شنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۸


بن‌بست آشتی!
...
سه روز پس از سخنرانی 6 دقیقه‌ای الیزابت دوم «معجزات» بزرگی در عرصة سیاست جمکران به وقوع پیوست. ابتدا هیزاکسلنسی در «بی‌بی‌سی» خواهان «تعامل» با دولت جمکران شدند، سپس وال‌ستریت‌جورنال در جبین کودتاچیان فکل‌کراواتی نهضت عاظادی «سکولاریسم»، «دمکراسی» و همة آرمان‌های شکست خوردة ما ملت را رویت فرمود، و نهایت امر «رادیوفردا» نیز بلافاصله لاشة حاج سیدجوادی پلید، «مخترع» قانون اساسی حکومت اسلامی را از فریزر بیرون کشیده یک مصاحبه با ایشان ترتیب داد! و اما امروز حاج «آورام یزدی»، از مقربان درگاه «رمزی کلارک» و از خادمان وفادار بارگاه برژینسکی و از مدافعان سیاست «یک کشور، یک مذهب» و به ویژه از مجریان قطع رابطه دیپلماتیک با مصر و از طرفداران «استقلال چچنی» سروکله‌اش در «ایلنا» پیدا شده و می‌گوید، باید با آمریکا «آشتی» کنیم! خلاصه اگر برای اجرای «سیاست انسداد» پیشتر لازم بود گورکن‌ها با اربابان‌شان در ظاهر «قهر» باشند،‌ حال جهت تداوم همین سیاست یعنی ممانعت از بازگشت اسرائیل به درون مرزهای قانونی‌اش آشتی با ارباب الزامی شده. شیرینی آشتی‌کنان به احتمال زیاد شرکت ایران در جنگ «عربستان ـ یمن» خواهد بود. به همین دلیل روپرت مردخای خریدار کودتاچیان 22 بهمن شده.

پروپاگاند «وال‌ستریت‌جورنال» برای نهضت‌عاظادی دلیل موجه دارد. این محفل منفور همچون جبهة‌ به اصطلاح «ملی» و «آیات عظام» و مدعیان دفاع از «منافع ملی»‌ همواره نقابی بر چهرة کودتا بوده. شیوة عمل چنین است که برای فراهم آوردن زمینة کودتا، ابتدا فکل‌کراواتی‌ها با «آیات عظام» متحد می‌شوند تا زمینة کودتا فراهم آید. پس از کودتا «آیات عظام» در کنار قدرت قرار می‌گیرند و فکل‌کراواتی‌ها تبدیل می‌شوند به قهرمانان ملی! البته در این روند قهرمان‌سازی، مقداری «حسین شهید» هم تولید می‌شود تا بازار فروش «قهرمان» کساد نشود. می‌دانیم که برای فروش کالاهای غیرضروری «آگهی» از الزامات اصلی است. و هر چه کالای کذا بنجل‌تر باشد، لازم است برای فریب خریدار آگهی پرسروصداتر شود. به عنوان نمونه برای فروش «مصدق» مزدور به ملت ایران، «حسین فاطمی» را به قتل رساندند تا هیچکس در «حقانیت» مصدق و میهن‌پرستی ایشان و به ویژه در «منافع» ملی‌کردن نفت تردید نکند. حال آنکه ملی کردن نفت در واقع خیانت به ملت ایران و خدمت به منافع بریتانیا بود. چرا راه دور برویم، برای فروش دارودستة‌ مهدی بازرگان به ملت ایران به عنوان اوپوزیسیون این حکومت توحش استعمار چه کرد؟ عده‌ای لات و اوباش را برای اشغال سفارت آمریکا ارسال نمود. شیخ مهدی هم ظاهراً روح‌شان خبر نداشت، و در الجزایر به زدوبند با ارباب مشغول نبودند! به همین دلیل ایشان به محض شنیدن این خبر بهجت اثر حکومت را به امام زمان سپرده، استعفا دادند و تفسیر قرآن در جام جذام‌زدة جمکران را آغازیدند. خلاصه، همزمان با نمایشات مهوع افشاگری‌های دانشجونمایان پیرو خط توحش، شیخ مهدی هم نمایش «اسلام خوب» را به صحنه آورد.

خلاصة‌ مطلب ‌یک «اسلام مبارز»، حسینی و تشنة خون و شهادت داشتیم که از طریق عربده‌های «امام‌الله» در بالکن جماران و زوزه‌های اوباش همیشه در صحنه به صورت چماق بر فرق ما ملت فرود می‌آمد، یک «اسلام»‌ مترقی، ‌ علوی و حسنی و خوب و غیره هم داشتیم که گروه شیخ مهدی در تلویزیون و روزی‌نامة «میزان» مبلغ آن شده بود. پرواضح است که توحش اولی را دومی «تلطیف» می‌کرد. اگر بخواهیم این شرایط را به تصویر کشیم می‌توانیم بگوئیم در زندانی به نام حکومت اسلامی، امام سیزدهم در جایگاه شکنجه‌گر، و شیخ‌مهدی در نقش «پزشک» زندان ظاهر شده بودند. می‌دانیم که برای ادارة امور زندان «همکاری» صمیمانة‌ ایندو الزامی است.

باری امروز نیز همچون دوران طلائی گذشته آنگلوساکسون‌ها برای شبیخون زدن به ملت ایران اعضای منفور نهضت عاظادی را علم کرده‌اند. از آنجمله‌ است،‌ بلبل‌زبانی‌های شیرین عبادی، ابراهیم یزدی، حاج سید جوادی و قوم و قبیلة سحابی، بازرگان،‌ طالقانی و ... چرا که حضرات می‌پندارند ما دوران شیرین صدارت مهدی بازرگان را بکلی فراموش کرده‌ایم، و از دورة نکبت مدرس و مصدق نیز هیچ نمی‌دانیم. هر چند که دیگر پتة فعلة‌ فاشیسم بر آب افتاده و نیازی به افشاگری هم در میان نیست.

امروز ابوالحسن بنی‌صدر به سوابق درخشان آخوند کاشانی و خمینی دجال و عضویت‌ ایندو در محفل کودتای 28 مرداد اشاره کرده. بنی‌صدر می‌گوید، کاشانی از کودتای کلنل آیرون‌ساید و از کودتای 28 مرداد 1332 حمایت کرده و خمینی هم از مدافعان کودتای 28 مرداد بود. بنی‌صدر می‌افزاید، اینان به دلیل «اعتیاد به قدرت»، همواره از زور حمایت می‌کنند. حال آنکه از نظر ما این امر خارج از «اعتیاد» و «گرایش شخصی» است. به گواهی تاریخ معاصر ایران دستاربندان سیاست‌پیشه همواره در خدمت سیاست‌های استعمار بوده‌اند. سیاستی که برای پیشبرد اهداف خود نیازمند خشونت «فتوی» و «ترور» یعنی دستاربند و اوباش بوده. بدون توسل به خشونت هرگز نفت «ملی» ‌نمی‌شد. ترورهای سیاسی سدة اخیر، از جمله ترور «رزم آرا» که خواهان «مذاکره» برای حل بحران نفت بود شاهدی است براین مدعا.

برای ملی شدن خائنانة‌ نفت لازم بود محمد مصدق دست در دست گروه بقائی و حزب عو‌ام‌فریب توده، با ایجاد بحران، ‌ قانون شکنی و ایجاد شرایط جادوئی «انزوا‌ی سیاسی ـ اقتصادی» زمینه‌ساز کودتا شود، البته بدون اینکه کودتای کذا را به حساب ایشان بنویسند. همچنانکه نقش نهضت عاظادی و به ویژه نقش شخص مهدی بازرگان در کودتای 22 بهمن1357 و کودتای 13 آبانماه 1358 پنهان ماند و ایشان قربانی «تندروها» معرفی شدند! حال آنکه ریشة تندروی و خشونت را می‌باید در همان گروه بازرگان جستجو کرد.

دولت بازرگان کمتر از سه ماه پس از کودتای 22 بهمن، یعنی دو هفته پس از استعفای کریم سنجابی از پست وزارت امورخارجه، در تاریخ 30 آوریل 1979، با مصر قطع رابطه کرد تا ضمن محکوم کردن «مذاکرات صلح» با اسرائیل زمینة گسترش جنگ و خشونت را برای دولت اسرائیل فراهم آورد. در واقع شعارهای احمدی‌نژاد در باب «پاک‌کردن» اسرائیل از روی نقشة جغرافیا تداوم مزدوری دولت بازرگان و نهضت عاظادی برای اسرائیل و آمریکاست. موضوع برخلاف آنچه بنی‌صدر می‌گوید «پیشینة سیاسی» نیست. اصل مطلب این است که حکومت اسلامی مجری سیاست محافل جنگ‌طلب و نژادپرست غرب است، و همین محافل‌اند که منا‌فع‌شان در گرو تداوم خشونت و ابتذال در کشورهای مسلمان‌نشین است: ‌

«پيشينة آقای کاشانی که [...] حمايت از رضاخان بود [...] او را از سازمان دهندگان اصلی کودتای 28 مرداد گرداند[...]پيشينة‌ آقای خمينی در دوران مصدق و همگامی او با آقای بهبهانی در کودتای 28 مرداد [پس از] سقوط رژيم شاه[...] او را به اعتياد بازگرداند. قدرت‌مدار شد و يکی از سياه‌ترين دوران‌های تاريخ ايران را بانی گشت.»


بنی‌صدر چه می‌گوید؟ ایشان می‌گویند، خمینی همچون کاشانی حامی کودتای 28 مرداد بوده، می‌گویند کاشانی پیشتر نیز از کودتای کلنل‌آیرون‌ساید حمایت کرده! می‌بینیم که برای ملی کردن نفت، ‌ مصدق بر ضد دولت رزم آرا با همین کاشانی متحد شد، و مهدی بازرگان نیز نهایت امر با خمینی دست اتحاد داد. پیش از ادامة‌ مطلب یادآور شویم، پس از کودتای 28 مرداد، محمد مصدق از ایجاد تشکل نهضت عاظادی پشتیبانی کرده. به عبارت دیگر، با توجه به آنچه بنی‌صدر می‌گوید، تداوم محفل استعمار از کودتای کلنل آیرون‌ساید تا کودتای 22 بهمن 1357 آشکارا به نمایش درآمده. کاشانی، مصدق، خمینی و بازرگان چهارستون محفل کذا به شمار می‌روند البته در کنار سحابی، توسلی و شرکاء. همچنانکه پیشتر هم در مورد خانوادة «موسی صدر» گفتیم، ‌مزدوری استعمار پیشه‌ای است موروثی. از اینرو سخنرانی‌های عبدالعلی بازرگان در ینگه‌دنیا، همچون سخنرانی‌های اعضای قبیلة سحابی و شریعتی و توسلی و ... در راستای منافع اربابان‌شان در لندن و واشنگتن ایراد می‌شود. سیاست استعمار چیست؟ تکرار یک دور باطل از خشونت و ابتذال جهت گسترش دامنة تاراج. برای تکرار همین دور باطل است که اکنون «وال‌ستریت جورنال» به طبل زدن برای نهضت آزادی‌ستیز ابراهیم یزدی پرداخته.

در شرایط فعلی بهترین ابزار برای وارد کردن ایران به جنگ «عربستان ـ یمن» و ممانعت از استقرار صلح در کل منطقه همین نهضت منفور است. در سال 1357 نیز سازمان ناتو با توسل به نقاب کذا کل منطقه را در بحران و جنگ فرو برد. در واقع شعار محو اسرائیل از نقشة جغرافیا ریشه در همین محفل دارد. مزدوری این محفل برای استعمار به دوران مشروطه باز می‌گردد. ساختار این اتحاد استعماری هرمی است که در رأس آن یک زوج «دستاربند ـ فکل‌کراواتی»، و در پایة آن نیروهای سرکوب «انتظامی» و اوباش لباس‌شخصی یا همان «مردم» حکومت اسلامی قرار گرفته‌اند. مردمی که سیاست کشور را در «خیابان» تعیین می‌کنند. 8 ماه صدارت مفتضحانة مهدی بازرگان به کمک همین «مردم» امکان‌پذیر شد و اکنون که کودتای 22 بهمن فرسوده شده استعمار غرب می‌کوشد دست‌نشاندگان خود را با صورتک نوین به صحنه بیاورد. روشن‌تر بگوئیم،‌ حال که کار طاعون سبز به افتضاح کشیده و معلوم شده خامنه‌ای هم‌کاسة‌ اینان است، حال که جناح احمدی‌نژاد نیز در موضع ضعف قرار گرفته، پیش کشیدن آدمخواران فکل‌کراواتی و اسلام‌فروش بارگاه «رمزی کلارک» جهت ممانعت از بازگشت اسرائیل به مرزهای بین‌المللی و قانونی‌اش می‌تواند کارساز تفنگ‌فروش‌های دو سوی آتلانتیک باشد.

نهضت عاظادی همچون جبهة ملی‌ نقابی است بر چهرة فدائیان اسلام یا تیغ‌کش‌های فدائی استعمار در ایران. هر بار آنگلوساکسون‌ها قصد کودتا دارند از این محفل خودفروخته به عنوان «روکش محافظ» استفاده می‌کنند. البته تاکنون اجرای چنین امر مقدسی به دلیل کودتای بلشویک‌ها در روسیه و حاکمیت شرایط جنگ سرد سهل و ساده بوده ولی «در جادوئی» کودتا دیگر بر پاشنة سابق نمی‌چرخد. از اینرو بین سخنرانی ملکة انگلستان و سخنان مشاور اوباما در امور خاورنزدیک تضاد بارز دیده می‌شود.

همچنانکه در وبلاگ «دشمن و دسته‌بیل» گفتیم مشاور اوباما، آشکارا از تبدیل پاکستان به یک مرکز تروریسم سخن به میان آورده، در صورتی‌که الیزابت دوم ضمن تأکید بر استقرار صلح و آرامش و ثبات در خاورمیانه و در پاکستان و افغانستان خواهان رفع بحران ایران و کرة شمالی نیز شده. سخنرانی ملکة‌ انگلستان که خطوط اصلی سیاست دولت را تعیین می‌کند در سایت «بی‌بی‌سی» موجود است.

سخنرانی کوتاه ملکه انگلستان شکاف بین آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک را به صراحت نشان می‌دهد. انگلستان قصد تحکیم ارتباطات خود با کشورهای مشترک‌المنافع را دارد ـ پاکستان در زمرة همین کشورهاست ـ حال آنکه حاکمیت آمریکا همچنان چشم امید به گسترش جنگ دوخته. چنین سیاستی بدون تبدیل ایران به سپر بلا نمی‌تواند اعمال شود. به همین منظور لازم است یک دولت محبوب،‌ مزدور و به ویژه «مردمی» در ایران به قدرت برسد تا در پناه هیاهوی «مردم» سیاست‌های کاذب «ضد اسرائیلی» و مطلوب گروه برژینسکی را به مورد اجرا بگذارد. اینجاست که دلیل شیفتگی ورق‌پارة‌ روپرت مردخای بر چهرة کریه نهضت عاظادی آشکار می‌شود.

دولت اوباما نخست قصد داشت از طریق «جنبش سبز» به دوران طلائی جیمی کارتر بازگردد، ولی از آنجا که دست خود را کوتاه و «خرما را بر نخیل دید»، اکنون سعی دارد تا با توسل به صورتک نهضت عاظادی ایران را به هر ترتیب که شده به دوران امام «روشن ضمیر» موسوی بازگرداند. بله! فکر می‌کنیم اکنون «منبع الهام» شعار «بازگشت به دوران نورانی» صدر انقلاب روشن‌تر شده باشد.

با اینحال، طرح هر دو محفل آنگلوساکسون با بحران روبروست. از نظر استراتژیک در ایران امروز مشکل می‌توان «خط امام» را به قدرت رساند، و خواب و خیال‌های علیاحضرت در زمینة همکاری‌های منطقه‌ای با پاکستان و افغانستان می‌باید به دست فراموشی سپرده شود. دقیقاً به همین دلیل است که گزینة «جنگ» تا این حد از نظر تبلیغاتی به ارزش گذاشته شده. این جنگی است که در صورت بروز تمامی منافع از دست رفتة این محافل را بار دیگر در منطقه تأمین خواهد کرد. جنگی که وقوع و یا عدم‌وقوع آن نه به خواست ما ملت،‌ که در گرو دالان‌های تودرتوی دیپلماتیک در منطقة آسیای مرکزی و خاورمیانه است.

به احتمال زیاد این طرح جادوئی با همان دسته‌بیل‌های کذا از اندونزی باید وارد شده باشد، ولی برخلاف دسته‌بیل‌های اندونزیائی که همچون ورق زر به فروش رفتند،‌ هم طرح «کودتای سبز» روی دست صادرکنندگان محترم باد کرد، و هم تحفه‌ای به نام احمدی نژاد روی دست‌شان مانده! به همین دلیل قصد دارند یکبار دیگر دارودستة‌ بازرگان را به عنوان دمکراسی به ملت ایران بفروشند از اینرو وال‌ستریت جورنال سکولاریسم را در چهرة‌ پلید روضه‌خوان‌های بی‌دستار گروه ابراهیم یزدی رویت می‌کند. خلاصه کنیم گاوچران‌ها و جنتلمن‌های نزولخور «سیتی» در بن بست افتاده‌اند. پس به هوش باشیم که جنبش‌مدنی را با شعارهای مبهم و تحرکات بی‌پایه ابتر نکنند.

شعارهای «نفی»، «خشونت» و «مرگ»، جنبش مدنی را به بیراهة خشونت خواهد کشاند، همچنانکه شعارهای «مبهم»، جنبش را از مطالبات واقعی خود دور می‌کند. شعارهای مرگ‌پرستان طاعون سبز جنبش مدنی را از مسیر مسالمت آمیز به سوی خشونت سوق می‌دهد. می‌باید «مطالبات صریح» خود را به صورت «مثبت»‌ مطرح کنیم. به عنوان نمونه ، «آری» به جمهور، یا «آری» به اعلامیة جهانی حقوق بشر، و ... «آری» به آرمان‌های نیاکان‌مان در صدر مشروطه، یعنی همان «جدائی دین از سیاست»، ‌ و «قانون بجای شریعت» که از صراحت حقوقی برخوردار است.


...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت