی
نام مرشد بر او نهادندی
(سعدی)

در آستانة سالگرد آزادی خرمشهر، مرشد اکبر بهرمانی به پارس کردن پرداخته و مخالفان «تداوم جنگ» استعماری را «فرصت‌طلب» خوانده. پارس کردن مرشد رفسنجان البته دلیل دیگری دارد که ریشة آن را در تزلزل پایگاه‌های استعمار در افغانستان و عراق می‌باید جستجو کنیم. اگر چند موشک دیگر به پادگان اربابان حکومت اسلامی در افغانستان اصابت کند، کار مرشد اکبر و پاسدار لاریجانی به جنون خواهد کشید. فعلاً «بی‌بی‌سی» و «رادیوفردا» برای رعایت احتیاط، همة سگ‌های هار و وفادار خود را از میرحسین و زهره کاظمی گرفته تا خاتمی و لاریجانی روی شبکة اینترنت بسیج کرده‌اند، اما اوضاع خراب‌تر از آن است که می‌نماید! ‌

فرار «داوید کزراشویلی»، وزیر سابق دفاع گرجستان به اسرائیل و هم‌سوئی کوشنر با لاریجانی روشن کرد که مخالفان حل بحران هسته‌ای، به ویژه محفل لاریجانی‌ها و مجمع تشخیص مصلحت نظام «مستقل» جمکران سر بر آستان اسرائیل دارند. البته ما به دفعات به این ارتباط پنهان، یعنی موجودیت محور «تهران ـ تفلیس ـ تل‌آویو» اشاره کرده بودیم، همچنین ابراز عشق «مهرنیوز» به محفل برنار هانری‌لوی را شاهدی بر این مدعا دانستیم، ولی تاکنون رسانه‌ها این ارتباط مقدس را به این صراحت مطرح نکرده بودند، و مسلم است که حکومت گورکن‌ها به طریق اولی منفعتی ندارد که بده‌بستان‌های خود را با اسرائیل آشکار کند.

می‌دانیم که روضه‌خوان‌ها 31 سال است به نبرد با شرق و غرب و جنوب و شمال و دفاع از حقوق فلسطینیان و همة مستضعفین جهان مشغول‌اند و آمریکا و اسرائیل را دشمنان قسم خوردة جمکران معرفی می‌کنند. همین دو روز پیش در مطلب کیهان چنین آمده بود که، «ما اتحاد شمال‌محور را در هم شکستیم و...» و گزافه‌گوئی‌هائی از این قماش که در وبلاگ «مرده‌شوی و مصاحبه» به آن اشاره داشتیم. خلاصة مطلب 31 سال است که آنگلوساکسون‌ها نوکران‌شان را به عنوان «دشمنان»‌ خود به جهانیان می‌فروشند، و از این «پوچ فروشی» تاکنون صدها میلیارد دلار به بانک‌های‌شان سرازیر کرده‌اند. بله، فکر نکنیم فروختن هیچ و پوچ کار ساده‌ای است، به هیچ عنوان.

برای فروش یک کالا لازم است آن را به خریدار مشتاق «نشان» دهیم. به زبان ساده‌تر کالای کذا باید قابل رویت و ملموس بوده، در عالم واقعیت وجود خارجی داشته و در دسترس باشد. به عنوان نمونه هیچکس نمی‌تواند ماه و خورشید را به دیگران بفروشد، یا هیچکس نمی‌تواند «بهشت» را برای فروش ارائه کند. البته به استثنای آخوندهای مسیحی که در یک دورة خاص از تاریخ پرافتخار کلیسا بهشت فرضی را به «مومنان» و «دینداران» پیش‌فروش می‌کردند، و «مومنین» پس از مرگ با «سندمالکیت» راهی آن جهان می‌شدند! اما این روزها فروش هیچ‌وپوچ کمی مشکل شده. دلیل هم اینکه بسیاری از افراد با مسائل برخوردی منطقی‌تر دارند و از اینرو حتی پروپاگاند و جنجال رسانه‌ای هم در برابرشان ناتوان می‌ماند.

