...
پیشتر گفتیم که استعمار غرب جهت اعمال سیاست سرکوب، اقدام به «شبیه سازی» در مناطق نفوذ خود میکند. در این راستا، حرکتهای اسلامی در منطقه بر الگوبرداری ظاهری از جنبشهای سوسیالیستی تکیه کردند، تا هم راه بر «سوسیالیسم» ببندند، و هم بار زنجیرهای اسارت را بر گردن ملتهای منطقه سنگینتر کنند. گروه «فدائیان اسلام»، با اتکاء بر همین سیاست در مصر و دیگر کشورهای اسلامی سازمان داده شد. و شرایط اسفبار امروز کشورمان نیز ریشه در همین «جنبش» استعماری دارد. البته نقش چپنمایان بارگاه استعمار غرب را نمیباید از نظر دور داشت، همانها که امروز در شهرک اشرف و مسجد لندن به مبارزههای شکمی با امپریالیسم مشغولاند، و خواهان تحریم ملت ایران و یا تهاجم نظامی به کشورمان شدهاند، یا آنان که به قول خود پس از 80 سال مبارزه برای سوسیالیسم علمی، امروز دکة فروش «حقیقت» بازکردهاند! بله، نتایج اتحاد شوم چپنمایان و فدائیان اسلام، همین لجنزاری است که امروز ما ملت در آن گرفتار آمدهایم. و قرار است با «اسلام دموکراتیک»، یا پدیدة مضحک «دموکرات مسلمان» تا ابد در آن باقی بمانیم!
پس بهتر است بدانیم که سیرک «اسلام دموکراتیک»، که با حمایت استعمار غرب و به دست فعلة فاشیسم به راه افتاده نیز به نوبة خود بر «شبیه سازی» از «سوسیالیسم کاتولیک» پای میفشارد. بله، اظهارات مسخرة شیرین عبادی و مانیفستهای مضحکتر پاسداراکبر که مسلسلوار روی سایتهای فارسی زبان به صورت ما ملت شلیک میشود، در واقع از بیانیههای پاپ «لئون 13» اقتباس شده، که در سال 1891 میلادی، بیش از نیم قرن پس از انتشار آثار مارکس ـ«مانیفست حزب کمونیست» در سال 1848 و «کاپیتال» در سال 1867، انتشار یافت.
پاپ کذا، از پاپهای سرنوشتساز در شکلگیری جنبش مقدس «فاشیسم» بود. ایشان در سال 1890، جهت مبارزه با «انترناسیونال اول»که توسط کارل مارکس پایهگذاری شد، به این فکر افتادند که «انترناسیونال کاتولیک» به راه اندازند. از اینرو جهت «پیوند» با کاتولیکهای فرانسه، رسماً اعلام فرمودند که کاتولیکها، مجبور نیستند حتماً سلطنتطلب باشند، اگر جمهوریخواه هم باشند از نظر کلیسا هیچ اشکالی ندارد! بله، با این فتوی پاپ عزیز بود که شمشیر «کاتولیسیسم» بر پیکر «جمهور» فرود آمد. از نظر تاریخی، گروههای «دموکرات مسیحی» همگی ریشه در همین تهاجم «دین» به «جمهور» دارند. و با استفاده از همین نمونة قرن نوزدهم بود، که در اواخر قرن بیستم، رادیو «بیبیسی»، یک جفت نعلین را متقاضی «جمهور» اعلام کرد. و چهرة کریه حکومت کذا که 28 سال است در برابر چشمانمان قرار دارد، امروزمیباید، جهت تداوم چپاول و سرکوب استعماری، با عناوین دهانپرکنی چون «دموکرات مسلمان» و «اسلام دموکراتیک» آراسته شود، تا حاکمیت آیندة ایران به حاکمیت مضحک ترکیه شباهت بیشتری پیدا کند. به حکومتی شباهت پیدا کند که، به مصداق، «گوز در بازار مسگرها و لاف در غربت»، با سر سپردگی به آمریکا، درون مرزها را به «بازار مسگرها» تبدیل کرده، و در رسانههای ریزهخوار سازمان سیا، لاف ضدآمریکائی بودن هم میزند. تنها تفاوت حکومت ترکیه با دارودستة اکبر رفسنجانی در این است که بر خلاف ماهیت واقعیاش، صرفاً در ظاهر، همچون عبدالله گل، کمی به «آدمیزاد» شباهت دارد، و سعدی چه نیک میگوید، «نه همین لباس زیباست نشان آدمیت!»
بله، دکان جدید عبدالکریم سروش، جهت فروش «روشنفکردینی»، روشنفکر «دیندار» و دیگر ترکیبات «روشنفکر» با «دین»، مانند دینپرور، دینسرشت، دیندوست، دینباور، دینپرست، دینور، دینبان و دینخواه، و غیره، ریشه در جرقة نبوغ حضرت پاپ «لئون 13» دارد که پرچم مبارزه با جهانبینی مارکس را در سال 1891 برافراشته بودند. و با تقلید میمونوار از انترناسیونال اول، جنبش «انترناسیونال کاتولیک» را پایهگذاری فرمودند. «لئون 13» در بیانههای رسمی که از سوی پاپ به کشیشهای کاتولیک ارسال میشود، خواستار به رسمیت شناختن حقوق کارگران شد، و البته، در چارچوب بیانیة ایشان، «حق مالکیت» همچنان به رسمیت شناخته میشود! به زبان سادهتر، بیانیة پاپ، بیش از آنچه حق و حقوقی برای کارگران تأمین کند، مدافع حق و حقوق کلیسا در برابر سوسیالیسم بود. بله، حضرت پاپ، با مشاهدة مطالبات روزافزون کارگران، ناگهان از خواب غفلت بیدار شده، «فقر» را به شدت محکوم کردند! همانطور که چندی پیش عالیجناب کاردینال راتزینگر، نظام سرمایهداری را «ظالمانه» خواندند! بدون اینکه ذکر کنند موجودیت خود را مرهون همین نظام ظالمانهاند. پس از محکوم کردن فقر، «لئون 13» فرمان تشکیل سندیکاهای «دینی» را صادر فرمودند، که طبیعتاً در تقابل با سندیکاهای «کافر» قرار میگرفتند. آنحضرت، همچنین خواهان تشکیل «سوسیال ـ کاتولیسیسم» شد. و با استفاده از همین «رهنمودهای» حضرت پاپ بود که «اتحاد دموکراتیک بلژیک» در سال 1891 تشکیل شد. و همانطور که میدانیم این اتحاد مضحک، جز دردسر و تنش هیچ راه حلی برای مشکلات کارگران به همراه نیاورد، بلکه همچون سیرک «لخ والسا» در لهستان، هدفاش کسب وجهه برای بنیاد مذهب بود. بنیاد سلطهای که هیچ حرفی برای گفتن نداشته، و امروز هم ندارد، و تنها شیوهای که میشناسد، تقلید میمونوار از جنبشهای اجتماعی است. هر جنبشی که در عرصة اجتماع و خارج از چارچوب استخوانی مذهب ایجاد شود، بلافاصله بنیاد مذهب بر وجودش چنگ میاندازد، تفکر آن، شعارهایاش و راه حلهای ارائه داده شده را «سرقت» میکند، یک پسوند «دینی» هم به آن میافزاید، تا هم جنبشهای اجتماعی را «ابتر» کند و هم به باجگیری و ایجاد مزاحمت بپردازد. به عنوان نمونه دفاع از حقوق زنان که کوچکترین محلی از اعراب در ادیان توحش ابراهیمی ندارد، توسط محافل فاشیستی «مصادره» شده. اینان از یک سو در غرب برای جنبشهای زنان ایجاد مزاحمت میکنند، و از سوی دیگر مستقیماً زمینة سرکوب زنان در کشورهای مسلمان نشین را فراهم میآورند. نوبل صلح بیجهت به شیری عبادی تعلق نگرفت! هدف نوبل کذا فقط تداوم سرکوب زنان در ایران بود. حال بازگردیم به «شبیهسازی».
چه کسی، و با چه هدفی شبیه سازی میکند؟ کسی که شبیه سازی میکند یا نسخهبرداری میکند، فردی است که از قدرت ابداع برخوردار نیست، در نتیجه به قول کسروی، به میوهچینی از باغ دیگران میپردازد. هدف از نسخهبرداری، تأمین منافع مادی است، و به همچنین است در مورد بنیاد «دین»، که پیوسته به تفکرات غیردینی دستاندازی میکند، تا دامنة سلطة خود را گسترش دهد. مرحلة دوم شبیهسازی دین را سرمایهداری تکمیل میکند. به این ترتیب که با استفاده از الگوهای ساخته و پرداختة دین، به شبیهسازی «دشمن» مشغول میشود، تا جنگ به راه اندازد، و نان خود در روغن گذارد.
کافی است نگاهی داشته باشیم به ظهور «موسولینی» در ایتالیا و هیتلر در آلمان. هم موسولینی، و هم هیتلر با تکیه بر سوسیالیسم کاتولیک به قدرت رسیدند، و از حمایت کامل سرمایهداری غرب برخوردار بودند. «هاوارد زین»، مورخ صاحبنام ایالات متحد در مقدمهای برکتاب «جنگ، به عنوان سیاست خارجی» مینویسد:
«طی سال های 1930، فرانسه، انگلیس و ایالات متحد بر جنایات موسولینی و هیتلر چشم بسته بودند. هنگامی که موسولینی در سال 1935 به اتیوپی حمله کرد، فروش سلاح به ایتالیا توسط ایالات متحد تحریم شد، ولی شرکتهای نفتی آزادانه به ایتالیا نفت میرساندند. نفتی که بدون آن ایتالیا قادر نبود به جنگ ادامه دهد. در سال 1936، زمانی که فرانکیستها بر ضد دولت منتخب اسپانیا دست به شورش نظامی زدند، روزولت اعلام بیطرفی نمود و دست هیتلر و موسولینی را برای کمک رسانی به فرانکیستها باز گذاشت. علیرغم این کمکها، اگر فرانسه، انگلستان و ایالات متحد به جمهوریخواهان اسپانیا کمک میرساندند، فرانکو هرگز پیروز نمیشد. ولی کوچکترین کمکی از سوی این سه دولت به دموکراسی نوپای اسپانیا نرسید! در مقابل، ایالات متحد، فرانسه و انگلیس تمام کوشش خود را بر مقابله با بلشویسم متمرکز کرده بودند. مبارزه با فاشیسم هنگامی در دستور کار قرار گرفت که ایالات متحد برخلاف توافق دو جانبه با ژاپن، خرید مواد اولیه از این کشور را تحریم کرد، تا زمینه ساز تهاجم نظامی ژاپن شود.»
اما، در ماه اوت سال 1941، چهار ماه پیش از بمباران «پرل هاربر» توسط ژاپن، که در 7 دسامبر 41 صورت گرفت، روزولت و چرچیل منشور آتلانتیک را به جهان بشریت اهداء کرده بودند! بنابراین تصمیم نهائی جهت ورود به جبهة جنگ، پیش از حملات ژاپن گرفته شده بود. ولی بهانة ایالات متحد این بود که صادرات ژاپن برتری شرکتهای آمریکائی را تهدید میکرد! اما در واقع، محاصرة لنینگراد توسط ارتش هیتلر در تاریخ 8 سپتامبر1941، فرصتی طلائی برای جبهه امپریالیسم فراهم آورد، تا از دستاندازی دوبارة اتحاد جماهیر شوروی به کشورهای حوزه پاسیفیک جلوگیری کرده، و در هماهنگی با هیتلر جبهه نوینی بر علیه بلشویسم بگشایند. یادآور شویم که در سال 1905 روسیة تزاری از ژاپن شکست خورده بود، و پس از انقلاب اکتبر، تا سال 1920، دو سال پس از پایان جنگ جهانی اول، قوای نظامی ایالات متحد، انگلستان و فرانسه در روسیه به «مبارزه» با بلشویسم مشغول بودند! پس از شکسته شدن محاصرة لنینگراد، پیشروی سریع ارتش سرخ ، باعث وحشت بیشتر امپریالیسم شد. و همین ترس از شوروی بود که آمریکا را وادار کرد روز 6 ماه اوت 1945 از بمب اتمی در ژاپن استفاده کند، تا به این وسیله، مانع از تهاجم نظامی اتحادجماهیر شوروی به ژاپن شود. بر اساس اطلاعات ایالات متحد، اتحاد جماهیر شوروی میبایست روز 8 ماه اوت همانسال به ژاپن حمله میکرد. بله، در واقع شهرهای هیروشیما و ناکازاکی از روی «خیرخواهی» آمریکائیها بمباران شد.
این «مختصری» بود از برخورد امپریالیسم با متحدانش در اروپای غربی و اقیانوس آرام! روندی که بر اساس «شبیه سازی» دشمن انجام گرفت. در کشورهای منطقة خاورمیانه، اوضاع متفاوت است. در این مناطق آمریکا به «شبیهسازی» دست پروردگان خود میپردازد، تا در رسانهها آنان را به «دشمن» تبدیل کند. سپس «تحریم» آغاز میشود، و مرحلة بعد نیز درگیری نظامی است. تهاجم به افغانستان و عراق، جنگ ایران و عراق، و مبارزه بیامان ایالاتمتحد با بنلادن در این راستا صورت پذیرفته. حال به کسانی که زبان به ستایش از دارودستة اردوغان گشودهاند، باید گفت، این شبیهسازی، مانند شبیهسازیهای پیشین، کارساز اربابانتان نخواهد شد. به یاد داشته باشید که عقبنشینی ارتش اسرائیل از لبنان، آغاز سیر قهقرائی جبهة ناتو بود، و تنش نظامی در ترکیه، در واقع ادامة همان عقبنشینی ارتش اسرائیل از لبنان خواهد بود. در هزارة سوم، شبیهسازیها، نتیجة واژگونه به بار خواهند آورد. و این نیست مگر جبر تاریخ!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت