شنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۸


بن‌بست آشتی!
...
سه روز پس از سخنرانی 6 دقیقه‌ای الیزابت دوم «معجزات» بزرگی در عرصة سیاست جمکران به وقوع پیوست. ابتدا هیزاکسلنسی در «بی‌بی‌سی» خواهان «تعامل» با دولت جمکران شدند، سپس وال‌ستریت‌جورنال در جبین کودتاچیان فکل‌کراواتی نهضت عاظادی «سکولاریسم»، «دمکراسی» و همة آرمان‌های شکست خوردة ما ملت را رویت فرمود، و نهایت امر «رادیوفردا» نیز بلافاصله لاشة حاج سیدجوادی پلید، «مخترع» قانون اساسی حکومت اسلامی را از فریزر بیرون کشیده یک مصاحبه با ایشان ترتیب داد! و اما امروز حاج «آورام یزدی»، از مقربان درگاه «رمزی کلارک» و از خادمان وفادار بارگاه برژینسکی و از مدافعان سیاست «یک کشور، یک مذهب» و به ویژه از مجریان قطع رابطه دیپلماتیک با مصر و از طرفداران «استقلال چچنی» سروکله‌اش در «ایلنا» پیدا شده و می‌گوید، باید با آمریکا «آشتی» کنیم! خلاصه اگر برای اجرای «سیاست انسداد» پیشتر لازم بود گورکن‌ها با اربابان‌شان در ظاهر «قهر» باشند،‌ حال جهت تداوم همین سیاست یعنی ممانعت از بازگشت اسرائیل به درون مرزهای قانونی‌اش آشتی با ارباب الزامی شده. شیرینی آشتی‌کنان به احتمال زیاد شرکت ایران در جنگ «عربستان ـ یمن» خواهد بود. به همین دلیل روپرت مردخای خریدار کودتاچیان 22 بهمن شده.

پروپاگاند «وال‌ستریت‌جورنال» برای نهضت‌عاظادی دلیل موجه دارد. این محفل منفور همچون جبهة‌ به اصطلاح «ملی» و «آیات عظام» و مدعیان دفاع از «منافع ملی»‌ همواره نقابی بر چهرة کودتا بوده. شیوة عمل چنین است که برای فراهم آوردن زمینة کودتا، ابتدا فکل‌کراواتی‌ها با «آیات عظام» متحد می‌شوند تا زمینة کودتا فراهم آید. پس از کودتا «آیات عظام» در کنار قدرت قرار می‌گیرند و فکل‌کراواتی‌ها تبدیل می‌شوند به قهرمانان ملی! البته در این روند قهرمان‌سازی، مقداری «حسین شهید» هم تولید می‌شود تا بازار فروش «قهرمان» کساد نشود. می‌دانیم که برای فروش کالاهای غیرضروری «آگهی» از الزامات اصلی است. و هر چه کالای کذا بنجل‌تر باشد، لازم است برای فریب خریدار آگهی پرسروصداتر شود. به عنوان نمونه برای فروش «مصدق» مزدور به ملت ایران، «حسین فاطمی» را به قتل رساندند تا هیچکس در «حقانیت» مصدق و میهن‌پرستی ایشان و به ویژه در «منافع» ملی‌کردن نفت تردید نکند. حال آنکه ملی کردن نفت در واقع خیانت به ملت ایران و خدمت به منافع بریتانیا بود. چرا راه دور برویم، برای فروش دارودستة‌ مهدی بازرگان به ملت ایران به عنوان اوپوزیسیون این حکومت توحش استعمار چه کرد؟ عده‌ای لات و اوباش را برای اشغال سفارت آمریکا ارسال نمود. شیخ مهدی هم ظاهراً روح‌شان خبر نداشت، و در الجزایر به زدوبند با ارباب مشغول نبودند! به همین دلیل ایشان به محض شنیدن این خبر بهجت اثر حکومت را به امام زمان سپرده، استعفا دادند و تفسیر قرآن در جام جذام‌زدة جمکران را آغازیدند. خلاصه، همزمان با نمایشات مهوع افشاگری‌های دانشجونمایان پیرو خط توحش، شیخ مهدی هم نمایش «اسلام خوب» را به صحنه آورد.

خلاصة‌ مطلب ‌یک «اسلام مبارز»، حسینی و تشنة خون و شهادت داشتیم که از طریق عربده‌های «امام‌الله» در بالکن جماران و زوزه‌های اوباش همیشه در صحنه به صورت چماق بر فرق ما ملت فرود می‌آمد، یک «اسلام»‌ مترقی، ‌ علوی و حسنی و خوب و غیره هم داشتیم که گروه شیخ مهدی در تلویزیون و روزی‌نامة «میزان» مبلغ آن شده بود. پرواضح است که توحش اولی را دومی «تلطیف» می‌کرد. اگر بخواهیم این شرایط را به تصویر کشیم می‌توانیم بگوئیم در زندانی به نام حکومت اسلامی، امام سیزدهم در جایگاه شکنجه‌گر، و شیخ‌مهدی در نقش «پزشک» زندان ظاهر شده بودند. می‌دانیم که برای ادارة امور زندان «همکاری» صمیمانة‌ ایندو الزامی است.

باری امروز نیز همچون دوران طلائی گذشته آنگلوساکسون‌ها برای شبیخون زدن به ملت ایران اعضای منفور نهضت عاظادی را علم کرده‌اند. از آنجمله‌ است،‌ بلبل‌زبانی‌های شیرین عبادی، ابراهیم یزدی، حاج سید جوادی و قوم و قبیلة سحابی، بازرگان،‌ طالقانی و ... چرا که حضرات می‌پندارند ما دوران شیرین صدارت مهدی بازرگان را بکلی فراموش کرده‌ایم، و از دورة نکبت مدرس و مصدق نیز هیچ نمی‌دانیم. هر چند که دیگر پتة فعلة‌ فاشیسم بر آب افتاده و نیازی به افشاگری هم در میان نیست.

امروز ابوالحسن بنی‌صدر به سوابق درخشان آخوند کاشانی و خمینی دجال و عضویت‌ ایندو در محفل کودتای 28 مرداد اشاره کرده. بنی‌صدر می‌گوید، کاشانی از کودتای کلنل آیرون‌ساید و از کودتای 28 مرداد 1332 حمایت کرده و خمینی هم از مدافعان کودتای 28 مرداد بود. بنی‌صدر می‌افزاید، اینان به دلیل «اعتیاد به قدرت»، همواره از زور حمایت می‌کنند. حال آنکه از نظر ما این امر خارج از «اعتیاد» و «گرایش شخصی» است. به گواهی تاریخ معاصر ایران دستاربندان سیاست‌پیشه همواره در خدمت سیاست‌های استعمار بوده‌اند. سیاستی که برای پیشبرد اهداف خود نیازمند خشونت «فتوی» و «ترور» یعنی دستاربند و اوباش بوده. بدون توسل به خشونت هرگز نفت «ملی» ‌نمی‌شد. ترورهای سیاسی سدة اخیر، از جمله ترور «رزم آرا» که خواهان «مذاکره» برای حل بحران نفت بود شاهدی است براین مدعا.

برای ملی شدن خائنانة‌ نفت لازم بود محمد مصدق دست در دست گروه بقائی و حزب عو‌ام‌فریب توده، با ایجاد بحران، ‌ قانون شکنی و ایجاد شرایط جادوئی «انزوا‌ی سیاسی ـ اقتصادی» زمینه‌ساز کودتا شود، البته بدون اینکه کودتای کذا را به حساب ایشان بنویسند. همچنانکه نقش نهضت عاظادی و به ویژه نقش شخص مهدی بازرگان در کودتای 22 بهمن1357 و کودتای 13 آبانماه 1358 پنهان ماند و ایشان قربانی «تندروها» معرفی شدند! حال آنکه ریشة تندروی و خشونت را می‌باید در همان گروه بازرگان جستجو کرد.

دولت بازرگان کمتر از سه ماه پس از کودتای 22 بهمن، یعنی دو هفته پس از استعفای کریم سنجابی از پست وزارت امورخارجه، در تاریخ 30 آوریل 1979، با مصر قطع رابطه کرد تا ضمن محکوم کردن «مذاکرات صلح» با اسرائیل زمینة گسترش جنگ و خشونت را برای دولت اسرائیل فراهم آورد. در واقع شعارهای احمدی‌نژاد در باب «پاک‌کردن» اسرائیل از روی نقشة جغرافیا تداوم مزدوری دولت بازرگان و نهضت عاظادی برای اسرائیل و آمریکاست. موضوع برخلاف آنچه بنی‌صدر می‌گوید «پیشینة سیاسی» نیست. اصل مطلب این است که حکومت اسلامی مجری سیاست محافل جنگ‌طلب و نژادپرست غرب است، و همین محافل‌اند که منا‌فع‌شان در گرو تداوم خشونت و ابتذال در کشورهای مسلمان‌نشین است: ‌

«پيشينة آقای کاشانی که [...] حمايت از رضاخان بود [...] او را از سازمان دهندگان اصلی کودتای 28 مرداد گرداند[...]پيشينة‌ آقای خمينی در دوران مصدق و همگامی او با آقای بهبهانی در کودتای 28 مرداد [پس از] سقوط رژيم شاه[...] او را به اعتياد بازگرداند. قدرت‌مدار شد و يکی از سياه‌ترين دوران‌های تاريخ ايران را بانی گشت.»


بنی‌صدر چه می‌گوید؟ ایشان می‌گویند، خمینی همچون کاشانی حامی کودتای 28 مرداد بوده، می‌گویند کاشانی پیشتر نیز از کودتای کلنل‌آیرون‌ساید حمایت کرده! می‌بینیم که برای ملی کردن نفت، ‌ مصدق بر ضد دولت رزم آرا با همین کاشانی متحد شد، و مهدی بازرگان نیز نهایت امر با خمینی دست اتحاد داد. پیش از ادامة‌ مطلب یادآور شویم، پس از کودتای 28 مرداد، محمد مصدق از ایجاد تشکل نهضت عاظادی پشتیبانی کرده. به عبارت دیگر، با توجه به آنچه بنی‌صدر می‌گوید، تداوم محفل استعمار از کودتای کلنل آیرون‌ساید تا کودتای 22 بهمن 1357 آشکارا به نمایش درآمده. کاشانی، مصدق، خمینی و بازرگان چهارستون محفل کذا به شمار می‌روند البته در کنار سحابی، توسلی و شرکاء. همچنانکه پیشتر هم در مورد خانوادة «موسی صدر» گفتیم، ‌مزدوری استعمار پیشه‌ای است موروثی. از اینرو سخنرانی‌های عبدالعلی بازرگان در ینگه‌دنیا، همچون سخنرانی‌های اعضای قبیلة سحابی و شریعتی و توسلی و ... در راستای منافع اربابان‌شان در لندن و واشنگتن ایراد می‌شود. سیاست استعمار چیست؟ تکرار یک دور باطل از خشونت و ابتذال جهت گسترش دامنة تاراج. برای تکرار همین دور باطل است که اکنون «وال‌ستریت جورنال» به طبل زدن برای نهضت آزادی‌ستیز ابراهیم یزدی پرداخته.

در شرایط فعلی بهترین ابزار برای وارد کردن ایران به جنگ «عربستان ـ یمن» و ممانعت از استقرار صلح در کل منطقه همین نهضت منفور است. در سال 1357 نیز سازمان ناتو با توسل به نقاب کذا کل منطقه را در بحران و جنگ فرو برد. در واقع شعار محو اسرائیل از نقشة جغرافیا ریشه در همین محفل دارد. مزدوری این محفل برای استعمار به دوران مشروطه باز می‌گردد. ساختار این اتحاد استعماری هرمی است که در رأس آن یک زوج «دستاربند ـ فکل‌کراواتی»، و در پایة آن نیروهای سرکوب «انتظامی» و اوباش لباس‌شخصی یا همان «مردم» حکومت اسلامی قرار گرفته‌اند. مردمی که سیاست کشور را در «خیابان» تعیین می‌کنند. 8 ماه صدارت مفتضحانة مهدی بازرگان به کمک همین «مردم» امکان‌پذیر شد و اکنون که کودتای 22 بهمن فرسوده شده استعمار غرب می‌کوشد دست‌نشاندگان خود را با صورتک نوین به صحنه بیاورد. روشن‌تر بگوئیم،‌ حال که کار طاعون سبز به افتضاح کشیده و معلوم شده خامنه‌ای هم‌کاسة‌ اینان است، حال که جناح احمدی‌نژاد نیز در موضع ضعف قرار گرفته، پیش کشیدن آدمخواران فکل‌کراواتی و اسلام‌فروش بارگاه «رمزی کلارک» جهت ممانعت از بازگشت اسرائیل به مرزهای بین‌المللی و قانونی‌اش می‌تواند کارساز تفنگ‌فروش‌های دو سوی آتلانتیک باشد.

نهضت عاظادی همچون جبهة ملی‌ نقابی است بر چهرة فدائیان اسلام یا تیغ‌کش‌های فدائی استعمار در ایران. هر بار آنگلوساکسون‌ها قصد کودتا دارند از این محفل خودفروخته به عنوان «روکش محافظ» استفاده می‌کنند. البته تاکنون اجرای چنین امر مقدسی به دلیل کودتای بلشویک‌ها در روسیه و حاکمیت شرایط جنگ سرد سهل و ساده بوده ولی «در جادوئی» کودتا دیگر بر پاشنة سابق نمی‌چرخد. از اینرو بین سخنرانی ملکة انگلستان و سخنان مشاور اوباما در امور خاورنزدیک تضاد بارز دیده می‌شود.

همچنانکه در وبلاگ «دشمن و دسته‌بیل» گفتیم مشاور اوباما، آشکارا از تبدیل پاکستان به یک مرکز تروریسم سخن به میان آورده، در صورتی‌که الیزابت دوم ضمن تأکید بر استقرار صلح و آرامش و ثبات در خاورمیانه و در پاکستان و افغانستان خواهان رفع بحران ایران و کرة شمالی نیز شده. سخنرانی ملکة‌ انگلستان که خطوط اصلی سیاست دولت را تعیین می‌کند در سایت «بی‌بی‌سی» موجود است.

سخنرانی کوتاه ملکه انگلستان شکاف بین آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک را به صراحت نشان می‌دهد. انگلستان قصد تحکیم ارتباطات خود با کشورهای مشترک‌المنافع را دارد ـ پاکستان در زمرة همین کشورهاست ـ حال آنکه حاکمیت آمریکا همچنان چشم امید به گسترش جنگ دوخته. چنین سیاستی بدون تبدیل ایران به سپر بلا نمی‌تواند اعمال شود. به همین منظور لازم است یک دولت محبوب،‌ مزدور و به ویژه «مردمی» در ایران به قدرت برسد تا در پناه هیاهوی «مردم» سیاست‌های کاذب «ضد اسرائیلی» و مطلوب گروه برژینسکی را به مورد اجرا بگذارد. اینجاست که دلیل شیفتگی ورق‌پارة‌ روپرت مردخای بر چهرة کریه نهضت عاظادی آشکار می‌شود.