به عنوان مثال پس از عملیات 11 سپتامبر، زمانیکه رسانه‌های غرب در کار فراهم آوردن زمینة مناسب برای لشکرکشی جرج بوش به کشور افغانستان بودند، خبرنگاران را برای نظرخواهی به سراغ هنرپیشه‌های معروف ارسال کردند تا با استفاده از «تأئید» آنان، «تأئید مردمی» برای پنتاگون تحصیل شود. جالب بود که در میان گلة هنرپیشه‌های مزور و خودفروخته‌ا‌ی که امروز نیز برای تداوم سرکوب ملت ایران مدافع «جنبش‌سبز» شده‌اند، کسی با تهاجم به افغانستان مخالفت نکرد، فقط یک مورد استثنائی و غیرمنتظره را شاهد بودیم. «سیلوستر ستالونه»، یکی از هنرپیشه‌های نه چندان سطح بالا که در فیلم‌های الکی بازی می‌کند، پرسش خبرنگار را با یک پرسش منطقی پاسخ داد. ستالونه که در رسانه‌ها به کله‌پوکی نیز شهرت یافته به خبرنگار گفت، «سال‌های سال تجاوز شوروی به کشور افغانستان را سرزنش کردند، حال که شوروی این کشور را ترک کرده آمریکا باید جانشین متجاوز شود؟» این تنها «برخورد منطقی» هولیوود با تهاجم نظامی آمریکا بود!

البته همچنانکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم، دخالت هنرپیشه و هنرمند در سیاست، و موضع‌گیری رسمی اینان در مسائل سیاسی با هدف عوامفریبی صورت می‌گیرد، و از نظر ما عملی است نکوهیده. کمتر پیش آمده که این افراد خود را خارج از «سنگرحق» قرار دهند، و مورد «ستالونه» یک استثناء بود. اغلب اوقات این جماعت به ویژه در ایران همچون آخوند «در کنار مردم» قرار می‌گیرند و عوامگرائی و خشونت را تشویق می‌کنند. و اینک به دلیل افلاس آنگلوساکون‌ها هنرپیشه‌های غرب نیز دست در دست آخوندهای جمکران «در کنار مردم» نشسته‌اند و به زور سرنیزة پروپاگاند رسانه‌ای می‌خواهند «فاشیست ـ مسلمان‌های» اصلاح طلب‌ را تحت عنوان مدافعان دمکراسی به ما ملت حقنه کنند. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم، همانطور که گفتیم «جنبش سبز» در واقع، «یه عالم جنگ توشه» و هر چه در آن مثل جنگ ایران و عراق یه عالم جنگ باشه،‌ مسلماً «یه عالم نفت هم توشه.»

شاهدیم که تداوم 8 سال جنگ استعماری ایران و عراق چگونه زمینه‌ساز تهاجم ارتش آمریکا و انگلستان به عراق شد. اما اکبر بهرمانی، در مقام یکی از سگ‌های‌هار و وفادار آمریکا شرایط واقعی را نادیده گرفته، در کمال وقاحت ادعا می‌کند، تداوم جنگ، پس از آزادی خرمشهر نشان از میهن‌دوستی حکومت جمکران داشته و هر کس از ادامة جنگ انتقاد می‌کند فرصت‌طلب است و نان را به نرخ روز می‌خورد و ... و خلاصه کنیم حاج‌اکبر که عمری را به پفیوزی و مزدوری گذرانده، امروز به دلیل شکست برنامة اربابان‌اش در غرب جفتک‌ به طاق طویله می‌زند و صفات نیکوی خود، یعنی پفیوزی و خوردن نان به نرخ روز را به دیگران نسبت می‌دهد. از قضای روزگار عروتیز رئیس محفل تشخیص مصلحت در باب ادامة جنگ دقیقاً منطبق است بر الگوی مزدوری پاسدار علی لاریجانی پیرامون تو‌افق‌های ایران با گروه 1+‌5 در وین.

پاسدار لاریجانی این توافق را «فریب» خواند و بلافاصله کیهان و وقوقیه‌های جمعه ذکر «فریب» گرفتند، تا زمینه برای اعمال تحریم به ملت ایران و نهایتاً تهاجم نظامی به کشورمان فراهم آید. از اول اکتبر 2009 تا به امروز اعضای همین محفل استعماری برای دوام بحران هسته‌ای تلاش می‌کنند. با این تفاوت که به دلیل ناکامی هر دو حزب کارگر و محافظه‌کار در انتخابات انگلستان، حاکمیت تضعیف ‌شدة بریتانیا دیگر نمی‌تواند آنطور که باید و شاید از نوکران‌اش در جمکران حمایت قاطع به عمل آورد. در نتیجه، دست‌های اکبر بهرمانی در مخالفت با بیانیة «بات» بسته شده، و به همین دلیل به پارس کردن در مورد جنگ استعماری مشغول است، اینهمه برای توجیه مزدوری حکومت اسلامی! در همین مسیر است که این آخوند جنایتکار آتش‌بس رسمی عراق را «فریب» می‌خواند، و دقیقاً همان عملی را انجام می‌دهد که غلامبچة سفارت در مورد «توافق» ایران با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی کرده، و آن را «فریب» توصیف کرد.

باری، سایت تابناک، مورخ 2 خردادماه 1389 در خبری با کد: 100155 پریشانگوئی‌های بهرمانی را منعکس کرده. بررسی مهملات حاج اکبر اتلاف وقت خواهد بود چرا که فرهیختگان حکومت جمکران برای گره‌گشائی از کار ارباب وظیفه دارند گوز را به شقیقه گره بزنند و حاج اکبر در زدن این قماش «گره» از خبرگان است. بی‌دلیل نیست که این فرد هم ریاست مجلس خبرگان و هم ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام را بر عهده گرفته. هر گاه مصلحت ارباب ایجاب کند اکبر رفسنجانی بلافاصله گره‌ زدن را آغاز می‌کند. و امروز هم مصلحت چنین ایجاب کرده که حاج اکبر منافع جنگ‌فروشان غرب را به منافع ملی ایران گره بزند و تداوم جنگ استعماری را به نفع «ملت بزرگ» ایران بداند. رفسنجانی که به دلیل تغییر نرخ روز تاکنون چندین بار خاطرات امام دجا‌ل‌اش را «بازنویسی» کرده می‌پندارد رخدادهای تاریخی هم هذیانات خمینی است که فقط در گوش او خوانده شده، و می‌تواند به دلخواه آن‌ها را تغییر دهد. از اینرو حاج اکبر ویراست نوینی از شرایط جنگی ارائه داده تا بتواند به طور غیرمستقیم «ترکمانچای» را تداعی کرده، بیانیة «بات» را به زیر سئوال ببرد: ‌

«چه کسی [...] پیشنهاد پرداخت خسارت را می‌داد؟ کجا مطرح کرده بودند؟ مگر می‌توانستیم حق تاریخی یک ملت بزرگ را با شایعه‌ای که مرتجعین آن روز در افواه انداخته بودند، ندیده بگیریم؟ در آن صورت چه تفاوتی بین ما [...] با دیگر حاکمان ایران [...] بود که [...] بهترین سرزمین‌های ما را [...] به دیگران سپرده‌اند؟»


بله مخالفین این جنگ استعماری از آنجا که منافع اربابان حاج اکبر را تهدید می‌کردند «مرتجع» به شمار می‌روند، و در مقابل، مدافعان جنگ‌افروزی و وحشیگری ارتش ناتو «مترقی» و پیشرفته‌اند، درست عین اکبر بهرمانی که در امر مقدس توحش پیشرفت و ترقی فراوان کرده. بنابراین، اگر یک هفته پس از آغاز جنگ حکومت اسلامی آتش بس را می‌پذیرفت، «حق تاریخی ملت بزرگ ایران» پایمال می‌شد، و یا اگر این جنگ با آزادی خرمشهر پایان می‌یافت باز هم حق تاریخی ملت بزرگ ایران نادیده گرفته ‌شده بود، چرا که برنامة «مقدس» تبدیل کشور ایران به پشت جبهة طالبان افغانستان شکست می‌خورد و امروز شاهد چنین شرایط اسف‌باری در عراق، افغانستان، پاکستان و نهایتاً ایران نمی‌بودیم.

برای توجیه همین خیانت‌هاست که بهرمانی مزدور تعهدات رسمی بین‌المللی را «شایعه» می‌خواند، تا مزخرفات اربابان‌اش را «مستند» جلوه دهد. مستندات حاج اکبر چیست؟ وراجی! در راستای همین یاوه‌سرائی‌ها، بهرمانی جنگیدن جوانان ایران در جبهه‌ها را دلیلی بر حقانیت مواضع خود معرفی می‌کند:

«اینجانب [...]‌ با تمام وجود شهادت می‌دهم که جوانان ایران اسلامی در ارتش، سپاه و بسیج، نه تنها برای فتح خرمشهر که برای فتح همه سرزمین‌های اشغالی ‌ما، شجاعانه و مخلصانه جنگیدند[...]»


این جانور وحشی و دیگر مدافعان «جنبش سبز» نخست باید بدانند که ایران اسلامی نیست، ثانیاً جنگیدن دیگران چه ربطی به مزدوری حکومت جمکران برای بیگانگان دارد؟ جوانان ایران با شهامت جنگیدند، شهامت و صداقت جوانان ایران چه ربطی به خیانت و مزدوری ‌حکومت اسلامی دارد؟ هیچ! ولی اکبر بهرمانی این ارتباط «نامربوط» و غیرمنطقی را برقرار کرده. این است شیوة فاشیسم: مرزشکنی جهت مرتبط کردن مقولات و مفاهیمی که هیچ ارتباطی با یکدیگر نمی‌توانند داشته باشند. و این است هنر پادوهای استعمار:‌ مرزشکنی و گره زدن مفاهیم و مقولات متناقض به یکدیگر، با هدف سرکوب انسان و انسانی‌ات. باید اذعان داشت که همه از چنین «استعدادهای» شگفت برخوردار نیستند.

بله فکر نکنید همه می‌توانند گره بزنند. شاید گره‌زدن در معنای «حقیقی» کار ساده‌ای باشد، و‌ همه نوع ریسمان و روبان و طناب را بتوان به یکدیگر گره زد. از قضای روزگار بازکردن گره هم بستگی به نوع آن دارد. اگر گره کذا «کور» باشد، گشودن آن همچون بینا کردن چشم نابینا مشکل و امکان‌ناپذیر می‌نماید. ولی گره‌هائی که امثال خاتمی و بهرمانی و شرکاء می‌زنند، گره عادی و مادی و ملموس نیست، «گره معنوی» است. با توسل به معنویات است که فعلة فاشیسم «گوز» را به همه چیز از جمله به شقیقه پیوند می‌زنند. گوز را با دست نمی‌توان به شقیقه گره زد. برای انجام چنین کاری فاشیست‌ها از «زبان‌شان» استفاده می‌کنند، و هر کسی نمی‌تواند با زبان خود چنین معجزاتی صورت دهد. دلیل اینکه امثال خمینی، محمد خاتمی، اکبر بهرمانی، میرحسین، زهره کاظمی و ... در کشور ایران از چنین جایگاه والائی برخوردارند این است که با زبان‌شان می‌توانند گوز ارباب را به همه چیز گره بزنند، این قدرت شگفت‌انگیز ریشه در «عشق» دارد. و «هیربد» نامی در تاریخ 1384 این مهم را دریافته بود.

هیربد، در وبلاگ «دست‌نوشته‌های من به خودم»، مورخ 17 دیماه 1384، ‌ در مطلبی تحت عنوان «گوز و عشق» چنین می‌گوید:

«در باب ادب و فضيلت [...] سخن‌ها رانده‌اند [...] چندي پيش كه در جمع دوستان بوديم «شري» كم حجم و پربار الهام‌مان شد:

مي‌گوزم تا مي‌گوزي
دوستت دارم همیشه

اديبان اين گران‌بها سخن را بسيار معناها كرده‌اند و ندانستم اين تفاسير از كجاي‌شان در آورده‌اند‌. برخی مي‌گويند، بايد به مصراع دوم توجه خاصي نمود و از آن به تفسير چرايي استفاده از واژة نا‌مأنوس گوز پي‌برد. [عبارت] دوستت دارم، عشق را مي‌رساند و همراه ‌شدن آن با [واژة] گوز نشان مي‌دهد كه حتي اگر بگوزي هم تو را دوست خواهم داشت، و براي اثبات اين مهم، خود نيز هر جوري شده خواهم گوزيد. [برخی دیگر] هم اينگونه معني مي‌كنندش، [که] چون تو را دوست دارم، هميشه [پای] همه كارهاي‌ات نيز هستم [...] و نيز گفته شده،‌ [ترکیب] به كار رفته بسيار زيركانه است. گوز اول به معناي [حقیقی] گوز، یعنی بادي است كه از آنجاي آدمي خارج مي‌شود، [اما] گوز دوم، يعني هر كار ساده و بي‌ارزش معشوق [...] در اينصورت «شر» اينگونه معني مي‌شود: [عشق تو چنان عنان اختيار از کفم ربوده كه حتي اختیار آن‌جای‌ام را نیز از دست داده] و نمي‌توانم از گوزيدن خویش جلو‌گيري گنم.»

حال اگر به افاضات اخیر میرحسین موسوی، محمد خاتمی، اکبر بهرمانی، حاج فرج‌دباغ و ... و از همه مهم‌تر به مقالة توحش‌پرور حاجیه نوشین احمدی‌خراسانی نیک بنگریم خواهیم دید که «عشق» به محفل فاشیسم کارشان را به رسوائی کشانده؛ اینان نیز اختیار از کف داده‌اند. باری «هیربد» در ادامة تفسیر تک بیت کذا می‌ا‌فزاید:

«ديگراني اينگونه برداشت كرده‌اند: فكر مي‌كني اگر به عشق‌مان بگوزي من كوتاه خواهم آمد؟ به هیچ عنوان من نيز به آن خواهم گوزيد. و نيز روايت شده که عشق مانند گوزي است، اگر مي‌خواهي عاشق بودنت را ثابت كني بايد هم‌پاي معشوق بگوزي. از قديم گفته شده فاش كردن نکوهیده‌ترين چيزها بين دو نفر باعث نزديكي روابط‌شان مي‌شود، ليكن در اينجا گوزيدن وسيله‌اي است براي كنار گذاشتن خجالت‌ و كم‌رويي عاشق و معشوق. در اينجا عاشق از معشوق تقاضا مي‌كند، براي نزديكي روابط تا گوزيدم، درخواستم را بي‌پاسخ نگذار و تو هم بگوز، تا بر من روشن شود تو نيز خواهان اين رابطة‌ عاشقانه هستي.»

بله این مطلب در واقع تفسیری است زیرکانه و موشکافانه‌ از آنچه ما در بالا تحت عنوان «گره‌زدن گوز» با زبان مطرح کردیم و آنرا معیار فرهیختگی در حکومت اسلامی دانستیم. می‌بینیم که یک متن از زوایای مختلفی می‌تواند نگریسته شود! «هیربد» از منظر ادبیات به تفسیر یک بیت شعر پیرامون عشق‌وگوز پرداخته، ما روابط عاشقانة آنگلوساکسون‌ها را با مزدوران‌شان در چارچوب سیاسی بررسی می‌کنیم. با این وجود، عملکرد «عاشقانه» در هر دو مورد یکسان است. منتهی در وبلاگ ما واژة «گوز» در افشای روابط پنهان عاشق و معشوق نقش سرنوشت‌سازی ایفا می‌کند.

به عنوان نمونه، مخالفت حاکمیت انگلستان با بیانیة «بات» به صورت عروتیز هیلاری کلینتون و «نازوگوز» رئیس بلژیکی اتحادیة اروپا بروز کرده. و اینجا بود که علی‌خامنه‌ای، اکبر بهرمانی، میرحسین‌ موسوی، زهره کاظمی، محسن رضائی و علی لاریجانی گوز ارباب را به شقیقه‌شان گره زدند. خامنه‌ای، رفسنجانی و محسن‌آقا در رسانه‌های داخل، و میرحسین و عیال‌اش در «رادیوفردا» به گوز، یا همان ابراز عشق ارباب لبیک گفته، به پیروی از مصراع نورانی «می‌گوزم تا می‌گوزی»، یادی از «ترکمانچای» کردند، بدون اینکه شهامت داشته باشند مسئولیت گوز خود را بر عهده گیرند و اشاره‌ای به بیانیة «بات» داشته باشند. به عبارت دیگر این بینوایان کارشان به «گوز غیرمستقیم» کشیده. جالب است که همگی برای گوزیدن سایت رادیوفردا را مناسب تشخیص داده‌اند. «بی‌بی‌سی» هم البته سرش خیلی شلوغ است ولی گوز پاسدار لاریجانی، همان رئیس قوة مقننه که بیشتر به قوة ‌مجریه علاقه دارد، به مذاقش شیرین‌تر آمده.

با فسون‌کاری و دغل‌بازی
گشت سرگرم پیشوا سازی
جمله آموختش طریقت کار
تا که شد مرشدی تمام ‌عیار
(سعیدی سیرجانی)

ولی در این میان آنکه یک شکم سیر در رادیوفردا گوزیده شخص «محمد خاتمی» است که رویای لشکرکشی خیابانی در کلة پوکش می‌پروراند. خاتمی به خردادماه دخیل بسته و می‌پندارد باز هم در این ماه فرخنده الاغ مردة لازار زنده خواهد شد:

«اين ماه تجلی‌گاه ايمان، اراده، فداکاری، ستم‌سوزی، استبدادستيزی و عدالتخواهی ملت ايران بوده.»

می‌دانیم که در تاریخ 15 خردادماه سال 1342،‌ کارخانة رجاله‌پروری با همیاری ساواک و شهربانی یکی از مراحل تبدیل زباله به رهبر را با موفقیت تمام به اجرا درآورد و اوباش را برای جانبداری از خمینی راهی خیابان‌های تهران کرد، و البته دانشگاه تهران هم از این «نعمت الهی» بی‌بهره نماند. همچنین می‌دانیم که امام روشن‌ضمیر در یکی از روزهای همین ماه فرخنده زمین را از وجود پلیدشان پاک کردند و توطئه اصلاحات نیز در خردادماه 1376 با موفقیت تمام به مورد اجرا درآمد. اما توطئة 22خردادماه 1388 بسیار تاریخ‌ساز بود. این توطئه که در راستای تبدیل مزدور و جنایتکار به قهرمان سازمان یافت با شکست کامل روبرو شد. هر چند که محمد خاتمی و رادیوفردا هنوز امیدوارند. رادیوکذا، مورخ اول خردادماه 1389 چنین تیتر زده:

«محمد خاتمى: مى‌توان خرداد امسال را هم پر از شور و نشاط کرد.»


از قدیم گفته‌اند، «گوز که میاد، خنده و خوشحالی میاد!» بله سال گذشته اگر برای ملت ایران سال سرکوب و ارعاب بود، برای محمد خاتمی جز شور و نشاط هیچ نداشت. ایشان همچنان آرزو دارند که امت حزب‌الله برای سرکوب ملت ایران خیابان‌ها را اشغال کند تا بتوانند دست در دست دیگر «مرشدان» گوز ارباب را همچنان گره بزنند:

«مى‌توان خرداد امسال را [...] همچون خردادهاى گذشته سرشار از امید و نشاط کرد تا بار دیگر [شاهد] ظهور ارادة‌ ملى براى پاسدارى از ارزش‌هاى دینى، ملى [...] باشیم، و چنین باد.»


یادآور شویم که این «باد»، مسلماً به همان باد شکم ارجاع می‌دهد، و محمد خاتمی سخنان خود را در همین «باد» ادامه داده و می‌گوید، آزادی تشکل‌ها و همه چیزهای خوب در قانون اساسی هست، پس بشتابیم به سوی انتخابات آزاد! به عبارت دیگر، شیاد اردکان ادعا می‌کند،‌ در یک تئوکراسی می‌توان انتخابات برگزار کرد! باری ملاممد همچنین تظاهرات مخالفان حکومت اسلامی در تاریخ 25 خردادماه سال گذشته را به حساب جنبش‌سبز واریز کرده می‌گوید، میلیون‌ها نفر به طرفداری از میرحسین به احمدی‌نژاد اعتراض کردند. می‌بینیم که چنین ادعائی می‌تواند مصداق مثل معروف «نون‌اش نداره اشکنه، گوزش درختو می‌شکنه» تلقی شود. این بعد سرنوشت‌ساز «گوز» را «هیربد» هنوز تفسیر نکرده.

و اما دقیقاً در چارچوب همین بعد سرنوشت‌ساز «باد» است که «خواهر» نوشین احمدی خراسانی، به نمایندگی از سوی زنان طبقة متوسط برای ملاممد خاتمی پامنبری می‌خواند و 22 خردادماه 1388 را به تظاهرات آش‌فروش‌ها پیوند می‌زند. «خواهر» نوشین نیز همچون عیال میرحسین منفور، زنان ایران را طرفدار «فاشیست ـ مسلمان‌ها» معرفی می‌کند. البته قلم‌زن آخوندهای مؤنث جمکران کور خوانده! زن ایرانی نمی‌تواند مدافع زن‌ستیزان اسلام‌گرا باشد. آنکه از جنبش‌سبز طرفداری می‌کند، زن نیست، آخوند زن‌نماست که همچون زهره کاظمی خود را «رهبر» زنان هم ‌پنداشته. شاهد بودیم که، حاجیه رهنورد نیز به کمک روزی‌نامة لوموند درخت‌های بسیار شکستند! اما مهم‌ترین برنامة شکستن درخت با باد در قفقاز ناکام ماند. این درخت‌شکنی از معجزات محور «تهران ـ تفلیس ـ تل‌آویو» بود که با جنگ قفقاز در واقع بر آب گوزید! و این عمل یعنی «گوزیدن برآب» کاری است بس نکوهیده، چرا که نمی‌توان آنرا پاسخی در خور به پیام معشوق به شمار آورد. این عمل در واقع سکوت در برابر «گوز» معشوق بوده، و حمل بر بی‌ادبی خواهد شد.

سایت نووستی،‌ مورخ اول خردادماه 1389، به نقل از روزنامة گرجی «رزونانسی»‌ می‌نویسد، «دزیدزیگوری» رهبر حزب اپوزیسیون محافظه‌کار گرجستان و نامزد «شورای ملی»‌ برای شهرداری تفلیس، وزارت دفاع گرجستان را متهم کرد که موشک‌های خریداری شده از اوکراین را به ایران فروخته. «رزونانسی» به نقل از «دزیدزیگوری» می‌افزاید، خروج داوید کزراشویلی، ‌ وزیر دفاع گرجستان از کشور به همین دلیل صورت گرفته. یادآور شویم این فرد از نوامبر 2006 تا دسامبر 2008 در جایگاه وزارت دفاع گرجستان انجام وظیفه می‌کرد. به گزارش نووستی، روزنامة رزونانسی اواخر ماه مارس 2010 از مهاجرت کزراشویلی به اسرائیل خبر داده بود. در ادامه چنین آمده:

«گریگوری ملیتائوری، کارشناس نظامی در مصاحبه با روزنامة رزونانسی اعلام کرد[...] دو سال قبل طی یک عملیات ویژه و محرمانه در گرجستان، یک تبعة ایران به اتهام تجارت غیرقانونی سلاح دستگیر شد.»


حال موشک‌های کذا را با آن 800 کیلوگرم اورانیوم که روزنامة کیهان مدعی وجود آن شده و خبر مجلة‌ «جین دیفنس»، مبنی بر احداث کارخانة موشک‌سازی در ایران در کنار هم بگذاریم خواهیم دید که پیش‌نویس استراتژی نوین ناتو پیرامون «نصب سپردفاعی برای مبازه با موشک‌های بالیستیک ایران» از همان گوزهای درخت‌شکن می‌تواند تلقی شود.

به گزارش سایت فارسی نووستی، مورخ 7 اردیبهشت‌ماه 1389، «جین دیفنس» از تأسیس کارخانة موشک‌سازی توسط چین در ایران خبر داده:

«چین [...] برای تولید موشک در ایران [کارخانه] تأسیس کرده[...] کارشناسان آمریکائی [می‌گویند] محصول اصلی این کارخانه موشک‌های ضد کشتی نصرـ1 است. [این موشک] که نمونة‌ مدرن موشک C-704 شمرده [می‌شود] برد [شلیک‌ا‌ش] 150 کیلومتر و دقت اصابت‌اش به هدف 96 درصد است.»


مسلماً کارشناسان و متخصصان «گره معنوی» درصد دقت اصابت موشک کذا را به درصد موفقیت پیش‌نویس استراتژی نوین ناتو برای نصب سپر دفاعی مرتبط خواهند کرد! اما چنین پیوندی خطاست! خبرگان طویلة مک‌کارتی می‌باید امکان موفقیت طرح محفل البرایت را در میزان عدم دقت اصابت موشک کذا، یعنی 4 درصد جستجو کنند.

با پایان یافتن معرکة شهرستان کن، هم حکومت گورکن‌ها موافقت کتبی خود را با طرح «بات» برای آژانس بین‌المللی انرژی اتمی ارسال کرد، و هم ژولیت بینوش جایزة خود را دریافت داشت! و اینگونه بود که همة خبرگزاری‌های غرب در کنار لوموند در سنگر «مرده‌شوی» نشسته و از «مخالفت میرحسین موسوی باتحریم‌ها» خبر دادند! همان میرحسین که همچون اکبر بهرمانی، مقام‌معظم و دیگر سگ‌های هار استعمار جایگاه خود را مدیون سی سال تحریم و سرکوب ملت ایران است. بله، وقتی اربابان محفل کودتا در لندن و واشنگتن جز عقب‌نشینی راهی ندارند، شیپورهای‌شان می‌باید از مخالفت میرحسین جلاد با تحریم ملت ایران برای‌مان حدیث و روایت بگویند. که گفته‌اند، «پیشنماز که بگوزد، پس‌نماز خواهد رید.»