سه‌شنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۶

پروپاگاند و حقوق‌بشر!
...

در ادامة بررسی ابزار «پروپاگاند» در مقام «استراتژی ارتباطات»، به تحلیل شیوه‌های دیگری از الگوی «پروپاگاند» در دوران صلح می‌پردازیم. یکی از رایج‌ترین شیوه‌ها،‌ تهی کردن واژه‌ها از معانی واقعی‌ آن‌ها، جهت مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد است. در این راستا می‌توان به واژة‌ «حقیقت» اشاره کرد، که فاشیست‌ها سعی دارند آنرا بجای «واقعیت» بنشانند. تحریف تاریخ نیز دقیقاً در همین چارچوب، یعنی آشکار کردن «حقیقت» امکانپذیر می‌شود. به عنوان نمونه «پروپاگاند» پیرامون محمد مصدق، با هدف بر ملا کردن «حقیقت» پیرامون ملی کردن نفت به راه می‌افتد، و به همین دلیل، «واقعیت» سیر حوادث تاریخی، یا سیر حرکت محمد مصدق طی دوران موجودیت سیاسی‌اش کاملاً نادیده گرفته می‌شود! در مورد «پروپاگاند» مصدق به دو لایة متمایز می‌توان اشاره داشت. لایة «قهرمان‌سازی» و لایة «کردار» مصدق،‌ به عنوان سیاستمدار. نخست به بررسی لایة «قهرمان‌سازی» می‌پردازیم، ‌ که از یکسو محمد مصدق را به قهرمان ملی تبدیل کرده، و از سوی دیگر امکان نکوهش وی را توسط مخالفان فراهم می‌آورد. در این روند «قهرمان سازی»، حکومت اسلامی و به اصطلاح اوپوزیسیون‌اش، هر کدام به سه شاخة دروغین تقسیم شده‌اند. هر یک از این شاخه‌ها،‌ به نوبة خود،‌ شامل بخش شعارپراکنی و بررسی علمی است. در داخل، شاخة دستاربندان با هیاهو پیرامون کاشانی ادعا می‌کند که مصدق لائیک بوده! نهضت آزادی، جبهة ملی و بازاریان طرفدار آن‌ها نیز با نفی کاشانی به تأیید مصد‌ق مشغول می‌شوند. هریک از این دو شاخه، از شاخة به اصطلاح «بررسی علمی» نیز برخوردار است،‌ که وظیفه دارد، با نادیده انگاشتن قسمتی از گذشتة محمد مصدق،‌ رفتار سیاسی او را صرفاً در دورة جنجال ملی شدن نفت مورد بررسی قرار دهد. در خارج از مرزها نیز همین سه شاخه فعال‌اند. با این تفاوت که به جای دستاربندان،‌ گروه‌های چپ نما و سلطنت‌طلب قرار گرفته‌اند. در واقع پس از گذشت بیش از نیم قرن از کودتای 28 مرداد، نقش بازیگران اصلی این صحنه در ابهام قرار دارد. ابهامی که «بررسی علمی» پدیدة محمد مصدق را تبدیل به نوعی بررسی مقطعی کرده و به مخاطب امکان نمی‌دهد مسیر واقعی فعالیت‌های استعماری را از طریق عملکردهای محمد مصدق باز شناسد. حال آنکه گام مهمتر از ملی کردن نفت در زندگی سیاسی مصدق، همان قرار دادن ایران در انحصار شرکت‌های چند ملیتی غرب بود، که در دوم دسامبر سال 1944 با طرح پیشنهادی وی در مجلس فرمایشی امکانپذیر شد، و به تصویب رسید.
همانطور که چندین بار در همین وبلاگ اشاره شد، ‌ طرح پیشنهادی محمد مصدق که در سال 1944 به تصویب مجلس رسید، در واقع با هدف تأمین منافع استعمار انگلیس، انعقاد قرارداد استخراج نفت با اتحادجماهیر شوروی را ممنوع کرد، و نهایتاً موجبات اشغال آذربایجان توسط ارتش سرخ را فراهم آورد. عملی که در واقع واکنش به خوش خدمتی محمد مصدق در راستای منافع غرب بود؛ مصدق هنوز نخست وزیر نبود! و می‌دانیم که در مقابل خروج ارتش سرخ از آذربایجان، امتیاز استخراج نفت از بصره به اتحادجماهیر شوروی «واگذار» می‌شود. به یاد داریم که طی جنگ استعماری ایران و عراق، مدت‌های مدیدی بندر بصره توسط سپاهیان «امام زمان» در محاصره قرار گرفته بود، عملی که با هدف بازپس‌گیری منابع نفتی بصره از اتحادجماهیر شوروی، و قرار دادن آن در اختیار چندملیتی‌های غربی انجام پذیرفت! بد نیست بدانیم که تهاجم نظامی به عراق در سال 2003، لغو قرارداد استخراج نفت بصره با روسیه را در پی آورد. و همین قرارداد در سپتامبر سال‌جاری، طی مسافرت هوشیار زیباری به مسکو از نو «تجدید» شد. این مختصر گفته شد تا از طریق پیگیری قراردادهای نفتی بتوانیم مسیر سیاست استعمار غرب را دنبال کنیم. به این ترتیب مشاهده می‌کنیم که آنگلوساکسون‌ها، اگر چه با تخریب عراق به بسیاری از اهداف خود دست یافتند، ولی موفق به عقب راندن روسیه از منطقة نفت‌خیز بصره نشده‌اند. و با توجه به تضعیف جبهة ناتو، می‌توان پیش‌بینی کرد که منابع نوین انرژی بیشتری از چنگ غرب خارج خواهد شد. حال بازگردیم به واگذاری امتیاز استخراج نفت بصره به اتحادجماهیر شوروی که به خروج ارتش سرخ از آذربایجان و محرومیت عملی ایران از حق استخراج نفت در مناطق شمالی کشور انجامید. این امر به مراتب از ملی شدن نفت بااهمیت‌تر است، چرا که تحقق انحصار غرب بر نفت ایران، شرط لازم و کافی برای اجرای طرح خیانت بار ملی کردن نفت در سال‌های آتی بود. ولی در کمال تعجب در هیچیک از بررسی‌های «علمی»، عملکردهای سیاسی مصدق، پیش از ملی کردن نفت مورد تحلیل قرار نمی‌گیرد. دلیل هم آنکه رونق بازار بررسی عملکرد محمد مصدق، خود جزئی از الگوی «پروپاگاند» شده. به این ترتیب که بلندگوهای تبلیغاتی با بیان فقط یک قسمت از واقعیت، ‌ جنجال و هیاهو پیرامون افراد به راه می‌اندازند، و به این وسیله، اصل مطلب پنهان می‌ماند. و اصل مطلب در مورد مصدق یا هر شخصیت سیاسی دیگر این است که زندگی سیاسی آنان نه به صورت گزینه‌ای و مقطعی، که در مسیری مداوم و در مجموع مورد بررسی قرار گیرد. تا مردم با واقعیتی به نام محمد مصدق آشنا شوند، با «فردی» که پیش از سلطنت «میرپنج» هم در سیاست ایران حضور داشته، و ناگهان در زمان محمدرضا پهلوی از آسمان بر زمین نازل نشده.

خارج از تهی کردن واژه‌ها از مفاهیم واقعی‌شان، الگوی «پروپاگاند»، همچنان به ابزار «ایجاد نفرت» نیز می‌تواند متوسل ‌شود. ‌ در این راستا، عقاید مخالفین در داخل کشور به «دشمن» نسبت ‌داده می‌شود. به عنوان نمونه، در حکومت توحش اسلامی، هر کس از «حقوق بشر» و «لائیسیته» دفاع کند، غرب‌زده و فاسد است! به یاد داریم که هفتة گذشته، حداد عادل اعلام کرد، حقوق بشر،‌ لائیسیته و تأمین حقوق اقلیت‌ها خواستة غرب است! و باز هم به یاد داریم که، «دز براون»، وزیر دفاع انگلستان، در دفاع از طالبان و تأئید «تعهد انگلستان» به رعایت قوانین اسلامی در افغانستان اعلام داشت:

«هرگونه تلاشی که در آینده برای حل بحران افغانستان صورت می‌گیرد، باید ریشه در قوانین اسلامی داشته باشد[...] طالبان باید بخشی از روند صلح باشند [...] نمی‌توان تفکرات طالبان را در این کشور [افغانستان] نادیده گرفت[...] بعید بنظر می‌رسد اندیشة طالبان در افغانستان پدیده‌ای گذرا باشد[...]‌ تعهد بریتانیا در افغانستان ممکن است تا چند نسل طول بکشد[...] تعهد الزاماً به معنای حضور نظامی نیست.»

و می‌دانیم که دولت انگلیس، مانند حاکمیت ایالات متحد، هیچ مخالفتی با طالبان، و قوانین توحش اسلام ندارد، ولی همین دولت‌های اسلام پناه، به بهانة پاکسازی افغانستان از وجود دست پروردگان خود، تهاجم نظامی به افغانستان را سازمان دادند تا با توسل به ابزار «پروپاگاند ایجاد نفرت»، عملکرد خود را در چارچوب «پروپاگاند ایجاد محبت» توجیه کنند!

در راستای «پروپاگاند ایجاد محبت»، می‌توان به مطالب سایت‌های فارسی زبان در مورد شیرین عبادی پرداخت. ایشان، امروز به لطف محفل نوبل، در ایران به خوبی شناخته شده‌اند، و همه می‌دانند که در واقع از فدائیان حکومت اسلامی و حجج اسلام‌اند. ولی از آنجا که «پروپاگاند»، همیشه بر حماقت و ساده‌انگاری «گلة گمشده» تکیه دارد، مدتی است شیرین عبادی به بت افسونگر «دموکراسی» هم تبدیل شده. تا جائی که، افرادی از وی به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری «دمکراتیک» نام می‌برند! به زعم اینان، این نامزدی توجیه‌پذیر است، چرا که شیرین عبادی در سطح بین‌المللی شناخته شده! از این «استدلال مبرهن» و نهایتاً کشکی می‌توان نتیجه گرفت که هر کس در سطح بین‌المللی شناخته شده است، از قبیل بن‌لادن، ملاعمر و ... هم طرفدار دموکراسی باید باشد، و هم می‌باید هر چه زودتر در حکومت امام زمان، نامزد انتخابات ریاست جمهوری شود! در این گیرودار، شیرین عبادی خود نیز به دروغ ادعا می‌کند که طرفدار حقوق زنان است! و در این راستاست که سایت «روز‌آنلاین» از قول وی، «تیتر» می‌زند که، زنان ما نمی‌خواهند به عقب بازگردند! ولی همین شیرین عبادی به صورتی برهه‌ای، «بازگشت» به عقب را مد نظر قرار دارد. در واقع ایشان بدون هر گونه انتقادی از مبانی و چارچوب‌های توحش تفکر اجتماعی و فرهنگی اسلام ـ خصوصاً در مورد زنان ـ دست به انتقاد از لایحة جدید تعدد زوجات زده، می‌فرمایند، فعلاً زمان برای این لایحه مناسب نیست! به عبارت دیگر تحفة محفل نوبل، توصیه می‌کند که این لایحة مضحک و سرا پا ابهام را می‌توان در آینده به مجلس ارائه داد! چرا که گویا ارائة آن به مجلس، فعلاً به نفع کشور نیست! ولی در این چارچوب، از همه جالب‌تر اظهارات لاریجانی، غلامبچة سفارت انگلیس، در ارتباط با «حقوق بشر» است! هدف از انتشار ترهات این «لباس‌شخصی» در خبرپراکنی ایسنا، در واقع ایجاد نفرت در میان مردم از «حقوق بشر» است، چرا که «لباس‌شخصی» عزیز ما، «حقوق‌بشر» را در زبان الکن خود به لیبرالیسم غرب منتسب می‌کند! ولی علیرغم ژست‌های «ضدامپریالیستی»‌ دلقک «حقوق‌بشر اسلامی» می‌باید به اطلاع‌شان برسانیم که، اگر خیلی‌ها نمی‌دانند، نویسندة این وبلاگ بخوبی می‌داند که، بزرگ‌ترین حامی «حقوق بشرنسبی»، که عجوزه‌ای به نام «حقوق بشر اسلامی» را از شکم آن بیرون کشیده‌اند، کشور ایالات متحد است! همان یانکی‌ها و گاوچرانانی که امثال براداران لاریجانی را چند نسل در دامان پر مهر استعمار پرورش می‌‌دهند تا در چنین روزهائی عصای دست‌شان شوند! دلباختگی هیئت حاکمة ایالات متحد به پدیده‌ای به نام «حقوق‌بشرنسبی»‌ تا آنجا شناخته شده است که، نوام چامسکی نیز قسمت اعظم کتاب خود، «چتر قدرت» را به بررسی آن اختصاص داده!


نقش فیزیک در پیشبرد فناوری

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت