یکشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۷



شیرین و «پنیر»!


...
جایگزینی «آزادی عقیده» با «آزادی اعتقادات دینی» پایة سیاست استعماری غرب است، که ساواک منفور از طریق بمب‌گذاری در حسینة شیراز و نسبت دادن آن به بهائیان به آن شتاب بخشیده. ایراد وق‌وقیه‌های پرشور و بشردوستانة عبادی، آخوند منتظری، پاسداراکبر و تشکل‌های به اصطلاح دانشجوئی که به افتخار جیره‌خواری استعمار در داخل و خارج از مرزها نائل شده‌اند، ریشه در همین سیاست دارد. در چارچوب این سیاست نوین استعماری، نوکران سنتی استعمار انگلستان، ‌جهت دوقطبی کردن فضای جامعه، یک جنگ زرگری تمام عیار بر سر آزادی و یا عدم‌آزادی اعتقادات بهائیان به راه می‌اندازند، تا «آزادی عقیده» به «آزادی اعتقادات دینی» محدود شود، و اصل مسئله در پس پردة جنجال فعلة فاشیسم پنهان بماند.

به یاد داریم که اخیراً آخوند منتظری، شخصیت برگزیدة کارخانة رجاله پروری، لطف کرده ‌حق نفس کشیدن را برای جامعة بهائیت به رسمیت شناخته‌اند. فواید این بلبل زبانی‌های ابلهانه این است که بهائیان ایران را به یک گلة گوسفند معتقد و دیندار تبدیل می‌کند. حال آنکه بهائیان در سن 18 سالگی حق دارند که رسماً از بهائی بودن انصراف دهند و نخواهند هیچ دینی داشته باشند. این یکی از جنبه‌های مترقی بهائیت است که پیروان مکتب پیشرفته و پوسیدة تشیع از آن محروم‌اند. در ایران بهائیانی که نمی‌خواهند بهائی باشند، اگر رسماً به گلة شیعی‌مسلکان ملحق نشوند، نه در جامعة بهائیان جائی دارند و نه در جامعة شیعیان ایران! در نتیجه، اینان یا باید ایران را ترک گویند، یا باید زندگی در انزوای مطلق را تحمل کنند.

گفتیم که در پس پردة هر سیاستی، منافع اقتصادی نهفته و هر سیاستی جهت توجیه خود به چارچوبی فلسفی نیازمند است . امروز می‌پردازیم به چارچوب سیاستی که استعمار غرب تلاش می‌کند از طریق ایرانی‌نمایانی چون شیرین عبادی به مردم کشور تحمیل کند، تا از اینراه سیاست «حاکمیت مقدس» را تداوم بخشد. چارچوب عقیدتی این سیاست بر محور «حذف تخیلات»، در مقام تمامی الهامات انسانی و نوآوری‌های ذهنی بشر، و جایگزینی آن با «اعتقادت دینی» استوار شده. فواید چنین سیاستی این است که به خودی خود حقوق بشر را نفی می‌کند و آنرا با «حقوق بشر دینی»، گزینة مطلوب آنگلوساکسون‌ها جایگزین خواهد کرد. حقوق بشر دینی، اصولاً فردیت بشر را مردود می‌داند، بشر در چارچوب این «حقوق»، خارج از تعلقات گروهی دینی به رسمیت ‌شناخته نمی‌‌شود. با توجه به وق‌وقیه‌های آخوند منتظری، شیرین عبادی و پاسداراکبر امروز می‌توان به دلیل اصلی بمب‌گذاری ساواک جمکران در حسینة شیراز پی برد. شتاب بخشیدن به جایگزینی «آزادی عقیده» با «آزادی اعتقادات دینی»!

می‌دانیم که «دین» بنیادی است اجتماعی، و هر بنیاد اجتماعی بنابرتعریف، در تقابل با «فردیت» قرار می‌گیرد. به عنوان نمونه، زبان بنیادی است اجتماعی، و اگر فرض کنیم که زبان ایرانیان فارسی است، کسی که به فارسی سخن می‌گوید، در صورتی قادر به ایجاد ارتباط با دیگر ایرانیان خواهد بود که مقررات این زبان و یا دستور زبان آنرا رعایت کند. وارد بحث‌های زبانشناسانه نمی‌شویم، ولی به طور خلاصه می‌گوئیم، خارج از رعایت ساختار متعارف زبان، ارتباط بین افراد جامعه مشکل و حتی غیرممکن خواهد بود. دین هم مانند زبان بنیادی است اجتماعی و نه تنها در تقابل با فردیت قرار می‌گیرد، که به دلیل تکیه بر «احساسات» صرف و «تعبد»، انسان را دقیقاً در ردة حیوان قرار می‌دهد، آنهم نه انسان ارسطوئی که «حیوان ناطق» است، که «حیوانی ناطق»، «صغیر» و «مهجور» که فقط حق زندگی در «گله» را خواهد داشت. و مسلم است که رفتار چنین انسانی مبهم و تابع احساسات باشد. ساده‌تر بگوئیم، چنین انسانی «منطق ستیز» است و بس.

و یکی از پادوهای مفلوک فاشیسم بین‌الملل، حاجیه شیرین عبادی، در تأئید همین منطق ستیزی می‌گوید، اگر رسانه‌ها می‌خواهند «آزاد» باشند، از نوشتن مطالبی که «وحدت کلمه» را به خطر می‌اندازد خودداری کنند! به زبان ساده‌تر، عبادی همان مهملات خمینی را در اوایل سال 1358 تکرار می‌کند. خمینی هم می‌گفت، «قلم‌ها خودشان را اصلاح کنند»! عبادی هم دقیقاً سخنان احمقانه خمینی را تکرار می‌کند. چرندیات عبادی در سایت رادیوزمانه، تحت عنوان «نه جنگ اسمش صلح نیست» انتشار یافته. شیرین عبادی که به اصطلاح حقوقدان و وکیل است دقیقاً مانند ملاباجی‌هائی سخن می‌‌گوید که به لطف اسلام و با اجازة «آقا» تا ششم ابتدائی تحصیلات عالیه کرده‌اند، و همة ‌مفاهیم و مضامین مورد نظر خود را هم تحت عنوان «چیز» مطرح می‌کنند.

البته شاید این امر به دلیل لنگر انداختن ایشان در ینگه دنیا پیش آمده باشد. از اینرو، خواهر عبادی به ناچار رنج آموختن زبان انگلیسی را بر خود هموار کرده‌اند، تا بتوانند حداقل پنیر را «مستقلاً» از بقالی‌های ایرانی ابتیاع کنند. چون این روزها بقالی ایرانی درلس‌آنجلس هم می‌گوید «وات ایز پنیر؟» و خلاصه روزگار عجیبی ا‌ست! چون سی سال پیش جیمی کارتر، یک بیت از شعر سعدی را برای هم‌میهنان شیفتة غرب خواند، و عشق ایشان به فرهنگ ایران باعث شد همة عزاداران حسینی، که خانه‌های کلنگی را فروخته با دلارهای هفت تومانی به ینگه دنیا مهاجرت کرده بودند، به طرفداری از ریش و نعلین، دست در دست ساواکی‌های مقیم ینگه دنیا در واشنگتن به تظاهرات علیه شاه ایران مشغول شوند، تا حکومت اسلامی بتواند یک دلار را هزار تومان بفروشد! و پادشاه عربستان طبق اوامر ناخدا کلمب، جهت توطئه بر علیه ما ملت، ‌ سردار سازندگی را به همراه لات‌الله و اوباش تحت فرمان‌ا‌ش به عربستان دعوت کند. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به شیرین عبادی و پنیر!

عبادی می‌گوید تنها «پنیری» که آزادی بیان رسانه‌ها را تهدید می‌کند، پنیرهائی است که می‌تواند باعث جنگ شود. و مسلم است که این حقوقدان زبده، مانند خمینی دجال، تشکیل حزب را هم عامل «تفرقه» به شمار آورد، چون «ملت» را با گلة «امت» اشتباه گرفته. عبادی چون اهل «عبادت»، «توسل» و بندگی است، اصولاً نقش سازندة برخورد عقاید و اندیشه‌ها را به رسمیت نمی‌شناسد و خواهان یک امت یک‌دست و «صلح طلب» است. و مسلم است که در «امت» کذا «آزادی بیان فردی» هم منتفی باشد، در نتیجه عبادی با «آزادی بیان فردی» بکلی بیگانه ‌است، چون در مردم‌سالاری دینی «فرد» محلی از اعراب ندارد. ولی از آنجا که در این مردم‌سالاری کشکی، امت باید مجلس و رسانه داشته باشد تا از دور، ‌ بتوان آنرا به حکومت‌های قانونی تشبیه نمود، عبادی به «رسانه‌های صلح ساز» نیازمند است، و این رسانه‌ها می‌توانند آزادی بیان داشته باشند! البته از همان آزادی‌های کشک و پشم که از لابلای ریش و نعلین روح‌الله به بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» می‌رسید. به گفتة حاجیه شیرین عبادی رسانه‌های «آزاد»،‌ حق ندارند بین امت تفرقه بیندازند، و چیزهائی بنویسند که باعث جنگ می‌شود! بله، در جهان بلاهت یا در ذهن ایرانی‌نمایان پادوی فاشیسم بین‌الملل، اگر در ایران آزادی مطبوعات وجود داشته باشد، جنگ به راه می‌افتد! چون آزادی مطبوعات در ایران منافع اربابان حکومت اسلامی را به خطر می‌اندازد.

به یاد داریم که وقتی جنبش مشروطه منافع استعمار را تهدید می‌کرد، کلنل آیرون‌ساید کودتا کرد تا کلنل رضاخان به عنوان کارگزار استعمار انگلیس، ضمن تأکید بر استقلال حکومت ایران مجوز لنگر انداختن مستشاران نظامی آلمان را هم در ایران صادر فرمایند، و کارخانة رجاله‌پروری مخالفت خود را با حضور نظامیان آلمان در ایران ابراز کند! امروز هم حکومت ریش و نعلین، یا علی خامنه‌ای و شرکاء همین نقش را ایفا می‌کند. از این گذشته حکومت گورکن‌ها همزمان از کمک‌های مخالف نمایان برانداز چون عبادی، منتظری یا شبه اصلاح طلبان برخوردار می‌شود. بارها و بارها در این وبلاگ به تلاش گروه محمدخاتمی برای سازمان دادن به براندازی از طریق ایجاد آشوب‌های دانشگاهی از جمله وقایع 18 تیر اشاره کرده‌ایم. و این روزها خبرهائی منتشر می‌شود که به تلاش های پنتاگون در سال 2001، برای سازمان دادن به کودتا در ایران اشاراتی دارد.

به گزارش روزنامة «لارپوبلیکا» در اواخر ماه دسامبر 2001، به ابتکار «مایکل لدین» برای سازمان دادن به کودتا در ایران چند نشست سری در رم برگزار شده. میزبان این نشست سازمان اطلاعات نظامی ایتالیا تحت ریاست «نیکولو پولاری» بود و در آن مأموران ایرانی نیز حضور داشتند. از طرف دیگر، به گزارش خبرهای 16، مورخ 8 ژوئن سالجاری، کمیسیون جاسوسی سنای آمریکا در گزارش 52 صفحه‌ای خود نام «پولاری» و سازمان تحت نظارت وی را از این گزارش حذف کرده. در گزارش «لارپوبلیکا»، نام مأموران ایرانی حاضر در این نشست انتشار نیافته، ولی حضور «منوچهر قربانی‌فر»،‌ دلال اسلحه و رابط حکومت ملایان با دولت ریگان تأئید شده. البته یک جنگ زرگری هم بین سنا و پنتاگون به راه افتاده که در آن سنای آمریکا دونالد رامسفلد وزیر دفاع وقت را متهم می‌کند که اطلاعات فوق را حتی در اختیار سازمان سیا قرار نداده! ولی «مایکل لدین» در پاسخ به سنا اظهار داشته که، این نشست سری نبود و سفیر آمریکا دوبار در آن حضور یافت.

این خبر بهجت اثر که در «لارپوبلیکا»، حنازرچوبه، نیوزویک و مسلماً بسیاری از رسانه‌های جهان همزمان انتشار یافته یک اصل مسلم را ثابت می‌کند، و آن اینکه همان گروهی که در ایران و ایالات‌متحد از اشغال سفارت آمریکا در تهران حمایت کرد، تا جنگ 8 ساله را نیز سازمان دهد و از طریق کشتار و چپاول در منطقه، به گروه نگروپونته در نیکاراگوئه، السالوادور و هندوراس نیز یاری رساند، همچنان در ایالات متحد و در ایران فعال‌ است. اکبر بهرمانی، محمدخاتمی و علی‌خامنه‌ای شاخص‌ترین چهره‌های این گروه جنایتکار، جنگ‌طلب و برانداز به شمار می‌روند که به برکت فعالیت‌ سازمان‌های به اصطلاح غیردولتی از جمله مراکز آشوب‌طلبی گروه عبادی منافع ملی ما ایرانیان را تهدید می‌کنند. در این راستا عبادی قصد تشکیل یک «جبهة ملی» ویژه و «فراگیر» را دارد. جبهه‌ای که باید متشکل از دانشجویان، کارگران، اصناف و خلاصه همة مردم ایران باشد، تا عبادی یک براندازی «ملی ـ میهنی» به راه انداخته، ضمن تأمین استقلال و آزادی، برایمان شرایط آزادی بیان رسانه‌ها را نیز ارواح شکمش «تعریف» کند:

«تنها چیزی که می‌تواند آزادی بیان رسانه‌ها را محدود کند، نوشتن از چیزهائی است که می‌تواند باعث درگیری بشود و تنش را افزایش بدهد و می‌تواند جنگ ایجاد کند.»


بله «جبهة ملی فراگیر» را به خاطر بسپارید، چون چراغ راه کودتای بعدی‌ خواهد بود. و عبادی در «همایش رسانه صلح ساز» شرکت کرده تا تعاریف نوین و ابلهانه‌ای از آزادی مطبوعات و صلح ارائه داده، ظهور یک گروه سیاسی استعماری به نام «شورای ملی‌صلح» را نیز به جهانیان نوید دهد. فیلسوف بزرگ، عبادی، «صلح» را چنین تعریف کرده:

«صلح یعنی مجموعة شرایطی که یک انسان در آن بتواند با آرامش و با حفظ کرامت انسانی زندگی کند.»

ویژگی صلح مطلوب عبادی همانطور که می‌بینیم اصولاً شامل حال یک «ملت» در چارچوب مرزهای «یک کشور» نمی‌شود، به یک انسان محدود می‌ماند! اینجاست که آشکارا شیوة فاشیستی و عوامفریبانة‌ «جایگزین کردن» کل با جزء را مشاهده می‌کنیم. با در نظر گرفتن این تعریف احمقانه و فاشیستی از«صلح»، علی‌خامنه‌ای در «صلح» زندگی می‌کند، پاسداراکبر در صلح زندگی می‌کند، و شیخ مسعود بهنود هم در صلح زندگی می‌کند! ولی اینان در داخل مرزهای یک کشور مشخص سکونت ندارند. گذشته از این، برگزیدة محفل نوبل، تعریف مشخصی از «آرامش» مورد نظر خود ارائه نمی‌دهد. آرامش چیست؟ احساس آرامش فردی است، یا استقرار نظم قانونی و برخورداری مردم از امنیت در داخل یک کشور است؟ ولی از همه جالب‌تر «کرامت انسانی» است که در تمامی سخنرانی‌ها و گنده‌گوئی‌های گورکن‌ها مرتب تکرار می‌شود. کرامت انسانی دیگر چه صیغه‌ای است؟ مگر انسان الهیت دارد که کرامت داشته باشد؟ فواید «کرامت» این است که اگر انسانی، مثل همة انسان‌های عادی،‌ فاقد آن باشد، حق و حقوقی هم نخواهد داشت، ‌ چون محفل نوبل خواهان کرامت انسان است و کرامت‌سنج هم در دست ساواک جمکران! کرامت، به معنای بروز امر خارق‌العاده از افرادی است که دعوی پیامبری نداشته باشند. به عنوان نمونه فریدالدین عطار، در «حکایت بط» از «منطق الطیر» می‌گوید:

همچو من بر آب چون استد یکی
نیست باقی در کراماتم شکی
زاهد مرغان منم با رای پاک
دایمم هم جامه و هم جامه پاک

یا در کلیات سعدی، در قصة سعدی و پیری از فاریاب آمده که پیر، جهت عبادت، سجاده بر آب افکند. و «سجاده بر آب افکندن»، نزد صوفیان از کرامات به شمار می‌رود،‌ سعدی می‌گوید:

بگسترد سجاده بر روی آب
خیالی است پنداشتم یا که خواب

بله داستان «صلح»، «آزادی» و «کرامت انسانی» از زبان عبادی نیرنگ‌باز، مانند «ملی کردن نفت» توسط مصدق منفور و «استقلال، آزادی، جمهوری کذائی»،‌ ارمغان خمینی مزدور، به جز شیادی و فریب هیچ نیست. «شورای ملی صلح» نوع لیفتینگ شدة جبهة ملی مصدق است که با توسل به همان ابزار مصدقی، یا بهتر بگوئیم با عوامفریبی و ایجاد آشوب قصد پیشبرد سیاست‌های محفل نوبل را در ایران دارد. شیرین عبادی در ادامة چرندیات‌اش جبهة فوق را «شورای ملی صلح» خوانده می‌گوید:

«آنچه برای ما مهم است این است ‌که این شورا از دل توده‌های مردم بیرون بیاید، برای اینکه معتقدیم چیزی که از دل توده مردم بیرون بیاید دیگر خدشه ناپذیر و استوار است.»

البته عبادی حق دارد، «چیزی» که از دل تودة مردم بیرون بیاید، خدشه ناپذیر است، چون روایات و بی‌بی‌گوزک‌های دینی هم از دل توده‌های مردم بیرون آمده، و به همین دلیل شکمی و مقدس و خدشه ناپذیر شده! و اربابان عبادی خواهان همین «چیزهای» خدشه ناپذیر و «منطق ستیزاند»، که مانند اسلام، مبهم، مقدس و «ایستا» باشد. مسلماً شیرین عبادی هم جزو آن دسته از زنانی است که مانند فاطمه علاقه دارند به سیمای نورانی پدرشان زل بزنند، و از «کرامت» ابوی محترم که در کمال «صلح» و «آرامش» با اهدای چنین تحفه‌ای به جهان بشریت در واقع «سجاده بر آب افکنده»، مبهوت و متحیر باشند.



...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت