شنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۶


پروپاگاند و افتخارات!
...

پروپاگاند جهت ایجاد تردید و توهم، «پروپاگاندی» است که همزمان مخاطب را به دو قطب متخالف ارجاع می‌دهد. و در آستانة سفر «ولادیمیر پوتین» به ایران، همین شیوه است که مورد استفاده شیپورهای استعمار و ریزه‌خواران محافل فاشیست قرار گرفته. همگی یادی از «اقوام ایرانی» در گذشته‌های دور می‌کنند، تا دوران پرافتخار گذشته را در یادها «زنده» کنند! سپس اشاره‌ای هم به قراردادهای «گلستان» و «ترکمانچای» می‌شود، تا ایرانیان سرشکستگی‌های نظامی خود را در برابر روسیه از یاد نبرند! و همة این جنجال و هیاهو به دلیل تهدید منافع استعمار غرب در دریای خزر به راه افتاده. منافعی که از هنگام کودتای کلنل رضاخان در فوریه 1921 تاکنون، از طریق حکومت پهلوی و حکومت «امام زمان» تأمین می‌شد، و اکنون به دلیل تضعیف آنگلوساکسون‌ها در منطقة خلیج‌فارس و آسیای مرکزی به خطر افتاده. تاکنون، ‌ فقط یهودستیزان غرب، یا همان محافل فاشیستی حامی اسرائیل برای منافع ما در دریای خزر ابراز نگرانی می‌کردند،‌ ولی امروز با مراجعه به «گویانیوز» و سایت سیدصادق خرازی ـ «ایران‌دیپلماسی» ـ ‌ متوجه شدم که یهودستیزان غرب تنها نیستند! پاسارگادپرستان و دارودستة محمد خاتمی نیز در کشورمان، هم‌صدا با «بی‌بی‌سی» و شخص مهرورزی، مطالبات فاشیست‌های غرب را تحت عنوان «منافع ملی» ما در بوق و کرنا گذاشته‌اند! اینان همگی با اشاره به «اقوام ایرانی»، «گلستان» و «ترکمانچای»، ‌ مخاطب را از یکسو به گذشته‌های «پرافتخار» ارجاع می‌دهند، و از سوی دیگر دوران ضعف و سستی و شکست ایران از روسیه را نیز به وی «یادآوری» می‌کنند. «پرزیدنت» مهرورزی در مصاحبه با خبرگزاری «ایتارتاس» و تلویزیون دولتی روسیه، خارج از مهملات مرسوم، و ارائه «سرمشق» به زنان روسیه و رئیس جمهور این کشور، ایران را نیز «گلستان» خوانده! و سپس از «اقوام خداپرست» ایران هم یادی کرده! بله، مهرورزی به دلیل شرایط وخیم اربابان آمریکائی در منطقه، همچون پاسارگادیست‌ها امکان درافشانی ندارد! در نتیجه، دهانش را به اندازة «امکانات» خود باز می‌کند! در عوض، «پاسارگادیست‌ها» و «دیگران»، آتش‌بیاران معرکة «پروپاگاند» شده‌اند.

در وبلاگ «دانشگاه خزر» گفتیم که رادیو «بی‌بی‌سی» باز هم نگران منافع ملی ما ایرانیان شده! چرا که، «بریتیش پترولیوم» مطالبات ویژه‌ای دارد که مورد پذیرش «گاز پروم» نیست. و می‌دانیم که «بی‌بی‌سی» تاکنون هیچگاه برای «منافع ملی ما» در خلیج فارس ابراز نگرانی نکرده، ‌ چرا که خلیج فارس در اختیار یانکی‌هاست و جای هیچ‌ گونه نگرانی برای «بی‌بی‌سی» در میان نیست! آنگلوساکسون‌ها نظارت کامل بر مسیر عبور نفت از خلیج فارس دارند، پس «منافع ملی ما» هم تأمین است! «بی‌بی‌سی» فقط زمانی برای «منافع ملی ما» نگران می‌شود که در واقع پای دستگاهی که می‌باید منافع آنگلوساکسون‌ها را حفظ کند لنگ می‌شود. همچنانکه در سال 57 جهت سازمان دادن براندازی، لازم بود «بی‌بی‌سی» از عدم «رعایت حقوق بشر» در ایران ابراز نگرانی فراوان کند! بله، «پروپاگاند» به همین سادگی، در راستای تأمین منافع استعمار، به تشویق حماقت‌ها و تحریک افکار عمومی در ایران می‌پردازد، تا واقعیت‌ها را پنهان دارد.

سایت «بی‌بی‌سی»، مورخ 12 اکتبر در بخش «صدای شما» به نظرخواهی پرداخته و هر چه در راستای منافع استعمار انگلیس بوده، از زبان «شوت‌و پرت‌هائی» فرضی «انتشار» داده. در این اظهار نظرهای کشکی، بعضی‌ها ادعا کرده‌اند، روسیه می‌خواهد 50 درصد دریای خزر را از ما پس بگیرد! چون به زعم اینان، 50 درصد خزر مال ما است، پس باید تا ابد هم مال ما بماند! برای روشن شدن ذهن اینان باید بگوئیم که مرزهای ایران در دوران هخامنشی با مرزهای فعلی کشور ایران یکسان نیست! چرا که مرزها را هیاهوی تبلیغاتی و یا «معنویات» تعیین نمی‌کند. مرز کشورها را قدرت واقعی آنان تعیین خواهد کرد، و هر گاه این قدرت کاهش یابد کشورها از مرزهای خود عقب نشینی می‌کنند، همچنان که در مورد اتحادجماهیر شوروی و متحدان «صرب» آن شاهد بودیم. بنابراین مطرح کردن «شرایط قدیم»،‌ جهت تعیین «شرایط فعلی»، فقط ناشی از حماقت و بلاهت کسانی است که شرایط فعلی را به دوران هخامنشی و یا صدر اسلام می‌برند! به زبان ساده‌تر، اینان فقط از واقعیات زمان حال می‌گریزند. امروز شرایط کشور ایران بسیار حساس و پیچیده است. از این نظر که با فروپاشی تدریجی جبهة غرب، تمامی دست پروردگان عموسام در منطقه تضعیف خواهند شد، و متحمل سیاست‌هائی می‌شوند که جای خالی سیاست آمریکا را پر خواهد کرد. چرا که در جهان «واقعیات»، یا جهان سیاست، «جای خالی» محلی از اعراب ندارد، و عقب نشینی یک سیاست از مواضع خود، بلافاصله پیشروی سیاست دیگر را به همراه خواهد آورد. بنابراین، کسانی که در ظاهر برای تأمین «منافع ملی ما»، و در واقعیت برای تأمین منافع «بریتیش پترولیوم»، از شرایط روسیه تزاری یا اتحادجماهیر شوروی یاد می‌کنند، در راه مزدوری بیگانگان به سفسطه مشغول‌اند. پس جهت آشنائی بیشتر با اردوگاه استعمار، ابتدا می‌پردازیم به بررسی بیانیة «کمیتة بین‌المللی نجات پاسارگاد!» یا همان «پاسارگادیست‌های» خودمان که در مخالفت با آبگیری سد سیوند، پیشتر هیاهوی تبلیغاتی مفصلی به راه انداخته بودند.

قبلاً گفته‌‌ایم که ابراز نگرانی برای پاسارگاد، از روزی‌نامه «گاردین» آغاز شد. چرا که گاردین از رسانه‌های یهودستیز و مدافع اسرائیل است. و ایجاد هر ساختار زیربنائی در کشورمان با منافع یهودستیزان غرب در تضاد قرار می‌گیرد. از آنجمله است، آبگیری «سد سیوند»، که با تأخیری در حدود نیم قرن تحقق یافت! ولی نویسندة این وبلاگ به یاد ندارد که همین روزی‌نامة «گاردین» و دیگر خبرنامه‌های «جهان آزاد»، از واردات بنزین توسط کشور نفت‌خیز ایران ابراز ناخشنودی کرده باشند. دلیل روشن است، بنزین از غرب به ایران وارد می‌شود. و استعمار غرب، علیرغم چپاول منابع طبیعی کشورمان، عملاً در راه ایجاد پالایشگاه جهت تولید بنزین و نفت سفید سنگ‌اندازی می‌کند. چرا که بنزین‌ و نفت سفید، مانند گوشت قرمز، گندم و قند از کالاهای استراتژیک به شمار می‌روند. و شاهدیم که در دوران «پرافتخار» حکومت اسلامی، هر روز یک گام بلند به سوی وابستگی برداشته‌ایم، تا هر اقدامی، هر چند کوچک، که در دوران پهلوی‌ها جهت «تولید» صورت گرفت، از ریشه نابود شود. بله، این است پیامد «استقلال استعماری» و اسلامی! و امروز شاهدیم که همین گروه وابستگان به غرب، «منافع ملی ما» را نیز در چارچوب استعماری حاکمیت خود مطرح می‌کنند.

روز جمعه 12 اکتبر سالجاری، «کمیته‌ای» که در راستای تبلیغات روزی‌نامة گاردین، پیرامون آبگیری سد سیوند به جنجال پرداخته، به هیاهو پیرامون دریای خزر مشغول می‌شود! چون به زعم کمیتة کذا مسافرت «ولادیمیر پوتین» به ایران، «میراث فرهنگی ما» را تهدید خواهد کرد! پادوهای استعمار که با نقاب «حفظ میراث فرهنگی» به معرکة پروپاگاند غرب وارد شده‌اند، تا دیروز فقط در مسائل «پاسارگاد» تخصص داشتند، ولی این‌روزها کارشناس امور خزر هم شده‌اند‌ و می‌گویند، پیشنهادی که روسیه می‌دهد «عادلانه» نیست! بهتر است کارشناسان پاسارگاد و خزر، تحقیق مختصری در مورد «پیشنهاد آمریکا» در خلیج فارس هم ارائه دهند و به ما بگویند، سهم ایران را از خلیج فارس چند درصد می‌بینند؟ چرا که،‌ نویسندة این وبلاگ مطمئن است، سهم کشور ایران از خلیج فارس حتی «یک درصد» هم نیست. ولی کمیتة بین‌المللی کذا به «منافع ملی‌ما» در خلیج فارس اصلاً کاری ندارد. همانطور که گفتیم، آنجا که ایالات متحد حضور نظامی دارد، از نظر اینان، «منافع ملی ما» هم تأمین شده! اشکال وقتی پیش می‌آید که روسیه، به عنوان تنها کشور مستقل حاشیه دریای خزر، بخواهد از حضور نظامی آنگلوساکسون‌ها در این دریا جلوگیری کند، چرا که روسیه حضور طالبان را در دریای خزر نخواهد پذیرفت! و اینجاست که به دلیل «تعهد» حاکمیت انگلستان به اسلام و طالبان،‌ یک باره «منافع ملی ما» هم در خزر تهدید می‌شود، و کمیتة مضحکی که نام «نجات پاسارگاد» بر خود گذاشته، با اشاره به «مالکیت هزاران ساله» بر خزر، ادعای مالکیت بر پنجاه درصد از دریای خزر را می‌کند! تا سایت «گویانیوز»، جهت دم‌جنبانی برای اربابان غربی حکومت «امام زمان»، همین مهملات را انتشار دهد. بله، «کمیته نجات پاسارگاد» اینبار «زنگ خطر» را نه در پاسارگاد که در خزر به صدا در آورده، تا منافع اربابان روزی‌نامه گاردین در خزر خدشه‌دار نشود. و به همین دلیل نگرانی حضرات در کمیتة نجات ‌پاسارگاد، اینبار برای «نجات نفت» در بستر دریای خزر است! اینان به شیوة دیگر فعلة فاشیسم، پویائی تاریخ و واقعیت‌های تاریخی را عملاً کتمان می‌کنند و خواهان «ایستائی» در گذشته‌‌ها هستند. در حالیکه شرایط واقعی منطقه، با گذشته تفاوت بسیار دارد. شیوة پروپاگاند «کمیتة نجات» دقیقا همان شیوه‌ای است که بهنود و دیگر خرده‌پاهای سازمان سیا به آن متوسل شده بودند: یادآوری گذشته‌های دور و شرایط خفت‌بار «گلستان» و «ترکمانچای» جهت القاء این امر که امروز نیز در همان شرایط قرار گرفته‌ایم! ولی واقعیت این است که چنین نیست! و برخلاف ترهات کمیته‌های بین‌المللی رنگ و وارنگ، عاملی که امروز تعیین کنندة مرزهای ایران با روسیه شده، شکست جبهة ناتو در منطقه است، نه شکست فتحعلی‌شاه قاجار، و نه کفایت یا عدم کفایت احمدی‌نژاد! پس بهتر است ناجیان پاسارگاد بجای پرداختن به تاریخ معاصر و مقصر جلوه دادن حکومت مفلوک جمکران، در همان دوران باستان باقی بمانند، و مراقب باشند «پاسارگاد» در آب خزر شناور نشود! پاسارگادیست‌ها می‌پرسند، شرم‌آور نیست که یک دولت غیر مسئول ثروت ما را بر باد دهد؟ و ما هم به نوبة خود ناچاریم به پاسارگادیست‌ها بگوئیم، شرم‌آور نیست که پادوهای استعمار به بهانة حفظ میراث فرهنگی، در واقع برای دارودستة اکبر رفسنجانی تبلیغات به راه بیاندازند؟ ‌و یا اینکه، شرم‌آور نیست، سایت سیدصادق خرازی به بهانه ارائه مطالب به اصطلاح «کارشناسانه»، عملاً مدافع منافع استعمار غرب در کشورمان باشد؟

در سایت سیدصادق خرازی، به دو مطلب در مورد دریای خزر برخورد می‌کنیم. هدف این سایت عملاً القاء این امر است که، هر گونه توافقی میان ایران و روسیه در ترادف است با گلستان و ترکمانچای! مطلب نخست «کشکی‌تر» از آن است که بتواند مورد بررسی قرار گیرد، پس می‌پردازیم به مطلب دوم، که توسط فردی به نام «عباس مالکی»، و در مسیر حفظ «منافع ملی ما» قلمی شده. مطلبی است در ظاهر بسیار «علمی» و «کارشناسانه»، چرا که آمار و ارقام دقیق هم ارائه می‌دهد! ولی در واقع با طرح مزورانة قراردادهای خفت‌بار گلستان و ترکمانچای به مخاطب یادآوری می‌کند که این روسیه، همان روسیه‌ای است که این قراردادها را بر ما تحمیل کرده! البته زمانی که اعضای حکومت «امام زمان» به صحرای حجاز می‌روند تا معاهدة خفت‌بار امضاء کنند و با طواف دور آن سنگ کذا، همه ساله میلیون‌ها دلار به جیب سعودی‌ها هم بریزند، هیچکس نمی‌گوید، عربستان پایگاه نظامی آمریکا است، و نکبت دین توحش محمدی هم در همان «تاریخ‌» درخشان از صحرای حجاز به ایرانیان تحمیل شده! بله، مسئلة «منافع ملی» فقط زمانی مطرح می‌شود که منافع فاشیست‌های غرب در خطر باشد. و عباس مالکی هم به دلیل نگرانی از تهدید منافع اربابان سنتی حکومت «امام زمان»، اسناد «گلستان» و «ترکمانچای» را از گنجه بیرون کشیده، و می‌گوید از گذشته‌های دور مردمان ایران از دریای خزر استفاده می‌کرده‌اند! و نویسنده این وبلاگ متحیر است که گذشتة دور چه ربطی به زمان حال دارد؟ ‌ در گذشتة‌ دور ایران هم یک امپراطوری بود و امروز یک کشور استعمار شده! در گذشتة‌ دور مرزهای امپراطوری ایران به دریای مدیترانه محدود می‌شد، و امروز مرزهای این دولت از ساختمان «باغ‌ملی» در مرکز تهران هم فراتر نمی‌رود! در گذشتة دور، حاکمیت ایران دست نشانده غرب نبود، ولی امروز هست! امروز اگر غرب به ایران بنزین نفروشد، حمل و نقل در کشور متوقف خواهد شد. امروز اگر غرب نفت کشورمان را تحریم کند، ملت ایران در عرض چند روز به قحطی دچار می‌شود، و دیگر کسی نیست که از گذشته‌های دور برایمان قصه‌ «بی‌بی‌گوزک» نقل کند. پس آن‌ها که یاد گذشته‌های دور می‌کنند، بهتر است واقعیت‌های زمان حال را با چشم باز بنگرند! حال بپردازیم به مطلب «کارشناسانه» و «علمی» عباس مالکی!

آقای مالکی یک داستان «تاریخی» همراه با اعداد و ارقام از خزر ارائه داده، و تلویحاً به خط مرزی آستارا به بندر ترکمن هم اشارة مختصری کرده، بدون آنکه به زمینة تاریخی تحولات خزر اشاره داشته باشد! چرا که، این تحولات ریشه در کودتای کلنل رضاخان در فوریة سال 1921 دارد! کودتائی که خود بازتاب واکنش آنگلوساکسون‌ها به انقلاب بلشویکی در روسیه بود. بله، اصل مطلب که در بررسی «علمی» جناب مالکی پنهان مانده، این است که پس از جنگ جهانی اول، شرایط نوینی بر جهان حاکم شد، که با جنگ دوم جهانی تغییر یافت. و این شرایط با فروپاشی اتحادجماهیر شوروی بازهم دچار تغییر و تحول شده، و امروز که آتلانتیست‌ها در منطقه تضعیف شده‌اند، تغییرات اجتناب ناپذیر دیگری هم در راه است. لزومی ندارد کسی به گذشته‌های دور، اقوام ایرانی، و پاسارگاد و آرامگاه کوروش کبیر متوسل شود! واقعیت در برابرمان قرار گرفته. از هنگام فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1992، حکومت اسلامی، جمهوری آذربایجان، و ترکمنستان با تکیه به آتلانتیست‌ها، عملاً مانع دستیابی به هرگونه توافق همه جانبه در مورد دریای خزر شده‌اند! چون آنگلوساکسون‌ها خواهان حق و حقوق ویژه،‌ یا به زبان ساده‌تر حضور نظامی در این دریا هستند! و مشکل می‌توان پذیرفت که روسیه به حضور نظامی ناتو در مرزهای جنوبی خود به این سادگی‌ها «رضایت» دهد. در نتیجه، این کشور در تاریخ 11 ماه مه 1996 با آذربایجان، توافقی جداگانه امضا کرد، و پس از وقایع 11 سپتامبر در ایالات متحد، روسیه در تاریخ اول اوت 2002 ، به مدت 15 روز، مانور نظامی گسترده‌ای در دریای خزر ترتیب داد، و در تاریخ 13 ماه مه 2003 ، توافق سه جانبه میان روسیه آذربایجان و قزاقستان نیز به امضاء رسید و اگر دم‌جنبانی نوکران ضدامپریالیست آمریکا در حکومت اسلامی همچنان ادامه یابد، امکان شعله ور شدن آتش جنگ هم می‌تواند وجود داشته باشد. آن‌ها که چشم را بر این واقعیات بسته‌اند و به سراب افتخارات گذشتة فرضی و دور خیره مانده‌‌اند، بهتر است بدانند در گذشته‌های دور، امپراطوری ایران نفت خام نمی‌فروخت، تا پس از وارد کردن گوشت و گندم، آن‌ها را با بنزین وارداتی و آمریکائی در سطح کشور «توزیع» کند!


جمعه، مهر ۲۰، ۱۳۸۶

شبیه‌سازی و آتلانتیسم!
...

پیشتر گفتیم که استعمار غرب جهت اعمال سیاست سرکوب، اقدام به «شبیه سازی» در مناطق نفوذ خود می‌کند. در این راستا، حرکت‌های اسلامی در منطقه بر الگوبرداری ظاهری از جنبش‌های سوسیالیستی تکیه کردند، تا هم راه بر «سوسیالیسم» ببندند، و هم بار زنجیرهای اسارت را بر گردن ملت‌های منطقه سنگین‌تر کنند. گروه «فدائیان اسلام»، با اتکاء بر همین سیاست در مصر و دیگر کشورهای اسلامی سازمان داده شد. و شرایط اسفبار امروز کشورمان نیز ریشه در همین «جنبش» استعماری دارد. البته نقش چپ‌نمایان بارگاه استعمار غرب را نمی‌باید از نظر دور داشت، همان‌ها که امروز در شهرک اشرف و مسجد لندن به مبارزه‌های شکمی با امپریالیسم مشغول‌اند، و خواهان تحریم ملت ایران و یا تهاجم نظامی به کشورمان شده‌اند،‌ یا آنان که به قول خود پس از 80 سال مبارزه برای سوسیالیسم علمی، امروز دکة فروش «حقیقت» بازکرده‌اند! بله، نتایج اتحاد شوم چپ‌نمایان و فدائیان اسلام، همین لجن‌زاری است که امروز ما ملت در آن گرفتار آمده‌ایم. و قرار است با «اسلام دموکراتیک»، یا پدیدة مضحک «دموکرات مسلمان» تا ابد در آن باقی بمانیم!

پس بهتر است بدانیم که سیرک «اسلام دموکراتیک»، که با حمایت استعمار غرب و به دست فعلة فاشیسم به راه افتاده نیز به نوبة خود بر «شبیه سازی» از «سوسیالیسم کاتولیک» پای می‌فشارد. بله، اظهارات مسخرة شیرین عبادی و مانیفست‌های مضحک‌تر پاسداراکبر که مسلسل‌وار روی سایت‌های فارسی زبان به صورت ما ملت شلیک می‌شود، در واقع از بیانیه‌های پاپ «لئون 13» اقتباس شده‌، که در سال 1891 میلادی، بیش از نیم قرن پس از انتشار آثار مارکس ـ«مانیفست حزب کمونیست» در سال 1848 و «کاپیتال» در سال 1867، انتشار یافت.

پاپ کذا، از پاپ‌های سرنوشت‌ساز در شکل‌گیری جنبش مقدس «فاشیسم» بود. ایشان در سال 1890، جهت مبارزه با «انترناسیونال اول»که توسط کارل مارکس پایه‌گذاری شد، به این فکر افتادند که «انترناسیونال کاتولیک» به راه اندازند. از اینرو جهت «پیوند» با کاتولیک‌های فرانسه، رسماً اعلام فرمودند که کاتولیک‌ها، مجبور نیستند حتماً سلطنت‌طلب باشند، اگر جمهوریخواه هم باشند از نظر کلیسا هیچ اشکالی ندارد! بله، با این فتوی پاپ عزیز بود که شمشیر «کاتولیسیسم» بر پیکر «جمهور» فرود آمد. از نظر تاریخی، گروه‌های «دموکرات مسیحی» همگی ریشه در همین تهاجم «دین» به «جمهور» دارند. و با استفاده از همین نمونة قرن نوزدهم بود، که در اواخر قرن بیستم، رادیو «بی‌بی‌سی»، یک جفت نعلین را متقاضی «جمهور» اعلام کرد. و چهرة‌ کریه حکومت کذا که 28 سال است در برابر چشمان‌مان قرار دارد، امروزمی‌باید، جهت تداوم چپاول و سرکوب استعماری، با عناوین دهان‌پرکنی چون «دموکرات مسلمان» و «اسلام دموکراتیک» آراسته شود، تا حاکمیت آیندة ایران به حاکمیت مضحک ترکیه شباهت بیشتری پیدا کند. به حکومتی شباهت پیدا کند که، به مصداق، «گوز در بازار مسگرها و لاف در غربت»، با سر سپردگی به آمریکا، درون مرزها را به «بازار مسگرها» تبدیل کرده، و در رسانه‌های ریزه‌خوار سازمان سیا، لاف ضدآمریکائی بودن هم می‌زند. تنها تفاوت‌ حکومت ترکیه با دارودستة اکبر رفسنجانی در این است که بر خلاف ماهیت واقعی‌اش، صرفاً در ظاهر، همچون عبدالله گل، کمی به «آدمیزاد» شباهت دارد، و سعدی چه نیک می‌گوید، «نه همین لباس زیباست نشان آدمیت!»

بله، دکان جدید عبدالکریم سروش، جهت فروش «روشنفکردینی»، روشنفکر «دین‌دار» و دیگر ترکیبات «روشنفکر» با «دین»، مانند دین‌پرور، دین‌سرشت، دین‌دوست، دین‌باور، دین‌پرست، دین‌ور، دین‌بان و دین‌خواه، و غیره، ریشه در جرقة نبوغ حضرت پاپ «لئون 13» دارد که پرچم مبارزه با جهان‌بینی مارکس را در سال 1891 برافراشته بودند. و با تقلید میمون‌وار از انترناسیونال اول، جنبش «انترناسیونال کاتولیک» را پایه‌‌گذاری فرمودند. «لئون 13» در بیانه‌های رسمی که از سوی پاپ به کشیش‌های کاتولیک ارسال می‌شود، خواستار به رسمیت شناختن حقوق کارگران شد، و البته، در چارچوب بیانیة ایشان، «حق مالکیت» همچنان به رسمیت شناخته می‌شود! به زبان ساده‌تر، بیانیة پاپ، بیش از آنچه حق و حقوقی برای کارگران تأمین کند، مدافع حق و حقوق کلیسا در برابر سوسیالیسم بود. بله، حضرت پاپ، با مشاهدة مطالبات روزافزون کارگران، ناگهان از خواب غفلت بیدار شده، «فقر» را به شدت محکوم کردند! همانطور که چندی پیش عالیجناب کاردینال راتزینگر،‌ نظام سرمایه‌داری را «ظالمانه» خواندند! بدون اینکه ذکر کنند موجودیت خود را مرهون همین نظام ظالمانه‌اند. پس از محکوم کردن فقر، «لئون 13» فرمان تشکیل سندیکاهای «دینی» را صادر فرمودند، که طبیعتاً در تقابل با سندیکا‌های «کافر» قرار می‌گرفتند. آن‌حضرت، همچنین خواهان تشکیل «سوسیال ـ کاتولیسیسم» شد. و با استفاده از همین «رهنمودهای» حضرت پاپ بود که «اتحاد دموکراتیک بلژیک» در سال 1891 تشکیل شد. و همانطور که می‌دانیم این اتحاد مضحک، جز دردسر و تنش هیچ راه حلی برای مشکلات کارگران به همراه نیاورد، بلکه همچون سیرک «لخ والسا» در لهستان، هدف‌اش کسب وجهه برای بنیاد مذهب بود. بنیاد سلطه‌ای که هیچ حرفی برای گفتن نداشته، و امروز هم ندارد، و تنها شیوه‌ای که می‌شناسد، تقلید میمون‌وار از جنبش‌های اجتماعی است. هر جنبشی که در عرصة اجتماع و خارج از چارچوب استخوانی مذهب ایجاد شود، بلافاصله بنیاد مذهب بر وجودش چنگ می‌اندازد، تفکر آن، شعارهای‌اش و راه حل‌های ارائه داده شده را «سرقت» می‌کند، یک پسوند «دینی» هم به آن می‌افزاید، تا هم جنبش‌های اجتماعی را «ابتر» کند و هم به باجگیری و ایجاد مزاحمت بپردازد. به عنوان نمونه دفاع از حقوق زنان که کوچک‌ترین محلی از اعراب در ادیان توحش ابراهیمی ندارد، توسط محافل فاشیستی «مصادره» شده. اینان از یک سو در غرب برای جنبش‌های زنان ایجاد مزاحمت می‌کنند، و از سوی دیگر مستقیماً زمینة سرکوب زنان در کشورهای مسلمان نشین را فراهم می‌آورند. نوبل صلح بی‌جهت به شیری عبادی تعلق نگرفت! هدف نوبل کذا فقط تداوم سرکوب زنان در ایران بود. حال بازگردیم به «شبیه‌سازی».

چه کسی، و با چه هدفی شبیه سازی می‌کند؟ کسی که شبیه سازی می‌کند یا نسخه‌برداری می‌کند، فردی است که از قدرت ابداع برخوردار نیست، در نتیجه به قول کسروی، به میوه‌چینی از باغ دیگران می‌پردازد. هدف از نسخه‌برداری، تأمین منافع مادی است، و به همچنین است در مورد بنیاد «دین»، که پیوسته به تفکرات غیردینی دست‌اندازی می‌کند، تا دامنة سلطة خود را گسترش دهد. مرحلة دوم شبیه‌سازی دین را سرمایه‌داری تکمیل می‌کند. به این ترتیب که با استفاده از الگوهای ساخته و پرداختة دین، به شبیه‌سازی «دشمن» مشغول می‌شود، تا جنگ به راه اندازد، و نان خود در روغن گذارد.

کافی است نگاهی داشته باشیم به ظهور «موسولینی» در ایتالیا و هیتلر در آلمان. هم موسولینی، و هم هیتلر با تکیه بر سوسیالیسم کاتولیک به قدرت رسیدند، و از حمایت کامل سرمایه‌داری غرب برخوردار بودند. «هاوارد زین»، مورخ صاحب‌نام ایالات متحد در مقدمه‌ای برکتاب «جنگ، به عنوان سیاست خارجی» می‌نویسد:

«طی سال های 1930، فرانسه، انگلیس و ایالات متحد بر جنایات موسولینی و هیتلر چشم بسته بودند. هنگامی که موسولینی در سال 1935 به اتیوپی حمله کرد، فروش سلاح به ایتالیا توسط ایالات متحد تحریم شد، ولی شرکت‌های نفتی آزادانه به ایتالیا نفت می‌رساندند. نفتی که بدون آن ایتالیا قادر نبود به جنگ ادامه دهد. در سال 1936، زمانی که فرانکیست‌ها بر ضد دولت منتخب اسپانیا دست به شورش نظامی زدند، روزولت اعلام بیطرفی نمود و دست هیتلر و موسولینی را برای کمک رسانی به فرانکیست‌ها باز گذاشت. علیرغم این کمک‌ها، اگر فرانسه، انگلستان و ایالات متحد به جمهوریخواهان اسپانیا کمک می‌رساندند، فرانکو هرگز پیروز نمی‌شد. ولی کوچکترین کمکی از سوی این سه دولت به دموکراسی نوپای اسپانیا نرسید! در مقابل، ایالات متحد، فرانسه و انگلیس تمام کوشش خود را بر مقابله با بلشویسم متمرکز کرده بودند. مبارزه با فاشیسم هنگامی در دستور کار قرار گرفت که ایالات متحد برخلاف توافق دو جانبه با ژاپن، خرید مواد اولیه از این کشور را تحریم کرد، تا زمینه ساز تهاجم نظامی ژاپن شود.»

اما، در ماه اوت سال 1941، چهار ماه پیش از بمباران «پرل هاربر» توسط ژاپن، که در 7 دسامبر 41 صورت گرفت، روزولت و چرچیل منشور آتلانتیک را به جهان بشریت اهداء کرده بودند! بنابراین تصمیم نهائی جهت ورود به جبهة جنگ، پیش از حملات ژاپن گرفته شده بود. ولی بهانة ایالات متحد این بود که صادرات ژاپن برتری شرکت‌های آمریکائی را تهدید می‌کرد! اما در واقع، محاصرة‌ لنینگراد توسط ارتش هیتلر در تاریخ 8 سپتامبر1941، فرصتی طلائی برای جبهه امپریالیسم فراهم آورد، تا از دست‌اندازی دوبارة اتحاد جماهیر شوروی به کشورهای حوزه پاسیفیک جلوگیری کرده،‌ و در هماهنگی با هیتلر جبهه نوینی بر علیه بلشویسم بگشایند. یادآور شویم که در سال 1905 روسیة تزاری از ژاپن شکست خورده بود، و پس از انقلاب اکتبر، تا سال 1920، دو سال پس از پایان جنگ جهانی اول، قوای نظامی ایالات متحد، انگلستان و فرانسه در روسیه به «مبارزه» با بلشویسم مشغول بودند! پس از شکسته شدن محاصرة لنینگراد، پیشروی سریع ارتش سرخ ، باعث وحشت بیشتر امپریالیسم شد. و همین ترس از شوروی بود که آمریکا را وادار کرد روز 6 ماه اوت 1945 از بمب اتمی در ژاپن استفاده کند، تا به این وسیله، مانع از تهاجم نظامی اتحادجماهیر شوروی به ژاپن شود. بر اساس اطلاعات ایالات متحد، اتحاد جماهیر شوروی می‌بایست روز 8 ماه اوت همان‌سال به ژاپن حمله می‌کرد. بله، در واقع شهرهای هیروشیما و ناکازاکی از روی «خیرخواهی» آمریکائی‌ها بمباران شد.

این «مختصری» بود از برخورد امپریالیسم با متحدانش در اروپای غربی و اقیانوس آرام! روندی که بر اساس «شبیه سازی» دشمن انجام گرفت. در کشورهای منطقة خاورمیانه، اوضاع متفاوت است. در این مناطق آمریکا به «شبیه‌سازی» دست پروردگان خود می‌پردازد، تا در رسانه‌ها آنان را به «دشمن» تبدیل کند. سپس «تحریم» آغاز می‌شود، و مرحلة بعد نیز درگیری نظامی است. تهاجم به افغانستان و عراق، جنگ ایران و عراق، و مبارزه بی‌امان ایالات‌متحد با بن‌لادن در این راستا صورت پذیرفته. حال به کسانی که زبان به ستایش از دارودستة اردوغان گشوده‌اند، باید گفت، این شبیه‌سازی، مانند شبیه‌سازی‌های پیشین، کارساز اربابانتان نخواهد شد. به یاد داشته باشید که عقب‌نشینی ارتش اسرائیل از لبنان، آغاز سیر قهقرائی جبهة ناتو بود، و تنش نظامی در ترکیه، در واقع ادامة همان عقب‌نشینی ارتش اسرائیل از لبنان خواهد بود. در هزارة سوم، شبیه‌سازی‌ها، نتیجة واژگونه به بار خواهند آورد. و این نیست مگر جبر تاریخ!




پنجشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۶

پروپاگاند و«سخاوت»!
...

یکی از معجزات «پروپاگاند» این است که پدیده‌ها را واژگونه می‌نماید. و بهترین مصداق این واژگونه نمائی همان صلح‌طلبی دموکرات‌های ایالات متحد و «جمپریالیسم» دولت ترکیه است! این روزها، بیل کلینتون، مادلن البرایت، و همة کسانی که در کشتار یوگسلاوی و عراق فعالانه شرکت داشتند، مخالف جنگ شده‌اند، و همزمان دولت دست‌نشاندة ترکیه نیز، با کمک لوایح مضحک سنای ایالات متحد، در حال تبدیل شدن به یک دولت مستقل و ضدامپریالیست، همچون حکومت جمکران است! جالب اینجاست که محل «ظهور» این روند واژگونه‌نمائی هم در بطن رسانه‌های محافل افراطی و جنگ‌طلب است! در این راستا، سایت «فیگارو»، مورخ 7 اکتبر سالجاری، یک مصاحبة «انحصاری» با بیل‌کلینتون ترتیب داده. ایشان گویا اخیراً به پاریس آمده‌اند تا برای کتاب جدیدشان کمی «بازارگرمی» کنند. و کتاب جدید آقای کلینتون هم در باب بخشش و سخاوتمندی است! کلینتون می‌گوید، هر کدام از ما می‌توانیم با سخاوتمندی جهان را بهتر کنیم. پیش از ادامة مطلب بهتر است به سخاوتمندی شخص کلینتون اشاره‌ای داشته باشیم. از سخاوتمندی ایشان که طی دوران ریاست جمهوری، هرگز دست در جیب‌شان نکردند، و به قول بعضی‌ها وجودمبارک‌شان را «پول نقد» می‌انگاشتند، در نتیجه هر جا خرید می‌کردند، پولی پرداخت نمی‌فرمودند! شاید این هم نوعی سخاوتمندی است، که البته، دیگران باید در حق کلینتون داشته باشند! بالاخره، سخاوتمندی، سخاوتمندی است، چه از سوی کلینتون در حق دیگران، و چه از سوی دیگران در حق کلینتون!

کلینتون در زمرة کسانی بود که در زمان جنگ ویتنام به انگلستان رفتند تا در این جنگ شرکت نکنند، و به این ترتیب خود را همزمان در زمرة مخالفان جنگ جا بزنند. ولی همین کلینتون، روز 7 اکتبر سال‌جاری به دفاع از جنگ ویتنام برخاسته و می‌گوید، ‌بله آنروزها ما جوان بودیم و نمی‌فهمیدیم که این جنگ، نبرد جهان آزاد بر علیه استبداد است! ولی ظاهراً کلینتون امروز هم که جوان نیست،‌ چیز زیادی نمی‌فهمد! چرا که در ادامة سخنان‌اش می‌افزاید، ولی جنگ عراق با جنگ ویتنام فرق دارد! این جنگ نمایانگر یک جانبه‌گرائی ایالات متحد است! بله، کلینتون که طی 8 سال ریاست جمهوری‌اش، بمباران روزانة عراق، جنگ در یوگسلاوی و کشتار در اندونزی را شاهد بودیم،‌ فراموش کرده که ما سیاست جنگ‌طلبانة ایالات متحد را به یاد داریم! و ایشان به دلیل همین فراموشی، طی مصاحبه با فیگارو به شدت از جنگ عراق انتقاد کرده می‌گوید، اگر امروز ایالات متحد در جهان منفور جلوه می‌کند،‌ همه‌اش به خاطر عراق است! و شاهدیم که ملت عراق باز هم به یانکی‌ها بدهکار شده! شاید لازم باشد یک تهاجم نظامی دیگر به عراق سازمان یابد، تا این عراقی‌های پلید و بدخواه، انتقام منفور جلوه دادن آمریکای عزیز و مامانی را پس دهند. آنزمان که صدها هزار کودک عراقی قربانی تحریم‌های ایالات متحد شدند، آمریکا خیلی محبوب و دوست داشتنی بود، به ویژه زمانی که جنگنده‌های آمریکا روزانه مناطق شیعه و کردنشین عراق را بمباران می‌کردند، تا با «دیکتاتور» مبارزه کرده باشند! و رسانه‌های جهان «آزاد»، از جمله فیگارو، همگی خفقان گرفته بودند. این خفقان هم شاید برای آن بود که، امروز کلینتون بتواند گزافه‌گوئی کند و لاف کمک به کودکان بیمار بزند! بله، نویسندة این وبلاگ فراموش کرده بود که در این روزهای به اصطلاح «چندجانبه‌گرائی»، ایالات متحد را چقدر دوست داشته! و به ویژه زمانی که غیرنظامیان یوگسلاوی بمباران می‌شدند، تا در راستای سیاست «یک کشور، یک مذهب»، یا همان «یوتوپیا»، کشورشان به مناطق کاتولیک، ارتددوکس، و مسلمان تقسیم شود، محبت این آمریکا خیلی به دلش افتاده بود! اگر فیگارو با بیل کلینتون مصاحبه نمی‌کرد، این تصاویر فریبنده از ایالات متحد را بکلی فراموش کرده بودیم! شاید اصلاً فراموش می‌کردیم که در هزارة سوم هم می‌توان «معجزه» کرد!

کسانی که در هزارة سوم، به ادعای پیروان ادیان ابراهیمی معجزه می‌کنند، زن خواهند بود! چون دوره مردسالاری در ایالات متحد گویا سپری شده، دورة «نامردسالاری» فرا رسیده. چون حضرت بیل کلینتون می‌خواهد برای کتاب جدید‌اش که، معلوم نیست به قلم چه کسی نوشته شده، بازاریابی کند! در نتیجه به فیگارو می‌گوید اگر هیلاری کلینتون به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شود، همه مشکلاتی که اکنون وجود دارد خود به خود حل خواهد شد! به زبان ساده‌تر، هیلاری قرار است «معجزه» کند! پس بار دیگر، جهانیان آمریکا را دوست خواهند داشت! ولی خوب اگر در ایالات متحد معجزه شود، در قلمرو نوکران ایالات متحد نیز می‌باید معجزاتی صورت گیرد! و در میان نوکران ایالات متحد، حق تقدم مسلماً با ترکیه است، چرا که مهمترین واحد نیروی زمینی ناتو در کشور ترکیه استقرار یافته. و علاوه بر این، ترکیه ‌به دلیل اسلامی بودن و عدم رعایت حقوق بشر، پای ثابت جنایات آمریکا در جهان به شمار می‌رود. هر جا منافع ایالات متحد ایجاب کند، ترکیه جهت سرکوب آماده است، به ویژه در داخل مرزهای خود!

نوام چامسکی در کتاب «جنگ، به عنوان سیاست خارجی»،‌ مطلبی دارد تحت عنوان بحران بالکان، که تاریخ آن به ماه مه 1999 بازمی‌گردد. وی در این مطلب به حمایت گستردة نظامی ایالات متحد از ترکیه جهت سرکوب کردها اشاره کرده، می‌گوید:

«بین سال‌های 90 تا 94، یک میلیون روستائی کرد، به دلیل تخریب روستاهای‌شان توسط ارتش ترکیه آواره شده و در «دیار بکر» سکنی گزیدند. مسئول حقوق بشر ترکیه می‌گوید، به دلیل تروریسم دولتی در همین برهه، 2 میلیون کرد بی‌خانمان شدند. طی یک سال، از 93 تا 94، بیش از 3200 کرد توسط اسکادران‌های مرگ به قتل رسیدند، ‌ هزاران روستا ویران شد، و بر اثر استفادة ارتش از بمب ناپالم، تعداد بسیاری از کردها به طرز فجیعی مجروح شدند که آمار دقیقی از آنان در دست نیست، ولی می‌توان گفت، تعدادشان بالغ بر ده‌هاهزار تن می‌شود. جهت فراهم آوردن زمینة ‌سرکوب، تمامی جنایات در ترکیه به کردها نسبت داده می‌شود، و ایالات متحد در این پروپاگاند با دولت ترکیه هماهنگی می‌کند. و احتمالاً پروپاگاند بر علیه صرب‌ها نیز از الگوی پروپاگاند ترکیه اقتباس شده [...] در سال 1994، ترکیه دو رکورد می‌شکند: رکورد سرکوب و کشتار کردها، و رکورد واردات سلاح سنگین از ایالات متحد! 80 در صد زرادخانة سلاح‌های آمریکائی ترکیه را تانک‌های ام ـ 60 جنگنده های اف 16، هلیکوپترهای جنگی «کبرا» و «بلک‌هاوک» تشکیل می‌دهند. ارتش ترکیه از تمامی این سلاح‌ها بر ضد کردهای ترکیه استفاده کرده [...] هنگامی که استفاده از سلاح‌های آمریکائی در سرکوب کردها آشکار شد، کلینتون، همانگونه که در مورد اندونزی و دیگر نقاط عمل کرده بود، مانع از آن شد که فروش سلاح به ترکیه ممنوع شود! و اکنون نیز هواپیماهای ترکیه به بمباران یوگسلاوی مشغول‌اند، و دولت آمریکا هم به ستایش و تجلیل از کمک‌های انسان دوستانه ترکیه می‌پردازد»‌

این مختصر را گفتیم تا بپردازیم به پروپاگاند «استقلال» و «ضدامپریالیسم» در دولت مسخرة عبدالله گل، که توسط سایت «بی‌بی‌سی»، «حنازرچوبه» و دیگر رسانه‌های ریزه‌خوار سازمان سیا به خورد شوت و پرت‌ها داده می‌شود. بله این روزها، لازم شده که دولت اسلام پناه ترکیه، در «پروپاگاند» سازمان سیا تصویر ضدآمریکائی پیدا کند! بنابراین روزی دو سه بار، شیپورهای سازمان سیا، به ما یادآوری می‌کنند، دولت ترکیه شدیداً به این، یا آن «درخواست» ایالات متحد اعتراض کرده، یا با آمریکا در مواردی مخالفت کرده، و یا بر خلاف میل اربابان‌ا‌ش، با حکومت «امام زمان»، که خود از نوکران وفادار آمریکا است، قراردادهائی امضا کرده! و ما حتماً باید بپذیریم که در ترکیه هم گویا «معجزه» شده، و از هنگام انتصاب عبدالله گل، یک دولت ضدامپریالیست بر سر کار آمده است. و هر چند به یاد داریم که دولت ترکیه همیشه چقدر ضدامپریالیست بوده، ناگهان مشاهده می‌کنیم که آمریکا، به همین دولت ضدامپریالیست می‌گوید، «حق پاسخ به تهاجم نظامی کردها را ندارد!» می‌دانیم که در این هفته، تهاجم مختصر و مفیدی از خاک عراق به ترکیه انجام شد، که تعدادی کشته و مجروح هم بر جای گذاشت و مهاجمین به خاک عراق بازگشتند. پیش از این حمله، ترکیه چند هفته‌ای بود که مرتب در شیپور دخالت نظامی در عراق می‌دمید. ولی نمی‌دانیم چه پیش آمد، که نه تنها ارتش قدرقدرت ترکیه به خاک عراق وارد نشد، که اجازه هم نیافت به تهاجم اخیر حتی واکنش نشان دهد! اینهم شاید از همان معجزات «استقلال» یک‌شبه در هزارة سوم باشد! که از زمان جرج واشنگتن گفته‌اند، «بیله دیگ، بیله چغندر»! وقتی هیلاری‌کلینتون قرار است در آمریکا «معجزه» کند، معجزة عبدالله گل هم باید دریافت تو سری از جانب کاخ‌سفید باشد! حال باید دید، «فرمان» این تو سری از کجا صادر شده!






چهارشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۶

دانشگاه خزر!
...

امروز متوجه شدم که منافع ملی ایران در دریای خزر، با منافع «بریتیش پترولیوم» یکسان است! قبلاً هم به ما گفته بودند که، تحریم «رژی تنباکو»، ‌منع انعقاد قرارداد استخراج نفت شمال، ‌ملی کردن نفت، براندازی حکومت پهلوی، تدوام جنگ با عراق، و نهایتاً عدم امضای توافق‌نامه با کشورهای حاشیه خزر، «منافع ملی» ما را تأمین می‌کند! البته در واقع «منافع ملی» استعمار انگلیس را تأمین می‌کرد! بله، در بزنگاه‌های تاریخی، ناگهان متوجه می‌شویم که، منافع ملی ما ایرانیان با استعمار انگلیس در یک کاسه ‌افتاده! پس می‌پردازیم به پروپاگاند «بی‌بی‌سی» و سایت رسوای «روز آنلاین»، در ارتباط با دو موضوع مهم. نخست، جنجال در دانشگاه تهران، و سپس مسافرت «ولادیمیر پوتین» به ایران. اما پیش از پرداختن به این مطلب یادآور شویم که، آخرین جمعة ماه رمضان، همانطور که در وبلاگ «لیدیز فرست» گفتیم، جمعة گذشته نبود، و حتی پاسدار شریعتمداری هم،‌ که با تقویم و تاریخ میانة‌ خوبی ندارد، در کیهان مورخ 18 مهرماه، به این امر اشاره کرد! در ضمن، به نسبت افزایش جنایات ارتش ناتو در عراق، تعطیلات مذهبی هم افزایش می‌یابد! چرا که در این‌کشور، سه روز برای عید فطر تعطیل خواهد بود! به این ترتیب مشاهده می‌کنیم که حضور فعال ارتش‌های استعمارگر و استقبال و هلهله از برای «دین» و «مذهب» هیچ تضادی با هم ندارد. حال بازگردیم به «پروپاگاند» سایت‌ها و رسانه‌های استعمار غرب، در مورد دانشگاه تهران و ارائة «تصویردل‌آزار» از مسافرت «ولادیمیر پوتین» به ایران.

تجمع و تظاهرات در دانشگاه‌ها، عملی است در تضاد کامل با دموکراسی. به این مطلب، شیپورچی‌های غرب، یعنی آن‌ها که به طبل زدن برای به اصطلاح جنبش دانشجوئی مشغول‌اند، از قبیل «دیلی‌ها»، «نیوزها» و «تایمزها»‌، و سایت‌های فارسی زبان بیگانه، همچون «بی‌بی‌سی» و غیره، کوچکترین اشاره‌ای نمی‌کنند، چرا که جنجال در دانشگاه‌های کشورمان در عمل، تبدیل به «اصل اساسی» جهت ‌ تأمین منافع استعمار در ایران شده. کافی است نگاهی به محتوای سایت‌های فارسی زبان در ارتباط با حضور احمدی نژاد در دانشگاه تهران بیندازیم تا ببینیم، ریزه‌خواران تفنگ فروشان غرب چگونه به تشویق بی‌نظمی در جامعة ایران می‌پردازند. امروز سایت رعایای الیزابت دوم، یک تحلیل «شکمی» از جنجال در دانشگاه تهران ارائه داده و در توجیه تجمع فعلة فاشیسم ادعا کرده، دانشجویان از روند ادارة امور در کشور ناراضی‌اند! نمی‌دانستیم دانشجویان می‌باید از روند ادارة امور کشور راضی باشند! دانشجو جماعت در ایران اگر کوچکترین شناختی از روند ادارة امور در کشور ‌داشت، به خود اجازه نمی‌داد محیط دانشگاه را به میدان جنگ‌زرگری تبدیل کند. بله، متأسفانه در کشور ایران از آنجا که موجودیت دانشگاه از نظر تاریخی، به حضور استعمار و کودتاچیان پیوند خورده، نقش دانشجو هم در راستای تأمین منافع استعمار تعریف شده! به همین جهت، دانشجوی ایرانی نقشی «فاشیست‌ساز» بر عهده گرفته، و در تضاد کامل با اصول دموکراسی قدم برمی‌دارد!

حال بهتر است بگوئیم این «دموکراسی» چیست؟ پیشتر در همین وبلاگ تعریف نسبتاً جامعی از دموکراسی ارائه داده‌ایم، و جهت پرهیز از تکرار مکررات، تنها یادآور می‌شویم که رکن اساسی در هر دموکراسی، اعمال «خواست اکثریت» است؛ به یک شرط کلی و غیرقابل حذف: که این «خواست‌اکثریت» در همگامی با حفظ موجودیت فیزیکی و در نظر گرفتن حقوق قانونی اقلیت اعمال شود و بس. و در همین راستا است که جنبش‌های دانشجوئی در تضاد با روند دموکراتیک قرار می‌گیرند. نخست به دانشجویان «سیاست‌زده» یادآور شویم که مخارج تأسیس مراکز آموزشی و تأمین مخارج کادرهای آموزشی از خزانة ملت ایران پرداخت می‌شود. و این ملت ایران است که مخارج فرزندان‌اش را جهت «آموزش» و «کسب علم» در دبستان،‌ دبیرستان و دانشگاه بر عهده گرفته. در این راستا، کسانی که به خود اجازه می‌دهند مراکز آموزشی را به محل فعالیت‌های سیاسی تبدیل کنند، و با ایجاد آشوب و بحران، باعث تعطیلی این مراکز شوند، «حق آموزش» را به صورتی همزمان از همة جوانان کشور سلب می‌کنند. تا آنجا که نویسندة این وبلاگ می‌داند، امروز در کشور ایران، تمامی گروه‌هائی که سر در آخور سازمان سیا دارند، مانند نهضت آزادی، اصلاح طلبان، کارگزاران، مجاهدین انقلاب اسلامی و تحکیم وحدت، از حق فعالیت سیاسی نیز برخوردارند. و با آنکه تمامی این گروه‌ها، از نظر نویسندة این وبلاگ، زیر مجموعه‌ای از فاشیست‌های مسلمان‌اند، حق فعالیت از آنان سلب نشده. بنابراین چه دلیلی دارد که افرادی وابسته به همین گروه‌ها، در دانشگاه هم «شعبه» باز کنند، و به هزینة ملت ایران، برای دیگر دانشجویان، آن‌ها که علاقه‌ای به این نوع گروه‌ها ندارند، ایجاد مزاحمت هم بکنند؟

تجربة شخصی نویسندة این وبلاگ، به دانشگاه‌های آمریکای شمالی و مراکز آموزشی اروپای غربی محدود است. در این کشورها، وجود تشکل‌های دانشجوئی مجاز شمرده می‌شود، ولی صرفاً در چارچوب قوانین مملکت و مقررات ویژة هر دانشگاه! اما برخلاف ادعای «مضحک» سایت رعایای الیزابت دوم، این تشکل‌ها به هیچ عنوان جهت تصمیم‌گیری در مورد «ادارة امورکشور» فعالیت نمی‌کنند، و ملت هم، رئیس جمهور را برای خوشایند اینان انتخاب نخواهد کرد! ‌ چرا که «رأی اکثریت» برای این انتخاب الزامی است، و رأی یک گروه دانشجوئی کفایت نمی‌کند! بله، باید از سایت رعایای الیزابت دوم، و از «روزآنلاین»، که مهملات «دیلی‌نیوز» را در توجیه تظاهرات دانشجویان منتشر کرده بپرسیم، مگر در انگلستان یا در ایالات متحد، دانشجویان جهت «ابراز نظر در ادارة امور کشور»، بدون رعایت مقررات دانشگاه، در محیط‌های آموزشی «تظاهرات» به راه می‌اندازند؟ تشکل‌های دانشجوئی،‌ تنها در چارچوب قوانین کشور و مقررات ویژة هر دانشگاه حق فعالیت دارند. اگر گروهی در اعتراض به مسائلی که به دانشجو مربوط می‌شود اعتصاب می‌کند، به هیچ عنوان حق ایجاد آشوب در محیط دانشگاه و مزاحمت برای دیگر دانشجویان را نخواهد داشت. ظاهراً این نکته‌های «پیش‌پاافتاده» مورد توجه ریزه‌خواران سفرة فاشیسم قرار نمی‌گیرد، چرا که مصلحت خویش را در بلاهت، حماقت و مزدوری دانشجونمایان کشورمان خلاصه می‌کنند! هم‌اینان بودند که، به همراه استادان «فرهیخته‌شان»، در بحران‌های دانشگاهی سال 57، زمینه‌ساز براندازی سازمان سیا در ایران شدند. در 28 مرداد هم شاهد بودیم چگونه، به کوشش افرادی چون محمدمصدق، «شعبان‌خان» از شهربانی «میرپنج»، و ملکه اعتضادی، جهت تأمین هر بیشتر منافع استعمار به پا خاسته بودند، تا محمد مصدق به قهرمان تبدیل شده، و پدیدة «شعبان‌جعفری‌ها» و «ملکه اعتضادی‌ها» پای به محیط‌های آموزشی و دانشگاهی بگذارد. و شاهد بودیم که در تداوم همین سیاست «اوباش پروری» بود که، پس از براندازی 22 بهمن، کلیة امور کشور از طریق «ماشالله قصاب‌ها» و «زهراخانم‌ها»، و در تأیید فرمایشات «برحق» نایب «امام زمان» اداره می‌شد، تا از طریق «انقلاب فرهنگی»، «الله‌کرم‌ها»، پاسدارگنجی‌ها، و طبرزدی‌ها، دانشگاه را به اشغال خود در آورند. آنچه امروز به عنوان «اعتراض دانشجوئی» مشاهده می‌کنیم، امتدادی است بر همان پدیدة «ماشاالله قصاب» درخیابان‌ها! با این تفاوت که کار ماشاالله‌خان اینک به دانشگاه کشیده، و به همین دلیل هم این نوع «موضع‌گیری» سیاسی فقط توسط شیپورهای استعمار «توجیه» می‌شود. ولی همین شیپورها از سفر «ولادیمیر پوتین» به ایران هم ابراز نارضایتی می‌کنند!

سایت «بی‌بی‌سی» و «روز آنلاین» که به تأیید «جنبش» دانشجونمایان پرداخته‌ا‌ند، همزمان از مسافرت رئیس جمهور روسیه به ایران هم ابراز ناخوشنودی می‌کنند! چرا که، جهت تأمین منافع آنگلوساکسون‌ها در دو سوی آتلانتیک، کشورمان ایران، باید عرصة کشاکش غرب با روسیه باشد! گویا فقط در چنین شرایطی است که، امثال «مسعود بهنود»، دیگر رعایای الیزابت دوم، و اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، آسوده خاطر خواهند بود! به یاد داریم که دعوت از «ولادیمیر پوتین» به 8 سال پیش، یا همان دوران درخشان «شبه‌اصلاح‌طلبان» باز می‌گردد! آن هنگام اعضای ناتو، به رهبری ایالات متحد، در پی رسمیت دادن به حکومت «ملاعمر» در افغانستان بودند. و قرار بود سازمان ملل، این دست پروردة آنگلوساکسون‌ها را به عضویت قبول کند! طبیعی است که در چنین شرایطی، دیگر نوکران ضدامپریالیست آمریکا، از جمله حکومت «امام زمان»، با پشتگرمی به ارباب، به اظهار وجود در برابر همسایة شمالی برخیزند؛ نه جهت تأمین منافع ما ملت، که جهت تأمین منافع اربابا‌ن‌شان، چرا که منافع ملت ایران، برخلاف دستاربندان، با منافع ایالات متحد هیچ همسوئی ندارد.

منافع ملت ایران، ‌ مانند هر ملت دیگری، نخست در صلح و آرامش داخلی، و آرامش در مرزهای‌اش نهفته. بنابراین تبدیل کشور ایران به عرصة کشاکش میان دو ابر قدرت هسته‌ای، چون روسیه و آمریکا، ‌ کوچکترین منفعتی برای ملت ایران نخواهد داشت. این کشاکش، از پایان جنگ دوم جهانی تاکنون، در راستای تأمین منافع غرب، وسیله‌ای جهت سرکوب همه جانبة ما ملت به دست «دموکراسی‌های» غربی فراهم آورده. و سخنان اخیر «دز براون»، وزیر دفاع انگلستان، در باب «تعهد» کشورش به اسلام و طالبان، شاهدی است بر این مدعا! شاهدی است بر اینکه براندازی 22 بهمن، نیز در راستای تأمین منافع غرب سازمان یافت، تا پدیدة طالبان، از ایران به سراسر منطقه گسترش یابد. بله، دلیل ناخرسندی رعایای الیزابت دوم از سفر «ولادیمیر پوتین» به تهران را در این چارچوب می‌باید بررسی کرد. سایت حاکمیت انگلستان، به بهانة «دلسوزی» برای منافع ایران، و در واقع به دلیل تهدید منافع استعماری انگلیس در محدودة کشورمان، ادعا کرده، رئیس جمهور روسیه به این دلیل به ایران می‌آید که «فرامین» نیکولا سرکوزی را اجرا کند، و ایران را در «موضوع هسته‌ای»، تحت فشار قرار دهد! واقعاً که خنده‌دار است! به صراحت می‌بینیم، چگونه «پروپاگاند»، آن‌هنگام که در مسیر گزافه‌گوئی می‌افتد، ‌ حکایت «لطیفه» پیدا می‌کند. کدام عقل سلیم می‌پذیرد که دولت روسیه، از کشور فرانسه، یعنی متحد دست دوم آمریکا، در مورد روابط خود با یک کشور بزرگ همسایه «فرمانبرداری»‌ کند؟ و کدام عقل سلیم می‌پذیرد، که بنگاه سخن‌پراکنی «بی‌بی‌سی»، همان بنگاهی که در سال 1357،‌ «پروپاگاند» براندازی را بر عهده گرفته بود، امروز برای منافع ملی ایرانیان دلسوزی می‌کند؟! تا آنجا که نویسندة این وبلاگ از شرایط استراتژیک نوین برداشت می‌کند، تأمین منافع انگلستان، در ایران، از این پس، در چارچوب توافق سال 1904، می‌باید بر عهدة کشور فرانسه باشد، چرا که پیمان آتلانتیک شمالی، پس از شکست غرب در عراق، به بن‌بست رسیده. البته بنگاه «بی‌بی‌سی»،‌ کار زیادی به واقعیت‌های استراتژیک ندارد، رعایای ملکه می‌پندارند، ‌ با مرگ روح‌الله خمینی، مردم ایران هم تبلیغات استعماری سال 1357، از کانال «رادیو بی‌بی‌سی» را فراموش کرده‌اند! به همین دلیل مزورانه می‌نویسند، حکومت ایران سعی خواهد کرد، سفر رئیس جمهور روسیه را یک دستاورد مهم جلوه دهد در صورتی که چنین نیست:

«سفر آقای پوتین به تهران به رغم ظاهر فریبنده آن برای مقام های جمهوری اسلامی، ممکن است دستاورد مثبتی برای ایران نداشته باشد.»


چون بر اساس «پروپاگاند» آنگلوساکسون‌ها، گویا ارائة «تصویر ناخوشایند» از حضور «ولادیمیر پوتین» در ایران یک «اصل کلی» تلقی می‌شود! به این دلیل که منافع «بریتیش پترولیوم» در دریای خزر در خطر افتاده! و در نتیجه، «بی‌بی‌سی»، ادعا می‌کند‌ که، «ولادیمیر پوتین»، به دلیل شرایط نامساعد حکومت ایران در جامعة جهانی، جهت امتیاز گرفتن در دریای خزر، ایران را تحت فشار قرار خواهد داد! به نظر می‌رسد، پیش از مسافرت «ولادیمیر پوتین» به ایران، جیمزباند، طرح‌های محرمانة کرملین در مورد کشورمان را دزدیده و در اختیار رعایای الیزابت دوم گذاشته باشد! چرا که اینان نیز مانند استاد کاتوزیان به «کشف منظور» پرداخته، و از مقاصد پنهان دولت روسیه پرده برمی‌دارند! شاید جیمزباند، این‌بار خود را به شکل «نیکولا سرکوزی» در آورده، و در حین چاق سلامتی با رئیس جمهور روسیه، با دوربین‌های «لیزری» از اسناد پنهان در دیوارهای کرملین، و اهداف پنهان در ذهن و افکار «ولادیمیر پوتین» عکسبرداری کرده! و بر اساس اسناد و شواهد همان جیمزباند است که از دهان بی‌بی‌سی، بهنود، و تاج‌زاده، احساس خطر کرده‌ و برای‌مان فتوی صادر می‌کند! از آنجا که بهنود و تاج‌زاده، از خرده‌پاهای زیرمجموعة استعمار انگلیس در تهران‌اند، ‌مطالب‌شان را بررسی نمی‌کنیم، ولی یادآور می‌شویم که هر دو اینان شیپورچی استعمار انگلیس‌اند، و دیگ احساسات میهن پرستانه‌شان بی‌خود به جوش آمده، و به یاد «ترکمانچای»، جنگ‌های ایران و روسیه تزاری و غیره افتاده‌اند! دیگ احساسات اینان هم مثل دیگ همان‌هائی است که، در هر گذر، سری به «صدر اسلام» می‌زنند، تا اهداف استعمار را توجیه کنند! «روزآنلاین» و «نوروز» هم در حفظ منافع اربابان، به «صدراستعمار» انگلیس مراجعه کرده‌اند، تا مانند 8 سال دوران «اصلاح‌طلبی»، ‌فرصتی برای «بریتیش پترولیوم» در دریای خزر «زنده» کنند، چرا که منافع «ملی» این جماعت، در واقع همان منافع استعماری شرکت‌های نفتی انگلیس در ایران است. از آنجا که بررسی سخنان بهنود و تاج زاده، در مقایسه با «پروپاگاند» «بی‌بی‌سی» صرفاً اتلاف وقت است، نزد رعایای الیزابت دوم باز می‌گردیم. و «کشف» می‌کنیم که چگونه، بر اساس ادعای «بی‌بی‌سی»، «نیکولا سرکوزی»، با حمایت از سفر رئیس جمهور روسیه به ایران، به حاکمیت تهران اجازه نداده که حضور وی را وسیلة «تبلیغات» به نفع خود قرار دهد!

رعایای الیزابت دوم، در ادامه ترهات‌شان، با هدف تحریک افکار عمومی بر ضد کشور روسیه، ادعا می‌کنند، پیشتر سهم ایران از دریای خزر 50 درصد بوده، در صورتیکه امروز روسیه قصد دارد سهم ایران را به 11 در صد کاهش دهد! جهت روشن شدن این مطلب، برای کسانی که در جریان مسائل خزر نیستند، باید متذکر شویم، پس از شکست‌های نظامی ایل قاجار از تزارها، و طی دوران «جنگ سرد»، در دریای خزر، بر روی نقشه، از آستارا به بندرترکمن «خطی» کشیده بودند، و آنچه در این محدوده قرار می‌گرفت، «سهم» ایران به شمار می‌رفت! اگر روی کاغذ و در سایت «بی‌بی‌سی»، این محدوده 50 درصد از دریای خزر را شامل می‌شود، ما هم حرفی نداریم! ‌ ولی در عمل، حق و حقوق ملت‌ها را نه در بنگاه‌ رادیوهای بیگانه «رقم» می‌زنند، و نه روی کاغذ! ملت‌ها می‌باید در شرایطی قرار داشته باشند که بتوانند از حقوق خود دفاع کنند. و بهترین نمونة شرایط واقعی کشور ایران، وضعیت فعلی خلیج‌فارس است که، عملاً‌ به دست یانکی‌ها اداره می‌شود. پس بهتر است بازگردیم به خزر! طی دوران پرافتخاری که «بی‌بی‌سی» به آن اشاره دارد، کشور ایران، در واقع از حق کشتیرانی در این دریا نیز محروم بود، و 50 درصد کذائی «بی‌بی‌سی»، در عمل ابزاری جهت چک‌چانه‌های کشورهای عضو «ناتو» با اتحاد جماهیر شوروی به شمار می‌رفت! این شاید همان نکته‌ای باشد که، «جیمزباند» هنوز از آن عکس‌برداری نکرده، تا «پروپاگاند» استعمار انگلیس بتواند برقرار باشد، و به ما بقبولاند که، ‌پذیرفتن واقعیت‌های تاریخی مانند فروپاشی اتحادجماهیر شوروی، و تضعیف جبهة ناتو در منطقه، منافع ملی‌ما ایرانیان را واقعاً به خطر انداخته! و می‌دانیم که جان حاکمیت انگلستان به منافع ملی ما «پیوند» خورده، چرا که حاکمیت انگلیس از زمان قاجار تا به امروز، با نقاب منافع ملی ایران، پیوسته منافع استعماری خود را تأمین کرده. روزی این منافع «ملی»، در تحریم قرارداد رژی تنباکو بوده، تا بانک شاهی به جنتلمن‌های نزول‌خوار بریتانیا یک‌شبه مقروض شود، روز دیگر منافع «ملی» ما، گسترش انحصار چندملیتی‌های غرب بر منابع نفتی‌مان بوده، تا روز دیگر «ملی شدن نفت»، منافع ملی‌ما قلمداد شود! و اخیراً، منافع ملی‌ما، گویا در تداوم جنگ با عراق خلاصه می‌شد! و عجیب است که پیامد تأمین چنین «منافعی»، افزایش فقر ملت ایران، و رونق بازار چپاول استعمارگران بوده! و امروز هم دقیقاً در راستای تأمین همین منافع دروغین ملی است که، سخنگویان استعمار انگلیس، بیشرمانه برای منافع ملی ما ابراز نگرانی کرده، می‌گویند:

«از آنجا که ایران پیش‌از تجزیه اتحاد جماهیر شوروی 50 در صد دریای خزر را سهم خود می‌دانست، اکنون پذیرفتن سهم 11 درصدی از سوی مقام های جمهوری اسلامی و عموم ایرانیان از دست رفتن منافع ملی ایران در حوزه خزر تلقی خواهد شد.»

بله، هم‌میهنان عزیز! از این خلاصه در می‌یابیم که، استعمار انگلیس، جهت چنگ انداختن بر منابع نفتی خزر، خواهان سهم بیشتری است. و این سهم بیشتر را می‌باید از طریق تحریک افکار عمومی در ایران، و تشویق نوکران‌اش در داخل و خارج مرزها، جهت مخالفت با چهار کشور حاشیة دریای خزر: روسیه، قزاقستان، ترکمنستان و جمهوری آذربایجان تأمین کند! همچنان که از زمان انتصاب خاتمی شیاد ـ توسط روتاری کلاب، با همین ترفند، مانع از امضاء توافق‌نامة نهائی شد. و امروز هم در کمال وقاحت،‌ مطالبات «بریتیش پترولیوم» از «گازپروم» روسیه را، منافع ملی ایران می‌نامد:

«اگر دریای خزر بین پنج کشور ساحلی بطور مساوی تقسیم شود، سهم ایران، 20 درصد خواهد بود، اما اگر بر مبنای اندازه ساحل هر کشور تقسیم شود، سهم ایران بین 9 تا 11 در صد برآورد می‌شود.»

حال‌آنکه، در عمل، کشور ایران در شرایطی نیست و نخواهد بود که بتواند چنین تقاضای غیرمنطقی‌ای را برآورده کند،‌ و پافشاری بر چنین درخواست ابلهانه‌ای، ‌ تنها به «بریتیش پترولیوم» امکان می‌دهد که، در سواحل دریای خزر ایجاد تنش کرده، ایران را از انعقاد هر نوع قرارداد با کشورهای دیگر، جهت بهره برداری از منابع خزر محروم کند. همان فرصتی که محمد خاتمی مزدور، 8 سال برای «بریتیش پترولیوم» فراهم آورد. مشابه همان خیانتی که محمد مصدق در دسامبر 1944، جهت محروم کردن ایران از استخراج نفت شمال انجام داد، و پیامد شوم این جنایت، اشغال آذربایجان، و سپس ملی کردن نفت در سال‌های آتی بود. بله، می‌بینیم که مسافرت «ولادیمیر پوتین» به تهران، در سایت رعایای الیزابت دوم، منافع «بریتیش پترولیوم» را تهدید می‌کند، نه منافع ملی ایران را!