دولت اوباما نخست قصد داشت از طریق «جنبش سبز» به دوران طلائی جیمی کارتر بازگردد، ولی از آنجا که دست خود را کوتاه و «خرما را بر نخیل دید»، اکنون سعی دارد تا با توسل به صورتک نهضت عاظادی ایران را به هر ترتیب که شده به دوران امام «روشن ضمیر» موسوی بازگرداند. بله! فکر می‌کنیم اکنون «منبع الهام» شعار «بازگشت به دوران نورانی» صدر انقلاب روشن‌تر شده باشد.

با اینحال، طرح هر دو محفل آنگلوساکسون با بحران روبروست. از نظر استراتژیک در ایران امروز مشکل می‌توان «خط امام» را به قدرت رساند، و خواب و خیال‌های علیاحضرت در زمینة همکاری‌های منطقه‌ای با پاکستان و افغانستان می‌باید به دست فراموشی سپرده شود. دقیقاً به همین دلیل است که گزینة «جنگ» تا این حد از نظر تبلیغاتی به ارزش گذاشته شده. این جنگی است که در صورت بروز تمامی منافع از دست رفتة این محافل را بار دیگر در منطقه تأمین خواهد کرد. جنگی که وقوع و یا عدم‌وقوع آن نه به خواست ما ملت،‌ که در گرو دالان‌های تودرتوی دیپلماتیک در منطقة آسیای مرکزی و خاورمیانه است.

به احتمال زیاد این طرح جادوئی با همان دسته‌بیل‌های کذا از اندونزی باید وارد شده باشد، ولی برخلاف دسته‌بیل‌های اندونزیائی که همچون ورق زر به فروش رفتند،‌ هم طرح «کودتای سبز» روی دست صادرکنندگان محترم باد کرد، و هم تحفه‌ای به نام احمدی نژاد روی دست‌شان مانده! به همین دلیل قصد دارند یکبار دیگر دارودستة‌ بازرگان را به عنوان دمکراسی به ملت ایران بفروشند از اینرو وال‌ستریت جورنال سکولاریسم را در چهرة‌ پلید روضه‌خوان‌های بی‌دستار گروه ابراهیم یزدی رویت می‌کند. خلاصه کنیم گاوچران‌ها و جنتلمن‌های نزولخور «سیتی» در بن بست افتاده‌اند. پس به هوش باشیم که جنبش‌مدنی را با شعارهای مبهم و تحرکات بی‌پایه ابتر نکنند.

شعارهای «نفی»، «خشونت» و «مرگ»، جنبش مدنی را به بیراهة خشونت خواهد کشاند، همچنانکه شعارهای «مبهم»، جنبش را از مطالبات واقعی خود دور می‌کند. شعارهای مرگ‌پرستان طاعون سبز جنبش مدنی را از مسیر مسالمت آمیز به سوی خشونت سوق می‌دهد. می‌باید «مطالبات صریح» خود را به صورت «مثبت»‌ مطرح کنیم. به عنوان نمونه ، «آری» به جمهور، یا «آری» به اعلامیة جهانی حقوق بشر، و ... «آری» به آرمان‌های نیاکان‌مان در صدر مشروطه، یعنی همان «جدائی دین از سیاست»، ‌ و «قانون بجای شریعت» که از صراحت حقوقی برخوردار است.


...

جمعه، آبان ۲۹، ۱۳۸۸


دشمن و دسته‌بیل!
...
آمریکا خواهان ورود حکومت جمکران به جنگ عربستان و یمن به بهانة پشتیبانی از «شیعیان»‌ یمن است، و این مطالبات نه تنها در رسانه‌های حکومت «مستقل» جمکران مطرح می‌شود، که «ساتاس» نیز خواسته‌های ارباب را در وقوقیه‌ها «بازتولید» می‌کند تا ائمة جمعه با رعایت «وحدت کلمه»، ضمن معلق زدن برای ارباب آن‌ها را تکرار کنند.

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم حکومت «غیردینی» هیچ ارتباطی با دمکراسی ندارد. دیکتاتوری‌های کرة شمالی، ‌ برمه، چین مائوئیست و ... همه «غیر‌دینی»‌و ضددمکراتیک به شمار می‌روند. اگر حاکمیت دمکراتیک الزماً «سکولار» است، هر حاکمیت سکولاری دمکراتیک نیست. این مختصر را محض اطلاع «وال‌ستریت جورنال» بینوا گفتیم که قیاس به نفس کرده مخاطب را کودن می‌انگارد. ورق‌پارة روپرت‌مردخای نه تنها فکل کراواتی‌های فدائی‌اسلام را «سکولار» می‌خواند که «فاشیست ـ مسلمان‌های» آدمخوار گروه خاتمی را «طرفدار دمکراسی» جا زده. ترجمة این مطلب در وبلاگ «سربازکوچک» موجود است.

امروز بپردازیم به تلاش‌های اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن برای برآوردن آرزوهای «طاعون سبز»، و بازگرداندن ملت ایران به دوران شیرین و همچون عسل صدارت «مردمی» شیخ مهدی بازرگان که در آن ماشاالله ‌قصاب به تنهائی نقش «مردم» را ایفا می‌کرد. به ادعای «وال‌ستریت جورنال»، دولت آخوندهای فکل‌کراواتی نهضت عاظادی «سکولار»‌ بوده. دلیل مهرومحبت گاوچران‌ها به دولت شیخ مهدی بازرگان این است که حکومت «مردمی» و «سکولار» ایشان به کودتای 13 آبان و جنگ خدا‌پسندانة 8 ساله انجامید و نان کرکس‌های نژادپرست را در روغن شناور ساخت.

در راستای چنین سیاستی است که امروز آخوند صدیقی در وقوقیة تهران می‌گوید، زندگی انسان در این جهان نیست، باید خود را برای «آن‌جهان» آماده کنیم! البته این چرندیات تداوم مزخرفاتی است‌که در «وال‌ستریت جورنال»، روزنامة حق‌طلب و دینی «روپرت مرداک» انتشار یافته. در واقع گورکن‌ها برای کارفرمایان روپرت مردخای در لندن و واشنگتن پامنبری می‌خوانند.

پس از انتشار مقالة «عقلانی» وال‌ستریت‌جورنال در باب «تمایل» ایرانیان به بازگشت به دوران شیخ مهدی بازرگان، مشاور اوباما در امور خاورنزدیک و آسیا، «بروس ریدل» نیز یک سخنرانی مبسوط در تأئید مطالبات «طاعون سبز» ایراد کرد،‌ که از قضای روزگار در هم‌سوئی کامل با خطبه‌های نماز جمعة امروز تهران قرار گرفته! بله چارچوب سیاست «نوین» ‌و در واقع تکراری آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک در ایران مشخص شد: یک دورة کوتاه حکومت «مردمی»‌ با شرکت چاقوکش‌های «فکل ـ کراواتی» نهضت عاظادی و آیات عظام «مترقی» و به ویژه «خلخال آن زن یهودی» که برای استقرار حکومت توحش عدالت علوی الزامی خواهد بود. سپس یک کودتای «مردمی» و سفارشی نظیر اشغال سفارت آمریکا لازم داریم. این کودتا برای ورود حکومت جمکران به جنگ استعماری «یمن ـ عربستان»، جهت قانون‌شکنی بیشتر و نقض تعهدات‌ در برابر گروه «1 + 5»، ‌و تحمیل «شرایط ویژه» بر ملت ایران الزامی است. خلاصه بگوئیم، جهت لات‌بازی در داخل، و نقض مقررات و تعهدات بین‌المللی در خارج از مرزها، قرار است ابتدا گورکن‌ها به دوران امام «روشن ضمیر»‌ و دولت شیخ مهدی باز گردند، ‌ تا اراذل و اوباش به رهبری ماشاالله قصاب خیابان را به اشغال در آورده، «پیروان خط امام» برای عقب‌راندن به اصطلاح لیبرال‌ها که همان «فکل ـ کراواتی‌های» فدائیان اسلام‌اند، با اشغال یک «لانة جاسوسی» دیگر، ضمن اجرای نمایشات مهوع «افشاگری»، بمب‌شان را هم رو کنند!

با در نظر گرفتن اعلام آمادگی «هیزاکسلنسی» جهت «تعامل» با حکومت گورکن‌ها، اینبار می‌توان سفارت انگلستان را اشغال کرد، و جنگ زرگری با اسرائیل را تا پایان جهان ادامه داد. بله در گیرودار همین تحولات، و پس از مصاحبة معروف «هیزاکسلنسی»،‌ موافقت ضمنی بعضی مقامات فرانسه نیز با تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای اعلام شد. و خلاصه همة عناصر لازم برای دستیابی مجدد به اکسیر جادوئی «انزوای سیاسی ـ اقتصادی» و شناور شدن در «نعمت‌الهی» جنگ فراهم آمده.

این اکسیرجادوئی به حکومت جمکران اجازه می‌دهد برای تضمین حیات ننگین‌اش بار دیگر خود را در شرایط جنگ با «صدامیان کافر»‌ قرار داده، و با اسباب‌کشی از جبهة جنگ «حق علیه باطل»‌ در عراق به عربستان، اینبار شیعیان یمن را نیز «آزاد» کند. تعجبی هم ندارد، حکومت ‌جمکران به عنوان ساختاری پوشالی و دست‌نشاندة استعمار، یک «توده‌ ابر مبهم» است که طرفداران و دشمنان‌اش نیز الزاماً از همین ویژگی برخوردار می‌شوند. همانطور که «مردم» طرفدار فرضی حکومت اسلامی از صدر اسلام به هزارة سوم اسباب‌کشی فرموده‌اند، «صدامیان کافر» هم از عراق رفته‌اند به عربستان! پس لازم است «نبرد» با آنان در عربستان ادامه یابد. می‌دانیم که جنگ داخلی یمن به همت دو سناتور خداجو،‌ حق‌طلب و اسرائیل‌پرست، یعنی مک‌کین و «جو لیبرمن» به راه افتاد، و اکنون عربستان هم درگیر آن شده. برای فراهم آوردن تسهیلات لازم جهت مبارزین «راه حق»، یک نمایشگاه از تسلیحات آخرین مدل نیز در همان حوالی، یعنی در امارات بر پا شد تا تحویل توپ و تفنگ به طرفین به صورت همزمان و با رعایت «عدالت علوی» امکانپذیر شود.

پس از ابراز تمایل هیز‌اکسلنسی به «تعامل» با ایران،‌ امروز چارچوب «تعامل» کذا کمی مشخص شد و متوجه شدیم، ورود ایران به جنگ عربستان و یمن، تجهیز حکومت اسلامی به سلاح اتمی و ایجاد محور «غزه ـ اسلام آباد» در این چارچوب مقدس قرار می‌گیرد. از اینروست که وال‌ستریت جورنال، ورق پارة «روپرت مردخای» در جایگاه خداوند ابراهیم نشسته و همانطور که بالاتر گفتیم خواست قلبی «همة ایرانیان» را به اطلاع جهانیان ‌رسانده. به ادعای بوق جنگ‌فروشان دو سوی آتلانتیک، ‌ ما ملت آرزوئی جز بازگشت به دوران «امام روشن ضمیر» و حکومت «سکولار» شیخ مهدی بازرگان نداریم و مرتب در حسرت این دورة پرشکوه از ته دل «آه» می‌کشیم؛ البته گویا خودمان نمی‌دانیم، چرا که وال‌ستریت جورنال بهتر می‌داند ما چه می‌خواهیم.

بله، این قماش «دانائی» یکی از امتیازات ویژة خداوندی است! خداوند می‌داند شما چه می‌خواهید،‌ در کتب مقدس هم چنین آمده. ولی در این دوره و زمانه اوضاع کمی تفاوت کرده! ما هم از «خواست خداوند»‌ آگاه‌ شده‌ایم، ‌ چرا که ما در جرگة «بندگان» ایشان نیستیم! باری در کتب مقدس آمده است که ‌خداوند آنچه را که بندگان‌اش «باید بخواهند» به آنان اعطاء می‌کند، ‌چراکه خداوند صلاح و مصلحت بندگان‌اش را بهتر از‌ آنان می‌شناسد. و ما هم از صلاح و مصلحت «خداوند» و بندگان‌اش در جمکران «خبر» موثق داریم. اینبار خداوند و بندگان‌اش در هم‌سوئی‌کامل با یکدیگر خواهان گسترش جنگ در منطقه‌اند. مصلحت ‌تفنگ‌فروشان چیست؟ همان گسترش جنگ. مصلحت حکومت جمکران یا «بندگان» خداوند هم شرکت فعال در سیاست‌های جنگ‌افروزانة‌ واشنگتن است. این مطلبی است که در خطبه‌های نماز جمعة‌ امروز مطرح شده.

می‌بینیم که سناریوی «تعامل» هیزاکسنلسی چنین است: نخست پشتیبانی نظامی حکومت اسلامی از جنگی که آمریکا در یمن به راه انداخت و عربستان را به آن وارد کرد. ورود به این جنگ برای شانه‌خالی کردن از تعهدات ژنو و انکار تو‌افق‌های وین الزامی است. در این سناریو، انگلستان از همراهی و همکاری گروه اوباما، دولت اسرائیل و هم‌سوئی رهبر فرزانه، «مجلس» حلقه‌به‌گوشان و وزارت امورخارجة جمکران اطمینان کامل دارد. چرا که برخلاف مهرورزی، اینان از پذیرفتن تعهدات‌شان در ژنو و در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی طفره می‌روند. به این ترتیب یکبار دیگر صف‌آرائی واقعی دو جناح آب‌منگل‌ها مشخص می‌شود. علی‌خامنه‌ای به همراه لاریجانی‌ها و اکبر بهرمانی در صف «طاعون سبز» قرار گرفته و مخالف‌نمایان حکومت به دروغ خامنه‌ای را حامی احمدی‌نژاد معرفی می‌کنند. چرا که «رهبر فرزانه» بی‌نهایت منفور است و اگر حمایت‌اش از «طاعون سبز» آشکار شود، رسوائی «افتضاحات» جمکران و فریبکاری محفل کودتا تیر خلاصی خواهد بود بر پیکر نیمه‌جان «طاعون سبز» و نظام «مستقل» توحش.

از اینرو قلم به مزدهای جمکران، و در رأس آنان پاسدار شریعتمداری تلاش دارند خامنه‌ای را مدافع بی‌قیدوشرط احمدی‌نژاد جلوه دهند. حال آنکه رهبر فرزانه و رهبران مفلوک طاعون سبز سر در آخور مشترکی دارند. «تعامل» حاکمیت انگلستان با حکومت جمکران در واقع با هدف کنار زدن احمدی نژاد از طریق «بازتولید» همان شرایطی است که طبق روایات و قصص گورکن‌ها در آن «مجلس» در رأس امور قرار داشت، و مقتدر و بود و همه‌کاره. حال آنکه چنین قدرت افسانه‌ای ناشی از حضور اراذل و اوباش یا همان «مردم» کذا در خیابان‌ها بوده، چه در دوران آخوند مدرس، چه در دوران مصدق و چه در دوران حکومت توحش. بگذریم و بازگردیم به سخنرانی مشاور اوباما در دانشگاه تل‌آویو. ترجمة این سخنرانی در سایت نووستی، مورخ 29 آبانماه 1388 موجود است.

گویا «بروس ریدل»، مشاور اوباما در امور آسیا و خاورنزدیک در دانشگاه تل‌آویو سخنرانی مبسوطی ایراد کرده و برای تداوم لات‌بازی و قانون‌شکنی در عرصة بین‌المللی به حکومت اسلامی چراغ سبز نشان داده. ایشان گفته‌اند، ما برای تهاجم نظامی به ایران امکانات کافی نداریم. ریدل همچنین در مصاحبه با «جروزالم پست» می‌گوید «بهای» حل مشکلات افغانستان خودداری از عملیات نظامی در ایران است. البته روی سخن مشاور اوباما در واقع با روسیه است نه با اسرائیل! مستر ریدل به روسیه هشدار می‌دهد که در صورت ممانعت از تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای، نه تنها مشکل «طالبان» در افغانستان حل نشده باقی می‌ماند که پاکستان به عنوان مرکز تروریست‌ها با سلاح اتمی‌ای که در اختیار دارد می‌تواند به کانون تروریسم جهانی تبدیل شود. باید ببینیم پاکستان چگونه می‌تواند بدون حمایت آمریکا،‌ چین و فرانسه در چنین جایگاهی قرارگیرد؟ پس مستر ریدل را در همینجا رها می‌کنیم و بازمی‌گردیم به «وقوقیة» امروز تهران.

آخوند صدیقی پس از زدن نعل وارونه و شاخ و شانه کشیدن برای ارباب، ‌ به یمن و عربستان پارس کرده، در پایان وقوقیه به این نتیجه می‌رسد که دنیا محل زندگی «انسان» نیست. سپس ایشان به گزاف خود را نیز در زمرة انسان‌ها قرار داده، می‌فرمایند «ما» باید در آن‌ جهان زندگی کنیم. صدیقی ادامه می‌دهد، در این دنیا باید «کشت» کرده محصول را در آن‌ جهان برداشت کنیم. بله این نوع کشت و زرع «دینی» و «معنوی» است که هرگز «ثمری» برای کشاورز به بار نخواهد آورد، درست مانند حکومت دینی که پیروان‌اش شب و روز را با یاد «دشمن»‌ می‌گذارنند و جز «دشمن‌پرستی» هیچ نمی‌شناسند:

«دنيا محل زندگی انسان نيست و دنيای آخرت، آغاز زندگی ماست[...] توشة‌ دنيای آخرت را بايد از دنيای فعلی ذخيره کنيم. اين دنيا مزرعه است و بايد همه زراعت کنيم و حاصل آن بعد از زندگی دنيا به ما باز می‌گردد[...] لحظه‌ای بدون دشمن به سر نمی‌بريم و خداوند شيطان را به عنوان دشمن ما معرفی کرده است[...] حساسيت در برابر دشمنان و خائنان شرط لازم براي پيروزی عليه دشمنان است.»


عبارت «پیروزی علیه دشمنان» را به گنجینة ادب چاه جمکران اضافه کنیم. تا پیش از وقوقیة اخیر می‌پنداشتیم «بر دشمن» پیروز می‌شوند، نه بر علیه دشمن! این گورکن‌ها جز واژگون‌نمائی شیوة دیگری نمی‌شناسند. فارس نیوز، مورخ 29 آبانماه 1388 به نقل از حاجیه الهه کولائی می‌نویسد، «دسته بیل» هم از اندونزی وارد می‌کنند! شاید این آخوند صدیقی هم یکی از همین دسته‌بیل‌ها باشد که برای بیل زدن «معنوی» و کشاورزی «دینی» از اندونزی وارد کرده‌اند، و به دلیل همنشینی با «آیات عظام» مترقی و به خواست قادرمتعال «سخنگو»‌ از آب درآمده و ما نمی‌دانستیم! پس مسلماً «وال‌ستریت جورنال» که از همة اسرار نهان «آگاه» است، در مورد این قماش دسته بیل خیلی چیزها می‌داند. همین روزهاست که ارتباط این دسته‌بیل با دولت سکولار شیخ مهدی علنی شده، وال‌ستریت‌جورنال بنویسد:

نخستین «دسته بیل» آیت‌الله خمینی پس از بازگشت از تبعید سکولار بود[...]!




...

پنجشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۸


کو بربریت؟
...

شما ای همه جنگ‌جویان دانا
چه نازید بر داستا‌ن‌های تاریخ
چه بالید بر زورمندان فردا
بمیرید، زیرا به مردن سزائید
‌بمیرید زیرا که آفت شمائید

دمکراسی،‌ «حاکمیت قوانین انسان‌محور» است، نه «حکومت مردم»! دمکراسی را تحریف نکنید! شما که دم از «مبارزه» و «مقاومت مسلحانه» می‌زنید، اگر با دمکراسی مخالف‌اید، بجای تحریف مزورانة آن به ما لطف کرده‌ شهامت «ابراز مخالفت» خود را نشان دهید. مبارزات مسلحانه پیشکش‌تان. «حکومت مردم» و «حکومت مردم بر مردم»‌ خارج از چارچوب قوانین انسان‌محور همین توحشی خواهد بود که از طریق کودتای شکوهمند 22 بهمن و رفراندوم مزورانة‌ 12 فروردین‌ماه 1358 بر ملت ایران تحمیل شده. خاستگاه شعارهای گوساله فریبی از قبیل «حکومت مردم» و «حکومت مردم بر مردم» و «جمهوری ایرانی» همان ساواک جمکران است که طی سه دهة اخیر به نشخوار تبلیغات سازمان‌ سیا اشتغال دارد، ‌ البته با رعایت «تقیه» و پفیوزی و انکار هرگونه رابطه با آمریکا.

همزمان با سخنرانی 6 دقیقه‌ای الیزابت دوم در مجلس اعیان این کشور، انگلستان از سیاست سنتی خود در ایران عقب نشست. همچنانکه پیشتر هم گفتیم در جهان سیاست «فضای خالی» وجود ندارد. به همین دلیل فضای ناشی از عقب‌نشینی مذکور را «اتحادیة اروپا» اشغال کرد، و بلافاصله «مواضع نوین» حکومت جمکران به ویژه در باب «همکاری» با اشغالگران در افغانستان از زبان اکبربهرمانی انتشار یافت! بله، تقاضای نوکری برای ارتش ناتو، این است معنا و مفهوم واقعی «استقلال» حکومت اسلامی جمکران. پیش از ادامة مطلب پیرامون وبلاگ «سوداگران و فرهاد» چند نکته را در مورد پیامدهای مسابقات «مارگیری» توضیح دهیم.

«دین سبز» و «جامعة‌ جنبشی»،‌ همچون «اعترافات» زندانیان نمایشی «انتخابات» جمکران، از جمله «غنائم جنگی» استعمار است که پس از شبیخون به ملت ایران بین سربازان‌اش تقسیم می‌شود. طبیعی است که در این میانه، پس از ارباب حکومت در لندن، الویت با «رهبر» بوده، «سهم» ایشان ‌از سهم دیگر سگ‌های هار استعمار بیشتر باشد. همچنانکه به یاد داریم، یک هفته پس از «انتخابات»، در تاریخ 19 ژوئن 2009، مبلغ یک میلیارد و ششصد میلیون دلار از دارائی‌های ما ملت در انگلستان مسدود شد! ولی از آنجا که حکومت جمکران حکومت «معنویت» است، سهم رهبر حکومت کذا هم «معنوی» بود. جنتلمن‌های نزولخور برای خامنه‌ای مجوز سرکوب فرهنگی صادر کردند و متن سخنرانی خامنه‌ای در مورد «علوم انسانی» با تکیه بر سخنان حجاریان منفور در نمایش «اعترافات»‌ تنظیم شد.

امروز «هیزاکسلنسی» سایمون گاس، سفیر انگلستان در جمکران، در مقام «خداوند» طی مصاحبه با پیامبران خود در «بی‌بی‌سی»، خواهان همکاری و «تعامل» و اینجور چیزها با بندگان در جمکران شدند. به عبارت دیگر دولت بریتانیا پیشتر برای چپاول و سرکوب ما ملت با حکومت جمکران هیچ همکاری نداشته! به عنوان نمونه، آشوب‌های خردادماه در ایران، «بازتولید» سیاست «سنتی» استعمار انگلستان در برابر روسیه تزاری نبوده! عجیب است که «هیزاکسلنسی» حماقت و بلاهت نوکران‌شان را در جمکران به ما ملت «تعمیم» داده‌اند. مستر گاس! شما که احمق نیستید، پس لطف فرموده ما را ابله نیانگارید! عقیده‌سازی و سربازگیری، یعنی «شایعه پراکنی» و به راه انداختن کاروان خردجال در ایران برای امتیاز گرفتن از روسیه و زدن جیب ملت ایران پدیدة نوینی نیست. از هنگام فتوی خائنانة میرزای شیرازی، این شیوة مقدس به صورت رسمی شناخته شده. توطئة «انتخابات» ثابت کرد که در سیاست استعماری انگلستان در ایران هیچ تغییری صورت نگرفته. و امروز که سفیر انگلستان به ما «ابراز محبت» می‌کند، و قلادة‌ «فی‌فی» و «لاسی»‌ را به دست گرفته، مطالبات استعمار بریتانیا را برای تداوم «انزوای سیاسی» و تشدید «تحریم‌های اقتصادی» از زبان منوچهر متکی، اکبر بهرمانی و سرداران جمکران می‌شنویم.

به جز پهنه‌هائی پر از دود و آتش
[...]
به جز ناله‌هائی پر از خشم و نفرت
به جز دوزخی واژگون و دگرگون
به جز تندبادی که آهسته خواند
‌سرود غم خویش در گوش هامون
به جز انتقامی چنین تلخ و نارس
بگو با من ای‌دل، چه ماندست با کس؟

به گزارش واحد مرکزی خبر، روز گذشته سفیر سوئد با اکبر بهرمانی دیدار و گفتگو کرد. یادآور شویم که سران روسیه و اتحادیة اروپا در استکهلم پیرامون «تأمین امنیت انرژی» با یکدیگر به توافق رسیدند، و خلاصه سخنان رفسنجانی را فقط در چارچوب توافق اربابان‌اش با روسیه می‌توان بررسی کرد.

بهرمانی ضمن ابراز انزجار از سلاح هسته‌ای، و شیون و ناله و زاری از سیاست‌های غرب می‌گوید، اگر آمریکا به سیاست‌های خود در قبال ایران ادامه دهد ما بدون توجه به این سیاست‌ها «طبق موازین» به فعالیت صلح‌آمیز ادامه خواهیم داد، و «آژانس بین‌المللی انرژی اتمی»‌ موظف است «سوخت»‌ مورد نیاز برای مصارف تحقیقاتی را در اختیار ما بگذارد. به عبارت دیگر، گورکن‌ها آنقدر برای پاسخ رسمی به پیشنهادات گروه 1+5 پابه‌پا کردند، تا اتحادیة اروپا بتواند با تهدید مسکو امتیازات لازم را کسب کرده، و آمریکا هم بتواند جهت فراهم آوردن زمینة مناسب برای سرکوب ملت ایران،‌ «انزوای سیاسی» حکومت توحش را تداوم بخشد. «انزوای سیاسی» به همراه «تحریم اقتصادی» همچنانکه پیشتر هم گفتیم شیشة عمر حکومت توحش است. در نتیجه ایالات متحد و شرکاء برای «تداوم وضع موجود» تمام امکانات خود را به کار می‌برند تا مزدوران خود را در داخل و خارج ایران به عنوان «مخالف» به ما بفروشند. به همچنین است در مورد گورکن‌ها که برای حفظ پرستیژ اربابان خود در ینگه‌دنیا و اسرائیل‌، همچنان شعار «مرگ بر آمریکا و اسرائیل» سر می‌دهند.

در این راستا روز گذشته اکبر بهرمانی به سفیر سوئد می‌گوید، از آنجا که رژیم پهلوی از غرب «اطاعت» می‌کرد، غربی‌ها قصد داشتند پیشرفته‌ترین تکنولوژی هسته‌ای را به ایران تحویل دهند ولی ما چون از آن‌ها اطاعت نمی‌کنیم، و «مردم» هم به دلیل «اعتقادات دینی» زیر بار وابستگی به غرب نمی‌روند آمریکا با ما دشمنی می‌کند!
به عبارت دیگر این جانور وحشی چنین القاء می‌کند که پیش از استقرار حکومت اسلامی «مردم» اعتقادات مذهبی نداشتند، یا شاید همزمان با تخلیة «امام» در فرودگاه مهرآباد، «مردم» دیگری جانشین «مردم‌ایران» شده‌اند. با توجه به مزخرفات آخوند جنتی در وقوقیة جمعة گذشته این «مردم» باید همان «مردم» دوران «خلافت علی» در صحرای عربستان باشند که از چرندیات فوکویاما در باب «دین ضداستبداد» نیز آگاهی دارند. خلاصة مطلب این «مردم»، زمان و مکان مشخص ندارند، و از دورة خلافت «آن‌‌علی» به دوران ولایت «این‌‌علی» در هزارة سوم اسباب‌کشی کرده‌اند تا اکبر بهرمانی بتواند این‌علی و کل دستگاه «ولایت» حکومت «مستقل» جمکران را که سه دهه است افتخار نوکری برای آمریکا را دارد به عنوان «ضدامپریالیست» معرفی کند،‌ آنهم به دلیل «باورهای دینی» و توهمات «مردم»! همان مردمی که «حکومت‌شان» در قاموس مخالف‌نمایان فریبکار حکومت جمکران «دمکراسی» خوانده می‌شود. حال آنکه «حکومت مردم» اگر خارج از چارچوب «قوانین‌انسان‌محور» قرار گیرد، جز فاشیسم هیچ نخواهد بود.

بله بی‌دلیل نیست که داس‌الله، همچون حزب‌الله هم‌صدا با اکبر بهرمانی بر طبل «مردم» می‌کوبد. باری حاج اکبر در ملاقات خود با سفیر سوئد علاوه بر استقلال «حکومت مردمی»، سخنان ابلهانة دیگری نیز بر زبان رانده و از آنجمله‌ است، وضعیت مطلوب دمکراسی و حقوق‌بشر در جمکران، و اعتراض به روابط غرب با حکومت‌هائی که «انتخابات» بر پا نمی‌کنند! همچنانکه پیشتر هم اشاره شد، اربابان گورکن‌ها برگزاری مسابقات مارگیری را «انتخابات»‌ به شمار می‌آورند تا آب‌منگل‌ها بتوانند خود را با تکیه بر این مضحکه «منتخب» مردم نیز معرفی کنند. حال آنکه اربابان جمکران نیک می‌دانند که در یک تئوکراسی نمی‌توان انتخابات دمکراتیک برگزار کرد. ولی از آنجا که منافع غرب چنین ایجاب می‌کند، شیپورهای جنگ‌فروشان و روشنفکران‌شان در اینمورد خاص همگی به «اجماع» رسیده، «خفقان» اختیار کرده‌اند تا یک جانور وحشی به نام اکبر بهرمانی بتواند حکومت پوشالی و دست نشاندة غرب را «مستقل» و مردمی جا بزند، و برای حفظ آبروی ارباب، برقراری روابط شفاف با آمریکا را هم نشان «وابستگی» بداند، آنهم در برابر سفیر کشوری که از واسطه‌ها و دلال‌های «مطمئن» آمریکا و جمکران است:

«آمريکا و غرب [...] خواهان نفوذ گسترده در اينجا [ایران] هستند ولي مردم ايران به دليل سوابق طولاني تمدن چند هزارساله و عقايد ديني قطعاً زيربار فرمانبري و وابستگي دوباره نخواهند رفت[...] وضع حقوق بشر و دموکراسي در [ایران] به مراتب مطلوب‌تر از بسياري از کشورهاي منطقة خاورميانه است.»


اکبر بهرمانی چه می‌گوید؟ او ادعا می‌کند که روابط آشکار با آمریکا به معنای «گسترش نفوذ»‌ غرب و وابستگی حکومت ایران است، و «مردم» به دلیل تمدن و اعتقادات دینی‌شان با این وابستگی مخالف‌اند. عجیب است که «مردم» با پر کردن جیب آمریکا از ثروت‌های ملی، و با واردات کالاهای غرب و به ویژه کالاهای آمریکائی که در چین تولید می‌شود هیچ مخالفتی ندارند! ولی ما تعجب نمی‌کنیم، این «مردم» در حکومت جمکران همچون امام‌شان معتقدند، «اقتصاد مال خر است»! این «مردم»‌ فقط باید مراقب باشند که اسلام خدشه‌دار نشود، در نتیجه، به امور اقتصادی و سیاست اقتصادی دخالت نمی‌کنند، مگر اینکه کارخانة رجاله‌پروری، با هدف کسب امتیاز از روسیه کاروان خردجال در تهران به‌ راه‌اندازد. البته سفیر سوئد، برای شنیدن این ترهات با رفسنجانی ملاقات نمی‌کند. سفیر سوئد به حاج اکبر تفهیم می‌کند که برای تأمین و گسترش منافع غرب در ایران چه مزخرفاتی باید بگوید. بعد هم برای ابراز مواضع اصولی حکومت جمکران،‌ یا تکرار مطالبات استعمار ضمن تشکر از رفسنجانی، به گسترش رابطه با گورکن‌ها ابراز تمایل می‌کند:

«ماگنوس ورنشتد،‌ سفیر سوئد [...] در این دیدار با تشکر از مواضع اصولی [حکومت اسلامی] به پیشینة‌ خوب روابط ایران و سوئد اشاره و تأکید کرد: گسترش [...] مناسبات با [حکومت اسلامی]‌ خواست سوئد است و در این جهت تلاش خواهد کرد.»

بله چه بهتر از این! شما بر اساس «خواست مردم» فرضی حکومت کنید، ما هم روابط‌مان را با شما گسترش خواهیم داد. سخنان اکبر بهرمانی در واقع مطالبات استعمارگران است که خواهان تداوم انزوای سیاسی ایران، تحمیل تحریم‌های گسترده‌تر اقتصادی بر ما ملت و تداوم روابط پنهان‌اند. چرا که فقط در پس پردة همین روابط پنهان است که بدون هیچ مسئولیتی می‌توان حکومت‌های «مستقل» و «تبه‌کار» و «بی‌قانون» نظیر حکومت اسلامی جمکران را مورد حمایت قرار داد: مناطق تجارت قاچاق،‌ بازارسیاه، تهدید، تحریم، سرکوب‌های فردی، قومی،‌ ‌نژادی و بهتر بگوئیم مناطق هرج‌ومرج و فاقد نظم قانونی که در آن‌ها «حق طبیعی» یا احکام توحش الهی حاکم است. می‌بینیم که هیچیک از متفکران صاحب‌نام غرب حکومت اسلامی جمکران را یک حکومت فاقد نظم قانونی نمی‌خواند، کاملاً بر عکس، پروپاگاندیست‌های غرب تلاش می‌کنند، ایرانی را در چارچوب حقارت و ذلت احکام شیعی مسلکان به زنجیر کشند. به این ترتیب است که می‌توان «حضور» بردگان چادرسیاه در عرصة اجتماع را «پیشرفت زن ایرانی» جلوه داد، یا برپائی نمایش مهوع مارگیری را «انتخابات»‌ خواند، و دخالت قانون‌شکنانة دستاربندان در آشوب‌های پس از «انتخابات» را به ابزار کسب وجهه برای همان آخوند جماعت تبدیل کرد. از اینرو، هرگز از زبان «نوآم چامسکی» نخواهید شنید که برگزاری انتخابات در یک تئوکراسی جز «شبیه‌سازی» و تقلید میمون‌وار هیچ نیست. دلیل هم اینکه حضرت چامسکی عضو همان محفلی است که پیشتر «هاناآرنت» را به عنوان متفکر و فیلسوف به افکار عمومی حقنه کرده: محفل جنگ‌فروشان نژادپرست! در مورد چامسکی مفصل گفته‌ایم پس بهتر است نگاهی شتابزده به «هاناآرنت»‌ داشته باشیم.

چامسکی و هاناآرنت از نظر مواضع سیاسی‌شان در منطقه دو روی سکة فاشیسم‌اند. اولی برای اسرائیل دشمن تراشی می‌کند، حال آنکه دومی با ارائة نظریه‌های «حسینی» دعوت به «انقلاب» می‌کند! چامسکی به بهانة دفاع از حقوق فلسطینیان،‌ تلاش دارد با تأکید بر تجاوز و قانون‌شکنی دولت اسرائیل افکار عمومی را در کشورهای مسلمان‌نشین در تقابل با مذاکرات صلح قرار دهد. گفتیم که انتشار «خاطرات» دست‌ساز کارتر و برژینسکی و دیگران نیز با هدف برانگیختن نفرت ملت‌های منطقه علیه اسرائیل صورت گرفته. در واقع برای ممانعت از استقرار صلح و بازگرداندن اسرائیل به مرزهای قانونی‌اش تداوم و گسترش این دشمنی الزامی است، هر چند کافی نیست. این نفرت می‌باید طرف مقابل را به عملیات شهادت طلبانه،‌ شورش و شتافتن به سوی مرگ تشویق کند.

برای تحقق این مهم، هاناآرنت، جنایات نازی‌ها را به ابزار تبلیغ برای شورش تبدیل کرده. البته مرگ به ایشان مهلت نداد اگر نه امروز می‌توانستند ابهام نظریه‌های‌شان را تا حدی برطرف کرده، بر جذابیت مرگ و شهادت و انقلاب هر چه بیشتر بیافزایند. این مختصر را گفتیم تا مخالف‌نمایان حکومت جمکران در فرنگستان با تکیه بر سرکوب وحشیانة ملت ایران برای جوانان «فراخوان مرگ» صادر نکنند. شورش جوانان همان است که حکومت توحش و اربابان‌اش می‌طلبند، ‌ چرا که شورش دست اینان را برای سرکوب و جنایت بیشتر باز می‌گذارد.

به تنگ آمدم زین همه کینه‌توزی
[...]
تمدن گر اینست کو بربریت؟‌
(نادر نادرپور)



...

چهارشنبه، آبان ۲۷، ۱۳۸۸


سوداگران و «فرهاد»!
...

از دیده سفر کردن، ‌آغاز ز دل رفتن
هر بار اگر می‌شد، اینبار نخواهد شد

عکس «واقعی» نیکو خردمند همان است که در وبلاگ «یاد و آئینه» گذاشته شد، نه آن تصاویری که زخم شلاق توحش ضحاک را بر چهرة زن ایرانی باز می‌تاباند. نیازی به عکس‌های «حقیقی»‌ نبود، چهرة دوست داشتنی نیکو خردمند همیشه در یاد ماست.

در مورد شعار موذیانة «جمهوری ایرانی» به عزیزانی که بدون داشتن کوچک‌ترین ارتباطی با ساواک منفور، صرفاً برای رعایت وزن و قافیه چنین شعار دلنشینی در ذهن‌شان شکوفا شده بگوئیم، اگر ریگی به کفش‌های مقدس‌شان نیست می‌توانند شعارشان را به «استقلال،‌ آزادی، جمهوری» تبدیل کنند. برخلاف آنچه بعضی‌ها وانمود می‌کنند، اهمیت «شعار» به مراتب از نفس مبارزه، حتی از مبارزات مسلحانه هم بیشتر است. «شعار»، مسیر و اهداف حرکت سیاسی را مشخص می‌کند. ‌ با توسل به شعار است که می‌توان «عقیده‌سازی» کرد، مرحلة سربازگیری نسبت به عقیده‌سازی ثانوی است. فاجعة سال 1357 را که فراموش نکرده‌اید؟ از شعار مبهم توحش،‌ به حکومت مبهم توحش رسیدید. ابهامی که هر لحظه گسترش یافته، برفزونی توحش را در پی آورد. از آنجمله است، «جامعة ‌جنبشی» و «زایش دین سبز!»

بله در پی رها کردن «لاسی» و «فی‌فی» در خیابان‌های تهران، «هیزاکسلنسی» نیز کالاهای «جامعة جنبشی» و «دین سبز» را جهت «فروش» به بازار آوردند. البته «هیزاکسلنسی» همچنانکه می‌دانیم هرگز «مستقیماً» ملت ایران را مخاطب قرار نمی‌دهند. دلیل هم اینکه نژادپرست‌های دو سوی آتلانتیک، ملت ایران را «بندگان خداوند» به حساب می‌آورند، و خود را «انسان»! در نتیجه مطالبات خود را از زبان نوکران‌شان در حاکمیت جمکران مطرح می‌فرمایند. این نوکران نیز از آنجا که بندة زور و دلاراند، نمی‌توانند بپذیرند که ایرانی «انسان» است، چرا که در اینصورت جایگاه واقعی آبمنگل‌ها، به عنوان مزدور بیگانه در زباله‌دان خواهد بود، نه در رأس هرم قدرت. روشن‌تر بگوئیم اگر ملت ایران در جایگاه واقعی خود قرار گیرد، رهبرفرزانه‌ و کروبی پروانه و موسوی دیوانه و تمامی شرکای‌شان جز سر طویلة ارباب مقصدی نخواهند داشت.

افسوس! در بازارشان فرهادها
سودا شدند ...
[...]
تلخی به شیرین چیره شد
(ناهید رکسان)

باری جهت فروش آخرین کالاهای تولیدی استعمار، دانشکدة علوم اجتماعی دانشگاه سابق تهران یک «سمینار» برگزار کرده که در آن «نخبگان» فقرفرهنگی سخنرانی‌های گوساله‌پسند و در خور ذائقة ارباب ایراد کرده‌اند. یکی از سخنرانان «عماد‌الدین باقی» از پامنبری‌های «حقوق بشر دینی» است که در باب «دین مترقی» و «حقوق ‌بشر اسلامی» و اسلام خوب و «مترقی» و این قماش مهملات به راستی «حق مطلب» را ادا کرده. حضرت «باقی» یکی از جایزه‌بگیران حرفه‌ای جمکران به شمار می‌روند که هم در زندان است و نامة سرگشاده می‌نویسد، هم در دانشگاه سخنرانی ایراد می‌کند، و هر جا که باشد، هیچ فرصتی را جهت «دین فروشی» و ستودن «نظام» از دست نمی‌دهد. اخیراً نیز قتل بهنود شجاعی برای ایشان فرصتی فراهم آورده بود تا به شیوة رایج فعلة فاشیسم نامة سرگشاده‌ای در باب بیشرمی قلمی کرده و یک شکم سیر از قانون توحش جمکران ستایش به عمل آورند!

نامه‌های توحش‌ستائی «باقی»، مانند مقالات دیگر پاسداران فرهیختة حکومت معمولاً چند کیلومتر طول دارد و بی‌کم‌وکاست در سایت «گویانیوز» به زیور طبع آراسته می‌شود. البته نمی‌خواهیم بگوئیم این نامه‌ها و سخنرانی‌ها در واقع «وراجی» و «روده درازی» است، اگر نه می‌گفتیم! خواستیم «ادب اسلامی» را رعایت کرده، «شأن مسلمین» را نزد اربابان‌شان پائین نیاوریم. باری پاسدار باقی که مانند اربابان به بیماری «هویت»‌ نیز مبتلاست، توصیه کرده طاعون سبز برای تعیین «هویت قطعی» خود باید «اصلاح قانون مجازات اسلامی» را «هدف» خود بداند. و برای تحقق چنین هدف والائی لازم است به «آیات عظام» مراجعه کند! ‌البته نه به هر آیات عظامی، فقط به آیات عظام «طرفدار» طاعون سبز. پاسدار باقی پیش از ایراد چنین ترهاتی ابتدا باید بداند که «هویت قطعی» اصلاً وجود ندارد! اصلاح قوانین هم هرگز نمی‌تواند «هدف» باشد، چرا که قوانین در هر حال «ابزار» اجرای «عدالت» در جامعه است. البته منظور ما در اینجا «عدالت علوی» نیست،‌ منظور عدالت انسانی است. وارد جزئیات سخنرانی پاسدار باقی نمی‌شویم فقط چند جمله از این سخنرانی شیوا را نقل می‌کنیم تا خوانندگان نیز با نگرش نخبگان فقرفرهنگی و رذالت‌ و حقارت‌شان کمی آشنا شوند.

اینبار پاسدار باقی ضمن اشاره به اسلام مترقی و مزخرفات مشابه جهت «توجیه» قتل وحشیانة «احسان فتاحیان» می‌گوید، «خانوادة‌ او گفته‌اند عضو یک گروه مسلح بوده.» گویا برای پاسدار جماعت همین یک جمله کافی است تا قوة قضائیة جمکران از جنایتی که به آن دست یازیده مبری شود! عضویت در یک گروه مسلح سیاسی در هر کشوری برحسب قوانین آن‌کشور «حداکثر مجازات»‌ را دارد، در نتیجه اگر احسان فتاحیان عضو گروه مسلح بوده، هیچکس نمی‌تواند قوة قضائیة حکومت توحش را برای اعدام او سرزنش کند. فقط اشکال اینجاست که اگر خانوادة‌ فتاحیان عضویت او را در یک گروه مسلح تأئید کرده باشد، از نظر حقوقی این «ادله» کفایت نخواهد کرد و این امر می‌باید در دادگاه به اثبات برسد! ذهن علیل پاسدار «باقی» چنان در معجزات اسلام مترقی شناور بوده که این نکتة پیش‌پاافتاده را فراموش کرده که «جرم» باید از نظر حقوقی با اسناد و شواهد و مدارک مستدل و محکمه پسند به «اثبات» برسد، نه با سخنان اعضای خانوادة متهم!

باقی در ادامة سخنرانی خود همان ترجیع‌بند همیشگی را تکرار می‌کند: «اینکار ـ اعدام فتاحیان ـ تبلیغ علیه نظام است»! بله بی‌جهت نیست که امثال «باقی» از دست‌های مقدس استعمار جوایز حقوق‌بشر دریافت می‌کنند تا به مهمل‌بافی و اسلام فروشی ادامه دهند. باقی می‌گوید، «اگر» قوانین را مورد بازبینی قراردهیم، خواهیم دید که نظام حقوقی سنتی اسلام «استعداد» ‌پذیرش تازه‌ترین «یافته‌های حقوق‌بشری» را دارد. وی با تکیه به «اگر» می‌افزاید، اگر جامعة مدنی مطلوب‌اش «با رعایت مقررات مذهبی» به اصلاح قوانین بپردازد و «اگر» سطح رشد فکری جامعه در قوانین کذا «بازتاب کند» باقی و شرکاء می‌توانند تا ابد به «تمدن» خود افتخار کنند. می‌دانیم که فعلة‌ فاشیسم اصولاً اهل غرغره کردن «افتخار» هستند آنهم افتخار به مسائل قومی، بومی و نژادی و حتی مذهبی، مسائلی که «انتخابی» نیست و جملگی بر انسان تحمیل می‌شود:

«برخی مجازات‌های اسلامی را در تضاد با حقوق بشر می‌دانند اما اگر برخی از اين مجازات‌ها [...] را مورد بازبينی قرار دهيم[ می‌بینیم که] در بسياری از زمينه‌های ديگر؛ نظام حقوقی سنتی اسلام يا پيشرو بوده يا استعداد پذيرش تازه‌ترين يافته‌های حقوق بشری را دارد[...] اگر جامعه مدنی ما اصلاح قوانين را با رعايت مقررات مذهبی [...] در دستور کار خود قرار دهد و سطح رشد فکری و فرهنگی جامعه در قوانين هم بازتاب کند آنوقت ديگر شاهد چالش‌های ويرانگر حيثيتی [...] نخواهيم بود و ايران می‌تواند رشد و تمدن خود را در جهان با افتخار به نمايش بگذارد.»


در اینکه نظام به اصطلاح «حقوقی» و در واقع مبهم اسلام «استعداد پذیرش» تازه ترین یافته‌های حقوق انسانی را دارد، تردیدی نیست، آب را نه در لیوان پر، که در لیوان خالی می‌ریزند. به همچنین است در مورد نظام حقوقی اسلام که از هرگونه حقوق انسانی تهی است. به هر تقدیر! اگر «ایران» به ترهات حضرت «باقی» گوش کند، فقط با تکیه به سه «اگر» جادوئی می‌تواند وقاحت و بی‌شرمی و حقارت «فاشیست ـ مسلمان‌ها» را با «افتخار» به نمایش بگذارد. در تأئید ترهات «باقی»، سفیر گورکن‌ها در مسکو، «سجادی» نیز ضمن مصاحبه با یک رسانة روسی به نام «زافترا» این افتخارات را به «نمایش» گذارده. سجادی یک مصاحبه کرده، البته «مصاحبة اختصاصی» که ترجمة آن با بدجنسی در سایت نووستی، ‌مورخ 26 آبانماه سالجاری منعکس شده. سفیر فوق‌العاده و تام‌الاختیار جمکران در مسکو در زمینة مهمل‌بافی به راستی روی پاسدار باقی را سپید کرده.

بررسی متن مفصل این مصاحبه را به وبلاگ دیگری موکول می‌کنیم و فقط بخش مربوط به «حقوق‌بشر» را به صورت شتابزده بررسی خواهیم کرد. مصاحبه کنندة روزنامة «زافترا»، «الکساندر پروخانوف» از سجادی می‌پرسد، در جامعة شما، بین دین‌سالاری با گرایشات قوی غیرمذهبی تضاد ایجاد نمی‌شود، و همین تضادها در انتخابات اخیر بروز نکرد؟ سجادی پاسخ می‌دهد، گرایشات غیرمذهبی هم جزو اسلام است. وی سپس اضافه می‌کند، غربی‌ها 60 ـ 70 سال پیش «حقوق‌بشر» را «اختراع» کردند، ولی «حقوق‌ بشر» در واقع اختراع قرآن است که به آن «حق‌الناس» ‌می‌گویند و ترجمة آن در زبان فارسی و لاتین «حقوق بشر» است.

البته فکر نکنید سجادی، برای چنین پاسخ حکیمانه‌ای با پاسدار باقی یا آخوند منتظری و حاجیه عبادی مشورت کرده، یا اینکه جناب سفیر تام‌الاختیار جمکران در مسکو ممکن است یک «الاغ» باشد. به هیچ عنوان! سجادی الاغ نیست، «یک طویله الاغ» است، چرا که نه تنها عبارت مبهم «حق‌الناس» یعنی «حق مردم» را در زبان فارسی با «حقوق ‌بشر» در ترادف قرار داده که در «زبان لاتین» هم این عبارت گنگ و موهوم را «حقوق بشر» ترجمه کرده. البته ما نمی‌دانیم «طویلة سیار» و سخنگوی جمکران، زبان لاتین را در کجا آموخته؟! و اصولاً نمی‌دانیم منظورش از «زبان لاتین» زبان‌های رایج در کشورهای اروپای غربی است یا منظور دیگری دارد، چرا که به عنوان نمونه، زبان انگلیسی، آلمانی، روسی و ... ‌در زمرة زبان‌های لاتین قرار نمی‌گیرد! بگذریم!

سجادی در پاسخ پروخانوف می‌گوید، گرایشات مدنی، بخشی از اسلام است و برخلاف تبلیغات غرب، 90 درصد «مردم ایران» هم طرفدار حکومت‌اند! البته سجادی فراموش کرده تکه استخوان «مشارکت 85 درصدی» ایرانیان در مسابقات مارگیری، هدیة اهدائی همین پروپاگاندیست‌های غرب به حکومت جمکران بوده. به هر تقدیر این مختصر را گفتیم تا روشن شود بررسی کل مصاحبة سفیر گورکن‌ها در این وبلاگ و در فرصت باقی‌مانده به هیچ عنوان امکانپذیر نیست:

«آقای پروخانوف! [...] غرب 60-70 سال پیش کلمة حقوق بشر را ابداع نموده است [...] و به دستاورد خود افتخار می‌کند. ولی [...] این کلمه [عبارت] 14 قرن پیش در اسلام ابداع شده و این حق به زبان عربی یعنی حق‌الناس و در ترجمة‌ فارسی و لاتین همان حقوق‌بشر نامیده می‌شود[...] گرایشات مدنی در جامعه ما وجود دارند، زیرا آنها بخشی از اسلام و تعالیم اسلامی می‌باشند. آن چیزی که شما اصولاً در رسانه‌های گروهی می‌شنوید، بیشتر تبلیغات غرب است. [...] برای آن‌ها مهم نیست که نود درصد از مردم ایران از حاکمیت حمایت می‌کنند.»


بله همچنانکه می‌بینیم طویلة تام‌الاختیار جمکران در مسکو نیز همچون دیگر بوق‌های پنتاگون «در اسلام همه چیز» را یافته! شاید بهتر است بگوئیم ایشان جهت تأمین منافع نژادپرستان دو سوی آتلانتیک صلاح دیده‌اند که ملت ایران در هزارة سوم همان هنجارهای اجتماعی‌ای را دنبال کند که شبکه‌های «عقیده‌سازی» تحت نظارت چماقداران مسلمان غرب از قصه‌ها و «بی‌بی‌گوزک‌» سامیان، آنهم در صحرای عربستان استخراج کرده‌اند. و این «بی‌بی‌گوزک‌ها» همانطور که بلندگوهای تفنگ‌فروشان غرب برای‌مان در بوق گذاشته‌اند از مشروعیت 90 درصدی نیز برخوردار است! بله اینبار اتفاقاً سجادی درست می‌گوید! اگر 85 درصد اهدائی رابرت گیتس را به جمعیت زیر هجده سال ایران نیز اضافه کنیم، بیش از 90 درصد از «ناس» ایران، یعنی همان «مردم» در زبان فارسی و «لاتین» و همة زبان‌ها، طرفدار حکومت توحش جمکران‌اند هر چند خود از این مهم بی‌خبر مانده‌اند! خلاصه شعار مزورانة «جمهوری ایرانی» ابداع معرکه‌گیران استعمار، برای تداوم همین شرایط مبهم، و با هدف گسترش سرکوب ملت ایران ابداع شده است.

تا باغ شقایق بشوند و بشکوفند
باید که زخون تو بنوشند کویران
تا اندکی از حق سخن را بگذارند
باید که زخونت بنگارند دبیران
حد تو رثا نیست، عزای تو حماسه است
ای کاسته از شأن تو این معرکه‌گیران
(حسین منزوی)



...

سه‌شنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۸


یاد و آئینه!
...
بی‌شکوه و غریب و رهگذرند
یادهای دگر، چو برق و چو باد
یاد تو پرشکوه و جاوید است
و آشنای قدیم دل، اما
ای دریغ! ای دریغ! ای فریاد!
(مهدی اخوان ثالث)

در نخستین ساعات بامداد 26 آبانماه 1388، نیکو خردمند، ‌ یکی از زنان هنرمند ایران دیده از جهان فروبست. نیکو خردمند، در تاریخ 5 آبانماه 1311 در تهران متولد شد و پس از گذراندن دورة کارگردانی سینما در آکادمی سلطنتی لندن، فعالیت خود را در سال 1337 با گویندگی در رادیو آغاز کرد. تعجبی هم ندارد، «خرد جمعی» کارگردانی زنان را نمی‌پذیرفت. پس نیکو خردمند، به عنوان دوبلور، گویندة‌ نمایش‌های رادیوئی و مجری برنامة تئاتر در تلویزیون کار می‌کرد. وی سرانجام در سال 1369 با ایفای نقش دوم در فیلم «پردة آخر» از «واروژ کریم مسیحی»‌ به سینما روی آورد. نیکو خردمند، هرگز به رشتة تخصصی خود یعنی کارگردانی نپرداخت!

مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال نصیبی نمی‌برید از من
[...]
عجب که راه نفس بسته‌اید بر من و باز
در انتظار نفس‌های دیگرید از من

حال به برخی سایت‌های فارسی زبان نگاهی بیاندازیم تا ببینیم خبر درگذشت نیکو خردمند را چگونه بازتاب داده‌اند.‌ چرا که بسیاری از سایت‌های کذا به دلیل درگیری با مسائل بسیار مهمتر از جمله «انتخابات»‌ جمکران فرصت پرداختن به مسائل «روزمره» را نمی‌یابند. از «بی‌بی‌سی» آغاز کنیم که نیکو خردمند را چنان معرفی کرده که یکوقت کسی متوجه نشود، در ایران خانواده‌هائی وجود داشتند، که پیش از ظهور خردجال، دختران خود را برای تحصیل در رشته‌های هنری به خارج از کشور می‌فرستادند. رسانه‌های رسمی و نیمه‌رسمی حکومت جمکران نیز مرگ نیکو خردمند را با بی‌میلی و انزجار منتشر کرده‌اند. از آنجمله است سایت «حنازرچوبه» که این خبر را به نقل از دیگری پخش می‌کند تا «سکولاریسم» و «اومانیسم» نتواند «هویت» تحجر اسلامی‌ سایت حکومت را خدشه‌دار کند و «کفر» و «الحاد» دامنگیرش شود. در مجموع رسانه‌های جمکران و اربابان‌شان چنین می‌گویند، «نیکو خردمند، در 77 سالگی در بیمارستان ابن‌سینا در گذشت.»

اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه تیغ از شما، ورید از من
برایتان چه بگویم زیاده [...]
شما که با غم من آشناترید از من

امروز نیکو خردمند درگذشت،‌ و آهو خردمند مسلماً بسیار غمگین است. ولی ما از بیشرمی رسانه‌های فارسی زبان به راستی در حیرت‌ایم! هر چند که اینان آینه‌اند و فقط تصویر نفرت‌انگیز ارباب منفورشان را باز می‌تابانند. ارباب حکومت چه می‌گوید؟ می‌گوید «رادیوفردا» از مخالفان حکومت جمکران است. بله، سناتور مک‌کین، از طرفداران تهاجم نظامی به عراق، ‌ قصد دارد شیپور حزب طالبان‌پرور دمکرات آمریکا را در این شرایط به عنوان «مخالف حکومت توحش» به ما بفروشد. البته ایشان اصولاً فروشندة خوبی نیستند، چندی پیش هم جهت فروش «جنگ داخلی» به یمن، «لیبرمن» را برای بازاریابی به همراه برده بودند. باری به گزارش حنازرچوبه، مورخ 26 آبانماه سالجاری، جان مک‌کین در دانشگاه «جان هاپکینز» می‌گوید، شعار «اوباما! با آن‌هائی یا با ما؟» نشان می‌دهد که ناراضیان ایران خواهان پشتیبانی دولت آمریکا هستند! شاید سناتور جمهوریخواه ینگه‌دنیا با توسل به همان اصل جادوئی «ترادف کلی»، ناراضیان ایران را با ابله و هالو در ترادف قرار داده باشند! آنکه خواهان پشتیبانی آمریکاست، حکومت درماندة‌ جمکران است که نوکر آمریکاست، نه ناراضیان ایران!

ناراضیان ایران، ملت ایران است. ملت ایران مزدور بیگانه نیست، کور و ابله هم نیست؛ ‌ اوضاع عراق و افغانستان را می‌بیند. از طرف ما به مشاوران‌ «فارسی» زبان‌تان بگوئید شعار کذا، به شما می‌گفت نامه‌نگاری‌ برای «رهبر» و ابراز محبت همزمان به مخالفان ایشان فقط نشان دوروئی و تزویر و فریبکاری است، ‌ که هست! هاله اسفندیاری مترجم بوده یا «شائول بخاش»، یا حاج عباس‌میلانی یا هر سه؟ یا اینکه این تفسیر شخص شماست از شعارهائی که به زبان انگلیسی در تهران بر پلاکارد‌ها نوشته بودند؟ اگر شخصاً تفسیر فرموده‌اید، به قول معروف کور خوانده‌اید! شما گاوچران‌ها ظرافت زبان فارسی را در شعارهای انگلیسی نمی‌بینید. وقتی به کسی می‌گویند، «با ما هستی، یا با آن‌ها»، ‌ به این دلیل است که می‌بینند طرف مربوطه هم از توبره می‌خورد، هم از آخور، در نتیجه نمی‌توان به او اعتماد کرد. جناب سناتور! شما که با دقت و تخصص فراوان روی ویتنامی‌ها بمب می‌ریختید، چطور شده برای تحلیل و تفسیر یک شعار مختصر به زبان مادری‌تان، اگر نزاکت به خرج دهیم و نگوئیم از درک و فهم کافی برخوردار نیستید،‌ «دقت» معروف‌تان را به خرج نداده‌اید! اما اگر در حق شما نزاکت را رعایت می‌کنیم، با نوکران‌تان در جمکران بی‌پرده سخن خواهیم گفت.

ملامحمد خاتمی در یکی از همان سخنرانی‌های ابلهانة خود «آزادی بیان» را در ترادف با «حرف زدن» قرار داده،‌ و چنین فرموده‌اند:

«نباید صحبت کردن هزینه داشته باشد!»

بله این چرندیات مسلماً «به نام حق»‌ مطرح شده! به نام «حق تحریف» و «حق تخریب» آزادی‌بیان. می‌بینیم که پیش‌نویس قانون اساسی کذا هم به نام همین «حق» آغاز شده بود! «حق حرف مفت زدن»! پس حضور شیاد اردکان بگوئیم،‌ اتفاقاً «حرف زدن» باید به قول سرکار «هزینه» داشته باشد، ‌ تا اوباش‌الله هر چه به دهان‌شان می‌آید نگویند و بدانند باید پاسخگوی سخنان‌شان باشند. حضرت ‌حجت‌الاسلام و المسلمین! «حرف زدن» را با «آزادی بیان» اشتباه گرفته‌اید،‌ و به همین دلیل است که مزخرفات شما در رادیوفردا منعکس می‌شود! و به همین دلیل است که سناتور مک‌کین خواهان افزایش کمک به این رادیوی ابتذال‌گستر و حماقت‌پرور شده.

باری، بهتر است بدانیم سخنرانی سناتور مک‌کین که با کد:‌ 794361 در حنازرچوبه انتشار یافته، تحت عنوان گوساله‌فریب «چرا آزادی همچنان از اهمیت برخوردار است؟» ایراد شده! بله این «پرسش فریبنده» یکی از شعارهای پوچ و جادوئی اسلام ناب محمدی است و به مخاطب چنین القاء می‌کند که «آزادی» مد نظر سخنران، همان آزادی مطلوب مخاطب است. اینگونه است که مخاطب در «ابهام» قرار گرفته و تفاوت مواضع سخنران را با مطالبات خود نمی‌بیند. ما می‌گوئیم آزادی، مک‌کین هم می‌گوید، آزادی! ولی در واقع آزادی ما در تضاد کامل با «آزادی» مطلوب سناتور مک‌کین و همکاران‌شان در حاکمیت ینگه دنیا قرار می‌گیرد. ملت ایران تاکنون تاوان «آزادی‌‌ استعمارگران» را پرداخته! روشن‌تر بگوئیم، آزادی مورد نظر سناتور مک‌کین اسارت ما ایرانیان است.

البته جناب سناتور یک گام به عقب برداشته، پذیرفته‌اند که «فی‌فی» و «لاسی»‌، یعنی‌ کروبی و موسوی تنها خط‌دهندگان تظاهرات اعتراض‌آمیز نیستند. و این عقب‌نشینی مسلماً برای کودتاچیان، که با علم کردن موسوی قصد بازگشت به دوران امام روشن‌ضمیر را داشتند شکست بزرگی است. ولی فریب نخوریم استعمار وقتی برنامه‌اش شکست می‌خورد خطرناک‌تر می‌شود، چرا که بجای تهدید، به «تزویر»‌ یعنی ابراز لطف و محبت روی می‌آورد تا از طریق سرکوب آزادی بیان ریشة آزادیخواهان را بزند.

مک‌کین هم دقیقاً در همین مسیر گام برمی‌دارد. ایشان گفته‌اند «ما» همانطور که در اختیار «لخ والسا» چاپخانه قرار دادیم، باید «کمک کنیم» تا «تظاهرکنندگان ضدرژیم» به اینترنت دسترسی داشته باشند! ایشان همچنین پیشنهاد کرده‌اند «ما» می‌توانیم کمک خود را به «رادیوفردا» افزایش دهیم. بله، به این ترتیب است ‌که با چارچوب «آزادی» مطلوب مک‌کین و شرکاء در ایران آشنا می‌شویم. سناتور گاوچران‌ها در واقع گاوهای خود را به عنوان «گلة آزادیخواه»‌ به ما معرفی می‌فرمایند. ایشان می‌فرمایند هر کس «تظاهرات»‌ می‌کند، «ناراضی»‌است، ‌ و هر که ناراضی است،‌ حتماً «آزادیخواه» است، پس باید به او کمک کرد! اینگونه است که آخوند کروبی، یعنی همان «فی‌فی» خودمان، به دلیل شرکت‌شان در تظاهرات، ‌ برای سناتور مک‌کین در صف «آزادیخواهان» قرار خواهند گرفت، و «رادیوفردا» که به عنوان شیپور «فاشیست ـ مسلمان‌ها» به تبلیغات برای دارودستة آدمخوار خاتمی‌ و «زندگی دل‌انگیز جوانان در حوزه‌» مشغول است نیز همان امواجی خواهد بود که باید «صدای» آزادیخواهان کذا را به گوش ما ملت برساند. بگذریم! مستر مک‌کین همچنین از تهاجم نظامی به ایران و مسلح کردن مخالفان نیز حمایت نکرده‌اند. ولی در واقع از آنجا که نمی‌توانند به ایران لشکرکشی کنند، گزینة نظامی را محکوم می‌فرمایند. همچنین ایشان باید دریافته باشند که ما مبارزة مسلحانه را اصولاً محکوم می‌کنیم. ولی حاکمیت آمریکا اگر خیلی خیلی طرفدار آزادی در ایران شده بهتر است به پشتیبانی پنهان خود از حکومت جمکران، به ویژه از طریق چین و اروپا پایان دهد.

خزان را به قیمت جان جار می‌زنید اما
بهار را به پشیزی نمی‌خرید از من
شما هر آینه آئینه‌اید و من همه آه
عجیب نیست که این‌سان مکدرید از من
(حسین منزوی)



...

دوشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۸


«فی‌فی» و جوانان!
...
به روی ما نگاه خدا خنده می‌زند،
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده‌ایم
زیرا چو زاهدان سیه‌کار خرقه‌پوش
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده‌ایم

آن‌ها که با ادبیات معاصر ایران آشنائی دارند می‌گویند، شعرنو با نیما یوشیج آغاز شد و با فروغ فرخزاد به اوج رسید.

مائیم، ما که طعنة زاهد شنیده‌ایم
مائیم، ما که جامة تقوی دریده‌ایم
زیرا درون جامه به جز پیکر فریب
زین هادیان راه حقیقت ندیده‌ایم

به دلیل شکست معرکة «موسوی ـ ‌کروبی» قرار شده آشوب‌های خیابان در به «اصطلاح» مجلس جمکران تکرار شود تا «اقتدار مجلس خیابانی» نیز به اثبات برسد. بله رئیس این «مجلس» همان پاسدار علی‌کوچیکة‌ خودمان است‌ که برای تکمیل عزت و اقتدار مجلس چاه جمکران، تک و طایفة عیال‌اش را نیز به عنوان سرجهازی به محل کذا آورده. «مجلس»، در لغت‌نامة دهخدا، ‌«محل نشستن مردمان» را گویند. در نتیجه، همه می‌توانند نشیمن مقدس‌شان را روی صندلی‌های مجلس بگذارند، ‌ حتی موجود روانپریشی همچون علی مطهری،‌ برادر عیال پاسدار علی کوچیکه. خلاصه از آنجا که جهت تأمین منافع آنگلوساکسون‌های خداجو و خداپرست و خداشناس دو سوی آتلانتیک، «قوانین» در کشور ایران «الهی» شده و باید منطبق باشد بر «احکام شرع»، پس هر کس می‌تواند در قانون‌گزاری شرکت کند، به شرط اینکه از سوی کارخانة رجاله‌پروری صلاحیت‌اش مورد تأئید قرار گرفته باشد.

فواید قوانین منطبق بر «احکام شرع» این است که همة نوکران وفادار سفارت صلاحیت «قانونگزاری» خواهند داشت و می‌توانند در یک آن «مجلس قانو‌نگزاری» را به «طویلة علیاحضرت» تبدیل کنند. درست همانطور که در دوران مدرس و مصدق شاهد بودیم. باز بعضی‌ها نپرسند،‌ مگر شما در دورة‌ «مدرس» زندگی می‌کردید، یا دورة «مصدق» را به یاد دارید؟! ما از آغاز پادشاهی کوروش هخامنشی در ایران زندگی می‌کردیم و اگر «مجلس گوادالوپ»‌، امام روشن‌ضمیر را برای‌مان ارسال نکرده بود مسلماً هنوز هم در ایران ساکن بودیم. باری آنچه از دوران «مدرس» و «مصدق» به یاد داریم رواج «زبان گسست» یا همان «زبان فریب» و انسان‌ستیزی است برای سرکوب آرمان‌های والای مبارزان صدرمشروطه: قانون بجای شریعت، ‌ جدائی دین از سیاست، و ... و برای تحقق همین امر مقدس بود که آخوند مدرس ناگهان کشف کرد سیاست‌اش عین دیانت‌اش شده، و دیانت‌اش هم مزدوری و بندگی است در بارگاه استعمار. یا اینکه محمد مصدق، برای «ملی کردن نفت» در «مجلس» کذا حکایت می‌کرد که، یک «آقای نورانی» به خواب‌اش آمده و ملی کردن نفت را تأئید فرموده! بله وقتی به «مدرس» و «مصدق» می‌نگریم می‌بینیم در واقع هم‌نام و هر دو «مزور» بوده‌اند. چرا که تطبیق «سیاست» با «دیانت» بدون توسل به تزویر و ریا ممکن نیست. این است دلیل واقعی معرکة «هیزاکسلنسی»، یعنی لشکرکشی خیابانی و به راه افتادن کاروان خردجال در ایران.

باری، هیزاکسنلسی برای تکرار دورة مشعشع «دمکراسی دوران مصدق»، ‌ یعنی همان خرتوخر «مردمی» مرکب از شعبان‌ جعفری، مظفر بقائی و حزب توده، جهت ملاخور کردن نفت خیز برداشته‌اند و رسانه‌های‌شان در غرب نیز با توسل به جسد «ندا» و با تکیه به «خردجمعی» و «بهره‌گیری از دستاوردهای دانش جوامع بشری» دست‌اندرکار ساخت یک «امامزادة‌ عقلانی» شده‌اند، که در وبلاگ دیگری به آن اشاره خواهیم کرد. می‌بینیم که مخاطب اصلی سخنرانی شیادانة‌ نوآم چامسکی در باب «دمکراسی دوران مصدق»، یا همان «حکومت آشوب» که همواره به یک کودتای «شیرین» می‌انجامد در تهران نشسته، و زحمت ترجمة سخنرانی مذکور هم بردوش سایت «محسن‌آقا»، یعنی «تابناک» افتاده!

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، پیام مورخ 25 آبان‌ماه 1388، در سایت «نووستی»، بخش «نامه‌های‌شما» متعلق به نویسندة این وبلاگ است. در تأئید همین مطلب و مطالب وبلاگ «جب و ریغان» تکرار می‌کنیم، اعتقادات مذهبی، همة «باورها» و «سلایق» که به دلیل ابهام، هیچ توجیه منطقی و مستدل ندارد، «حریم خصوصی» افراد به شمار می‌رود و نمی‌توان آنرا به عنوان قوانین و مقررات به عرصة اجتماع وارد کرد. اصولاً در جوامع بهنجار قانون مبهم تدوین نمی‌شود. در این راستا توسل «حقوق‌دانان» جنبش کذا را به عبارت گنگ و مبهم «خردجمعی» در «پیش‌نویس» قانون‌ اساسی‌شان فریبکاری می‌دانیم. چرا که «خرد جمعی» به سهولت می‌تواند حتی در برگیرندة‌ اصول اساسی قانون فعلی حکومت اسلامی نیز باشد. پس بهتر است پیش‌نویس کذا را در کوزه گذاشته آبش را بنوشند. از طرف ما به غلام سفارت بفرمائید، سیاست نان و‌ آبدار «امامزاده سازی» و شعارهای گوساله‌پسند از قبیل «سیاست ما عین دیانت ماست» دیگر نمی‌تواند ادامه یابد، هر چند که آخوند کروبی شیاد و کودن هنوز متوجة این نکتة پیش پا افتاده نشده.

سرانجام آخوند کروبی پس از مراسم آشتی‌کنان با میرحسین به «خط امام»، یا‌ همان خط زیگزاگ بازگشت، تا در «نظام»،‌ که همان بی‌نظمی باشد و در بطن قانون اساسی، یا همان قانون بی‌پایه و اساس بهتر بتواند به دروغگوئی و شیادی ادامه دهد. می‌دانیم که در به اصطلاح «انتخابات» چاه جمکران که در واقع همان «بیعت» صدر اسلام در صحرای عربستان است، کروبی و موسوی در نقش سگ‌های تزئینی هیزاکسلنسی، یعنی «فی‌فی» و «لاسی» ظاهر شده، به دلبری مشغول بودند. در واقع هیز‌اکسنلسی که استوارنامة خود را تقدیم نوکران در جمکران نکرده بودند، به عنوان سفیر «مستمع‌آزاد» یا توریست دیپلمات در تهران به معرکه‌گیری اشتغال داشته و «فی‌فی» و «لاسی» را برای جلب مشتری و «فروش انتخابات» و «کسب مشروعیت» برای «نظام» به صحنه آورده بودند. البته ما هر وقت در رسانه‌ها از زبان مقامات جمکران می‌شنویم، «نظام» واقعاً از خنده به گریه می‌افتیم، و از گریه هم به خنده. به عبارت دیگر، تعادل‌ روانی‌مان بکلی در هم می‌ریزد. راه دور نمی‌رویم. کافی است به مذاکرات هسته‌ای گورکن‌ها باگروه «1+5» بنگریم.

در میان «مقامات» جمکران تنها کسی که هنوز در این مورد «اظهارنظر» نکرده، همان اسمال تیغ‌زن معروف است. اصلاً پاسخ گورکن‌ها به دلیل عدم دخالت اسمال‌آقا در امور هسته‌ای به تأخیر افتاده! چرا که ایشان، یعنی جناب اسمال تیغ‌زن به دلیل مهارت‌شان در چاقوکشی،‌ متخصص امور «دسته‌ای» هستند! می‌دانیم که شرط لازم برای «انتخاب» چاقوی خوب، ‌ داشتن درجة کارشناسی ارشد در رشتة «دسته‌ای» است. به عبارت دیگر باید دستة چاقو «مرغوب» و مورد اعتماد باشد، مثل اکبر اعتماد خودمان که مورد اعتماد بعضی‌هاست. در غیر اینصورت حین نفس‌کش‌طلبی و عربده‌جوئی ممکن است، تیغة چاقو خود را از اسارت «دسته» نجات داده، فقط دستة چاقو در دست کلاه مخملی شریف باقی بماند و نوامیس اسلام از این راه خدشه‌دار شود. بله، فکر نکنید انتخاب چاقو کار ساده‌ای است! فقیه جامع‌الشرایط می‌طلبد، و «تعهد» به مکتب! یعنی باید متدین و متعهد باشید به چاقوکشی دینی، در غیر اینصورت شما را به عنوان یک «تیغ‌کش فرهیخته»، متخصص دخالت به حریم خصوصی و لجن‌پراکنی و برچسب زدن قبول نخواهند داشت! خلاصه بگوئیم اسمال تیغ زن فعلاً فرصت ندارند وقت گرانبهای خود را برای امور هسته‌ای تلف کنند.

پس تا اظهار نظر «اسمال‌آقا» در مورد توافق‌های ژنو فرصتی هست که به معرکة هیزاکسلنسی برای برگزاری مسابقات مارگیری بپردازیم. آنروزها، یعنی همین پنج ماه پیش، برای پهن کردن بساط معرکه «هوادلپذیر» بود و همة شرایط مساعد. در نتیجه، عده‌ای شوت‌وپرت برای «تماشا» جمع شدند. «لاسی»، در پناه ارباب و «فی‌فی» در خیابان به هنرنمائی مشغول بودند، چون برخلاف مهرورزی و پاسدار محسن رضائی، لاسی و فی‌فی غیرنظامی تشریف داشتند. بخصوص «فی‌فی» که سال‌ها در «مجلس» برای ارباب دم‌جنبانده بود و برای رهبر معرکه ‌گرفته بود، در عرصة دروغ و شیادی کهنه‌کار به شمار می‌رفت. هیچ تعجبی هم ندارد، جنتلمن‌های نزولخور در زمینة دانش بشری چنان پیشرفت‌ کرده‌اند که سگ‌های سیرک‌شان نه تنها به چند «زبان نفتی» دنیا از جمله فارسی و عربی تسلط کامل دارند که در «نوسازی مردگان» و اسلام شناسی نیز تخصص یافته‌اند. همین فی‌فی، امروز در دیدار با «فراکسیون خط‌ امام» یک اسلام جدید و یک امام نوین، معتقد به همان اسلام جدید را به شوت‌وپرت‌ها معرفی کرده، و «گویا نیوز» هم این سخنان گوساله‌پسند را انعکاس داده. «فی‌فی» می‌گوید‌:

«اسلامی که امام (ره) و ما به آن اعتقاد داريم به آزادی حقوق و حرمت مردم پايبند است و تجسس و تفحص در زندگی شخصی مردم را منع کرده است و با کسی سر جنگ و نزاع ندارد.»


بله این اسلام و این امام که حتی پس از مرگ هم اعتقادات خود را حفظ کرده و کروبی را گویا مرتباً از آن دنیا در جریان اعتقادات نوین خود می‌گذارد، همزمان با پیش‌نویس قانون اساسی پیشنهادی، از لیفة تنبان هیزاکسلنسی بیرون افتاده‌اند. روزی که اوباش‌الله مؤنث در برابر سفارت انگلستان می‌زوزیدند و خواهان استرداد شاهد قتل ندا یا قاتل فرضی او بودند، هیزاکسلنسی یک بستة پیشنهادی برای‌شان پرتاب فرمودند که رویش نوشته شده بود، «فی‌فی! چنج وی نید، ام. ام‌ .ام»، یعنی «فی‌فی زمان تغییر‌ فرا رسیده، مدرس، مصدق و مجلس!» و فی‌فی که بسیار باهوش و فراست است و مسئول حراست از منافع ارباب، به فراکسیون خط شکسته می‌گوید، مجلس خوب و واقعی و قوی آن است که «افکار عمومی» را منعکس کند! بله این همان «خرد جمعی» کذا است که اربابان «فی‌فی» می‌کوشند آنرا در مجلس مضحک‌ جمکران اعمال کنند تا عوامگرائی و توحش و ابتذال «طاعون سبز» را در قوة‌ مقننه «رسمیت» بخشند، و برای ایجاد بحران و تنش، بین دولت و مجلس «جنگ زرگری» به راه اندازند. از اینرو «فی‌فی» ضمن تکان دادن دم، چنین پارسیده‌:

«وقتی می‌شنيديم که در مجلس اقليتی5 نفره منشاء چه تأثيرات شگرفی شده‌اند و يا آنکه مدرس به تنهائی چگونه ايفای نقش می‌نمود، در ذهنم جايگاه والائی از مجلس و توان آن شکل می‌گرفت اين اعتبار و جايگاه[...] اعتقادم را به جايگاه و شأن مجلس صد چندان می‌نمود[...]»

گویا «فی‌فی» فراموش کرده، روزگاری خودش رئیس همین «مجلس» بود و برای ممانعت از تصویب قانون مطبوعات چه‌ها کرد! ما که فراموش نکرده‌ایم، دیگران نیز مسلماً پدرسوختگی شیخ اصلاحات را از یاد نبرده‌اند. باری کروبی در ادامة دروغ‌های شاخدار مزخرفاتی هم از قول امام‌اش نقل کرده و تعریف نوینی نیز از مجلس ارائه داده. گویا از این پس مجلس باید پیرو «افکارعمومی» یا همان «خرد جمعی» باشد و هر چه «همه» خواستند این مجلس آناً همان را به عنوان قانون «تصویب» کند.

پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگوئی خدا، خدا

می‌بینیم که طاعون سبز چه برنامه‌های مترقی و پیشرفته‌ای برای‌مان دارد. بی‌دلیل نبود که در پیش‌نویس قانون اساسی‌شان، پرچم و تقویم را هم به «انتخاب مردم» گذاشته بودند! اصلاً پرچم چه رنگی می‌خواهید؟ سه رنگ، چهاررنگ، گلدار، راه‌‌راه یا هفت‌رنگ همچون رنگین‌کمان؟ کدام مبداء تاریخ را دوست دارید؟ تاریخ ورود «امام» به میهن اسلامی، تاریخ اشغال سفارت آمریکا، تاریخ شروع جنگ با عراق، تاریخ شکار جوانان در مدرسه و دانشگاه و خیابان، یا تاریخ مقدس ژانویة 1979، هنگام نشست گوادالوپ، که شما ملت را به ابزار تأمین منافع سازمان ناتو در منطقه تبدیل کرد؟ تاریخ تبدیل موسوی جلاد و کروبی شیاد به رهبران اوپوزیسیون را هم می‌توانید انتخاب کنید، که هیچ بد نیست. انتخاب تاریخ و پرچم با شما، چپاول ثروت‌های ملی هم با ما! «ما» با یک مجلس «قوی»، البته به فرمودة امام از آن دنیا،‌ برای انجام این خدمات دینی آماده‌ایم:

«[...] امام گفتند [...] مجلس قوی نمی‌گذارد کشور با بحران و مشکل مواجه شود[...] مجلسی که برآيند واقعی افکار عمومی و طبقات اجتماعی ملت باشد، هيچ‌گاه برخلاف خواست و ارادة‌ ملت گام برنخواهد داشت.»


بله این است «مجلس» در ذهن علیل آخوند کروبی که قلم از شرح حماقت و تزویرشان عاجز می‌ماند. «فی‌فی» در ادامه می‌گوید، ما همان جمهوری اسلامی را می‌خواهیم که امام مطرح کردند و 98 درصد مردم به آن رأی دادند! این گوسالة‌ ننه‌حسن می‌پندارد همة شوت‌وپرت‌هائی که در «رفراندوم» 12 فرودین‌ماه 1358 شرکت کردند، به پیشنهاد امام دجال‌اش «آری» گفته‌اند،‌ یا اینکه واقعاً 98 درصد ایرانیان عاقل و بالغ پای به معرکة رهبرکبیر گذاشته‌اند. پیش از ادامة مطلب بهتر است نگاهی داشته باشیم به تبلیغات رسانه‌های غرب در باب «خواست مردم» که در سایت مردم‌پرست و خداجو و حق‌طلب «بی‌بی‌سی»، مورخ 15 نوامبر 2009 انعکاس یافته.

به گزارش سایت کذا به نقل از «کوریره دلاسرا»، 84 درصد مردم ایتالیا «صلیب» را نماد ریشه‌های فرهنگی کشورشان می‌دانند! البته مهم نیست «مردم» ایتالیا در توهمات خود چه می‌پندارند، مهم این است که برنامة گوساله‌پسند «هویت» که از سوئد و بریتانیا آغاز شد و طی آن به فرهنگ 17 هزار سالة انگلستان پی بردیم، اکنون به فرانسه و ایتالیا هم رسیده! بله، پروپاگاند «فرهنگی» ناتو مثل «واکسن آنفلوانزای خوکی» باید به همه فروخته شود، چرا که اولی میلیاردها دلار به جیب ارتش ناتو و دومی میلیاردها دلار نصیب شرکت‌های داروئی غرب می‌کند! ابتدا می‌گفتند این نوع گریپ می‌تواند باعث مرگ افراد مسن و گروه‌های آسیب‌پذیر شود، گویا کسی از واکسن کذا استقبال نکرد! در نتیجه چند روز پیش خبر مرگ یک زن 27 ساله را هم در بوق گذاشتند تا همه حسابی بترسند و واکسن بزنند! بگذریم و بازگردیم به معرکة «هویت» در فرانسه. چند روز پیش نیکولا سرکوزی گفت، «هویت ما بورکا نیست.» روشن‌تر بگوئیم، اربابان جمکران نیز به «زبان نفی دیگری» روی آورده‌اند. همچنانکه جمکرانی‌ها برای تعریف خود، می‌گویند «ما غربی و سکولار نیستیم»، اربابان‌شان نیز می‌گویند ما افغانی و مسلمان نیستیم! خلاصه چارچوب هویت جمکرانی‌ها و اربابان را «نفی مکان» و «باورهای» یکدیگر تشکیل می‌دهد. به عبارت دیگر اینان دو روی سکة فاشیسم و انسان‌ستیزی‌اند.

پس دلیلی ندارد که ایتالیا از فرانسه و انگلستان در زمینة فاشیسم عقب بماند! روزی ایتالیا با «موسولینی راحل» از مشروعیت 98 درصدی خوبی برخوردار بود! به هر تقدیر بر اساس یک «نظرخواهی»، 84 درصد «مردم» ایتالیا طرفدار صلیب‌اند و 68 درصدشان صلیب کذا را نماد ریشه‌های فرهنگی «هویت» کشورشان دانسته‌اند. البته مهم نیست که این آمار تا چه حد بازتاب نظرات مردم است، مهم این است که تبلیغات مهوع ناتو قصد باوراندن این دروغ بزرگ را دارد که «توحش کلیسا»‌ را باید به عنوان «فرهنگ»‌ بپذیریم، آنهم در ایتالیا، خاستگاه رنسانس! رنسانسی که در تضاد با تحجر کلیسا شکل گرفته! همین تبلیغات است که در رسانه‌های حکومت جمکران و مخالف‌نمایان‌اش به خورد مخاطب داده می‌شود: توحش دین، همان «فرهنگ» است! فرهنگ هر ملت، همان «دین اکثریت» است. پس در کشورهای مسلمان‌نشین همچون ایران، فرهنگ ملت همان بی‌بی‌گوزک‌های شیعة اثنی‌عشری خواهد شد. حال که معنا و مفهوم «فرهنگ» ویراست فرهنگ‌ستیزان غرب را شناختیم بازگردیم به نوکران انسان‌ستیزشان در جمکران از جمله شیخ کروبی.

آخوند کروبی یکی از سخنگویان «فرهنگ» انسان‌ستیز، ویراست سازمان ناتو به شمار می‌رود. ایشان که سی‌سال است به جفتک‌پرانی و مهمل‌گوئی اشتغال دارند، در دیدار با فراکسیون خط توحش، «جوانان» را نیز به رفتار «منطقی» دعوت فرموده‌اند!

«فی‌فی» در پایان سخنان پریشان‌اش همه را از رفتار خشونت‌آمیز منع کرده، گویا شکستن در ورودی دانشگاه را از یاد برده باشد، یا شاید هنوز شعورش نمی‌رسد که خشونت همان «قانون‌شکنی» است. در هر حال نصایح ابلهانة کروبی فقط شامل حال «جوانان» می‌شود. جوانان باید «منطقی» رفتار کنند، حال آنکه دیگران به ویژه کروبی می‌توانند همچنان از الگوی گاو حاج میرزا آغاسی پیروی نمایند:

«بايد همان جمهوری اسلامی که امام مطرح کردند و 98 درصد مردم به آن رأی دادند حاکم باشد[کروبی از جوانان خواست] از رفتار خشونت‌آميز [...] پرهيز کنند و اجازه ندهند انسان‌های مريض جوانان را به کارهای تند هدايت کنند و همچنان رفتارهای منطقی و انسانی را سرلوحة جنبش سبز قرار دهند.»


همین عبارات به بهترین وجه «زبان انسان ستیز» گسست را نشان می‌دهد: بازگشت به گذشتة رویائی و دروغین 98 درصدی، پریشان‌گوئی، و از همه مهم‌تر در ترادف قراردادن جوانان با صغیر و مهجور. «فی‌فی» می‌گوید «جوانان» مراقب باشند، فریب انسان‌های «مریض» را نخورند، و همچنان «رفتار منطقی» داشته باشند! بله، «جوانان عزیز!» رفتار منطقی داشته باشید! درست مثل شیخ کروبی که رفتارش بر «منطق توحش»، «گله‌پروری»، «حق طبیعی» و «حقوق الهی» استوار است و شما را صغیر و مهجور می‌انگارد.

طوفان طعنه خندة‌ ما را ز لب نشست
کوهیم و در میانة دریا نشسته‌ایم
چون سینه جای گوهر یکتای راستی است
زین رو به موج حادثه تنها نشسته‌ایم.
(فروغ فرخزاد)




...

یکشنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۸


«جب» و ریغان!
...
بعضی‌ها مفتخرانه می‌گویند، در غرب ایرانی‌ها را «شتر سوار» نمی‌خوانند! حق با شماست! در غرب ایرانی را شترسوار نمی‌خوانند، ولی با معرفی «زباله» به عنوان «روشنفکر» و جایزه باران «فاشیست ـ مسلمان‌ها»، همچون حاجیه عبادی به ایرانی تفهیم می‌کنند که حق خروج از چارچوب سنت توحش «شترسواران» محترم و مقدس صدر اسلام و تحجر «منطق علوی» را هم ندارد. ایرانی نه تنها باید با تاریخ خود در گسست قرار گیرد،‌ که لازم است آیندة خود را نیز در محدودة تحجر «عدالت علوی» و خلخال همان زن یهودی رویت کند! اشتباه شما اینجاست که توهین آشکار نژادپرستان غرب را نمی‌بینید، چرا که به دلیل غرب‌ستائی همة ظاهرسازی‌ها و اعمال مزورانة غربی‌ها در ستایش از «زباله» را به حساب «احترام» به ایرانی و فرهنگ ایران می‌نویسید. حال آنکه اعطای نوبل صلح به امثال عبادی یا تبدیل امثال موسوی و کروبی به «رهبران ملت ایران» در واقع توهین آشکار به ایرانیان است. توهینی که با توسل به «واژگون‌نمائی» به صورت مستقیم و در قالب تمجید ابراز می‌شود. محفل نوبل با اعطای جایزة صلح به عبادی به ما تفهیم می‌کند، این موجود بی‌مایه، عامی، فرصت‌طلب،‌ «مفتخر به اسلام»، قانون‌شکن و «انسان‌ستیز» را «مدافع حقوق بشر» در کشور ایران می‌شناسد. این عمل توهین نیست؟

«موزه» محل تجلی «قدرت آفرینش انسان» است. موزه، مکانی است که در آن آفریده‌های والای دست «انسان»‌، در زمان و مکان مشخص به نمایش گذارده می‌شود. از این جهت موزه مکان تداوم تاریخی و شکوفائی انسان است و از اینرو در تضاد با «معبد»، یا همان مکان «گسست» شناخته می‌شود. همچنان‌که خلق یک اثر هنری در تضاد است با «عبادت». موزه محلی است که در آن انسان، به عنوان هنرمند در جایگاه آفریدگار قرار گرفته، حال آنکه «عبادت»، در ارتباط انسان با واقعیت زمان و مکان گسست ایجاد کرده، مرتبة او را در حد «بنده» و برده تقلیل می‌دهد. به همین دلیل در «نامه به نصرت رحمانی»، «ذهنیت شاعر»، زندگی، انسان، دوست و هنر را در «تالار موزه» یا در «موزة بزرگ خیابان» رویت می‌کند، در میکده «جام معجزه» می‌نوشد و «خورشید» را در دست می‌گیرد و با «عشق» آشنا می‌شود. در این سرودة نادرپور زمانی «گسست» ایجاد می‌شود که «چراغ عشق» جای خود را به «پیه‌سوز عبادت» می‌سپارد و «زنگار» بر «آئینة تجربه» می‌نشیند. از این مرحله است که انسان در گسست با انسانی‌ات قرار می‌گیرد. چرا که با رواج «تزویر» و «خوردن نان به نرخ روز» در واقع روند «تخریب انسان» آغاز می‌شود و در پایان، سراینده در «موزة تاریخ این دیار» خواهان کنار رفتن پردة ریا و پایان گسست جهت پیوستن به «دوست» و «انسان» می‌شود.

این مقدمة مختصر را گفتیم تا به اهمیت «مدرنیته» در روند «تقدس‌زدائی» یا پایان دادن به «گسست‌ها» اشاره کرده باشیم. تمرکز پروپاگاند «بین‌الملل فاشیسم» بر «تخریب» نیچه، فیلسوف مدرنیته دلیل دارد. حضرات اگر از «مدرنیته» فاکتور بگیرند، آسوده خاطر سوار بر اسب جادوئی «ترادف کلی» می‌توانند مزخرفات محافل مبلغ «احترام به ادیان» و «احترام» به اقوام و نژادها را به خورد شوت‌وپرت‌ها دهند. در نتیجه جنگ مذاهب و اقوام در سراسر جهان رونق خواهد گرفت. «فورت هود» را که فراموش نکرده‌ایم. در این پایگاه نظامی همان «آزادی ادیان» و «باورها» که غرب «مبلغ» آن شده کاملاً رعایت می‌شد، و همه بر اساس باورهای دینی خود رفتار می‌فرمودند. در نتیجه، تحقیر روزمرة کسی که «باور» متفاوت دارد نیز «حق طبیعی» اینان می‌شد. پاسخ توحش و خشونتی به نام «حق طبیعی» هم با «حق طبیعی» داده شد: خشونت و جنایت. و این دورباطل از پایگاه «فورت هود» به درون جامعة «متمدن» گاوچران‌ها پای گذاشت.

در تاریخ 5 نوامبر 2009، لوموند به نقل از «وال‌ستریت جورنال» گزارش داد که حدود ساعت 13 و 30 دقیقه به وقت محلی، در پایگاه نظامی «فورت هود» در تگزاس یک یا چند نظامی در دو نقطه به سوی دیگران آتش گشوده‌اند. این تیراندازی‌ها در سالن محل تعویض لباس و در «تئاتر» پایگاه صورت گرفته، که قرار بود در آن مراسم اهدای دیپلم برگزار شود. پس از انتشار این خبر، اوباما در یک نشست خبری ضمن اعلام همدردی با خانوادة قربانیان فرمودند که از جزئیات حادثه بی‌خبرند و فقط می‌دانند که عده‌ای کشته و مجروح شده‌اند. وزارت کشور یا همان «امنیت داخلی» اعلام داشت که هنوز از چندوچون ماجرا اطلاع دقیق در دست نیست. و «فورت‌هود» در سایت خود از «اعلام وضعیت فوق‌العاده» در پایگاه خبر داد.

به گزارش لوموند، فورت‌هود، بزرگترین پایگاه نظامی جهان حدود 800 کیلومتر مربع وسعت دارد و 65 هزار نفر ـ با احتساب افراد خانواده‌شان ـ در آن سکونت دارند. گویا بسیاری از سربازانی که در افغانستان و عراق «خدمت» کرده بودند در این پایگاه سکونت داشتند و پیشتر نیز درگیری‌هائی در این مکان مقدس رخ‌ داده بود. ماه ژوئیه 2009 در یک مراسم جشن و شادی سربازی به سوی سرباز دیگر شلیک کرده بود و ماه سپتامبر 2008، نیز یک سرباز پس از شلیک به سوی افسر مافوق خود، اقدام به خودکشی می‌کند. باری، در تاریخ 6 نوامبر 2009، لوموند گزارش داد «نیدال ملیک حسن» که روز گذشته 12 نظامی را در «فورت هود» به قتل رسانده، خود را قربانی «آزار» و «مزاحمت» می‌دانسته. «نادر حسن‌»، پسر عموی وی به گزارشگر «فاکس نیوز» می‌گوید، نیدال حسن پیوسته از سوی همکاران‌اش مورد آزار قرار می‌گرفت. پس از اعلام نام نیدال حسن،‌ بلافاصله سازمان‌ها و انجمن‌های مسلمانان ساکن ینگه دنیا بیانیه صادر کرده، ضمن محکوم کردن «این عمل» از اینکه افشای نام مجرم پیامدهای ناگوار برای مسلمانان آمریکا داشته باشد ابراز نگرانی فرمودند! البته حق داشتند بترسند، چرا که پس از حوادث 11 سپتامبر، گاوچران‌ها با تکیه بر «خرد جمعی» که به دلیل تبلیغات رسانه‌ای حوادث کذا را «جرم ثابت شدة» مسلمانان معرفی کرد، با بهره‌گیری از دستاوردهای «دانش جوامع بشری» چند سیک هندی را اشتباهاً به قتل رساندند، ‌ چرا که اینان را به دلیل ریش و دستار «مسلمان» انگاشته بودند!

باری سازمان‌های اسلام و مسلمین در بیانیة خود برای ابراز نوکری و تأئید تبلیغات محفل برژینسکی گفته‌اند که، دین هم نوعی ایدئولوژی است و همچون ایدئولوژی‌های دیگر چنین جنایاتی را به هیچ عنوان توجیه نمی‌کند. گوسفندهای ابراهیم در ادامه به تمجید و ستایش از ارتش جنایتکار آمریکا نشسته، از تهاجم ملیک حسن ابراز انزجار می‌کنند، چرا که گویا او «داوطلبان خدمت در ارتش» را هدف قرار داده که از «ملت ما» محافظت می‌فرمایند. بله، گوسفندان ‌محمد با صدور این بیانیه آشکارا از متجاوز و و اشغالگر حمایت کرده و مزدوری و نوکری جهان اسلام را نیز بخوبی به اثبات می‌رسانند، بدون اینکه خواهان رسیدگی به علل ارتکاب جرم شوند:

«هیچ ایدئولوژی سیاسی یا مذهبی نمی‌تواند چنین خشونت بی‌دلیلی را توجیه کرده یا ببخشاید. این تهاجم به دلیل هدف قرار دادن داوطلبان ارتش که ملت ما را حفظ می‌کنند، بیشتر ایجاد انزجار می‌کند.»


همچنین رئیس یک «انجمن سربازان مسلمان آمریکا» مراتب ترس و وحشت و خاک‌برسری و ذلت و حقارت مسلمین را از افشای نام «ملیک حسن» اعلام داشته این جنایت فجیع را محکوم کرده و می‌گوید، این موضوع هیچ ربطی به دین [اسلام] ندارد. البته ما با فضای اجتماعی ینگه‌دنیا بیگانه نیستیم، خشونت را هم در هر حال محکوم می‌کنیم، مگر اینکه کسی در برابر متجاوزان و برای دفاع از خود یا از میهن خود سلاح به دست گیرد،‌ مانند همان پلیس افغان که اشغالگران انگلیسی را هدف قرار داد و در شبکة الجزیره او را «کمونیست» خواندند! می‌بینید که اگر در برابر اشغالگران انگلیسی مقاومت کنید کمونیست و ملحد به شمار رفته، خون‌تان از نظر حزب کارگر «حلال» است، و کلیسای آنگلیکن که بزودی اتحاد «مقدس» خود را با واتیکان جشن خواهد گرفت برای‌تان نوحه نمی‌خواند. پس بازگردیم به بیانیه‌های دست بوسی مسلمین ساکن ینگه دنیا!

این جانوران وحشی بجای اینکه خشونت را به صورت عام و به طور کلی محکوم کنند، و با اینکار عاملین انتشار نام «ملیک حسن» را نیز در موضع تدافعی قرار دهند، ضمن محکوم کردن مجرم فرضی که در هر حال به دلیل ارتکاب قتل «محکوم» به شمار می‌رود و هیچ کس از عمل او دفاع نخواهد کرد، به مداحی ارتش آمریکا و ستایش از اسلام پرداخته‌اند! نتیجه این شد که امروز در ینگه‌دنیا، یک گاوچران مؤنث به یکی از گوسفندان مؤنث گلة «محمدی» حمله‌ور شده از ایشان کشف حجاب فرمودند. هیچ تعجب ندارد! از خشونت جز خشونت هیچ زاده نخواهد شد.

به گزارش حنازرچوبه، ‌مورخ 24 آبان‌ماه سالجاری، یک گاوچران مونث در یکی از بازارهای شیکاگو در حالیکه به صدای بلند به وقایع «فورت‌هود» اشاره می‌کرد، به یکی از بره‌های گمشدة گلة «محمدی» حمله کرده حجاب ایشان را برداشت. برة محجبه هم اعلام داشته که این اعمال سکة رایج است و هیچکس هم به پلیس مراجعه نمی‌کند! خبر کذا که با کد: 790654 در حنازرچوبه منتشر شده، شاهدی است بر این مدعا که دمیدن در بوق ادیان و باورها، اینهمه تحت عنوان «احترام به آزادی ادیان» فقط به گسترش توحش در جامعه منجر خواهد شد و اصرار سازمان‌های مدعی دفاع از حقوق ‌بشر برای آزادی عمل بوق‌های حامی «ادیان» ‌در جامعه فقط با هدف گسترش خشونت صورت می‌گیرد.

مسلم بدانیم تشکل‌های اسلام ناب محمدی شهامت نخواهند داشت که با تکیه بر خشونت‌های پس از 11 سپتامبر، ‌ مسئولین پایگاه «فورت هود» را به دلیل انتشار نام «ملیک حسن» ‌تحت پیگرد قانونی قرار دهند. بله بی‌جهت نیست که سازمان سیا به جهان اسلام عشق می‌ورزد، این جهان خوب جز «برده» و «بنده» هیچ تولیدی ندارد. و گاوچران‌ها هم عاشق برده‌داری‌اند، بدون اینکه با اسطوره‌های یونان باستان آشنائی داشته، یا بر اساس تراژدی‌های یونان باستان نظریة زبان‌شناسی ارائه کرده باشند! باری سرمایه سالاری جهانی به برده نیاز دارد، جهان اسلام هم محل تولید و پرورش برده است، خلاصه خداوند منان، در و تخته را نیک به یکدیگر انداخته،‌ چرا که از همة آرزوهای نهان بندگان‌اش آگاه است.

کار بندگی و حقارت جهان اسلام به جائی رسیده که داس‌الله ساکن ینگه‌دنیا، ‌ضمن بازتولید ترهات امام «روشن‌ضمیر» و نفس‌کش‌طلبی، خواهان «اصلاح قلم‌ها» هم شده! یکی از نخبگان داس‌الله اخیراً کشف کرده که حکومت اسلامی با دمکراسی مخالفتی ندارد، ولی با موسوی و کروبی خیلی مخالف است و هر کس از موسوی جلاد،‌ یا از کروبی شیاد و آخوند کدیور پلید انتقاد کند «دشمن» است. بله حضرات هنوز نیامده چماق‌های‌شان را برای سرکوب آزادی بیان تیز کرده‌اند. بالاخره کسی که مدعی حمایت از سوسیالیسم است، و پای منبر آخوند می‌نشیند می‌باید روزی از این روزها به نشخوار سخنان امام روشن ضمیر نیز بپردازد. چرا که ایشان هم گویا از مبارزان بزرگ «ضدامپریاس» بودند که با استفاده از قطب‌نمای بصیرت، «آزادی بیان» و حقوق انسان و ایجاد احزاب را خلاف اسلام و عامل «تفرقه» در بین امت مسلمان می‌دانستند.

روز گذشته یکی از شبکه‌های عرب ‌زبان فیلم مستندی از مارگارت تاچر و رونالد ریگان نمایش می‌داد، صدای جعبة جادو را بسته بودم و فقط تصاویر را نگاه می‌کردم، سخنرانی ریگان را نشان می‌داد، و روی اکران نوشته بود «ریغان»! ماگارت تاچر را هم نوشته بود «مارغوریت تاجر»! بله این اعراب عزیز الفبا‌ی‌شان حروف «گاف» و «چ» و«پ» و «ژ» ندارد در نتیجه جز «حق» هیچ نمی‌گویند و نمی‌نویسند. اگر «ریغان» و مارغوریت نبودند، هرگز دست داس‌الله بی‌نوا اینچنین رو نمی‌شد. «چپ‌» را هم در زبان اعراب مسلماً «جب» می‌نویسند، «ج»، مثل جاهل، «ب»، مثل برده.


...