چهارشنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۸۷



نرخ کوری!


...
در توضیح وبلاگ دیروز باید اضافه کنیم که توافقنامة امنیتی عراق با آمریکا به این دلیل به ماه دسامبر موکول شد که تکلیف معرکه‌گیری دمکرات‌ها با حاجیه هیلاری و شیخ اوباما روشن شود، و حاکمیت ایالات متحد بداند که برخلاف توضیح‌المسائل «مادلن البرایت» که به صورت منظم در فارس نیوز انتشار می‌یافت، رئیس جمهور آیندة آمریکا چندان امکان مانور سیاسی نخواهد داشت، نه در عراق، نه در ایران!

در این راستا ملک عبدالله پادشاه عربستان آب‌پاکی را روی دست حاج‌اکبر ریخت و تأکید کرد کشورش از فعالیت «صلح‌آمیز» هسته‌ای ایران حمایت می‌کند. این سخنان تلویحاً به گورکن‌ها تفهیم می‌کند که نه تنها فعالیت‌های هسته‌ای سپاه پاسداران در زمینة نظامی باید تعطیل شود، که ایجاد مرکز غنی‌سازی اورانیوم «مستقل» خارج از مرز کشورهای عضو دائم شورای امنیت نیز امکانپذیر نخواهد بود. دلیل روشن است، 10 سال پیش که گاوچران‌ها پاکستان را به سلاح هسته‌ای مجهز کردند، شرایط جهان متفاوت بود و امروز به دلیل تضعیف سازمان ناتو، ایجاد یک پاکستان دوم ممکن نیست! به همین دلیل آخوند ناطق نوری، در آفتاب نیوز، زبان به استغاثه گشوده که، ما سلاح هسته‌ای نمی‌خواهیم، بگذارید سرمان به کار خودمان باشد، ورد بخوانیم و چپاول کنیم. اما پیش از پرداختن به وبلاگ امروز توضیح مختصری خواهیم داشت در مورد «استدلال».

استدلال اگر بر پایة «منطق» استوار نباشد، «توجیه» خوانده می‌شود. «توجیه»، منطق‌گریز و عقل‌ستیز است و کاربرد عوامفریبانه هم دارد. به عنوان نمونه وقتی گفته می‌شود، اسلام دین عطوفت است، هیچ استدلال منطقی برای اثبات عطوفت اسلام وجود ندارد، چرا که اسلام مانند یهودیت و مسیحیت یک بینش متحجر و خشن از جهان ارائه می‌دهد که بر پایة «ترس» از یک موجود موهوم به نام خداوند بنا شده. یا وقتی می‌گوئیم خمینی در بین مردم طرفدار داشت، به این معنا نیست که این آخوند سفاک «طرفدار مردم» بوده، بلکه نشان می‌دهد، مردم به دلائلی طرفدار خمینی بوده‌اند. ولی اگر بخواهیم به طور منطقی از خمینی سخن بگوئیم، باید به عملکرد او بپردازیم نه به شعارهای‌اش. هر چند که امام سیزدهم شعارهای‌اش نیز ابلهانه و ضدونقیض و از همه مهمتر عوامفریبانه بود. دقیقاً مانند محمد مصدق که با شعار حفظ منافع ملی و موازنة منفی نه تنها منابع نفتی ایران را در انحصار شرکت‌های غربی قرار داد، و زمینة اشغال آذربایجان را فراهم آورد، که با «ملی کردن نفت» علاوه بر خسارت سنگین اقتصادی و تحمیل تحریم‌ها بر ملت ایران زمینه‌ساز کودتای 28 مرداد شد. کودتائی که به نوبة خود به کودتای 22 بهمن انجامید. از این نظر تفاوتی میان مصدق و خمینی قائل نیستیم، هر دو مزدوری بیگانه کردند.

وقت بیشتری به این دو شیاد منفور اختصاص نمی‌دهیم، چون هدف از این وبلاگ پرداختن به حقوق بشرچی‌های جمکران است. سایت ابتذال پرور رادیوزمانه، ‌مورخ 11 خردادماه سالجاری مصاحبه‌ای با شیخ مسعود بهنود و فردی به نام سیف‌زاده صورت داده. شیخ بهنود خوشبختانه نیازی به معرفی ندارند، تاروپودشان را از ساواک و مک‌کارتیسم بافته‌اند، و مانند فرش کرمان هرچه «پا می‌خورند» مرغوب‌تر می‌شوند!

و اما محمد سیف‌زاده، پیشتر دادستان «انقلاب هویزر» بوده‌اند، ولی امروز از اعضای مؤسس کانون مدافعان حقوق بشر به شمار می‌روند! بله، اینچنین است کانون مدافعان حقوق بشر در جمکران. جهت پیوستن به این کانون ابتدا در صدور حکم اعدام تحت نظارت ساواک و شهربانی کارآموزی می‌کنید، سپس به پیروی از رهنمودهای ساواک، دفاع از حقوق بشر را عهده‌دار می‌شوید، چرا که جهت باد عوض شده. اما از سرکوب و جنایات گذشتة خود هیچ هراسی به دل راه نمی‌دهید، چون دست الهی سفارتخانه‌های غربی حامی شماست. در نتیجه، رادیوزمانه با شما در مورد حجتیه و بهائیان ایران مصاحبه می‌کند تا با کمال پرروئی و وقاحت با اقتداء به شیخ بهنود به لجن‌پراکنی دروغ‌بافی و تحریف واقعیات مشغول شوید.

بررسی مصاحبه این دو شخصیت تاریخ‌ساز را با بهنود آغاز می‌کنیم. چون از نظر شیادی و خدمت در ساواک بر سیف‌زاده تقدم تاریخی دارد و مانند احسان نراقی متخصص بررسی‌های تاریخ در چارچوب‌های «کشک و پشم» است. پیش از پرداختن به سخنان بهنود یادآور شویم که بهائیت شاخه‌ای است از تشیع و نوعی بازنگری دینی در تحجر شیعه به شمار می‌رود. به همین دلیل پیروان این «مذهب» در ایران با حمایت استعمار انگلیس سرکوب شدند، تا تحجر و توحش شیعی مسلکان خدشه دار نشود. چرا که در غیراینصورت «ناخدا کلمب» معروف سخت متضرر می‌شد. استعمار انگلیس مدت‌ها وقت صرف دست‌آموز کردن آخوندهای نجف و کربلا کرده بود، و مسلم است که اصلاحات در ساختار تحجر شیعه در تقابل کامل با منافع استعمار قرار می‌گرفت. در نتیجه ناخدا کلمب، همزمان با حمایت پنهان از سرکوب بهائیان در ایران، آشکارا و به دروغ از اینان حمایت هم می‌کرد، تا نه تنها سرکوب را «توجیه» کند که به آن شتاب نیز ببخشد. نتیجة سیاست انگلستان آن شد که هرگونه اصلاح در ساختار مذهب پوسیدة شیعة اثنی‌عشری عملاً ممنوع شود. ساده‌تر بگوئیم حمایت دروغین کارخانة رجاله پروری از بهائیان، مذهب شیعه را از پویائی بازداشت. نتیجة اسفبار سکون در بنیاد مذهب را امروز شاهدیم: تبدیل لات و اوباش به «آیت‌الله»، و تبدیل حوزة علمیه به محل تولید انبوه اراذل نعلین‌پوش.

در جوامع فئودال، شاه، روحانی و نظامی خاستگاه اجتماعی مشترکی دارند،‌ ولی اعمال سیاست استعمار در ایران در این خاستگاه مشترک گسست ایجاد کرد. ظهور امثال نواب صفوی، خمینی، کاشانی و دیگر ریزه خواران سفرة سفارتخانه‌های غربی از طریق ایجاد چنین گسستی ممکن شده. ولی بهنود در مورد بهائیان می‌فرماید که، بهائیت یک جنبش خواهان اصلاح ساختار دین بود که به دلیل تضعیف حکومت مرکزی، و فشار روحانیت شیعه، دولت به سرکوب آن پرداخت تا حمایت روحانیت شیعه را از دست‌ ندهد! و جالب اینجاست که در آن زمان افسار روحانیت شیعه مانند امروز در دست کارخانة رجاله پروری بود! در هر حال به گفتة بهنود، چون بهائیان را سرکوب کردند، اینان از خارجی کمک خواستند، و روس‌ها حامی «ازلی‌ها» شدند و انگلیس‌ها حامی بهائیت! بهنود ضمن بررسی تاریخی جهت لجن پراکنی به جنبش مشروطه می‌گوید یکی از سران جنبش مشروطه به نام یحیی دولت‌آبادی، «ازلی» و تحت‌الحمایة روسیه بوده! و تا سال‌ها پس از مرگ وی هیچکس از این «واقعیت» مطلع نبود، البته بجز شیخ بهنود! و اگر امروز همین بهنود به ما می‌گوید که جنبش مشروطه زیر سر روس‌ها بوده، به این دلیل است که اربابان‌اش در انگلستان به افلاس افتاده‌اند، و اگر اوضاع بر این منوال پیش رود، بزودی بهنود خواهد گفت، ستارخان هم ازلی و کمونیست بود!

بله، این جنبش مشروطه تیری است بر قلب استعمار اسلام‌پرست انگلستان. چون پس از گذشت یک سده، هنوز که هنوز است فعلة فاشیسم سعی دارند سرداران مشروطه را به نکبت اسلام و استعمار آلوده کنند. علی خامنه‌ای نیز چندی پیش در تبریز از قول پدرش گفته بود:

«ستارخان در سخنرانی و اعلامیه‌اش می‌گفت من می‌خواهم زیر پرچم ابالفضل العباس حرکت کنم.»

همانطورکه می‌بینیم گورکن‌ها نیز جهت لجن‌پراکنی به مشروطه بیکار نمی‌نشینند. ترهات مقام معظم رهبری در کیهان، مورخ 29 بهمن 1385 انتشار یافته. بازگردیم به اظهارات شیخ مسعود که ادعا می‌کند بهائیان تحت حمایت سفارت روس و انگلیس قرار دارند، و البته مورخ «‌دل‌سوختة» ما، در «تاریخ‌سازی‌شان» شیخ‌های ریزه‌خوار کارخانة رجاله پروری را بکلی نادیده می‌گیرند،‌ چرا که چاقو دسته‌اش را نمی‌برد. پس بهنود را رها می‌کنیم و می‌پردازیم به سخنان سیف‌زاده، مدافع حقوق بشر در جمکران.

سیف‌زاده که از مدافعان برحق حقوق بشر به شمار می‌رود می‌گوید، به تحریک سفیر روسیه و بعد هم سفیر انگلستان این بهائیان، ایران را به صحنة زدوخورد با مأموران تبدیل کرده بودند. سیف‌زاده سپس می‌گوید، پس از کودتای 28 مرداد، روحانیت شیعه، سفارت آمریکا و سفارت انگلستان، به تخریب اماکن مقدس بهائیان اقدام می‌‌کنند‍‍‍! و می‌بینیم که در واقع این روحانیت شیعه و دولت کودتا است که سر در آخور سفارتخانه‌های بیگانه دارد. سیف‌زاده می‌افزاید، ساواک از بهائیان حمایت می‌کرد، از حجتیة ضدبهائی هم حمایت می‌کرد! البته این کاملاً منطقی است که سازمان منفور ساواک از حجتیه حمایت کند، ولی ساواک از بهائیان حمایت نکرده و نخواهد کرد. البته بهائیانی که در خدمت محافل خاصی باشند، مورد حمایت ساواک قرار می‌گیرند همانطور که حامیان احسان نراقی، آخوند مطهری یا همین «علی‌کوچیکة» خودمان را می‌باید در ساواک‌ جستجو کرد.

سیف‌زاده همچنین می‌گوید، رژیم گذشته در مسیر تعالی گام بر می‌داشت ولی حجتیه و بهائیان مانع تعالی رژیم ‌شدند! بله! نابودی کشاورزی، سرکوب مردم توسط ساواک، سانسور، گسترش ابتذال و تشکیل حزب رستاخیز هم حتماً کار این بهائیان بوده! سیف‌زاده در ادامة ترهات خود به دروغ، طالقانی را حامی بهائیان معرفی می‌کند و می‌گوید خمینی هم نظر منفی نسبت به آنان نداشت:

«خاطرم نیست که آنزمانی که دادستان انقلاب آیت‌الله خمینی بودم، ایشان نظر بر سرکوب بهائیان داشته باشند.»


بهتر است بدانیم محمد سیف‌زاده، هم حقوقدان است و هم عضو دفاع از کمیتة انتخابات آزاد! حتماً انتخابات آزاد زیر نظر «مقام معظم»! و دلیل پرت و پلاگوئی ایشان نیز باید همنشینی با حاجیه شیرین عبادی باشد که یک پامنبری در رادیو زمانه به نام «پارسی‌پور» دارد. ایشان متخصص احترام به ادیان و ترویج ابتذال در قالب «خاطره‌اند». کجا نشسته‌اید که، «پارسی‌پور» امروز جهت تحول جامعه خواستار «تحول مسجد» شده! چون جامعه در چشم امثال «پارسی‌پور» به مسجد محدود می‌شود! از نظر این متفکر بزرگ، کلیسا متحول شده و اگر مسجد هم مانند کلیسا شود حال و احوال «ما» هم متحول خواهد شد. «پارسی‌پور»، مانند عبادی به دو نوع کوری مبتلاست: کوری مادرزاد و کوردلی. این دو نوع کوری اگر با یکدیگر تلفیق شوند، نوع سوم کوری ایجاد می‌کنند؛ آنرا «کورذهنی» می‌خوانند. جهت ابتیاع چنین کوری‌ سه‌گانه‌ای، کافی‌است ساواک گورکن‌ها چند دلار ناقابل «هزینه» کند. البته نرخ همة کورها با یکدیگر برابر نیست. به عنوان مثال سیف‌زاده و بهنود نرخ‌شان فرق می‌کند. چون سیف‌زاده کوری را با بلاهت در هم‌می‌آمیزد و همزمان برای شریعتی، مجاهدین خلق و خمینی کسب وجهه می‌کند، و آبروی حجتیه را هم بر باد می‌دهد.

حاج ممد سیف‌زاده به «رادیوزمانه» می‌گوید، اسنادی را به خمینی داده که ثابت می‌کند انجمن حجتیه در سال 1324 به وجود آمده و از سوی ساواک و رژیم شاه مورد حمایت بوده. البته سیف‌زاده گویا فراموش کرده که ساواک پس از کودتای 28 مرداد 1332 ایجاد شد! بگذریم! به ادعای دادستان «انقلاب» حاج روح‌الله، حجتیه را درست کردند که شریعتی، مجاهدین خلق و خمینی را بدنام کنند! خوشبختانه نیازی به حجتیه نیست، چون امروز از خمینی، شریعتی و رجوی بجز نام نیک هیچ نمانده! ولی اگر سیف‌زاده این چرندیات را به هم می‌بافد دلیل دارد! سیف‌زاده می‌خواهد دستگیری بهائیان در رابطه با انفجار حسینیة شیراز را به احمدی نژاد نسبت دهد و او را به حجتیه مرتبط کند. البته سیف‌زاده به دلیل ابتلا به کوری سه‌گانه قادر نیست پاسخ دهد چرا احمدی نژاد در سه سال اخیر به سرکوب بهائیان نپرداخت؟ ولی ما به سیف‌زاده می‌گوئیم حسینیة کذا را ساواک منفجر کرد تا ضمن سرکوب بهائیان ایران به سازمان‌های مدعی حمایت از حقوق بشر و عفو بین‌الملل امکان دهد، با نادیده انگاشتن حقوق بشر، در شیپور احترام به ادیان بدمند. حقوق بشر و جنبش مشروطه برای فعلة فاشیسم ایجاد دردسر می‌کند، به همین دلیل انترناسیونال بلاهت سعی دارد هم مشروطه و هم حقوق بشر را به لجن اسلام بیالاید، و ادعا کند در اسلام همه چیز هست.

ولی وقتی از آنان یک برنامة اقتصادی بر پایة عدالت اجتماعی بخواهیم، رهبران «خردمند» مسلمین مثل ‌خر در گل می‌مانند، چون تأمین مسکن، فراهم آوردن امکانات بهداشت و آموزش، و مهیا کردن زمینة زندگی انسانی برای یک ملت، برنامه ریزی می‌خواهد،‌ و با قوة قضائیه‌ای که مشوق قاچاق انسان و تجارت شرافتمندانة مواد مخدر و ورد خواندن است، عدالت اجتماعی تأمین نخواهد شد. اما مگر همپالکی‌های یوشکا فیشر دست از اسلام برمی‌دارند؟ ابداً! فراموش نکنیم که در اسلام، «در شعار» همه چیز هست، ولی «در واقعیت» در همین اسلام به جز پوچ، هیچ نیست.

دفتر ششم مثنوی از درویشی حکایت می‌کند که به گدائی به در خانه‌ای رفت، و طلب نان خشک یا تکه نانی کرد. صاحبخانه گفت، اینجا نانوائی نیست. درویش طلب دنبه کرد، گفتش اینجا قصابی نیست؛ درویش آرد خواست، پاسخ شنید که اینجا آسیاب نیست؛ آب خواست، پاسخ شنید اینجا جوی آب و آبشخور نیست. و خلاصه هر چه درویش از نان و سبوس طلب کرد صاحبخانه با افسوس می‌گفت، «نیست!» پس درویش صاحبخانه را گفت،‌ کنار رو تا در این خانه که برای زندگی هیچ یافت نشود، حداقل قضای حاجت کنم.

آن گدا در رفت و دامن برکشید
اندر آن خانه به حسبت خواست رید
گفت هی‌هی تن زن ای دژم
تا در این ویرانه خود فارغ کنم
چون در اینجا نیست وجه زیستن
در چنین خانه بباید ریستن

بله، اینهم حکایت ما ملت است با اسلام! دینی که هم دمکراتیک و راستین است، هم عدالت دارد هم عطوفت دارد، و هم همه چیز دارد، و سهم ما ملت از این دین جز توحش و نکبت نیست. ولی فراموش نکنیم که، برخلاف ما، شیرین عبادی‌ها و سیف‌زاده‌ها در همین دین، حقوق بشر و انتخابات آزاد و خیلی چیزهای دیگر دیده‌اند:

چون نئی بازی که گیری تو شکار
دست‌آموز شکار شهریار
نیستی طاووس با صد نقش‌بند
که به نقش‌ات چشم‌ها روشن کنند
هم نئی طوطی که چون قندت دهند
گوش سوی گفت شیرین‌ات نهند
هم نئی بلبل که عاشق‌وار زار
خوش بنالی در چمن یا لاله‌زار
هم نئی هدهد که پیکی‌ها کنی
نه چو لک‌لک که وطن بالا کنی



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت