شنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۶

آش و ادیان!
...

امروز متوجه شدم که برای تحقق مطالبات زنان لازم است آش نذری پخته شود؛ سکولارها و مذهبی‌ها هم با هم متحد شوند! بله، آش به عنوان عامل «اتحاد» سیاسی، بهترین مسیری است که جنبش‌های اندورنی «حاج‌آقا» به ما پیشنهاد می‌کنند. در سایت اکبر بهرمانی در تبعید، مورخ 10 دیماه 1386 مطلبی منتشر شده بود، تحت عنوان «خاستگاه برابر نه، خواسته‌های برابر»، به قلم فردی به نام آسیه امینی. نویسنده می‌گوید، جهت بازکردن راه جنبش زنان در دل مردم سنتی و مذهبی،‌ جنبش باید زبانش را تغییر دهد. ‏ و در این راستا، به مورد خاص مادر یکی از زنان زندانی اشاره می‌کند. که جهت آزادی جلوه جواهری، و مریم حسین‌خواه، مراسم آش‌پزان ترتیب داده بود. این دو نفر هم اخیراً آزاد شدند، و به همین دلیل مطلب خانم امینی را می‌توان خارج از احساسات و عواطف «زندانی‌پرست» و رایج در ایران، مورد بررسی قرار داد.

خانم امینی در این مقاله با اشاره به این واقعیت که بسیاری از زنان تحصیلکرده از «آگاهی» بی‌بهره‌اند، می‌گوید، بحث ما در خاستگاه نیست، بلکه در خواسته‌هاست. و ادامه می‌دهد، لازم است جهت دستیابی به حقوق برابر، سکولارها و مذهبی‌ها هم‌صدا شوند. البته توصیة خانم امینی در واقع این است که سکولارها از طریق شرکت در مراسم آئینی «آش نذری و دعا» به زنان مذهبی نزدیک شوند، و به «زبان سادة» آنان گوش فرا دهند، و با زبان سادة آنان نیز سخن بگویند. نویسنده چنین استدلال می‌کند که، «گویش غلیظ» روشنفکران برای مردم عادی خوشایند نیست، پس بهتر است روشنفکران در کنار مردم عادی قرار گیرند و به زبان سادة آنان سخن بگویند:

«چرا از دل مردم و با زبان ایشان حرف زده نشود؟ چرا مراسم آش پزان یکی از تریبون‌هائی نشود که راه‌های دیگرشان برای سخن روز به روز بسته‌تر می‌شود؟»


خانم امینی می‌گوید، حقوق زنان متعلق به یک قشر فکری و صنفی نیست. ولی چون جامعة ایران سنت‌گرا‌ست، زنان ایران سنتی نیز سنتی‌اند. پس روشنفکران باید به اینان نزدیک شوند. چون نیاز زنان مشترک است.

البته با فرض اینکه جامعه ایران سنتی است، نمی‌توان ادعا کرد که نیاز زنان مشترک است. همین خانمی که برای آزادی دخترش از زندان «مراسم آش پزان» به راه انداخته و سرکار را اینچنین مجذوب خود کرده، برای کدام زندانی دیگر حاضر است «مراسم» به راه بیاندازد؟ برای هیچکدام! میان «مذهبی» و «سکولار»، برخلاف آنچه خانم امینی سعی در القاء آن دارند، نیاز مشترکی وجود ندارد. به هیچ عنوان. تفاوت مذهبی و سکولار بر این اصل بنیادین استوار است که «سکولار»، بدون در نظر گرفتن عقاید سیاسی و اعتقادات مذهبی، حقوق «انسان» را محترم می‌شمارد. حال آنکه «مذهبی»، وقتی انسان دوست می‌شود که پای پیوندهای خونی و عقاید مشترک مذهبی به ‌میان می‌آید. این حضرات که مراسم آش‌پزان به راه می‌اندازند، برای قوم و قبیلة خودشان نگران‌اند. سکولارها، با مسائل قبیله‌ای کاری ندارند. هدف نویسندة این وبلاگ هرگز تأمین حقوق زن مسلمان نبوده و نخواهد بود. هدف ما از تأمین حقوق برابر، حقوق تمامی زنان ایران است، و این حقوق در چارچوب قانون اساسی فعلی غیرقابل استیفاء است. این واقعیتی است که زنان شیعی مسلک مدعی روشنفکری با آن بکلی بیگانه‌اند. و البته روی سخن فقط با شیپورهای تبلیغاتی اصلاح طلبان نیست!

در چارچوب دین، حقوق انسانی به رسمیت شناخته نشده و نخواهد شد. نص صریح کتب مقدس ادیان ابراهیمی، فعالیت موذیانة کلیسای کاتولیک در دموکراسی‌های غرب، و موضع‌گیری‌های رسمی آن‌ در مورد طلاق، سقط جنین، و همجنس‌گرایان شاهدی است بر این مدعا. در نتیجه، مذهبی‌ها به هیچ عنوان نمی‌توانند خواسته‌های مشترکی با سکولارها داشته باشند. کدام زن «مذهبی» با تعدد زوجات مخالف است؟ تعدد زوجات را دین اسلام به رسمیت شناخته، و مخالفت با آن، مخالفت با احکام دینی تلقی خواهد شد. کدام زن مذهبی مخالف جامعة «زنانه ـ مردانه‌ای» است که این حکومت بر ملت‌ ایران تحمیل کرده، تا به این وسیله خشونت را در سطح جامعه افزایش دهد؟ کدام زن مذهبی، می‌تواند احکام توحش قرآن، از قبیل سنگسار، شلاق و قطع عضو را در چارچوب اعتقادات مذهبی‌ خود به زیر سئوال ‌برد؟ بر خلاف آنچه خانم امینی ادعا می‌کنند، نیازها به هیچ عنوان مشترک نیست. مذهبی‌ها زمانیکه «خرشان به گل می‌نشیند»، و از طریق اعمال نفوذ این یا آن سفارتخانة غربی، و هزاران طرق شرافتمندانة «دینی» دیگر، مشکل‌شان بر طرف نمی‌شود، به نقطة صفر باز می‌گردند، و به اصل مطلب می‌پردازند: شکم و دعا! خوشبختانه این استراتژی سخت موثر است! چرا که، زندانیان کذا هم پس از «مراسم آش‌پزان» آزاد شدند؛ می‌‌بینیم که قوة قضائیه جمکران نیز شکمی است، و با حقوق مدنی بیگانه!

هیچ دلیل ندارد که جنبش «سکولار» مطالبات خود را به مطالبات جنبش‌های مذهبی «تقلیل» دهد. چرا چنین عملی را می‌باید صورت داد؟ مطالبات ما، مطالبات زنان مذهبی را نیز شامل می‌شود، ولی مطالبات زنان مذهبی، نه تنها در برگیرندة مطالبات ما نیست، که نفی مطلق همان‌هاست. کدام عقل سلیم می‌پذیرد که سکولارها با مذهبی‌ها هم‌صدا شوند، تا با تقویت مذهبیون، خود را به زیر ضربات توحش دین مبین بیندازند؟ مگر در سال 57 جنبش‌های به اصطلاح «چپ» و شبه روشنفکران با مذهبیون هم‌صدا نشدند؟ نتیجة‌ چنین حماقت سیاسی، که هنوز در برابرمان قرار دارد، جز سرکوب «چپ فرضی» و سکولاریسم چه بوده؟ ظاهراً این نتیجة هولناک، آنقدرها هم برای امثال خانم امینی تلخکامی به همراه نیاورده، چرا که با تلاش فراوان بر تکرار دوبارة همین حماقت پافشاری می‌کنند، و می‌گویند:

«هر کسی راه و روش خود را به تناسب باورهائی که دارد انتخاب می‌کند، اما هدف یکی است.»

به هیچ عنوان «هدف» یکی نیست! آنچه جنبش لائیک به عنوان حقوق زنان مطالبه می‌کند، در تضاد کامل با مطالبات دین‌پرستان غرب زده است. به همین دلیل، ما به کسانی که در ایران زندگی می‌کنند، توصیه می‌کنیم با رعایت قانون، خود را از تهاجم سگ‌های هار مؤنث و مذکر طرح «ارتقاء امنیت اجتماعی» دور نگاهدارند، چرا که مطالبات ما به حذف «روسری» و یا حق پوشیدن چکمه محدود نخواهد شد. حال آنکه شاهدیم گروه‌های مذهبی، از قبیل دارودستة عبادی، با قانون شکنی، اقدام به تجمع و برپایی تظاهرات می‌کنند، تا مطالبات ما را در جنجال آزادیخواهی‌های دروغین خود محو کنند. نه، سرکار خانم امینی! هدف سکولارها با هدف گروه عبادی و دیگر گروه‌های مذهبی به هیچ عنوان یکی نیست. و دلیل هم ندارد که ما با پیوستن به گروه‌های مبلغ توحش دینی، اصول و اعتقادات انسان محور خود را به فراموشی بسپاریم. نه! اگر دروغ و تظاهر، به عنوان «تقیه» در مرام بعضی‌ها یک «ارزش» شناخته ‌شده، در سکولاریسم، توسل به فریب و ریا نشان فرومایگی است، و دون‌شان انسان! و به همین دلیل است که ضمن حمایت از آزادی کلیة زندانیان سیاسی، از زندانیان «ویژة» حکومت اسلامی، به هیچ عنوان حمایت نکرده و نخواهیم کرد.

مطالب خانم امینی، در باب «هدف مشترک» شباهت فراوان به مقالة ابراهیم یزدی دارد، که به بهانة نکوهش خشونت و تروریسم، آغاز خشونت را به اسطوره‌های آفرینش ادیان توحش ابراهیمی پیوند می‌زند، گویا جهان را در واقع خداوند ابراهیم آفریده! و این آفرینش یک واقعیت تاریخی است که، 50 هزار سال هم از آغاز آن می‌گذرد! البته ابراهیم یزدی، حتماً ساعت دقیق آفرینش جهان را هم می‌دانند، و ذکر نکرده‌اند.

«شهروند امروز»، مورخ 2 دی‌ماه 1386، مطلبی از ابراهیم یزدی منتشر کرده، تحت عنوان، «خشونت، جنگ طلبی و تروریسم»! بله ابراهیم یزدی همان کسی است که 28 سال پیش در تصفیه‌های خونین حکومت اسلامی پیشاهنگ بود، و امروز کراوات زده و «خشونت‌ستیز» شده! البته ایشان تأکید دارند که یکی از اهداف برجستة ادیان الهی رفع خشونت بوده! و ضمن تأکید بر چنین دروغ شاخداری، با تکیه بر اصل مقدس «ترادف کلی»، جنگ بین کشورها را با دعوای هابیل و قابیل در ترادف قرار می‌دهند، تا با تکیه بر سخنان «فرضی» علی، خلیفة چهارم، به ما بگویند اسلام از مسیحیت بهتر است! بله، این اصل ترادف کلی،‌ بسیار اصل مقدسی است، و رسانه‌های غربی با توسل به آن معجزات عجیبی می‌کنند. به عنوان نمونه، چندی پیش نشریة‌ «وزین» اشپیگل، «طنز»، «شوخی»، «استهزاء»، «متلک پرانی» و «هتاکی» را نیز در ترادف قرار داده، و در این راستا به فروید هم متوسل شده بود، تا جای تردید برای هیچکس باقی نماند که، این «مفاهیم» در ترادف کامل با یکدیگر قرار می‌گیرند! این مطلب، توسط خانم الهة بقراط ترجمه شده. بله «ترادف کلی» در انحصار اشپیگل نیست، ریزه خواران سازمان سیا در جمکران هم آنرا می‌شناسند، و مانند ابراهیم یزدی به آن اطمینان دارند! ابراهیم یزدی که مانند دیگر فعلة فاشیسم الگوی حکومت آیندة کشورمان را در مضحکة حاکمیتی نظیر ترکیه می‌بیند، ضمن تأیید بر خشونت ستیزی ادیان ابراهیمی، به برتری مسلمانان بر جنگجویان مسیحی نیز تأکید می‌کند، ‌چون به زعم ابراهیم یزدی، مسلمانان از نهج‌البلاغه پیروی می‌کرده‌اند! نهج‌البلاغه همان کتابی است که به علی نسبت می‌دهند، و در واقع قانون اساسی اصلاح طلبان جمکران شده. البته اگر سری به نهج‌البلاغة کذا بزنید، خواهید دید که مانند دیگر آثار نوابغ جهان تشیع، کلی‌گوئی، پوچ‌نگاری و مهمل است. ولی برای امثال ابراهیم یزدی، همة مفاهیم در نهج‌البلاغه وجود دارد، حتی مفاهیم «مدرن» که در صدر اسلام هنوز ناشناخته بودند، به ویژه در موارد جنگ‌های دفاعی! می‌دانیم که در صدر اسلام مسلمانان هر گاه در موضع ضعف بودند، در برابر طرف قدرتمند سر فرود آورده، ‌ و هر گاه در موضع قدرت قرار داشتند، بدون کوچکترین دلیلی، فقط جهت غارت و کشتار جنگ را آغاز کرده‌اند. ولی یزدی، به نقل از علی، خلاف این را می‌گوید:

«در سخنان علی [در موارد جنگ دفاعی] دستورات فراوان برای رعایت موازین انسانی وجود دارد: دشمن فراری را تعقیب نکنید، زخمی‌ها را نکشید، رعایت زنان و کودکان و مردمان غیر نظامی را بنمائید، اموال محصولات و دام‌های مردم را غارت نکنید[...] در حالیکه جنگجویان مسیحی [...]»


بله، جنگجویان مسیحی، به ادعای یزدی، ‌برخلاف جنگجویان مسلمان بسیار وحشی بودند. و از اینجا نتیجه می‌گیریم، آن‌ها که امپراطوری ساسانی را شکست دادند، و سال‌های سال به قتل و غارت مردم ایران مشغول بودند، حتماً متعلق به سپاه مسیحیان بوده‌اند! و آن‌ها که به بهانة جنگ با عراق، در کردستان ایران به زنان کرد ایران تجاوز می‌کردند هم، حتماً باید مسیحیانی باشند، که با فریب و نیرنگ وارد «سپاه امام زمان» شده بودند! بله، این «مسیحیان» چه جنایاتی در کردستان ایران مرتکب نشدند، و امروز چه جنایاتی در زندان‌های ایران، و شهرهای کوچک و بزرگ مرتکب نمی‌شوند؟ و «الهام»، روزی سه‌بار ادعا می‌کند که این جنایات به دولت مهرورزی اصلاً مربوط نیست! چنان این مسیحیان جنایت و غارت می‌کنند، که ابراهیم یزدی عنان عقل از دست داده، می‌گوید، دموکراسی مانع از جنگ می‌شود!

البته شاید در نهج‌البلاغه چنین آمده باشد! چون پاسداراکبر «فراری» هم همین ترهات را مرتب تکرار می‌کند! در هر حال، شیوة نگارش ابراهیم یزدی شباهت فراوانی به شیوة همان پاسدار اکبر دارد،‌ گویا سازمان سیدمهدی خاموشی علاوه بر تنظیم خطبه‌های علفزار، برای نخبگان جمکران هم «مقاله» می‌نویسد. ابراهیم یزدی، در پایان مطلب خود ضمن پنهان کردن منافع استعمار در جنگ افروزی‌ها می‌‌نویسد، در گذشته حاکمان مستبد جنگ را به ملت‌ها تحمیل ‌کرده‌اند، ولی در عصر انقلاب الکترونیک، دمکراسی گسترش می‌یابد:

«در عصر انقلاب الکترونیک و توسعه و نهادینه شدن دمکراسی، امید به اینکه تروریزم و جنگ [...] از جامعة انسانی ناپدید شود وجود دارد»

بله، در عصر انقلاب الکترونیک، دمکراسی در افغانستان، عراق و پاکستان فعلاً نهادینه شده. و پیش از انقلاب الکترونیک هم، همین دمکراسی در جمکران، با استقرار دولت مهدی بازرگان نهادینه شده بود. فراموش نخواهیم کرد! در ضمن، ابراهیم یزدی و شرکای‌اش فراموش نکنند که، جهان ما ایرانیان با جنایت آغاز نشده. اسطوره‌های ما را، نه با شمشیر اسلام، نه با دمکراسی‌های دست‌ساز گروه برژینسکی نمی‌توان از تاریخ زدود. «جهان ما» ایرانیان، آفریدة اهورامزدا است، که انسان را «آزاد» آفرید.


جمعه، دی ۱۴، ۱۳۸۶

زمین‌خوار مقدس!
...

امروز با مطالعة تاریخچة مسجد جمکران، زمین مسجد را در جایگاه کشور ایران، صاحب اصلی زمین را در جایگاه مردم ایران، و مسجد جمکران را در جایگاه حکومت اسلامی دیدم. سرگذشت ما ملت شباهت فراوانی به سرگذشت همان کشاورزی دارد که صاحب زمین جمکران بوده، و شیادان نه تنها زمین‌اش را از او می‌گیرند، که هر چه از حاصل کشت و زرع اندوخته نیز برای ساختن مسجد جمکران از دستش به در می‌آورند.

تاریخچة جمکران، هم به هجوم تازیان به ایران، و هم به تشکیل حکومت اسلامی شباهت دارد. چرا که، با نابودی کشاورزی، غصب زمین، عوامفریبی و شیادی، از طریق توسل به مقدسات توأم شده. فردی به نام «شیخ حسن ابن مثله جمکرانی» ادعا کرده، شب سه شنبه، 17 رمضان در قرن چهارم هجری قمری، جماعتی به درخانه‌اش آمده‌‌اند، او را بیدار کرده و گفته‌اند:

«برخیز و مولای خود حضرت مهدی را[...] اجابت کن که تو را طلب نموده»

شیخ حسن هم، چون شیخ است، یا رهبر است، و یا جزو گله. در نتیجه به همراه «مردم» روانه محل فعلی مسجد جمکران می‌شود. و در همانجا حضرت «خضر» و امام زمان را می‌بیند که بر تخت نشسته‌اند. خضر، شیخ را دعوت به نشستن می‌کند، و امام زمان به او دستور می‌دهد، زمین یک کشاورز به نام حسن مسلم را «غصب» کند، چرا که، این زمین «شریف» است، و نباید در آن کشاورزی کرد! «امام زمان» سپس شیخ کذا را مأمور می‌کند که به یکی از علمای قم بگوید سودی که کشاورز مذکور در این چندساله از زمین خود داشته از او بگیرد، و با آن مسجد جمکران را بنا کنند! بله امام زمان این جماعت، مانند خودشان، انگل اجتماع است، کار را عار می‌داند، و به نام خدا، به ترویج مفت‌خواری و شیادی می‌پردازد. باری، «شیخ مثله»، به امام زمان می‌گوید به این سادگی‌ها نمی‌توان زمین کسی را گرفت، ولی امام زمان می‌گوید نگران مباش! ما ترتیب کار را می‌دهیم:

«برو به حسن مسلم که در این زمین کشاورزی می‌کند بگو: این زمین شریفی است و حق تعالی آنرا از زمین‌های دیگر برگزیده است و دیگر نباید در آن کشاورزی کند[...] تو برو و آن رسالت را انجام بده، ما نشانه‌هائی برای آن قرار می‌دهیم [...] همچنین نزد [...] یکی از علمای قم برو و به او بگو: حسن مسلم را احضار کند، و سود چند ساله را که از زمین بدست آورده است وصول کند و با آن پول در این زمین مسجدی بنا نماید.»

البته در اینکه در قرن چهارم هجری قمری، شهر «قم» اصلاً وجود داشته یا خیر، خود جای سئوال دارد. از نظر تاریخی می‌دانیم که در قریة «قم»، پس از کودتای کلنل میرپنج، با پول دربار، یک حوزة علمیه «حفر» کرده‌اند. بگذریم! امروز، مسجد جمکران زیر نظر علی‌خامنه‌ای اداره می‌شود، و از سال 1379، شیخ ابوالقاسم وافی طی حکمی از سوی علی خامنه‌ای به تولیت مسجد جمکران منصوب شده:

«امیدوارم این شرف و منزلت والا توفیق خدمتگذاری به آن مکان مقدس را به جنابعالی ارزانی دارد.»

و این است تاریخچة «غصب» زمین کشاورزی، جهت برپائی شرکت ‌سهامی فریب و شارلاتانیسم. از این جهت، مدیریت «شرکت» هم بر عهدة علی‌ خامنه‌ای است. چون «رهبر» فرزانه در این زمینه سابقة درخشانی دارند. در غیر اینصورت اصولاً به «رهبری» هم منصوب نمی‌شدند، تا به یزد بروند، و به خوش رقصی برای اسرائیل بپردازند.

گویا پیش از تشریف فرمائی «رهبر» به یزد، نیکولاسرکوزی و اهود باراک در مصر، ‌جهت به تعویق انداختن کار نیروگاه بوشهر، و ایجاد تسهیلات لازم جهت تحمیل تحریم‌های اقتصادی بر ملت ایران، به غلام‌بچة سفارت وعده‌های فراوان داده‌اند، چرا که علی‌خامنه‌ای در یزد حسابی به شیرین زبانی افتاد، و برای اربابانش دم‌جنبانی کرد. رهبر فرزانه که، مانند دیگر فرهیختگان حکومت اسلامی مشخص نیست از کدام زباله‌دان استخراج شده‌اند، و 28 سال است که یاوه‌گوئی و مفتخواری می‌کنند، دیروز در یزد، خواستار «خودکفائی» در زمینة سوخت هسته‌ای شده‌اند! علی خامنه‌ای می‌گوید، اگر سوخت هسته‌ای در داخل تولید نکنیم، مثل این است که نفت داشته باشیم، و نفت وارد کنیم!

همانطور که گفتیم، پس از دریافت چراغ سبز از فرانسه و اسرائیل، «رهبر فرزانه» از شدت شادی و شعف فراموش کرده‌اند، که مردم می‌دانند، نفت سفید، بنزین و گازوئیل مصرفی را حکومت اسلامی از خارج وارد می‌کند! و «بیلان» اقتصادی حکومت مستقل اسلامی، پس از سه دهه «نبرد با آمریکا»، و در واقع نوکری برای عموسام، همان افزایش واردات بنزین و نفت سفید از طریق حراج نفت‌خام و گازطبیعی بوده! و البته فراموش نکنیم که پیامد چنین سیاست موفق اقتصاد اسلامی، افزایش واردات تجهیزات نظامی از انگلستان هم شده. همچنین، به موازات چپاول ثروت‌های ملی، سرمایه‌های داخلی نیز راهی شیخ نشین‌های خلیج فارس می‌شود، تا هفته‌ای چند بار سه جزیرة کذا و خلیج فارس را رسانه‌های حکومت اسلامی و همکاران خارجی‌شان به بحث داغ «ملی» تبدیل کنند. در چنین شرایطی است که علی خامنه‌ای با وقاحت و حماقت، ویژة نوکران سازمان سیا در ایران، طوطی‌وار به تکرار «قصة» غنی‌سازی اورانیوم ادامه می‌دهد. به همین دلیل، ایالات متحد، انگلستان و فرانسه روزی چند بار اعلام می‌کنند، ایران باید غنی‌سازی اورانیوم را متوقف کند، تا از پاسخ منفی حکومت اسلامی اطمینان کامل حاصل کنند.

پس از ملاقات لاریجانی و اهود باراک در مصر، به گزارش خبرهای 16 از ایرنا، مورخ 12 دیماه سالجاری، شیمون پرز، رئیس جمهور «سوسیالیست» اسرائیل هم، به جمع مخالفان غنی‌سازی پیوسته، البته با توسل به خدا! به این ترتیب علی خامنه‌ای اطمینان یافت که باید به غنی‌سازی اورانیوم، البته در سخنرانی‌ها، همچنان «ادامه» دهد! چون شورای امنیت ما ملت را به دلیل غنی‌سازی اورانیوم تحریم کرده، و تا زمانیکه غنی‌سازی متوقف نشود، همچنانکه دبیرکل سازمان ملل نیز تأکید کرده، تحریم‌ها ادامه خواهد یافت! و ادامة تحریم‌های اقتصادی، نشانة حمایت استعمار از حکومت اسلامی است.

چرا که تحریم، مولد بازار سیاه، محتکر و دلال و واسطه است. و ایجاد بازارسیاه از ابزار مؤثر اقتصاد استعماری است. شاهد بودیم که حکومت اسلامی، به محض استقرار به رواج انواع بازار سیاه همت گماشت. ولی مهم‌ترین بازار سیاهی که حکومت اسلامی برای تأمین منافع اربابانش به راه انداخته، بازار سیاه فروش زنان و کودکان است، که از طریق «حفظ کرامت نوامیس اسلام»، رونق فراوان یافته. بله، بی‌جهت نیست که ملایان و سرداران، اینچنین بر «حفظ نوامیس» پافشاری می‌کنند. به این ترتیب، نه تنها هر گونه ارتباط عادی خارج از چارچوب ازدواج میان زنان و مردان «ممنوع» می‌شود، و جامعه را به قسمت‌های جداگانة «زنانه» و «مردانه» تقسیم می‌کنند، که روابط جنسی خارج از ازدواج «جرم» شناخته شده، هدف از ازدواج نیز به بیراهه کشیده می‌شود، و در ترادف کامل با رابطة جنسی قرار می‌گیرد، تا جامعة «پاک» داشته باشیم! مثل پاکستان.

یکی دیگر از پامنبری‌های مؤنث اکبر بهرمانی در «گویا نیوز»، در وصف روسری قرمز «بی‌نظیر بوتو» یک قصه خاله سوسکه ردیف کرده و ضمن مقایسة خواهر خواندة ملاعمر با ایندیرا گاندی، با اشاره به دست نوشتة ایشان، قاتل را هم پیدا کرده‌اند. «خواهر» عفت ماهباز می‌گویند، «بی‌نظیر بوتو» یادداشتی بر جای گذاشته که در آن به دست مبارک خود نوشته، اگر من کشته شدم مشارف مقصر است! اتفاقاً ایندیرا گاندی هم یک یادداشت به جای گذاشته بود، که در آن می‌خواندیم، ‌اگر من کشته شدم، کار سازمان سیا است. راجیوگاندی هم یک یاد داشت مشابه داشت، و از همه مهمتر پنج سر آیت‌الله که توسط «ساواک» منفجر شدند، و افتخار انفجارشان نصیب مجاهدین خلق شد نیز دست نوشته‌هائی بر جای گذاشته‌اند که نه تنها عفت ماهباز، به آن‌ها دسترسی ندارد که آن «پژوهشگر تاریخ» در سایت رعایای الیزابت دوم نیز، اگر به آن دسترسی داشته باشد، محتوای آن‌ها را برای هیچکس فاش نخواهد کرد.

همانطور که هرگز به شما نخواهد گفت شخصی به نام هوشنگ انصاری، که بعدها به یکی از «نزدیکان» کیسینجر تبدیل شدند، در وزارت امور خارجه در واقع کارشان چه بوده؟ ولی در عوض، پژوهشگر محترم، سوء‌استفادة مالی جناب تیمسار طوفانیان را از قلم نمی‌اندازند! بدون اینکه فکر گیتی‌جان و دیگر اعضای شریف خانوادة محترم طوفانیان باشند. و بدون اینکه به این مهم اشاره کند، که طبق روال عادی، درصد مشخصی از کل مبلغ خرید به مامور خرید اسلحه تحویل داده می‌شود. و بی‌جهت نیست که افراد قبیلة بهرمانی برای «خرید» از غرب، اینهمه اهمیت و ارزش قائل‌اند. و حکومت اسلامی هم آمادة جانفشانی در راه تحریم‌های اقتصادی است. چون تحریم های اقتصادی به گورکن‌ها اجازه می‌دهد کالا، به ویژه اسلحه را از بازار سیاه، و به بهای گزاف‌تر خریداری کنند، در نتیجه، ‌ علاوه بر چپاول ثروت‌های ما، «پورسانتاژ» بیشتری هم دریافت کنند. بله، تا زمانی که اوضاع چنین باشد، آشکار کردن رابطة حکومت اسلامی و ایالات متحد «برای ما» مفید نخواهد بود، و ضمیر اول شخص جمع، «ما»، اشاره به علی‌خامنه‌ای، و دیگر گورکن‌های حاکم بر ما ملت دارد که، به گزارش رویتر، دیروز چنین گفته:

«از سرگیری روابط اکنون برای ما مهلک است [...] البته اگر روابط با آمریکا برای ما مفید باشد، من اولین نفری خواهم بود که آن را تائید می‌کند.»

منبع: نووستی، مورخ 13 دیماه 1386

اتفاقاً برای آمریکا نیز از سرگیری روابط با گورکن‌ها «مهلک» خواهد بود، چون آبروی نوکران مستقل و ضدامپریالیست‌اش در جمکران بر باد خواهد رفت. روزی که از سرگیری روابط با حکومت اسلامی از سوی سازمان سیا «مفید» تشخیص داده شود، رمالان نیز بلافاصله متوجه خواهند شد که روابط با آمریکا برای «ما»، یا در واقع برای گورکن‌ها «مفید» است.

فعلاً مصلحت آمریکا در این است که رمالان جمکران، با اقتداء به نامة خمینی به گورباچف، در سنگر مبارزات ضدامپریالیستی خود باقی بمانند. از این روست که خطبه‌های امروز علفزار بر «اتحاد جوامع اسلامی» تمرکز یافته.

«اتحاد جوامع اسلامی»، و نه اتحاد کشورهای اسلامی، به جیره‌خواران آمریکا در منطقه می‌گوید، که دخالت به امور مسلمانان در کشورهای غیراسلامی، الزامی است. و می‌دانیم که در هند و روسیه تعداد مسلمانان، از تعداد مسلمانان در ایران و پاکستان به مراتب بیشتر است. امامی کاشانی، در نماز علفزار می‌گوید، نامزدهای انتخاباتی برای خدمت به خدا وارد سیاست شوند! می‌دانیم که یکی از ارکان کودتای کلنل آیرون‌ساید، تعیین یک چارچوب «ثابت» و «ایستا» برای سیاست کشور ایران بود، تا «پویائی سیاست» را، که زنده است، و به واقعیت‌های زمان و مکان بستگی دارد، در «مرداب دیانت» مدفون کند. بله، شعار معروف و استعماری مدرس، «سیاست ما، عین دیانت ماست»، مانند شعار سرشار از حماقت خمینی، «هر چه آمریکا بگوید باید عکس آنرا انجام دهیم»، از تولیدات کارخانة رجاله پروری است، و سازمان استحماری تبلیغات اسلامی، در سال 600 میلیارد ریال بودجه را صرف تبدیل همین «ترهات» به خطبه‌های علفزار می‌کند، تا در صفوف فعلة استعمار «شکاف» نیفتد:

«موارد ایجاد شکاف در جوامع اسلامی بسیار خطرناک است، دنیای استکبار از این موارد سوءاستفاده می‌کند.»
منبع: حنا زرچوبه، مورخ 14 دی‌ماه 1386

بله، «شکاف» کذا از این‌جهت خطرناک است که گلة مؤمنین تعدادی از گوسفندان‌اش را از دست خواهد داد. و اقتصاد اسلام به خطر می‌افتد. نظریه‌پرداز اقتصاد اسلامی، همان شیخ حسن جمکرانی‌ باید باشد، که سایت مسجد جمکران حکایت شیادی او را با افتخار منتشر کرده. در این سایت، مشخصات فیزیکی امام زمان هم «وجود» دارد! دندان‌های «مقدس» امام مانند دندان‌های جیمی کارتر از هم فاصله دارد، ولی ساق پا و شکم مبارک ایشان حکایت دیگری است. شکم و ساق پای امام زمان، به علی، خلیفة چهارم شباهت دارد!

«میان دندان‌هایش گشاده[...] است. [...] و شکم و ساق او به امیرالمومنین شباهت دارد.»

بله، این امام زمان موجود عجیبی باید باشد، چون هیچ شباهتی به آدمیزاد ندارد. مجسم کنید شکم و ساق پای کسی شبیه علی باشد! حتماً خود آنحضرت هم شبیه شکم و ساق پای علی است! معلوم نیست چه کسی شکم و ساق آنحضرت را مشاهده کرده، که علی را هم از نزدیک می‌شناخته! چون فاصلة بین علی و امام زمان «فرضی»، دوازده نسل است! بگذریم! در سایت جمکران مشخصات فیزیکی و هیئت دولت امام زمان نیز قابل «رویت» است. به طور مثال، حضرت عیسی یکی از وزرای امام زمان خواهند بود. ولی از همه مهم‌تر اینکه، آنحضرت شهر کوفه ‌را به عنوان مرکز خلافت بر گزیده‌اند. به عبارت دیگر بالاخره شرشان از سر ما ایرانیان کم خواهد شد. شاید آن‌روز بتوانیم بجای مسجد فریب جمکران، یک مزرعة گندم داشته باشیم.

که اهریمن نباشد تا ابد پیروز
و از تاریکی شب بردمد خورشید جان افروز!



پنجشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۶


بهجت و بی‌نظیر!
....

حدود شش ماه پس از پایان جنگ استعماری 8 ساله با عراق، روز 13 دیماه 1367، روح‌الله خمینی یک نامه برای گورباچف ارسال داشت تا تلویحاً به رهبری اتحاد جماهیر شوروی اعلام جهاد دهد! آنزمان اتحادجماهیر شوروی در آستانة فروپاشی قرار داشت، حمایت سازمان ناتو، حکومت اسلامی، پاکستان و ترکیه از «مجاهدین»، خصوصاً تحویل موشک‌های «استینگر» آمریکائی به مجاهدین باعث شد که ارتش سرخ کنترل هوائی را از دست داده، ناچار به ترک افغانستان شود. همچنانکه موشکهای «سام6» در سال 1975 به کنترل هوائی ارتش آمریکا بر ویتنام پایان دادند، و همانطور که می‌دانیم نظامیان آمریکا نیز از ویتنام گریختند. بله، در چنین شرایطی بود که اربابان روح‌الله زمینه را برای «جهاد» و تشکیل اتحاد جماهیر اسلامی مناسب تشخیص داده، نوکران« نه شرقی، نه غربی» عموسام بلافاصله امر به معروف و نهی از منکر را شروع کردند، و از قول روح‌الله یک نامة «فلسفی»، «عمیق» و «مستدل» نوشتند که در چند خط ماتریالیسم را ضربه فنی کرد، و پیروزی دین اسلام را هم به ثبوت ‌رسانید. این نامه را ریزه خواران سنتی عموسام، محمد جواد لاریجانی، جوادی آملی و مرضیه دباغ به مسکو بردند. در این نامة ابلهانه که بررسی متن آن را به وقت دیگری موکول می‌کنیم، نوکران عموسام چنین گفته بودند:

«[...] ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک می‌دانیم [...]»
منبع: آفتاب نیوز، مورخ 11 دیماه 1386، کد مطلب: 68884

بله، دنبالة استراتژیک این «نامه» را، که سرشار از رایحة نوکری و دم‌جنبانی حکومت اسلامی برای اربابانش در سازمان سیا بود، به خاطر داریم: تهاجم نظامی عراق به کویت در تاریخ دوم اوت سال1990، که باعث تقویت حضور نظامی ایالات متحد در منطقه شد، تا جنگ داخلی در افغانستان نیز سازمان داده شود. پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی، آمریکا موفق به «صدور» ناگهانی ترورریست‌های اسلامی به کشورهای تازه استقلال یافتة تاجیکستان، ترکمنستان و ... شد، و در مناطق مسلمان‌نشین و استراتژیک قفقاز، همچون «چچنی»، با حمایت از مشتی تروریست، عملاً زمینة تجزیة خاک کشور روسیه را هم فراهم آورد. حمایت آشکار نهضت آزادی از تروریست‌های چچن توسط ابراهیم یزدی را هنوز فراموش نکرده‌ایم، و «حاج» ابراهیم در موضعی نیست که امروز در سایت گویا نیوز، تروریسم و خشونت را محکوم کند. پس از فروپاشی شوروی، دورة ریاست جمهوری یلتسین آغاز شد. و در این دوره، قرارداد «گور ـ چرنومردین»، به امضاء رسید، که طبق آن روسیه تعهد کرده بود، از فروش سلاح به حکومت اسلامی خودداری کند. به زبان ساده‌تر، این قرارداد، که در زمان بیل کلینتون به امضاء رسید، ‌حکومت اسلامی را که مدعی «نبرد با آمریکا» بود، موظف ‌کرد خریدار سلاح‌های تولید غرب باقی بماند!

امروز، پس از گذشت دو دهه از ارسال نامة «مضحک» خمینی به رهبر اتحادجماهیر شوروی، خبرگزاری رویتر گزارش داد، علی خامنه‌ای می‌گوید، اگر رابطه با آمریکا برای ملت ایران مفید باشد، وی در برقراری این رابطه پیشقدم خواهد شد! به احتمال زیاد سیدمهدی خاموشی، که سالی600 میلیارد ریال بودجه دریافت می‌کند، تا خطبه پردازی روزهای جمعه را صورت دهد، فردا می‌باید در خطبه‌های علفزار، جنگ خونینی بر علیه «آمریکای جهانخوار» به راه اندازد. چون آنچه علی خامنه‌ای برای ملت ایران «مفید» تشخیص می‌دهد، در واقع همان جنگ و تحریم است که باعث «پیشرفت در همة زمینه‌ها» نیز شده!

البته فکر نکنید که فقط علی خامنه‌ای چنین برداشتی از مسائل دارد، ابداً! فعلة فاشیسم زندگی خود را مدیون بحران و تنش‌اند. امروز محمد ملکی رسماً از دانشجونمایان دعوت کرده که برای شورش آماده شوند. محمد ملکی، از آن شخصیت‌هائی است که فقط در جهان سوم «تولید» می‌شوند، و از آنجا که اصولاً هیچگونه مرامی ندارند، و به هیچ اصلی هم پایبند نیستند، به سادگی دروغ می‌گویند، و مانند همة فاشیست‌ها، شیفته و بندة قدرت‌اند. و به محض آنکه قدرت تضعیف می‌شود،‌ فریاد اعتراض اینان به هوا می‌رود. چرا که، تضعیف قدرت، اینان را سریعاً به هراس می‌اندازد. اگر نگاهی به مخالف‌نمایان حکومت اسلامی بیاندازیم، خواهیم دید همگی در تحکیم پایه‌های این حکومت عصرحجر فعالانه شرکت داشته‌اند. برای پرهیز از اطالة کلام، به ذکر نام سردسته‌های گروه‌های شیفتة قدرت اکتفا می‌کنیم: محمد خاتمی، حجاریان، بهزاد نبوی، ابراهیم یزدی، عیسی سحرخیز، شیرین عبادی، مهرانگیزکار و محمد ملکی.

محمد ملکی امروز در سایت اکبر بهرمانی در تبعید، ضمن سرزنش حکومت‌های فاشیست، ‌می‌گوید این حکومت‌ها مردم را از واقعیات تاریخی دور نگاه می‌دارند. محمد ملکی، سپس جهت آشنائی مردم با «تاریخ»، به ذکر مصیبت «حماسة 16 آذر» می‌پردازد! پیشتر می‌گفتند، دانشجویان دانشگاه به حضور نیکسون، معاون رئیس جمهور آمریکا در تهران اعتراض داشتند، و خلاصه مطلب سه نفر در جریان این اعتراضات دانشجوئی کشته شدند. شاهدیم که هنوز دانشجونمایان و رهبران‌شان از جمله آقای ملکی، از جسد همان سه دانشجو تغذیه می‌کنند.

ایشان در مقالة امروز خود می‌گویند، دانشجویان به توافق دولت ایران با کنسرسیوم اعتراض داشتند. باید از آقای ملکی بپرسیم حضور نیکسون در تهران یا توافق دولت با کنسرسیوم چه ارتباطی به دانشجو دارد؟ مگر هر مقام رسمی که به ایران سفر می‌کند، می‌باید از دانشجو جماعت کسب اجازه کند؟ یا مگر دانشجویان کارشناس مسائل نفتی بودند که به توافق دولت با کنسرسیوم اعتراض کرده‌اند؟ و اگر دانشجو جماعت اینچنین به همة مسائل وارد است، چرا به سفر ژنرال هویزر، کورت والدهایم، و مک‌فارلین اعتراض نکرد؟

ضمن تکرار این مطلب که دانشگاه حزب سیاسی نیست، و دانشجو جماعت صلاحیت دخالت در امور جاری کشور را ندارد، به محمد ملکی باید بگوئیم که ایشان نیز در پنهان داشتن وقایع تاریخی از مردم با همین حکومت شریک‌اند. در ضمن به آقای ملکی متذکر می‌شویم که مردم ایران امروز نیک می‌دانند آشوب طلبان، چه در دانشگاه، و چه در رکاب الله‌کرم‌ها و ماشالله قصاب‌ها از سوی سازمان های «امنیتی ـ نظامی» و زیر نظر ساواک رهبری می‌شوند. تشکیلاتی که وظیفه‌اش تأمین امنیت منافع استعمار در ایران است. و نهضت به اصطلاح آزادی، در چارچوب تأمین همین منافع ایجاد شده. و اگر رهبران‌شان به زندان رفته‌اند، جهت کسب وجهه بوده و بس. موسوی‌خوئینی‌‌ها هم به زندان رفت، و امروز همه می‌دانند، که مانند محمد خاتمی، از کارمندان ساواک بوده. صرف زندان رفتن نه تنها کسی را در امور سیاسی صاحب‌نظر نمی‌کند، که با رفتن پشت میله‌های زندان نمی‌توان «شرافت» سیاسی ابتیاع کرد.

دوران پرافتخار دولت مهدی بازرگان، و کنار آمدن ایشان با اراذل و اوباش خیابانی را فراموش نکرده‌ایم. مذاکرات اعضای «شریف» نهضت آزادی با سالیوان و هویزر را نیز به یاد داریم، و همچنین به یاد داریم که پس از استعفای نمایشی مهدی بازرگان، به بهانة اعتراض به اشغال سفارت آمریکا، شخص ایشان، در شورای انقلاب به همراه دیگر اوباش «صادراتی» سازمان سیا، حضور به هم رسانیدند. و به یاد داریم که مهدی بازرگان در دوران وحشت ریاست جمهوری اکبر هاشمی، راهی اروپا شده بود و ما را دعوت به بازگشت به «میهن» اسلامی می‌کرد. و از قضای روزگار، همین مهدی بازرگان است که در سال 1332، به عنوان «استاد» دانشگاه، به بهانة اعتراض به سرکوب مردم ایران، به قرارداد کنسرسیوم اعتراض می‌کند! و آقای ملکی هم سند و مدرک اعتراض را ارائه می‌دهند، تا ما ببینیم چقدر اعتراض امثال بازرگان «شرافتمندانه» بوده:

«منظور غائی و اصلی از تمام این اعمال همانا انجام قراردادی برای نفت ایران و تثبیت اوضاع و احوال سابق است که مباین با حیثیت و استقلال و آزادی ملی است. هر قراردادی را که با چنین قیود و شروط و کیفیات امضا و تصویب و مبادله نمایند منبعث و ناشی از اراده ملت ایران نیست و باطل و کان لم یکن و ملغی‌الااثر می‌باشد و برای ملت ایران به هیچ وجه الزام آور نخواهد بود.»

شاید آقای ملکی که اصرار دارند مردم را با واقعیت‌های تاریخی «آشنا» کنند، بتوانند به ما بگویند پس از براندازی سال 1357، قرارداد کنسرسیوم با چه شرایطی «تجدید» شد، و چرا اینبار جناب مهدی بازرگان و دانشجویان «عزیزشان» اعتراض نکردند؟ البته نیازی به پاسخ حضرت ملکی نیست! قرارداد خفت بار کنسرسیوم توسط حکومت اسلامی «تمدید» شد، و نهضت آزادی هم هیچ اعتراضی نکرد. چون بازرگان و شرکاء نگران منافع ملت ایران نبوده و نیستند. مبارزات دارودستة بازرگان به مبارزات مهرانگیزکار می‌ماند. که به خرج ما ملت در ایالات متحد خیمه زده، تا به عنوان مخالف، هر از گاهی «مقاله‌ای» قلمی کند، و به مداحی از سرداراکبر و آیات عظام مشغول شود!

امروز چون راه بندان بود، طبق معمول! در تاکسی به مطالعة مقالة وزین مهرانگیزکار مشغول شدم، و هرچه سعی کردم نتوانستم جلوی خندة خودم را بگیرم! مطلب این حقوق‌دادن مبارز با این جملات آغاز می‌شود:

«‌آقایان نوک دماغتان را نگاه کنید کار سختی نیست.»

و آقایان باید با نگاه کردن به نوک دماغ خود، خون بی‌نظیر بوتو را می‌دیدند که چون سیل بنیان‌کن جاری شده، و گویا قرار است انقلابی به پا کند. البته خانم بوتو هم از نگروپونته همین تقاضا را کرده بود. بله، من هم سعی کردم به نوک دماغ‌ام نگاه کنم، ولی هرچه نگاه کردم اثری از انقلاب ندیدم! اصلاً معلوم نیست آدمیزاد چگونه می‌تواند «نوک دماغش را نگاه کند»! در زبان فرانسه، وقتی می‌گویند کسی دورتر از نوک بینی خود را نمی‌بیند، در واقع کنایه از کوته بینی و حماقت اوست. ولی خوب، نخبگان جمکران با دیگران تفاوت دارند، به ویژه آقایان‌شان که اگر به نوک بینی خود نگاه کنند، گوئی در جام جهان نما می‌نگرند! و هرچه اینان در جام جهان‌نمای دماغ خود مشاهده کنند، تبدیل می‌شود به مقاله‌ای از مهرانگیز کار در سایت اکبر بهرمانی! به زبان ساده‌تر یک روضة «بی‌بی‌زینب» برای «بی‌نظیر بوتو». کسی که با حمایت بی‌قید شرط از سیاست‌های سازمان سیا در افغانستان، باعث آواره‌گی و مرگ هزاران هزار افغان شد، و افغانستان را به ویرانی کشید، و پیامد جنایاتش در افغانستان هر روز گسترده‌تر می‌شود. البته این مسائل برای حقوق‌دانانی چون مهرانگیز کار اهمیتی ندارد، از نظر اینان، «تلاش» بی‌نظیر بوتو برای حفظ حجاب‌ اهمیت دارد! «شهید» بوتو، گویا تا دم مرگ مواظب بوده حجاب از سرش نیفتد. چون به گفتة مهرانگیز کار، حجاب را «آزادانه انتخاب» کرده بود:

«بی‌نظیر بوتو[...] با یک روسری نازک سفید و ماتیک قرمز قرمز[...] او رفت و بازنگشت[...] بی‌نظیر بوتو لحظاتی پیش‌ از آنکه به او شلیک کنند پیاپی روسری زیبایش را تنظیم می‌کرد اما نه از ترس ماموران منکراتی، بلکه از باب اختیار و پایبندی به سلیقه‌های شخصی خود[...]»

بله، «شنل قرمزی» ما با تکیه بر این «ادبیات روضه‌خوانان» می‌رود که به «شهدای کربلا» بپیوندد، تا نه تنها با استفاده از جسدش پاکستان را به آشوب بکشانند، که فعلة فاشیسم با توسل به «طرفداران» وی، رویای آشوب در ایران را نیز در سر بپرورانند. سازمان سیا برای حکومت جمکران، دو الگوی مناسب زن و مرد در نظر گرفته، که یکی در غرب (ترکیه) و دیگری در شرق (پاکستان) واقع شده. و ما فقط از طریق «انقلاب شکوهمند» باید به آن‌ها دست یابیم: عبدالله گل، و بی‌نظیر بوتو! هر دو پادوی سازمان سیا، و هر دو، «مستقل»، «آزادیخواه» و «مسلمان!»

دلیل لات‌بازی سرداران، یا اجرای طرح ارتقاء امنیت، این است که ما را وادار کنند به خیابان‌ها بیائیم، تا نان فعلة فاشیسم آجر نشود. بله، امروز سه دهه از عمر حکومت استعماری جمکران می‌گذرد، و تازه امسال است که، آیت‌الله بهجت، پایگاه اطلاع رسانی به راه انداخته‌اند. آیت‌الله بهجت همان آیت‌الله «معتبری» است که پس از مشاهدة قاتل «امام زمان» در خواب، بیهوش شده بود، و جهانیان نیز از این بابت خیلی «نگران» شده بودند.

آفتاب نیوز، به نقل از یکی از نزدیکان آیت‌الله بهجت می‌نویسد که، خداوند ایشان را «محمد تقی» نامیده. داستان از این قرار است که پدر آیت‌الله بهجت در سن 16 سالگی به سختی بیمار می‌شوند، به گفتة آفتاب نیوز وبا می‌گیرند، و خلاصه بیم آن می‌رفت که جام کذا را به دست‌شان بدهند. ولی ایشان در حالیکه با مرگ دست و پنجه نرم می‌کردند، صدائی می‌شنوند:

«با ایشان کاری نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمد تقی است.»
منبع: آفتاب نیوز، مورخ 9 دیماه 1386

افسوس که بی‌نظیر بوتو، مادر آیت‌الله بهجت نبود! در غیر اینصورت، نگروپونته هم نگاهی به نوک دماغ‌اش می‌کرد، و این صدا را می‌شنید:

«با ایشان کاری نداشته باشید، زیرا ایشان مادر محمد تقی است.»



چهارشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۶

زردآلوی هسته‌ای!
...

اگر نیروگاه بوشهر آغاز به کار کند، ایران به نخستین تولیدکنندة برق هسته‌ای در منطقه تبدیل خواهد شد. این مطلبی بود که یک هفته پس از ارسال سوخت هسته‌ای به ایران در شبکة «سی.ان.ان» مطرح شد. و لاریجانی، غلام‌بچة سفارت کذا، جهت ممانعت از چنین «فاجعه‌ای» راهی مصر شده. چرا که، محافل یهودستیز و اسرائیل پرست غرب، با ایجاد ساختارهای زیربنائی در کشورمان به شدت مخالف‌اند. و مسافرت نیکولا سرکوزی به مصر نیز جهت ایجاد نیروگاه اتمی در این کشور صورت پذیرفت. حال وظیفة حکومت جمکران این است که با پافشاری بر تداوم غنی سازی، به عنوان «حق مسلم»، مانع از آغاز کار نیروگاه بوشهر شود، تا استعمار غرب بتواند از طریق نیروگاه مصر، بازار تولید برق هسته‌ای در منطقه را در انحصار خود در آورد. بله، دلیل علاقمندی ناگهانی لاریجانی به آثار تاریخی مصر، علاقة ایشان به حفظ منافع اربابان «تاریخی» اسلام و مسلمین در منطقه است. جهت تحقق چنین هدف مقدسی، یک براندازی نیز لازم آمده، که پروپاگاند آن ‌را بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، با توسل به پروپاگاند سی سال پیش بر عهده گرفته! ولی در واقع با هدف ارائة «تصویر دلپذیر» از سلطنت پهلوی!

دو براندازی با توسل به یک پروپاگاند، جهت صرفه‌جوئی در مصرف! بله، این پروپاگاند ویژه، همانطور که شاهدیم در بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» آغاز شده. هدف آن مشخص است: هدایت گلة گمشده به سوی یک براندازی پرشکوه از نوع بهمن 1357. ابزار آن نیز «عدم رعایت حقوق بشر» از سوی شاه ایران است، که حدود سه دهة پیش، پس از ترک ایران در گذشت! بله، تعجب نکنید، اگر سایت کذا همان پروپاگاند سی سال پیش را از آبدارخانه بیرون کشیده، جهت ارائة «تصویر دلپذیر» از محمدرضا پهلوی و حکومت سلطنتی است! چون شرایط امروز، نیازی به ارائه اسناد «معتبر» وزارت امورخارجة بریتانیا ندارد! حکومت رمالان جمکران رو به مرگ است، و اربابان این حکومت از این واقعیت نیک آگاه‌اند.

به همین دلیل بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» به پروپاگاند تکراری متوسل شده، تا با ابزار مشابه، به نتیجة مشابه برسد. سه دهة پیش، شیپور تبلیغاتی حاکمیت انگلستان با معرفی روح‌الله خمینی به عنوان «رهبرکبیر انقلاب»، به نقل از سخنگوی کاخ سفید ادعا می‌کرد، که آمریکا همچنان از شاه ایران حمایت می‌کند. حال آنکه سرنگونی حکومت پهلوی، پیش از مسافرت جیمی کارتر به تهران در دستور کار سازمان سیا قرار داشت. اما امروز پس از گذشت سه دهه، حاکمیت انگلستان، در هماهنگی کامل با حاکمیت ایالات متحد، باز هم رؤیای یک براندازی در کشورمان را در سر می‌پروراند. ویژگی این براندازی، مانند براندازی پیشین، ممانعت از ایجاد ساختارهای زیربنائی در ایران است. و مهم‌ترین این ساختارها، نیروگاه اتمی بوشهر است که، اگر آغاز به کار کند، ایران را به نخستین تولیدکنندة برق هسته‌ای در خاورمیانه تبدیل خواهد کرد.

نخستین دستاورد سفر لاریجانی، غلام‌بچة سفارت کذا به مصر، دریافت مجوز غنی‌سازی اورانیوم از سوی اسرائیل برای ابتر کردن نیروگاه بوشهر بود. چون پافشاری گورکن‌ها بر «تداوم غنی‌سازی اورانیوم»، از یکسو تصویب قطعنامة شورای امنیت، جهت اعمال تحریم‌ها بر ما ملت را تضمین خواهد کرد، و به یاد داریم که «رهبر فرزانه» فرمودند، «تحریم‌ها باعث پیشرفت در همة زمینه‌ها‌» خواهد شد. و از سوی دیگر، تصویب قطعنامة شورای امنیت، آغاز کار نیروگاه بوشهر را نیز به تعویق خواهد انداخت. در نتیجه فرانسه، فرصت خواهد داشت، پیش از آنکه نیروگاه بوشهر آغاز به کار کند، نیروگاه مصر را به راه اندازد، و بازار برق اتمی را در منطقه به انحصار خود در آورد. بله خبر پراکنی ایسنا کاملاً حق دارد، لاریجانی برای بازدید از آثار تاریخی مصر به این کشور سفر کرده!

و می‌دانیم که علاوه بر پیوندهای تاریخی مصر و قوم بنی‌اسرائیل، طبق «بی‌بی‌گوزک‌های» ادیان ابراهیمی، استعمار فرانسه و انگلیس نیز در مصر «حضور تاریخی» دارند. و خلاصه بگوئیم، مصر یکی از مستحکم‌ترین دژهای استعمار غرب در منطقه است. علاوه بر این، خانوادة لاریجانی هم خود قسمتی از آثار تاریخی استعمار انگلیس در خاورمیانه به شمار می‌رود. پدر لاریجانی از زباله‌های بازیافتی مناطق شیعه نشین عراق است، که جهت ایجاد «شبکة فدائیان اسلام» در ایران مورد استفاده قرار گرفته. این شبکه از طریق ازدواج ایجاد می‌شود. یکی ازپایگاه‌های اصلی شبکه در قم قرار گرفته. شبکه‌ از این منطقه، به دیگر مناطق، یزد، اصفهان، نائین، تهران و مشهد گسترش می‌یابد. ازدواج‌ها در خانوادة لاریجانی، این خانواده را از یکسو به شبکة قم، اصفهان و یزد پیوند داده که، به نوبة خود از طریق سببی به شبکة واعظ طبسی در خراسان مرتبط‌اند. جالب اینجاست که، غیردستاربندانی که در این شبکة خاص حضور دارند، مانند شخص علی‌لاریجانی، همگی از مقامات امنیتی‌اند.

حال بازگردیم به برادران لاریجانی که در شورای امنیت ملی، حوزة علمیه قم، در کانادا و در قوة قضائیه پراکنده شده‌اند. و از قضای روزگار در رأس قوه قضائیه نیز یکی دیگر از زباله‌های بازیافتی نجف و کربلا قرار گرفته. و به همین دلیل، بر سر تقسیم غنائم قاچاق مواد مخدر، با دولت مهرورزی به جنگ و دعوا مشغول است‌. امروز معاون قوة قضائیه، از تقسیم بندی بودجة مبارزه با مواد مخدر «انتقاد» کرده، می‌گوید برای مبارزه با مواد مخدر به قوة قضائیه بودجه نمی‌دهند! عباسعلی علیزاده، معاون قوه قضائیه، خواهان سهم بیشتری از بودجة 540 میلیارد ریالی مبارزه با مواد مخدر شده می‌گوید:

«این بودجه باید بین نیروی انتظامی، وزارت اطلاعات و قوه قضائیه به نسبت تقسیم شود.»

منبع: ایرنا، خبرهای 16، مورخ 11 دیماه 1386

در وبلاگ مورخ 14 دسامبر 2007 گفتیم که بودجة سازمان تبلیغات اسلامی که خطبه‌های ابلهانة نماز علفزار را تهیه می‌کند، 600 میلیارد ریال در سال است. بله، سیدمهدی خاموشی، در سال 600 میلیارد ریال دریافت می‌دارد، تا مطالبات سفارتخانه‌های غرب را به خطبة نماز جمعه تبدیل کند. ولی بودجة مبارزه با مواد مخدر، که از بودجة تبلیغات استحماری کمتر است، می‌باید به جیب شاهرودی و شرکاء ریخته شود، تا ضمن دریافت حق و حساب از قاچاقچیان مواد مخدر، جوانان بیشتری را برای این «مبارزه» به پیشواز مرگ بفرستند. چون مبارزه با مواد مخدر در جمکران عبارت است از تأمین بازار انحصاری برای قاچاقچیان محترمی که تولیدات سازمان ناتو در افغانستان را به ایران وارد می‌کنند. اگر یک رئیس شهربانی شوت و پرت به خود اجازه دهد کاروان این تجار محترم را توقیف کند، قوة قضائیه و وزارت اطلاعات سریعاً به حسابش رسیدگی خواهند کرد. وظیفة نیروهای مبارزه با مواد مخدر در ایران در واقع، ممانعت از فعالیت اقتصادی گروه‌های رقیب استعمار غرب در منطقه است. این سنت مقدس به دوارن کلنل رضاخان بازمی‌گردد، و هیچ ارتباطی هم با شخص محمدرضا پهلوی ندارد،‌ که این روزها رعایای الیزابت دوم مانند کرکس به دور جنازه‌اش حلقه زده، جیغ و فریاد به راه انداخته‌اند، تا به ما ثابت کنند، «سر» فلان و «لرد» بهمان اصرار داشتند «حقوق بشر» در ایران رعایت شود، و حتی «جون بائز» هم یک شعر بندتنبانی در مورد جنایات شاه سرود، ولی شخص شاه، با رعایت «حقوق بشر» مخالف بوده! اسناد بسیار «معتبرش» هم به زبان انگلیسی، روی سایت کذا مشاهده می‌شود! اسنادی که مانند قرآن، بازتاب حقیقت الهی و اسلام ناب محمدی‌ است.

لازم است به آن «پژوهشگرتاریخ» معاصر یادآور شویم که، «جون بائز»، که برای بعضی‌ها، از مبارزان راه «حقیقت» به شمار می‌رود، در واقع از بوق‌های تبلیغاتی «وودستاک» بود که پس از تجزیة یوگسلاوی، همزمان با «برنار هانری لوی»، در بوسنی حضور یافت، و سوار بر خودروهای نظامی آمریکا گشتی در شهر زد و آثار جنایات بیل کلینتون و دارودسته‌اش را هم ندید و نشنید! گویا اصولاً کور و کر شده بود. پژوهشگر تاریخی! شخصیتی معتبرتر از یک خوانندة محفلی که به مصلحت وقت، با جنگ ویتنام مخالفت کرده، دم دست‌تان نیست؟ چه کسی به شما گفته هر که با جنگ ویتنام مخالف بوده، صلح طلب است؟ بسیاری از به اصطلاح صلح‌طلبان آمریکا، که با تهاجم اسرائیل به لبنان هم مخالفت کرده‌اند، اکنون آشکارا از جدائی‌طلبان کوسوو حمایت می‌کنند. نمی‌توانید، بدون توسل به «رهبر» و «مرجع» حرف خودتان را بزنید، و وقایع تاریخی را بررسی کنید؟

کدام ابلهی می‌پذیرد که استعمار انگلیس خواهان رعایت «حقوق بشر» در ایران باشد؟ کدام احمقی با مشاهدة شرایط فجیع عراق می‌تواند بپذیرد که جنایاتی که امروز در کشور عراق صورت می‌پذیرد خواست جلال طالبانی است؟ مگر شاه ایران بر سازمان امنیت و نیروهای انتظامی کنترل داشت؟ این سازمان‌ها براندازی حکومت پهلوی را سازمان دادند، و امروز هم پای در همان مسیر براندازی گذارده‌اند. ابزار سازمان‌های امنیتی ایران، جهت سامان دادن به براندازی، تحریک افکار عمومی، شایعه پراکنی و تشویق اراذل و اوباش به تخریب ادارات دولتی و اموال عمومی است. پس از تخریب اماکن عمومی توسط اوباش ساواک، سرکوب مردم عادی آغاز می‌شود. و به این ترتیب وارد دور باطل «سرکوب ـ شورش» می‌شویم. با هر سرکوب، شورش اوج می‌گیرد، و راه برای سرکوب گسترده‌تر هموار می‌شود. هدف از این نمایش نفرت انگیز، کشاندن مردم به خیابان‌ها است. همچنان که در سال 1357 شاهد بودیم.

در آغاز هر براندازی، رسانه‌های حکومتی، اراذل و اوباش را «مردم خشمگین» می‌نامند! و اینبار «مردم خشمگین» به یک فرمانداری در بندرترکمن حمله کرده‌اند. به گزارش سایت اکبر بهرمانی در تبعید، مورخ دوم ژانویه 2008، بر خورد قایق نگهبانی دریا به قایق یک جوان ماهیگیر به مرگ وی منجر می‌شود. و دو روز پس از مرگ این جوان، «مردم خشمگین»، که گویا روستائیان فقیر منطقه هستند، با 30 خودرو نیسان، و 60 موتور سیکلت، به پاسگاه نیروی انتظامی حمله برده، ساختمان آن را به آتش می‌کشند. سپس همین «مردم خشمگین»، به فرمانداری بندر ترکمن حمله برده پس از تخریب تجهیزات رایانه‌ای، شیشه‌های ساختمان را هم می‌شکنند. و عجیب است که ماموران انتظامی هیچ واکنشی به «مردم خشمگین» نشان نمی‌دهند! چون پس از این درگیری‌ها، نیروهای «ویژه» به بندر ترکمن وارد می‌شوند و اعلام حکومت نظامی می‌کنند. البته پر واضح است که، در این گیرودار، هیچکس با «مردم خشمگین» کاری ندارد، نیروی انتظامی فقط مردم عادی را سرکوب می‌کند.

این صحنه‌ای است از آشوب و سرکوب سازمان یافته توسط ساواک. بهانه هر چه باشد، شیوة کار شناخته شده ‌است. به ویژه برای کسانی که وقایع سال 57 را به یاد دارند. بومیان بندر ترکمن، طبق قوانین نانوشتة استعمار، در شیلات ایران جائی نداشته‌اند. حال آنکه قوم و قبیلة مسعودی‌ها بدون آنکه کارمند شیلات باشند، همگی از این اداره هر ماه «حقوق» دریافت می‌کنند! بومیان بندرترکمن دهه‌هاست در برابر این بی‌عدالتی آشکار که فقر را بر آنان تحمیل کرده، سکوت کرده‌اند. چگونه است که ماهی‌گیران فقیر مجهز به30 دستگاه خودرو نیسان، به نیروی انتظامی حمله می‌برند؟ این خودروها متعلق به کدام «مردم فقیر» بوده؟ و این «مردم فقیر» چگونه مردمی‌اند که نیروهای انتظامی شهامت واکنش به تهاجم آنان را نیافتند؟ بهتر است بگوئیم «مردم خشمگین»، به بهانة مرگ یک جوان، تهاجم به نیروهای انتظامی را آغاز کردند، تا «شرایط ویژه» بر بندرترکمن حاکم شود. به همین دلیل پاسدار شریعتمداری در کیهان خفقان گرفته، و بجای پرداختن به محرومیت بومیان ترکمن، به مهمل‌گوئی در مورد «رزم آراء» مشغول شده، تا ترور او را توجیه کرده باشد. پاسدار شریعتمداری که خود از کارمندان «شریف» ساواک است، مسلماً باید بداند که شخص علم، یا بهتر بگوئیم دربار پهلوی در ترور رزم آراء دخالت مستقیم داشته، و فدائیان اسلام ابزار استعمار برای ترور نخست وزیری بودند که با طرح خائنانة مصدق مخالفت می‌کرد. ولی به نظر می‌رسد، «تیمسار» شریعتمداری، مانند دیگر نخبگان حکومت جمکران ادعای «دانستن» دارند.

گویند یک باغبان اهل قونیه، که آوازة علم و دانائی ملانصرالدین را شنیده بود، جهت محک زدن درک و فهم نصرالدین، وی را به باغ میوة خود دعوت می‌کند. باغبان، با ملا به قدم زدن در باغ پرداخته، ضمن صحبت از این‌در و آن‌در، هر از گاهی، درختی را به ملا نشان می‌دهد و می‌پرسد، می‌دانی این چه درختی‌ است؟ و ملا هر بار، با نگاه به میوة درخت، پاسخ درست می‌دهد. تا اینکه صاحب باغ، ضمن اشاره به یک درخت زردآلو،‌ پرسش خود را تکرار می‌کند. ملا که تا آن روز زردآلو ندیده، ‌کمی فکر می‌کند، سپس با قیافة حق به جانب می‌گوید:
ـ این درخت «تخم مرغ پخته» ‌است، که باد شدید سفیده‌های‌اش را برده.



سه‌شنبه، دی ۱۱، ۱۳۸۶

اقتصاد بی‌نظیر!
...

هم میهنان گرامی که «شرافتمندانه» اقدام به سرقت ادبی از وبلاگ «ناهید رکسان» می‌کنند، هیچ نگران نباشند! اینجانب از دوران جوانی به «مرجعیت» خود، و «تقلید» دیگران خو گرفته‌ام. پیشتر، این تقلید به آرایش و مدل لباس محدود می‌شد، امروز به سرقت ادبی تبدیل شده. وقتی سخن از «فقرفرهنگی» به میان می‌آوریم، بی‌دلیل نیست! پیامد سه دهه حکومت رمالان جمکران به از این نمی‌تواند باشد.

سی سال پیش، جهت ممانعت از احداث خطوط لولة نفت و گاز توسط اتحاد جماهیر شوروی از مسیر افغانستان، برای صدور به کشور هند، جبهة ناتو کل منطقه را به آتش جنگ کشید. و امروز نیز در راستای تداوم همین سیاست، «ترور بی‌نظیر» را در پاکستان سازمان دادند، تا از طریق تهدید روسیه و هند به تهاجم هسته‌ای، طرح احداث «خط لولة صلح» به دست فراموشی سپرده شود. دلیل سینه زنی و مرثیه خوانی بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» برای بی‌نظیر بوتو، این نماد فرضی «دمکراسی»، که سازمان دادن طالبان در افغانستان، فقط یکی از افتخارات دوران نخست وزیری‌ا‌ش به شمار می‌رود، همین است! سه دهه است که سازمان سیا استقرار دمکراسی در خاورمیانه را به طالبان محول کرده. ابتدا در ایران، سپس در افغانستان‌، و امروز نوبت به پاکستان رسیده، تا حاکمیت «نوکران ضدامپریالیست آمریکا» را تجربه کند. آن‌ها که امروز نور «دمکراسی» در جبین بی‌نظیر بوتو مشاهده کرده‌اند، کاملاً حق دارند! این تداوم همان دمکراسی مطلوب گروه برژینسکی است که در ژانویة سال 1978، جیمی کارتر در تهران خواستار آن شده بود: استقرار «حکومت اسلامی» در کل منطقه برای مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی.

سفر کارتر به تهران در آخرین روز سال 1977، در شرایطی صورت پذیرفت که اعمال «سیاست انسداد» از سوی سازمان سیا، ابتدا در لبنان و سپس در پاکستان آغاز شده بود. و بر خلاف ترهات سایت رعایای الیزابت دوم، جیمی کارتر خواستار رعایت حقوق بشر در ایران نبود. دلیل اهدای نوبل صلح به جنایتکاری به نام جیمی کارتر، کشتار و سرکوبی است که در دوران ریاست جمهوری وی در خاورمیانه، تیمور شرقی، هندوراس، نیکاراگوئه و السالوادور سازمان داده شد. در این باره به کرات سخن گفته‌ایم. ولی لازم است باز هم به نقش سرنوشت‌ساز جان نگروپونته و همسر انگلیسی‌تبارش در سازماندهی جنگ داخلی، قاچاق مواد مخدر، برده فروشی و تشکیل گروه خرابکار«کنترا» اشاره کنیم. چرا که نگروپونته، اکنون معاون وزارت امورخارجه ایالات متحد است، و بی‌نظیر بوتو، جهت انقلاب بر ضد دیکتاتوری و استقرار دمکراسی از همین فرد کمک خواسته بود. حال باید دید «انقلاب» در پاکستان، کشوری که در واقع توسط سازمان «آی. اس. آی» اداره می‌شود، چه مفهومی جز ایجاد آشوب و براندازی می‌تواند داشته باشد؟

آشوبی که با ورود بی‌نظیر بوتو به پاکستان آغاز شد، و با ترور وی شدت گرفت. دلیل کشف ویدئوی ترور این مظهر دمکراسی سازمان سیا نیز، گسترش آشوب در پاکستان است. اگر شیپورهای ناتو بتوانند ترور خانم بوتو را به ارتش پاکستان، و در واقع به پرویز مشارف نسبت دهند، «انقلاب» نگروپونته به ثمر خواهد رسید، و آرزوی بی‌نظیر بوتو هم برآورده خواهد شد: فروافتادن پاکستان در دامان آشوب، و تحمیل «شرایط ویژه» نه تنها بر پاکستان، که بر هند و بخصوص بر ایران، جهت تهدید مستقیم روسیه به تهاجم اتمی. شیرین زبانی‌های اخیر هیلاری کلینتون جهت متهم کردن ارتش پاکستان به ترور خانم بوتو را در همین چارچوب می‌توان بررسی کرد.

بله، مجسم کنید که بی‌ثباتی بر پاکستان حاکم شود. گفتیم که افکار عمومی در هر حال سرکوب را بر بی‌ثباتی ترجیح خواهد داد. راه دور نرویم، در پی ایجاد بحران‌های ساختگی که به این شیخ و آن خان نسبت داده شد، «سرکوب اشرار» و «استقرار امنیت» از سوی کلنل رضاخان، حتی از دید مخالفان‌اش‌، گامی «مثبت» تلقی شد. در دیگر کشورها نیز واکنش مردم به ناامنی و بی‌ثباتی یکسان خواهد بود. حال باید دید اگر آشوب‌ها در پاکستان ادامه یابد، بجز همان «افراط‌گرایان مذهبی» که طبق شایعات شیپورهای استعمار، خانم بوتو را هم به قتل رسانده‌اند، چون خیلی «دمکراسی پرور» بوده، سازمان سیا، کدام گروه را مأمور برقراری «ثبات» خواهد کرد؟ برای پاسخ به چنین پرسشی نیازی به هوش و ذکاوت «پیامبرگونة» خمینی نداریم! هدف سازمان سیا استقرار حکومت طالبان در پاکستان است. می‌دانیم که طالبان را سازمان سیا آفریده، تا ضمن جهاد با کمونیست‌های شوروی، و ریزه‌خواری غرب، شعار مرگ بر آمریکا هم سر دهند؛ درست مانند دارودستة روح‌الله.

ولی پیش از سرنگونی حکومت محمدرضا پهلوی، زمینة طالبان پروری را در پاکستان با کودتای ژنرال ضیاءالحق فراهم آوردند. البته، ضیاءالحق مانند محمدرضا پهلوی دوست آمریکا بود، و فقط با کمونیست‌ها دشمنی می‌ورزید. ولی امروز، مبارزه با کمونیسم جای خود را به مبارزه با روسیه داده. در نتیجه «افراط گرایان مذهبی» که بی‌نظیر بوتو را هم به قتل رسانده‌اند، و قرار است در پاکستان به قدرت برسند، لازم است شدیداً ضدآمریکائی هم باشند، درست مثل «رهبرکبیر انقلاب»، که ساخته و پرداختة بنگاه خبر پراکنی «بی‌بی‌سی» بود، و ضدآمریکائی! خلاصه بگوئیم، به دلیل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، جبهة ناتو باز هم به سیاست «تبدیل نوکر به رهبر ضدامپریالیست» متوسل شده. و اینبار در کشور پاکستان، که موجودیت خود را مانند همة کشورهای «یوتوپیا»، مرهون استعمار است، و از سوی آمریکا، به سلاح هسته‌ای نیز مجهز شده.

در چارچوب این سیاست ابلهانة استعماری لازم است حکومت جمکران دست از مبارزات بی‌امان خود با آمریکا بردارد، و روابط پنهان این سه دهه را آشکار کند. به همین دلیل، چند روز پیش ابراهیم یزدی، ‌ضمن عقب کشیدن تاریخ تهاجم ارتش سرخ به افغانستان، جهت توجیه براندازی سال 1357، به افشاگری پیرامون ارتباط هویزر و سالیوان با بهشتی و دیگر «اموات» حکومت اسلامی پرداخت. تا تلویحاً، گروه منفور «نهضت آزادی» را قربانی توطئة ملایان جلوه دهد! و به ما بگوید که نهضت آزادی هم خواهان دمکراسی بود. البته ابراهیم‌یزدی که آن ته ریش کثیف‌ را از چهره‌اش زدوده‌اند، مانند دیگر فعلة فاشیسم می‌پندارد، همة کسانی که در سال 1357، در ایران زندگی می‌کردند، زمان و مکان را فراموش کرده، با واقعیات بیگانه‌اند. و بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» نیز درست همینطور فکر می‌کند! در نتیجه، «بی‌بی‌سی» از زبان شیخ مسعود بهنود، تحت عنوان یک روزنامه نگار مستقل، که نه روزنامه نگار است، و نه مستقل، یک قصة «بی‌بی‌گوزک» تمام عیار در مورد سفر جیمی کارتر به ایران تحویل شوت و پرت‌ها داده. بله اگر روزنامه نگاران «مستقل» نمی‌دانند، ما نیک می‌دانیم که محور پروپاگاند سایت رعایای الیزابت دوم ارائه «تصویر دلپذیر» از دارودستة کارتر، و آشوب‌ طلبان حرفه‌ای ساواک در دانشگاه‌ها و حوزه‌ها است. «تعهد» دز براون، وزیر دفاع بریتانیا به اسلام و طالبان، روز 25 سپتامبر 2007 در سایت کذا انتشار یافت. ما فراموشی نگرفته‌ایم!

روز 31 دسامبر سال 1978، درست یکسال پس از سفر جیمی کارتر به کشورمان، دولت نظامی ازهاری استعفا داد، و شاپور بختیار به نخست وزیری منصوب شد. اما چه شد که دربار ایران به شاپور بختیار متوسل شد؟ در واقع اینکار برای خنثی کردن مقاومت ارتش ایران، در برابر طرح امنیتی برژینسکی بود. پیشتر گفتیم که سازمان سیا، «سیاست انسداد» را پیش از ورود جیمی کارتر به کاخ سفید، از سال 1976 آغاز کرده بود. و کودتای ژنرال ضیاءالحق در پاکستان گام نخست در اجرای سناریوی حاکمیت اسلام در خاورمیانه بود، همچنانکه ترور بی‌نظیر بوتو در 28 دسامبر 2007، نشانگر خط سیاست آیندة استعمار غرب در منطقه است. حداقل سازمان سیا و نوکرانش در خاورمیانه چنین آرزوهائی در سر می‌پرورانند. و دلیل اتخاذ چنین سیاست‌هائی از سوی غرب، اعمال کنترل انحصاری بر شاهراه‌های انتقال انرژی است.

به این دلیل، شیخ مسعود، ضمن انتقاد از محمدرضا پهلوی، و ستایش از هویدا، تمایل حزب دمکرات آمریکا به «دمکراسی»، «فضای‌باز» و به ویژه «حقوق بشر» را یادآور شده، به مبارزات «چریک‌های قهرمان» و «دانشجویان مخالف» نیز اشاراتی دارد. البته شیخ مسعود از آنجا که خود از اعضای شریف و فعال ساواک است، هرگز به نقش مستقل ساواک در سرکوب‌ها اشاره نمی‌کند، و مدعی می‌شود که ساواک فقط تحت فرمان شاه عمل می‌کرد! همانطور که داریوش همایون و نهاوندی و دیگر پادوهای استعمار چنین ترهاتی را مرتب تکرار می‌کنند، تا زمینة مطلوب «تمرکز بر یک نقطه» فراهم آید. همه می‌باید بپذیرند که، همة جنایات به دستور «یک نفر» انجام می‌شد، و آن یک نفر هم، شخص شاه بوده. در حالیکه دستگاه جهنمی استعمار بدون وجود امثال بهنود، نراقی، آغداشلو و شرکاء، قادر به حرکت نبوده و نیست. بله، روزنامه نگار مستقل سایت رعایای الیزابت دوم در سی‌امین سالگرد حضور جیمی‌کارتر در تهران، یک بی‌بی‌گوزک «مستقل» تحویل مخاطب می‌دهد، تا به شیوة ابراهیم یزدی، کودتای هویزر را در ایران به خیال خود «توجیه» کرده باشد.

گفتیم که پس از براندازی بهمن 1357، کشورهای عضو اوپک، و به ویژه ایران، وظیفه داشتند، با فروش نفت ارزان، سلاح و تجهیزات از غرب وارد کنند تا به جنگ با ارتش سرخ در افغانستان بپردازند. هنوز هم حکومت اسلامی در راستای همین سیاست استعماری گام بر می‌دارد. و بهای جیره‌خواری حکومت جمکران را مردم ایران می‌پردازند. قطع گاز ترکمنستان به شهرهای شمال کشور، بر خلاف آنچه جمکران اعلام کرده، به دلیل سرمای هوا نبوده، بلکه جهت حفظ منافع غرب صورت گرفته. چرا که، برقراری روابط تجاری میان ایران و همسایگان شمالی‌اش، با منافع غرب در تضاد قرار می‌گیرد. در نتیجه، هر گاه مصلحت ایجاب کند، ارز حاصل از چپاول نفت در بانک‌های غرب مسدود می‌شود، تا دادوستد ایران در انحصار بازارهای غرب باقی بماند. حکومت اسلامی گاز ترکمنستان را به بهای 139 دلار برای هر هزار متر مکعب وارد می‌کند، تا به مصرف داخلی برسد. و بر اساس گزارش مهرنیوز مورخ 22 آبانماه سال 1386، همین حکومت، گاز تولید داخل را به بهای کمتر از 90 دلار برای هر هزار متر مکعب به مدت20 سال در اختیار ترکیه قرار ‌داده، تا به اروپا صادر شود! این فقط شمه‌ای است از «اقتصاد جمکران»، که به قول امام‌شان واقعاً «مال خر است!»

ملانصرالدین در بازار از یک عمده‌فروش مقدار زیادی تخم مرغ ‌خرید، و آن‌ها را به بهای کمتر در دکة خود برای فروش ‌گذاشت. خبر «کسب و کار» جدید نصرالدین به سرعت در همه جا پخش ‌شد. و مردم برای خرید تخم مرغ ارزان به دور بساط ملا جمع شدند. یکی از دوستان ملا به او هشدار داد:
ـ ملا می‌بینم مشتری زیاد داری، ولی فکر نمی‌کنی آتش به مال خودت می‌زنی؟
نصرالدین پاسخ ‌داد:
ـ ورشکست شدن و ضررکردن، از کسب و کار جدا نیست! ولی، «گوهر تجارت» این است که مردم همانقدر از خرید کالا لذت ببرند، که من از فروش آن!






دوشنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۶

عرفان و پروپاگاند!
....

چه نشسته‌اید که مولوی، از فمینیست‌های اصلاح‌طلب بوده! این آخرین اختراع و اکتشاف فعلة مؤنث فاشیسم در جمکران است. در ضمن، «حقیقت» قتل بی‌نظیر بوتو نیز «اختراع» شد، تا پس از آن «کشف» شود! و از آنجا که سهم ما از خزر50 در صد است، به گفتة سایت «اعتماد»، مسلماً جهت تأمین همین 50 درصد کذا، انگلستان صادراتش را به کشور ما 53 درصد افزایش داده!

چهار روز پس از ترور «بی‌نظیر بوتو» در یک میتینگ انتخاباتی، بعضی‌ها یک ویدئو روی خط گذاشته‌اند، که «ثابت» می‌کند قاتل از فاصلة نزدیک، خواهر خواندة ملاعمر را هدف گلوله قرار داده! بله، وقتی بعضی‌ها مخاطبان خود را احمق می‌پنداراند، چنین رفتاری کاملاً عادی است! امروز بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» هم، اسناد «محرمانه» انتشار داده، و ادعا دارد، شاه ایران دولت انگلیس را «تهدید» کرده! البته این مطلب را در یک وبلاگ جداگانه بررسی خواهیم کرد. چون هدف از انتشار این نوع «اسناد محرمانه»، تداوم پروپاگاند پوسیدة «جنگ سرد» با هدف تحریف تاریخ است. حاکمیت انگلستان بجای این تبلیغات مضحک، بهتر است اختلافات‌اش را با روسیه مستقیماً حل کند، و دست از گریبان محمدرضا پهلوی بردارد! در ضمن، به رعایای الیزابت دوم یادآوری می‌کنیم، که هند و اسرائیل قرارداد منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای را امضا نکرده‌اند، و از این جهت، سخنان غلام‌بچة سفارت کذا ـ لاریجانی ـ در مصر خیلی ابلهانه و مضحک است. رعایای الیزابت دوم ، بجای فوت کردن در آستین گورکن‌ها، جهت پافشاری بر حق برخورداری از سلاح هسته‌ای، یا ادعای مالکیت بر 50 درصد از دریای خزر، بهتر است آن «سند رسمی» که چنین ادعائی را ثابت می‌کند، مانند همان «اسناد محرمانه»، روی خط بگذارند! چون در وزارت امور خارجة ایران، هرگز چنین سندی وجود نداشته. شاید جهش 53 درصدی واردات جمکران از انگلستان، که سایت «اعتماد» مطرح می‌کند، به منظور باز پس گرفتن «سهم ما» از خزر باشد، و نمی‌دانیم! از مطلب دور افتادیم بازگردیم به «رادیو زمانة» خودمان، که پیرو زمانه است و هر چه دیگران بگویند، به پیروی از هم آنان «تیتر» می‌زند!

البته رادیو زمانه، همزمان در چند جبهه «مبارزه» می‌کند، چرا که، رادیوئی است «جهادگر»! «زمانه»، ضمن ادای «احترام به ادیان» و معرفی هنرمندان «دینی»، به تغییر دین و مذهب نیز اهمیت فراوان می‌دهد، به عنوان نمونه، تغییر دین یک خوانندة سرقبرآقا در ایالات متحد، جزو مسائل مهم جهانی است، که مخاطبان فارسی زبان حتماً می‌باید در جریان آن قرار گیرند! تا از قافلة فرهنگ و تمدن عقب نیفتند. ولی یکی از مهم‌ترین جبهه‌های رادیو زمانه، قرض دادن نان به «مارشال» شریعتمداری در کیهان است. که گویا علیرغم دسترسی به مخزن اختصاصی باروت، مهمات کم آورده‌اند! و جهت لجن پراکنی به «لنین» و «انقلاب اکتبر»، نیازمند کمک رادیو زمانه‌اند. پیشتر گفتیم که بنیاد «بیلدربرگ» در هلند واقع شده! و تا زمانی که اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت، ایدئولوژی بسیار بد بود، چون ایدئولوژی می‌توانست «مارکسیست» باشد! ولی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سازمان سیا چنان دلباخته ایدئولوژی شده، که به هر سو می‌نگرد، فقط ایدئولوژی می‌بیند! چون این ایدئولوژی اسلامی است، و ساخته و پرداختة سازمان کذا! به عبارت دیگر رابطه سازمان سیا و ایدئولوژی اسلامی، رابطه پدر و فرزندی است. و از اینرو بعضی‌ها می‌پندارند که ناگسستنی است. ولی اشتباه‌شان همینجاست. چون در جوامع دموکراتیک، تعصبات قوم و قبیله‌ای باید جای خود را به ارتباطات دموکراتیک بسپارد. و بر همین اساس، بسیاری از پدرو مادرها از حق طبیعی سرپرستی فرزندان خود محروم می‌شوند. بگذریم، و بازگردیم به ایدئولوژی محبوب سازمان سیا. هر چه رنگ و بوی اسلام داشته باشد، می‌تواند در چارچوب این ایدئولوژی قرار گیرد. به ویژه عرفان اسلامی!

چون همانطور که پیشتر هم در مطالب این وبلاگ گفتیم، استعمار تلاش دارد از طریق «پروپاگاند»، عرفان مولوی را جایگزین اسلام کند. چرا که عرفان، به عنوان یک پدیدة فردی، و بیگانه با زمان و مکان، از قدرت سرکوب بیشتری برخوردار است. به همین دلیل، در ایالات متحد تلاش برای ارائة «تصویر دلپذیر» از عرفان آغاز شده، و به اروپا هم سرایت کرده. پیشتر گفتیم که جهت ارائة چنین تصویری، تلاش می‌کنند تا عرفان، و به ویژه عرفان مولوی را در تقابل با اسلام حکومتی در جمکران قرار دهند. و به دلیل نفرت مردم از اسلام حکومتی، طبیعی است که بعضی شوت و پرت‌ها باورشان شود که، اسلام همان است که مولوی می‌گوید! در صورتیکه آنچه مولوی می‌گوید، در واقع جهان بینی شخص مولوی است. و مولوی از هیچکس برای «گرویدن» به جهان بینی خود دعوت به عمل نیاورده. چون مولوی خود را فرستادة خدا نمی‌داند، و مأموریت الهی و حتی اجتماعی نیز برای خود قائل نیست.

از سوی دیگر، عرفان برخلاف ادعاهای بی‌پایه و اساس سیدحسین نصر و شرکاء، هیچ ارتباطی با اسلام و هیچ دین دیگری ندارد. پیشتر در مورد عرفان توضیح داده‌ایم، و گفتیم که عرفان پدیده‌ای است کاملاً فردی، و از این نظر در تقابل کامل با دین، به عنوان یک بنیاد اجتماعی قرار دارد. بنابراین آن‌ها که در پی تبدیل عرفان به ایدئولوژی در آبدارخانة سازمان سیا به عرق ریختن مشغول‌اند، فقط آب در هاون می‌کوبند. به ویژه آن‌ها که به نبش قبر مولوی پرداخته‌اند، تا ثابت کنند مولوی حقوق زنان را هم به رسمیت می‌شناخته! اینان تلویحاً به ما می‌گویند که، مولوی پیش از ظهور پدیده‌ای به نام «فمینیسم»، یک فمینیست تمام عیار بوده، همانطور که علی هم به ادعای بعضی‌ها سوسیالیست از کار در آمده بود! بله، دریای فقر فرهنگی در جهان سوم بیکران است، و متأسفانه ماهرترین شناگران در این دریای فقر را زنان جمکران تشکیل می‌دهند.

امروز دفتر امور بانوان شهرداری تهران، در تالار بتهوون خانة هنرمندان همایش «تجلی زن در آثار مولانا» برگزار کرده، و سخنرانان در این همایش به این نتیجه رسیده‌اند که دیدگاه مولانا نسبت به زن، به نگرش «اصلاح‌طلبان» نزدیک است! این «ترهات» را خانم «دکتر اکرم جودي» بر زبان رانده‌اند، و خلاصة مطلب، گویا از این پس مطالبات زنان باید در چارچوب اشعار مولانا مطرح شود! «خواهر» اکرم جودی که سردبیر «فصلنامة فقه و حقوق خانواده» هم هستند، می‌فرمایند:

«نگاه مولانا نسبت به خانواده و زن نگاهی کاملاً اصلاح‌گرایانه بوده[...] نگاه و تفکر مولانا نسبت به زن سنجیده و متعالی بود.»


این عضو مؤنث تبلیغات فاشیسم اسلامی، ادعا کرده «انگیزة» مولوی «هدایت» مردم بوده و برای همین مثنوی را سروده! بله،‌ «خواهر» اکرم جودی هم به شیوة دیگر گورکن‌ها به «کشف انگیزه» اشتغال دارند، تا مفاهیم مدرن را در گذشته‌‌های دور دفن کرده، سپس به استخراج‌شان همت گمارند. مقالة گهربار پاسدار شریعتمداری، که به نقل از خمینی، «منظور» کشف کرده بود تا در کمال بلاهت بگوید «حکومت همان سیاست است» را که به یاد دارید؟ اکرم جودی هم نوعی پاسدار شریعتمداری مؤنث است، که ارز حاصل از چپاول نفت را دریافت می‌کند، تا همچنانکه تعداد کارتن‌خواب‌ها و فروشندگان کلیه در کشور افزایش می‌‌یابد، چنین چرندیاتی را سر هم فرماید، و مهرنیوز مورخ 10 دیماه 1386، هم بی‌درنگ آن ‌را انتشار دهد:

«مولانا[...] مثنوی را با انگیزة هدایت انسان‌ها سرود[...] بخشی از اشعار وی به مسائل خانوادگی اختصاص دارد. [...] مولانا به جایگاه و مقام زن از ابعاد و زوایای مختلفی نظر کرده ‌است. [...]»

«خواهر» اکرم جودی، پس از آنکه ادعا می‌کند مولوی یک توضیح‌المسائل نوشته، در مورد روابط مولوی و همسرانش نیز اظهار نظر کرده، می‌گوید:

«بین مولانا و همسرانش همواره جایگاهی متعالی و عرفانی وجود داشت. مولانا به نقش مادر اهمیت زیادی می‌داد[...] گاهی مادر در آثار مولانا نماد حق و خداوند است [...]»

البته هرچه فکر کردم متوجه نشدم، «وجود جایگاه متعالی و عرفانی بین یک مرد و همسرانش» چه مفهومی دارد؟! شاید مولوی، همسرانش را در جایگاه مادرش قرار داده، و چون به ادعای خواهر جودی، برای مولوی، مادر «نماد خداوند» بوده، پس ارتباط مولوی و همسرانش هیچ ارتباطی به یک ارتباط طبیعی ندارد! اما سخنران بعدی در این همایش، دکتر غلامرضا خاکی است. ایشان مرگ کیمیا خاتون، دختر مولوی را بر اثر کتک خوردن از همسرش، «شمس تبریزی»، به شدت تکذیب می‌کنند. حق هم دارند. فکرش را بکنید، شمس تبریزی دختر مولوی را تا سر حد مرگ کتک بزند، و مولوی هم در وصف او چنین اشعار زیبائی بسراید! شاید کیمیا خاتون تمکین نمی‌کرده، یا بدون اجازة شمس از خانه خارج شده بود، و خلاصه، شمس تبریز با پیروی از احکام قرآن ناچار شده، «اضربوهن» را در مورد همسر محترم خود به اجرا گذارد. و مولوی هم از اعتقاد شمس به اسلام و قرآن به وجد آمده، و این اشعار زیبا را در وصف داماد متعهد و مکتبی خود سروده. ولی آقای دکتر خاکی، با یک جملة کوتاه تمام این شایعات را مردود می‌شمارند. و با تکیه بر «روایات» می‌گویند، مولوی، شمس را مجبور کرده که با کیمیا خاتون ازدواج کند. و شمس داماد سرخانة مولوی هم بوده. دکتر خاکی سپس می‌افزایند:

«شمس[...] اساساً تعهدی نسبت به همسر خود نداشت [...] شمس هرگز عاشق کیمیا خاتون نشد [...] کیمیا خاتون [...] به دست شمس کشته نشده. وی پس از جدائی و طلاق دارفانی را وداع گفته.»

چه ازدواج رومانتیکی! چه روابط عجیبی! شمس، داماد مولوی بوده، و مولوی شیفتة شمس. و شمس نسبت به همسر خود هیچ تعهدی هم نداشته و او را طلاق می‌دهد! یا آنقدر همسرش را کتک می‌زند تا بمیرد! در هر حال همة این داستان‌ها قصه‌های «بی‌بی‌گوزکی» است که در ایران به ابزار «پروپاگاند» استعمار تبدیل شده. اخیراً «ژان کلودکار‌یر»، به همین منظور در تهران حضور یافت، تا برای رمان «نهال تجدد»، دختر مهین تجدد، در مورد مولوی بازاریابی کند. همچنانکه «خواهر» کاترین دونوو، با یک کاروان تبلیغاتچی، جهت دست و پا کردن اسکار برای فیلم پرسپولیس روانه جمهوری یانکی‌ها شد. شاید اگر روزی فرصت شد، در بارة پروپاگاندهای ایران‌ستیز فرانسه مطلبی بنویسیم. پروپاگاندهای عوامفریبانه‌ای که شوت و پرت‌ها به حساب خود، در آن ستایش و تمجید از «فرهنگ ایران» می‌بینند، حال آنکه تبلیغاتی است صرفاً ایران‌ستیز. در مقیاسی وسیع‌تر می‌توان به مسلمان شدن روژه گارودی و کتاب «گفتگوی تمدن‌ها» و دیگر آثار وی که در ظاهر دفاع از حق و حقوق مردم فلسطین بود، اشاره کنیم.

روژه گارودی پس از تشرف به دین مبین ناگهان کشف کرده بود که «دین» همان «تمدن» است! حال آنکه گارودی به عنوان فیلسوف، نیک می‌داند که دین فقط جزئی از یک تمدن می‌تواند به شمار آید. در هرحال جای بسی خوشوقتی است که دکان گفتگوی تمدن‌های محمد خاتمی، که در واقع جنگ توحش‌ها بود، تعطیل شد. اینهم از معجزات کریسمس سال 2007! پس بازگردیم به همایش کذا در مورد مولوی. سخنران بعدی این همایش دکتر سهیلا صلاحی مقدم بود که مولوی را «جامعه شناس» خوانده و می‌گوید، مثنوی یک کتاب آموزشی است که در آن به ارزش‌های واقعی زن اشاره شده! ولی آخرین سخنران این همایش استحماری، یک سر حجت‌الاسلام حکومتی است به نام «قادر فاضلی»، که ضمن تأکید بر «مکتبی» بودن مولوی، مثنوی را «مکتب وحدت» می‌خواند:

«مولانا پرورش یافته و ساخته مکتب اسلام است. او یک موحد به تمام معناست و می‌توان گفت که مثنوی مکتب وحدت است»

البته از آنجا که گویندة چنین سخنانی هم حجت‌الاسلام است، هم «قادر فاضل» نام دارد، مسلماً «قادر» است از سر «فضل» هر چه می‌خواهد بگوید. ولی اشعار مثنوی در بسیاری از موارد، از مرز نفی دین نیز به مراتب فراتر می‌رود. چون همانطور که پیشتر در همین وبلاگ گفتیم، کلام عرفانی، کلامی است که در تمامی ابعاد خود آکنده است از«فردیت». و از این جهت کلام عرفانی، «کلام شورش» است بر تمامی بنیادهای جامعه، از جمله بنیاد دین. بله، از قضای روزگار، همین «شورش» است که بعضی‌ها می‌خواهند به هر ترتیب شده، به ما ملت «تزریق» کنند.

ابتدا از طریق اعتقادات مذهبی چنین کردند، حال که بنیاد شیعة اثنی‌عشری مضحکة خاص و عام شده، حضرات به مفاخر فرهنگی ما چشم طمع دوخته‌اند، و مولوی بزرگوار ایران را به ابزار تبلیغات سیاسی تبدیل کرده‌اند. در فرانسه، نه تنها فیلم «پرسپولیس» می‌سازند، که رمان مولوی هم می‌نویسند، در تهران همایش مولوی به راه می‌اندازند، و شخص «ژان کلودکاریر» که ادعا می‌کند شیفتة مکتب «بودا» است، و دست و پای «دالائی‌لاما» را می‌بوسد، راهی تهران می‌شود تا رمان مولوی را به ما «معرفی» کند.

یکروز، ملانصرالدین پس از گفتن اذان، از مناره پائین آمد، از مسجد خارج شد، و باسرعت شروع به دویدن کرد. یک نفر از او پرسید ملا چه خبره؟ با این عجله کجا می‌روی؟ نصرالدین همانطور که می‌دوید، فریاد زد:
ـ اذان گفتم، می‌خواهم ببینم صدایم تا کجا می‌رسد.





یکشنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۶

سیاست لب برکه!
...

بله همانطور که می‌دانیم، خانم بوتو متأسفانه دیگر بین ما نیستند. تأسف از این بابت است که خانم بوتو از آن شخصیت‌های جادوئی‌اند؛ پس از مرگ، منافع استعمار را بیشتر تأمین خواهند کرد. خانم بوتو، با آن سابقة بی‌نظیر در طالبان پروری،‌ و «فسادمالی»، دیگر فرسوده شده بودند، و لازم بود با یک «عدد» بوتوی تازه نفس جایگزین شوند. که این امر «خیر» نیز آناً صورت گرفت! بله، اکنون پسر 19 سالة خانم بوتو، به «رهبری» حزب مردم پاکستان «برگزیده» شده‌اند، و حزب مردم هم اعلام کرده که، فعالانه در «انتخابات» شرکت خواهد کرد. همان انتخاباتی که می‌دانیم همچون انتخابات جمکران «آزاد» است، و نتایج‌اش هم بر خلاف سنت دمکراتیک پاکستان، از پیش تعیین نشده! چرا که، هنوز علت مرگ خانم بوتو هم مشخص نیست. دروغ چرا؟ ما که هر چه روی سایت‌های «دهکدة جهانی» به فیلم‌های ترور خانم بوتو خیره شدیم، هیچ ندیدیم‌. ظاهراً «کدخدا» همه را سانسور کرده بود، تا نتایج انتخابات پاکستان، مانند سئوالات کنکور به دست «غیرخودی‌ها» نیفتد. در نتیجه، امت «دوست» و «برادر»، پاکستان، بین سه گزینة «بمب»، «گلوله» و «دستگیرة در خودرو»، می‌توانند «انتخاب» کنند.

همچنانکه آمریکا نیز ناچار شده بین پایگاه نظامی «راین‌ماین»، و دو پایگاه دیگر نظامی در آلمان «انتخاب» کند. حنازرچوبه، مورخ 8 دیماه سالجاری، خبر از انتقال «راین‌ماین»، پایگاه هوائی آمریکا در شهر فرانکفورت می‌دهد. بیش از ده هزار نظامی در «راین‌ماین» مستقر بودند، و این پایگاه از مهم‌ترین مراکز پشتیبانی عملیات نظامی آمریکا در ویتنام، عراق و افغانستان به شمار می‌رفته. مخارج انتقال پایگاه «راین ماین» 372 میلیون یورو برآورد شده، که حدود 20 درصد آن را سازمان ناتو تأمین می‌کند، و بقیه را دولت آلمان، شهر فرانکفورت و ایالت «هسن» عهده‌دار خواهند شد! به زبان ساده‌تر، هشتاد در صد مخارج انتقال این پایگاه هوائی را از جیب شهروندان آلمانی پرداخت می‌کنند. ولی در مورد مردم پاکستان، مسئله بکلی متفاوت است! چون ترور بی‌نظیر بوتو برای پاکستانی‌ها همان فوایدی را دارد که «غدیر» برای شیعی‌مسلکان داشت.

یکی از روایات «عقلانی»، «علمی» و «خردورزانه» در مورد غدیر، از زبان ژنرال شریعتمداری در کیهان مورخ 6 دیماه سالجاری، ‌ نقل شده. این «روایت»، زمانی بر سایت اینترنتی کیهان انتشار یافت که هنوز خبر ترور «بی‌نظیر»، و ارسال دومین محمولة سوخت هسته‌ای بوشهر، و انتقال پایگاه «راین ماین»، به «مارشال» شریعتمداری نرسیده بود، و ایشان سرمست از بادة الهی واشنگتن، در استفاده از مخزن باروت شخصی زیاده ‌روی کرده، در مورد تدابیر محمد، که در پیامبری‌اش هم تردید نمی‌توان کرد، برای پیشگیری از «فروپاشی جهان اسلام»، قلم‌فرسائی‌های مفصلی فرموده‌اند. بله، پاسدار شریعتمداری از حامیان واقعی «مستضعفین» و «جهاداند». چرا که، ارز حاصل از «جهاد»، به جیب اربابان‌شان در واشنگتن سرازیر می‌شود، و مصیبت آن نیز نصیب ما ملت است. در نتیجه ژنرال با «شجاعت» می‌فرمایند، در آن دوران، «اشراف» حجاز می‌پنداشتند با مرگ محمد، جهان اسلام دچار فروپاشی خواهد شد، ‌چون محمد پسر هم نداشت. لازم به یادآوری است که جهان اسلام کذا در دورة حیات محمد، به چند آبادی و چادرنشین در صحرای عربستان محدود می‌شد، و آن به اصطلاح «اشراف حجاز» هم خمس و زکات‌شان را به محمد پرداخت می‌کردند، ولی می‌دانستند اگر محمد نباشد، این خمس و زکات را به دیگران باید پرداخت. پاسدار شریعتمداری، مانند دیگر گورکن‌ها، تلاش دارد با توسل به اصل مقدس «ترادف کلی»، شرایط زندگی قبیله‌ها در شبه جزیرة عربستان، در 14 سده پیش را با شرایط زندگی مردم در هزارة سوم میلادی کاملاً هماهنگ کرده، و به قیاس کشد! البته فعلة فاشیسم همه پیرو همین مکتب‌اند. دیروز هم شیخ مسعود بهنود، که برخلاف ژنرال شریعتمداری دسترسی به مخزن اختصاصی باروت ندارند، توپ‌شان خیلی «پر» بود، و بی‌نظیر بوتو را با ایندیرا گاندی مقایسه کرده بودند! بگذریم!

سردار شریعتمداری در ادامة بیانات شیوای خود، اشراف را «مشرک» خوانده، می‌نویسد، بر خلاف «مؤمنان»، اشراف خیلی در آرزوی فروپاشی جهان اسلام روزشماری می‌کردند. شریعتمداری می‌گوید حتی خداوند هم نه یک «آیه»، که یک «سوره» مخصوص مبارزه با فروپاشی «نازل» کرده بود، و به محمد گفته بود، «بی‌خیال فروپاشی!» ولی مگر مؤمنان به سوره‌های خداوندی اطمینان می‌کردند؟ ابداً! مؤمنان همینطور دلشان شور می‌زد، و به قول رفسنجانی، در «شرایط ویژه» روزگار می‌گذراندند؛ اشراف هم که «مشرک» بودند، و برای خدای محمد اصلاً تره خورد نمی‌کردند، از خوشحالی روی پای بند نبودند. و اگر در صحرای عربستان گردو یافت نمی‌شد، چه باک؟! اینان از شدت خوشحالی، با کاروان‌های شتر، گردو وارد می‌کردند، تا با دم‌شان همه روزه گردو بشکنند. البته گاهگاهی که ماموران گمرک محمدی، گردوها را ضبط می‌کردند، ‌مشرکان با دم‌شان سوسمار می‌شکستند، و مراسم سوسمارپارتی زیرزمینی بر پا کرده، پس از صرف کباب سوسمار و شراب هسته خرما، در برابر بت‌ها زانو زده، و به ویژه از «الله»، که نام بت بزرگ‌شان بود می‌خواستند که این «مومنان» را یا «اقتلوهم» کند، یا «‌فروپاشی‌هم»! اما اشراف کور خوانده بودند، چون محمد، گورباچف نبود!

محمد همان هزار و چهارصد سال پیش، تمام نقشه‌های استراتژیک «استکبار جهانی» به سرکرده‌گی آمریکا و اسرائیل را می‌شناخت. بله، ایشان بی‌جهت که پیامبر نشده بودند! دلیل داشت! و تیمسار شریعتمداری می‌گوید آنروز که ایشان از سفر حج باز می‌گشتند ـ البته پیامبر همان حوالی خیمه داشت و جهت «سفر» به خانة کعبه، کافی بود پای مبارک را از خیمه بیرون گذارند. اما سرپرست کیهان می‌پندارد محمد در یکی از خانه‌های مصادره‌ای شمال تهران زندگی می‌کرده، و از آنجا راهی کعبه شده بود. در هرحال، آنروز که پیامبر از ‌سفر حج باز می‌گشت، به قول سرپرست کیهان، «در کنار آن برکه»، فریاد بر آورد که هر که از برکه رد شده باز گردد، هر که به برکه رسیده، بایستد و هرکه به برکه نرسیده خود را برساند. البته پیامبر می‌توانستند در یک جمله از همه بخواهند در کنار برکه جمع شوند، و سخن کوتاه کنند، ولی چه می‌توان گفت، شاید پیامبر از صدای خودشان خوش‌شان می‌آمده، و به همین جهت سعی می‌کردند هر چه بیشتر حرف بزنند. یا کسی که این روایت «بی‌بی‌گوزکانه» را اختراع کرده، پنداشته به این ترتیب سخنان پیامبر«ادیبانه‌تر» خواهد شد:‌

«[...] تا آن‌ روز که پیامبر[...] در کنار آن برکه [...] ندا برداشت که عبور کرده‌ها بازگردند، رسیده‌ها درنگ کنند تا آنان که از پی روانند به برکه برسند و چون چنان شد[...] فرمان خداوند[...] را ابلاغ کرد[...]»


بله! این شمه‌‌ای است از تدابیر پیامبر‌گونة محمد! در هر حال، وقتی همه به کنار برکة کذا رسیدند، محمد، علی را سر دست بلند کرده می‌گوید، «هرکه را باشم من‌اش مولا و دوست، ابن عم من علی مولای اوست»! چون محمد، نه تنها زبان فارسی امروزی را می‌دانست، که مانند روح‌الله «شاعر‌» هم بود! و جبرئیل که اینهمه ذوق و استعداد در آنحضرت مشاهده کرد، در گوش ‌ایشان یک آیة «دلخوش‌کنک» زمزمه کرد، که ترجمة فارسی آن چنین است: ای مومنان! خیال‌تان آسوده باشد، کافران دیگر نمی‌توانند به «دین» شما دست اندازی کنند. حتی اگر پدر خودتان را هم در بیاورند، دین‌تان در امان است! و مهم دین شماست، نه خود شما. و خلاصه با این دلگرمی‌های الهی، ‌به کوری چشم کافران، خیال «مؤمنان» آسوده شد که خداوند هم، اسلام بدون امامت را به رسمیت نمی‌شناسد. سنی مذهبان جهان! بدانید و آگاه باشید! خداوند خودش به گورکن‌ها گفته، اسلام شما را به رسمیت نمی‌شناسد!

اینجاست که پاسدار شریعتمداری، قصة لب برکه را به سیاست و کیاست روح‌الله، و کودتای ننگین بهمن 57 پیوند زده، از قول خمینی می‌نویسد،‌ منظور پیامبر از «ولایت»، همان «حکومت» بوده! می‌دانیم که گورکن‌ها، متخصص «کشف منظور» مطلوب خویش‌اند، و وقتی منظور الهی را کشف می کنند، منظور واقعی خود را بیان کرده‌اند. و وقتی روح‌الله منظور واقعی خود را بیان می‌کند، متوجه می‌شویم که «رهبرکبیر انقلاب»، روانپریش بوده، ‌و از این جهت پریشانگوئی می فرموده‌اند:

«ولایتی که در غدیر آمده است به معنای حکومت است [...] مسئله، مسئله حکومت است، مسئله، مسئله سیاست است، حکومت همان سیاست است[...] خدای تبارک و تعالی این حکومت را [...] امر کرد که به حضرت امیر واگذار کنند، چنانچه خود رسول خدا [...] سیاست داشت[...]»

و پاسدار شریعتمداری با تکیه بر تأکیدات پیامبرگونة «امام»، نتیجه می‌گیرند که «انقلاب اسلامی» هم نسخة دیگری از همان «غدیر» باید باشد. چرا که پس از 14 سده، «اسلام ناب محمدی» به حاکمیت رسیده. البته شرایط تحقق «نسخة دوم غدیر» کمی متفاوت بود. چرا که، ژنرال هویزر پس از بازگشت از حج گوادالوپ، سری به تهران زد، و به مهدی بازرگان و دیگر «مؤمنان» فرمان الهی را ابلاغ کرد. و پیامد نسخة دوم غدیر را نیز در برابر خود داریم: سه دهه سرکوب، چپاول، کشتار و تخریب، جهت در امان ماندن «دین»‌!

ولی پاسدار شریعتمداری نمی‌دانند که یک نسخة دیگر هم از غدیر وجود دارد: نسخة سوم! که از همان روز پنجشنبه با ترور بی‌نظیر صادر شد، و بن‌لادن و ملاعمر، آناً فرمان الهی را پس از آن به جهانیان ابلاغ کردند. تمام رسانه‌های غرب پیام بن‌لادن و ملاعمر را انتشار دادند، تا مؤمنان بدانند دین‌شان در امان خواهد ماند. و عجیب است که پیام الهی بن‌لادن دقیقاً خواسته‌های سیاست آمریکا در منطقه را بازتاب می‌دهد! بن‌لادن در پیام خود، ضمن ابراز انزجار از تمامیت ارضی عراق، خواهان حذف اسرائیل از صحنه روزگار شده، و به عبارت دیگر، مانند گورکن‌ها، با نشست آناپلیس به شدت مخالفت کرده! بله، آمریکا و اسرائیل نیز، مانند حکومت جمکران، دل خوشی از آناپلیس ندارند، چون ممکن است واقعاً صلح در منطقه استقرار یابد. و به همین دلیل، دوباره بن‌لادن را از تابوت بیرون کشیده‌اند، تا سخنگوی سازمان ناتو باشد.

پس بن‌لادن و ملاعمر را رها کرده، باز می‌گردیم به همان «غدیر» خودمان که از سه دهة پیش شاهد «تجدید» نسخه‌اش هستیم. می‌دانیم که طبق «بی‌بی‌گوزک‌های» شیعی‌مسلکان، پیامبر در کنار برکة کذا، علی را سر دست بلند کرده، و آن تک بیت معروف را فی‌البداهه سروده‌اند. اگر به یاد داشته باشید، تمثال‌های حضرت علی، یک مرد درشت اندام، با چشمان سبز و یک من ریش و پشم را نشان می‌دهد، که شمشیر دودم، معروف به ذوالفقار روی زانوان مبارک‌شان گذارده‌اند، و در دو طرفشان هم دو شیر نر، دراز به دراز خوابیده‌اند، که در برابر ابهت هیکل آن‌حضرت، بیشتر به دو موش می‌مانند. مجسم کنید، محمد یک چنین موجودی را با یک دست بلند کرده، و یک بیت شعر هم سروده! حتی رضازاده هم نمی‌تواند با یک دست، چنین حضرتی را از زمین بلند کند. رضازاده با آن «تی‌شرت» معروف یا ابوالفضل، هالتر را فقط می‌تواند دو دستی بلند کند! حتماً پیامبر هم در سفر حج، یک «تی‌شرت» یاابوالفضل، از همان‌ها که رضازاده دارد، ابتیاع کرده بودند، و در کنار برکه، بر تن مبارک فرمودند، تا بتوانند علی را یک ضرب به هوا بلند کنند. ولی همانطور که «امام راحل» کشف کردند، «حکومت همان سیاست است[...]»، و خلاصة مطلب اگر «خود رسول خدا [...] سیاست داشت»، کجای علی را گرفته که بتواند او را به هوا بلند کند؟ شمشیرش را که نگرفته، لباس مبارکشان را هم که نگرفته، چون پاره می‌شد، شیرهای‌شان را هم که نگرفته، پس اگر قرار بوده حکومت را به علی واگذار کند، فقط می‌تواند شالی را بگیرد که ایشان به کمر مبارک‌شان می‌بسته‌اند. به زبان ساده‌تر، یک «دستگیرة» محکم و مطمئن. و فکر می‌کنم، این دستگیره، همان باشد که به سر «بی‌نظیربوتو» هم اصابت کرد، تا پسرش جانشین وی شود، و به «حکومت» برسد. چون، مسئله، مسئلة سیاست است، و سیاست همان «حکومت» است. و حکومت در جهان اسلام به «فرمان الهی» و از طریق «دستگیره» تعیین می‌شود.