کارناوال کودتا!
«[...] سخاوتمند
از زمانى که در آبزیربالای الیگودرز چشم به جهان گشوده بود تا این لحظه که در
مقابل در ورودی مجلس شورای ملى با این موجود عجیب و غریب صحبت مىکند، مسئلهای «امنیتى»، خارج از
حزب توده و محمد مصدق به گوشش نخورده بود[...]»
منبع: سعیدسامان، «آقای سخاوتمند»، ص. 32
پس از 17 روز جنجال رسانهای، بالاخره تلویزیون دولتی عربستان، در تاریخ 20 اکتبر سالجاری، کشته شدن جمال کشوقی را تأئید کرد! اینچنین بود که سفر مایکل پمپئو به ترکیه و عربستان
برای حل معضل غیب شدن کشوقی نتیجة مطلوب به بار آورد! و از آنجا که ترکیه اخیراً یک فروند آخوند
آمریکائی را آزاد کرده و برای بساط 4 نوامبر ـ انتخابات میاندورهای آمریکا ـ به
دونالد ترامپ گوشه چشمی نشان داده، وضعیت مناسبی دارد. از اینروز سطل زباله روی سر عربستان خالی شد! کی بود؟ کی بود؟ عربستان بود!
در جوامع متمدن، زمانیکه فردی را به قتل متهم میکنند، در درجة نخست و خارج از تمامی قضایا، هم جنازة مقتول در دست است، و هم پزشکی قانونی علت مرگ را «غیر طبیعی»
ارزیابی کرده. ولی در طویلة توحیدی روتچیلدها نیازی به
اینگونه «شواهد» نیست؛ اصل بر ادعای پوچ
و شایعه است! به همین دلیل همه میباید این دروغ شاخدار را
بپذیرند که شاهزاده بنسلمان، دستور قتل «جمال کشوقی» را صادر کرده و مأموران
وی «کشوقی» را در کنسولگری عربستان در استانبول شکنجه داده و به قتل رساندهاند! بعد هم
جسدش را تکه تکه کردهاند و ... و خلاصه این توهمات «موثق» را بوقهای روتچیلد در
اختیار جهانیان قرار میدهند، در حالیکه
هنوز اثری از جنازة مقتول ( فرضی) در دست نیست!
جنجال مادر ترزا در مورد
«سرگئی سکریپال و دخترش»، و همچنین هیاهوی بوقهای آتلانتیست در مورد
«دخالت روسیه در انتخابات آمریکا» را که فراموش نکردهایم! دقیقاً همین بساط به راه افتاده بود. در این معیادها هم هیچ سند و مدرکی جهت اثبات
«نقش روسیه» در موارد فوق ارائه نشد، ولی
بوقهای ضدلائیسیته در راه واژگون نمائی و نفرت فروشی و گسترش حماقت یکدم از زوزه
باز نماندهاند. در مورد «قتل کشوقی» هم همین روند حاکم شده. هیاهو
و جنجال برای انحراف افکار عمومی از اصل مطلب،
آنهم از طریق نشاندن جنایتکار و متجاوز در جایگاه «قربانی و طرفدار آزادی
بیان!»
بله «جمال کشوقی»، که به ادعای شیپورهای روتچیلد «طرفدار آزادی
بیان» و روزنامهنگار بوده و به فرمان بن
سلمان به قتل رسیده»، نه تنها شخصاً از
دشمنان سرسخت لائیسیته و دمکراسی به شمار میآمد که قبیلهاش نیز دهههاست در همین
لجنزار توحیدی دستوپا میزند.
جمال کشوقی، خواهر زادة الفاید، پدر
«شهید» دودی الفاید، و برادرزادة عدنان
کشوقی، دلال اسلحه است که در ماجرای «ایران ـ کنترا»، نقشی
کلیدی ایفا کرده بود. شخص جمال کشوقی در دوران تاختوتاز «بن لادن و
ملاعمر» به عنوان «گزارشگر»، با سرویسهای امنیتی عربستان و آمریکا در
افغانستان همکاری داشته، و خلاصه دست
راست بنلادن به شمار میآمد. تحصیلات ایشان در رشتة مدیریت بازرگانی و فعالیتحرفهایشان
در زمینة مطبوعاتی «اعلام» میشود! گویا آنحضرت
از سال 1984 فعالیت مطبوعاتیاش را در عربستان آغاز کرده، به
عبارت دیگر از تأئیدات سازمان سیا و «ام. ای. 6» برخوردار بوده:
«جمال کشوقی [از سال 1984] به همکاری با مطبوعات
عربستان پرداخت [...] به خبرنگاری برای روزنامهها و مجلات عربی از جمله شرقالاوسط
اشتغال داشت [...] تا سال ۱۹۹۹ در
خاورمیانه و آفریقا [...] به گزارشگری میپرداخت و گفته میشود که در دوران
گزارشگری در افغانستان با سرویسهای اطلاعاتی عربستان سعودی و آمریکا همکاری داشت[...]»
منبع: رادیوفردا، مورخ 25
مهرماه سالجاری
البته اشتباه نکنیم،
سابقة درخشان کشوقی به این مختصر محدود نمیماند. ایشان به عنوان مشاور مطبوعاتی «شاهزاده ترکی
الفیصل»، سفیر وقت عربستان سعودی در بریتانیا و سپس در آمریکا
نیز انجام وظیفه کردهاند، و در مطبوعات غرب به عنوان «آزادیخواه و مترقی»
شهرت فراوان یافتهاند! جریان از اینقرار است که در سال 2003، وزارت
مطبوعات عربستان کشوقی را از سردبیری «الوطن» برکنار میکند، و همین عمل کافی است که غربیها او را مترقی و
آزادیخواه رویت کنند:
«[...] کشوقی از
سال 1999 تا 2003 به سردبیری
روزنامه الوطن [...] منصوب شد اما [...] به دلیل آنکه اجازه داده بود [در این روزنامه]
مطلبی در انتقاد از [...] بنیانگذار وهابیت چاپ شود [...] برکنار شد. و از اینجا
بود که او در غرب بعنوان فردی آزادیخواه و مترقی شهرت یافت[...]»
همان منبع
بله میبینیم که غربیها در توزیع عناوین «آزادیخواه و
مترقی» به اتباع کشورهای نفتخیز بسیار گشادهدست و سخاوتمندند! طی 40
سال اخیر که حتی سینما هم در عربستان ممنوع بود، هیچ اعتراضی از جمال کشوقی به گوش نرسید،
با این وجود ایشان «مترقی و آزادیخواه» به شمار میروند! از اینرو به محض اینکه نماد بردگی زن، رکن
اصلی تحجر شرع و توحش عرف با اصلاحات شاهزاده بنسلمان به لرزه در میآید، جمال کشوقی را میبینیم که دوان دوان به آمریکا میرود، و
تبدیل میشود به «منتقد نظام!» غربیها هم که طی سدة اخیر نان سرکوب زن در
کشورهای مسلماننشین را سق زدهاند، بلافاصله در جمال بیمثال «جمال کشوقی»، آزادیخواهی و ترقی رویت میکنند!
در کشورمان دیدیم که همین بوقها چگونه مصدق و خمینی و
محمد خاتمی و میرحسین موسوی را به همین ترتیب به شخصیتهای برجسته و رهبران محبوب
و مردمی تبدیل کرده بودند. بله، دستگاه شخصیتسازی از اوباش، و
بازیافت زباله را آتلانتیستها و پادوهایشان بیجهت طراحی نکردهاند. این دستگاه «توحیدی»، جهت تحمیل سکون بر جامعه و گسترش سرکوب ملتها
طراحی شده، و «جمال کشوقی» هم یکی از مهرههای
همین دستگاه نبوی بود.
کشوقی که تحت نظارت سازمان سیا با القاعده و طالبان در
ارتباط دائم قرار داشت، در سال 2017، از عربستان به آمریکا رفته، و تبدیل میشود به مخالف و منتقد «محمد بن
سلمان!» دلیل هم روشن است؛ اصلاحات شاهزاده بنسلمان به مذاق گورستانپرستان
غرب، و در رأسشان هیئت حاکمة آمریکا هیچ
خوش نیامده. در نتیجه در راه ممانعت از اصلاحات اجتماعی و
اقتصادی و فرهنگی در عربستان به تکاپو افتادهاند. جنجال
بوقهای غرب پیرامون ناپدید شدن جمال کشوقی و زر زر و وراجی و حدیث و روایتسازی
پیرامون «شکنجه و قتل وی در کنسولگری عربستان در استانبول» و تهدید عربستان نیز بخشی
است از همین «سیاست انسداد» که بارزترین نمونة آن را در «گاردین»، بلندگوی دشمنان لائیسیته و مخالفان حقوق زنان در
کل منطقه مشاهده میکنیم. این
روزنامه ضمن انتقاد شدید از حکومت فعلی عربستان و تهاجم به شخص بنسلمان، مدعی
شده که این حکومت به مراتب از اسلافش سرکوبگرتر است! در
پایان هم به پادشاه عربستان هشدار داده که پسرش را از سرنوشت «شاه ایران» آگاه
کند:
«[...] سن و سال شاه سلمان آنقدر هست که بخاطر آورد چه
بر سر شاه ایران آمد. لازم است پسرش را در
جریان این خاطرات قرار دهد.»
منبع: گاردین،
مورخ 18 اکتبر 2018
از شما چه پنهان،
تیز و آروغ کارفرمایان گاردین سخت به مذاق جمکرانیها شیرین آمده، و
انواع «بوز نیوزها» آن را سر سفره نذری گذاشته و به مزمزهاش پرداختهاند. ما هم
به قلمزن گاردین یادآور میشویم، وقتی در راه جا انداختن پیزی کارفرمایانش، آستینها را بالا میزند تا ناپدید شدن جمال
کشوقی را به حساب شاهزاده بنسلمان بگذارد،
این امکان نیز وجود خواهد داشت که دست اربابانش را رو کند، و همه
از جمله نویسندة این سطور چند نکتة پیشپاافتاده و به ظاهر نامرتبط را دریابند!
نخست اینکه شکست کودتای «فرنچ کانکشن» در عربستان، شدیداً کک به تنبان روتچیلدها انداخته! دیگر
آنکه پیش از کشوقی، رئیس اینترپل هم که در فرانسه سکونت داشت، در تاریخ 25 سپتامبر ناپدید شده بود. ولی
این موضوع تا 4 اکتبر ـ فردای استعفای ناگهانی و غیرمترقبة وزیرکشور
فرانسه ـ رسانهای نشد!
در این میعاد که با61
مین سالگرد پرتاب «سپوتنیک»،
نخستین ماهواره به
فضا تقارن یافته، ولادیمیر پوتین راهی هند
شد، و نئاندرتال «معظم» هم در استادیوم آریامهر بالای منبر
رفت و برای ارباباش خطونشان میکشید، و سیلی
میزد و پیشرفت میکرد! ولی در پی انتشار خبر فروش موشکهای اس 400 به
هند، نئاندرتال معظم از بالای منبر سقوط کرده و نتوانستند
به پیشرفت و سیلی زدن ادامه دهند! در
نتیجه، بساط «جنبش سبز» نیز در هم ریخت و با
انتشار عکس گردشهای «یواشکی» میرحسین موسوی و کشتزارش، مهمترین دکان بازیافت زباله ـ تبدیل
مزدور استعمار به قهرمان ـ در کشور ایران تعطیل
شد! گویا یکی از موشکهای مذکور به دکان
«مصدق سازی» طویلة شیعی لندن اصابت کرده باشد!
و اینچنین بودکه در سایت رادیو فردا تصویری از میرحسین موسوی و کشتزارش انتشار
یافت که ایندو را در سالن انتظار فرودگاه نشان میداد! در
ارتباط با این تصویر، رادیو فردا تیتر
زده بود:
«میرحسین
موسوی به خانة برادرش رفت!»
منبع:
رادیوفردا، مورخ 6 اکتبر سالجاری
همانطور که میبینیم زهرا خانوم سرش را به زیر انداخته و میرحسین
موسوی هم نگاهش را از دوربین دزدیده! سالن
انتظار خلوت است، از هواداران میلیونی میرحسین موسوی هیچ نشانی به
چشم نمیخورد؛ تاریخ تصویر مشخص نشده، ولی
لباس رهبران سبزالله نشان میدهد که هنوز با گرمای تهران فاصله داریم! به عبارت دیگر، همانطور که پیشتر هم بارها و بارها در این وبلاگ
اشاره کردهایم، در کشور ایران بساط «حصر
و تبعید» فقط رسانهای است، و هدفی جز
«تبدیل مزدور به قهرمان» دنبال نمیکند. محفل «شیخوشاه» بساط کذا را از دورة میرپنج در
ایران به راه انداخته بود، ولی این پروسه در مورد دو عضو تشکل تروریست
فدائیان اسلام ـ محمد مصدق و روحلله
خمینی ـ نتیجة بسیار مطلوبی برای
آتلانتیسم به همراه آورد!
مصدقالسلطنه، حاکم سابق خراسان، تبدیل
شد به «قهرمان ملی و قربانی ظلم و ستم شاه»، خمینی مالیخولیائی و هوادار بساط 28
مرداد 1332 هم ردای «رهبر ضداستبداد» بر تن کرد.
اینک که رایحة تعفن خمینیایسم
سراسر منطقه را فرا گرفته، و دیگر احدی به
این لجنزار توجه ندارد، زمان برق انداختن لاشة مصدق فرا رسیده. بوقهای
استعمار تلاش میکنند از محمد مصدق تصویر «مدافع منافع ملی و طرفدار دمکراسی»
ارائه دهند. ولی اگر سری به وبلاگ «محکستان»
بزنیم و به فهرست اعضای قبیلة مصدق در پستهای کلیدی نیم نگاهی بیاندازیم، به صراحت درمییابیم که محمد مصدق در راه دفاع
از «دمکراسی» تمامی اعضای خانوادهاش را به مناصب دولتی گماشته بود، و در واقع یک «دولت خانوادگی و قبیلهای» تشکیل
داده بود!
البته این
فهرست کامل نیست؛ شاخة فرعی آن مسکوت مانده، هر چند
برای دریافت اصل مطلب یعنی اثبات «قبیله نوازی» مصدق کفایت میکند. در رابطه با مصدق مطلب جالب دیگری هم در قالب
بریده روزنامه در «محکستان» مطرح شده که نشان میدهد، این «قهرمان ملی» و دستساز استعمار، چگونه منابع انرژی کشور ایران را نیز پشت قبالة
کشورهای مسلماننشین انداخته:
«[...] نفت ایران
تنها متعلق به ایران نیست، بلکه به ملل
اسلامی نیز تعلق دارد، و پاکستان میتواند نفت ایران را به بهای ارزانتری
بخرد[...]»
بله محمد مصدق
همچنانکه میبینیم مانند خمینی، همه چیز
را برای «اسلام» و به کام لندن و واشنگتن میخواست! به همین دلیل نیز پس از اینکه با آشوبسازی، زمینة کودتای ارباب را فراهم آورد، در یک دادگاه نمایشی صاحب یک دکان سه دهنة «حصر»
شده، ردای قربانی «ظلم و ستم» به دوش انداخت. در دوران «دمکراسی آریامهری» احدی جرأت نداشت
از مصدق حرفی بزند؛ رسانهها هم حق نداشتند در مورد وی اطلاعرسانی
کنند. به همین دلیل راه باز بود تا در مورد مصدق قصهها
بسازند و با حکایاتی از شجاعت و وطنپرستی او دهان عوام را حسابی آب بیاندازند! خلاصه ایشان
تبدیل شدند به شخصیت سیاسی محبوب عوام!
در واقع ساواک
این جانور وحشی را در ردة «منهیات» قرار داده بود تا به این وسیله برایاش
بازارگرمی کند. به همین دلیل نیز پس از آنکه کودتای 22 بهمن
1357 به ثمر رسید، نخستین واکنش عوام،
تجمع در احمدآباد جهت بزرگداشت سالگرد مرگ مصدق بود! مصدق هم مانند بیگمک در اتحادشوروی، در رده
منهیات قرار داشت، از اینرو صف اهالی
مسکو در برابر نخستین شعبة مک دونالد، بیشباهت
به صف امت همیشه در صحنه برای «زیارت» قبر مصدق نبود! با این
تفاوت که اهالی مرز پرگهر، طبق روند رایج
طویلة روتچیلدها، در لجنزار روضه و زوزه و مردهپرستی و نفی مادیت
و مادیات دستوپا میزد و با تغذیه از شایعات بوقهای آتلانتیسم، برای
ادای احترام به مزدور استعمار صف کشیده بود،
در حالیکه قربانیان سرکوب بلشویسم
برای خوردن همبرگرهای دستپخت امپریالیسم از سروکول هم بالا میرفتند. دردسرتان
ندهم؛ «منهیات» آخوند، از جمله منهیات آخوندهای بلشویک، در هر حال
«عوامربا» دارد، ولی دستپخت آشپزهای ترک زبانزد خاص و عام است!
میگویند در
ضیافت شامی که به افتخار مایکل پمپئو در استانبول برگزار شد، خوراک دنبلان و شکمبة «جمال کشوقی» آنچنان مورد
پسند آنحضرت قرار گرفت که از خود بیخود شده،
عین دراویش در سماء رفت؛ به دور
خود میچرخید و زیر لب میگفت:
«مارسی؛ ماکرون؛ مرکل؛ ادلب! مارسی؛
ماکرون؛ مرکل؛
ادلب! ... »
در اینجا لازم
است برای آندسته از خوانندگان گرامی که متوجة «شطحیات» گهربار وزیر امور خارجة
آمریکا نشده و به دلیل جنجال بوقهای روتچیلد از اصل مطلب دور افتادهاند، توضیحاتی
بیاوریم!
جونم براتون
بگه! قرار بود 7 سپتامبر سالجاری، رجب اردوغان، آنجلامرکل، امانوئل مکرون و ولادیمیر پوتین در ترکیه با
یکدیگر ملاقات کنند، و در مورد «ادلب» تصمیم بگیرند. ولی در این تاریخ ولادیمیر پوتین به تهران آمد،
وآنجلا مرکل در شهر مارسی ـ مقر شبکة فرنچ کانکشن ـ با امانوئل ماکرون دیدار کرد! 10 روز بعد، ملاقات ولادیمیر پوتین با رجب اردوغان در سوچی
برگزار شد، و به محض اینکه روسیه اعلام داشت حملة نظامی به
ادلب منتفی شده، یک هواپیمای نظامی روسیه هدف قرار گرفت و 15
سرنشین آن کشته شدند! باری ملاقات 4 جانبة استانبول همچنان در تعلیق
ماند تا اینکه عربستان مرگ «جمال کشوقی» را تأئید کرد و قرار شد ملاقات 4 جانبه در
تاریخ 27 اکتبر برگزار شود. بقیة قضایا را
هم خودتان حدس بزنید!