حال آنکه چنین مسافرتی خارج از تبلیغات حکومت جمکران، و خارج از «پروپاگاند» استعماری انگلیس، برای ملت ایران اهمیت فراوان خواهد داشت. چرا که تنش‌زدائی در روابط با همسایة‌ شمالی، گام بلندی در راستای تأمین منافع واقعی ملت ایران خواهد بود. و آنجا که منافع ملی‌ ما تأمین شود، بدیهی است که بهره‌برداری تبلیغاتی حکومت جمکران و یا هر حکومت دیگری از کوچکترین اهمیتی برخوردار نخواهد بود. بهتر است رعایای الیزابت دوم، که اشک تمساح برای «منافع ملی ما» در دریای خزر می‌ریزند، بدانند که اینبار خوشبختانه «محمد مصدق» در قید حیات نیست که با شعار اعمال سیاست «موازنة منفی»، عملاً کشورمان را به انحصار منافع غرب در آورد.


نقش فیزیک در پیشبرد فناوری

سه‌شنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۶

«لیدیزفرست»!
...

سالروز اعزام روح‌الله خمینی از عراق به پاریس، در حکومت جمکران، عنوان روز «نیروی انتظامی» بر خود گذاشته. همچنین به فرمان یهودستیزان غرب، ‌اهالی جمکران، آخرین جمعة‌ ماه رمضان را «روز قدس» نامیده‌اند،‌ و اوباش دولتی را در این روز «فرخنده» به خیابان‌ها سرازیر می‌کنند. ولی امسال، به دلیل تنگ آمدن قافیه، حکومت «مستقل» جمکران، تظاهرات مضحک روز قدس را یک هفته زودتر از روز موعد به راه انداخت، تا با تظاهرات نیروی انتظامی همزمان شود. چرا که ملایان هر وقت مصلحت بدانند،‌ ماه نو را رویت می‌کنند! به شیوة‌ صحرا نشینان صدر اسلام عمل می‌کنند، کاری هم با تقویم ندارند. بله، در این تظاهرات زودهنگام، حکومت اسلامی از کمک‌های بی‌شائبة رسانه‌ای کشور فرانسه نیز برخوردار شد. «دلفین مینوئی» که وظیفة ارائه «تصویر دلپذیر» از نوکران ضدامپریالیست جبهة ناتو را بر عهده دارد، چند تن از «آشنایان» مؤنث خود را نیز به میان تظاهرکنندگان حرفه‌ای به خیابان آورده بود، تا با گرفتن چند عکس «دلپذیر» از آنان، به «مهرنیوز» و دیگر رسانه‌های حکومت امام زمان امکان دهد به «شوت‌و‌پرت‌ها» بباورانند که «آدم» هم در میان تظاهرکنندگان و جیره‌خواران حکومتی دیده می‌شود! البته هر موجودی هر قدر بازیگوش و سر‌به هوا، اگر به این عکس‌ها نگاهی می‌انداخت، جای پای «دلفین» را در آن‌ها می‌دید! بله، در حکومت جمکران،‌ تظاهرات امری است «الهی»، که فرمان آن همواره از سوی خداوند، یا همان جبهة ناتو به بندگان مسلمان‌اش صادر می‌شود. و به همچنین است تظاهرات دانشجونمایان در دانشگاه تهران!

فرمان این تظاهرات و شعار‌های‌ا‌ش را مدیون جنجال سازمان یافتة دانشگاه کلمبیا هستیم. اگر ریاست محترم دانشگاه کلمبیا بنده‌نوازی نمی‌کرد، و نمایش مهوع احمدی‌نژاد را به راه نمی‌انداخت، امروز، تظاهرات فعلة فاشیسم در دانشگاه تهران نمی‌توانست اینچنین بازتاب وسیع بیابد. پس بهتر است هم «تحکیم وحدتی‌ها» و هم طرفداران احمدی نژاد، در بی‌خبرنامة امیرکبیر، مراتب قدردانی خود را نخست از حاکمیت ایالات متحد اعلام دارند! چرا که از برکت جنجال برای احمدی نژاد در کلمبیا بود، که عربده‌جوئی دو گروه «لات و اوباش» در دانشگاه تهران، باعث شد تا صدای دیگران خاموش بماند. و این شیوة «مقدس» را همانطور که می‌دانیم، دو قطبی کردن فضای جامعه می‌نامند،‌ و شیوه‌ای است شناخته شده در نظام فاشیست‌ها. ‌ و ریشة اصلی آن در دعوت‌نامة رئیس دانشگاه کلمبیا از احمدی نژاد قرار دارد. بله، این بود حکمت دعوت مهرورزی به پیشگاه ارباب در کلمبیا، دعوتی که زمینه‌ساز جنجال رمالان و پادوهای‌شان در بلاد غرب شد. و دیدیم که چگونه رمالان، ‌ به دروغ از «توهین»، زبان به شکوه گشودند، و شرکای‌شان هم ادعا کردند اصلاً توهینی در کار نبوده! در واقع، «توهینی» هم در کار نبود، «تلاشی» بود برای گرم کردن تنور دعانویسان! پیامدهای ملموس این تلاش خیرخواهانه نیز همچنان ادامه دارد. پس به حکمت متخصصین هدایت افکار عمومی در غرب «ایمان» بیاوریم، ‌ و هم‌صدا با مولوی بخوانیم:

رو مکن زشتی که نیکی‌های ما
زشت آید پیش آن زیبای ما

بی‌جهت نیست که علی خامنه‌ای، اینچنین شیفته و دلباختة «تحریم» ملت ایران شده. این تحریم‌ها برای دستاربندان، جنگ، یا همان «پیشرفت در همة زمینه‌ها» را به ارمغان خواهد آورد. و به همین دلیل، روزی‌نامة «نیویورک تایمز»، مدام از دوران «خوش» جنگ میان ایران و عراق یاد می‌کند و بر گذشته‌ها افسوس فراوان می‌خورد. و باز هم بی‌جهت نیست که سایت «روز آنلاین»، با انتشار تحلیل‌های نیویورک تایمز، به تبلیغات برای جنگ ادامه می‌دهد. به زعم «نیویورک‌تایمز»، ‌ جهت جلوگیری از جنگ، باید تحریم‌ها را بر ایران افزایش داد! البته می‌دانیم که ادامة تحریم‌ها نهایتاً خود به جنگ خواهد انجامید! ولی «نیویورک‌تایمز»، طبق معمول خود را به کوچة علی‌چپ زده! و همزمان، دستورات لازم جهت آغاز جنگ را هم برای حکومت مفلوک جمکران صادر می‌کند. خواست پنتاگون، که از زبان «نیویورک‌تایمز» ابراز می‌شود، این است که سپاه‌پاسداران به نیروهای آمریکا در عراق یک حملة «نمایشی» صورت دهد، تا با یک تیر چند نشان بزنند. هم به جهانیان ثابت کنند که جمکرانی‌ها، ارواح شکم‌شان خیلی «ضدامپریالیست‌اند»، البته از نوع ضدامپریالیست‌های «نوکر»، عین هوگو چاوز خودمان ـ ضدامپریالیست‌های نوکر آمریکا را هم از این به بعد «جمپریالیست» می‌خوانیم که همزمان تبلوری باشد از «جمکران» و «امپریالیسم»! بله، «جمپریالیست‌ها» با سلاح آمریکائی، چینی و اسرائیلی می‌جنگند، بنزین مصرفی، جهت نقل‌و‌انتقالات نظامی، را هم از ایالات‌متحد دریافت می‌کنند! و هر گاه ایالات متحد بنزین‌شان را قطع کرد، مبارزات «جمپریالیستی‌شان» هم قاعدتاً باید به پایان برسد! و به این مجموعه «شرایط» پرافتخار هم در بلندگوهای‌شان می‌گویند، «نبرد با آمریکا»! در گیرودار چنین نبردی است که ‌پاسداران جان بر کف اسلام و «امام زمان» می‌توانند زمینه را جهت حضور ارتش ایالات متحد در سواحل دریای خزر فراهم آورده، مایة خشنودی و رضایت خداوندگار خود در واشنگتن شوند. و ما ملت بازمی‌گردیم به دوران «طلائی» نخست وزیری امیرعباس هویدا، که کلیه امکانات و وسایل رفاه برای ایالات متحد جهت خبرچینی در ساحل دریای خزر فراهم آمده بود! با یک تفاوت کوچک، در زمان نخست وزیری هویدا، ملت ایران به چنین افلاسی نیفتاده بود، بجای حقوق و مزایا اوراق پوچ «عدالت» بین کارمندان تقسیم نمی‌شد،‌ و ریزه‌خواران پنتاگون، همه روزه، به خط و نشان کشیدن برای ملت ایران نمی‌پرداختند، گزافه‌گوئی هم نمی‌کردند!

نویسندة تحلیل «کشکی ـ استراتژیک» نیویورک‌تایمز، ادعا کرده که یک «مقام مطلع» به او گفته، «جنگ با ایران شروع خواهد شد، اگر پاسداران آغازگر جنگ باشند!» اینچنین است که «مقام مطلع»، به نوکران خود «بفرما» می‌زند! که از دوران‌باستان گفته‌اند، «لیدیز فرست!» همانطور که در سال 1358، به «لات و اوباش»، ‌جهت اشغال سفارت آمریکا «بفرما» زدند، تا ایالات متحد «خشمگین» شود، و ضمن قطع رابطه، دارائی‌های ایران را نیز مسدود کند، و روح‌الله هم بگوید، «رابطه با آمریکا را می‌خواهیم چه کنیم؟»، و یا اینکه، «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند!» امروز هم مثل گذشته، گویا زمینه را باید خودشان برای «ارباب» فراهم کنند! و صدالبته، ‌ناگفته نماند، طی مدتی که «نبرد با امپریالیسم» ادامه داشت، همچنان بنزین را از آمریکا می‌خریدیم! ولی نه روح‌الله «مبارز»، و نه دولت میرحسین موسوی به این مطلب اشاره نمی‌کردند؛ و طبیعی است که ایالات متحد هم، جهت حفظ آبروی «جمپریالیست‌ها»، کلامی بر زبان نمی‌آورد! بله، «جنتلمن» بودن این دردسرها را هم دارد! و تا زمانی که روح‌الله «جام زهر» را سر نکشیده بود، عربده‌جوئی‌های‌اش ادامه داشت، و میرحسین موسوی هم با سوءاستفاده‌ از «آقائی آمریکا»، همزمان هم از ایالات متحد بنزین می‌خرید، و هم به نبرد با آمریکای جهانخوار مشغول بود، و آنروزها، برخلاف امروز، هیچ سخنی از «کودکان بیخانمان تهران» از دهان ایشان بیرون نمی‌آمد. بله، اینبار هم، ‌ مانند آبانماه سال 1358، حکایت همان «لیدیزفرست» است! سپاه پاسداران پیشقدم می‌شود، تا دیگ خشم ایالات متحد را حسابی به جوش آورد، و آمریکا بتواند افتخار ورود به جنگ با سپاه «مقدس» پاسداران را داشته باشد. انگشت اتهام را هم، نه به سوی حکومت مسخرة جمکران، که به سوی ملت ایران بگیرد و بگوید، این‌ها شروع کردند!




دوشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۶

پروپاگاند و «سیاست»!
...

در وبلاگ امروز هم چند سطری را به «پرنس هری» اختصاص می‌دهیم،‌ تا بتوانیم ابزار «پروپاگاند» را از دیدگاه «برتری‌طلبان آنگلوساکسون» بررسی کنیم. سایت «رعایای» الیزابت دوم، مورخ 6 اکتبر 2007، با انتشار یک عکس تمام قد از یک کلنل ارتش انگلستان، از کشته شدن وی در «نبرد» افغانستان خبر داده، متذکر می‌شود که وی، مربی «پرنس هری» هم بوده! و می‌دانیم که سایت «رعایای الیزابت دوم»، تا آنجا که بتواند، اخبار کشته شدن غیرنظامیان افغان توسط نظامیان انگلیس را کم ارزش و بی‌اهمیت جلوه می‌دهد. در سایت به «وقت گرینویچ»، افغان‌هائی که توسط نظامیان غارتگر ناتو به قتل می‌رسند، نه نام دارند و نه نشان، نه تصویر دارند، و نه شغل پرافتخاری همچون «کلنل رابرتز» که هم افسر ارتش انگلیس باشند، و هم مربی حضرت «پرنس هری»! بله، افغان‌ها در سایت حاکمیت انگلستان، تلی بی‌نام و نشان‌اند که انسانیت و فردیت شامل حال‌شان نمی‌شود. در نتیجه، کسی هم از مرگ تل ناشناس تأسف نخواهد خورد! مردم سرزمینی که در آن، بنا بر ادعای وزیر دفاع انگلستان، به دلیل «تعهد انگلستان»، هیچ راه حل سیاسی، خارج از اسلام و طالبان نمی‌تواند وجود داشته باشد، طبیعتاً تل بی‌نام و نشان هم خواهند بود، تا مبادا سرکوب و کشتاری که متحمل می‌شوند، خاطر آسودة «شهروندان» دموکراسی‌های غرب را «پریشان» کند! بله، به یاد داریم که هفتة گذشته «دز براون» وزیر دفاع انگلیس، ناچار شد، آشکارا یادآور «تعهدات» حاکمیت انگلستان به توحش اسلام شود! البته این اظهارات بیشرمانه واکنش‌هائی را در رسانه‌های افغانستان به همراه آورد، هر چند که در مورد ایران، چنین اظهارات «اسلام‌پناهانه» از جانب نخبگان غرب، نه تنها هیچگاه پاسخی مناسب دریافت نمی‌کند، که در عمل، مورد تأیید رسانه‌های حکومت مفلوک اسلامی هم قرار می‌گیرد!

روز یکشنبه 7 اکتبر سالجاری، خبرپراکنی «حنا زرچوبه»، به نقل از یک شرق‌شناس بسیار نخبة آلمانی اعلام داشت، «غرب الگوی مناسبی برای دموکراسی در کشورهای اسلامی نیست!» این شرق‌شناس که در سفارت رمالان در برلن سخن‌پرانی می‌کرده، ‌ بجای پرداختن به حوزة تخصصی خود، اینبار به سیاست مشغول شده، توصیه می‌کند که، جهت استقرار دموکراسی خوب و «حقیقی»، می‌باید از «لات‌بازی‌های» روح‌الله خمینی پیروی کنیم! «حنازرچوبه» می‌نویسد، شرق‌شناس کذا، «اشتاین باخ»، رئیس موسسة مطالعات جهانی و منطقه‌ای «لایپنیتز» هامبورگ است، که در نشست «دموکراسی و اسلام» این ترهات را به زبان آورده. بهتر است بدانیم که نمونة دموکراسی برای «اشتاین باخ»، همان نمونة چپاول و سرکوب نظامی غرب در عراق است! و براهین وی جهت اثبات شکست دموکراسی غرب در عراق نیز، عدم حفاظت ارتش ایالات متحد از موزه‌ها و ذخائر فرهنگی عراق است! بله، وقتی یک پادوی محافل فاشیست، از دموکراسی سخن می‌گوید، نتیجه به از این نمی‌تواند باشد. «اشتاین باخ» گویا در جریان نیست که ارتش ناتو جهت استقرار دموکراسی به عراق و افغانستان لشکرکشی نکرده! و غارت موزه‌های عراق هم، ‌مانند غارت نفت این کشور، قسمتی از برنامه‌ها و پیش‌بینی‌های نظامی ارتش ایالات متحد بوده!

بله، «برادر» اشتاین باخ در ادامه فرموده‌اند، ‌غارت مراکز فرهنگی، ‌ هویت ملی عراق را خدشه‌دار کرده، و برنامه‌ریزی برای آیندة عراق را دچار اشکال می‌کند! ایشان همچنین پس از یک دهان روضه‌خوانی برای مردم فلسطین، متذکر شده‌اند که دموکراسی غرب «خوب» نیست، چرا که، دولت‌های غربی از رژیم‌های مستبد در کشورهای اسلامی پشتیبانی می‌کنند! البته ایشان یک الگوی «حقیقي» دموکراسی هم برای کشورهای مبتلا به طاعون اسلام در آستین دارند: همان نمونة پرافتخاری که 28 سال پیش با حمایت سازمان سیا، و ارتش ناتو در کشور خودمان استقرار یافته. «اشتاین باخ» که مشخص نیست جهت تدوین «دموکراسی اسلامی» چند «یورو» از سفارت رمالان دریافت کرده، تعریف نوینی از دموکراسی ارائه داده و می‌گوید:

«در هر کشور اسلامی موضوع دموکراسی باید بر اساس فرهنگ و سنت آن‌کشور پایه‌گذاری شود.»

با توجه به این که «سنت» و «فرهنگ» دو مفهوم کاملاً متفاوت‌اند؛ اولی «ثابت»، و دومی «پویا» است، می‌توان گفت که این نسخه‌های ابلهانه فقط ریشه در همان سیاست‌های استعماری‌ای دارد که «دیانت» را عین «سیاست» می‌خواهد، ‌ تا «دیانت»، «سیاست» را به اسارت خود گیرد، و از پویائی جامعه عملاً جلوگیری به عمل آورد. در ضمن بر اساس ترهات همین «اشتاین باخ»، دموکراسی آلمان هم می‌بایست بر اساس «نازیسم» و «فرهنگ» شوالیه‌های «توتون» پایه‌ریزی می‌شد! و شاید «اشتاین باخ»، از عدم تحقق این نوع دموکراسی در آلمان دلخور هم باشد! در هر حال «سرقدم رفتن» جناب «اشتاین باخ» در سفارت رمالان، به مذاق «حنازرچوبه» بسیار خوش آمده، چرا که می‌نویسد:

«اشتاین‌باخ، حکومت اسلامی را تلاش واقعی برای استقرار حقیقی دموکراسی اسلامی در جهان اسلام به رهبری خمینی دانست.»

و ما هم به اهالی «حنازرچوبه» می‌گوئیم که، ملت ایران با این قماش نخبگان دست به دهان غرب که در مقابل دریافت مزد به تمجید و ستایش از جنایتکاران می‌نشینند، از سه دهة پیش از نزدیک آشنا شده. تکرار مهملات ریزه‌خواران سفرة فاشیسم نمی‌تواند برای حکومت دست‌نشاندة سازمان سیا، کسب وجهه کند. و از این رو شاید بهتر باشد، با اقتداء به برادر «محمد قوچانی» در «هم‌شهری»، شیوة «پروپاگاند» نوین را بیازمائید.

روز گذشته، محمد قوچانی، ‌جهت بازار گرمی برای «هم‌شهری»، عاجزانه خواستار توقیف این نشریه شد! تا «هم‌شهری» هم شریک سفرة مخالف‌نمایان شود. پیش از ادامة مطلب لازم به یادآوری است که در چارچوب بمباران تبلیغاتی، یا همان «پروپاگاند»، رسانه‌های فراوانی در حکومت رمالان منتشر می‌شود. ولی هیچیک از این رسانه‌ها خارج از «پروپاگاند» جنگ، یا تحریک افکار عمومی، مطلبی ارایه نمی‌دهد. به عنوان نمونه، همین رسانة «همشهری»، دو روز پیش، خبر مرگ فرح پهلوی را شایع کرد. و به ادعای «پیک‌نت» این خبر جهت گمانه زنی در مورد واکنش مردم انتشار یافت. ولی آنچه در سایت «گویانیوز»، به عنوان پیامد این خبر سراپا دروغ انتشار یافت، به مراتب از ادعای «پیک‌نت» فراتر می‌رود.

«گویانیوز» که متعلق به گروه اکبر رفسنجانی است، با هدف تبلیغ برای بازگشت سلطنت، عکس‌هائی از حضور جیمی کارتر و همسرش در ضیافت دربار پهلوی منتشر کرده! مخاطبان این تبلیغات، اکثریت جمعیت ایران، یا جوانانی‌اند که از دوران پهلوی دوم هیچ نمی‌دانند، جز حکایاتی که از بزرگترها شنیده‌اند. و با مشاهدة تصاویری که «گویانیوز» انتشار داده، این‌ مخاطبان، افرادی را می‌بینند که کوچکترین ارتباطی با اراذل و اوباشی که امروز در رأس هرم قدرت حکومت اسلامی قرار گرفته‌اند، ندارند. در این «تصاویر»، زن و مرد در کنار یکدیگر نشسته‌اند، لباس‌ها و آرایش مرتب دارند و از همه مهم‌تر اینکه، در این تصاویر، رئیس جمهور آمریکا در کنار شاه ایران، جام «شامپاین» به دست گرفته! پیش از ادامة مطلب یک پرانتز مهم باز کنیم.

طی‌ سال‌های حکومت پهلوی، و در پی «تعهد» استعمار انگلیس به حفظ حاکمیت اسلام در کشورمان، هیچکس حق نداشت فیلم و یا تصویری از شخص اول مملکت منتشر کند، که وی را در حال نوشیدن مشروب و یا رقص با زنان نشان ‌می‌دهد. حتی سیگار کشیدن فرح پهلوی نیز می‌بایست از چشم مردم پنهان می‌ماند. تصاویر «بالا بردن» جام شامپاین، برای نخستین بار از تلویزیون «جام جم» پخش شد. و این مختصر را گفتیم تا «شوت و پرت‌ها» بدانند، که خرابکاری و تحریک افکار عمومی از رسانه‌های رسمی کشور ایران آغاز شد، ‌ رسانه‌هائی که همگی تحت نظارت سازمان امنیت قرار داشت، و هنوز هم در بر همین پاشنه می‌چرخد. پیش از حضور کارتر در ایران، تصاویر اعضای خانوادة سلطنتی به طور کلی، و شخص شاه به طور خاص نمی‌بایست در حال نوشیدن مشروب و یا رقص به چاپ برسد. در ظاهر، به این دلیل چنین ممنوعیتی اعمال می‌شده که، بنا بر ادعای رئیس ساواک، بهانه به دست آخوند جماعت داد نشود، تا مردم ساده لوح را «تحریک» کنند، ولی معلوم نیست چرا با ورود جیمی کارتر منفور به ایران، چنین ممنوعیت سرنوشت‌سازی ناگهان «یک‌شبه» لغو می‌شود! بله، مسلماً دلیلی داشته، دلیل‌اش هم چند ماه بعد، با هواپیمای «ارفرانس» در فردگاه مهرآباد «تخلیه» شد! حال بازگردیم به تصاویر سایت «گویانیوز».

کسی که به این تصاویر می‌نگرد چه می‌بیند؟ رأس هرم قدرت در ایران و ایالات متحد را می‌بیند که از نظر ظاهر،‌ لباس و آرایش با یکدیگر تفاوتی هم ندارند! به زبان ساده‌تر هیئت حاکمه‌ای را مشاهده می‌کند که از هیبتی انسانی و «به‌هنجار» برخوردار است، و طی دورانی بر ایران حکومت ‌کرده‌، ‌ که شرایط به مراتب از وضعیت فعلی مساعدتر بوده. در آن دوران، تهدید مداوم تهاجم نظامی وجود نداشت، حجاب اجباری نبود، به بهانة مبارزه با منکرات، اراذل و اوباش مسلح به خانه‌های مردم نمی‌ریختند، و یا در خیابان ایجاد مزاحمت نمی‌کردند، «کار» هم گویا برای همه فراوان و مهیا بود، مشکل مسکن اینچنین کمرشکن نبود، و ... و بسیاری دیگر از امتیازاتی که مردم ایران امروز در عمل از آن محروم‌ شده‌اند. یک جوان ایرانی، زمانی که به تصاویر خامنه‌ای، خاتمی، معصومة ابتکار، یا حداد عادل می‌نگرد، با توجه بر آنچه بر روزمره‌اش می‌گذرد، جز توحش هیچ نخواهد دید. فقط کافی است، به اخراج گروهی از کارگران و اعلام ورشکستگی «دروغین» کارخانه‌ها، از قبیل کارخانة نیشکر هفت تپه نگاهی بیافکنیم. و این واقعیت پیش‌پاافتاده را در نظر آوریم که، امروز حکومت ایران، ‌فقط نفت صادر می‌کند، تا با ارز خارجی همه چیز وارد کند! چرا که عوامل دولت در مقابل «واردات»، کمیسیون می‌گیرند! به عبارت دیگر حکومت رمالان،‌ نفت را به چپاول شرکت‌های غربی می‌دهد، تا تولید را در ایران متوقف نگاه دارد، و کارگران را به کارتن خواب تبدیل کند، و از طریق «دلالی»، دامنة‌ چپاول دولتی‌ها را گسترش دهد. ولی خدمات حکومت «امام زمان» به این مختصر خلاصه نمی‌شود. کارمندان نیز بجای حقوق، اوراق پوچ «سهام عدالت» دریافت می‌کنند، تا رونق بازار بورس ملایان تأمین شود. و در کنار این فعالیت‌های اسلامی، حکومت مستقل «امام زمان»، از طریق اعزام دانشجو به ایالات متحد و کشورهای تحت‌الحمایة استعمار انگلیس، ‌ جیره و مواجب استادان «عالم» آکادمی‌های غرب را نیز فراهم می‌آورد. در چنین وانفسائی است که «گویانیوز» اقدام به انتشار تصاویر منتشر نشده‌ای از فرح پهلوی می‌کند. تا اگر باز هم بخت یاری کرد، «شاه» برگردد، و شیوخ ریزه‌خوار استعمار، مانند دوران «میرپنج»، یکبار دیگر بتوانند در پناه سلطنت از گزند روزگار محفوظ بمانند و نقش «اوپوزیسیون» را عهده‌دار شوند، و سایت حکومت انگلیس از میان آنان، «رهبرکبیر» آینده را هم انتخاب کند!

از این جهت است که امروز، مشتی «دانشجونما» دوباره جهت سازمان‌دهی آشوب، رسماً اعلام آمادگی کرده‌اند. و خبرنامة «امیرکبیر» نیز از تدابیر شدید امنیتی و اعتراضات دانشجویان «ضددیکتاتور» مطالبی انتشار داده. بله، دانشگاه بهترین محل برای بحران آفرینی در جهان سوم و به ویژه در ایران شده، چرا که مشتی «لات و اوباش»، دانشگاه را با محل فعالیت‌های سیاسی اشتباه گرفته‌اند. فرزندان رشید حکومت «امام زمان»، بجای آنکه چند صفحه کتاب از بر کنند و دیپلمی بگیرند، پایشان که به محوطة دانشگاه می‌رسد، در اثر تبلیغات کارساز ساواک، به این توهم دچار می‌شوند که حل مسائل و مشکلات مملکت بر عهدة آنان است! دقیقاً همانطور که در حوزه‌های علمیه، «پابرهنه‌ها» را جهت حل مسائل مملکتی بسیج می‌کنند. و پیوستن این دو گروه اوباش به تشکیلات ماشاالله قصاب‌ها، برای سازمان دادن براندازی زیر نظر ساواک کفایت خواهد کرد. بهتر است بدانیم دانشجویانی که به جنجال و هیاهو بر ضد «مهرورزی» مفلوک پرداخته‌اند، هیچ اهمیت نمی‌دهند که جاسبی با همدستی گروه رفسنجانی، بر خلاف قوانین و مقررات وزارت علوم، جیب‌شان را می‌زند، و شهریه را افزایش می‌دهد، یا نه؟ مبارزان «سرقبرآقا» می‌خواهند، به شیوة روح‌الله، «توی دهن این دولت بزنند»، و خودشان « دولت تعیین کنند!» در صورتیکه به جز ساواک، هیچکس از اینان نخواسته که در سیاست کشور دخالتی داشته باشند. در واقع، آیا آن‌ها که می‌پذیرند، امثال جاسبی و دارودستة رفسنجانی، آشکارا جیب‌شان را بزنند، صلاحیت دارند که برای مردم یک کشور تعیین تکلیف هم بکنند؟ تحکیم وحدتی‌ها اگر طبیب‌اند، ابتدا سر خود دوا کنند! فرداست که دوباره نام دانشجویان «شهید»، «قربانی شکنجه» و «ناپدید شده»، در رسانه‌های ریزه‌خوار استعمار، ردیف شود،‌ و «پدر نگران» و «مادر دلسوخته»، خواهران، برادران و دیگر اعضای قبیله، به نقل خاطرات خود از دانشجویان شهید و مفقود بپردازند. و جمع‌آوری امضاء برای این یا آن «زندانی» فرضی آغاز شود. پس بهتر است در همین وبلاگ بگوئیم که از فعالیت سیاسی دانشجویان حمایت نمی‌کنیم! و هیچ بیانیه‌ای را هم امضاء نخواهیم کرد. چرا که معتقدیم دانشگاه محل درس خواندن است، نه فعالیت‌های سیاسی.



نقش فیزیک در پیشبرد فناوری

یکشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۶


پروپاگاند و فاشیسم!
...

پیشتر گفتیم که «پروپاگاند» پیامی است از جانب «قدرت»، جهت دریافت پاسخ مطلوب. جهت توضیح این مطلب یک نمونة ساده ارائه می‌دهیم. چندی پیش، رسانه‌های «مردمی» تصویر «پرنس هری»، نوة‌ الیزابت دوم،‌ ملکة آنگلیکان‌ها را، در یک بالماسکه انتشار دادند. در این تصویر، «هری» یک بازوبند بسته بود که بر روی آن نقش «صلیب شکسته»، یا سمبل «نازی‌ها» به چشم می‌خورد. حال باید دید، پیام این تصویر چیست؟ برای افرادی که نمی‌دانند با انتشار چنین تصویری در عمل، مورد تهاجم «پروپاگاند» فاشیست‌ها قرار گرفته‌اند، ‌ انتشار این عکس موهن، صرفاً مایة سرشکستگی خانوادة سلطنتی انگلیس تلقی خواهد شد! ولی پیام واقعی چنین تصویری، ارائة «چهره‌ای دلپذیر» از فاشیست‌ها به دو طبقة متفاوت و متضاد اجتماعی است: فاشیست‌های «پابرهنه» و فاشیست‌های به اصطلاح «نخبه»! به این ترتیب، اراذل و اوباشی که معمولاً در استادیوم‌های ورزشی به نفع این یا آن تیم فوتبال عربده می‌کشند، و گلة فکل‌کراواتی‌هائی که جهت تماشای مسابقات تنیس یا اسب سواری در میادین مسابقه ازدحام می‌کنند، همزمان الگوی «مناسب» اجتماعی خود را در عکس شاهزاده «هری»، مشاهده خواهند کرد، که به «اصل» خود رجوع کرده، و آشکارا آرم نازی‌ها را برگزیده!

«لات و لوط‌‌ها»، از مشاهدة یک «پرنس» در اردوگاه خود احساس «غرور» می‌کنند، چرا که، «پرنس هری» در رأس هرم قدرت قرار گرفته، همان‌جائی که «بین‌الملل اراذل»، رویای رسیدن به آنرا در سر می‌پروراند. پس با ارائة تصویر یک پرنس «نازی»، رویای اوباش در ولایت آنگلوساکسون‌ها تا حدودی جامة عمل می‌پوشد؛ که گفته‌اند، «وصف‌العیش، نصف‌العیش»! از سوی دیگر «نخبگان» که تا پیش از فروپاشی جبهة آتلانتیست‌ها، ناچار بودند گرایش خود به اردوگاه هیتلر را پنهان دارند، ‌ تا حدی از نظر وجدانی آسوده خاطر خواهند شد. چرا که، اگر «پرنس هری» به نازی‌ها گرایش دارد، پس نازیسم ‌نمی‌تواند آنقدرها که می‌گویند، «بد» باشد! به ویژه که پس از انتشار تصویر کذا، هیچ واکنش رسمی از طرف دربار آنگلیکان‌ها مشاهده نشد. نه الیزابت دوم، نه «پرنس هری»، هیچکدام ابراز تأسف نکردند. بنابراین، ‌از نظر دربار انگلیس، استفاده از آرم نازی‌ها هیچ اشکالی ندارد.

حال ببینیم چرا چنین تصویری انتشار یافت، و به زبان ساده‌تر، چرا رسانه‌های آنگلوساکسون‌ها در این سوی آتلانتیک، به تبلیغ غیرمستقیم برای فاشیسم پرداختند؟ پاسخ به این پرسش را در تغییر جهت آرام سیاست استعمار انگلیس به سوی «پیش‌آتلانتیسم»، یا دورة استعمار سنتی می‌توان یافت! در سال 2004، ملکة آنگلیکان‌ها، در کاخ الیزه، حضور یافت، تا بر دوام پیمان «تفاهم متقابل» با فرانسه، که وارد یکصدمین سال خود می‌شد، تأکید کند. این پیمان در سال 1904، میان فرانسه و انگلیس منعقد شد. و بر اساس آن دو قدرت استعماری آنزمان متعهد شدند که در مستعمرات خود، از منافع یکدیگر «حمایت» کنند! در پی انعقاد همین پیمان بود که فرانسه و انگلیس در سال 1914 هر دو بر علیة آلمان وارد جنگ می‌شوند، و جنگ جهانی اول را به راه می‌اندازند. و در پی انعقاد همین پیمان است که، امروز فرانسه می‌باید حافظ منافع استعمار انگلیس در عراق باشد. بد نیست بدانیم که سال 1904، جنگ میان روسیة تزاری و ژاپن آغاز شد، که به شکست روسیه انجامید.

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که الیزابت دوم، ‌ هر چند در ظاهر به عنوان «فرد» در سیاست دخالت نمی‌کند، در واقع نمایندة طبقة‌ حاکم بر کشور انگلستان است. از اینرو پیوندی ناگسستنی با محافل سرمایه‌داری، کلیسا و برتری‌طلبان «ناب‌گرا»، ‌ یا همان کوکلوکس‌کلان‌های آنسوی آتلانتیک دارد. الیزابت دوم، در واقع سخنگوی حاکمیت انگلستان است. و در این چارچوب دولت انگلیس، به عنوان نمایندة‌ سرمایه‌داری، فقط جزئی از این حاکمیت به شمار می‌رود. بله، مقام سلطنت در انگلیس همزمان نمایندة «سنت»، و سرمایه‌داری «غیرسنتی» است.

پس از تأکید بر تداوم پیمان استعماری 1904، الیزابت دوم در سال 2007 راهی ایالات متحد شد، تا علیرغم تبلیغات فراوان در همگامی با آمریکا، تلویحاً کناره‌گیری انگلیس از جبهة خاورمیانه را به اطلاع حاکمیت آمریکا برساند. و اگر به یاد داشته باشیم پس از این سفر بود که کناره‌گیری تونی بلر از پست نخست وزیری علنی شد، و جانشین وی گوردون براون نیز، زمزمة خروج از عراق را سر داد. و در پی همین تغییرات ناگهانی بود که دفعتاً، یک یهودی مجارتبار، پای به کاخ ریاست جمهوری فرانسه می‌گذارد. و هر چند این امر باعث خنده و تفریح نویسندة‌ این وبلاگ شد، ولی بسیاری از فرانسوی‌ها از چنین «معجزه‌ای» بسیار خشمگین و شرمنده‌اند. برای کسانی که شرایط فرانسه را نمی‌شناسند، باید توضیح دهیم که تا پیش از افلاس استعمار انگلیس در عراق، طبق قوانین «نانوشته»، حتی پروتستان‌های فرانسوی‌الاصل نیز نمی‌توانستند به مقام ریاست جمهوری برسند، ‌ چرا که حاکمیت فرانسه خود را پروتستان نمی‌داند، کاتولیک است! حال بازگردیم به تغییرات در سیاست استعماری انگلیس.

تغییر سیاست انگلیس، دقیقاً از «روند جایگزینی» در ضمیر ناخودآگاه، پیروی می‌کند. چرا که، طی روانکاوی، هر گاه ضمیر ناخودآگاه یک تکیه‌گاه از دست می‌دهد، یک گام به عقب باز می‌گردد و در پیشینة روانی، تکیه‌گاه نوینی برای خود می‌یابد. به این ترتیب، هر چه روانکاوی به پیش می‌رود، ضمیر ناخودآگاه به ریشة ناهنجاری‌ها و عصبیت‌ها که در «گذشتة‌ دور» قرار گرفته، نزدیک‌ و نزدیک‌تر می‌شود. البته این امر، در مورد افرادی است که «قابل درمان»‌ تشخیص داده شوند! ولی جالب است که، استعمار نیز درست در همین مسیر گام بر می‌دارد. و از آنجا که تکیه‌گاه استعمار «جنگ» است، هر گاه در یک جنگ به بن‌بست می‌رسد، به پیمان قدیم‌تر خود تکیه می‌کند. تفاوت روند عقب‌نشینی استعمار با عقب‌نشینی ضمیر ناخودآگاه طی روانکاوی در این است که، روانکاوی به فرد امکان می‌دهد خود را از اسارت ناهنجاری‌هائی که وی را در بن‌بست قرار داده‌اند،‌ نجات دهد، و از رویاروئی با واقعیت‌ها به بهانه‌های مختلف نگریزد. در صورتی که در مورد استعمار مسئله کاملاً متفاوت است. «استعمار» نوعی اعمال خشونت است، تهاجمی است به ملت‌های دیگر، در جهت به اسارت کشیدن آنان، و در ذهن استعمارگر عملی است کاملاً «توجیه» شده! به این ترتیب که لشکرکشی مستقیم به کشورهای جهان سوم، یا حمایت از افروختن آتش جنگ‌های استعماری میان دیگر کشورها، ‌همچنانکه طی 8 سال جنگ ویرانگر ایران و عراق شاهد بودیم، به وسیلة استعمار مورد حمایت قرار می‌گیرد، و از طریق «پروپاگاند» در داخل و خارج از مرزها «توجیه» می‌شود. نمونة «پروپاگاند»، ‌جهت فراهم آوردن زمینه تهاجم نظامی به عراق را همگی به یاد داریم، پس بپردازیم به نمونة حمایت آشکار فرانسه، از جنگ استعماری بین دو کشور جهان سوم: ایران و عراق.

زمانی که فرانسوا میتران، رئیس جمهور «سوسیالیست» فرانسه، برای بار دوم، ‌قصد شرکت در انتخابات ریاست جمهوری را داشت، ‌ در «نامه ‌به ملت فرانسه»، ‌ ضمن اعلام حمایت کشورش از عراق، ‌ اظهار داشت که، می‌‌بایست در مقابل «اقوام وحشی ایرانی» از عراق حمایت می‌کردیم! و این نامه در تمامی صندوق‌های پستی فرانسه، به رایگان توزیع شد! نیاز به توضیح نیست که نه گروه‌های به اصطلاح «اوپوزیسیون»، ‌ و نه حکومت مفلوک اسلامی، ‌ هیچکدام به چنین اظهارات بیشرمانه‌ای اعتراض نکردند. ولی اعتراض ضروری بود! نه به این دلیل که نقطه نظر‌های پسر رئیس سابق صنف سرکه‌فروش‌های یک شهرستان فرانسه از اهمیت برخوردار است، و نه به این دلیل که مقام ریاست جمهور فرانسه در جایگاهی قرار گرفته که حق دارد به «قضاوت» و داوری در بارة توحش و یا تمدن ملت‌ها بنشیند، بلکه از این جهت که، اظهارات فرانسوا میتران، موضع‌گیری رسمی یک دولت بود! و از این نظر می‌بایست، ایرانیانی که به عناوین مختلف همه روزه در برابر دوربین‌های تلویزیون دولتی فرانسه،‌ رادیوهای غربی و روزی‌نامه‌ها، به «دم‌جنبانی» مشغول‌ می‌شدند، و ارواح شکم‌شان «دموکراسی» می‌طلبیدند، و ادعا داشتند که به دلیل «دمکرات» بودن خواستار سرنگونی حکومت رمالان‌اند‌، در این حد درک سیاسی می‌داشتند، که در برابر چنین گزافه‌گوئی‌هائی از خود واکنش نشان دهند. علیرغم حقوق قانونی «اوپوزیسیون» ایران در کشور فرانسه، به صراحت دیدیم که همة گروه‌ها «خفقان» گرفتند، و صدالبته حکومت رمالان نیز نه شعور درک چنین مسائلی را دارد، و نه از جایگاهی قابل اعتنا در سطح بین‌الملل برخوردار است که بتواند اعتراضی صورت دهد. حکومتی که خود تبلور «توحش» عریان است، و هنوز رهبر آن، علی‌خامنه‌ای، در کمال وقاحت و حماقت، به ستایش از «تحریم‌های» غرب بر علیة ملت ایران ‌مشغول است، و هنوز فعلة فاشیسم در تهران از فواید و برکات این جنگ داد سخن می‌‌دهند، در برابر این تبلیغات جنگ‌طلبانه چه بگوید؟ مسلم است که اگر چنین حکومتی به «توحش» خود اعتراض کند، بیش از پیش مضحکه خواهد شد. از مطلب دور افتادیم، باز گردیم به روند عقب‌نشینی استعمار در پیمان‌های نظامی.

در واقع، هر چه استعمار از پیمان‌های نظامی معاصر فاصله می‌گیرد، و به پیمان‌های جنگی گذشته تکیه می‌کند، ارتباط خود را با واقعیت‌ها بیشتر و بیشتر از دست می‌دهد. و از این جهت است که می‌باید قبول کرد، عقب‌نشینی استعمار مسیر عکس یک روانکاوی را طی می‌کند؛ روانکاوی راه به زندگانی می‌گشاید، و مسیر استعمار فقط به سوی نابودی و فنا می‌رود. ارائة «تصویر دلپذیر» از فاشیسم را دقیقاً در همین راستا می‌توان بررسی کرد: بازگشت استعمار نوین به سرچشمة ‌توحش خود در قرن معاصر! و در این طی طریق، سرنوشت استعمارگران، ‌ بی‌شباهت به سرنوشت کشورهای محور: آلمان نازی، ژاپن و ایتالیا نخواهد بود. با این تفاوت که اینبار روسیه در موضع قدرت قرار دارد، آلمان نازی وجود خارجی ندارد، ایالات متحد و جبهة ناتو به طور کلی در عراق و افغانستان زمینگیر شده‌اند، ‌ و تجدید شرایط جنگ جهانی دوم نیز امکانپذیر نخواهد بود. بنابراین انگلیس و فرانسه به عنوان دو قدرت استعماری اروپا، در سیر قهقرائی خود روزی به سرچشمة توحش خود خواهند رسید، و در این رویاروئی واپسین است که نهایت امر، سرنوشت اینان رقم خواهد خورد.

نقش فیزیک در پیشبرد فناوری