...
در وبلاگ «لات و مدرنیته» گفتیم که «نخبگان» فقرفرهنگی در غرب، «تقدس زدائی» را با هتاکی یکسان پنداشته، با صدور فتوی برای شعرای ایرانی، تهاجم به مفاخر ادبیات فارسی را آغاز کردهاند. امروز در ادامه، به بررسی ابعاد وسیع فقرفرهنگی میپردازیم، خصوصاً به آن دسته از «نخبگان» که همچون محمد خاتمی و شرکاء، در مورد مفهوم «دیالوگ»، نیز دچار «لغزش» شده، چند سالی است شعار میدهند که، گویا «گفتگوی تمدنها» از «برخورد تمدنها» خیلی بهتر است! میدانیم که «برای گفتگوی تمدنها»، اثری است از «روژه گارودی» که در سال 1977 همزمان با ورود «جیمی کارتر» به کاخ سفید، توسط انتشارات «دونوئل» پاریس منتشر شد. پیشتر گفتیم که در کشورهای عضو ناتو فعالیتهای فرهنگی تحت نظارت مستقیم این سازمان انجام میشود، و تنها در این چارچوب است که میتوان عملکرد رسانهها، انتشار کتب و دیگر فعالیتهای هنری در غرب را بررسی کرد. و از آنجا که فرانسه، به عنوان عضو پیمان ناتو، نقش «چرخ پنجم» سیاست خارجی آمریکا را بر عهده دارد، انتشار کتاب «روژه گارودی» را در چارچوب نقش سیاسی فرانسه، و در بطن فعالیتهای فرهنگی ناتو میتوان بررسی کرد.
جهت پرداختن به وبلاگ امروز، ابتدا باید «دیالوگ» را توضیح دهیم. «دیالوگ»، به معنای «دنبال کردن یک تفکر»، عبارت است از «تبادل» میان «دو» یا «چند» عامل. «دیالوگ» واژهای است مرکب، از ریشة یونانی «دیا»، به معنای «میان»، و «لوگوس»، به معنای «سخن»، «کلام» و «صحبت». «دیالوگ» با «گفتگو میان دو فرد» ارتباطی ندارد. و پیش از افلاطون، «دیالوگ» به عنوان «ژانر» ادبی، از هزارة دوم پیش از میلاد مسیح در «سومر» شناخته شده بود، و در هند نیز در «مهابهاراتا» و «ریگ ودا» وجود داشته. سدهها بعد، در فلسفة افلاطون، «دیالوگ» به عنوان «گفتگوی مستدل» حضور پیدا میکند، و بسیاری از آثار افلاطون در صورتبندی «دیالوگ» به رشتة تحریر درآمده. اروپای مسیحی نیز به نوبة خود، «دیالوگ» را از فلسفة یونان به عاریت گرفت. چرا که مسیحیت، به عنوان دین، اصولاً فاقد فلسفه است. این مختصر را گفتیم تا کسانی که سخن از «فلسفة اسلامی» و یا مسیحی به میان میآورند، بدانند آب در هاون میکوبند. بدون فلسفة یونان، ادیان ابراهیمی جز قصههای پراکنده و بیسروته در باب مجازات انسان و وظایف بندگان در درگاه «قادر متعال»، هیچ برای گفتن ندارند. حال به تعریف «دیالوگ» در فلسفة مدرن میپردازیم.
میکائیل باکتین در «تئوری دیالوگ» جنبههای متفاوتی از کلام را تعریف میکند. باکتین زبان را محل «بروز» و «تقابل» گویشهای اجتماعی میداند. وی میگوید، هر گفتاری در یک زمان ویژة تاریخی و در یک مکان اجتماعی مشخص بروز کرده، و هدفاش، شرکت در «گفتار اجتماعی» از طریق «دیالوگ»است. باکتین میگوید همه نوع «گفتار»، برخاسته از «گفتار اجتماعی» است و همزمان، هم «امتداد» آن است و هم «پاسخ» به آن! باکتین بر «واقعیت» کلام و «تکثر» آن تأکید دارد. «تکثر کلام» به این معنا که حضور «کلام قدرت»، به عنوان مجموعهای از «کلام گذشته» و «گفتار اجتماعی»، در کلام هر فرد غیر قابل اجتناب است. و به این ترتیب است که «دیالوگ»، خارج از گفتگو با دیگران، در کلام فرد حضور فعال پیدا میکند. به عنوان نمونه، حتی در کلام فردی که در تنهائی با خود سخن میگوید، پدیدة «دیالوگ» وجود دارد. چرا که علاوه بر حضور «کلام قدرت»، هر گفتار زندهای، در مسیر پاسخ به خود راه میپیماید، و نمیتواند از تأثیر عمیق «گفتار ـ پاسخ»، یا «کلام آینده» در امان بماند. به این ترتیب است که هیچ کلامی نمیتواند «ناب» به شمار آید. جهت روشن شدن تعریف «دیالوگ» در فلسفة باکتین، میتوان به همان ترتیب که «فروید» کلام را «واکنش» به جهان میداند، کلام را ترکیبی از «کنش» و «واکنش» فرد در اجتماع به شمار آوریم.
با توجه به تعریف باکتین، «دیالوگ» همزمان با هدف کنش بر واقعیت اجتماعی، واکنشی است در برابر همین واقعیت. به زبان سادهتر، «دیالوگ» همزمان واکنشی است به تهاجم واقعیت، با هدف تأثیر بر همین واقعیت. و در این چارچوب میتوان گفت که، «دیالوگ» محل «برخورد» خواهد بود. برخورد فرد با واقعیت، برخورد طبقات اجتماعی با واقعیت، و یا برخورد ملتها با واقعیات جهانی. برخوردهای «فرهنگی» را در همین چارچوب میتوان نوعی «دیالوگ» در سطح جهانی عنوان کرد. و در این راستا است که «جنگ» نیز، نوعی «دیالوگ» به شمار میرود. حال که با چارچوب مدرن فلسفة «دیالوگ» آشنا شدیم، بازمیگردیم به «گفتگوی تمدنها»!
بله، همانطور که گفتیم، گفتگوی تمدنها، در بطن خود حامل «برخورد تمدنها» نیز خواهد بود. ولی از آنجا که «استاد» سروش، «دیالوگ» را گفتگوی بین دو فرد میپندارد، «محمد خاتمی» نیز به عنوان نمایندة «فقرفرهنگی» حوزه، چنین پنداشته که «برخورد» در «دیالوگ» وجود ندارد، و «دیالوگ» فقط به معنای سلام و احوالپرسی دوستانه، «چاقسلامتی» است و بسیار «نیکو»! در نتیجه هفتهای چند بار، سخنان شیوا و پر مغز محمد خاتمی در ستایش از«گفتگوی تمدنها» و نکوهش «برخورد تمدنها» در رسانههای فارسی زبان به چاپ میرسد! و به دنبال چاپ این ترهات نیز گروهی از «نخبگان» حکومت گورکنها با هیاهوی فراوان به ستایش از محمد خاتمی و سرزنش «هانتینگتون» میپردازند! چرا که در عمل هیچکس نمیگوید، طرح «گفتگوی تمدنها» را در واقع محمد خاتمی، به عادت معهود، از دیگران سرقت کرده، و این مطلب نیز پوشیده مانده که، «روژه گارودی» خود در سال 1977، کتاب کذائی را در چارچوب فعالیتهای فرهنگی ناتو به چاپ رسانده. و از همه مهمتر آنکه، تهاجم نظامی به افغانستان و عراق، دقیقاً در چارچوب برنهادة استعماری همین «دیالوگ تمدنها» صورت پذیرفته!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت