شنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۷



نفت و لیفتینگ!

...

پس از شکست سیاستی که تلاش می‌کرد از لاریجانی و اکبر بهرمانی چهره‌هائی نوین ارائه دهد، محافل فاشیسم بین‌الملل سعی دارند راه را برای فاشیست‌های فکل‌کراواتی گروه بازرگان و بنی‌صدر هموار کنند، تا سیاست ایران از چارچوب توحش اسلام خارج نشود. چون همانطور که پیشتر هم گفتیم فاشیسم خواهان ایستائی و سکون است و پویائی را برنمی‌تابد. سیاست استعمار نیز خواهان تحمیل سکون بر جامعة ایران است، تا همواره زمینة شورش و براندازی فراهم باشد. در این راستا از زبان حاج آبراهام یزدی، عسگراولادی و قوچانی می‌شنویم که خمینی مخالف ترور و مخالف دخالت نعلین در سیاست بوده، و برادرش از طرفداران محمد مصدق! بله این روزها، همه به «لیفتینگ» چهرة کریه اسلام و امام سیزدهم مشغول‌اند تا این کالای بنجل و توحش استعماری را یکبار دیگر به ما ملت بفروشند. به همین جهت متفکران و فلاسفة ایرانی‌نمای ساکن غرب که اصرار فراوان بر تعریف «مدرنیته» هم دارند، کوچکترین اشاره‌ای به «تقدس‌زدائی»، اساسی‌ترین ویژگی «مدرنیته» نمی‌کنند. چون بدون «مقدسات»، دکان ناخداکلمب کساد می‌شود، می‌دانیم که آخوند و آخوندپرست، پاسداران «مقدسات» به شمار می‌روند. از اینرو اگر به دلیل شرایط فعلی، نعلین و دستار باید از صحنة سیاست ایران کنار رود، ‌فاشیسم بین‌الملل تلاش همه جانبه‌ای را برای جایگزین کردن آخوند با فکل‌کراواتی‌های آخوندپرست آغاز کرده.

در وبلاگ «آیت‌الله کلمب» سخن از«ترس روانی» به میان آوردیم. ترس روانی یا «فوبیا»، مرکب از واژة یونانی «فوب»، به معنای ترس و هراس بیمارگونه از شرایط، اشیاء و عقاید اطلاق می‌شود. به زبان ساده‌تر، «فوبیا» ریشه در ضمیر ناخودآگاه دارد. پیشتر گفتیم که ضمیر ناخودآگاه با واقعیت‌های زمان و مکان بیگانه‌ است، و از طریق «تداعی معانی»، شرایط، اشیاء و یا عقاید را از زمینة واقعی خود خارج کرده، به زمینة «مأنوس» و شناخته شده مرتبط می‌کند. سپس در ارتباط با همین زمینة مأنوس است که ضمیر ناخودآگاه واکنش نشان می‌دهد. به عبارت دیگر ترس روانی هیچ ارتباطی با عقل سلیم و منطق نمی‌تواند داشته باشد. به عنوان نمونه ترس روانی از تغییر و تحول، عملاً مانع از تحرک فرد در مسیر سازنده می‌شود، یا بهتر بگوئیم فرد را به مسیر خودتخریبی سوق می‌دهد. و سیاست استعمار با الهام از همین روند تخریبی مانع پویائی جوامع شده، ملت‌ها را به سکون می‌کشاند. دلیل ارادت استعمار غرب به مقدسات و معنویات و دین‌فروشان این است که احکام دینی، فرد را دقیقاً در مسیر عملکرد ضمیر ناخودآگاه قرار داده از واقعیات دور می‌کند. چون احکام دین بر دو پایة مبتذل و منطق‌گریز «تمایلات غریزی» و «منهیات الهی» همین تمایلات استوار شده.

در وبلاگ «آیت‌الله کلمب» گفتیم که استعمار غرب، به ویژه حاکمیت انگلستان با توسل به دستاربندان، بیش از یک سده ‌است که همین روند سکون را از طریق ترور، ایجاد آشوب و براندازی‌های پیاپی بر ملت ایران تحمیل کرده، و همچنان بر این سیاست پافشاری می‌کند. همچنین گفتیم رسانه‌های غرب از طریق پروپاگاند نقش بازوی سیاسی استعمار را در ایجاد بحران و جنگ ایفا می‌کنند. پروپاگاند نفرت‌انگیز این رسانه‌ها که ماه‌های متوالی به دروغ بر وجود سلاح‌های کشتار جمعی در عراق تأکید می‌کردند، تا سازمان جنایتکار ناتو بتواند تهاجم نظامی به این کشور را در افکار عمومی «توجیه» کند، هنوز از یادها زدوده نشده. با این وجود «دویچه وله» بیشرمانه همایش «نقش رسانه‌ها در پیشبرد صلح» برپا می‌کند، و جهت کسب وجهه برای چنین همایش مضحکی، از برندة خوشبخت نوبل توحش اسلامی نیز دعوت به عمل می‌آورد. و هنوز سخنرانی‌های شیرین و شکمی عبادی در مورد «نقش رسانه‌ها در پیشبرد صلح» بر تارک سایت‌های استعمار می‌درخشد، که در گیرودار سفر سولانا به تهران جهت ارائة بستة کذا، طبل زدن رسانه‌های غرب و شاخک‌های‌شان در جمکران برای جنگ افروزی آغاز می‌شود. فرانس پرس، رادیو فردا و بنگاه خبرپراکنی ناخداکلمب، از زبان جرج بوش، از «رد بستة پیشنهادی توسط ایران» ابراز تأسف می‌کنند! همانطور که سازمان تبلیغات اسلامی، شاخک «بی‌بی‌سی» در جمکران، همچنان از زبان آخوند سیستانی، ضمن اشاره به «کاپیتولاسیون»، به مخالفت خود با توافق‌نامة امنیتی بین عراق و آمریکا ادامه می‌دهد.

پیش از ادامة مطلب لازم است تکرار کنیم، طبق مقررات سازمان ناتو، پذیرش و اجرای «کاپیتولاسیون» در تمام کشورهای عضو از جمله کشور ناخدا کلمب الزامی است، و به یاد نداریم که بنگاه خبر پراکنی «بی‌بی‌سی» حتی یکبار به اعمال کاپیتولاسیون در کشور انگلستان اشاره کرده باشد. چون اگر مشخص شود که نظامیان آمریکا و افراد خانواده‌شان در کشور انگلستان نیز از مصونیت قضائی برخوردارند، زمینة عربده‌جوئی و «استقلال‌طلبی» شیخ ابودلقک‌های شیعی‌مسلک چون خمینی و شرکاء از دست می‌رود. و دیگر نمی‌توان در «وق‌وقیه‌های» علفزار از «قرارداد ننگین» کاپیتولاسیون سخن به میان آورد. به عبارت دیگر، دکان کارخانة رجاله پروری برای حفاظت از «استقلال» و «منافع ملی» در ایران تعطیل خواهد شد. امروز، فارس نیوز، سایت پاسداران سلطنت طلب، سخنان عسگر اولادی، یکی از تیغ‌کش‌های فرهیختة جمکران را منتشر کرده که در آن ترور حسنعلی منصور، نخست وزیر ایران «توجیه» شده. عسگر اولادی با تکیه بر ترهات خمینی پیرامون کاپیتولاسیون، ترور منصور را «مجازات شرعی» خوانده، می‌گوید منصور کاپیتولاسیون را به مجلس برد و «استقلال» ما را خدشه‌دار کرد. خوشبختانه خمینی چند سال بعد، در مقام «رهبرکبیر انقلاب» استقلال لات و چاقوکش‌هائی چون عسگراولادی، رفسنجانی، خلخالی و غفاری را تأمین کرده. و آن شوت وپرت‌هائی هم که به دلیل استقلال از عقل سلیم و منطق زیر علم خمینی دجال سینه می‌زدند و امروز به شغل شریف خبرچینی برای سفارت مشغول‌اند به میزان «استقلال طلبی» اوباش حوزه و بازار پی برده‌اند.

یکی از هم‌میهنان که درس ادب و تربیت به همه می‌دهند، خطاب به دیگران فرموده‌اند، ‌ چرا می‌نویسید لات و چاقوکشی به نام هادی غفاری! حتماً به «وجود مقدس» ایشان توهین شده! اتفاقاً عبارت لات و چاقوکش برای امثال هادی غفاری تعریف و تمجید است. مگر حضور فعال این طلبة ساواکی را در تهاجم به تظاهرات مردم باید فراموش کرد؟ حتماً یک لات و چاقوکش نعلین پوش را باید هادی غفاری بنامیم، تا هیچکس نداند شغل واقعی‌اش چیست؟ سرکار اگر به نعلین و دستار عشق می‌ورزید، و در گشت مجازی امر به معروف و نهی از منکر عضویت فعال دارید، این چماقدار جنایتکار را «حضرت آیت‌الله هادی غفاری» بنامید و عضویتش‌ در ساواک پهلوی و ساواک جمکران را نیز انکار کرده، از مبارزات بی‌امان وی با رژیم پهلوی کتاب‌ها بنویسید! کتاب‌هائی که مسلماً در میلیون‌ها نسخه منتشر خواهد شد، چرا که یک لات چاقوکش دیگر به نام صفارهرندی در رأس وزارت ارشاد گلة گمراه قرار دارد. موفق باشید! از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به پروپاگاند ابراز تأسف جرج بوش از «رد بستة پیشنهادی غرب توسط حکومت اسلامی» در رسانه‌های صلح پرور استعمار غرب و نوکران‌اش در جمکران.

بله هنوز پای «سولانا» به این «مرز پرگهر» نرسیده بود که ابراز عقیدة لات‌الله کارشناس جمکران در حنازرچوبه، فارس نیوز و دیگر شیپورهای سازمان سیا آغاز شد. سایت حنازرچوبه از روز گذشته در عناوین زیر «یخ» زده:

«غرب با زبان تکلیف با ایران سخن نگوید [...] سولانا در تهران [...] زمان پاسخ به آسیب‌های دشمن به یک ثانیه هم نخواهد رسید [...] غرب باید رفتاری را بروز دهد که ...»


بله از دیروز «اوباش‌الله» در حنازرچوبه شکم‌شان را برای جنگ صابون مفصلی زده بودند، و امروز هم رسانه‌های صلح‌طلب غرب از همان صابون به شکم خود می‌مالیدند، که ناگهان اهود باراک تهدید کرد اگر اولمرت استعفا ندهد خواهان انتخابات پیش از موعد خواهد شد! سپس معلوم شد بستة پیشنهادی غرب هنوز باز نشده، و ملاقات‌های منوچهر متکی و سعید جلیلی با سولانا فقط «امیدوارکننده» بوده. همزمان با این تحولات نه چندان غیرمنتظره، الهام سخنگوی دولت احمدی نژاد ملاقات سولانا با لاریجانی، غلام‌بچة سفارت یا همان «مرد قدرتمند» را منتفی دانسته به ایسنا، مورخ 25 خردادماه سالجاری، اعلام داشت، ایشان [سولانا] فقط برای تحویل بستة پیشنهادی غرب آمده، و پس از تحویل بستة پیشنهادی تهران را ترک خواهند گفت!

با توجه به عقب‌نشینی محافلی که با هدف ایجاد بحران بر روی پاسدار لاریجانی سرمایه‌گذاری کرده بودند، باید به رئیس سازمان سیا که دست مسیحائی بر سرو گوش 201 «لات‌الله» در عربستان کشید، تا همانطورکه مسیح الاغ مردة «لازار» را زنده کرد، در پیکر بی‌جان حاج اکبر جان تازه‌ای بدمد، بگوئیم کور خوانده‌اید! نعلین و دستار دیگر جائی در سیاست ایران نخواهد داشت. و در کمال تأسف برای سازمان سیا باید بگوئیم برای نعلین‌پرستان نیز جائی در سیاست کشورمان نخواهد بود. آنگلوساکسون‌ها باید برای درمان ترس روانی خود از پویائی ملت‌های منطقه به روانکاو مراجعه کرده، و بر پیوند خود با دستاربندان شیعی مسلک و آخوندپرستان نقطة پایان گذارند و با پیروی از احکام اسلام، متعه یا «ازدواج موقت» را بر «ازدواج» مقدم شمارند، تا هم شرشان از سر ما ملت کم شود، و هم خداوند ابراهیم آن‌ها را پاداش‌باران کند!

«پیامبر[...] فرمود هر کس یکبار در زندگی خود متعه کند درجه‌اش به مانند حسن مجتبی خواهد بود [...] دو نفری که ازدواج موقت می‌‌نمایند[...] هنگامی که از هم جدا می‌شوند [...] خداوند گناهان آنان را می‌بخشد[...] و برای هر کسی که پیوند بین آن‌ها را ایجاد کرده باشد، همین ثواب‌ها خواهد بود.»
منبع: پیک ایران، مورخ ششم خردادماه سال‌جاری





...



جمعه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۷



آیت‌الله کلمب!

...
گورکن‌ها مانند ناخداکلمب هنوز در دوران «جنگ سرد» یخ زده، آرزوی «جهاد امت مسلمان با آمریکای جهانخوار» در کلة پوک خود می‌پرورانند. «وق‌وقیة» امروز که سازمان تبلیغات اسلامی فراهم آورده بود، توسط آخوند امامی کاشانی روخوانی شد. «وق‌وقیة» کذا حاکی از آن است که حاکمیت انگلستان از توافقنامة امنیتی عراق و آمریکا به هیچ عنوان خشنود نیست. به همین دلیل، سازمان تبلیغات اسلامی در مقام یکی از شاخک‌های سیاست استعمار آنگلوساکسون‌های یهودستیز و اسرائیل‌پرست در ایران، از این «توافق‌نامه» رضایت ندارد! شاهد بودیم که این سیاست چگونه طی سه دهه، از طریق ملایان جمکران و حاکمیت اسرائیل جنگ و بحران را در منطقه حاکم کرد. سیاستی که حاکمیت آیندة ایالات‌متحد در واقع آنرا رها خواهد کرد، ولی جان ناخداکلمب در گروی آن افتاده. اما پیش از ادامة مطلب، در تأئید وبلاگ «دل‌سالاری» تکرار می‌کنیم، ما خواهان برگزاری رفراندوم برای تدوین یک قانون اساسی «انسان محور» در ایران هستیم و در این راستا با حذف ولایت فقیه از قانون اساسی حکومت اسلامی هم مخالف‌ایم. چرا که با حذف اصل پنجم قانون اساسی، توحش و انسان ستیزی قانون اساسی حکومت اسلامی به قوت خود باقی خواهد ماند. روشن است که در چارچوب یک قانون انسان ستیز، کسی که خواهان برخورداری از «حقوق شهروندی» باشد یا شیاد است یا ابله. ساده‌تر بگوئیم، روی سخن با گروه عبادی و شرکاست.

سی سال پیش در چنین روزهائی برنامة براندازی حاکمیت ایران آغاز شده بود و ساواک فعالیت خود را آشکارا به دو شاخة «سرکوب و آشوب» تقسیم کرد. ساواک منفور ابتدا یک تظاهرات به راه می‌انداخت سپس شرایطی فراهم می‌آورد تا مأموران انتظامی به سرکوب تظاهرکنندگان بپردازند. در این میان عده‌ای هم کشته و مجروح می‌شدند، و همین امر باعث رونق بازار تظاهرات بعدی بود! چون همانطورکه می‌دانیم بلافاصله ساواکی‌ها برای برگزاری مراسم ترحیم و تدفین شهدا اعلام آماد‌گی کرده، دفتر و دستک به راه می‌انداختند. البته نقش رادیوهای دمکراسی پرور غرب به ویژه رادیوی ناخداکلمب را در این میان نباید نادیده گرفت، واقعاً رعایای الیزابت دوم از جان مایه می‌گذاشتند. و البته نتیجة سعی و کوشش خود را نیز دریافت کردند: براندازی، تحریم اقتصادی و هشت سال «جنگ تفریحی»! شرایطی که اگر برای ما ملت به جز کشتار و چپاول اقتصادی و فقرفرهنگی هیچ دستاوردی نداشت، برای جنتلمن‌های نزولخور و اسلام‌پناه از هر جهت یک «عصرطلائی» بود. چون اینان مانند کرکس و کفتار از جسد تغذیه می‌کنند، و نقش رسانه‌های‌شان، پروپاگاند برای ایجاد جنگ و بحران است. اما این امر مانع از آن نمی‌شود که رادیو آلمان، یا همان دویچه‌ولة خودمان «ابتکار» به خرج دهد و در شهر بن، همایش عوامفریبانة «نقش رسانه‌ها در برقراری صلح و جلوگیری از جنگ» به راه اندازد و از حاجیه شیرین عبادی و شیخ نرگس محمدی هم برای شرکت در این خیمه شب بازی دعوت به عمل آورد.

چون بجز عبادی هیچکس رسانه‌های غرب را پشتیبان صلح معرفی نمی‌کند. بله، عبادی سه روز کنفرانس داد و سخنرانی کرد تا «نقش رسانه‌ها در پیشبرد صلح» را به مخاطبین حقنه کند! البته با توجه به درک عمیق عبادی از مسائل جهانی که به درک و فهم امام سیزدهم طعنه می‌زند، و با توجه به بیان شیوا و شیرین ایشان باید بگوئیم این ردای حماقت فقط بر قامت عبادی برازنده بود. همانطورکه گفتیم سفله‌پروری در ایران سیاست استعمار است، در غیراینصورت امثال عبادی، مهرانگیزکار و نوچه‌های‌شان به عنوان «حقوق‌دان» به ملت ایران معرفی نمی‌شدند. عبادی در سخنرانی‌های خود نه تنها در کمال بلاهت رسانه‌های غرب را «مستقل» و «صلح‌طلب» قلمداد کرده که از خبرنگاران غربی خواهان حمایت از خبرنگاران ایران شده. بله این جماعت آخوندپرست از نظر حماقت و وقاحت شباهت فراوانی به خود آخوندها دارند. و به همین دلیل خطبه‌های علفزار این هفته در دانشگاه سابق تهران را آخوند امامی کاشانی ایراد کرد، همان شیخی که از سوی پالیزدار معروف به دزدی و چپاول گسترده متهم شده.

البته فکر نکنید که افشاگری‌های پالیزدار را باور نداریم، به هیچ عنوان چنین نیست. منتهی حاج عباس فراموش کرده که حاکمیت جمکران یک مجموعة منسجم است و در این مجموعه کسی که دزد و جنایتکار نباشد امکان حضور نخواهد داشت. تفاوت مقامات جمکران با دزد عادی این است که دزد،‌ می‌داند ممکن است گرفتار قانون شود، ولی امثال امامی کاشانی می‌دانند از سوی کارخانة رجاله پروری مصونیت قانونی دارند، در نتیجه بدون ترس و واهمه به چپاول و جنایت مشغول‌اند. ساده‌تر بگوئیم، دزد به مراتب به مقامات جمکران شرف دارد. در هر حال امروز یکی از مقامات جمکران به نام امامی کاشانی مطالبات استعمار غرب را از تریبون «مقدس» علفزار به اطلاع مردم ایران رساند.

کاشانی، علیرغم اعتراض رسمی سفیر عراق به مطالب کذب رسانه‌های حکومت اسلامی در مورد توافقنامة امنیتی عراق و آمریکا و طرح «مخالفت» آخوند سیستانی با این توافقنامه، دوباره به تکرار همان شعارهای ساخته و پرداختة کارخانة رجاله پروری ‌پرداخته و با «کاپیتولاسیون» مخالفت کرده. جالب اینکه آخوند کاشانی بازهم ادعا می‌کند که آخوند سیستانی تا پای مرگ به مخالفت با این توافقنامه ادامه خواهد داد!

همانطورکه گفتیم این توافقنامه منافع ناخداکلمب را تأمین نمی‌کند. در نتیجه طبیعی است که آخوندهای شیعی مسلک جهت حفظ منافع اربابان خود به پارس کردن مشغول شوند. نطق امام سیزدهم در مخالفت با «کاپیتولاسیون» را که به یاد داریم، ‌ آخوند کاشانی از خمینی دجال هم پای فراتر گذاشته و خواهان «استقلال» کشور عراق شده،‌ فرمان مبارزة امت اسلامی با اشغالگران را هم صادر می‌کند:

«در برابر چنین خطری که عراق را تهدید می‌کند محکم بایستید، از جان خودتان نترسید [...] تمام کشورهای اسلامی باید حمایت کنند، تمام مسلمانان باید بیدار باشند و از عراق حمایت کنند.»

بله، همانطورکه می‌بینیم در شعارهای استعماری انگلستان هرگز تغییری رخ نمی‌دهد. «سیاست ما عین دیانت ماست»، «از مرگ نهراسید»، «شهادت افتخار ما است»، «اسلام پیروز است»، و... ترهاتی از این قبیل به همراه حضور اوباش و چماق‌کش‌های «مسلمان» در خیابان‌ها، دهه‌هاست که زمینه‌ساز پیشبرد سیاست‌های استعماری به ویژه در ایران شده، و این شعارهای «مقدس» مانند خداوند ابراهیم تغییر ناپذیراند، چون اهداف استعمار تغییر ناپذیر است. البته تاکنون در بر این پاشنه چرخیده، ولی از آنجا که شرایط جهانی تغییر کرده، آنگلوساکسون‌ها نیز به ناچار متحمل تغییراتی در سیاست خود خواهند شد، هر چند باز هم جهت تداوم همین سیاست به آخوند مقتدی‌صدر برای مبارزه با اشغالگران فرمان جهاد و شهادت داده‌اند. بررسی وق‌وقیة آخوند کاشانی را در همینجا خاتمه می‌دهیم، چرا که در مجموع دفاعیه‌ای است ابلهانه‌ از یک محور سیاسی شکست خورده، و خواهیم دید که حاکمیت ایالات متحد راه خود را از این سیاست بالاجبار جدا خواهد کرد، بدون اعتنا به «جهاد» مضحک آخوند صدر و پافشاری انگلستان.

البته پافشاری انگلستان را بر چنین سیاستی می‌توان درک کرد، ویژگی فاشیسم این است که زمان و مکان را به رسمیت نمی‌شناسد. و دلیل حمایت استعمار غرب از حکومت‌های دینی و تشکل سبزها، همان «زمان گریزی» آن‌هاست. به همین جهت حکومت‌های دینی و تشکیلات «سبزها»، «منطق گریز» و «انسان ستیز» به شمار می‌روند. می‌دانیم که انسان، در «زمان» و «مکان» مشخصی قرار می‌گیرد، و هر تفکری که حرکت انسان را در این «زمان» و «مکان» مشخص نفی ‌کند، در راستای سیاست‌های استعماری و در تقابل با انسان و انسانیت قرار خواهد گرفت.

«نووستی»، مورخ 20 خردادماه سال‌جاری در مورد «زمان ستیزی» آنگلوساکسون‌ها و پروپاگاند ایجاد نفرت در رسانه‌های انگلستان مطلبی منتشر کرده که در آن مواضع انگلستان در اتحادیة اروپا نیز مورد بررسی قرار گرفته. نووستی می‌نویسد، انگلستان سعی دارد همزمان خود را از اتحادیة اروپا دور نگاهدارد و همچنان سیاست‌های خود را نیز بر این اتحادیه تحمیل کند! چرا که به دلیل وحشت از پیوستن به اتحادیة اروپا، لندن تلاش می‌کند همچنان به «سنت‌های رایج» طی «جنگ سرد»، که قریب دو دهه از پایان آن می‌گذرد وفادار بماند.

نووستی ضمن اشاره به مطلبی در هفته نامة «اکونومیست»، این برخورد انگلستان را بیماری «ترس روانی» خوانده و از زبان یک کارشناس «امنیتی ـ نظامی» آرزو می‌کند داروئی یافت شود که بیماری حاکمیت انگلستان را علاج کند:

«[تا]در این جزیره [...] عقل سلیم و منطق انسانی برتری بیابند.»

بله، می‌بینیم که برخلاف ترهات عبادی، رسانه‌های غرب هیچ نقشی در پیشبرد صلح ندارند، چون حاکمیت در غرب از جنگ و توحش تغذیه می‌کند. ما هم به نوبة خود امیدواریم که اگر داروئی برای درمان «ترس روانی» انگلستان یافت شد، داروئی هم برای درمان حماقت و شیادی نوکران‌اش کشف شود.



...

پنجشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۷



دل‌سالاری!

...

جنبش لائیک از حذف ولایت فقیه در قانون اساسی حکومت اسلامی حمایت نمی‌کند. حذف اصل پنجم قانون اساسی راه را برای گسترش اختیارات امثال اکبر بهرمانی باز می‌کند، و آن‌ها را در جایگاهی برتر از ولی فقیه قرار می‌دهد. اگر هدف استعمار غرب استقرار «مرد قدرتمند» در رأس هرم حاکمیت است در همین مقطع بگوئیم که گزینة استعمار در واقع کارت بازنده‌ای است به نام اکبر بهرمانی. سیاست غرب همانطورکه در دوران جنگ سرد با حذف شاه، از طریق دجالی به نام خمینی دامنة سرکوب و چپاول را در ایران گسترش داد، اکنون در کمال بلاهت همین روند را از طریق حذف ولی فقیه دنبال می‌کند. اصل پنجم احکام توحش قانون اساسی می‌گوید:

«در زمان غیبت ولیعصر، ولایت بر عهدة فقیه عادل است [...] که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته‌اند.»

امروز پس از سه دهه کشتار، سرکوب و چپاول، سازمان سیا حذف اصل پنجم قانون اساسی را که در عمل، حذف «مقام معظم رهبری» از نظام سیاسی کشورمان باشد به عنوان مفری از بن‌بست حکومت اسلامی به ملت ایران پیشنهاد می‌کند! ولی با اینکار در عمل، جنایتکارانی از قماش اکبر رفسنجانی با اختیاراتی به مراتب گسترده‌تر از ولی فقیه بر سرنوشت ما ملت حاکم خواهند شد. البته این پیشنهاد از زبان دبیرکل جنبش «پروستات محوری»، حاج آبراهام یزدی از سنگر عموسام و در روزآنلاین مطرح ‌شده. و لازمة برخورداری از چنین الطاف والائی نیز، حفظ قانون اساسی جمکران عنوان می‌شود! چرا که اگر حکومت ایران «اسلامی» نباشد، دکان تقدس و دین‌پرستی سازمان ناتو در ایران و در کل منطقه تعطیل خواهد شد. بله، قانون اساسی گورکن‌ها را دستکم نگیریم! رکن اساسی حاکمیت فاشیسم اسلامی در کشور ایران همین به اصطلاح «قانون اساسی» است. ولی ما این قانون «خدا محور» را در هر حال نمی‌پذیریم، در نتیجه حکومت اسلامی نیز از نظر ما قابل قبول نیست.

طبق اصول اول و دوم قانون اساسی فاشیسم اسلامی، که بدون آن‌ها قانون اساسی مذکور اصولاً فاقد وجاهت قانونی خواهد بود، عدم وجود «رهبر» تغییری در اصل مطلب یا خدا محوری نظام توحش نخواهد داد. اصل اول می‌گوید، حکومت ایران «جمهوری اسلامی» است. و اصل دوم می‌گوید، جمهوری اسلامی نظامی است بر پایة ایمان به:

«خدای یکتا، وحی الهی، معاد، عدل خدا، امامت و رهبری مستمر، و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلامی [...] بر اساس کتاب و سنت معصومین.»

خلاصة کلام، این به اصطلاح «قانون اساسی» همان اصول و فروع دین در مذهب شیعة اثنی‌عشری است، و دیگر هیچ! می‌بینیم که شیرین عبادی و همپالکی‌های‌ا‌ش کاملاً «حق» دارند، «حقوق بشر» در این قانون واقعاً «موج» می‌زند! و در همین قانون اگر رهبر نباشد، «حقوق بشردینی» که محفل نوبل و پادوهای‌اش در این احکام توحش رویت کرده‌اند، در هر حال گریبان‌گیر ما ملت خواهد شد، و دست فاشیسم بین‌الملل از سر ما کوتاه ‌نمی‌شود. بی‌دلیل نبود که «مک‌فال» در «پروژة دموکراسی برای ایران» سه گزینة حکومت فاشیستی، دینی و سلطنتی را پیشنهاد داد؛ هر سه با «تقدس» و «رهبر مقدس» پیوندی ناگسستنی دارند! ‌

ظاهراً سفر 10 روزة حاج اکبر به همراه 200 تن از «لات‌الله» به عربستان، با هدف حذف علی خامنه‌ای و ارتقاء اکبر بهرمانی صورت پذیرفته. هدف استعمار غرب گسترش دامنة هرج و مرج در ایران از طریق بومی کردن توحش اسلامی است، و این سیاست مزورانه در پوشش «حذف ولایت فقیه» و «بومی کردن» جنبش فمینیسم در واقع دامنة توحش اسلامی را وسعت خواهد بخشید. چرا که با حذف ولایت فقیه، خبرگان رهبری، مجلس و شورای نگهبان تحت نظارت جنایتکاری به نام اکبر بهرمانی قرار می‌گیرد.

«روزآن‌لاین»، شاخک برونمرزی مافیای حاج اکبر در شمارة امروز خود بیانیة‌ فمینیست‌های اسلامی و مصاحبة حاج آبراهام یزدی را منتشر کرده. زنان اسلام‌پناه می‌فرمایند، «همراه شو عزیز»، و آبراهام یزدی می‌گوید، قانون اساسی خوب است، فقط باید ولایت فقیه را از آن برداریم! به عبارت دیگر اینبار بجای شاه، «ولی فقیه باید برود». در واقع جنبش زنان و نهضت حوزه و بازار تهران هر دو یک سیاست واحد را از دو مسیر مختلف دنبال می‌کنند: گسترش دامنة هرج و مرج از طریق بومی کردن توحش اسلامی. و از اینروست که متن بیانیة مذکور و مصاحبة یزدی هر دو بر پایة «دل» استوار شده! شاهد بودیم که پیشتر هم «شاه باید می‌رفت»، چون دل ناخدا کلمب چنین می‌خواست. البته ناخدا کلمب نمی‌گفت پیامد رفتن شاه چه‌ها خواهد بود. آنچه اهمیت داشت تمرکز نفرت مردم بر یک نقطه بود. و امروز هم این نفرت باید بر یک نقطه متمرکز شود: «ولی‌فقیه!» بی‌جهت نیست که اینروزها ساواک سخنرانی‌های ولی فقیه را بیش از حد معمول ابلهانه تهیه می‌کند. چون هدف اصلی، تحریک افکار عمومی و احساسات مردم است. می‌دانیم که احساسات از دل برمی‌خیزد. و اصولاً این‌روزها «دل» در مرکز توجه پروپاگاند استعماری قرارگرفته، چون «دل» بهترین توجیه کنندة سیاست‌های استعماری است. به این ترتیب در حکومت‌ آیندة جمکران هر به اصطلاح مسئولی هر چه منافع استعمار را حفظ کند انجام می‌دهد و می‌گوید «دلم خواست»!

از هنگام فتوای خائنانة میرزای شیرازی، هر گاه عده‌ای لات‌ و اوباش مدعی استقلال و منافع ملی شدند بدانید که منافع ناخدا کلمب تهدید می‌شود، و لازم است در ایران آشوب و جنجال به راه افتد. اینروزها چون پائیز ناخدا کلمب فرا رسیده، گورکن‌ها تلاش می‌کنند به هر ترتیب «دل» پدر معنوی خود را شاد کنند. در این راستا حسینی، سخنگوی وزارت امورخارجة گورکن‌ها راهی نیوزیلند شده تا علاوه بر دم‌جنبانی‌های اقتصادی برای ارباب، زمینة اعزام دانشجونماهای جمکران به دانشگاه‌های این کشور را نیز فراهم آورد، و مقدار بیشتری از ارز حاصل از چپاول نفت را به جیب ناخدا کلمب سرازیر کند.

به گزارش «مهرنیوز»، مورخ 19 خردادماه سالجاری، حسینی به دعوت معاون وزیر امورخارجة نیوزیلند در رأس هیئتی از گورکن‌های دیگر راهی ولینگتون شد. حسینی که سرپرستی معاونت «آسیا ـ اقیانوسیه» در وزارت امور خارجة جمکران را نیز بر عهده دارد، طی اقامت خود در ولینگتون با قائم مقام وزارت دفاع و «برخی مقامات دیگر» کشور کذا دیدار و گفتگو خواهد کرد. سفر حسینی و همراهان به موازات سفر اکبر بهرمانی و 200 اوباش به عربستان صورت پذیرفته: تحکیم روابط با پادوهای آنگلوساکسون‌ها در جهان.

به گفتة «مهرنیوز» حجم مبادلات تجاری بین جمکران و نیوزیلند در سال 2007 حدود 130 میلیون دلار آمریکا بوده. البته مشخص نیست جمکرانی‌ها به نیوزیلندی‌ها چه فروخته و از آنان چه‌ها خریده‌اند! همة مسائل را که نمی‌شود گفت! به ویژه زمانیکه حاج عباس پالیزدار در مورد وزارت امور خارجه و شخص حسینی به هیچ عنوان افشاگری نکرده‌اند! در واقع «پوکویاماهای» ساواک جمکران در افشاگری‌های خود بسیاری از وزارتخانه‌ها را که از مراکز اصلی چپاول ثروت‌های ملی به شمار می‌رود، به صورتی کاملاً «اتفاقی» از قلم انداخته‌اند! مسلماً این فراموشی به «دل» رئیس سازمان سیا خیلی می‌چسبد. در هر حال به گزارش رعایای الیزابت دوم، حضرت پالیزدار را راونة زندان کرده‌اند تا مانند پاسداراکبر نرخ‌شان بالا برود و بتوانند با ایشان نیز یک سیرک سیار در اروپا و آمریکا به راه انداخته، با چرندیات قلم به مزدهای برونمرزی، سایت‌های فارسی زبان را نیز رنگ و جلا بخشند. ولی تا آنجا که به حسینی مربوط می‌شود به احتمال زیاد مقداری از اسقاطی‌های ارتش نیوزیلند را می‌باید خریداری کنند تا پورسانتاژی هم به جیب زده، و حجم مبادلات به دلار آمریکا نیز افزایش یابد. البته در مقایسه با سفر اکبر بهرمانی به عربستان سفر حسینی «هیچ» است.

چون حاج اکبر و همراهان در آخرین روز اقامت خود در صحرای حجاز به افتخار بزرگی نائل شدند، و آن زیارت چهرة نورانی رئیس سازمان سیا، کلیددار واقعی خانة کعبه بود. رئیس سازمان سیا پریروز وارد عربستان شد تا ضمن ابلاغ فرامین حاکمیت ایالات متحد به حاکمیت مستقل عربستان دستی هم به سروگوش ضدامپریالیست حاج اکبر بکشد. می‌گویند چهرة مبارک رئیس سازمان سیا چنان نورانی بود که 201 «لات‌الله» همگی با دیدن ایشان چندین بار پیشانی بر زمین نهاده شکر خداوند بجای آورده‌اند. سپس همگی ضمن بوسیدن پای آنحضرت، اشک‌ریزان و سینه زنان می‌خواندند:

من از دست غم‌ات مشکل برم جان
ولی دل را تو آسان بردی از ما

روزنامة فیگارو مورخ 12 ژوئن 2008، به نقل از فرانس پرس می‌نویسد یک مسئول عالیرتبة امنیتی انگلستان مدارک سری و بسیار مهمی مربوط به سازمان القاعده را در عراق در ترن جا گذاشته‌اند. روی این سند محرمانه قید شده بود، ویژة آنگلوساکسون‌ها: انگلستان، آمریکا، کانادا و استرالیا. و البته ما هم این خبر را باور کردیم، چون دروغ چرا؟ شیرینی فروش محل همین امروز چند صفحه از این مدارک محرمانه را در کنار شیرینی‌ها برای فروش گذاشته بود و ما هم چند شیرینی و مدارک محرمانه ابتیاع کرده با چای و قهوه نوش جان نمودیم. چرا که در واقع مدارک چنان محرمانه بودند که فقط یکساعت پس از ورود به معده محتوای آن بر خواننده آشکار می‌شد، درست مانند آیات الهی!

پیامبر گرامی هم شب‌ها پس از صرف شام راهی غار حرا می‌شدند و طی مدتی که تعمق و تفکر و تأمل می‌فرمودند، صدای جبرئیل را از داخل شکم مقدس‌شان می‌شنیدند که همان مدارک محرمانة الهی را برایشان قرائت می‌کرد،‌ و به آنحضرت هم می‌گفت، «اقراء»! و خلاصه هرچه پیامبر گرامی می‌فرمودند، من هم مثل روح‌الله در حوزه علمیة قم تحصیل کرده‌ام و سواد خواندن ندارم، به گوش جبرئیل نمی‌رفت که نمی‌رفت. و خلاصه جبرئیل با عجله آیاتی را می‌خواند و به آسمان باز می‌گشت و محمد هم «حرف دلش» را از قول جبرئیل نقل می‌کرد. و بعضی‌ها هم «باور» می‌کردند. بی‌جهت نیست که جناب دکتر نصر، آنقدر برای «باورها» احترام و تقدس قائل‌اند که مستندات علمی را هم نفی می‌فرمایند. چون مستندات علمی بر خلاف باورها «شکمی» نیست و از «دل» برنمی‌آید که بر «دل» نشیند. بله! و به همین دلیل بود که دیروز هم رهبرفرزانه در روزی‌نامه مسعودی‌ها، در مورد «فتنه‌های پیچیده دل» به نمایندگان مجلس هشدار دادند. چون سیاست حکومت اسلامی از «دل» استعمار غرب برخاسته و به همین دلیل بر «دل» نوکران‌اش می‌نشیند. به ویژه بر دل حاج آبراهام یزدی و گروه عبادی.

گروه حاجیه عبادی امروز در سایت «اکبر در تبعید» یک بیانیه با چند کیلومتر امضاء کننده منتشر کرده که مانند روح‌الله «تو دهن روز 8 مارس» زده! اینان خودشان «روز همبستگی زن ایرانی» تعیین می‌کنند. در بین امضاء کنندگان نام‌ صبیه‌های غیرمسلمان هم به چشم می‌خورد، تا مخاطب بداند زنان مسلمان «تنها» نیستند، عیسی و موسی هم در این «مبارزه» با آنان همراه‌اند! البته باید حضور فعالان محترم بگوئیم، حضور مسیحی یا یهودی و غیره در این جنبش واقعیت را تغییر نمی‌دهد. واقعیت این است که این به اصطلاح فعالان جنبش کذا از سوی محافل فاشیستی غرب حمایت می‌شوند، در ضمن غیرمسلمانی فی‌نفسه دلیل بر پیشرفت و ترقی نیست. پس بازگردیم به اهمیت «دل» در پروپاگاند استعمار. بیانیة «فعالان جنبش زنان و مدافعان حقوق برابر» در «روزآن‌لاین» چنین می‌گوید:

«در 22 خرداد سال 1384 از دل جمعی که به تدریج[...] نام گرفت [...] تجمعی در مقابل دانشگاه تهران شکل گرفت[...] سال بعد نیز در بزرگداشت سالروز 22 خرداد، تجمعی دیگر در میدان 7 تیر [...] شکل گرفت[...] اما از دل این تجمع کارزار [...]یک میلیون امضاء با هدف تغییر قوانین تبعیض آمیز شکل گرفت[...]»


و البته به یاد داشته باشیم که تجمع خواهران بدون مجوز وزارت کشور صورت گرفته و نقض صریح قانون به شمار می‌رود. خارج از مطالبات شکمی و بی‌پایة گروه عبادی باید از خواهران بپرسیم کدام جنبش سیاسی معتبری جهت دستیابی به اهداف خود مسیر «قانون شکنی» را انتخاب می‌کند تا به هر ترتیب شده با نیروی انتظامی درگیر شود؟ کدام جنبش سیاسی معتبری جهت تحقق مطالبات‌اش، مشروعیت خود را با دریافت حمایت سفارتخانه‌های غربی تاخت می‌زند؟ مسلماً خواهران پاسخ مستدلی برای این پرسش‌ها ندارند. پس به خواهران کمپین آش نذری که به پیروی از رهنمودهای فعلة فاشیسم در بلاد غرب در پی «بومی» کردن حقوق زنان برآمده و برای ما روز 22 خردادماه را «روز همبستگی زنان ایرانی» تعیین می‌کنند، یادآور ‌شویم که ما هیچگونه همراهی با گروه‌های آشوب طلب، قانون شکن و ریزه خوار استعمار نخواهیم داشت. روز 22 خردادماه برای ما روز قانون‌شکنی و آشوب‌طلبی فعلة مؤنث فاشیسم در ایران است و بس. گروه‌های ظاهراً فمینیست یا در واقع هوچی‌های اسلام پرست سعی دارند مطالبات زنان را به بیراهه بکشانند، ‌تا چارچوب توحش اسلامی حکومت همچنان محفوظ بماند.

این گروه‌ها در تمامی تحرکات آشوب‌طلبانة‌ دارودستة رفسنجانی حضور فعال دارند. برای پاسدار اکبر اشک می‌ریزند، شیرین عبادی را مدافع حقوق زنان می‌خوانند، و بر «چندصدائی» یا تکثر روز زن نیز پافشاری می‌کنند! به زبان ساده‌تر، هدف اینان جایگزین کردن 8 مارس با روز 22 خرداد، یا هر روز دیگری است، تا بتوانند ابعاد جهانی مطالبات زنان را بکلی نفی کرده، ضمن قطع ارتباط زنان ایرانی و دیگر زنان جهان، نوعی مطالبات حرمسرائی و درونمرزی، مخصوص زن ایرانی در اسارت اسلام به ارمغان آورند. بهتر بگوئیم گروه عبادی به پیروی از منویات محفل نوبل تلاش دارد «روز بومی زن» را بجای «روز جهانی زن» بنشاند. چون به زعم اینان، تأکید ما بر روز 8 مارس، «مطلق‌گرائی» است!

البته، از این پریشانگوئی‌ها نمی‌باید متعجب شد. چرا که فعلة فاشیسم «مطلق» را با «جهانی» در ترادف قرار داده‌اند! در صورتی که آنچه «جهانی» است، به دلیل پویائی جهان، و رهائی از قید حکومت‌های مطلقة اسلامی، بنابرتعریف، در تضاد با «مطلق» قرار خواهد گرفت. مسلماً اعضای کمپین آش نذری نمی‌خواهند بدانند که «مطلق»، نافی «تاریخی‌ات» است، و 8 مارس، بر خلاف روزهای «فاطمه» و «زینب» و 22 خرداد کذا، ارجاع به واقعه‌ای تاریخی دارد، و همزمان یادآور «همبستگی» جهانی زنان است، و نه «همدستی» زنان گروه شیرین عبادی! 8 مارس روز همبستگی جهانی زنان است، در مطالبات حقوق اولیة انسانی، و نه در مطالبات حقوق «برابر» مطلوب فمینیست‌های اسلامی، ‌ در چارچوب قانون اساسی توحش شیعی‌مسلکان!

البته فمینیست‌های دینی اهمیت همبستگی جهانی را اصولاً درک نمی‌کنند، چرا که مطالبات‌شان تأکیدی است بر اهداف حقیرانة محفل نوبل. بر خلاف گروه عبادی، مسئلة ما با حاکمیت اسلامی به هیچ وجه این نیست که «حقانیت» مطالبات زنان را به مشتی دستاربند و بی‌دستار پادوی استعمار «ثابت» کنیم! به هیچ عنوان! مطالبات ما برخورداری از «حقوق برابر اسلامی» نیست! کور خوانده‌اید! مطالبات ما برخورداری از «حقوق انسانی» است. همان انسانی که چه زن و چه مرد، در اسلام، مسیحیت و یهودیت اصولاً به رسمیت شناخته نمی‌شود. پس بهتر است «سفسطه» و شاید هم «مغلطه» را کنار بگذارید، و با توسل به کلیشه‌های «صدمن‌یک‌قاز» فمینیست‌های دینی بلاد غرب، «تقدس» 8 مارس را برای ما مطرح نکنید! ما هیچ تقدسی به رسمیت نمی‌شناسیم، ولی نمی‌پذیریم که امثال شیرین عبادی یا نرگس محمدی و شرکاء، که تا مغز استخوان به زنجیر تقدسات وارداتی از غرب گرفتار آمده‌اند، جهت به بیراهه کشاندن مطالبات زنان، با فاشیست‌های «تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه» همدست شده، با تجمع غیرمجاز ‌روز 22 خرداد، «روز همبستگی زن ایرانی» برای ما رقم زنند، و مطالبات حقیرانة خود را نیز، با این نمایشات سیاسی که از خارج اداره می‌شود، بر کل زنان ایران تحمیل کنند.

به همین دلیل است که ما نمی‌پذیریم ریزه‌خواران محافل مذهبی غرب در ایران، ‌خواهان چندصدائی در «روز زن» شوند. چرا؟ چون همانطور که بارها گفته‌ایم، مطالبات ما، مطالبات فمینیست‌های گروه عبادی را «شامل» می‌شود. ولی مطالبات فمینیست‌‌های محفل نوبل با مطالبات ما در تضاد قرار می‌گیرد! این یک نکتة پیش‌پاافتاده است، که امثال عبادی، نوشین احمدی، شهلا اردلان و دیگر ساقی‌های محفل حاج‌بهرمانی از درک آن عاجزاند. در واقع برای ما در ایران، روز 8 مارس، به دلیل پیشینة تاریخی و همبستگی جهانی زنان کفایت می‌کند، همچنان که روزجهانی کارگر، همان اول ماه مه باقی خواهد ماند. ولی نه به دلیل «تقدس» این روزها!

چه کسی ادعا می‌کند گرامیداشت سالروز یک «حرکت تاریخی» در مسیر تأمین «حقوق انسانی» زنان و یا کارگران می‌تواند «تقدس» داشته باشد؟ این ادعا فقط از کسی بر می‌آید که نداند «حقوق انسانی» در تقابل کامل با هرگونه «تقدس» ‌قرار می‌گیرد، چون انسان «مقدس» نیست! ما نمی‌پذیریم که امثال بهاره هدایت‌ها و نوشین احمدی‌ها یا نرگس محمدی‌ها، جهت خوش‌خدمتی برای محافل فاشیست غرب، هر روز جهت مطالبات «اسلامی» خود، تجمع غیرمجاز به راه اندازند، و به شیوة امام‌شان «روز زن» برای ما ملت «تعیین» کنند، و لائیسیته را بیشرمانه «دین‌ستیز» بخوانند. ما با اعتقادات مذهبی دیگران سر ستیز نداریم، چرا که این اعتقادات را «فردی» می‌دانیم. ما برای رهائی از زنجیر «سنت‌های زن ستیز» و «مقدس» تلاش می‌کنیم. شما که «مطالبات اسلامی» دارید، بهتر است در «جای خود» قرار بگیرید، و با هدف «حذف» مطالبات فراگیر زنان لائیک، به فرمان ملاها و آخوندها در شهرها جنجال به پا نکنید.

برخلاف تصور پادوهای غرب، آزادی زن به آزادی پوشش و «برابری حقوق» در چارچوب حقوق توحش اسلامی محدود نمی‌شود. ما خواهان «مدرنیزاسیون» نیستیم. «زن مدرن»، تصویری که بعضی‌ها سعی دارند بجای «زن آزاد» بنشانند، با آزادی هزاران سال نوری فاصله دارد. «آزادی» زن، قرار گرفتن در چارچوب مبهم «مدرنیسم»‌ نیست! آزادی زن، رهائی از زنجیر «سنت‌های مقدس» است، که در چارچوب قانون اساسی حکومت اسلامی بر او تحمیل شده. همان قانون اساسی‌ای که هیچیک از مدافعان دین‌پرست میدان «دموکراسی دینی»، از قماش عبادی یا عبدالکریم لاهیجی، هیچگونه اشاره‌ای به آن نمی‌کنند. همان قانون اساسی‌ای که پادوهای سازمان سیا از قماش ابراهیم یزدی دو دستی به آن چسبیده‌اند، تا منافع اربابان‌شان در ایران و در کل منطقه تداوم یابد. چون همة طرفداران آمریکا در کشورمان، به پیوند ناگسستنی «دین» و «شکم» اعتقاد کامل پیدا کرده‌اند. و به همین دلیل است که در این ایام، از علی بزرگة مفلوک، تا فعالان جنبش زنان همه «دل، دل» می‌کنند، تا شاید دل عموسام را هم به دست آورند.

ابراهیم یزدی جهت شاد کردن دل عموسام فرموده‌اند، «قانون اساسی منهای ولایت فقیه!» بله حاج آبراهام که مانند شیخ مهدی بازرگان به قانون اساسی جمکران رأی موافق دادند، امروز پس از گذشت سه دهه رأی خود را پس می‌گیرند! ظاهراً ابراهیم یزدی که این روزها به دلیل بالارفتن سن و سال پروستات‌شان «تقدس» یافته و موضع گیری‌های‌ پروستات‌محور می‌کنند، آنروزها «ولایت فقیه» را در قانون اساسی نمی‌دیدند! در مصاحبة روزآنلاین با یزدی، همچنین به صورتی کاملاً مزورانه ادعا می‌شود که اکبر بهرمانی جنایتکار و یک جفت نعلین دیگر با ولایت فقیه مخالف بوده‌اند ولی همگی تا امروز خفقان اختیار کرده، بر طبل ولایت فقیه کوبیده‌اند. ظاهراً پروستات ابراهیم یزدی مانع از سخن گفتن‌شان شده بود، و این روزها که از قبل توجهات مراکز درمانی عموسام، پروستات مقدس حاج آبراهام رو به بهبود گذارده، هم زبان اکبر بهرمانی باز شده و هم نور به چشمان یزدی آمده. دلیل باز شدن چشمان دکتر ابراهیم یزدی بر «حقایق نوین الهی» این است که با حذف ولایت فقیه هر نعلین‌پوشی تبدیل خواهد شد به یک ولی فقیه! بله، برخلاف آنچه بعضی‌ها تصور می‌کنند، حذف ولایت فقیه از قانون اساسی حکومت اسلامی، به هر نعلین و دستاری امکان می‌دهد قانون اساسی را به دلخواه خود و در راستای شاد کردن «دل» اربابان تفسیر کند. سیاست نوین استعمار دقیقاً بر همان شیوة فاشیستی «تمرکز بر یک نقطه» استوار است. همانطورکه پیش از این همة اشکالات از «شاه» بود، امروز هم همة مشکلات از ولایت فقیه است! به همین دلیل ابراهیم یزدی به «نادر ایرانی» می‌‌گوید:

«همة جناح ها دارند به این نتیجه می‌رسند که اشکال از نظام ولایت فقیه است.»


و خلاصة مطلب امروز یک «گوسالة پشمین» دیگر لازم داریم که مانند گوسالة پیشین به عربده جوئی پرداخته بجای «شاه باید برود»، بگوید «ولی فقیه باید برود»! اینکه پس از حذف ولایت فقیه چه پیش خواهد آمد هرگز مطرح نخواهد شد! ولی ما به پوکویاماهای سازمان سیا یادآور می‌شویم که حذف ولایت فقیه، اگر اکبربهرمانی را در جایگاهی به مراتب مهم‌تر از ولایت فقیه قرار خواهد داد، استعمار قادر نخواهد بود از طریق جنایتکاران رسوائی چون رفسنجانی سیاست‌های خود را بار دیگر بر ما ملت تحمیل کند.




..

چهارشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۷


گوسالة پشمین!

...

علی‌بزرگه یا همان «رهبرفرزانه»، و علی‌کوچیکه، «مرد قدرتمند» جمکران، این روزها سخنان شیوا و آکادمیکی بر زبان می‌رانند که مسلماً از ذوق و قریحة «علوی‌شان» سرچشمه می‌گیرد. چرا که اگر نام خامنه‌ای و پاسدار «ال‌لاری‌جانی» علی نبود ساواک ناچار می‌شد متن سخنرانی‌شان را تغییر دهد. ولی جالب اینجاست که سخنان لاریجانی در تقابل کامل با ترهات مقام معظم قرار می‌گیرد! اولی شتابزده است و هشدار می‌دهد، «کار را زود فیصله دهید»، دومی خواهان تداوم وضع موجود است. بله، علی‌بزرگه در حضور نمایندگان «مسجدشوربای» جمکران گفته، هیچ تغییری در شرایط قابل قبول نیست، و خلاصه آن‌ها که تا امروز به چپاول مشغول بوده‌اند باید به «کار» خود ادامه دهند، تا «ایشان» در رأس هرم قدرت باقی بمانند. ترهات رهبر فرزانه در روزی‌نامة مسعودی‌ها، مورخ 22 خردادماه سالجاری به این شرح منتشر شده:

«در جمهوری اسلامی هیچکس و هیچ مسئولی نباید به شکل‌گیری یک طبقة جدید اشرافی کمک کند، به همین علت [جهت] همة ‌مسئولان از جمله نمایندگان مجلس باید پاک وارد میدان شوند و پاک بمانند و در مقابل فتنه‌های پیچیده‌دل کاملاً مقاومت و مراقبت کنند.»


«فتنه‌های پیچیده‌دل» را رهبر فرزانه به گنجینة ادب فارسی افزوده‌اند! همانطورکه می‌بینیم، علی‌بزرگه می‌پندارد از طریق دزدی و چپاول «طبقة اشراف» ایجاد می‌شود، و از آنجا که خودش در زمرة همین «اشراف» قرار دارد، از «رقیب» هم بیزار است! می‌دانیم که رقابت در صدر اسلام نیز ممنوع بود تا هیچکس نتواند دکان پیامبر گرامی را کساد کند. امروز هم خامنه‌ای خود و همپالکی‌های‌اش را یکه تاز میدان می‌خواهد. و به همین دلیل از همه می‌خواهد «پاک» وارد میدان شوند و پاک بمانند تا دارودستة مقام معظم با دل آسوده به چپاول مشغول باشند. از اینرو علی‌بزرگه به همه نصیحت می‌کند، جهت «پاک» ماندن در مقابل «فتنه‌های پیچیده دل» مقاومت کنند! اینجاست که متوجه می‌شویم در قاموس علی‌بزرگه «پاک بودن» برخاسته از «فرهنگ» شکمی و زیرشکمی توضیح‌المسائل‌های حوزة «جهلیه» است و در تقابل با «نجس شدن» قرار می‌گیرد. و به همین دلیل است که جهت «پاک بودن» باید در برابر فتنه‌های «پیچیده دل» مقاومت کرد. در واقع رهبری گویا پاک بودن تنبان نمایندگان را مد نظر دارند، و صد البته حق هم دارند!

تصور کنید نمایندگانی که ساواک جمکران از زباله‌دان بیرون کشیده، به محض صدور فرمان کارخانة رجاله پروری جهت «انتخاب» پاسدار لاریجانی به ریاست مجلس گورکن‌ها، از شدت ترس «دل‌پیچه» بگیرند، و جهت «پاک ماندن» همگی به سوی توالت‌های بهارستان هجوم آورند. در چنین هیاهوئی آن‌ها که موفق به ورود به محل «تخلی» می‌شوند،‌ حتماً فرمان امام مبنی بر تقدم پای چپ برپای راست را هم فراموش خواهند کرد! ولی بر آن‌ها که موفق نشده‌اند، چه خواهد رفت؟ آن‌ها «پاک نمی‌‌مانند»، و با همان تنبان‌های کثیف راهی صحن مقدس مسجد شوربای اسلامی شده، نفس علی‌کوچیکه را بند می‌آورند. چرا که مقابله با «دل‌پیچه» کاری است بس صعب و دشوار، به ویژه وقتی پای «فتنه‌های» شیاطین هم در میان باشد.

بله، این بود رمز انتخاب علی‌کوچیکه به ریاست مجلس شورای اسلامی، آنهم به اتفاق آراء. در واقع، به دلیل فرامین «ناخدا کلمب» محل رأی‌گیری از صحن مقدس مجلس به صحن مقدس توالت‌های بهارستان منتقل شده بود، و نمایندگان «پاک»، رأی موافق خود را بجای گلدان در گلدسته ریختند! نمایندگان «ناپاک» هم در تنبان‌شان رأی مخفی دادند. و اینگونه بود که بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، از زبان علی‌کوچیکه به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی «هشدار» داد:

«ما علاقه‌ای [...] به دیپلماسی هزار و یکشب نداریم و می‌خواهیم مسئله خیلی سریع حل شود»


بله این روزها که قرار است سولانا هم راهی تهران شود، رعایای الیزابت دوم حرف‌های زیادی در دهان نوکران ضدامپریالیست خود می‌گذارند، ‌چون از زبان مرده‌ حرف زدن کاری است بس آسان. دلیل هم همانطورکه گفتیم اوضاع عراق و افغانستان است که عرصه را چنان بر گاری شکستة آنگلوساکسون‌ها تنگ کرده که عموسام ناخداکلمب را گاز می‌گیرد. و همین افلاس ارباب باعث شده تا علی‌کوچیکه اختیار از کف داده زبان به شکوه و گلایه بگشاید.

پیشتر که علی‌کوچیکه هفته‌ای 7 روز با سولانا «مذاکره» می‌‌کرد، تا زمینة ارعاب ما ملت تداوم یابد، می‌پنداشتیم به دلیل علاقة فراوان پاسدار «ال‌لاریجانی» به سولانا اینهمه «مذاکرات» کش می‌آید. ولی امروز فهمیدیم که اگر مذاکرات سولانا با علی‌کوچیکه به مذاکرات «جاودان» تبدیل شده بود، در واقع جهت حفظ منافع شاخه‌ای از سیاست آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک بوده. و اکنون به دلیل تضعیف همین سیاست است که اظهارات جنگ‌طلبانة شائول موفاز، نه تنها در ایالات متحد که در هیئت حاکمة اسرائیل نیز مورد انتقاد قرار می‌گیرد. ولی اگر ایالات متحد سیاست خود را در این زمینه با حمایت چین، هند و روسیه تغییر داده، ناخدا کلمب نمی‌تواند از چنین الطافی برخوردار شود، در نتیجه همچنان بر طبل طالبان پروری و جنگ افروزی می‌کوبد و رسانه‌های‌اش به افشاگری در مورد جنایات و چپاول در عراق مشغول‌ شده‌اند! گویا کسی نمی‌داند که ارتش انگلستان هم در عراق حضور فعال دارد و کمتر از گاوچران‌ها چپاول نکرده! مخالفت فرضی آیات عظام با طرح امنیتی عراق و آمریکا هم ریشه در همین سیاست دارد. سیاستی که دوباره در شیپور زنگ زدة مخالفت با کاپیتولاسیون و حفظ عزت و استقلال ملت‌ها می‌دمد. افشاگری‌های پالیزدار در جمکران را می‌باید در راستای همین سیاست شکست خوردة ناخدا کلمب بررسی کنیم.

ظاهراً بعضی‌ها می‌پندارند هنوز دوران طلائی «جنگ سرد» است که ساواک منفور با پخش شب‌نامه از ارقام نجومی اختلاس دولت و درباری‌ها بتواند زمینة آشوب فراهم آورد، و آن‌ها هم در این گیرودار بجای «گوسالة زرین»، یک گوسالة پشمین را به عنوان «رهبرکبیر انقلاب» آینده به مردم حقنه ‌کنند. پاسخ این سیاست مزورانة ناخدا کلمب، امروز در مرز پاکستان و افغانستان داده‌ شد، تا دولت اسلام‌پناه و به ویژه سازمان «آی‌اس‌آی» پاکستان بدانند، عاقبت مذاکره با طالبان مرگ است.

به گزارش «بی‌بی‌سی»، امروز یک پاسگاه مرزی پاکستان در منطقة‌ « مهمند»، مرکز تجمع طالبان، هدف حملات موشکی قرار گرفت و سایت ناخدا کلمب از زبان دولت پاکستان به شدت از این حملات انتقاد کرد! می‌دانیم که پاکستان اخیراً پنهان‌کاری را کنار گذاشته، رسماً با طالبان مذاکره می‌کند و از این مذاکرات دفاع هم ‌کرده. ولی معلوم نیست سایت «بی‌بی‌سی» بر اساس کدام منطق ادعا می‌کند نیروهای پاکستانی خود را برای نبرد با شورشیان آمده می‌کرده‌اند که هدف حمله قرار گرفتند! باید از ناخدا کلمب بپرسیم اگر پاکستان رسماً با طالبان مذاکره می‌کند پس چگونه همزمان با آن‌ها می‌جنگد؟ نکند طالبان هم نیک و بد دارند، و طالبان نیک در منطقة مهمند زندگی می‌کنند! و یا شاید ناخدا کلمب دیگر از بیان واقعیات هم عاجز شده! در اینصورت به آنحضرت توصیه می‌کنیم با پیروی از دست‌پرورده و عزیزدردانة خود، روح‌الله خمینی و نوه‌اش زبان فارسی بیاموزد.

به گزارش «مهرنیوز»، مورخ 21 خردادماه سالجاری، سیدحسین خمینی در مورد تسلط امام سیزدهم به «فن بیان» چنین می‌فرمایند:

«تسلط ایشان در بیان روان و سلیس نکات دشوار فلسفی کم نظیر است.»


البته تسلط «امام» به فن بیان را ما ایرانیان به دفعات شاهد بوده‌ایم، آنهم چه «تسلطی»! افسوس که این استاد مسلم بیان اوباش‌الله زمین را از وجود پلیدشان «پاک» کردند. ولی طفلک سیدحسین هنوز می‌پندارد خمینی زنده «است»، و دل از فعل «است» برنمی‌دارد. می‌دانیم که فعلة فاشیسم مانند سبزها و گورکن‌ها «زمان» را به رسمیت نمی‌شناسند. به ناخدا کلمب اطمینان می‌دهیم در صورت پافشاری بر طالبان‌پروری پاسخ بعدی را در ترکیه دریافت خواهد کرد. چرا که ناخدا کلمب هم گرفتار همان فعل «است» شده، و می‌پندارد هنوز دوران جنگ سرد «است»، و «تسلط ایشان» در بیان روان و سلیس پروپاگاند جنگ کم‌نظیر «است»!





...

سه‌شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۷



استراتژی «شیرین»!

...

توجیه دخالت نظامی به بهانة کمک‌های انسان دوستانه، در دهة هشتاد توسط برنار کوشنر مطرح شد تا سرپوشی باشد بر کشتار و چپاول ملت‌ها. گویا تیغة این سیاست کند شده باشد، چرا که انترناسیونال پوکویاما وظیفه دارد در شیپور «تهاجم نظامی» برای استقرار «حقوق بشر» بدمد. به همین دلیل سرداران جمکرانی تلاش می‌کنند به هر ترتیب توجه ارباب را به نقض آشکار حقوق بشر در جمکران جلب کنند. آخرین چشمه از مزدوری حکومت جمکران دستگیری بهائیان و ممانعت از دفن مردگان‌شان است. و بی‌جهت نیست که آخوند منتظری و پاسداراکبر دوباره به بلبل‌زبانی افتاده‌اند.

یک بار دیگر تأکید می‌کنیم که دفاع از حقوق بهائیان، دفاع از حقوق انسان‌ها است، نه دفاع از یک مجموعه اعتقادات دینی. چرا که طرح مسائل حوزوی در رسانه‌ها یک پروپاگاند استعماری است برای گسترش تقدس‌ها. بحث مضحک «وحیانی» بودن و «الهامی» بودن قرآن که با نامة سروش دجال آغاز شد، مانند دستگیری بهائیان پس از انفجارهای شیراز در راستای همین سیاست انجام گرفته، تا همزمان با اشغال فضای رسانه‌ای با مقدسات، «حقوق انسانی» را به «حقوق دینی انسان‌ها» محدود کند. دلیل ظهور آخوند منتظری و نوچه‌اش پاسداراکبر در سایت دین‌پرست زمانه، جهت دفاع از «ادیان» و تأکید بر حق بهائیان، شاهدی است بر این مدعا. پاسدار اکبر باز هم یک تکه استخوان برایش پرتاب کرده‌اند که بگوید «بی‌دینی»، از بهائی بودن هم بدتر است! به عبارت دیگر، بهائی بودن خوب نیست، ولی از بی‌دینی که بهتر است! البته چنین اصولی از «کشفیات» نوین این پاسدار بی‌مقدار نیست، چون نان پاسدار اکبر و شرکاء در تنور دکان دینداران پخته می‌شود. حال بپردازیم به وبلاگ امروز.

سید مهدی خاموشی، رئیس سازمان استحماری تبلیغات اسلامی، به مناسبت نوزدهمین سالگرد مرگ خمینی به اتفاق چند تن دیگر از گورکن‌ها جهت بررسی «اندیشه‌های» خمینی به سارایوو رفته و در آنجا به ارائة دیدگاه‌های خمینی، بزرگترین فیلسوف زمان ما پرداخته! سیدمهدی در مورد دین و سیاست می‌گوید، دین اگر از سیاست جدا شود، دیگر نمی‌توان آنرا بر مردم تحمیل کرد و سیاست هم اگر از دین جدا شود تبدیل به عامل تخریب و خودکامگی خواهد شد. این سخنان شیوا در واقع تکرار همان شعار استعماری است که به آخوند مدرس نسبت داده می‌شود و در واقع یکی از مهم‌ترین تولیدات «سیاسی ـ عقیدتی» کارخانة رجاله پروری است. به یاد داریم که ماه سپتامبر سال گذشته،‌ دز براون، وزیر دفاع انگلستان از طالبان و حکومت اسلامی حمایت کرد و حضور اسلام در حاکمیت افغانستان و عراق را از الزامات ناخدا کلمب بر شمرد. پس جای تعجب نیست که رئیس سازمان تبلیغات اسلامی جمکران هم جهت حفظ منافع استعمار انگلستان از حکومت دینی دفاع کند. همانطور که می‌دانیم، پیوند کارخانة رجاله پروری و دستاربندان پیوندی است الهی و ناگسستنی. «شعارها» در چنین پیوند مقدسی هرگز تغییر نخواهد کرد، و استعمار انگلستان همواره آمادة دفاع از مقدسات اسلامی خواهد بود، به ویژه در ایران که علاوه بر اهمیت استراتژیک، از منابع نفت و گاز هم برخوردار است و در چنین کشورهائی جدائی دین از سیاست اصلاً مصلحت نیست! به همین دلیل است که از دیرباز «دیدگاه مدرس» در راستای منافع ناخدا کلمب قرار گرفت و بعد هم نوبت به روح‌الله خمینی رسید که از مواضع مدرس دفاع کند، و اکنون شاهدیم که سید مهدی خاموشی به بلندگوی همین شعار استعماری تبدیل شده:

«اگر دین از سیاست جدا شود، بازوی اجرائی خود را به کلی از دست می‌دهد و اگر سیاست از دین جدا گردد به یک عنصر مخرب در مسیر خودکامگی تبدیل خواهد شد.»

این سخنان شیوا و آکادمیک که در مهرنیوز، مورخ 18 خردادماه سالجاری انتشار یافته، ثابت می‌کند که حکومت جمکران بکلی با خودکامگی بیگانه ‌است! البته به زعم سید مهدی. چون برای افرادی که شرایط جامعه ایران را می‌شناسند، این سخنان در واقع حماقت و وقاحت آخوند خاموشی و اربابان‌اش را به اثبات می‌رساند. چون همانطور که پیشتر هم گفتیم به دلیل سفله‌پروری استعمار، بازار امثال خاموشی رونق فراوان دارد. و چرا راه دور برویم در همین کشور استعمارزدة ترکیه، اسلام‌گرایان فکل‌کراواتی از نظر حماقت فاصله‌ای با امثال سیدمهدی خاموشی ندارند.

بله، درست حدس زدید می‌خواهیم بپردازیم به لائیسیتة استعماری در کشور ترکیه. این لائیسیته در ترکیه دقیقاً همان کاربردی را پیدا کرده که حکومت اسلامی در کشور ایران. به عبارت دیگر این لائیسیته نیز آزادی‌های فردی و انسانی را کاملاً نادیده می‌گیرد. از شرایط اسفبار ایران نمی‌گوئیم چون همه با آن آشنائی داریم. می‌پردازیم به ترکیة لائیک که در آن مرد می‌تواند همسرش به دلیل عدم رعایت حجاب طلاق بدهد و پدر می‌تواند دختر خود را وادار به رعایت حجاب کند! این همان حق الهی مرد بر همسر و فرزند است که در ترکیه مشاهده می‌کنیم، ‌ و جنجالی که اخیراً پیرامون حجاب در ترکیه به راه انداخته‌اند همانطور که بارها در این وبلاگ گفتیم، در واقع یک جنگ «زرگری» جهت تأمین مشروعیت برای حکومت نظامیان سازمان ناتو است. چون ژنرال‌های ارتش ترکیه که تحت فرماندهی ناتو قرار دارند با نیرنگ جایگاه اوپوزیسیون لائیک را اشغال کرده‌اند.

پس از استقرار حکومت اسلامی و اشغال سفارت آمریکا در تهران، ارتش ناتو در ترکیه کودتا کرد. قانون اساسی فعلی ترکیه میراث همان کودتای «آزادیبخش» است، به همین دلیل مانند قانون اساسی حکومت اسلامی سدی است در برابر هر گونه رشد و پیشرفت. بهترین نمونه از عملکرد مخرب این قانون اساسی ظهور یک دولت اسلامگرا از بطن یک لائیسیتة استعماری است! نیازی به توضیح نیست که استعمار غرب، اسلام گرایان را صرفاً برای ایجاد بحران به حکومت می‌رساند. و باید گفت دولت عبدالله گل بخوبی از پس انجام این مهم برآمده. چرا که با توسل به شیوة فاشیستی تمرکز بر یک نقطه، اصلاح قانون اساسی را غیرممکن ساخته. در واقع قرار بود جهت کنار گذاشتن قانون اساسی دستپخت ارتش، متن جدید قانون اساسی به رفراندوم گذاشته شود. به گفتة «بی‌بی‌سی» رجب اردوغان سال گذشته وعده داده بود که درصورت پیروزی در انتخابات چنین رفراندومی برگزار کند. ولی همین دولت با طرح مسئلة حجاب در واقع امکان اصلاح قانون اساسی از طریق برگزاری رفراندوم را نیز از میان برداشت. همانطورکه گفتیم در کشورهای استعمارزده، حاکمیت در واقع صورتکی است جهت پنهان داشتن چهرة استعمار، و حاکمیت ترکیه از این روند کلی مستثنی نیست. با طرح مسئلة حجاب، دولت اردوغان امکان تبدیل قانون اساسی ترکیه را به یک قانون دمکراتیک عملاً نابود کرد. و این نخستین پیامد حضور ناخدا کلمب و کاروان همراهش در ترکیه است: حفظ بحران پیرامون مسئلة حجاب و ایجاد انسداد بر سر راه تدوین یک قانون اساسی دمکراتیک.

بله، آن‌ها که ممنوعیت حضور دختران محجبه در دانشگاه را جشن گرفتند کمی شتاب به خرج دادند. چون در عمل دلیل ندارد که یک دولت لائیک از حضور اسلامگرایان، زن یا مرد، در دانشگاه ممانعت به عمل آورد. «حاکمیت لائیک» بر خلاف تصور بعضی‌ها به معنای «جامعة لائیک» نیست! به هیچ عنوان! این حاکمیت می‌باید لائیسیته را در عرصة ویژه دولت اعمال ‌کند. به عبارت دیگر دانش‌آموزان مدارس دولتی، کادرهای نظامی، اعضای قوة قضائیه، و کارمندان دولت موظف به رعایت لائیسیته‌اند، ولی دانشجو، به عنوان فرد بالغ باید حق داشته باشد که پوشش خود را شخصاً انتخاب کند. می‌بینیم که در ترکیه چنین نیست. و دمکراسی و حقوق زنان به برکت مزدورانی از قماش اردوغان به یک تکه پارچه محدود مانده. این شرایط آن روی سکة حکومت گورکن‌ها در جمکران است، که از یک زن عامی به نام شیرین عبادی یک مدافع حقوق بشر ساخته. و رسانه‌های ناخداکلمب و سایت رادیوزمانه هم وظیفه دارند در آستین این مبارز بزرگ مرتباً فوت فرمایند تا همه ایشان را به عنوان «رهبر جبهة ملی فراگیر» مورد تائید قرار دهند. ناخدا کلمب اخیراً به شیوة «دابل فوت» روی آورده به این ترتیب که ابتدا یکی از رسانه‌های‌اش با حاجیه عبادی مصاحبه می‌کند، سپس بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» این مصاحبه را منتشر می‌کند. به این ترتیب با یک مصاحبه، پرستیژ عبادی را چند برابر می‌کنند!

روزنامة «ایندیپندنت»، که به مصداق «به عکس نام زنگی نهند کافور»، ارتباط چندانی با «ایندیپندنس» ندارد، چرا که از طرفداران پروپاقرص «احترام به ادیان» به شمار می‌رود، و انسان غیردینی را اصولاً به رسمیت نمی‌شناسد، با «استاد» شیرین عبادی مصاحبه‌ای ترتیب داده و متن این مصاحبه روز 18 خردادماه سالجاری در سایت فارسی ناخداکلمب نیز منتشر شده. در این مصاحبه، حاجیه عبادی که در راستای سیاست اربابان‌اش مشوق و مروج قانون‌شکنی است و از تجمع و تظاهرات غیرقانونی دفاع می‌کند، در بیانات گهرباری می‌گوید، هر کاری «آن‌ها» می‌کنند غیرقانونی است. عبادی که ارواح شکمش حقوقدان هم معرفی شده، و در جمکران به شغل محترم وکالت اشتغال دارد تا بتواند جنجال و آشوب به راه اندازد می‌گوید، «دادگاه‌ها مستقل نیستند» و کارشان را درست انجام نمی‌دهند! البته خبرنگار بدجنس «ایندیپندنت» به عبادی نگفته، «میسیز عبادی» ما هم «ایندیپندنت» نیستیم و کارمان را درست انجام نمی‌دهیم، چون در واقع نان ما در تنور همان دادگاه‌های شما پخته می‌شود، و اگر دادگاه‌های شما «ایندیپندنت» باشند، ‌ آنوقت ما باید خود را «دی پندنت» بنامیم و نوامیس اسلام و ناخداکلمب خدشه‌دار خواهد شد. بله، و طی همین مصاحبه ‌است که متوجه می‌شویم عبادی نه تنها حقوقدان است که با روانشناسی نیز آشنائی‌ دارد. البته روانشناسی عبادی ارتباطی به علم روان‌شناسی ندارد، بلکه مانند «جبهة ملی و فراگیرشان» که قرار است از دل توده‌ها برخیزد، «شکمی» است و متکی به تبلیغات استعماری «طرح توطئه». شیرین عبادی در توهمات روانشناسانة خود به نتایج علمی و خدشه ناپذیری رسیده، چون به زعم خود «گاهی اوقات فکر» کرده که حاکمیت ایران به سرکوب می‌پردازد، چون پیش خود فکرهائی می‌کند:

«من گاهی فکر می‌کنم که دولت ایران مبتلا به ترسی بیمارگونه‌ است و فکر می‌کند همه می‌خواهند آنرا سرنگون کنند.»

بله عبادی «فکر» می‌کند، و ضمن تفکرات دکارتی خود به این نتیجه می‌رسد که دولت ایران «مستقل» است و در کمال استقلال به سرکوب مردم می‌پردازد. حال آنکه می‌دانیم سرکوب ما ملت توسط حاکمیت ایران بدون حمایت همه جانبة استعمار غرب امکانپذیر نخواهد بود. دیگر پیامد «تفکرات» عبادی این است که هشت سال پیش در جمکران حقوق بشر رعایت می‌شده، ولی طی 8 سال اخیر «تنزل» درجه یافته. نشانه‌های بارز تنزل حقوق بشر از نظر استاد عبادی، آزار همجنس‌گرایان، بازداشت بهائیان و رانندگان اتوبوس است. به عبارت دیگر آنروزهای طلائی که روزی‌نامه‌های کیهان و اطلاعات هر روز نام دهها نفر از جوانان این مملکت را که به عنوان «مفسد فی‌الارض» اعدام شده بودند انتشار می‌دادند، اوضاع حقوق بشر هیچ هم بد نبوده! طی همین 8 سال است که به دلیل ناکامی ساواک و سیا در سازمان دادن به یک کودتای مردمی، حقوق بشر یک باره در ایران «تنزل» یافت! پیشتر هیچکس مزاحم بهائیان، همجنسگرایان و به طور کلی مردم ایران نمی‌شد! جنگ بود، خمینی عربده می‌زد، و سیف‌زاده اعدام می‌کرد، شیرین عبادی هم خفقان گرفته بود و حتماً «فکر» نمی‌کرد!

اما در این 8 سال وضع تغییر کرده، سایة خمینی، تبلور توحش و مزدوری بر سر امثال عبادی نیست، جنگ نیست، و سیف‌زاده‌ها هم مانند عبادی مدافع حقوق بشر و انتخابات آزاد شده‌اند! بله این است نتایج «تفکرات» عبادی که به گفتة «ایندیپندنت» تصمیم دارد مقامات جمکران را از طریق قانون وادار کند به تعهدات بین‌المللی خود پایبند باشند:

«استراتژی عبادی این است که مقامات ایرانی را از طریق قانون و دادگاه ملزم به عمل به تعهدات بین‌المللی خود کنند [کند]»


و خبرنگار ایندیپندنت که فراموش کرده چند لحظه پیش همین عبادی از عدم استقلال دادگاه گلایه‌ها داشته، به ما نمی‌گوید حاجیه عبادی از طریق کدام دادگاه می‌خواهند چنین کاری را صورت دهند، از طریق دادگاه‌های بین‌المللی؟ نکند بعضی‌ها که بسیار مستقل و «ایندیپندنت» هستند رؤیای توجیه «دخالت نظامی» برای «استقرار حقوق بشر» در کلة پوک خود می‌پرورانند؟ و حتماً رئیس سازمان سیا هم که راهی عربستان شده، تا دستورات لازم را به اکبر بهرمانی بدهد، جهت برقراری حقوق بشر در ایران تلاش می‌کند! دکارت می‌گوید، «می‌اندیشم، پس هستم»، فعلة فاشیسم می‌گویند، «جنگ افروزی را توجیه می‌کنیم، ‌پس هستیم.»



...

دوشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۷



پس از مزدک!

...

چند بیتی که در «حکایت بط» در وبلاگ دیروز آوردیم، برگرفته از نسخة‌ «منطق‌الطیر» بود که به کوشش دکتر «گوهرین» گردآوری شده. این کتاب که در سال 2536 توسط «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» انتشار یافت یکی از غنی‌ترین نسخه‌های منطق‌الطیر است که در آن فرهنگ واژه‌ها، ‌ توضیح مفاهیم، مضامین، حکایات و ارجاعات قرآنی‌شان وجود دارد. برخلاف نسخه‌های مثنوی معنوی و دیوان شمس تبریز از انتشارات امیرکبیر! در مثنوی معنوی نسخة «نیکلسون» هیچ وجود ندارد به جز یک فهرست! دیوان شمس تبریزی، با مقدمة حضرت استاد فروزانفر فقط یک واژه‌نامه دارد که به نظر می‌رسد از تحقیقات دکتر گوهرین به «عاریت» گرفته شده باشد، ‌ چون استاد فروزانفر بیش از آنکه اهل علم و فرهنگ باشند، اهل محفل خاصی بودند که امثال احسان نراقی و روضه خوان‌های بسیاری افتخار عضویت آنرا دارند.

در هر حال در این سه دهه که از انقلاب کبیر ژنرال هویزر می‌گذرد، نه در دانشگاه و نه در حوزه‌های علمیة «نظام الهی» که مظهر جهل و توحش‌اند، حتی یک نسخة قابل قبول از مثنوی یا دیوان شمس،‌ که حداقل در حد نسخة «منطق‌الطیر» دکتر گوهرین باشد انتشار نیافته. البته جای هیچ تعجبی نیست. وقتی تلاش‌های «فرهنگی» حکومت مستقل اسلامی به انتشار خاطرات پروین غفاری آنهم از زبان الکن و مبتذل سعید امامی‌ها محدود شود، مسلم است که علمای دانشمند و با فرهنگ حوزه‌های «جهلیه» به جز صیقل دادن مزخرفات علامه مجلسی یا بازنویسی چرندیات مطهری و خمینی قادر به انجام کار دیگری نباشند. بالاخره در مملکتی که اکبر بهرمانی حجت‌الاسلام می‌شود و خمینی آیت‌الله، نباید در انتظار ارتقاء فرهنگی باشیم. چون «فرهنگ» این حکومت را سازمان سیا «تعریف» می‌کند، و رسانه‌ها نیز دست در دست دولت و سردار رادان این «فرهنگ» را ارتقاء می‌دهند، و از نظر اینان «فرهنگ» از چکمة خانم‌ها و آرایش موی آقایان فراتر نمی‌رود.

البته بدبین نباشیم، سردار رادان به تنهائی بار سنگین ارتقاء فرهنگی در حکومت اسلامی‌ را بر دوش نمی‌کشند. سازمان‌های استحماری اسلامی که مثل قارچ از زمین می‌رویند در ارتقاء فرهنگ این مرزپرگهر فعالانه شرکت دارند. به عنوان نمونه،‌ «کانون نغمه‌های نورانی قرآن کریم» که یکی از شاخه‌های فرعی سازمان استحماری تبلیغات اسلامی‌است، از دولت بودجه دریافت می‌کند تا ظرف سه سال به دختران «روخوانی و روان‌خوانی قرآن» را بیاموزد. حنازرچوبه، مورخ 20 خردادماه سالجاری خبر این فعالیت فرهنگی را با کد 69606، تحت عنوان «غنی‌سازی اوقات فراغت نوجوانان در هویت بخشی آنان موثر است» انتشار داده. حنازرچوبه،‌ با خدیجه کبیری، مسئول «هویت بخشی» به نوجوانان در «کانون» قزوین گفتگوئی ترتیب داده و خدیجه خانم تحت تأثیر تبلیغات گورکن‌ها برای غنی‌سازی اورانیوم طی بیانات مستدل و کشکی خود فرموده‌‌اند، اهداف کانون کذا غنی‌سازی اوقات فراغت جوانان است!

بله اگر نوجوانان ایران طی سه سال یاد بگیرند که آیات بی‌سروته قرآن را «روان» بخوانند، هم امثال خدیجه کبیری‌ها «غنی» ‌می‌شوند، هم فرهنگ ایران به فقر بیشتری دچار خواهد شد و خدیجه‌ها از این بابت می‌توانند هر چه بیشتر «غنی» شوند. که گفته‌اند، «تا ابله در جهان هست، مفلس در نمی‌ماند.» در کشوری که زبان فارسی اینچنین به ابتذال و فقر کشیده شده، دولت بجای تدریس ادبیات غنی فارسی در مدارس، با تمام قوا به رشد لانه‌های استعمار فرهنگی اهتمام می‌ورزد. این دولت از یک سو با سرکوب پیوسته و تقسیم جامعه به دو بخش زنانه و مردانه از ایجاد ارتباط اجتماعی جلوگیری می‌کند، و از سوی دیگر جوانان و نوجوانان را به سوی مسجد و حسینیه و کانون قرآن و دیگر مراکز استحماری سوق می‌دهد. هدف از اعمال چنین سیاستی راندن نوجوانان به دامان خانواده است. چرا؟ چون به این ترتیب دامنة سرکوب، به ویژه سرکوب زنان گسترش می‌یابد.

چرا که در حکومت عصرحجر، فرزندان جزو اموال والدین به شمار می‌روند و بر پایة این «دین‌مبین»، صاحب مال و جان فرزند، پدر است! در چنین شرایطی بدرفتاری و سوء‌استفاده از فرزند حق مسلم پدر به شمار می‌رود و هیچ دادگاهی در حکومت اسلامی نمی‌تواند فرزند را از قیمومت پدر و مادر ناشایست خارج کرده تحت قیمومت دیگری قرار دهد. چون خانواده، به ویژه پدر خانواده «تقدس» دارد، و بهشت هم که می‌دانیم «زیر پای مادران» افتاده! و خلاصة مطلب در این نگرش ضدانسانی، فرزند به پدرومادر خود بدهکار است! حال آنکه در واقع پدرومادر در مقابل فرزند مسئولیت دارند! ولی از آنجا که در قاموس فاشیسم، واژگون نمائی از امور روزمره به شمار می‌رود، در حکومت امام سیزدهم، فرزند برای حفظ پدر و مادر باید از جان خود نیز بگذرد. گویا شیخ مسعود بهنود جهت تبلیغ چنین برداشت احمقانه‌ای یک فیلم هم ساخته بودند. می‌دانیم که شیخ مسعود مانند طلاب همه‌کاره است! بگذریم و بازگردیم به برنامه‌های فرهنگی خدیجه کبیری برای نوجوانان بینوای ایران.

خدیجه کبیری مانند همة تبلیغاتچی‌های استحمار و دست پروردگان حوزه‌های جهل و تعصب می‌پندارد که «هویت انسان» با ورد خواندن تعیین می‌شود، و یا هویت همان هویج است که معرف «خرگوشی‌ات» خرگوش است، و اگر خرگوشی هویج نخورد سگ شکاری می‌شود. ایشان جهت «رشد» و «بالندگی استعداد» نوجوانان ایران نسخة مفصلی نوشته، و اهداف کانون کذا را چنین شرح می‌دهند:

«ایجاد زمینة مناسب برای رشد و بالندگی استعدادها و غنی‌سازی اوقات فراغت جوانان[...]»

البته فعالیت چنین کانونی، در شرایط فعلی جامعة ایران خود غنیمتی است. در فهرست اهداف این کانون، برای دانش آموزان دختر استان قزوین در تابستان به جز آموزش قرآن، امکانات ورزشی و علمی نیز پیش‌بینی شده. و با توجه به وضع اسفبار جامعة ایران آنهم در شهرستان‌ها، شرکت در این فعالیت‌ها بهتر از زل زدن به برنامه‌های مبتذل تلویزیون‌های ماهواره‌ای است، و می‌تواند به دانش‌آموزان دختر که بدون اجازة پدر حق خروج از خانه را ندارند و تعطیلات تابستان را در آرزوی باز شدن مدرسه سپری می‌کنند، امکان خروج از زندان «خانوادگی» را بدهد. ولی اشکال عمده این است که دولت جمکران هیچ خانواده‌ای را موظف به فرستادن فرزندان خود به کانون خانم کبیری نخواهد کرد. به عبارت دیگر امروز هم گرفتاری نوجوانان ایران همان است که جوانان در دوران پهلوی با آن روبرو بودند: اعمال قدرت و اختیار بی‌حد و مرز خانواده بر فرزندان که دولت هم برآن چشم می‌بندد. چرا که سرکوب در خانواده، مکمل سیاست سرکوب حکومت در اجتماع است. به همین دلیل دولت گورکن‌ها و دولت‌های پیش از استقرار حکومت اسلامی، همه بر این اصل اساسی تاکید داشته و دارند، که حریم اختیارات «الهی» پدر و مادر نمی‌باید شکسته شود! کارمندان این دولت‌ها موظف نیستند در چارچوب گسترش یک زمینة فرهنگی، فرزندان‌شان را به اردوهای تابستانی و یا گردهمائی‌های دیگر بفرستند! چون همانطور که گفتیم، «تقدس خانواده» در یک جامعة فاشیسم‌زده و استعماری همیشه کارساز استعمار خواهد بود.

بسیارند دخترانی که آرزو دارند برای رهائی از زندان خانواده در برنامه‌های همین کانون خانم کبیری شرکت کنند، و با مخالفت پدر خانواده روبرو می‌شوند. و البته هیچیک از مدافعان پر شروشور حقوق زنان در جمکران به این موضوع اساسی اهمیتی نمی‌دهد. در واقع اگر گروه‌های مدافع حقوق زنان فعالیت خود را بر شکستن «تقدس خانواده» متمرکز کنند، و خواهان نقض «حقوق الهی» پدرومادر بر زندگانی روزمرة فرزندان شوند زمینة حل بسیاری از مسائل اجتماعی در ایران فراهم خواهد شد. چرا که تفویض حقوق الهی به پدرومادر، کودک را برای پذیرش تقدس حکومت در آینده آماده می‌کند. اساس شخصیت انسان در کودکی شکل می‌گیرد و اگر ایرانیان نفی سلطه را از دوران کودکی تجربه کنند، و بدانند پدرومادر نه تنها تقدسی ندارند، که در برابر فرزندان خود مسئولیت حقوقی دارند و می‌باید پاسخگو باشند، این تجربه را به فرزندان خود نیز منتقل خواهند کرد، و دور باطل سرکوب اجتماعی در ایران متزلزل خواهد شد. فراموش نکنیم که نخستین تجربة اجتماعی از «خانواده» آغاز می‌شود و اگر فعلة فاشیسم با نفی طلاق اینچنین در شیپور «کیان خانواده» می‌دمند، بی‌دلیل نیست.

تبلیغات مدافعان تقدس خانواده بر این پایة «منطق ستیز» استوار است که به صرف تولید مثل، پدر و مادر از شایستگی برخوردارند، حال آنکه به هیچ عنوان چنین نیست. وجود پدر و یا مادر ناشایست برای فرزند مخرب است. و ازدواج مجدد به هیچ عنوان رشد و تعالی کودک را خدشه‌دار نخواهد کرد. البته اینجا روی سخن با جوامع انسانی است، که روابط دو سویه را به رسمیت می‌شناسند و اطاعت محض از قوی‌تر را نشان بردگی و بندگی می‌دانند. یادآور شویم که رعایت قانون شامل این بحث نمی‌شود، چون نظم انسانی اجتماع را «قانون بشری» تضمین می‌کند و در یک جامعة دمکراتیک همه موظف به رعایت قانون و مقررات‌اند. قوانینی که در ارتباط با زمان و مکان تدوین شده. حال آنکه در حکومت‌های دینی جهت رعایت قوانین، انسان باید چارچوب واقعیت‌های زمان و مکان را رها کرده، در توهم «زمان‌گریزی» و «مکان ستیزی» قوانین الهی قرار گیرد که مشوق پذیرش سلطه و اطاعت بی‌چون و چرا هستند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به ارتقاء فرهنگی در جمکران که سرداران را در تقابل کامل با رهبر فرزانه و وق‌وقیه‌های ایشان قرار داده.

می‌دانیم که چند روزی است جیره خواران کارخانة رجاله پروری در جمکران و در عراق به تظاهرات بر علیه توافقنامة امنیتی عراق و آمریکا مشغول‌اند، چون همانطورکه گفتیم بازندة اصلی چنین طرحی حاکمیت انگلستان است. به چند دلیل، نخست آنکه ناخدا کلمب باید آرزوی حاکمیت مقتدی صدر و ابراهیم الجعفری و رویای آخوندبازی در عراق را به گور ببرد. دیگر آنکه اشغالگران در هر حال در عراق شکست خورده‌اند، ولی از آنجا که زور گاوچران‌ها از جنتلمن‌های نزولخور انگلستان بیشتر است، سنگینی بار شکست بیشتر بر دوش ناخدا کلمب خواهد افتاد. ساده‌تر بگوئیم در عرصة‌ سیاست هرکه زور بیشتری دارد، حرف آخر را هم خواهد زد. و مسلم است که قدرت‌های منطقه‌ای مانند چین، هند و روسیه با طرف قوی‌تر مذاکره می‌کنند. به همین دلیل همزمان با وق‌وقیه‌های جنتی در علفزار و تبلیغات پاسداران سلطنت طلب در «فارس‌نیوز» در باب مخالفت با طرح امنیتی مذکور از زبان آخوند سیستانی، و تلاش عملة فاشیسم در بازتولید شرایط سال‌های 1340 در عراق از طریق کوبیدن بر طبل «کاپیتولاسیون»، کارخانة رجاله پروری ناکام شد! نخست وزیر عراق به جمکران آمد، و ضمن ملاقات با علی بزرگه، و علی کوچیکه یا همان «مرد قدرتمند»، یک توافقنامة همکاری‌ امنیتی بین ایران و عراق با سردار نجار به امضاء رساند! این توافقنامه در شرایطی منعقد شده که حنازرچوبه از قول رهبر فرزانه تیتر زده بود، آمریکا در عراق به آرزوهای‌اش نخواهد رسید! و خلاصه رهبر فرزانه تلویحاً مخالفت خود را با توافقنامة امنیتی عراق و آمریکا اعلام فرمودند. ولی نه تنها کسی برای سخنان الهی رهبری تره خرد نکرد، که نمایندة ویژة ایشان در شورای امنیت، پاسدار «ال‌لاری‌جانی» دقیقاً در جهت عکس بیانات مقام معظم سخنان«شیوا» و« آکادمیکی» ایراد کردند.

به گزارش ایسنا، علی‌کوچیکه، «مرد قدرتمند» جمکران، در ملاقات با نخست وزیر عراق، ضمن دم جنبانی، چرب زبانی و چاپلوسی برای نوری‌المالکی،‌ تمام وق‌وقیه‌های رهبری، کیهان و دیگر روضه خوانان جمکران را نشنیده گرفته، به نخست وزیر عراق می‌گوید:

«امنیت عراق امنیت کل منطقه است[...] ایران [..] آماده ارائه هرگونه کمک و همکاری در این زمینه‌ است[...]»
کد خبر 8703ـ 09538، ایسنا

می‌بینیم که اگر به برکت مزدوری حکومت ایران هنوز تقدس خانواده و پدر شکسته نشده، به دلیل افلاس استعمار، تقدس رهبری، یا پدر حکومت در حال فروپاشی و خرد شدن است. تردیدی نیست که چنین فروپاشی‌‌ای پشت در خانه‌ها متوقف نخواهد ماند. بیش از پانزده سده از جنبش مزدک می‌گذرد. مزدک نخستین کسی بود که قدرت روحانیت و بنیاد خانواده را به چالش طلبید. آنروز که زنجیرهای تقدس بگسلد، خواهیم دید که گسترش روابط اجتماعی بنیاد خانواده را در انزوا قرار داده، نوع جدیدی از روابط انسانی را جایگزین روابط توحش قبیله‌ای خواهد کرد.





...

یکشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۷



شیرین و «پنیر»!


...
جایگزینی «آزادی عقیده» با «آزادی اعتقادات دینی» پایة سیاست استعماری غرب است، که ساواک منفور از طریق بمب‌گذاری در حسینة شیراز و نسبت دادن آن به بهائیان به آن شتاب بخشیده. ایراد وق‌وقیه‌های پرشور و بشردوستانة عبادی، آخوند منتظری، پاسداراکبر و تشکل‌های به اصطلاح دانشجوئی که به افتخار جیره‌خواری استعمار در داخل و خارج از مرزها نائل شده‌اند، ریشه در همین سیاست دارد. در چارچوب این سیاست نوین استعماری، نوکران سنتی استعمار انگلستان، ‌جهت دوقطبی کردن فضای جامعه، یک جنگ زرگری تمام عیار بر سر آزادی و یا عدم‌آزادی اعتقادات بهائیان به راه می‌اندازند، تا «آزادی عقیده» به «آزادی اعتقادات دینی» محدود شود، و اصل مسئله در پس پردة جنجال فعلة فاشیسم پنهان بماند.

به یاد داریم که اخیراً آخوند منتظری، شخصیت برگزیدة کارخانة رجاله پروری، لطف کرده ‌حق نفس کشیدن را برای جامعة بهائیت به رسمیت شناخته‌اند. فواید این بلبل زبانی‌های ابلهانه این است که بهائیان ایران را به یک گلة گوسفند معتقد و دیندار تبدیل می‌کند. حال آنکه بهائیان در سن 18 سالگی حق دارند که رسماً از بهائی بودن انصراف دهند و نخواهند هیچ دینی داشته باشند. این یکی از جنبه‌های مترقی بهائیت است که پیروان مکتب پیشرفته و پوسیدة تشیع از آن محروم‌اند. در ایران بهائیانی که نمی‌خواهند بهائی باشند، اگر رسماً به گلة شیعی‌مسلکان ملحق نشوند، نه در جامعة بهائیان جائی دارند و نه در جامعة شیعیان ایران! در نتیجه، اینان یا باید ایران را ترک گویند، یا باید زندگی در انزوای مطلق را تحمل کنند.

گفتیم که در پس پردة هر سیاستی، منافع اقتصادی نهفته و هر سیاستی جهت توجیه خود به چارچوبی فلسفی نیازمند است . امروز می‌پردازیم به چارچوب سیاستی که استعمار غرب تلاش می‌کند از طریق ایرانی‌نمایانی چون شیرین عبادی به مردم کشور تحمیل کند، تا از اینراه سیاست «حاکمیت مقدس» را تداوم بخشد. چارچوب عقیدتی این سیاست بر محور «حذف تخیلات»، در مقام تمامی الهامات انسانی و نوآوری‌های ذهنی بشر، و جایگزینی آن با «اعتقادت دینی» استوار شده. فواید چنین سیاستی این است که به خودی خود حقوق بشر را نفی می‌کند و آنرا با «حقوق بشر دینی»، گزینة مطلوب آنگلوساکسون‌ها جایگزین خواهد کرد. حقوق بشر دینی، اصولاً فردیت بشر را مردود می‌داند، بشر در چارچوب این «حقوق»، خارج از تعلقات گروهی دینی به رسمیت ‌شناخته نمی‌‌شود. با توجه به وق‌وقیه‌های آخوند منتظری، شیرین عبادی و پاسداراکبر امروز می‌توان به دلیل اصلی بمب‌گذاری ساواک جمکران در حسینة شیراز پی برد. شتاب بخشیدن به جایگزینی «آزادی عقیده» با «آزادی اعتقادات دینی»!

می‌دانیم که «دین» بنیادی است اجتماعی، و هر بنیاد اجتماعی بنابرتعریف، در تقابل با «فردیت» قرار می‌گیرد. به عنوان نمونه، زبان بنیادی است اجتماعی، و اگر فرض کنیم که زبان ایرانیان فارسی است، کسی که به فارسی سخن می‌گوید، در صورتی قادر به ایجاد ارتباط با دیگر ایرانیان خواهد بود که مقررات این زبان و یا دستور زبان آنرا رعایت کند. وارد بحث‌های زبانشناسانه نمی‌شویم، ولی به طور خلاصه می‌گوئیم، خارج از رعایت ساختار متعارف زبان، ارتباط بین افراد جامعه مشکل و حتی غیرممکن خواهد بود. دین هم مانند زبان بنیادی است اجتماعی و نه تنها در تقابل با فردیت قرار می‌گیرد، که به دلیل تکیه بر «احساسات» صرف و «تعبد»، انسان را دقیقاً در ردة حیوان قرار می‌دهد، آنهم نه انسان ارسطوئی که «حیوان ناطق» است، که «حیوانی ناطق»، «صغیر» و «مهجور» که فقط حق زندگی در «گله» را خواهد داشت. و مسلم است که رفتار چنین انسانی مبهم و تابع احساسات باشد. ساده‌تر بگوئیم، چنین انسانی «منطق ستیز» است و بس.

و یکی از پادوهای مفلوک فاشیسم بین‌الملل، حاجیه شیرین عبادی، در تأئید همین منطق ستیزی می‌گوید، اگر رسانه‌ها می‌خواهند «آزاد» باشند، از نوشتن مطالبی که «وحدت کلمه» را به خطر می‌اندازد خودداری کنند! به زبان ساده‌تر، عبادی همان مهملات خمینی را در اوایل سال 1358 تکرار می‌کند. خمینی هم می‌گفت، «قلم‌ها خودشان را اصلاح کنند»! عبادی هم دقیقاً سخنان احمقانه خمینی را تکرار می‌کند. چرندیات عبادی در سایت رادیوزمانه، تحت عنوان «نه جنگ اسمش صلح نیست» انتشار یافته. شیرین عبادی که به اصطلاح حقوقدان و وکیل است دقیقاً مانند ملاباجی‌هائی سخن می‌‌گوید که به لطف اسلام و با اجازة «آقا» تا ششم ابتدائی تحصیلات عالیه کرده‌اند، و همة ‌مفاهیم و مضامین مورد نظر خود را هم تحت عنوان «چیز» مطرح می‌کنند.

البته شاید این امر به دلیل لنگر انداختن ایشان در ینگه دنیا پیش آمده باشد. از اینرو، خواهر عبادی به ناچار رنج آموختن زبان انگلیسی را بر خود هموار کرده‌اند، تا بتوانند حداقل پنیر را «مستقلاً» از بقالی‌های ایرانی ابتیاع کنند. چون این روزها بقالی ایرانی درلس‌آنجلس هم می‌گوید «وات ایز پنیر؟» و خلاصه روزگار عجیبی ا‌ست! چون سی سال پیش جیمی کارتر، یک بیت از شعر سعدی را برای هم‌میهنان شیفتة غرب خواند، و عشق ایشان به فرهنگ ایران باعث شد همة عزاداران حسینی، که خانه‌های کلنگی را فروخته با دلارهای هفت تومانی به ینگه دنیا مهاجرت کرده بودند، به طرفداری از ریش و نعلین، دست در دست ساواکی‌های مقیم ینگه دنیا در واشنگتن به تظاهرات علیه شاه ایران مشغول شوند، تا حکومت اسلامی بتواند یک دلار را هزار تومان بفروشد! و پادشاه عربستان طبق اوامر ناخدا کلمب، جهت توطئه بر علیه ما ملت، ‌ سردار سازندگی را به همراه لات‌الله و اوباش تحت فرمان‌ا‌ش به عربستان دعوت کند. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به شیرین عبادی و پنیر!

عبادی می‌گوید تنها «پنیری» که آزادی بیان رسانه‌ها را تهدید می‌کند، پنیرهائی است که می‌تواند باعث جنگ شود. و مسلم است که این حقوقدان زبده، مانند خمینی دجال، تشکیل حزب را هم عامل «تفرقه» به شمار آورد، چون «ملت» را با گلة «امت» اشتباه گرفته. عبادی چون اهل «عبادت»، «توسل» و بندگی است، اصولاً نقش سازندة برخورد عقاید و اندیشه‌ها را به رسمیت نمی‌شناسد و خواهان یک امت یک‌دست و «صلح طلب» است. و مسلم است که در «امت» کذا «آزادی بیان فردی» هم منتفی باشد، در نتیجه عبادی با «آزادی بیان فردی» بکلی بیگانه ‌است، چون در مردم‌سالاری دینی «فرد» محلی از اعراب ندارد. ولی از آنجا که در این مردم‌سالاری کشکی، امت باید مجلس و رسانه داشته باشد تا از دور، ‌ بتوان آنرا به حکومت‌های قانونی تشبیه نمود، عبادی به «رسانه‌های صلح ساز» نیازمند است، و این رسانه‌ها می‌توانند آزادی بیان داشته باشند! البته از همان آزادی‌های کشک و پشم که از لابلای ریش و نعلین روح‌الله به بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» می‌رسید. به گفتة حاجیه شیرین عبادی رسانه‌های «آزاد»،‌ حق ندارند بین امت تفرقه بیندازند، و چیزهائی بنویسند که باعث جنگ می‌شود! بله، در جهان بلاهت یا در ذهن ایرانی‌نمایان پادوی فاشیسم بین‌الملل، اگر در ایران آزادی مطبوعات وجود داشته باشد، جنگ به راه می‌افتد! چون آزادی مطبوعات در ایران منافع اربابان حکومت اسلامی را به خطر می‌اندازد.

به یاد داریم که وقتی جنبش مشروطه منافع استعمار را تهدید می‌کرد، کلنل آیرون‌ساید کودتا کرد تا کلنل رضاخان به عنوان کارگزار استعمار انگلیس، ضمن تأکید بر استقلال حکومت ایران مجوز لنگر انداختن مستشاران نظامی آلمان را هم در ایران صادر فرمایند، و کارخانة رجاله‌پروری مخالفت خود را با حضور نظامیان آلمان در ایران ابراز کند! امروز هم حکومت ریش و نعلین، یا علی خامنه‌ای و شرکاء همین نقش را ایفا می‌کند. از این گذشته حکومت گورکن‌ها همزمان از کمک‌های مخالف نمایان برانداز چون عبادی، منتظری یا شبه اصلاح طلبان برخوردار می‌شود. بارها و بارها در این وبلاگ به تلاش گروه محمدخاتمی برای سازمان دادن به براندازی از طریق ایجاد آشوب‌های دانشگاهی از جمله وقایع 18 تیر اشاره کرده‌ایم. و این روزها خبرهائی منتشر می‌شود که به تلاش های پنتاگون در سال 2001، برای سازمان دادن به کودتا در ایران اشاراتی دارد.

به گزارش روزنامة «لارپوبلیکا» در اواخر ماه دسامبر 2001، به ابتکار «مایکل لدین» برای سازمان دادن به کودتا در ایران چند نشست سری در رم برگزار شده. میزبان این نشست سازمان اطلاعات نظامی ایتالیا تحت ریاست «نیکولو پولاری» بود و در آن مأموران ایرانی نیز حضور داشتند. از طرف دیگر، به گزارش خبرهای 16، مورخ 8 ژوئن سالجاری، کمیسیون جاسوسی سنای آمریکا در گزارش 52 صفحه‌ای خود نام «پولاری» و سازمان تحت نظارت وی را از این گزارش حذف کرده. در گزارش «لارپوبلیکا»، نام مأموران ایرانی حاضر در این نشست انتشار نیافته، ولی حضور «منوچهر قربانی‌فر»،‌ دلال اسلحه و رابط حکومت ملایان با دولت ریگان تأئید شده. البته یک جنگ زرگری هم بین سنا و پنتاگون به راه افتاده که در آن سنای آمریکا دونالد رامسفلد وزیر دفاع وقت را متهم می‌کند که اطلاعات فوق را حتی در اختیار سازمان سیا قرار نداده! ولی «مایکل لدین» در پاسخ به سنا اظهار داشته که، این نشست سری نبود و سفیر آمریکا دوبار در آن حضور یافت.

این خبر بهجت اثر که در «لارپوبلیکا»، حنازرچوبه، نیوزویک و مسلماً بسیاری از رسانه‌های جهان همزمان انتشار یافته یک اصل مسلم را ثابت می‌کند، و آن اینکه همان گروهی که در ایران و ایالات‌متحد از اشغال سفارت آمریکا در تهران حمایت کرد، تا جنگ 8 ساله را نیز سازمان دهد و از طریق کشتار و چپاول در منطقه، به گروه نگروپونته در نیکاراگوئه، السالوادور و هندوراس نیز یاری رساند، همچنان در ایالات متحد و در ایران فعال‌ است. اکبر بهرمانی، محمدخاتمی و علی‌خامنه‌ای شاخص‌ترین چهره‌های این گروه جنایتکار، جنگ‌طلب و برانداز به شمار می‌روند که به برکت فعالیت‌ سازمان‌های به اصطلاح غیردولتی از جمله مراکز آشوب‌طلبی گروه عبادی منافع ملی ما ایرانیان را تهدید می‌کنند. در این راستا عبادی قصد تشکیل یک «جبهة ملی» ویژه و «فراگیر» را دارد. جبهه‌ای که باید متشکل از دانشجویان، کارگران، اصناف و خلاصه همة مردم ایران باشد، تا عبادی یک براندازی «ملی ـ میهنی» به راه انداخته، ضمن تأمین استقلال و آزادی، برایمان شرایط آزادی بیان رسانه‌ها را نیز ارواح شکمش «تعریف» کند:

«تنها چیزی که می‌تواند آزادی بیان رسانه‌ها را محدود کند، نوشتن از چیزهائی است که می‌تواند باعث درگیری بشود و تنش را افزایش بدهد و می‌تواند جنگ ایجاد کند.»


بله «جبهة ملی فراگیر» را به خاطر بسپارید، چون چراغ راه کودتای بعدی‌ خواهد بود. و عبادی در «همایش رسانه صلح ساز» شرکت کرده تا تعاریف نوین و ابلهانه‌ای از آزادی مطبوعات و صلح ارائه داده، ظهور یک گروه سیاسی استعماری به نام «شورای ملی‌صلح» را نیز به جهانیان نوید دهد. فیلسوف بزرگ، عبادی، «صلح» را چنین تعریف کرده:

«صلح یعنی مجموعة شرایطی که یک انسان در آن بتواند با آرامش و با حفظ کرامت انسانی زندگی کند.»

ویژگی صلح مطلوب عبادی همانطور که می‌بینیم اصولاً شامل حال یک «ملت» در چارچوب مرزهای «یک کشور» نمی‌شود، به یک انسان محدود می‌ماند! اینجاست که آشکارا شیوة فاشیستی و عوامفریبانة‌ «جایگزین کردن» کل با جزء را مشاهده می‌کنیم. با در نظر گرفتن این تعریف احمقانه و فاشیستی از«صلح»، علی‌خامنه‌ای در «صلح» زندگی می‌کند، پاسداراکبر در صلح زندگی می‌کند، و شیخ مسعود بهنود هم در صلح زندگی می‌کند! ولی اینان در داخل مرزهای یک کشور مشخص سکونت ندارند. گذشته از این، برگزیدة محفل نوبل، تعریف مشخصی از «آرامش» مورد نظر خود ارائه نمی‌دهد. آرامش چیست؟ احساس آرامش فردی است، یا استقرار نظم قانونی و برخورداری مردم از امنیت در داخل یک کشور است؟ ولی از همه جالب‌تر «کرامت انسانی» است که در تمامی سخنرانی‌ها و گنده‌گوئی‌های گورکن‌ها مرتب تکرار می‌شود. کرامت انسانی دیگر چه صیغه‌ای است؟ مگر انسان الهیت دارد که کرامت داشته باشد؟ فواید «کرامت» این است که اگر انسانی، مثل همة انسان‌های عادی،‌ فاقد آن باشد، حق و حقوقی هم نخواهد داشت، ‌ چون محفل نوبل خواهان کرامت انسان است و کرامت‌سنج هم در دست ساواک جمکران! کرامت، به معنای بروز امر خارق‌العاده از افرادی است که دعوی پیامبری نداشته باشند. به عنوان نمونه فریدالدین عطار، در «حکایت بط» از «منطق الطیر» می‌گوید:

همچو من بر آب چون استد یکی
نیست باقی در کراماتم شکی
زاهد مرغان منم با رای پاک
دایمم هم جامه و هم جامه پاک

یا در کلیات سعدی، در قصة سعدی و پیری از فاریاب آمده که پیر، جهت عبادت، سجاده بر آب افکند. و «سجاده بر آب افکندن»، نزد صوفیان از کرامات به شمار می‌رود،‌ سعدی می‌گوید:

بگسترد سجاده بر روی آب
خیالی است پنداشتم یا که خواب

بله داستان «صلح»، «آزادی» و «کرامت انسانی» از زبان عبادی نیرنگ‌باز، مانند «ملی کردن نفت» توسط مصدق منفور و «استقلال، آزادی، جمهوری کذائی»،‌ ارمغان خمینی مزدور، به جز شیادی و فریب هیچ نیست. «شورای ملی صلح» نوع لیفتینگ شدة جبهة ملی مصدق است که با توسل به همان ابزار مصدقی، یا بهتر بگوئیم با عوامفریبی و ایجاد آشوب قصد پیشبرد سیاست‌های محفل نوبل را در ایران دارد. شیرین عبادی در ادامة چرندیات‌اش جبهة فوق را «شورای ملی صلح» خوانده می‌گوید:

«آنچه برای ما مهم است این است ‌که این شورا از دل توده‌های مردم بیرون بیاید، برای اینکه معتقدیم چیزی که از دل توده مردم بیرون بیاید دیگر خدشه ناپذیر و استوار است.»

البته عبادی حق دارد، «چیزی» که از دل تودة مردم بیرون بیاید، خدشه ناپذیر است، چون روایات و بی‌بی‌گوزک‌های دینی هم از دل توده‌های مردم بیرون آمده، و به همین دلیل شکمی و مقدس و خدشه ناپذیر شده! و اربابان عبادی خواهان همین «چیزهای» خدشه ناپذیر و «منطق ستیزاند»، که مانند اسلام، مبهم، مقدس و «ایستا» باشد. مسلماً شیرین عبادی هم جزو آن دسته از زنانی است که مانند فاطمه علاقه دارند به سیمای نورانی پدرشان زل بزنند، و از «کرامت» ابوی محترم که در کمال «صلح» و «آرامش» با اهدای چنین تحفه‌ای به جهان بشریت در واقع «سجاده بر آب افکنده»، مبهوت و متحیر باشند.



...