یکشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۶

خبر و «خزر»!
...

قصد آن داشتم که در وبلاگ امروز، به تاریخچه و ابعاد مختلف تبلیغات رسانه‌ای بپردازم. ولی به دلیل آنکه این «موضوع» بسیار گسترده و انتزاعی است، و نیازمند ارائة نمونه‌هائی ملموس، بهتر دیدم،‌ در ابتدا فقط اشارة مختصری به تبلیغات رسانه‌ای داشته باشم، تا بتوان در آینده، موضوع را در ابعاد وسیع‌تری بررسی کرد.

تبلیغات رسانه‌ای چیست؟ تبلیغات رسانه‌ای، ابزاری است جهت هدایت افکار عمومی با هدف بهره‌برداری اقتصادی و مالی. و از این نظر، تبلیغات رسانه‌ای به آگهی‌های تجارتی شباهت فراوان دارد. به این معنا که مانند آگهی‌های تجارتی، ضمیر ناخودآگاه، احساسات، عواطف و اخلاقیات را وسیلة پیشبرد اهداف خود می‌کند. هدف اساسی در تبلیغات رسانه‌ای، آماده نگاهداشتن افکار عمومی مردم جهان برای پذیرش «جنگ» است. می‌دانیم که «جنگ»، به عنوان نوعی دیالوگ، مهم‌ترین عامل تأمین منافع اقتصادی قدرت‌های حاکم جهانی است. به ویژه اگر چنین جنگی همچون جنگ ایران و عراق جنگی استعماری باشد، به این معنا که تداوم آن، بدون کوچکترین خسارت جانی برای استعمارگران، منافع صاحبان صنایع نظامی را نیز تأمین کند. ولی حتی اگر جنگ، همچون نمونة تهاجم نظامی به افغانستان و عرا‌ق، خسارات جانی برای ارتش مهاجم نیز به همراه آورد، باز هم منافع صاحبان صنایع نظامی تأمین خواهد شد. هر چند چنین جنگی می‌تواند، در بطن جوامع استعمارگر، واکنش‌های منفی به همراه ‌آورد؛ برای نمونه می‌توان به جنگ ویتنام اشاره کرد.

در این جنگ ارتش ایالات متحد تلفات جانی فراوان متحمل شد، ولی به منافع صاحبان صنایع نظامی کوچکترین زیانی وارد نیامد، کاملاً بر عکس، روند ثروتمند شدن اینان سرعت گرفت. در اینجا لازم است توضیح دهیم که خسارات جانی، به ویژه برای ارتش ایالات متحد، از اهمیت چندانی برخوردار نیست. چرا که اکثریت تلفات در ردة سربازان و درجه‌داران جزء است. نیروهای متخصص از قبیل افسران خلبان، مهندسان پرواز، و همه نیروهائی که در دراز مدت و با صرف هزینة چشمگیر آموزش می‌بینند، متحمل تلفات چندانی نمی‌شوند. و همین امر باعث می‌شود که خارج از تظاهرات نمایشی در مخالفت با جنگ، گرایش به جنگ در ایالات متحد همواره پشتیبانی اکثریت توده‌ها را به همراه داشته باشد. چرا که تأمین نیروهای خرده‌پای نظامی،‌ برای ایالات متحد تقریباً مفت و مجانی تمام می‌شود. این‌نیروها می‌توانند از حلبی‌آبادها، زندان‌ها و یا از طریق جذب فرزندان مهاجران تأمین شوند. در حالت نخست، از فشار اوباش بر شهرها کاسته می‌شود، و یا هزینه نگهداری زندان‌ها تقلیل می‌یابد، و در حالت دوم، یعنی اعزام مهاجران جوان و تازه وارد به جبهه‌ها، دست دولت ایالات متحد برای جذب نیروی بیشتر از خارج، یا گسترش دامنة چپاول بازتر خواهد شد. در هر حال، در شرایط اجتماعی و اقتصادی ایالات متحد، روند افزایش ثروت صاحبان صنایع نظامی متوقف نمی‌ماند. و آنچه در نظام وحش‌سالار سرمایه‌داری اهمیت دارد، جان انسان‌ها نیست، انباشت ثروت است. چرا که سرمایه‌داری در بطن خود، با انسان و حیوان برخوردی کاملاً یکسان دارد. تا زمانی که منافع سرمایه‌داری تأمین می‌شود، انسان و حیوان می‌توانند از اهمیت برخوردار باشند.

زمانی که «تب برفکی» در کشور انگلستان شایع شد، ده‌ها هزار گوسفند که شیرشان دیگر نمی‌توانست جهت تولید صنعتی مورد استفاده قرار گیرد، در طبیعت رها شدند، تا از گرسنگی جان سپرده و یا طعمة حیوانات وحشی شوند. دولت انگلیس حتی حاضر نشد این گوسفندان را به کشتارگاه بسپارد، تا مرگی آسان‌تر داشته باشند. نه! گوسفندان، درست مانند خیل بیکاران در جوامع دموکراتیک، به حال خود رها می‌شوند. و این یک نمونة پیش‌پاافتاده از برخورد وحشیانة نظام سرمایه‌داری با موجودات زنده و از جمله انسان است. در این چارچوب است که می‌توان به بررسی دامنة تبلیغات رسانه‌ای پرداخت. در همین کشور انگلیس، شاهدیم که طرفداران حقوق «روباه‌ها» تظاهرات به راه می‌اندازند، ‌ تا شکار روباه متوقف شود! گیاه‌خواران هم بر ضد «کشتار» حیوانات تظاهرات می‌کنند، ولی هیچیک از این تظاهرکنندگان حرفه‌ای، به برخورد وحشیانة دولت رعایای الیزابت دوم با گوسفندان اعتراضی نکرد! چرا؟ چون همة این حضرات از برکت همین حاکمیت توحش تغذیه می‌کنند، و آن‌هنگام که منافع حاکمیت اقتضا کند، طرفداران روباه و مخالفان گوشت‌خواری و مخالفان «‌جنگ»، آرمان‌های والای خود را فراموش خواهند کرد. همین سرسپردگی و تزویر است که برای نظامیان و رسانه‌های ریزه‌خوار تفنگ‌فروش‌ها امکان تبلیغات را فراهم می‌آورد. حال بپردازیم به نمونه‌های ملموس تبلیغات در این رابطه. پیش از ادامة مطلب یادآور ‌شویم که آنچه در رسانه‌ها مشاهده می‌کنیم، و تمامی کتاب‌هائی که منتشر می‌شوند، تمام فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی که بر روی آنتن‌ها می‌رود، همگی بخشی است از تبلیغات رسانه‌ای. تبلیغاتی که به صورت مستقیم و غیرمستقیم هدف‌اش تأمین منافع صاحبان صنایع نظامی است. به این ترتیب، ادعای «استقلال» رسانه‌ها، فقط داستانی است ویژة فریفتن «شوت و پرت‌ها». در این راستا می‌پردازیم به تبلیغات رسانه‌ها در مورد بحران هسته‌ای، تهاجم نظامی به عراق، و مسافرت اخیر احمدی‌نژاد به نیویورک!

سه شنبة گذشته، شیپورچی کوکلوکس‌کلان‌ها در حکومت اسلامی، پاسدار شریعتمداری در کیهان می‌نویسد، آمریکا نمی‌تواند با بمباران، ما را از فناوری هسته‌ای محروم کند، چون محل کلیة تأسیسات هسته‌ای ایران را نمی‌شناسد! و در پی این «یادداشت» بود که سازمان «مجاهدین خلق» در پاریس اعلام کرد، ایران تأسیسات هسته‌ای زیرزمینی دارد! و پاسدار شریعتمداری هم آنان را «گروهک مزدور» خواند، که بر علیه ایران جوسازی می‌کنند! حال آنکه «مجاهدین خلق» در واقع همان گفته بودند که پاسدار شریعتمداری پیشتر بر زبان آورده بود! هر چند که هر دو، در چارچوب تأمین منافع اربابان غربی خود دست به شیرین زبانی زده بودند! همزمان، خبرپراکنی «حنازرچوبه»، مورخ 7 مهرماه سال‌جاری، به نقل از رادیو «بی‌بی‌سی»، به تبلیغات جهت واژگونه جلوه دادن نقش ارتش انگلیس پرداخته ! بله، یک ژنرال انگلیسی ادعا کرده، ارتش ابزار دست دولت است! حال آنکه می‌دانیم دولت انگلیس، خود عصای دست صاحبان صنایع نظامی است! تبلیغات جنگ در «مهرنیوز» نیز نقاب «ضدجنگ» بر چهره گذاشته و به نقل از «آنتی‌وار»، به جرج بوش ناسزا می‌گوید، ‌ از احمدی نژاد هم در برابر بوش و رئیس دانشگاه کلمبیا حمایت می‌کند! در صورتی که همین حاکمیت ایالات متحد، با هدف تبلیغات برای احمدی‌نژاد سیرک کلمبیا را به راه انداخت. «آنتی وار»، در ادامة دفاع از احمدی‌نژاد به تبلیغات برای ارتش اسرائیل نیز مشغول می‌شود، و آنرا پنجمین ارتش بزرگ جهان می‌خواند! فراموش نکنیم، ارتش اسرائیل همان است که سال گذشته با سرافکندگی ناچار به عقب نشینی از لبنان شد، و می‌دانیم که موجودیت خود را هم مرهون پنتاگون است. «آنتی‌وار» در پایان تبلیغات خود به نفع اسرائیل و احمدی نژاد، ‌کشف می‌کند که، دولت محمد مصدق هم دموکراتیک بوده! و ایالات متحد بر ضد مصدق کودتا کرده، نه بر ضد ملت ایران! همچنانکه در جنگ ایران با عراق نیز، ‌به زعم تبلیغاتچی‌های «آنتی‌وار»، ایالات متحد فقط به عراق کمک کرده! و اسرائیل و ایالات متحد هیچ کمکی به حکومت اسلامی نکرده‌اند! در پایان مطالب «آنتی‌وار»، یک فتوی آخوندی نیز بر ضد دولت «فاسد» و «بی‌کفایت» بوش صادر شده! ولی از همه مهم‌تر تبلیغات روزنامة چپ‌نمای «گاردین» است!

چند روز پیش از مسافرت «مهرورزی» به نیویورک، «گاردین» مطلبی انتشار داد تا به بهانة سرزنش احمدی نژاد، هم به تبلیغات برای تحفة حکومت اسلامی، پاسداراکبر بپردازد، و هم با توسل به اصل مقدس «ترادف‌کلی»، نظریه‌پرداز فاشیسم نوین، ‌ میشل فوکو را به ژان پل‌سارتر پیوند زده، به این ترتیب فلسفة «اگزیستانسیالیسم» را در ترادف با فاشیسم نوین یا همان «پسامدرنیته» قرار دهد! این مطلب امروز در سایت «رادیو زمانه» نیز منعکس می‌شود! البته جای تعجب نیست، سایت رادیو زمانه را حاکمیت «هلند» به راه انداخته، کشوری که بنیانگذار گروه «بیلدربرگ»، مهمترین گروه حفظ منافع سرمایه‌داری در برابر جنبش‌های ضدتوحش به شمار می‌رود. و روزی‌نامة گاردین هم، جزو آندسته از رسانه‌های غربی است که منافع مشترکی با اهالی «بیلدربرگ» دارد. هم جنگ پرست است، هم یهودستیز و هم مدافع اسرائیل!

گروه بیلدربرگ در سال 1954 در هتل «بیلدربرگ» هلند با شرکت پرنس «برنهارد» آغاز به کار کرد. و از شخصیت‌های سیاسی و تجاری غرب که مایل به همکاری جهت جلوگیری از توسعه طلبی اتحاد شوروی سابق بودند، دعوت به عمل آورد. مهم‌ترین هدف این گروه نزدیک کردن نقطه نظرهای تجاری شرکت کنندگان بود. نمایندگان ایالات متحد در «بیلدربرگ»، اعضای شورای روابط خارجی بودند. «دیویدراکفلر» که بعدها مدیریت «چیس منهاتان بانک» را بر عهده گرفت، مشوق اساسی این گروه به شمار می‌رود. راکفلر با هدف شرکت دادن ژاپن در این «مبارزه»، در سال 1973، «گروه سه جانبه» را بنیانگذاری کرد. این گروه هر سه سال یکبار، سه هیئت نمایندگی با تعداد یکسان از امریکا، ژاپن و اروپای غربی را گرد هم می‌آورد. حال که با «بیلدربرگ» آشنا شدیم، بازگردیم به یهودستیزی و اسرائیل پرستی آنگلوساکسون‌ها، که جهت تأمین تداوم خود، پس از شکست هیتلر، ناچار شدند مسیر نوینی در پیش گیرند. مسیری که به برکت قصه‌های «آرتور کوستلر»، هموار شد. در اینجا لازم است پرانتزی باز کنیم و اشارة مختصری داشته باشیم به فعالیت‌های «فرهنگی» جناب «آرتور کوستلر»، متخصص تبلیغات ضدکمونیستی طی «جنگ سرد».

«کوستلر» در واقع، نوع پیشرفتة «روژه گارودی» در فرانسه است. فعالیت هر دو اینان در چارچوب تبلیغات فرهنگی ناتو، زمینه‌ساز یهودستیزی در ابعاد مختلف شده. «کوستلر»، در چارچوب یهودستیزی سنتی مغرب زمین، و به ویژه «ملت بزرگ بریتانیا»، که هفت قرن پیش از هیتلر، اقدام به اخراج یهودیان از کشورشان کردند، وظیفه داشت یهودیانی «اختراع» کند که نژادشان سامی نباشد، یهودیانی از «نژاد برتر»! و جهت تحقق این امر «معنوی»، بلافاصله، باستانشناسان مقداری آثار باستانی «کشف» کردند، تا «کوستلر» بتواند امپراطوری فرضی «خزرها» را در آن «مشاهده» کند. خزرها به ادعای «کوستلر»، یهودیانی بودند که نژادشان آریائی بود، بنابراین امپراطوری‌شان هم از نظر تسامح و تساهل، شباهت فراوانی به امپراطوری هخامنشیان پیدا می‌کرد! می‌دانیم که در کتیبه‌های هخامنشی، داریوش‌کبیر صریحاً از تبار آریائی خود، در مقام تبار نجیب‌زادگان یاد کرده، نه در موضع نژاد برتر! ولی همین چند عبارت داریوش کبیر، توسط فاشیست‌های نژادپرست و ضدیهود مغرب‌زمین به ابزار تبلیغاتی تبدیل شده. بله، خزرها، به ادعای «کوستلر» پس از تهاجم مسلمانان، یهودی شدند تا سپاهیان توحش آزارشان ندهند! و نویسندة این وبلاگ مبهوت از چنین فرضیة کودکانه‌ای می‌پرسد، اگر خزرها وجود داشتند و نمی‌خواستند به سپاهیان «عدالت اسلامی» جزیه بپردازند، چرا یهودی شدند؟ مگر نمی‌دانستند که طبق قصه‌های «بی‌بی‌گوزک» مسلمانان، برای توجیه چپاول اموال یهودیان توسط محمد، یهودیان با پیامبر اینان بدرفتاری کرده بودند؟ خزرها می‌توانستند مسلمان بشوند. مگر کسی که به خاطر حفظ «منافع»، تغییر دین و مذهب می‌دهد، ملاحظات دیگری خارج از منافع می‌تواند داشته باشد؟ نه! پس خزرهای «فرضی» هم اگر قرار بود تغییر دین بدهند، مانند ایرانیان به زور شمشیر تغییر دین می‌دادند و مسلمان می شدند، و زبان عربی را هم به عنوان زبان رسمی می‌پذیرفتند. ولی اگر خزرها به ادعای «کوستلر» یهودی شدند، به این دلیل بوده که پس از شکست نازی‌ها، مسیحیان اروپا، دیگر نمی‌توانستند به فعالیت‌های «فرهنگی» هیتلر جهت «پاک‌سازی» اروپا ادامه دهند. در نتیجه لازم بود یک پاکسازی در «تاریخ اروپا» سازمان دهند، تا موجودیت یهودیان اروپا را از یهودیان آسیا متمایز کنند. و برای چنین امر مهمی، چه بهتر از یک یهودی اروپائی که با روانشناسی هم آشنائی دارد و در سرویس‌های «اطلاعاتی» انگلیس «فعال» است؟! بله، حکایت یهودیان آریائی نژاد، به «سفید» شدن پوست مایکل جکسون شباهت دارد. در ایالات متحد، نژادپرستی آنچنان وسعت دارد که بعضی سیاهپوست‌ها ترجیح می‌دهند در اردوگاه نژادپرستان «جایگاهی» داشته باشند. آنگلوساکسون‌ها هم پس از جنگ جهانی دوم ترجیح دادند، با استفاده از توهمات «تئودور هرتزل‌ها» یک سرزمین موعود برای یهودیان در خاورنزدیک درست کنند، یک قوم یهود موعود هم در اروپا بیافرینند! کیسینجر، برژینسکی، سرکوزی، میلیبند و شرکاء، همگی از همین «نژاد برتر» ظهور کرده‌اند، تا تنور فاشیسم پس از شکست فاشیست‌ها در جنگ دوم جهانی، همچنان گرم و پر رونق باقی بماند.

نقش فیزیک در پیشرفت فناوری


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت