شنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۶


خر پروری!
...

می‌گویند شب یلدا، تا دمیدن آفتاب می‌باید به نیایش پرداخت. ولی زیباترین تصویری که از برآمدن آفتاب در ذهن‌ام مانده، مشاهدة سرزدن خورشید از خط افق است. تصویر دویدن آتش در سیاهی‌های شب! اواخر پائیز سال 2002، در هواپیمائی که با یکی دو ساعت تأخیر از مونترال به پاریس می‌رفت، به تماشای ستاره‌های ناپیدا مشغول بودم، همة مسافران چراغ‌ها را خاموش کرده بودند، تا بخوابند! نور چراغ‌ها در پنجره‌ها انعکاس نداشت، و آسمان بی ستاره بخوبی دیده می‌شد. ناگهان از دل سیاهی‌های شب یک خط قرمز آتشین نمودار شد، در یک آن به نظر می‌آمد که در سیاهی آتش‌ افروخته‌اند، و چند ثانیه بعد، روشنائی، به‌ یکباره سیاهی‌ها را از آسمان زدود. شاید آنروزها که تا دمیدن خورشید به نیایش می‌نشستند، برای دیدن چنین صحنة جادوئی‌ای بوده. شخصاً هیچ شب یلدائی را تا دمیدن آفتاب بیدار نماندم. ولی دیشب، ودکای «پلاتینیوم» سن‌پترزبورگ، و انار کالیفرنیا عادت همیشگی را شکست!

بله ودکای روسی را دست‌کم گرفته بودیم! در مقایسه با ودکا «ابسولوت» سوئدی‌ها، به نظر سبک‌تر می‌آمد. ولی اشتباه کرده بودیم! پس وبلاگ امروز را هم به «اشتباهات» کسانی اختصاص می‌دهیم، که ما را دست کم گرفته‌اند. و اینکار را از گروه اکبر رفسنجانی آغاز کنیم که سایت «گویا نیوز» سعی دارد آن‌ها را «سوسیالیست» و «کارگرنواز» بنمایاند، و در این راستا، یک مصاحبه از بهزاد نبوی با رسانة «سرمایه» انتشار داده، که در آن ادعا می‌شود، «مجاهدین انقلاب اسلامی»، همان خرابکاران راست افراطی و ساخته و پرداختة اسرائیل، اکنون چپگرا، «سوسیالیست»، و طرفدار «عدالت اجتماعی» هم هستند!

خر به بازار فراوان است
با خبر باش تا تنه نخوری

بله، «برادر» بهزاد نبوی، که عمری در لجنزار فاشیسم شنا کرده‌اند، این تبلیغات مهمل باورشان شده، خود را «چریک» و «مبارز» خوانده، حتی با «فیدل کاسترو» هم مقایسه می‌کنند! بعد هم می‌گویند، سال 1358، گروه مسلح تشکیل دادیم که کودتا نشود! بهزاد نبوی که در پرورئی دستکمی از اکبر رفسنجانی ندارد، نمی‌گوید با امکانات و حمایت کدام سفارتخانة غربی، گروه «چریکی» مسلح تشکیل داده؟! ما هم نمی‌گوئیم! ولی اگر مسیر مبارزات ضدامپریالیستی ایشان را پیگیری کنیم، خواهیم دید که گروه بهزاد نبوی، در واقع برای مبارزه، ایجاد درگیری، و جنگ خیابانی با گروه رجوی تشکیل شد. از سوابق «درخشان» شخص بهزاد نبوی هم صرفنظر می‌کنیم. چرا که هر جا تصفیة خونین لازم آمد، از جمله در مقر حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری، رد پای بهزاد نبوی مشاهده می‌شود. پس در چپ‌گرائی و سوسیالیسم سازمان بهزاد نبوی نمی‌توان تردیدی به خرج داد، چرا که چپ نمایان دیروز که مشتاقانه سنگ «خلق» به سینه می‌زدند، و قصد داشتند جهان را به سیاهکل تبدیل کنند ـ چون نتایج سیاهکل خیلی درخشان بود ـ امروز همگی طرفدار «حقوق بشر»، آزادی و دمکراسی شده‌اند! بله، نگاهی به بیانیة سازمان فدائیان خلق، شاخة اکثریت بیاندازید، تا ببینید «فدائیان» سابق امام زمان، که دیروز ملت را مسخره می‌کردند و می‌گفتند «شما که دمکراسی می‌خواهید، با انقلاب کاری ندارید!»، تا چه حد متحول و متمدن شده‌اند. البته شاید حساب «برادر» فرخ نگهدار را می‌باید از این گروه جدا کرد، چرا که از درون آبدارخانة مسجد لندن، سخن از حقوق بشر و دمکراسی گفتن دیگر واقعاً گزافه‌گوئی ‌است. همچنانکه طرفداری سرداراکبر بهرمانی از «تولید» و انتقاد ایشان از «واردات!»

اشتباه نکنید، اکبر بهرمانی که از آغاز استقرار حکومت گورکن‌ها تاکنون هزاران نقاب «متضاد» بر چهره زده، در خطبه‌های نماز جشن کشتار گوسفندان، ازسیاست‌های اقتصادی زمان محمدرضا پهلوی به شدت انتقاد کرده‌اند! البته ما هم موافق این سیاست‌ها نیستیم، ولی این سیاست‌ها را مانند سیاست‌های سه دهة اخیر، نظام سرمایه سالاری جهانی بر ایران تحمیل کرده بود. حاکمیت ایران در جایگاه تصمیم‌گیری برای سیاست‌های اقتصادی خود نبوده، امروز هم نیست. پس بهتر است سردار اکبر و بهزاد نبوی، به یاد داشته باشند که دوران پرافتخار جنگ، سازندگی، اصلاح طلبی و 2 سال «مهرورزی» را کسی فراموش نکرده.

قیاسی گیر از اینجا، آن و این را
خر پیشینه، پل باشد پسین را

آنچه در قاموس امثال اکبر رفسنجانی «تولید» خوانده می‌شود، دقیقاً همان است که در قاموس بهزاد نبوی «عدالت اقتصادی» نام گرفته. به زبان ساده‌تر، راه گشودن به تحریم اقتصادی، جهت رونق «بازار سیاه»، تولید «دلال»، «واسطه» و «محتکر»! اگر اکثریت ایرانیان را امروز کسانی تشکیل می‌دهند که دوران جنگ را به یاد ندارند، هنوز کسانی هستند که از نزدیک شاهد تبدیل خانه‌های مصادره‌ای شمال شهر تهران، به انبار کالاهای نایاب و جیره بندی شدة حکومت امام زمان بودند. و هم اینان، دوران نخست وزیری میرحسین موسوی منفور را نیک به یاد دارند. دورانی که سهم ما ملت جنگ، تحریم و سرکوب بود، و خانوادة نزدیکان موسوی‌ها و نبوی‌ها، گله، گله با ارز حاصل از حراج نفت کشور، به بلاد فرنگ ارسال می‌شدند، و به ازای هریک از اعضای خانواده، سالانه 40 هزار دلار آمریکا، از سوی همین دولت میرحسین موسوی به بانک‌های غربی ارسال می‌شد. البته این مبلغ اخیراً افزایش یافته، چون جهت رعایت «عدالت اقتصادی»، نرخ تورم را نیز می‌باید در نظر گرفت. اگر سایت گویا نیوز، بیش از این به تبلیغات برای «سوسیالیست‌های» جمکران بپردازد، ممکن است، ما هم به افشای نام چند گروه از قوم و قبیلة نبوی و موسوی ‌در فرنگستان اقدام کنیم، تا ابعاد وسیع «عدالت اقتصادی» اینان برای همگان روشن شود.

من و معشوق و می و رود و سر کوی سرود
به سر کوی سرود است مرا گمشده خر

حال که از «خر» سخن به میان آمد، یادآور شویم که گفته می‌شود، علت اخراج آن «دیپلمات» جمکران از کشور آلمان، تلاش ایشان برای تهیة سانتریفوژزهائی بوده، که از طریق آن‌ها، اکبر بهرمانی، پاسدار شریعتمداری و غلام بچة سفارتخانة کذا، بتوانند به «جهش و پرش» علمی ادامه داده، «خودکفائی» جمکران در غنی‌سازی اورانیوم را به «اثبات» برسانند! و سوخت هسته‌ای برای نیروگاه اتمی را در داخل تأمین کنند. در ضمن بهتر است بدانیم که به دلیل تلاش فراوان جهت غنی‌سازی اورانیوم، دولت جمکران، از تأمین سوخت خانگی شهرستان سردشت عاجز مانده! و نانوائی‌های این شهرستان نیز به دلیل قطع گاز فعلاً تعطیل شده‌اند!

خر را به زدن اسب نتوان کرد

و البته در این وانفسا، گاوچران‌ها بر آزادی دانشجویان بسیار پافشاری می‌کنند. دچار توهم نشویم! آنچه اینان به عنوان «آزادی» مطرح می‌کنند، مانند «دمکراسی» فدائیان، «عدالت اجتماعی» نبوی، و «تولید»، نزد سردار اکبر، از معنای ویژه‌ای برخوردار است، و در واقع همان «آشوب» و «بی‌نظمی» است، تا دیگران بتوانند برای ما «نظم» را در ترادف با «سرکوب» قرار دهند. چرا که هر جامعه، با هر شرایطی، «سرکوب» را بر «آشوب» ترجیح خواهد داد. و ابراز علاقة دروغین گاوچران‌ها به «آزادی دانشجویان»،‌ در واقع چراغ سبز به آشوب طلبانی است که زمینة «سرکوب» را برای مردم ایران فراهم می‌آورند. علت اصرار اکبر بهرمانی بر «وحدت حوزه و دانشگاه» نیز وحدت تشکل‌های «لات‌سالار» سنتی است، که تاکنون زمینه‌ساز آشوب و براندازی بوده‌اند، و در تبلیغات رسانه‌های غرب همة آنان «آزادیخواه» لقب می‌گیرند. به عنوان نمونه، یکی از«آزادیخواهان» مورد نظر رسانه‌های غرب، «محمد خاتمی» است، که به شیوة معمول، با سرقت شعار دیگران سیرک سیار انتخاباتی به راه انداخته.

خر اگر در عراق دزدیدند
پس تو را چون به یزد و ری دیدند

محمد خاتمی، با استفاده از شعار «ایران برای همة ایرانیان»، در واقع به مداحی برای قانون اساسی مضحک جمکران پرداخته! همان قانون بی‌اساسی که «ایرانی‌ات» را به «طالبان شیعی مسلک» محدود کرده. قانونی که حتی حق و حقوق سنی مذهبان را نیز در این مملکت به رسمیت نمی‌شناسد. بله، در این وانفسای انتخابات، که ریزه خواران سنتی سازمان سیا در ایران، به توهم «استقلال» دچاراند، و خواستار «تولید» و «عدالت اقتصادی»، حاج منصور ارضی، مفهوم آزادی و استقلال در جمکران را نیز برای جهانیان روشن فرموده‌اند. سایت «فرارو»، مورخ 30 آذرماه سالجاری، می‌نویسد، پس از انتقاد قالیباف، شهردار تهران از پرزیدنت مهرورزی، حاج منصور هم علم مبارزه با مخالفان پرزیدنت احمدی نژاد را برافراشته، و به شیوة روح‌الله، با استقلال و آزادی کامل از عقل و ادب و نزاکت، به گاز گرفتن پای قالیباف مشغول شده‌اند. حاج منصور از «تولیدات» واقعی حکومت جمکران، و شغل شریف‌شان هم مداحی است! حاجی با استناد به این اصل اساسی که «مداح» هم حق دارد نظر خود را بیان کند، نظر خود را «بیان» کرده. البته حاج آقا جهت بیان نظر خود به صحرای کربلا پرش‌ می‌کنند. تا «تقدس» نیز برای همین «نظرپردازی‌ها» تأمین کرده باشند. چرا که، ارتباط حاج منصورها با واقعیت‌های روز فقط از طریق پرش به عرصة تقدس موهوم «بی‌بی‌گوزک‌های» کربلا امکانپذیر است. بله، همانطور که برادر بهزاد نبوی در مصاحبة خود با «سرمایه» اظهار داشتند که، سازمان ما کارشناس اقتصادی ندارد، ولی این امر مانع از ابراز عقیدة ما در مورد اقتصاد نخواهد شد، حاج منصور هم در حسینة صنف لباس‌فروشان، ضمن مداحی و نوحه‌خوانی، به قالیباف، شهردار تهران انگ اختلاس می‌زند، و او را با یکی از پرسوناژهای خبیث کربلا مقایسه کرده، شهرداری را به «جوالة جو» تشبیه می‌کند، ‌ و می‌گوید:

«اگر به گندم ریاست جمهوری نرسیدند، به جو شهرداری که رسیده‌اند [...]»

کد مطلب: 5827

فراموش نکنیم که، این نوع «نفس‌کش طلبی‌ها»، اگر در حاکمیت قانون، هیچگونه محلی از اعراب ندارد، همان «آزادی» مطلوب استعمار در کشورمان است. مجموعه‌ای از هتاکی در ملاء عام، شایعه پراکنی و ابتذال. و شاهدیم این نوع «رفتار»، از سوی دولت جمکران هیچ ممنوعیتی ندارد! و فحاشی به این و آن، هیچ مانعی بر سر راه «کرامت» نوامیس شیخ‌احمدها هم ایجاد نمی‌کند. سردار احمدی مقدم هیچ اهمیتی به این مسائل نمی‌دهند، چون هوش و حواس‌شان فعلاً به چکمة خانم‌هاست، که اسلام را خدشه‌دار نکنند! در همین گیرودار، برادر لاریجانی، معاون شاهرودی در امور «حقوق بشر» هم، جهت قاپیدن استخوانی که کانادائی‌ها در سازمان ملل برای‌شان پرتاب کرده‌اند، به شیوة دیگر گورکن‌ها برای «دفاع از حیثیت اسلام»، یا همان دفاع از مجازات‌های وحشیانة اسلامی، خیز برداشته‌اند! چون لاریجانی، هنوز در رویای تبلیغات جنگ سرد و شکست سوسیالیسم علمی فرو رفته و همانجا یخ زده.

نمایند هر شب خران را به خواب
که پالانگران را ببرده است آب





جمعه، آذر ۳۰، ۱۳۸۶

یلدا با ودکا!

...

روز جمعه 23 آذرماه 1386، همزمان با ابراز نگرانی شیخ احمد خاتمی جهت «کرامت» نوامیس‌شان در خیابان‌های «دینی»، رادیو فردا هم برای نوامیس عموسام سخت نگران شده، و جهت رفع این نگرانی «عمیق»، مرجعیت مقتدی صدر را توصیه کرده! رادیو «کذا»، به نقل از آسوشیتدپرس می‌گوید، اگر مقتدی صدر «درس» بخواند و آیت‌الله شود، می‌تواند، «سپاه مهدی» را در «تحولات» عراق به کار گیرد. و شاهدیم که به دنبال این «توصیه»، مقتدی صدر و شرکاء، بلافاصله بمب‌گزاری در اماکن عمومی عراق را از نو آغاز کردند. بله، بر عکس آنروزها که کسی از علم و دانش عمیق حاج روح‌الله خبر نداشت، امروز مقتدی صدر برای همگان شناخته شده است. در کارنامة درخشان مقتدی صدر، علاوه بر همکاری صمیمانه با اشغالگران عراق، قتل عبدالمجیدخوئی نیز در سال 2003 به چشم می‌خورد. رادیو فردا پس از ستایش از مقتدی صدر، می‌گوید، لازم است او کنترل مناطق نفت‌خیز جنوب عراق را هم به دست گیرد!

همانطور که پیشتر هم گفتیم هر جا که مانند کشور ایران ، «نفت» وجود داشته باشد، رهبری یک «آیت‌الله» دست آموز برای تأمین منافع عموسام یکی از اصول ضروری تشخیص داده می‌شود. مقتدی صدر هم، از هنگام جنگ اول خلیج فارس، سلسله مراتب مزدوری، تیغ‌کشی و بمب‌گزاری در اماکن عمومی را با موفقیت طی کرده، و به همین دلیل از سوی رادیو «فردای» عموسام، واجد کلیة شرایط «رهبری»، تشخیص داده شده.

علت ابراز علاقة آشکار صدای آمریکائی «فردا» به جنایتکاری به نام مقتدی صدر، این است که دمکرات‌های آمریکا فعالیت‌های سیاسی خود را جهت ورود به کاخ سفید آغاز کرده‌اند. و همانطور که می‌دانیم فعالیت سیاسی حزب دمکرات، همیشه با «بسیج» لات و اوباش آغاز می‌شود. آشوب‌های سال 1341 را در بازار و حوزه‌های قم به خاطر داریم، همچنین به یاد داریم که روح‌الله «مبارزات» خود را از دوران ریاست جمهوری جان کندی آغاز کرد. بله، عشق دموکرات‌های ایالات متحد به اراذل و اوباش دهه‌ها پیش از ریاست جمهوری جیمی کارتر آغاز شده، و این روند «فرخنده» همچنان ادامه دارد. امروز نه تنها در ایران و عراق که در روسیه نیز شاهد شکل‌گیری این روند هستیم! بله، در روسیه برخی سازمان‌های به اصطلاح غیردولتی، عملاً به بسیج فاشیست‌ها مشغول شده‌اند.

این گروه‌ها، مانند طلاب قم یا دانشجونمایان دانشگاه‌های جمکران، از فدائیان «ایدئولوژی» به شمار می‌روند: ایدئولوژی‌های برتری‌طلبانه: دینی، نژادی، قومی! از همه مهم‌تر، این گروه‌ها به شدت ادعای «میهن‌پرستی» هم دارند، و در کمال «صداقت» مایل‌اند، روسیه متعلق به روس‌ها باشد! ولی «روس» مورد نظر اینان، فقط سفیدپوست و ارتدوکس است. و از قضای روزگار، این ویژگی‌ها به مذاق آنگلوساکسون‌ها بسیار خوش می‌آید. ولی همین ویژگی‌ها، عملاً می‌تواند تهدیدی مستقیم برای نظم قانونی و حتی «دمکراتیک»‌ باشد. و به همین دلیل است که، از سوی اعضای ناتو، برای بسیج «فدائیان روس» اینهمه سرمایه‌گذاری صورت گرفته. و به همین دلیل، ولادیمیر پوتین، فرمان مبارزه با گروه‌های افراطی را صادر کرد، و دولت روسیه، هفتة گذشته تصمیم گرفت «مراکز فرهنگی انگلیس» را، نه در مسکو، که در دیگر مناطق روسیه، تعطیل کند. اینکه اصولاً «مراکز فرهنگی انگلیس»، در کشور روسیه به چه نوع فعالیت‌هائی «اشتغال» دارند، برای ما به طور کلی ناشناخته است، و دولت روسیه هم هیچ توضیحی در این مورد ارائه نکرده. ولی به نظر می‌رسد که این «فعالیت‌ها» برای حاکمیت انگلستان از اهمیت فراوانی برخوردار بوده، چرا که سایت فرانسه زبان «نووستی»، مورخ 21 دسامبر 2007، گزارش می‌دهد که وزارت امور خارجة انگلستان، خواهان «بازنگری فوری» در تصمیم دولت روسیه شده! می‌بینیم که فعالیت چند مرکز به اصطلاح «فرهنگی»، در مناطق مختلف روسیه تا چه حد می‌تواند برای حاکمیت کشور انگلیس اهمیت پیدا کند. اهمیتی که به مراتب از اهمیت حوزه‌های علمیه در جمکران فراتر خواهد رفت.

ایجاد آشوب در کشور استعمار زده‌ای چون ایران کار بسیار ساده‌ای است. کافی است، ساواک منفور، اراذل و اوباش تحت فرمان خود را، به عنوان «طلاب»، «دانشجو» و یا «امت» روانة خیابان‌ها کند. البته پیش از تأسیس ساواک در فردای 28 مرداد، این وظیفه بر عهدة دستاربندان بود، که با بسیج اوباش، منافع استعمار را از طریق لغو قرارداد «رژی تنباکو»، و یا ملی کردن نفت، و کودتای 28 مرداد به ثمر رساندند. و از حق نباید گذشت که از نظر تاریخی در خدمت به منافع استعمار غرب، دستاربندان از ساواک سابقه‌ای بسیار طولانی‌تر دارند! و بر طبق آیة شریفه «السابقون، السابقون ... »، دستاربندان به دلیل سوابق خدمت بیشتر، «اجر الهی» بیشتری هم از کارخانة رجاله پروری دریافت می‌کنند.

اما سخنان سناتور «تام کوبرن»، که همزمان با خطبه‌های شیخ احمد خاتمی، در سایت رادیو فردا انتشار یافت، نشانگر آن است که آمریکا، نه تنها از گورکن‌ها حمایت نمی‌کند، که بسیار «آزادیخواه» است! سناتور کوبرن، ضمن مصاحبه با رادیو فردا، در مورد حکومت جمکران همان سخنانی را بر زبان آورده که ساواک به روح‌الله دیکته می‌کرد. همانطور که روح‌الله طوطی‌وار، و صدالبته از سر بلاهت، تکرار می‌کرد که، حساب ملت آمریکا از دولت آمریکا جدا است، سناتور کوبرن هم می‌گوید، حساب مردم ایران از حاکمیت ایران جدا است.

ولی اگر روح‌الله «چرند» می‌بافت، سناتور «محترم» کاملاً حق دارند. چون حکومت جمکران را حاکمیت آمریکا بر مردم ایران تحمیل کرده، و 29 سال است که جهت تداوم حاکمیت طالبان شیعی مسلک، تحریم و جنگ را هم بر ما ملت حاکم کرده. این حاکمیت هیچ ارتباطی با ما ندارد، و در همة ابعاد، برخاسته از خواست و تمایل سرمایه‌داری جهانی است. البته، سناتور «کوبرن» خود نیز از عوامل سرکوب ملت ایران‌اند، چرا که، ایشان گویا بر بودجه‌ای نظارت دارند که قرار بوده، به «گسترش دموکراسی در ایران» اختصاص یابد! بنابراین، براساس همان سیاست «نوکری پنهان»، با توسل به شعار «مبارزه با آمریکا»، که از زمان استقرار حکومت اسلامی رایج شده، هر چه جناب سناتور بگویند، مخالفت شدید حاکمیت جمکران را به همراه خواهد آورد. به همین دلیل، جناب سناتور جهت هدایت گورکن‌ها در مسیر مناسب، به دفاع از زنان، کارگران و دانشجویان قیام فرموده‌اند:

«رنجش خاطر ما از رژیم ایران است که اکنون با کارگران، زنان و دانشجویان بدرفتاری و آزادی آنان را به شدت محدود می‌کند.»


بله، همانطور که می‌دانیم، از تاریخ 23 آذرماه، که جناب سناتور اینچنین به دفاع از آزادی برخاستند، سرداران نیز طرح مبارزه با «چکمه» و «کلاه» را جهت «ارتقاء امنیت» آغاز فرمودند. سناتور ارجمند که گویا بدرفتاری با زنان و کارگران در ایالات متحد را نادیده‌ می‌گیرند، تمام سعی خود را به بهبود شرایط ایرانیان مبذول داشته‌اند! واقعاً ما که رهین منت ایشان هستیم! حال می‌باید پرسید، این سناتور «دموکراسی پرور» چرا در جامعة ایران بجز زن، دانشجو و کارگر، هیچ گروه دیگری مشاهده نفرموده‌اند؟! البته می‌باید قبول کرد که، در ایران، جز زن، کارگر و دانشجو، کسی هم از اهمیت برخوردار نیست! سناتور «کوبرن»، گویا با سرکوب دیگر گروه‌ها در ایران مخالفت اصولی نداشته باشند! و این سئوال آزار دهنده بی‌جواب می‌ماند، که چرا ایشان از مردم ایران به عنوان یک مجموعة تحت سلطة طالبان شیعی مسلک هیچ حرفی نمی‌زنند؟

پاسخ به این پرسش‌ها را در ادامة مصاحبة سناتور دموکراسی پرور ایالات متحد خواهیم یافت. ایشان اصولاً هیچ مشکلی با گورکن‌ها ندارند، چون بدون گورکن‌ها نان امثال سناتور کوبرن آجر خواهد شد. خواست اساسی سناتور کوبرن، فروش سپر دفاعی به همه کشورهای جهان است! به زبان ساده‌تر، ایشان مأمور فروش «پنتاگون» هستند، و با فروش این آلات و ابزار، در واقع رویای رهبری جهان در سر می‌پرورانند! رهبری، از طریق تهدید نظامی ملت‌ها! چرا که، «سناتور» محترم، هنوز شدیداً در استخر توهم جنگ سرد دست و پا می‌زنند، و به دلیل دست و پا زدن و تقلای فراوان، اشتهای‌شان هم باز شده، و می‌خواهند از همة کشورها «محافظت» کنند:

«می‌توان امنیت جهان را به وسیلة سپر موشکی تأمین کرد. و اگر من تنها رهبر آمریکا بودم، تلاش می‌کردم که تجهیزات سپر موشکی در اختیار همة کشورهای دیگر قرار گیرد، اگر از همه کشورهای دیگر محافظت شود، هیچیک از کشورها نیازی به تهاجم نمی‌بیند.»

بله، می‌بینیم که ایشان بی‌جهت مسئولیت «گسترش دموکراسی در ایران» را بر عهده نگرفته‌اند! هدف از دموکراسی سناتور کوبرن، در واقع نصب سپر دفاعی در همة کشورها، به ویژه در ایران است! پس بهتر است جناب سناتور دکان دموکراسی‌شان را برچینند، و به کار شرافتمندانه‌ای بپردازند. به عنوان نمونه، به تولید انار در کالیفرنیا!

چرا که، امشب طولانی‌ترین شب سال است. و ملت ایران، «یلدا» را با ودکای «پلاتینیوم» سن‌پترزبورگ، و انار قرمز کالیفرنیا جشن خواهد گرفت




پنجشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۶

چوگان و چکمه!
...

همزمان با تهدید روسیه به استفاده از سلاح اتمی بر ضد آمریکا، سازمان القاعده، به ظاهر «متمدن» و اهل «مذاکره» شده! به همین دلیل روزی‌نامة فیگارو، مورخ 20 دسامبر 2007، با انتشار «تمثال مبارک» ایمن‌الظواهری، یکی از نوکران صاحب‌نام و ضدامپریالیست آمریکا، چنین تیتر زده: سازمان القاعده آماده پاسخگوئی به پرسش‌های شماست! البته برای کسانی که با فعالیت‌های سازمان سیا آشنائی دارند این پرسش مطرح می‌شود، که یک سازمان تروریستی دست ساز آمریکا و شرکاء، بجز انفجار بمب در اماکن عمومی و کشتار غیرنظامیان چه نوع «پاسخی» در چنته دارد؟ حتماً سازمان الظواهری قصد دارد با تکرار ترهات امثال «طارق رمضان»، یک بحث آزاد در ابعاد بین‌المللی نیز به راه بیاندازد، و با استفاده از ابزار دمکراتیک، «پروپاگاند» مفصلی برای تروریسم اسلامی سازمان داده، و احیانا عضوگیری کند. البته هیچ لزومی ندارد که اعضای جدید مسلمان هم باشند، و یا به ترهات اسلامی اعتقاد داشته باشند. سازمان القاعده گویا نیازمند «نیروی‌کار» است. می‌دانیم که بیکاری در غرب بی‌داد می‌کند و افراد شاغل هم به زحمت قادراند مخارج زندگی روزمرة خود را تأمین کنند، پس چه بهتر که ارز حاصل از چپاول منابع انرژی کشورهای نفتخیز، از طریق سازمان القاعده به چرخة اقتصادی غرب باز گردد. دلیل تمدن ظاهری «الظواهری» باید همین باشد: خدمت به منافع غرب!

اما هدف این سازمان دست پروردة سیا، از جذب نیرو چیست؟ هدف، در ظاهر مبارزه با اسرائیل است. ولی هدف واقعی، همچون دوران خوش «جنگ‌سرد»، به احتمال زیاد همان روسیه باید باشد! به عبارت دیگر، امروزکه اتحادجماهیر شوروی و خطر کمونیسم وجود ندارد، دارودستة برژینسکی، روسیه را به اسرائیل پیوند زده‌اند، تا اینبار برای فدائیان اسلام و مسلمین، «راه قدس از مسکو» بگذرد! پیشگامان این تبلیغات جنگ‌طلبانه نیز، همان یهودستیزان غرب‌اند که ادعا می‌کنند حکومت روسیه به دست یهودیان افتاده! البته به یاد داریم که همین محافل فاشیستی، تا چندی پیش، آمریکا را اسیر دست اسرائیل و یهودیان معرفی می‌کردند. سازمان سیا اخیراً با انتشار دو کتاب مهمل از جیمی کارتر منفور و برژینسکی، تبلیغات خود را بر همین مسیر متمرکز کرده، و مقالات سراپا چرند «سیمور هرش» را، در باب ارتش قدر‌قدرت اسرائیل که به ادعای ایشان، برای پنتاگون «تره هم خورد» نمی‌کند، فراموش نکرده‌ایم. همچنین به یاد داریم که ماه‌ها است، روزی‌نامه‌های غرب، و سایت‌های اکبر بهرمانی، ما را تهدید می‌کنند که، اگر روسیه سوخت هسته‌ای به ایران تحویل دهد، اسرائیل رأساً به مراکز فعالیت‌های هسته‌ای در ایران حمله‌ور خواهد شد! اما سوخت هسته‌ای به ایران تحویل داده شد، و هنوز اسرائیل چنین «لطفی» در حق ما نکرده! چون در واقع، آنان که مخالف راه‌اندازی نیروگاه بوشهر‌اند، گورکن‌ها هستند، نه اسرائیلی‌ها!

گفتیم که حکومت جمکران سال‌ها تلاش کرد تا از تحویل سوخت هسته‌ای توسط روسیه به ایران جلوگیری کند. البته این تلاش‌ها از سوی ایالات متحد، چین و اروپای غربی مورد حمایت قرار می‌گرفت. اینان سعی داشتند ایران را نیز مانند پاکستان به سلاح اتمی مجهز کنند، تا تبدیل شود به تهدیدی علیه روسیه. پیشتر گفتیم که روسیه تنها کشوری است که موشک‌های اتمی‌اش شهر واشنگتن را «هدف» گرفته. با توجه به وابستگی حکومت ملایان به استعمار غرب، روز 17 دسامبر 2007، پس از انتشار خبر تحویل سوخت هسته‌ای به ایران، تمام شیپورهای استعمار به صدا در آمدند. ابتدا، اکبر بهرمانی و علی لاریجانی «دانش هسته‌ای» را حق مسلم خود دانستند، ‌چون اگر بحران هسته‌ای فروکش کند، دست اکبر بهرمانی از «شرایط ویژه»، و دست علی لاریجانی از «شرایط حساس» کوتاه می‌شود. به عبارت دیگر نان نوکران ضدامپریالیست غرب «آجر» خواهد شد. دیروز در مورد «پروپاگاند جنگ» گفتیم که سخنان جرج بوش در رابطه با تعلیق غنی‌سازی اورانیوم، فقط جهت تداوم بحران ایراد شد، تا ریزه‌خواران سازمان سیا در جمکران بتوانند، «نانی به کف آرند، و به غفلت بخورند». اما مهم‌ترین واکنش به «پروپاگاند» کاخ سفید، متعلق به شیپور کوکلوکس‌کلان‌ها در ایران، یا همان رسانة کیهان است. چون این واکنش در واقع تبلیغ غیرمستقیم برای شبه اصلاح‌طلبان در جمکران است.

پیشتر گفتیم که رسانة کیهان، بلندگوی محافل راست افراطی ایالات متحد و روزی‌نامه اطلاعات، شیپورچی تبلیغات فاشیست‌های انگلستان است. و با توجه به این امر، و با توجه به «پروپاگاند» کاخ سفید در مورد تعلیق غنی‌سازی اورانیوم توسط ملایان جمکران، طبیعی است که واکنش رسانة کیهان به تحویل سوخت هسته‌ای برای نیروگاه بوشهر می‌باید «منفی» باشد! دو روز پس از تحویل سوخت هسته‌ای به ایران، «مهرنیوز» مورخ 28 آذرماه 1386، با پاسدار شریعتمداری، «مصاحبه‌ای» ترتیب داده که در آن «ژنرال» شریعتمداری، به شدت از درخواست تعلیق غنی‌سازی توسط روسیه ابراز ناخرسندی کرده‌‌اند، و آنرا «توهین به ملت ایران» ارزیابی فرموده‌اند!

اصولاً این روزها همه کسانی که وجودشان فی‌نفسه «توهین» به ملت ایران است، از جمله محسن آرمین، نمایندگان مسجد شورای جمکران، اکبر بهرمانی و بالاخره پاسدار شریعتمداری، همگی «توهین‌شناس» هم شده‌اند، و بر هر آنچه منافع اربابان آمریکائی حکومت جمکران را تهدید کند، یک بر چسب «توهین» الصاق می‌کنند! شریعتمداری، در ادامة مصاحبة خود می‌گوید، چه تضمینی وجود دارد که روس‌ها ارسال سوخت را ادامه دهند؟ و به عنوان استدلال «منطقی» در مورد چنین اظهاراتی، به تنش در روابط روسیه با کشورهای اروپای شرقی اشاره‌کرده! البته پاسدار شریعتمداری فراموش کرده بگوید که تنش میان روسیه و کشورهای اروپای شرقی به این دلیل ایجاد می‌شود که دولت‌ها در این کشورها نیز، دقیقاً مانند حکومت رمالان جمکران، منافع ملی خود را فدای منافع راهبردی ایالات متحد، و در مسیر تقابل با کشور روسیه قرار می‌دهند. و طبیعی است که اتخاذ چنین روش‌های سنتی نوکری، برای مردم این کشورها گران تمام خواهد شد. همچنانکه «نبرد» دروغین حکومت جمکران با آمریکا نیز برای ما ملت جز مرگ و فقر هیچ نداشته. البته امثال شریعتمداری یا اکبر بهرمانی و ابراهیم یزدی در صفوف ما ملت قرار ندارند، منافع اینان با منافع اربابانشان در غرب از همسوئی کامل برخوردار است. به همین دلیل پاسدار شریعتمداری که اگر سازمان سیا از او حمایت نکند، مانند «مقام معظم» و دیگر نخبگان حکومت به جایگاه واقعی‌ خود یعنی قفسی در باغ وحش عودت داده خواهند شد، ضمن ارائة نمونه‌های نامربوط تاریخی، به شیوة روح‌الله خمینی، به نفس‌کش طلبی‌ در باب «خودکفائی» پرداخته، و یک تنه، در برابر کشورهای غربی و روسیه پرچم «مبارزه» برافراشته‌اند، و همان ترهات اکبر بهرمانی در بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» را نشخوار می‌کنند. البته پیشتر هم گفتیم که، به دلیل تضعیف پشت جبهة استعمار، که همان سازمان منفور ساواک باشد، دیگر با این هارت و پورت‌ها نمی‌توان مردم را به پای صندوق‌های انتخابات مضحک جمکران کشاند، و «حماسه آفرینی» دوم خرداد را از نو «تکرار»‌ کرد. پادوی وفادار «هریتیج کلاب»، و جانشین بر حق محمد خاتمی در روزی‌نامة کیهان، مانند غلام‌بچة سفارت کذا و اکبر بهرمانی فقط آب در هاون می‌کوبد. همان «آبی» که، سازمان القاعده، که جهت عضوگیری، در ظاهر آمادة «گفتگو» شده، تا با یهودیان در «روسیه» مبارزه کند، به کوبیدن آن مشغول است! پس بازگردیم به اصل مطلب، یا «پروپاگاند» یهودستیزان غرب، جهت پیوند زدن حاکمیت روسیه به محافل «یهودی»!

دیروز سایت مخالف‌نمای «پیک نت»‌، که تحت نظر و با بودجة گورکن‌ها، تبدیل به یکی از مراکز مهم شایعه پراکنی و ارعاب مردم شده، گفتگوی روزنامة آلمانی «دی ولت» را با بنیانگزار انستیتوی استراتژی ملی روسیه «منتشر» کرده. یادآور شویم که متن اصلی چنین مصاحبه‌ای در دسترس ما نیست، در نتیجه بالاجبار به متن موجود در «پیک نت» اکتفا خواهیم کرد. ولی در اینکه چنین‌مصاحبه‌ای، با این «محتوا» وجود خارجی داشته باشد، البته جای تردید فراوان است، چرا که از قضای روزگار، متن مصاحبة کذا بیشتر به سخنان ابراهیم یزدی شباهت دارد، تا به اظهارات بنیانگزار انستیتوی استراتژی ملی کشور روسیه!

ایشان ادعا کرده‌اند، چهار یهودی، بره‌زوفسکی، خودوروفسکی، قوسینسکی و آبراموویچ، ثروت اتحاد شوروی را بین خود تقسیم کرده‌اند! و اینان ولادیمیر پوتین را به ریاست جمهوری رسانده‌اند! اگر کسی با نام این چهارتن آشنا باشد، می‌داند که نفر اول مدت‌هاست به انگلستان پناهنده شده، و نفر دوم نیز به جرم فساد مالی چند سالی است در گوشة سلول زندان آب خنک می‌خورد! این «فرد»، در ادامه، ادعا می‌کند که، ولادیمیر پوتین چندین میلیارد دلار ثروت دارد! و تابلوئی از روسیه امروز ترسیم می‌کند،‌ که شباهت فراوانی به تبلیغات ضدشوروی غرب در دوران «جنگ سرد» دارد. و اگر کسی، امروز با شرایط واقعی روسیه آشنائی نداشته باشد، مسلماً همین دروغ‌های شاخدار را باور خواهد کرد. البته آنچه عجیب می‌نماید، تقابل این اظهارات با تبلیغات غرب در مورد نبود «آزادی بیان» در کشور روسیه است! چطور ممکن است بنیانگزار «انستیتوی استراتژی ملی روسیه»، بتواند مستقیماً چنین شایعه پراکنی‌هائی به راه بیاندازد، و هیچ هراسی هم از پیامد چنین سخنانی نداشته باشد؟ چرا که، علاوه بر دروغ‌های شاخدار در مورد آن چهار یهودی، میزان دارائی‌های «ولادیمیر پوتین»، اخیراً به طور رسمی انتشار یافته. و اگر کسی، به صورت «رسمی» مدعی ‌شود که «ولادیمیر پوتین» میلیاردها دلار ثروت دارد، یا باید ادعای خود را با ارائة شواهد و مدارک به اثبات برساند، یا اینکه به جرم شایعه پراکنی بر ضد رأس قوة مجریة کشور روسیه، و بالاترین مقام این حاکمیت، می‌باید در برابر قوة قضائیه پاسخگو باشد. و می‌دانیم که ریاست قوه قضائیة روسیه بر عهدة محمود شاهرودی نیست! بگذریم! سیاست یهودستیزی دارودستة برژینسکی ظاهراً در حال ریشه دواندن در کشور روسیه است، و جای تعجب نیست که فاشیست‌های روس نیز به این «سیاست» گرایش نشان دهند. ولی آنچه مسلم است، چنین افرادی در رأس انستیتوی استراتژی ملی روسیه قرار نخواهند گرفت!

در خطبه‌های علفزار جمعة گذشته، شیخ احمد خاتمی فریاد اعتراض سر داده بود که می‌خواهند جمکران را «آندولسیزه» کنند. و از قضای روزگار، دیروز «آرته»، شبکة فرهنگی مشترک «آلمان ـ فرانسه»، جهت ارائة «تصویر دلپذیر» از آندولس کذا یک برنامه پخش می‌کرد، و نخبگان ایالات متحد، به نقل «بی‌بی‌گوزک‌های» فریبنده در مورد آندولس مشغول بودند. این مختصر را نوشتیم، تا با ابعاد «پروپاگاند» غرب جهت ارائة تصویر دلپذیر از «صدر اسلام در اروپا» بهتر آشنا شویم. در واقع، امروز که سازمان القاعده مضحکة خاص و عام شده، و ارتباط‌اش با سازمان سیا آشکار، غربی‌ها تلاش دارند مهاجران مسلمان خود را در چارچوب اسلام محدود نگاه دارند. در نتیجه، بجای وحشیگری‌های طالبان شیعی مسلک و سنی مذهب، دست نیاز به سوی «فرهنگ» آندولس دراز کرده‌اند. در این برنامة «آندولسیزاسیون»، که هفتة گذشته به مذاق سید مهدی خاموشی خوش نیامده بود، نخبگان و مشاهیر ایالات متحد، به ستایش آندولس مشغول بودند، و کارگردان نیز، یک فیلم تخیلی بر اساس اظهارات هم اینان ساخته و پرداخته بود! جای شیخ احمد خاتمی و دیگر شیوخ جمکران خالی، که ببینند نوامیس‌شان آنروزها چگونه در خیابان‌های «دینی» تردد می‌کردند! نه «کرامت» بود، نه «چماق»، نه فناوری هسته‌ای، و نه جشن کشتار گوسفندان! این همان آندولسی بود که قرن‌ها پس از فرار اسلام و مسلمین، مسیحیان از آن فیلم‌برداری کرده بودند، تا مسلمانان ساکن اروپا کمی به نیاکان والاتبارشان «افتخار» کنند! دیروز گفتیم که سازمان ملل قطعنامه‌ای به تصویب رسانده که، در آن فاشیسم و نژادپرستی محکوم شده، و اضافه کردیم که، فقط ایالات متحد و جزایر مارشال به این قطعنامه رأی مخالف دادند! به گزارش سایت فرانسه زبان «نووستی»، مورخ 19 دسامبر 2007، اتحادیة اروپا نیز به همین قطعنامه رأی «ممتنع» داده! تا شاید راه دیالوگ با الظواهری باز بماند! 60 سال آزگار است که، آمریکا و اروپای غربی گوش فلک را با مبارزات «فرضی‌شان» با نازی‌ها کر کرده‌اند، ولی همانطور که می‌بینیم «یواش، یواش» گذشته‌های‌‌شان را خوب به «خاطر» می‌آورند!

آورده‌اند که ملانصرالدین، از مهارت خود در ورزش‌های سنتی، فراوان لاف و گزاف می‌زد. امیر تیمور هم از ملا برای شرکت در یک مسابقة چوگان دعوت به عمل آورد. در روز موعود، ملا با گاو آهن وارد زمین چوگان شد! همة حاضران زدند زیر خنده، و امیر خطاب به ملا گفت:
ـ ملا!‌ با گاو آهن می‌خواهی چوگان بازی کنی؟
ملا، سینه‌ای صاف کرد، و پاسخ داد
البته، مدت‌هاست که بازی نکرده‌ام، ولی یواش، یواش مهارت گذشته را باز خواهم یافت!






چهارشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۶

ابراهیم و اورانیوم!
...

همانطور که پیشتر گفتیم «پروپاگاند»، ارسال «پیام»، جهت دریافت «پاسخ مناسب» است. به دنبال ناکامی و شکست «پروپاگاند» عادی‌سازی روابط میان کاخ سفید و گورکن‌ها، از طریق «دیالوگ در کلمبیا»، کاخ سفید باز هم به «پروپاگاند» جنگ متوسل شده. پروپاگاند اخیر از طریق واکنش جرج بوش به ارسال سوخت هسته‌ای توسط روسیه به ایران آغاز شد، تا بلافاصله اکبر هاشمی بتواند با ارائة «پاسخ مناسب»، زمینة اعمال تحریم‌های اقتصادی نوین بر ملت ایران را فراهم آورد. و می‌دانیم که تحریم ما ملت از سوی آمریکا و شرکاء، در واقع تقویت حکومت اسلامی است. و هدف حاکمیت ایالات متحد نیز در این سه دهه، سر پا نگاهداشتن گورکن‌ها از طریق اعمال تحریم‌ها و تداوم تهدیدها علیه ملت ایران بوده. سخنان پرزیدنت جرج بوش، که روز 17 دسامبر 2007 ایراد شد، دقیقاً در چارچوب همین «پروپاگاند» نعل وارونه قرار می‌گیرد. رئیس جمهور آمریکا می‌گوید، حال که روسیه سوخت هسته‌ای به ایران تحویل داد، ایران نیازی به ادامة غنی‌سازی اورانیوم ندارد. البته تا اینجا بیانات ایشان بسیار «منطقی» است. ولی همین سخنان منطقی، مانند دیگر تقاضاهای منطقی آمریکا از حکومت اسلامی، به این دلیل عنوان شده، که گورکن‌ها بتوانند، با توسل به شیوة سنتی «نوکری آمریکا»،‌ با شعار «نبرد با آمریکا»، راه را برای سرکوب و چپاول ما مردم هموارتر سازند. در عمل، از زمانیکه جیمی کارتر گفت، « شاه باید برود»، و همین خواستة حاکمیت آمریکا، به شعار «انقلاب‌ اسلامی» تبدیل شد، سیاست حاکم بر ایران نیز، از همراهی آشکار با آمریکا، به «نوکری پنهان»، جهت خدمت به حاکمیت ایالات متحد تغییر یافت.

طی حدود سه دهه، مسیر سیاست داخلی و خارجی حکومت رمالان را «جنگ زرگری» یا همان فرمان جادوئی، «هر چه آمریکا گفت، عکس آنرا انجام دهید»، تعیین کرده. به یاد داریم که پس از استقرار حکومت اسلامی، از طریق آموزش این جمله به روح‌الله، ایالات متحد، سیاست «ضدامپریالیستی» حکومت دستاربندان را «هدایت» می‌کرد. بر این اساس، نوکران سازمان سیا در جمکران نیازی به اتخاذ تصمیم نداشتند. آمریکا از «آزادی»، «رعایت حقوق بشر» و «صلح» سخن می‌گفت، تا دستاربندان در داخل بتوانند با پیروی از رهنمودهای پیامبرگونة «امام»، ضمن ادامة جنگ با عراق، به طرفداران صلح، آزادی و حقوق بشر، برچسب «آمریکائی» زده، آن‌ها را سرکوب کنند. این خیانت آشکار پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی کاربرد خود را از دست داد، و ناگهان غربی‌ها از میان تل نوکران جنایتکار خود چند فقره آدمکش تحت عنوان «میانه‌رو»، به نام اکبر بهرمانی و محمد خاتمی بیرون کشیدند. و جالب اینجاست که برای ایجاد روابط با میانه‌روهای فرضی باز هم قرعه به نام حاکمیت فرانسه افتاد. و فرانسوا میتران که در تبلیغات انتخاباتی خود ایرانیان را «اقوام وحشی» خوانده بود، بلافاصله شال و کلاه کرد که به تهران برود، و با جانی میانه‌رو، یا همان اکبرهاشمی در تهران ملاقات کند!

و البته از حق نگذریم روزنامة لوموند متعلق به صنایع نظامی «لاگاردر»، از ازدواج روح‌الله خمینی با یک بچة دوازده ساله، به نام «بتول ثقفی»، یک داستان «رومانتیک» و بسیار مهوع، مزین به عکس چند گنبد و مناره هم منتشر کرد، تا زمینة روابط آشکار غرب با حکومت گورکن‌ها فراهم آید. اینجا بود که سخنان شاپور بختیار، در نکوهش لیسیدن پای ملایان توسط «رولان دوما»، وزیر امور خارجة سوسیالیست‌های فرانسه، و دیگر مقامات بلندپایة اینکشور، از جمله ژاک شیراک، مستقیماً از تلویزیون دولتی فرانسه پخش شد، و در این میان، نه تنها شاپور بختیار به طرز وحشیانه‌ای به قتل رسید، که مسافرت فرانسوا میتران به تهران نیز منتفی شد!

این مختصر را گفتیم تا «دکتر» علی لاریجانی، غلام‌بچة کارخانة رجاله پروری، رویای جست و خیز و پرش و جهش در عرصة فناوری هسته‌ای را از سر مبارک‌شان بیرون کنند. و اکبر بهرمانی هم که گویا فراموش کرده، ما می‌دانیم از کجا آمده، اگر دوران پرافتخار کودکی و جوانی در حوزة «علمیه» قم را فراموش کرده، به یاد داشته باشد که دوران شیرین «هر چه آمریکا بگوید عکس آنرا انجام می‌دهیم» به سر رسیده! بله، متأسفانه دیگر با این هارت و پورت‌ها نمی‌توان در مملکت ایران به نفس‌کش طلبی پرداخت، چرا که پشت جبهة سنتی اراذل و اوباش خالی شده. به زبان ساده‌تر، «ساواک» منفور در شرایطی نیست که بتواند جهت حمایت از خیانت آشکار امثال بهرمانی و شرکاء، مشتی لات و چاقوکش را به عنوان «امت حزب‌الله»، با دستار و بی‌دستار به خیابان آورده، و همزمان «اوباش تحکیم وحدت»، و انجمن اسلامی را نیز در دانشگاه «فعال» کند! تا همگی خواهان «حق مسلم ما»، یا بهتر بگوئیم حق مسلم استعمار غرب شوند. البته این «حق مسلم» را هم دستکم نگیریم! این «حق»، ریشه در شیوة زندگی «ابراهیم» دارد، و بهتر بگوئیم، اصل ادیان ابراهیمی بر همین «حق» استوار شده. بی‌جهت نیست، این روزها که اسلام و مسلمین، تحت عنوان «عید»، خود را برای کشتار وحشیانة گوسفندان آماده می‌کنند، روخوانی خطبه‌های توحش ابراهیمی را به اکبر هاشمی واگذار کرده‌اند.

«قصة» ابراهیم را همه شنیده‌ایم. زندگی آن حضرت مانند دیگر فرستادگان یهوه، هیچ شباهتی به زندگی آدم ندارد. یهوه، حضرت ابراهیم را در نود سالگی «ختنه» می‌کند! ابراهیم هم همسری دارد به نام سارا که بچه‌دار نمی‌شود. و مسلم است که اشکال از سارا بوده، چون ابراهیم به هیچ عنوان نمی‌توانسته عقیم باشد! بنابراین سارا، هاجر، کنیز مصری خود را در اختیار «آقا»، ابراهیم می‌گذارد تا بیاورد، هرچه دارد ز مردی و زور! و ابراهیم هم که شوهر نمونه‌ای بوده، روی همسرش را زمین نمی‌اندازد! بله، زن در ادیان ابراهیمی حقوق فراوانی دارد، ازجمله حق همسریابی برای شوهرش! و این «حق مسلم زن» است که خداوند به مرد هم نداده! پس وقتی آخوند قرائتی و دیگر عمله‌های جنایتکار حکومت اسلامی با ارز حاصل از چپاول نفت، راهی کانادا می‌شوند تا بگویند، در اسلام حقوق زن از مردان هم بیشتر است، حتماً حق دارند! بله، خلاصة مطلب، ابراهیم هم «حق مسلم» سارا را به رسمیت شناخته، و پس از تلاش فراوان، با کد یمین و عرق جبین، موفق به «تولید» اسماعیل می‌شود. چرا که، صنایع آنزمان هم عین صنایع حکومت جمکران پیشرفته و مدرن بوده!

و اما پیش از آنکه «تولید» ابراهیم روانة بازار شود، یا زمانی که هاجر حامله می‌شود، به بد رفتاری با سارا می‌پردازد. و سارا هم به لعن و نفرین ابراهیم مشغول می‌شود! اینجاست که ابراهیم به سارا می‌گوید، هاجر کنیز توست، و حق مسلم توست که هر جور دوست داری با او رفتار کنی. و سارا هم خوشحال و شادان به انتقامجوئی از هاجر مشغول می‌شود. یهوه هم «خفقان» می‌گیرد، و مانند سوئیس اعلام «بیطرفی» می‌کند، تا سارا آنقدر هاجر را عذاب دهد، که فرار کند! اینجاست که «یهوه» بیطرفی‌ را کنار گذارده، یکی از فرشتگان را به سراغ هاجر می‌فرستد. اتفاقاً امروز سازمان ملل یک قطعنامه در مورد مبارزه با نژاد پرستی و فاشیسم تصویب کرد، که فقط ایالات متحد و جزایر مارشال به آن رأی مخالف دادند. بله هاجر در کنار چشمه‌ای نشسته بود، و فرشته او را شدیداً سرزنش کرده می‌گوید، نزد سارا باز گرد و نسبت به او متواضع باش. و هاجر هم جهت دریافت تو سری، نزد سارا بازمی‌گردد. وقتی ابراهیم هشتاد و شش ساله می‌شود، اسماعیل هم به دنیا می‌آید. سپس یهوه ابراهیم را ختنه می‌کند و ابراهیم هم اسماعیل را که سیزده ساله بوده ختنه می‌کند. پس از مراسم ختنه سوران ابراهیم، یهوه به او مژده می‌دهد که سارا، بزودی پسری به دنیا خواهد آورد که باید او را اسحاق بنامد. و ابراهیم در برابر خداوند به خاک می‌افتد! بعد به سارا می‌گوید که بچه‌دار خواهد شد. پس از اینکه اسحاق را از شیر می‌گیرند، سارا به ابراهیم می‌گوید هاجر را باید اخراج کنی چون پسرش نباید به اندازة پسر من ارث ببرد. و بلافاصله یهوه به ابراهیم می‌گوید، سارا «حق» دارد! و ابراهیم هم از پیشنهاد سارا بسیار شادمان شده، هاجر و اسماعیل را با یک قرص نان و یک مشک آب راهی صحرا کرد. پس ما هم هاجر و اسماعیل را در صحرا رها می‌کنیم. چون «حق مسلم شان» را دریافت کردند.

و اما بشنویم از اسحاق، که مادرش کنیز هم نبود، و ابراهیم نمی‌توانست با یک قرص نان یک مشک آب از شرش خلاص شود. اینجاست که باز سرو کلة «یهوه» پیدا می‌شود و به ابراهیم می‌گوید باید با قربانی کردن اسحاق و فاداری خود را به من ثابت کنی. و ابراهیم هم بلافاصله می‌گوید، چشم! خلاصه ابراهیم، صبح زود به همراه دو خدمتکار به راه می‌افتد، اسحاق و الاغش هم او را همراهی می‌کنند، تا برسد به محلی که خداوند گفته بود. سپس ابراهیم، دست و پای اسحاق را می‌بندد، و چاقو را به گلوی او نزدیک می‌کند، که ناگهان فرشته بر او ظاهر می‌شود و یک «گوسفند دینی» به او می‌دهد، که بجای اسحاق قربانی کند. تا امروز، نه تنها «نوامیس» شیوخ بتوانند با «کرامت» در خیابانهای‌دینی تردد کنند، که نوامیس استعمار هم، در سایت‌«بی‌بی‌سی»، و دیگر سایت‌های دینی، بتوانند با «کرامت» مهمل بگویند، و دوام حکومت گورکن‌ها را برای ما تضمین کنند.

در این راستا، اکبر هاشمی و دارو دسته‌اش به دو گروه کاذب تقسیم شده‌اند. اکبر بهرمانی، با شعار انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست، نقش «تندرو» بر عهده گرفته، و آن «333 فعال صلح طلب» هم، نقاب «میانه‌روی» بر چهره زده‌اند. و بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» هم وارد معرکه شده، تا اینبار با ترساندن مردم از تندروی‌های سرداراکبر، در واقع برای دارودستة‌ رفسنجانی کسب وجهه کند. اینان به خیال خام خود می‌پندارند، مردم از لج اکبر رفسنجانی، و از ترس جنگ، روز 24 اسفند، روز تولد کلنل رضاخان، سراسیمه به‌پای صندوق‌های مارگیری خواهند شتافت! البته کورخوانده‌اند، این الگوی پروپاگاند، دیگر فرسوده شده. در هزارة سوم، نه یهوه وجود دارد، و نه فرشته. و بر اساس آخرین خبر رسیده، در هزارة سوم، در واقع اسحاق، سر ابراهیم را از تن جدا خواهد کرد.




سه‌شنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۶

بالماسکة صلح!
...

روزآنلاین، مورخ 27 آذرماه 1386، بیانیه‌ای از «333 فعال صلح طلب» منتشر کرده. این فعالان که همگی از شرکای جنایات حکومت اسلامی به شمار می‌روند، خواهان تعلیق «غنی‌سازی» در برابر تعلیق تحریم‌های شورای امنیت شده‌اند. این بیانیه، یک مانور سیاسی مزورانه و حقیر جهت کشاندن مردم به پای صندوق‌های انتخابات مضحک حکومت اسلامی ‌است. همانگونه که با شعار «اصلاح‌طلبی»، مردم را 8 سال فریب دادند، و با گسترش سرکوب، زمینه‌ساز تهاجم نظامی به افغانستان و عراق شدند، امروز نیز هدف اصلی این به اصطلاح «فعالان صلح‌طلب»، از یکسو کسب «مشروعیت» برای این حاکمیت، و از سوی دیگر، تداوم تهدیدات نظامی علیه ملت ایران است.

کافی‌است رسانه‌های غرب یک بار دیگر از زبان دلفین مینوئی‌ها اعلام کنند، که مردم ایران، جهت مخالفت با جنگ، به سوی صندوق‌های رأی شتافتند. آنگاه خواهیم دید که این به اصطلاح «صلح‌طلبان» یا همان اصلاح‌طلبان دروغین، نه تنها توحش و سرکوب دوران خاتمی را گسترش خواهند داد، که بجای صلح، تهدیدات روزمرة نظامی برایمان به ارمغان خواهند آورد. حمایت آشکار اتحادیة اروپا از شبه‌اصلاح‌طلبان جمکران بی‌دلیل نیست. «جنگ پرستان» اینبار، نقاب «صلح‌طلبی» بر چهره گذاشته‌اند. فریب شعارهای‌شان را نخوریم. واکنش از روی «هراس»، ما را به سوی هر آنچه از آن در هراس هستیم، سوق خواهد داد.

به گزارش خبرهای 16 در ایرنا، مورخ 27 آذرماه 1386، «آنجلیکا بیر»، رئیس هیات پارلمانی اروپا که اخیراً بدون روسری، در جمکران با حداد عادل ملاقات کرده، از اینهمه دمکراسی در جمکران سخت «سورپرایز» شده‌، و اعلام داشتند، در «انتخابات»، از اصلاح طلبان حمایت خواهند کرد! البته فکر «بد» نکنید، این سخنان از طرف «آنجلیکا بیر»، اصلاً نشانة «دخالت آشکار» اتحادیة اروپا در امور داخلی کشورمان نیست! ابداً! خانم «بیر»، از روی «خیرخواهی» در امور داخلی ایران دخالت می‌کنند، چون بوی خوش جنگ به مشام‌شان رسیده.

اصولاً اهالی اروپای غربی، وقتی پای دمکراسی و آزادیخواهی، به ویژه در مناطق نفتخیزی چون ایران، پیش می‌آید، عرف دیپلماتیک و قانون و مقررات را بکلی فراموش می‌کنند، و بی‌گدار به آب می‌زنند. زمانی هم که جیمی کارتر در نشست گوادالوپ گفت، «شاه باید برود»، کشور فرانسه به همین بیماری «فراموشی» دچار شد؛ حاج روح‌الله خمینی را به عنوان «پناهندة سیاسی» پذیرفت، ولی از قضای روزگار، هیچیک از قوانین و مقرراتی که شامل پناهندگان سیاسی در کشور فرانسه می‌شود، شامل حال ایشان نشد!

طبق قوانین فرانسه، پناهندگان سیاسی مجاز نیستند بر ضد کشور خود فعالیت داشته باشند. چرا که اینگونه فعالیت‌ها اقدام بر علیه منافع ملی فرانسه «تلقی» می‌شود، و می‌تواند به اخراج پناهنده نیز بیانجامد. به عنوان نمونه، مسعود رجوی و گروهی از مجاهدین خلق به همین «بهانه» از فرانسه اخراج شدند. البته این «حرف‌ها»، فقط «بهانه» بود. ولی وقتی قرار شد روح‌الله خمینی را از عراق به فرانسه اعزام کنند، دولت فرانسه قوانین و مقررات خود را نادیده گرفت، و کشور فرانسه تبدیل شد به محل فعالیت آشکار بر ضد حاکمیت ایران! آنهم در ابعادی جهانی! البته فراموش نکنیم که همین کشور فرانسه، یکسال پیش از اعطای پناهندگی به روح‌الله خمینی، در تاریخ 17 اکتبر 1977، ضمن انعقاد قراردادی جهت احداث دو نیروگاه اتمی با دولت ایران، یک میلیارد دلار هم به عنوان «وام» از ایران دریافت کرده بود! ولی خوب از آنجا که «شاه ایران حقوق بشر را رعایت نمی‌کرد»، و در آزادیخواهی روح‌الله خمینی هم هیچ تردیدی نبود، و انوار «رعایت حقوق بشر» از ریش و پشم روح‌الله ساطع می‌شد، دولت فرانسه همه چیز را فدای همین آزادی‌خواهی‌های ذاتی «رهبرکبیر» انقلاب کرد. آنزمان هنوز محفل نوبل و دیگر محافل فاشیسم بین‌الملل ناچار نشده بودند، حفاری در اسلام، و استخراج «دمکراسی» و «حقوق و بشر» از قرآن را، به بنی‌صدرها، عبادی‌ها، و انواع و اقسام پاسدار و تیغ‌کش حواله کرده، جایزه‌های رنگارنگ هم بدهند!

بله، آنروزها همه چیز ساده‌تر بود، چرا که، تعیین میزان «دمکراسی» در انحصار رسانه‌های غرب بود. خودشان، «امام نیک» را بجای «شاه بد» می‌نشاندند! بعد هم که «امام»، رکورد توحش و جنایت را می‌شکست، همین رسانه‌ها، به انتقاد از وی می‌پرداختند، تا ما ملت بدانیم که به جز رسانه‌های غرب، هیچ کس در دنیا «حامی» آزادی نیست! والری ژیسکار دستن، در همان مصاحبه‌ مورخ 16 ژوئیه، با «لس‌آنجلس تایمز»، که در وبلاگ دیروز هم به آن اشاره کردیم، می‌گوید، وقتی فعالیت‌های خمینی بر ضد رژیم ایران شدت گرفت، من با شاه ایران تماس گرفتم، سفیر فرانسه در تهران به ملاقات شاه رفت، و خواست شاه این بود که مانع فعالیت خمینی نشویم، چون در ایران جنجال بیشتری به راه می‌افتد!

تا به حال پیش‌آمده، رئیس جمهور کشور فرانسه به خاطر حفظ آرامش در ایران، قوانین و مقررات کشورش را زیر پا بگذارد؟ البته که خیر! و چنین موردی هم پیش نخواهد آمد. چون اگر قوانین و مقررات امنیتی در کشوری چون فرانسه نقض شود، دیگر اثری از دمکراسی در این کشور باقی نخواهد ماند. در هرحال، نقض آشکار قوانین وزارت کشور فرانسه به این دلیل صورت پذیرفت که حاکمیت آمریکا، خواهان سرنگونی حکومت شاه ایران شده بود، و فرانسه به عنوان متحد آمریکا در سازمان ناتو، موظف به همکاری بود، امروز هم در بر همین پاشنه می‌چرخد! به عنوان نمونه، بر اساس مقررات سازمان ناتو، فرانسه علیرغم ژست‌های مخالفت با تهاجم نظامی به عراق، موظف به تأمین مخارج جنگ در عراق است. از مطلب دور افتادیم، بهتر است بازگردیم به «آنجلیکا بیر» و حمایت اتحادیة اروپا از دارودستة محمد خاتمی بر ضد احمدی نژاد!

بله، هم‌پیمانان ایالات متحد در اروپای غربی، به مصداق «اگر بردیدة مجنون نشینی، به غیر از خوبی لیلی نبینی»، به کشور ایران که می‌رسند، نور «آزادی» و «دموکراسی» را فقط در مرداب «فاشیسم اسلامی» رؤیت می‌کنند! و چرندیات فعلة فاشیسم در گوششان به شعارهای پیشرفته و مترقی «دمکراسی» تبدیل می‌شود. البته دلیل این تغییر و تحولات ژرف، این است که اصولا، افراد هرچه دوست دارند بشنوند، همان می‌شنوند! مهم نیست که گوینده در واقع چه می‌گوید. اتحادیه اروپا هم،‌ حدود سه دهه است از فاشیسم اسلامی در منطقه تغذیه می‌کند، در نتیجه، کاملاً طبیعی است که منافع خود را در «تداوم» همین حاکمیت طالبان شیعی مسلک و جمکرانی ببیند. به یاد داریم که در تاریخ 25 سپتامبر 2007، وزیر دفاع انگلیس، «دز براون» صریحاً، «تعهد» انگلستان به «اسلام» را یادآور شده! البته لزومی نداشت جناب وزیر موضع گیری رسمی صورت دهند، ‌ چون امروز مردم منطقه می‌دانند، فدائیان اسلام، القاعده، طالبان و دیگر تشکیلاتی که «سیاست‌شان عین دیانت‌شان است»، سر در آخور آنگلوساکسون‌ها دارند. عشق و علاقة وافر آنگلوساکسون‌ها به دین اسلام و به ویژه به تشیع، مدیون افتضاح بزرگی است که در تاریخ کشورمان آنرا حکومت صفویه خوانده‌اند، و نابغة بزرگی به نام علی اکبر ولایتی، که مانند دیگر زباله‌های بازیافتی، در مقام مشاور علی‌خامنه‌ای به مهندسی فقر فرهنگی مشغول شده، «نوروز» و «هویت» ایرانیان را هم مدیون صفویه می‌شمارد. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم.

البته فراموش نکنیم که حکومت جمکران «هویت» تاریخی خود را مدیون سفاکی و حماقت شاه عباس‌ صفوی و بی‌کفایتی شاه سلطان حسین است. از افتخارات نظامی شاه عباس کبیر، خارج از قتل ولیعهد خود، تشرف به مشهد «مقدس» با پای برهنه، و به ویژه کمک گرفتن از «برادران شرلی»، جهت اخراج چند صد پرتقالی از بندر گامرون بود! از این هنگام است که حاکمیت انگلستان به فواید اسلام راستین پی می‌برد. چون برادران شرلی که پرتقالی‌ها را با «تلاوت» آیاتی از «قرآن کریم» یا مهملات علامه مجلسی از بندر گامرون اخراج نکردند، به نیروی نظامی متوسل شدند. و این نیروی نظامی هم متعلق به سپاه شاه عباس نبود! از این گذشته، وقتی انگلستان پرتقالی‌ها را اخراج کرد، حفاظت از بندر گامرون را هم بر عهده گرفت، چون اعلیحضرت کبیر اگر می‌توانستند از بندر گامرون حفاظت کنند، که پرتقالی‌ها به آنجا تشریف‌فرما نمی‌شدند!

ولی مهمترین ویژگی شاه‌عباس کبیر، کور کردن موسیقیدانانی بود که افتخار نواختن در مجالس بزم قصر «زپرتی» یا عالی قاپوی ایشان را داشتند! بله، هنرمندان در دربار صفوی از عزت و احترام فراوانی برخوردار بودند. و برای اینکه «نوامیس» شاه عباس بتوانند با «کرامت» در مجالس «بزم دینی» تردد کنند، لازم بود اعلیحضرت چشم نوازندگان را «کور» کنند! بله، می‌بینید که شانس آوردیم! امروز به دلیل کشف «دمکراسی» و «حقوق بشر» در اسلام، سیداحمد خاتمی برای حفظ نوامیس‌شان، در خطبه‌های نماز کذا، خواستار کور کردن کلیة مردم ایران نشده‌اند! بلکه خواستار «کتک زدن» زنانی شده‌اند، که حاضر نیستند جزو گلة نوامیس گورکن‌ها به شمار آیند. به این می‌‌گویند پیشرفت و تحول، آنهم در بطن دین اسلام! و پس از تحویل سوخت هسته‌ای توسط روسیه به حکومت اسلامی، این پیشرفت و تحول عملاً فراگیر شده!

پس از اینکه ایالات متحد ناچار شد دست از حمایت گورکن‌ها بردارد، و سردار نجار هم ناچار شدند موشکی را که با «شعار بسیجی» در رسانه‌ها، از «رابرت گیتس» دریافت کرده بودند، در همان صندوقچه مادربزرگشان غلاف کنند، شاخة دوم نانخورهای سازمان سیا، یا همان شبه اصلاح‌طلبان، خواهان پذیرش قطعنامة 1737شورای امنیت شده‌اند! چرا؟ چون حکومت رمالان، به دلیل از دست دادن حمایت اربابان آنگلوساکسون، در هرحال ناچار به تعلیق غنی‌سازی خواهد بود. پس بهتر است نانخورهای سازمان سیا، که 28 سال در جنایت و چپاول حکومت اسلامی شرکت فعال داشتند، و روزآنلاین در 27 آذرماه 1386، آن‌ها را «333 فعال صلح طلب» نامیده، این اقدام اجباری را به نام خود به ثبت برسانند، تا سهم اتحادیة اروپا از غارت ثروت‌های کشورمان، همچنان محفوظ بماند. چون «صلح طلبی» اینان، در واقع یک مانور سیاسی است، جهت جذب صلح‌طلبان واقعی به سوی صندوق‌های انتخابات دروغین، همانگونه که با شعار «اصلاح‌طلبی»، برای خاتمی مزدور کسب «مشروعیت» کردند.

به اتحادیة اروپا، و به ویژه به شخص «آنجلیکا بیر»، که ارادت فراوانی به «مردم‌سالاری دینی» و «جنگ» دارد، یادآور شویم که پایان حکایت لیلی و مجنون بس غم‌انگیز است! و اصلاً چرا به حکایت لیلی و مجنون بپردازیم؟ واقعیت در برابرمان قرار دارد. هنگام تحویل نخستین محمولة سوخت هسته‌ای، پرزیدنت مهرورزی از ترس «اورانیوم» به دامان پادشاه عربستان پناه برد. کافی است محمولة دوم سوخت هسته‌ای به حکومت اسلامی تحویل داده شود، تا کل حاکمیت امام زمان، جهت «نبرد با آمریکا»، در حرمسرای پادشاه عربستان سنگر بگیرد.




دوشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۶

الگو و «پرگو»!
...

با دوقطبی کردن فضای جامعه پیرامون «حق» پوشیدن چکمه، و یا ممنوعیت آن برای خانم‌ها، پادوهای آمریکا در جمکران، با همکاری قوة قضائیه و وزارت کشور، با هدف تحریک افکار عمومی و ایجاد آشوب، تهاجم به زنان را آغازکرده‌اند، تا برای شبه اصلاح‌طلبان کسب وجهه کنند. انتخابات مضحک جمکران نزدیک است! پس فریب اعتراضات دروغین مشارکت‌چی‌ها و شبه اصلاح طلبان را نخوریم! اینان قصد دارند مطالبات زنان را به «حق» پوشیدن چکمه تقلیل دهند، و همزمان، مطالبات ملت ایران را نیز در همان چکمه پوشیدن خانم‌ها مدفون کنند. جنجال امثال شهربانو امانی، و معصومه ابتکار پیرامون مسائل زنان، به همین دلیل در رسانه‌ها بازتاب وسیع یافته. فعلة مونث فاشیسم، با اقتداء به دوران حکومت مائوتسه تونگ در چین، خواهان تعیین الگوی واحد پوشش برای زنان یا «الگوی قانونی حجاب» شده‌اند!

می‌دانیم که جهت اجرای طرح «ارتقاء امنیتی»، لباس شخصی‌های مؤنث و مذکر حکومت امام زمان باید مانند سگ‌هار به مردم حمله‌ور شوند، تا همانطور که شیخ احمد خاتمی در خطبه‌های علفزار گفت، نوامیس شیوخ بتوانند «با کرامت» در «خیابان‌های دینی» تردد فرمایند! چون «امنیت» و «کرامت» در جمکران، به چکمه و کلاه خانم‌ها مرتبط شده! و سخنگوی دولت، که در ضمن وزیر دادگستری هم هست، با رفتار وحشیانة‌ نیروهای انتظامی با زنان «مخالفت» فرموده‌‌اند!

همزمان با عملیات «ارتقاء توحش»، ساعت سیزده و سی و هشت دقیقه به وقت تهران، محمود شاهرودی، رئیس زبان نفهم قوة قضائیه، با وقاحت اعلام کرده، که ساختار حقوقی در حکومت اسلامی ایران در حقوق زنان و غیره، بسیار منسجم است، و همة کشورهای جهان می‌توانند از این قوانین پیشرفته به عنوان یک الگوی بی‌نظیر استفاده کنند:

«دستگاه قضائی ایران آماده انتقال تجربیات خود به کشورهای اسلامی است [...] جمهوری اسلامی [...] در حقوق خانواده، حقوق زنان و کودکان قوانین مدون برگرفته از فقه اسلامی دارد [...]»

منبع: مهرنیوز، مورخ 25 آذرماه 1386

پس از 28 سال «تمرین» توحش، امروز تجربیات قوة قضائیه جمکران را همه می‌شناسم: شرکت فعال در ایجاد زمینة مساعد برای فعالیت قاچاقچیان انسان و مواد مخدر، آدم ربائی، اعدام در ملاء‌عام، سنگسار، قطع دست و پا، و تهاجم فیزیکی به مردم در خیابان‌ها. این تکنیک‌های «قضائی»، به همراه فناوری‌های نوین وارداتی از سوئیس، اسرائیل و آمریکا، قوة قضائیه جمکران را در هماهنگی کامل با محمود شاهرودی قرار داده، که مانند معاون‌‌اش، لاریجانی، عضو شبکة سرکوب استعمار انگلستان در ایران است. شاهرودی هم مانند لاریجانی‌ها از زباله‌های بازیافتی در نجف است که به ایران صادر شده، تا خاتمی‌ها و رفسنجانی‌ها بتوانند با «کرامت» در خیابان‌های دینی تردد فرمایند. چون اینان نیز به نوبة خود از «نوامیس استعمار» به شمار می‌روند. بله حاج محمود شاهرودی تجربیات منسجم قوة قضائیه را اینچنین معرفی کرده:

«حبس زدائی، قضا زدائی، استفاده از مراجع شبه قضائی، همچنین استفاده از فناوری‌های نوین در دادرسی [...] از نمونه‌های قابل تأمل و بی‌نظیری [...] است که [...] پس از تکمیل [...] به عنوان یک الگوی قضائی بی‌نظیر در دنیا قابل ارائه است [...]»


بله، اتفاقاً ما هم کاملا موافق‌ایم! این قوة قضائیة جمکران، «الگوی بی‌نظیری» برای جهانیان است! در هیچ کجای دنیا، عده‌ای لات و اوباش را مسلح نمی‌کنند، که به عنوان «قیم» و «وصی»، به جوانان، به ویژه به زنان، بگویند چه بپوشند، و چگونه بپوشند! و در هیچ کجای دنیا کسی را به جرم معاشرت با جنس مخالف دستگیر نمی‌کنند! و در هیچ کجای دنیا هم، میزان جنایت و فساد مالی حکومت به پای حکومت «مستقل» جمکران نمی‌رسد، و نهایت امر، در هیچ کجای دنیا، مشتی لات و اوباش در رأس هرم قدرت قرار نگرفته‌اند.

«ژنرال» تاج‌زاده، شهربانو امانی‌ها، ابتکارها و به ویژه شیخ مسعود بهنود، و پادوهای اکبر بهرمانی در روزآنلاین کور خوانده‌اند! مسئلة ما پوشیدن چکمه و کلاه نیست. ما در هرحال انتخابات این حکومت غیرمشروع را تحریم می‌کنیم، و به جز رفراندوم برای تغییر قانون اساسی،‌ هیچ پیشنهادی را نخواهیم پذیرفت. ملت ایران دیگر فریب پروپاگاند فرسودة ساواک را نخواهد خورد، هر چند که اگر می‌توانستیم، سران مفلوک حکومت اسلامی را به همراه نوچه‌های اصلاح‌طلب‌شان در داخل و خارج به درختان خیابان پهلوی تهران زنجیر می‌کردیم، تا میزان محبوبیت واقعی خود را دریابند. ولی «انتقام‌جوئی»، هرگز نمی‌تواند مشکلات یک ملت را حل کند.

به یاد داشته باشیم که خواست حکومت اسلامی، خشمگین کردن ملت است، تا باز هم مانند سال 1357، ملت فراموش کند که مشکل ما با رفتن شاه و آمدن «امام» حل نخواهد شد. امروز نیز حکومت دست نشاندة استعمار غرب می‌کوشد، خشم و نفرت را بر مردم چیره کند، تا ما در همان تلة 29 سال پیش گرفتار شویم: پیوستن به شورشیان حرفه‌ای ساواک،‌ که پس از نشست گوادالوپ، وظیفه داشتند کودتای ناتو را در پس پردة تظاهرات مردمی سازمان دهند. چون در سال 1978جیمی کارتر، در نشست فوق العادة گوادالوپ گفت:

«شاه باید برود»

سپس نوبت به روح‌الله خمینی رسید، تا خواست حاکمیت آمریکا را به «شعار» نهضت «اسلامی» تبدیل کند. در نشست گوادالوپ، سران آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان شرکت داشتند. «والری ژیسکاردستن» رئیس جمهور وقت کشور فرانسه، طی مصاحبه با «لس‌آنجلس تایمز»، مورخ 16 ژوئیه 1998 اظهار داشت: آمریکا و انگلیس بر سرنگونی حکومت شاه تأکید داشتند. البته، ‌ والری ژیسکار دستن، بارها در مصاحبه‌های خود با رسانه‌های جمعی فرانسه این مطلب را تکرار کرده که در نشست گوادالوپ، جیمی کارتر گفت: «شاه باید برود!» رفتن شاه ایران، زمانی در دستور کار استعمار غرب قرار گرفت که، بنگاه سخن پراکنی «بی‌بی‌سی»، در اخبار فارسی خود، همه روزه بر حمایت کاخ سفید از شاه ایران تأکید می‌کرد، تا به این وسیله، بر خشم و نفرت مردم از حکومت شاه بیفزاید. دلیل انتصاب شاپور بختیار به نخست وزیری نیز همین بود.

متخصصین هدایت افکار عمومی اطمینان داشتند که تبلیغات رسانه‌ای غرب، و رسانه‌های جمعی در ایران، طی دوران نخست وزیری شریف امامی و ازهاری منفور، خشم و نفرت را بر اکثریت مردم حاکم کرده، در نتیجه هیچکس قادر نخواهد بود ناراضیان را به برخورد منطقی فراخواند. در اینجا منظور از ناراضیان، گروه‌های پادوی استعمار نیست، منظور مردمی است که خواهان گذار به شرایط انسانی و دموکراتیک بودند. می‌دانیم که مجاهدین و فدائیان خلق، و دیگر چپ نمایان «حقیقت فروش» شامل این گروه‌ها نخواهند شد. و دیدیم که پیشنهاد شاپور بختیار، برای برگزاری رفراندوم قانون اساسی، و تغییر رژیم سلطنتی به یک جمهوری سوسیال دمکرات، بازتاب گسترده‌ای در میان مردم نیافت. چرا که رئیس محترم ساواک مقرر فرمودند، اعضای ساواک و شهربانی به اتفاق خانواده‌های‌شان، به طرفداری از شاپور بختیار «تظاهرات» به راه بیاندازند! همین امر برای بی‌اعتبار کردن شخص بختیار کافی بود.

امروز اگرچه آن فرصت‌ها از دست رفته، و نخبگان سیاسی کشورمان، به مشتی شیخ فکل کراواتی محدود شده‌اند،‌ که به سینه زنی برای مهدی بازرگان و مصدق مشغول‌اند، ولی دیگر ما ملت نیازی به «رهبر» نداریم، و قادریم خود را از «پروپاگاند» استعمار و مخالف‌نمایان به اصطلاح آزادیخواه، که سر در آخور سازمان سیا دارند، در امان نگاهداریم. امروز اگر چه تشکل سیاسی قابل اعتمادی نداریم، ولی قدرت نیروی‌های ملت صریحاً در «پراکندگی» این نیروها است. امروز کافی است، از هرگونه برخورد با سگ‌های هار حکومت بپرهیزیم، و به یکدیگر این پیام را برسانیم که، «مشکل ما پوشش نیست»! مطالبات ما هرگز به پوشیدن چکمه، و برداشتن روسری محدود نشده و نخواهد ‌شد. حقوق و آزادی‌های اجتماعی، حق انتخاب پوشش را شامل خواهد ‌شد. پس بجای رویاروئی با چماقداران حکومت اسلامی، تلاش خواهیم کرد تا هیچ بهانه‌ای برای برخورد فیزیکی به اینان ندهیم. فراموش نکنیم که، با هر رویاروئی و سرکوب جمعی، توحش و شانس تدوام حکومت اسلامی افزایش می‌یابد. پس، از شرکت در هرگونه تظاهراتی، حتی بر علیه حکومت مفلوک جمکران خودداری کنیم، چرا که هرگونه درگیری با این حاکمیت،‌ بر عمر ننگین‌اش خواهد افزود.

یکشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۸۶

چکمه‌سالاری!
...

پیشتر گفتیم که فاشیست‌های حکومت اسلامی با توسل به دو عبارت از متن فلسفة نیچه، به تحریف این فلسفه می‌پردازند: «مرگ خداوند»، و «ابرمرد»! ‌ امروز به استفادة سوء فاشیسم از روانکاوی فروید می‌پردازیم. می‌دانیم که برا اساس نظریة فروید، زبان ضمیر ناخودآگاه، «زبان پیکر» است. به همین دلیل ضمیر ناخودآگاه زمان و مکان نمی‌شناسد، و واکنش‌های‌اش بر اساس یادها و خاطراتی است که در «حافظة پیکر» ضبط شده. به عنوان نمونه می‌توان به واکنش مثبت یا منفی افراد نسبت به اشخاص ناشناس اشاره کرد. ممکن است، از فردی که برای نخستین بار می‌بینیم، به شدت متنفر شویم، بدون آنکه کوچک‌ترین شناختی از وی داشته باشیم. و یا بر عکس می‌توان به نمونة رایج «عشق در اولین نگاه» نیز اشاره داشت. همة این «واکنش‌ها» بر اساس خاطرات ضمیر ناخودآگاه به وجود می‌آید. چرا که، عملکرد ضمیر ناخودآگاه از طریق روندی است که فروید آن را «تداعی معانی» خوانده. و از قضای روزگار، به همین دلیل است که پدیده‌ای به نام «پروپاگاند» می‌تواند در افراد مؤثر واقع شود. چون پروپاگاند، همانطور که گفتیم با تکیه بر احساسات، منطق و عقل سلیم را به چالش می‌طلبد. ولی اگر پروپاگاند در چارچوب متعارف در جامعه ممنوعیتی نداشته باشد، بسیاری از تمایلات ضمیرناخودآگاه را جامعه قابل سرزنش می‌داند.

به عنوان مثال، اگر ضمیر ناخودآگاه نسبت به پدر و یا مادر احساس «نفرت» داشته باشد، در درجة نخست، به دلیل فشار هنجارهای اجتماعی، و ضمیربرتر، این نفرت نه تنها به زبان نمی‌آید، که به ذهن نیز خطور نمی‌کند، به این دلیل که ضمیر خودآگاه، آن ‌رابه شدت واپس می‌راند، چرا که، چنین احساسی فرد را در برابر «وجدان جمعی»، و به صورتی کاملاً خودآگاه، دچار سرافکندگی می‌کند. ولی در عالم رؤیا، ضمیر خودآگاه نمی‌تواند مانع بروز چنین تمایلاتی شود. در نتیجه کسی که در ضمیر ناخودآگاه از پدر نفرت دارد، بصورت مکرر، در خواب مرگ پدر را «مشاهده» می‌کند، و همواره پس از بیداری به شدت متاثر خواهد شد، چرا که هنجار اجتماعی چنین عکس‌العملی را از او می‌طلبد! به این دلیل که، وظیفة اصلی ضمیر خودآگاه، ایجاد هماهنگی با هنجارهای اجتماعی است.

ولی می‌باید میان هنجارهای اجتماعی در یک جامعة دموکراتیک، با هنجارهای اجتماعی در حاکمیتی از قماش حکومت اسلامی تفاوت قائل شد. همانطور که پیشتر هم گفتیم، پدر و مادر در چنین جوامعی «تقدس» می‌یابند، ولی این «تقدس» در ذهن افرادی که در این نوع جوامع بزرگ می‌شوند، منحصر به والدین نخواهد بود. در چنین جامعه‌ای، به دلیل نگرش دائم به «گذشته»، و به ارزش گذاردن «گذشته‌ها»، نهایت امر نوعی مرگ پرستی رایج می‌شود، و مردگان فی‌نفسه «تقدس» می‌یابند، از اینرو مرگ پرستی و سوگواری روزمره‌گی می‌یابد. در این مقطع، با توجه به این مهم که حاکمیت ایران یک حاکمیت «فاشیستی ـ استعماری» نیز هست، همانطور که می‌بینیم، تمامی ابعاد یک جامعة فاشیستی را می‌توان در صور گزافة آن به صراحت مشاهده کرد.

در این فرایند، «ابتذال مقدس»، خود به ویژگی جامعة «فاشیستی ـ استعماری» تبدیل می‌شود. به زبان ساده‌تر، حاکمیت، با زیاده روی و اغراق در به ارزش گذاردن «منهیات دینی»، عملاً مخالفان روزافزون خود را، به سوی پذیرش بی‌قید و شرط همین «منهیات»، سوق می‌دهد. به عنوان نمونه، از ابتدای استقرار حکومت دستاربندان در ایران، واکنش مردم به این حاکمیت، به سخره گرفتن «مطالب» توضیح‌المسائل‌ها شد. ولی به سخره گرفتن این «آثار»،‌ بدون تکرار مطالب مبتذل شاهکارهای شیوخ امکانپذیر نیست، در نتیجه، «زبان مخالفان» نیز به تدریج به ابتذال همان زبان حوزوی آلوده ‌‌شده.

آنچه امروز در سایت‌های مخالفان خارج نشین این حکومت مشاهده می‌کنیم، از نظر ابتذال، بازتاب خطبه‌های نماز جمعه و مطالب رسانه‌های حکومت اسلامی است؛ «آکنده» است از همان زبان «حوزوی»! یا بهتر بگوئیم، زبان «اوباش»، «داش‌مشتی‌ها» و «کلاه‌مخملی‌های» بازار تهران، که حامیان واقعی این حاکمیت در داخل مرزهای‌‌اند. و زبان‌شان، همان زبانی است که روح‌الله خمینی، و دیگر دستاربندان حکومت اسلامی، برای سخنرانی و یا خلق آثار «فلسفی» خود، به آن متوسل شده و می‌شوند. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به فروید و روانکاوی.

طبق نظریة فروید، زبان ضمیر ناخودآگاه، زبان یادها و خواسته‌های پیکر است. ولی هدف از روانکاوی، «اطاعت» از تمایلات ضمیر ناخودآگاه نیست! چرا که در اینصورت فرد قادر نخواهد بود با جامعه در رابطه‌ای متعادل و دموکراتیک قرار گیرد. هدف از روانکاوی قرار دادن فرد در مسیر «اجتماعی‌ات» است، و نه جدا کردن او از بدنة جامعه. جهت بر قرار کردن ارتباط دو سویه یا دمکراتیک با جامعه، فرد باید بتواند احساسات و عواطف خود را مهار کند. و روانکاوی، نه «روانشناسی»، به فرد کمک می‌کند تمایلات ناخودآگاه خود را بشناسد، تا بتواند واکنش‌های غریزی خود را مهار کند: ترس، خشم، نفرت و به ویژه عشق!

بله «عشق» بر خلاف آنچه برخی می‌پندارند، در حد یک اعتقاد دینی «مخرب» است! چرا که، در رابطة عاشق و معشوق، همواره یک طرف «بنده» است و دیگری «خداوند»! اما هدف از این وبلاگ محکوم کردن عشق و عاشقی نیست! به هیچ عنوان! هدف این است که یادآور شویم در خانواده‌هائی که زحمت تربیت فرزندان‌شان را به خود روا می‌دارند، به کودک می‌آموزند که هر چه دوست دارد، نمی‌تواند به دست آورد. و این واقعیتی است که فرد در سنین بالاتر، شخصاً در جامعه تجربه خواهد کرد. البته هیچکس مانع «خواستن» کودک نمی‌شود، و او را به دلیل «خواستن» سرزنش نخواهد کرد، ولی کودک می‌آموزد که زندگی به «دلخواه» او و تمایلات او تنظیم نشده، و هیچگاه چنین نخواهد شد. ظاهراً در خانواده‌های جمکران، همه چنان گرم آموزش آیات الهی و دیگر مقدسات شده‌اند که هیچکس در کودکی از این مسیر ابتدائی گذر نمی‌کند، و به طریق اولی در مدرسه نیز از چنین آموزشی محروم خواهد ماند،‌چرا که در مدارس جمکران، جز «سرکوب»، به کودکان هیچ نمی‌آموزند. روشن است که تربیت کردن افراد در سنین بالا عملاً غیرممکن می‌شود! به یک دختر شانزده ساله، که نیاموخته عشق و عاشقی کاملاً طبیعی و جزئی از زندگی است، نمی‌توان تفهیم کرد که زندگی را بر اساس احساسات زودگذر نمی‌توان پایه ریزی کرد. چرا که گرمای عشق به سرعت جای خود را به سرمای واقعیات می‌سپارد. و از همه مهم‌تر، در جامعة «مردم‌سالاری دینی» که چشم امید استعمار بر حماقت جوانان، و به ویژه دانشجویان است، نمی‌توان در مقابل عشق و عاشقی جوانان مخالفت هم به خرج داد! چون خودکشی می‌کنند! البته این ترهاتی است که سایت «ایسنا» با توسل به روانکاوی و جامعه شناسی قصد دارد به خورد مخاطبان بدهد!

«مشاور» ایسنا، به جوانان توصیه می‌کند، اگر پدرو مادر با ازدواج‌شان مخالفت کردند، خودکشی نکنند، به دادگاه مراجعه کنند! چون اصل این است که هر کس عاشق شد باید به وصال معشوق برسد!

«[...] روی سخنم با جوانان است، این [خودکشی] چاره کار نیست. با تقدیم دادخواست به دادگاه تقاضای صدور اجازه کنید[...]»

بله، اشکال در همین رهنمودهای خیرخواهانه است! باید دید اگر این عشق یک طرفه باشد، و معشوق حتی حاضر نباشد به صورت عاشق دلخسته نگاه کند، تکلیف چیست؟ بنا بر «منطق» ایسنا، عاشق دلخسته دیگر حتماً می‌باید دست به خودکشی بزند! چون دیگر مراجعه به دادگاه هم نتیجه‌ای نخواهد داد! این برخوردی است که در یک جامعة «فاشیستی ـ استعماری» با مسائل احساسی می‌شود! چرا که در این نوع جوامع، «احساسات» بر «منطق متعارف» و عقل سلیم می‌باید همیشه «برتری» داشته باشد. چون فاشیسم، بنابرتعریف، هیچ ارتباطی با «منطق» و «واقعیت» ندارد. در نتیجه «علمی‌ات» جامعه‌شناسی و روانکاوی، در یک جامعة فاشیستی، عملاً در خدمت مسائلی قرار می‌گیرد که در تقابل کامل با اهداف اولیه و واقعی‌شان است. همانطور که به یاد داریم، خطبه‌های نماز جمعه مورخ 23 آذرماه سالجاری، به طور خاص بر احساسات «ناموس پرستانة» حجج اسلام متمرکز شده بود، و قرار بر این افتاد، که کوچه و خیابان «دینی» شود، تا نوامیس شیوخ با «کرامت» تردد فرمایند! و امروز در واکنش به خطبه‌های کذا، و طرح‌های انقلابی سرداران برای مبارزه با چکمه و کلاه، آقای تاج‌زاده، رسماً به طرفداری از چکمة خانم‌ها پرداختند! و فرمودند هرچه باشد از چکمة نظامی‌ها بهتر است!

بر منکرش لعنت! چکمة دلبرکان جمکران کجا، چکمه‌های زشت و بدبوی سرداران کجا! به قول شاعر، «میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است!» اما «ژنرال» تاج‌زاده،‌ که از فدائیان موسوی خوئینی‌ها بوده و هستند، نفرمودند که چکمة «نوامیس» شیخ احمد خاتمی، از چکمة گاوچران‌ها هم بهتر است، یا خیر؟! بله، اینبار ساواک بجای انتشار نامة مضحک «رشیدی مطلق» در روزی‌نامة ‌مسعودی‌ها، باید نامه‌ای در« ستایش چکمه»، در همان روزی‌نامه انتشار دهد، طلاب قم هم بلافاصله به دلیل «توهین به نعلین»، دست به اعتراض بزنند، و «دانشجونمایان» نیز طبق فرمان نمایندة ولی فقیه در دانشگاه فردوسی، در مشهد، اصفهان و تهران از «ارزش‌های خود» یا همان نعلین شیوخ، به شدت دفاع کنند. مسلم است که دانشجویان سوسیالیست در این تظاهرات شرکت نخواهند کرد! اینبار «رفقا» یک تنه به طرفداری از «چکمه» و چکمه پوشان بر می‌خیزند. و با همان شعار معروف، «من اگر برخیزم، تو اگر برخیزی، عموسام هم بر می‌خیزد»، یک انقلاب شکوهمند دیگر برایمان به ثمر می‌رسانند. ولی صدافسوس که تاریخ تکرار نمی‌شود! عموسام در هیاهوی اسلام ناپدید شده. به یاد داریم که اکبر بهرمانی در یکی از همین نمازهای جمعه، از سر درد عربده می‌کشید: کجاست آن آمریکا؟!

دو روز بود که خر ملانصرالدین گم شده بود و ملا هر چه بیشتر می‌گشت، کمتر می‌یافت. روز سوم ملا به قصد یافتن الاغ «عزیز» از خانه خارج شد، و در حالیکه زیرلب دشنام می‌داد، با خود عهد کرد که اگر الاغ را بیابد حسابی او را تنبیه کند. در راه یکی از آشنایان دلیل خشم و غضب ملا را جویا شد و وقتی حکایت گم شدن خر را شنید، خطاب به وی گفت:
ـ بیهوده به دنبال الاغ نگرد، که او را نخواهی یافت. من او را بر منارة مسجدی در قونیه دیدم، مؤذن شده بود!
ملا بدون کم‌ترین تعجبی فریاد زد:
ـ پس برای همین بود که وقتی در مدرسه «مسئله» می‌گفتم، مرتب سرش را به جانب من بر می‌گرداند!

منبع: ایسنا، مورخ 22 آبانماه 1386
کد خبر 8608ـ 11748