پنجشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۷


شیوای بوشهری!

...

امروز می‌پردازیم به شیوه‌های «توجیه»، تا هم پاسخی به پیام یکی از خوانندگان گرامی در مورد وبلاگ «12 مرد خبیث» داده باشیم، و هم مقدمه‌ای ارائه کنیم بر وبلاگ بعدی پیرامون «توجیه» خشونت، فریب و نیرنگ در «عرفان».

یکی از خوانندگان گرامی در اعتراض به وبلاگ «12 مرد خبیث» می‌گویند، عضو ساواک نیستند، مخالف حاکمیت‌اند و فقط برای حفظ تمامیت ارضی ایران و حفظ خلیج فارس در تظاهرات در برابر سفارت امارات حضور یافته‌اند، ‌ چرا که ایران را دوست دارند! اتفاقاً ما هم چون ایران را خیلی دوست داریم، پیوسته در این وبلاگ تکرار می‌کنیم که تظاهرات خیابانی و به اصطلاح مردمی منافع ایران را تأمین نمی‌کند. در واقع ما هم با شما و همة ایرانیان یک «نقطة مشترک» داریم و آن دوست داشتن میهن‌مان است. ولی چون شیوه‌های پروپاگاند استعماری را می‌شناسیم و می‌دانیم «تمرکز بر یک نقطه» آنهم نقطة احساسات میهن‌پرستانه چگونه می‌تواند مورد سوءاستفادة سیاست‌های استعمار قرار گیرد، با اینگونه تظاهرات مخالف‌ایم. اما پیش از ادامة مطلب اشاره‌ای خواهیم داشت به پروپاگاند.

پیشتر در توضیح شیوه‌‌های «پروپاگاند» گفتیم که پروپاگاند با تحریک احساسات، عقل‌سلیم را به چالش می‌طلبد. و «عقل سلیم» یا «منطق متعارف» با ساختن و پرداختن شعارهای عوامفریبانه به چالش کشیده می‌شود. ویژگی شعار عوامفریبانه این است که هیچ مخالفتی را بر نمی‌انگیزد، و خواستار تحقق اهدافی است که هیچ مخالفتی با آن‌ها امکانپذیر نیست! از طرف دیگر، این نوع شعار مردم را بر یک نقطه متمرکز می‌کند. و «تمرکز بر یک نقطه» همانطور که پیشتر هم گفتیم شیوه‌ای است از تبلیغات فاشیستی که با تکیه بر آن فضای جامعه به صورت کاذب دوقطبی می‌‌شود، و قطب «نیک» در برابر قطب «بد» قرار می‌گیرد. در ایران این تبلیغات استعماری همواره از طریق ایجاد «تقابل کاذب» میان «شیخ و شاه»، یا برانگیختن تعصبات دینی در برابر تعصبات میهن‌پرستانه، توانسته منافع استعمار را تأمین کند. همانطور که گفتیم «دینی» و «بومی» هر یک «تقدس» خاص خود را دارد و همین «تقدس» است که تاکنون کارساز سیاست استعمار شده. حال بازگردیم به توجیه تظاهرات خیابانی جهت حفظ تمامیت ارضی ایران و حفظ نام خلیج فارس.

تمامیت ارضی یک کشور با تجمع در برابر سفارت امارات یا هر سفارتخانة دیگر تأمین نخواهد شد. ولی ساواک چنین تظاهراتی را تشویق می‌کند، ‌چون «حفظ تمامیت ارضی» و شعار «خلیج همیشه فارس»، و ... و دیگر شعارهای میهنی می‌تواند احساسات میهن‌پرستانة ایرانیان را برانگیزد و آن‌ها را به پیروی از یک اقلیت مزدور و پادوی بیگانه به خیابان‌ها بکشاند. همچنانکه در سال 1357، مردم ایران می‌پنداشتند با فریاد «مرگ بر شاه» در خیابان‌ها، «استقلال و آزادی» را در «جمهوری اسلامی» خواهند یافت.

مسلم است که اکثر تظاهرکنندگان از اعضای ساواک نبودند، ولی به دلیل برانگیخته شدن احساسات، فریب شعارهای عوامفریبانة ساواک را می‌خوردند. چون کیست که با استقلال و آزادی مخالف باشد؟ هیچکس! ولی استقلال و آزادی را با تظاهرات خیابانی در یک کشور استعمارزده در همسایگی پاکستان، ترکیه و عراق تأمین نمی‌کنند. و امروز هم که ارتش جنایتکار ناتو در عراق، افغانستان و ترکیه حضور مستقیم دارد و ناوگان‌های آمریکا خلیج فارس را اشغال کرده‌اند تا اتحادجماهیر اسلامی در سراسر منطقه مستقر کنند، با تظاهرات در برابر سفارت شبه کشور مفلوکی چون امارات، خلیج فارس را نمی‌توان حفظ کرد، چون خلیج فارس تحت کنترل امارات نیست. در هر حال، مرزهای هیچ کشوری را با «احساسات» حفظ نمی‌کنند و از تمامیت ارضی هیچ کشوری با «احساسات» نمی‌توان دفاع کرد. ولی با احساسات می‌توان تمامیت ارضی کشور را به خطر انداخت. همچنانکه براندازی بهمن 1357، و اشغال سفارت آمریکا در تهران، با هدف جنگ افروزی و تجزیة ایران صورت پذیرفت.

کسانی که هر روز در برابر سفارت اشغال‌شدة آمریکا فریاد «مرگ برآمریکا» سر می‌دادند، اعضای ساواک نبودند، احساسات ضدآمریکائی‌شان را بروز می‌دادند، چون می‌پنداشتند دارودستة خمینی و دانشجونمایان «پیرو خط امام» ضدآمریکائی‌اند. ولی عباس عبدی، اصغرزاده، محمدرضا خاتمی، ابتکار و دیگر «ضدامپریالیست‌های» اسلام پرست، ضدآمریکائی نبودند، اعضای ساواک بودند. حال کسانی که ادعای میهن‌پرستی دارند، باید به این پرسش منطقی و ساده پاسخ دهند: وقتی به دلیل شرایط ایران، ابراز احساسات میهن‌پرستانه از طریق تظاهرات خیابانی در تضاد با منافع ملی قرار می‌گیرد، این ابراز احساسات خود را چگونه «توجیه» می‌کنند؟ چون در هر حال هیچ توجیه منطقی برای احساسات وجود ندارد. احساسات، همیشه در تضاد کامل با «منطق» قرار می‌گیرد!

«توجیه» به مفهوم موجه جلوه دادن کردار و گفتار ـ چون «پندار» به هیچ عنوان تحت کنترل انسان نیست ـ می‌تواند «منطقی» باشد یا «منطق گریز». منظور از منطق در این وبلاگ «منطق انسانی» است، چون ما پدیدة من‌درآوردی به نام «عقلانیت الهی» را مردود می‌شماریم. چرا که «عقل» را انسان «تعریف» کرده و اگر خدائی هم وجود داشته باشد، انسان قادر به شناخت «عقل الهی» نخواهد بود. در نتیجه کسانیکه مانند عالیجناب هابرماس سخن از «عقلانیت دینی» به میان می‌آورند،‌ مهمل می‌گویند. اینان پدیده‌ای «عقل ستیز» به نام دین را که بر «احساسات» و اعتقادات «تعبدی» تکیه دارد، «عقلانی» می‌خوانند! البته سخن ما در اینجا به ادیان ابراهیمی محدود می‌شود. دین به طور عام به عنوان یک «بنیاد اجتماعی» با تکیه بر «ترس از آینده»، «ناامیدی» و ناآگاهی مردم، یک «مرد قدرتمند نامرئی» اختراع کرده که از روز ازل به همة پرسش‌های حال و آیندة انسان «پاسخ» داده؛ ‌ از همه چیز آگاه است، همةکارهای‌اش هم از روی «مصلحت» است، و بدون مشیت او برگ هم از درخت نمی‌افتد، در نتیجه، «شرایط موجود» نیز برخاسته از ارادة ‌اوست.

بله بی‌جهت نیست که بوق‌های تبلیغاتی غرب به ویژه بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» خواهان حضور یک «مرد قدرتمند» در ایران شده‌اند. چون این پدیدة مطلوب استعماری بازتابی‌ است از «مرد قدرتمند نامرئی» و همة اهداف استعمار را با تکیه بر احکام خداوند، بدیل آسمانی خود، «توجیه» می‌کند. در وبلاگ «اوباما در بهارستان»،‌ به ابتذال، منطق گریزی، عربده جوئی، دریدگی و قانون‌گریزی به عنوان ویژگی‌های «زبان مرد قدرتمند» اشاره کردیم و نمونه‌هائی از آن را نیز در سخنان لاریجانی، ریاست موقت مجلس جمکران ارائه دادیم. ولی «جان لاین»، فرستادة مخصوص «بی‌بی‌سی» در تهران سخنان غلامبچة سفارت را «شیوا» و «آکادمیک» توصیف کرده. بله، وقتی لاریجانی به شیوة فاشیست‌ها «برچسب» می‌زند و بدون ارائه شواهد و مدارک، «آژانس» را «فریبکار» می‌خواند، سخنان‌اش واقعاً «شیوا» است، چون عربده‌جوئی و پریشانگوئی در ایران به گوش حاکمیت انگلستان همیشه «شیوا» بوده. و اما «جان لاین»، جنبة آکادمیک سخنان «ال‌لاریجانی» را مسلماً در استفادة ایشان از واژة علمی «پاس‌کاری» رویت کرده‌اند. چون با شنیدن این واژة «آکادمیک» مخاطب متوجه می‌شود که لاریجانی، ریاست محترم مجلس شورای جمکران، که با آراء ویژة ساواک از صندوق مارگیری استخراج شده،‌ آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای و شورای امنیت را با فوتبالیست‌های تیم «منچستر یونایتد» و «چلسی» یکسان پنداشته. البته تعجبی ندارد، چون در واقع خود لاریجانی، مانند همة «مردان قدرتمند» استعمار از اعضای آکادمی «هولیگان پروری» باشگاه‌های فوتبال انگلستان به شمار می‌رود.

هولیگان‌ها که ظهورشان با اوج‌گیری مارگارت تاچر همزمانی و هماهنگی داشت، نوعی ابزار سرکوب در دست حاکمیت جنتلمن‌های نزولخوار انگلستان بودند که عرصة مسابقات فوتبال را با عرصة سیاست تاچر و ریگان هماهنگ کردند. به عبارت دیگر، همزمان با «جهاد» مسلمانان بر علیه اتحادجماهیر شوروی در پاکستان، ترکیه، ایران و افغانستان، خشونت و توحش آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک در قالب «مجاهدین فوتبال» نیز بروز کرد. با این تفاوت که شهدای راه فوتبال همگی اروپائی و کاتولیک بودند! چون بین کاتولیک‌ها وپروتستان‌های ایرلند نیز «جهاد» شدت گرفته بود. البته این جهادی بود که از چشمان تیز بین خبرنگاران و فرستاده‌های ویژه تاکنون پنهان مانده. چون ضیاءالحق در پاکستان، خمینی در ایران، و نظامیان ناتو در ترکیه پرچم جهاد برافراشته بودند، و پروپاگاند جهاد در پاکستان، ایران و افغانستان «شیوا» و «آکادمیک» بود!

ولی شیواتر و آکادمیک‌تر از سخنان لاریجانی، مطلب پاسدار شریعتمداری در کیهان، مورخ نهم خردادماه سالجاری، به نقل از یک خبرگزاری ناشناس به نام «آسوشیتد نیوز» است که به «باراک اوباما» امکان خواهد داد ادعای مالکیت بر «بوشهر» کرده، به حضور روس‌های «ملحد» در نیروگاه هسته‌ای خاتمه دهد! به گفتة نیوز «کذا»، اجداد «باراک اوباما» از اهالی بوشهر بودند، و در دوران قاجار ایران را ترک کرده و خلاصة مطلب سر از ایالات متحد درآوردند! این ترهات به ادعای کیهان بر اساس «پژوهش‌های» بخش تاریخ «ام.آی.تی» انتشار یافته. البته خود آمریکائی‌ها و به ویژه موسسة «ام.آی.تی» از این چنین پژوهش‌های «تاریخی» بی‌خبراند، چون اینگونه اخبار «شیوا» و «آکادمیک» ویژة کیهان، شیپور تبلیغاتی کوکلوکس‌کلان‌ها در ایران تهیه و تنظیم می‌شود. عجیب است که «جان لاین» آنقدر محو جمال بی‌مثال پاسدار «ال‌لاریجانی» بوده که پاسدار شیوا و آکادمیک جمکران، شریعتمداری را کاملاً نادیده انگاشته. که گفته‌اند:

اگر بر دیدة مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی




0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت