شنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۶

سطل و سیاست!
...

گفتیم که حضور همزمان نیکولا سرکوزی، اهود باراک و لاریجانی در مصر، با هدف تشکیل یک محور نوین برای تأمین منافع غرب صورت گرفته، و به ویژه جهت جلوگیری از اجرای توافق‌های «آناپلیس». و یادآور شدیم که این «محور» نیز، مانند محور «تهران ـ پاریس ـ کاراکاس»، محکوم به شکست خواهد بود، چرا که خورشید بخت جبهة ناتو، پس از جنگ 33 روزة لبنان، رو به غروب گذارده. در این راستا، ترور بی‌نظیر بوتو، فقط جهت به تعویق انداختن همین غروب غیر قابل اجتناب سازمان داده شد. و باز هم گفتیم که، با این ترور وحشیانه، آمریکا آخرین کارت برندة خود را رو کرده. و تکرار می‌کنیم، علیرغم تداوم جنایات، استعمار غرب ناچار خواهد بود که به توافق‌های «آناپلیس» تن در داده، گامی دیگر نیز به عقب بردارد.

ارسال و تحویل سوخت هسته‌ای به ایران، در تاریخ 16 دسامبر 2007، رویاهای شیرین سازمان جنایتکار ناتو را برای تداوم تهدید تهاجم نظامی به کشورمان آشفته کرد. در نتیجه، با سازمان‌دهی ترور بی‌نظیر بوتو، سازمان ناتو به یک سیاست جایگزین متوسل شده. در این راستا می‌توان ابعاد محور «پاریس ـ تهران ـ اسرائیل»، یا همان حضور همزمان سرکوزی، اهود باراک و لاریجانی در مصر را، روشن‌تر دید. ولی در فردای ترور خانم بوتو هم، محمولة دوم سوخت هسته‌ای به ایران تحویل داده شد. و در همین وبلاگ، پیش از ترور بی‌نظیر بوتو گفته بودیم، که «محور» سازی‌های نوین، سیاستی است محکوم به شکست. چرا که محفل حامی نیکولا سرکوزی، که می‌باید بار اصلی سیاست این «محور» را بر دوش کشد، رو به افول دارد. ولی جبهة ناتو، جبهه‌ای است «دینی»، که مانند نوکران‌اش در جمکران، با واقعیت‌های زمان و مکان کاملاً بیگانه است، و با تکیه بر منطق توحش «جهاد»، برای جنگ در راه «خدا»، و در واقع جهت غارت ملت‌های دیگر «قیام» کرده! ابزار «قیام دینی» ناتو نیز همان «پروپاگاند» است.

اکنون محور اصلی پروپاگاند جنگ در خاورمیانه را جنجال پیرامون «قرارداد الجزایر» و «ترور بی‌نظیر بوتو» تشکیل می‌دهد. پیشتر گفتیم که هیاهو پیرامون قرارداد الجزایر، جهت بازتولید شرایطی است که به جنگ استعماری ایران و عراق منجر شد. ولی از آنجا که امکان تهاجم نظامی به ایران منتفی شده، حاکمیت انگلستان،‌ با هدف براندازی حکومت جمکران دست به دامان مجاهدین خلق شده است. می‌دانیم که تعهد انگلستان به «دین»، از دوران شاه‌عباس صفوی آغاز شده! و بی‌نظیر بوتو هم به همین دلیل از حامیان بی‌قید و شرط «طالبان» بود. و به دلیل حمایت خانم بوتو از طالبان است که اکنون همه بوق‌های تبلیغاتی سازمان سیا، وی را طرفدار دمکراسی می‌خوانند! بله، به یاد داریم که خانم بوتو از جان نگروپونته خواسته بودند تا کمک کند، ایشان در پاکستان دمکراسی به راه بیاندازند. جان نگرو پونته هم متوجه شد جهت استقرار چنین دمکراسی مدرنی، جسد خانم بوتو گویا مفیدتر است، تا حضور سیاسی‌شان. همچنان که دمکراسی کنونی لبنان نیز از جسد رفیق حریری «تغذیه» می‌کند.

هدف رسانه‌های غرب از جنجال پیرامون ترور بی‌نظیر بوتو در پاکستان، بازتولید همان شرایطی است که غربی‌ها پس از ترور رفیق حریری در لبنان ایجاد کردند، تا از یکسو، انگشت اتهام را به سوی دولت سوریه گرفته، ضمن تهدید سوریه به تهاجم نظامی، به سرکوب مخالفان اسرائیل در داخل لبنان بپردازند. پیامد عملی این ترور، تهاجم نظامی اسرائیل به لبنان شد، که به شکست کامل اسرائیل انجامید. ولی در راستای تداوم همین سیاست تهاجمی کورکورانه، همزمان با پروپاگاند پیرامون قرارداد الجزایر، از طریق ترور بی‌نظیر بوتو، آمریکا و متحدانش تلاش خواهند کرد، ضمن تهاجم نظامی به پاکستان، انگشت اتهام را به سوی حکومت ایران بگیرند، تا از طریق تداوم تهدید به تهاجم نظامی به کشورمان، تداوم حکومت اسلامی را با به قدرت رساندن شبه‌اصلاح طلبان تضمین کنند. چون پس از ارسال سوخت هسته‌ای به ایران، دکان بحران هسته‌ای دیگر تعطیل شده، و حکومت جمکران ابزار اصلی سرکوب خود را از دست داده. در نتیجه، یک جنگ زرگری میان دارودستة خاتمی و شرکای‌اش در دولت احمدی نژاد به راه انداخته‌اند، تا اصلاح طلبان بتوانند ضمن پشتیبانی از قرارداد الجزایر، با سینه زدن برای بی‌نظیر بوتو، خود را طرفدار صلح و دموکراسی، و گروه احمدی نژاد را مخالف بی‌نظیر بوتو جلوه دهند!

تبلیغات جیره‌خواران سازمان سیا در جمکران، در مورد «خشنودی» گروه احمدی نژاد از ترور بی‌نظیربوتو پشتیبانی از همین سیاست است. بی‌جهت نیست که بی‌نظیر بوتو با سوابق درخشان حمایت از ملاعمر و طالبان، ناگهان به مظهر دمکراسی در قارة آسیا تبدیل شده! از دیروز، تمامی شیپورهای تفنگ‌فروشان غرب از واشنگتن پست، نیویورک تایمز، وال‌ستریت‌جورنال، تا گاردین و «بی‌بی‌سی»، مانند دستة همسرایان در تراژدی‌های یونان باستان، یک ترجیع بند را تکرار می‌کنند: «بی‌نظیر بوتو، حامی دمکراسی بود!» و به همین «دلیل»، تندروهای مذهبی او را به قتل رساندند.

به موازات جنگ زرگری ژنرال شریعتمداری و شیرین عبادی، که بسیار «علمی ـ کشکی» است، نوکران تفنگ فروشان غرب در جمکران و در خارج از مرزها نیز، دقیقاً همین مهملات را تکرار می‌کنند. رسانه‌های مشارکت‌چی‌ها در داخل، سایت گویا نیوز، که متعلق به اکبر بهرمانی است، و سایت‌های به اصطلاح مخالف حکومت جمکران که همگی «افتخار» حضور در سایت «گویا» را دارند، در مسیر پروپاگاند جنگ‌طلبانة غرب بسیج شده‌اند، و بر مرگ خانم بوتو، که گویا یک دمکرات مادرزاد بوده، اشک تمساح می‌ریزند. البته نوحة شیخ مسعود بهنود، بر مرگ «بی‌نظیر» حکایت دیگری است! که اصلاً در حوصلة این وبلاگ نمی‌گنجد، چون طبق معمول شیخ مسعود، از زبان ابتذال توضیح‌المسائل نیز غافل نشده! اصولاً چون حکومت جمکران «مردم‌سالاری دینی» است، مخالف‌نمایان حکومتی هم به شدت «دینی‌اند»، و به اصطلاح لائیک‌های‌شان نیز، از «امر به معروف و نهی از منکر»، یا فضولی در امور دیگران غافل نمی‌شوند.

پس برای آخرین بار یادآور شویم که این وبلاگ، از زندانیان و قربانیان «ویژه» حمایت نمی‌کند. بارها تکرار کرده‌ایم که ما خواستار آزادی تمامی زندانیان سیاسی، بدون استثناء هستیم. و نمی‌پذیریم که بعضی «زندانیان» سیاسی، که به دلایلی از «امتیازات ویژه» نیز برخوردارند، به تبلیغ برای حکومت توحش جمکران پرداخته، قوة مفتضح و جنایتکار قضائیة این حکومت را مدافع حقوق بشر قلمداد کنند. در نتیجه، «فدائیان آزادی» که در 22 بهمن هم «آزادی» را در نعلین روح‌الله مشاهده کرده بودند، بهتر است برای دیگران تعیین تکلیف نفرمایند. هم‌میهنان عزیزی که از هول هلیم، تاکنون چندین‌بار در دیگ حماقت مبارزات مضحک خود افتاده‌اند، بهتر است نگاهی به جهت گیری‌های مضحک خود طی سه دهة اخیر بیاندازند، تا بجای هم‌صدائی با «کاندی رایس» و «دویچه وله»، با مردم ایران همراه شوند. ما ارسال خمینی به کشور فرانسه، تبلیغات بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» برای «رهبرکبیر انقلاب»، و سیرک سیار پاسدار اکبر را فراموش نکرده‌ایم! بنابراین خواهان آزادی تمامی زندانیان سیاسی هستیم. به ویژه آن‌ها که نام و نشانی ندارند،‌ و زندان را هم به ابزار تبلیغات برای حکومت‌ رمالان، شاخة لندن، تبدیل نکرده‌اند. حال بازگردیم به اصل مطلب. یا قرار گرفتن حکومت اسلامی در خط سیاست اسرائیل.

پیشتر گفتیم که چون پاکستان «نقطة ضعیف» منطقه است، استعمار غرب سیاست‌های نوین خود را از پاکستان آغاز خواهد کرد، سپس همین سیاست به ایران صادر می‌شود. در نتیجه، پاکستان، آینة شرایط کشورمان است. تا پیش از جنگ 33 روزه در لبنان، در بر همین پاشنه چرخیده. هدف استعمار غرب از ایجاد بحران در پاکستان، دقیقاً همان هدفی است که در لبنان پیگیری می‌شود. به یاد داریم که پس از تهاجم وحشیانة ارتش ناتو به کشور عراق، یک سلسله عملیات خرابکارانه و ترور در کشور لبنان آغاز شد که مهمترین آن‌ها ترور رفیق حریری در ماه مارس 2005 بود. ترور رفیق حریری نیز مانند ترور بی‌نظیر بوتو، آناً تبدیل به ابزار «تهدید» شد. تهدید سوریه و ایران! در پی ترور رفیق حریری، گاوچران‌ها بلافاصله «گروه تحقیق» به راه انداختند، و مجرم را هم که از پیش می‌شناختند، «محکوم» کردند! سپس به شیوة سنتی خود، همانطور که در فیلم‌های «وسترن»‌ مشاهده کرده‌ایم، گلة انتقامجو جهت اجرای «عدالت» قیام کرده، کلانتر و معاونان‌اش را به قتل می‌رسانند و مستقیم می‌روند به سراغ کسی که در ذهن اینان «مجرم» بوده و باید «مجازات» شود.

در زبان فرانسه اجرای «عدالت مردمی» را در سرزمین گاوچران‌ها «لن‌شاژ» می‌نامند. در مفهوم مجازی، این واژه به مواردی اطلاق می‌شود، که رسانه‌ها با هدف تخریب شخصیت‌ معروفی تهاجم رسانه‌ای به وی را آغاز می‌کنند. و هرچه جنجال و هیاهو گسترده‌تر شود، و به درازا بیانجامد، ابعاد تخریب گسترده‌تر خواهد بود. حتی اگر ثابت شود حق با رسانه‌ها نبوده، تخریب شخصیت انجام شده! در مفهوم لغوی، هنگامی که یک گروه، خود را همزمان در مقام پلیس، قاضی و دادستان قرار داده، یک نفر را متهم، محکوم و مجازات می‌کند، مرتکب «لن‌شاژ» شده.

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، گاوچران‌ها و متحدان‌شان در جبهة ناتو، جرم را مرتکب می‌شوند، سپس انگشت اتهام را به سوی مخالفان خود گرفته، با نادیده گرفتن حقوق و قوانین بین‌المللی از طریق تهاجم نظامی به «لن‌شاژ» ملت‌ها می‌پردازند. یوگسلاوی، افغانستان، عراق و لبنان در همین چارچوب، در زبان یانکی‌ها، «لینچ» شدند.

پس از ترور رفیق حریری، به یاد داریم که متحدان اسرائیل در لبنان، هم‌صدا با دولت‌های غربی، بلافاصله دولت سوریه را متهم کردند. پروپاگاند ضد سوری در دراز مدت، به تهاجم نظامی اسرائیل به لبنان منجر شد. تهاجمی که ارتش آمریکا هم مستقیماً در آن شرکت داشت. و طی این جنگ که 33 روز به طول انجامید، خارج از کشتار غیرنظامیان، تقریباً تمام زیرساخت‌های کشور لبنان هم به ویرانی کشیده شد، و به یاد داریم که ارتش لبنان از هر گونه دخالت در این جنگ «منع» شده بود! ظاهراً جبهة ناتو از شرایط فعلی در لبنان کمال رضایت را دارد، چون می‌پندارد، به این ترتیب در دراز مدت می‌تواند یک جنگ داخلی تمام عیار را سازمان داده، شرایط منطقه را به سه دهة پیش بازگرداند. با این تفاوت که، اکنون زمینه برای تبدیل پاکستان به یک لبنان دیگر نیز فراهم آمده!

بی‌جهت نیست که کاندی رایس تشکیل «گروه تحقیق» پیرامون ترور خانم بوتو را پیشنهاد داده‌اند! فردا که جرج بوش از خواب بیدار می‌شود، نتیجة «تحقیقات» گروه روی میز اتاق خوابش خواهد بود: تندروهای مذهبی، القاعده، و همة نوکران جهادگر عموسام حتماً در لیست مجرمین قرار دارند. دولت حامی مجرمین هم از نوکران وفادار آنگلوساکسون‌ها است: حکومت اسلامی جمکران! جبهة ناتو، در این سناریوی سرشار از نبوغ، یک نکتة پیش پا افتاده را گویا فراموش کرده: پاکستان، لبنان نیست، و لبنان هم نخواهد شد! و اگر در پاکستان امکان بازگشت به دوران طالبان‌پروری بوتو وجود ندارد، جیره خواران سنتی غرب در جمکران، که به سینه زنی برای دمکراسی بی‌نظیر بوتو مشغول‌شده‌اند، به طریق اولی، امکان بازگشت به قدرت را نخواهند داشت.

آورده‌اند که خدیجه، همسر ملا، وی را برای آوردن آب فرستاد. نصرالدین با شتاب سطلی برداشت و به سر چاه رفت. چندین بار دلو را پر کرد و در سطل ریخت، ولی سطل پر نمی‌شد. هر چه ملا آب در سطل ریخت فایده نداشت. پس از مدتی، خدیجه که کاسة صبرش لبریز شده، فریاد می‌زند:
ـ ملا! بجنب! اینهمه وقت برای پرکردن یک سطل آب؟!
نصرالدین، با بهت و حیرت می‌گوید:
ـ نمی‌دانستم این سطل اینهمه جا دارد؟! تا به حال بیست دلو آب در آن ریخته‌ام، ولی مگر پر می‌شود؟
خدیجه به سر چاه رفته، نگاهی به سطل می اندازد، و وقتی می‌بیند سطل کذا، ته ندارد، فریاد می‌زند:
ـ ملا! واقعاً که خیلی احمقی! مگر نمی‌بینی این سطل ته ندارد؟!
ملا با قیافة حق به جانب می‌گوید:
ـ احمق خودتی! برای پر کردن سطل، آب را از دهانة سطل می‌ریزند، به ته سطل کاری نداره!




جمعه، دی ۰۷، ۱۳۸۶

بز و فلسفه!
...

یک قدم تا ایران! آنچه در پاکستان می‌گذرد، فاصله‌ای با ما ندارد. این همان دمکراسی‌ای است که جان نگروپونته به درخواست بی‌نظیر بوتو، در پاکستان سازمان‌دهی کرد. و رمالان می‌کوشند، همین شرایط را از طریق دانشجونمایان بر ما ملت تحمیل کنند. بی‌جهت نیست که در خطبه‌های علفزار امروز، آخوند جنتی دوباره «شرایط ویژه» اعلام کرده! همان شرایط محبوب گورکن‌ها برای سازمان دادن به سرکوب، شورش و براندازی. در گیرودار کریسمس، رمالان هم در انتظار کادوی پاپانوئل روزشماری می‌کنند!

معجزات کریسمس امسال از معجزة تولد عیسی مسیح نیز فراتر رفته! مسلماً عیسی مسیح هم در این مورد با ما هم عقیده خواهد بود. مهم‌ترین معجزة کریسمس سال 2007، بدون تردید، ‌تبدیل بی‌نظیر بوتو به آزادیخواه و دموکرات است! خانم بوتو که دیروز هدف گلوله قرارگرفت، همان کسی است که از جان نگروپونته تقاضای پشتیبانی کرده بود، تا بتواند در پاکستان «انقلاب» به پا کند. در وبلاگ «ژنرال و شنل قرمزی»، مورخ 16 نوامبر 2007، به این تقاضای بیشرمانه و دعوت از بیگانگان برای دخالت در امور پاکستان اشاره کردیم. همچنین پیشتر گفتیم که بی‌نظیر بوتو به پاکستان ارسال شده، تا آشوب به راه بیاندازد. به یاد داریم که یکی از نخستین تقاضاهای خانم بوتو، پس از بازگشت به پاکستان، استقلال کشمیر بود! به زبان ساده‌تر «بوتو» را به پاکستان بازگرداندند تا علاوه بر تداوم سیاست طالبان پروری، برای کشور هند نیز ایجاد مزاحمت کند. و خلاصة مطلب،‌ دوران شیرین ملاعمر نوازی تکرار شود.

بله، در کمال تأسف، بی‌نظیر بوتو در واقع مجری سیاست آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک بود، و ترور وی نیز نمی‌تواند او را به یک قهرمان آزادیخواهی و دمکراسی تبدیل کند. این مختصر را گفتیم تا «شکوه میرزادگی» که، مانند مهرانگیز کار، ‌ در رشتة «علمی» مداحی و سوگواری تخصص دارد و پیشتر، «هنر» خود را در زمینة‌«پاسارگاد پرستی» و «میهن پرستی» به کار گرفته بود، دست از نبش قبر «بی‌نظیر بوتو» و پدرش بردارد. عجیب است که هرچه «گاردین» می‌نویسد، بلافاصله به خانم میرزادگی هم «وحی» می‌شود! و در سایت «گویا نیوز» ‌متعلق به سردار اکبر به چاپ می‌رسد. همزمان با مطلب «شکوه میرزادگی»، که دلیلی ندارد به بررسی دقیق آن بپردازیم، چرا که دنباله‌رو خط پروپاگاند «گاردین» است، بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، مورخ 28 دسامبر 2007، مطلبی از همین گاردین منتشر کرده، به قلم طارق علی، که گفته می‌شود از فعالان سیاسی مقیم بریتانیا است. ایشان را «چپ‌گرا» معرفی کرده‌اند. در نتیجه، مانند تمام چپ‌گرایان نمایشی و «اندیشمند» جهان اسلام، مخاطبان خود را هم ابله پنداشته، با تاریخ نیز بکلی بیگانه‌اند.

بله این ویژگی «چپ‌الله» است: اسطوره‌سازی به شیوه فاشیست‌ها! اگر «چپ» در جهان اسلام چنین ویژگی‌ای نداشت، در نعلین مشتی رمال جیره‌خوار بازار، نور ضدامپریالیسم مشاهده نمی‌کرد. قصد انتقاد از چپ جمکران را نداریم، چرا که عملکرد اینان، طی سه دهة اخیر، شاهدی است بر این مدعا که در ایران، اصولاً جنبش چپ وجود خارجی ندارد، و آن‌ها که خود را تشکل چپ می‌خوانند، در واقع به خود «تهمت» ناروا زده‌اند! امروز «چپ‌الله» همان ترهاتی را تکرار می‌کند که سازمان کنفرانس اسلامی! هر دو ادعا دارند که، حزب بوتو، در پی استقرار دمکراسی بوده! امروز، دبیرکل سازمان کنفرانس اسلامی، از مردم پاکستان می‌خواهد که راه بوتو را جهت برقراری دمکراسی ادامه دهند! ایشان همچنین فرموده‌اند:

«[...] بوتو، جان خود را در راه برقراری نظام دمکراسی فدا کرد [...]»
منبع: حنازرچوبه، مورخ 7 دیماه سال 1386، به نقل از شبکة الجزیره

بله اتفاقاً، طارق علی، همان شخصیت به اصطلاح «چپگرای» مقیم بریتانیا هم، در گاردین همین حرف‌ها را زده. ولی ایشان از آنجا که «چپ‌گرا» هم هستند، سری به «تاریخ» می‌زنند، تا آنرا بازنویسی کرده، نقش استعمار را در شکل‌گیری کشور پاکستان بکلی بزدایند! و پس از استعمارزدائی از طریق «تحریف»، طارق علی، می‌گوید:

«تاریخ خشونت‌بار پاکستان ناشی از حکومت نظامیان و پیوستن دولت‌ها به اتحادهای خارجی بوده که مردم آن‌ها را قابل قبول نمی‌دانستند و [...] در حال حاضر، نخبگان حاکم با انتخابی دشوار مواجه هستند.»


اگر «تحلیل» عمیق‌تر از این می‌خواهید، شیرجه بزنید در آب‌نمای پارک روبروی پنجرة ما! مسلماً در این شیرجه، به درک عمیق‌تری از «تاریخ خشونت بار پاکستان» نائل خواهید ‌شد! حداقل ماهیت فردی به نام «محمد علی جناح» برایتان روشن می‌شود! کدام یک از روشنفکران چپ و یا راست پاکستان، تاکنون ایجاد کشوری به نام پاکستان را برخاسته از سیاست استعمار بریتانیا به شمار آورده‌اند؟ هیچکدام! حتی در اسرائیل، یهودیانی وجود دارند که موجودیت کشور اسرائیل را به زیر سئوال برده‌اند. با توجه به این مهم که یهودیان در سراسر جهان، به ویژه در غرب، نفرت مسیحی و مسلمان را هر روز تجربه می‌کنند. نفرتی که از پشتیبانی یهودیان جنگ‌طلب نیز برخوردار است. اما در مورد پاکستانی‌ها چنین نیست. تعداد مسلمانان هند از کل جمعیت پاکستان به مراتب بیشتر است. ولی حتی یک پاکستانی، به خود اجازه نمی‌دهد، این واقعیت را بپذیرد و به عنوان یک پیشنهاد، فقط یک پیشنهاد، اتحاد «پاک‌ها» با هند را مطرح کند. چرا؟ این پرسشی است که شاید هرگز به ذهن چپ‌گرایان مقیم بریتانیا خطور نمی‌کند! چون اینان، علاوه بر دنباله روی از سیاست استعماری غرب، با پویائی، تحرک و تحول تاریخی اصولاً بیگانه‌اند. طارق علی در گاردین، می‌نویسد، خانم بوتو انتخابات ماه ژانویه را ساختگی می‌دانست! عجب! مگر در پاکستان انتخابات «غیرساختگی» هم داشتیم؟ مگر خانم بوتو، خودشان با انتخابات دموکراتیک به پست نخست وزیری رسیده بودند؟ و مگر همین خانم بوتو، جهت انقلاب دست به دامان جان نگروپونته نشده‌ بودند؟ مگر در جمهوری اسلامی پاکستان، امور به دست «آی.اس.آی» اداره نمی‌شود؟ پس انتخابات، دیگر چه صیغه‌ای ا‌ست؟ و از چه رو، بعضی‌ها از بی‌نظیر بوتو بت عیار دمکراسی می‌سازند؟ این هم حتماً از «معجزات» کریسمس امسال باید باشد! همچنان که آخوند جنتی هم در خطبه‌های علفزار امروز، خواستار تفهیم «مردم‌سالاری دینی» به جهانیان شده! ولی البته جهت «تفهیم» این نوع مردم‌سالاری، حضور لات و اوباش در سطح جامعة ایران «الزامی» است!

همانطور که گفتیم خطبه‌های نماز جمعه، در واقع مطالبات استعمار از ملت ایران است، که هر هفته، از طریق سازمان سیدمهدی خاموشی در سراسر کشور پخش می‌شود. به عبارت دیگر سازمان تبلیغات اسلامی، یکی از شیپورهای اصلی استعمار غرب در ایران شده. استعماری که می‌دانیم از فدائیان اسلام و امام زمان به شمار می‌رود، و در راه گسترش لجنزار اسلام از جمکران به عراق و افغانستان از هیچ جانفشانی دریغ نکرده. می‌دانیم که صدور اسلام از طریق تحمیل «شرایط ویژه» بر منطقه امکانپذیر شد، و اینکه سازمان سیا هم در سر رویای تداوم شرایط ویژه می‌پروراند، چون فقط با توسل به همین ابزار جادوئی است،‌ که می‌توان جهت سازمان دادن براندازی، طالبان شیعی مسلک‌ را در جمکران به تحریک افکار عمومی تشویق کرد. در این راستا پس از ترهات آخوند خزعلی در باب «فلسفة غدیر»، و دشنام دادن به وهابی‌ها، جنتی چنین می‌گوید:

«[...] اینطور نیست که اگر کسی بخواهد [...] مردم‌سالاری داشته باشد، دیگر نیازی نیست که دین حاکم باشد. می‌شود هر دو را رعایت کرد [...] به خصوص که اکنون شرایط کشور شرایط ویژه‌ای است.»

منبع: حنا زرچوبه، مورخ 7 دیماه 1386

بله تنها در «شرایط ویژه» است که اربابان جنتی و دیگر رمالان می‌پندارند، در دراز مدت، از طریق آشوب‌های دانشگاهی، می‌توان تجربة شیرین براندازی سال 57 را دوباره تکرار کرد. سیرک ‌سیار محمد خاتمی، دقیقاً در همین راستا فعال شده. شیاد اردکان با نبش قبر علی، خلیفة چهارم، الگوی دمکراسی استخراج کرده، و می‌گوید، «بشر» برای رسیدن به نظریه‌ای که علی 14 قرن پیش آنرا می‌شناخت، راه درازی پیموده:

«علی [...] مطلبی را در 14 قرن پیش عنوان می‌کند، که امروز بشر با پرداخت هزینه‌های سنگین در تئوری به آن رسیده[...]».

منبع: ایسنا مورخ 6 دیماه 1386. کد خبر: 8610 ـ 03402

این ترهات از برکت همان «شرایط ویژه» به خورد ما ملت داده می‌شود. عرب بدوی 14 قرن پیش، دمکراسی مدرن از کجا داشته؟ اصولاً گورکن‌ها گویا خیلی اهل کندوکاو و پژوهش‌اند! و به مصداق «عاقبت جوینده، یابنده بود»، جهت حفظ منافع ارباب، هر چه بجویند، خواهند یافت! به عنوان نمونه، سیدمهدی خاموشی، ضمن «پژوهش» در قرآن، در «بی‌بی‌گوزک‌های» تورات و انجیل، یک «عیسی مسیح جهاد‌گر» هم پیدا کرده که حتی در کتاب مقدس اثری از او دیده نمی‌شود!

البته فراموش نکنیم که شرایط «ویژه» هم در این میان دخیل است! چرا که، اربابان سنتی رمالان در سراشیب سقوط افتاده‌اند، و اینان از بیم آینده، در دامان گذشته‌های شیرین پناه گرفته‌اند. و یادی از آن روزهای «خوب» می‌کنند، روزهائی که روح‌الله به نامه‌پرانی برای «گورباچف» مشغول بود و کمونیست‌ها را هم به راه راست هدایت می‌کرد، و می‌گفت، مواظب باشید در دام سرمایه‌داری غرب نیفتید، که جای ما تنگ می‌شود! بله، همان روزها که خمینی پس از حل مشکلات و مسائل کشورمان، راز موفقیت را برای رهبران اتحاد جماهیر شوروی هم «فاش» کرد، و گفت، «مشکل» شما آزادی و استقلال و مسائل اقتصادی نیست، خدا را بپرستید:

«امام [...] آن‌ها را راهنمائی هم کرد و گفت اگر می‌خواهید از زندان کمونیست [کمونیسم] بیرون بروید مواظب باشید در دام غرب و سرمایه داری غرب نیفتید [...] مشکل شما نه آزادی و نه استقلال و نه مسائل اقتصادی است [...] اگر می‌خواهید مشکل شما حل شود خدا را بپرستید[...]»


ایکاش «امام عزیز» در سال 1357، قبل از آنکه در فرودگاه مهرآباد «تخلیه» شوند، از این نامه‌ها برای سران حزب «شریف»، جبهة ملی، و جریانات مبارز «چپ‌الله» می‌فرستادند، تا این جماعت بفهمند «رهبر» ضدامپریالیست‌ها، همان روزها می‌بایست در آسایشگاه روانی بستری شود! ولی خوب اطرافیان «امام» از جمله بنی‌صدر «درستکار»، و یزدی، مانع از نامه نگاری‌های «رهبری» شدند، و در نتیجه، یکی از متفکران «چپ‌الله»، امروز پس از سه‌دهه، ضمن «پژوهش» در سخنان عمیق «ماکس فرو»، یکی از پروپاگاندیست‌های محفلی فرانسه، «کشف» کرده که حکومت جمکران در خط آمریکا است! بله، گویا شرایط بیش از آنچه ما می‌پنداشتیم و دیگران می‌گفتند، «ویژه» شده!

یکی از متفکران بزرگ مقیم پاریس، به نام «لاجوردی»، در رادیو زمانه اظهار داشته‌اند، درآمد نفت برای زندگی مرفه هفتاد میلیون ایرانی کافی است! ظاهراً ایشان پیرو نظریة روح‌الله‌اند، همان «تئوری» اقتصادی که می‌گفت، «اقتصاد مال خر است»! آری! شرایط ویژه، این مسائل را ایجاد می‌کند. اظهارات الهام، سخنگوی دولت، در شهر مشهد را در راستای همین ویژگی‌ها می‌‌باید مورد بررسی قرار داد. به گزارش حنازرچوبه، مورخ 7 دیماه 1386، حضرت الهام فرموده‌اند، حملاتی که توسط سگ‌های‌ هار مؤنث و مذکر امام‌زمان به جوانان می‌شود، ارتباطی به شخص احمدی نژاد ندارد! و خلاصه هر چند حجاب اجباری است، ولی ما این برخورد را تائید نمی‌کنیم! عجب! جناب الهام! حجاب اجباری است، ولی رفتار قرون وسطائی گشت‌های توحش به دولت ارتباطی ندارد؟ می‌فرمائید، «وزارت کشور» مستقل از دولت عمل می‌کند؟ پس چرا این دولت قدرقدرت که آمادگی خود را برای «پاک» کردن اسرائیل از صحنة روزگار اعلام داشته بود، از پس یک روضه‌خوان کودن به نام «پور محمدی» بر نمی‌آید؟ چرا احمدی نژاد وزیر کشور را به دلیل خروج از خط دولت بر کنار نمی‌کند؟ اگر محمود شاهرودی و لاریجانی مستقیماً از کارخانه رجاله‌پروری دستور می‌گیرند، تا به آدم‌ربائی و اعدام‌های جمعی در زندان بپردازند، پورمحمدی که در قوة «مستقل» قضائیه کار نمی‌کند! پرزیدنت مهرورزی منتظر چه هستند؟ منتظر اوامر الهی؟! یا منتظراند «نواز شریف» هم منفجر شود، تا سنگ را از زیر زبان مبارک‌شان بردارند؟ شاید دیگر برای خروج از گلة حکومتی دیر شده باشد! به ویژه که دانشگاه‌های زنجیره‌ای سردار اکبر، جهت گسترش تبلیغات اسلامی، به تولید «بز» مشغول شده‌اند. بله چه نشسته‌اید که امروز، معاون پژوهشی دانشگاه آزاد شهرکرد، از انعقاد قرارداد میان این دانشگاه و موسسة تحقیقاتی پاستور، برای تولید «بز» شبیه سازی شده (ترانس ژن ) خبر می‌دهد:

« با انجام این طرح علمی، نخستین بز ترانس ژن ایران در دانشگاه واحد شهر کرد متولد خواهد[...]»
منبع: حنازرچوبه، مورخ 7 دیماه 1386

اما چرا بز؟ چون «بز» هم می‌تواند «رهبر» باشد، و هم در صف «امت» قرار گیرد. در صورتیکه گوسفند، اگر چه می‌تواند در صف امت قرار می‌گیرد، هیچگاه نمی‌تواند به مقام رهبری برسد، چون ریش ندارد. آن‌ها که ادعا کرده‌اند تندروهای مذهبی بی‌نظیر بوتو را ترور کرده‌اند، ‌دلیل و برهان علمی داشته‌اند! پس بهتر است کشور دوست و برادر پاکستان هم، جهت رهبری جنبش دمکراسی، به تولید چندین «بز» ترانس ژن اقدام کند که، غربی‌ها امروز به تئوری آن دست یافته‌اند، ولی «امام علی»، 14 قرن پیش با استفاده از فناوری‌های پیشرفتة صدر اسلام به همین مهم اشتغال داشتند: تولید دام! و علاقة رفسنجانی به «تولید»، که جدیداً «اعلام» شده، از علاقة ایشان به علی سرچشمه می‌گیرد، و اصلاً همین است، «فلسفة غدیر»!





پنجشنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۶

ترور «بی‌نظیر»!
...

آنچه امروز در پاکستان می‌گذرد، همان سناریوئی است که سازمان سیا در رویاهای‌اش برای کشورمان در نظر گرفته: ایجاد آشوب، جهت سازمان دادن به یک براندازی. حاکمیت آمریکا، به صورتی علنی، و بیشرمانه از براندازی حکومت اسلامی سخن می‌گوید. همان حکومتی که 28 سال پیش با توطئه سازمان سیا بر ما تحمیل شد، و اکنون که فرسوده شده، و دیگر به کار استعمار نمی‌آید، قصد براندازی‌اش را کرده! پس می‌باید مراقب شیادانی باشیم که مانند محمد خاتمی، سیرک سیار به راه انداخته و از «تغییر قانون اساسی» و استقرار «دموکراسی» سخن به میان می‌آورند. ما تأکید می‌کنیم که خواهان رفراندوم برای تغییر قانون اساسی هستیم، ولی در هیچ تظاهراتی شرکت نخواهیم کرد. ما خواهان آنیم که متن پیشنهادی قانون اساسی کشور ایران، در سطح کشور، و بر خطوط اینترنت در اختیار همة ایرانیان قرار گیرد، تا همه بتوانند نظرات خود را در بارة آن آزادانه بیان کرده، اصول آنرا به بحث بگذارند. ولی ما فریب آشوب طلبان حرفه‌ای ساواک را، به ویژه در دانشگاه‌ها نخواهیم خورد، و در هر حال در انتخابات مضحک این حکومت اسلامی نیز به هیچ عنوان شرکت نمی‌کنیم. اگر سه دهة پیش با کودتای ژنرال ضیاءالحق بر علیه علی بوتو، ارتش جنایتکار ناتو در کشورمان طالبان شیعی مسلک را به قدرت رساند، دیگر اجازه نخواهیم داد که این خیمه شب بازی تکرار شود، حتی با ترور بی‌نظیر بوتو.

امروز، با ترور بی‌نظیر بوتو در راولپندی، سازمان سیا، آخرین کارت برندة خود را بر زمین زد. دیروز گفتیم که پس از شکست طرح تجزیة ایران، تمامی کسانی که عامل اجرای این طرح بودند، ازجمله بنی‌صدر و بهشتی حذف شدند. دیروز، همچنین به نقل از سایت «فرارو»، گفتیم که «دیلی تلگراف» با انتشار خبر روابط صمیمانة اشغالگران انگلیسی و طالبان در افغانستان، در واقع پایان سیاست «طالبان‌پرور» بریتانیا را در افغانستان نوید داد. و امروز، ترور بی‌نظیر بوتو را در چارچوب شکست سیاست تروریست‌پرور آنگلوساکسون‌ها در افغانستان می‌توان بررسی کرد. سیاستی که پیشتر بی‌نظیر بوتو را در پاکستان به قدرت رسانده بود، همان سیاستی بود که طالبان را در افغانستان سازمان داد. با شکست این سیاست، مهرة اصلی آن نیز از صحنه حذف شد، تا استعمار به خیال خام خود، بتواند با تکیه بر تحریک افکار عمومی، چند صباحی بر عمر سیاست طالبان پروری بیفزاید. و از آنجا که این ترور با حضور سرکوزی، اهودباراک و لاریجانی در کشور مصر همزمان شده، باید بگوئیم طرح نوین استعمار غرب، در تشکیل جبهة متحد اخوان‌المسلمین، فدائیان اسلام، و جنگ‌طلبان اسرائیل، یا همان محور «تهران ـ قاهره ـ پاریس»، مسلماً محکوم به شکست خواهد بود. این شکستی است که آیندة سیاسی نیکولا سرکوزی را نیز رقم خواهد زد. پیش از ادامة مطلب، لازم است به اهالی «سایت فرارو» که تصویر نیکولا سرکوزی و کارلا برونی، مانکن سابق را در مصر انتشار داده‌اند، یک مطلب مهم را یادآور شویم. شاید برای دیگر اهالی «قلم» در جمکران نیز مفید واقع شود.

درمورد نیکولا سرکوزی و سوابق‌اش به ویژه در جزیرة کرس، رسانه‌های فرانسه، ‌قلم‌فرسائی بسیار کرده‌اند، که نیازی به تکرار آن نیست. حضور نیکولا سرکوزی در کاخ الیزه، نتیجة تضعیف بنیادهای‌ حاکمیت ملی فرانسه، در برابر آندسته از محافل سرمایه‌داری بین‌المللی بود که خود، به دلیل شکست ارتش ناتو در عراق و افغانستان، به شدت آسیب‌پذیر شده‌اند. حال برای اطلاع هم‌میهنانی که در جریان روابط محفلی در فرانسه نیستند، توضیح مختصری در مورد نقش زنان در این روابط می‌دهیم، تا بعضی‌ها متوجه شوند که روابط محفلی ابعادی مختلف دارد، و اگر در ایران این ابعاد پنهان داشته می‌شود، در غرب، به ویژه در فرانسه، چنین روابطی را نمی‌توان پنهان داشت، چرا که حاکمیت فرانسه، در حد حاکمیت انگلستان استقلال ندارد! انگلستان، شریک ایالات متحد است حال آنکه فرانسه، در ردة پیشکار و مباشر آمریکا قرار می‌گیرد، و به همین دلیل، فرانسه به عنوان بازندة جنگ دوم جهانی، وظیفه داشت در خط سیاست‌های شکست خوردة آمریکا نقش آفرینی کند. ولی از هنگامی که جبهة ناتو در جنگ 33 روزة لبنان شکست خورد، شرایط تغییر کرده. از اینرو، نقش انگلستان و فرانسه در بطن جبهة ناتو، به ناچار دستخوش تحولاتی شد. و ظهور نیکولا سرکوزی، خود در چارچوب چنین تحولاتی قرار می‌گیرد. و اما بازگردیم به نقش زنان در روابط محفلی در کشور فرانسه.

طبق یک قانون نانوشته، ازدواج و یا برقراری ارتباط با بعضی زنان، برای سیاست پیشه‌گان فرانسه «ضروری» است. به موجب همین قانون نانوشته، دو نخست وزیر اسبق فرانسه از همسران خود جدا شدند، تا با زنانی ازدواج کنند که به محافل یهودستیز و اسرائیل پرست، یا همان محفل فاشیسم بین‌الملل تعلق داشتند. ارتباط نیکولاسرکوزی با یک مانکن سابق، «کارلا برونی» نیز، که بیش از 40 سال از عمرش می‌گذرد، در همین چارچوب قابل بررسی است. خانوادة «برونی» از سال 1973 از ایتالیا به فرانسه مهاجرت می‌کند. و چنین شایع کرده‌اند که اعضای این خانواده از ترس «بریگادهای سرخ» به فرانسه گریخته‌اند! ما هم باور می‌کنیم! فقط یادآور می‌شویم که «بریگادهای سرخ»، با فاشیست‌ها و مافیا درگیری داشتند. در هرحال، «کارلا برونی»، از «مشاهیری» است که به دلیل تعلق به محفلی که از بریگادهای سرخ «می‌ترسد»، یک شبه، ره صدساله رفت. و در مسیر ترقی و پیشرفت، دست «آرنو کلارسفلد»، و دیگر اهالی محفل «برنار هانری لوی» را نیز به گرمی فشرد! «کارلا»، پس از40 سالگی،‌ چون دیگر شغل مانکنی را نمی‌توانست ادامه دهد، متوجه شد که «استعداد» خوانندگی دارد! این معجزات را مسلماً مدیون همان وحشت خانوادگی از «بریگادهای سرخ» باید باشد. سوابق درخشان «برنار هانری لوی» را پیشتر بررسی کرده‌ایم، پس بپردازیم به «آرنو کلارسفلد»، که در سن 37 سالگی، در سال 2002، تابعیت اسرائیل گرفت، تا در «تساهال» به هم قبیله‌ای‌های‌اش «خدمت» کند. پدر وی از اهالی رومانی و مادر آلمانی‌الاصل وی، فرزند یک مامور «اس‌.اس» بوده، که نمی‌دانیم از چه روی، سر از فرانسه در آورده. «آرنوکلارسفلد»، که گفته می‌شود وکیل دعاوی است، همچون کوشنر، هانری لوی و دیگر «روشنفکران رسانه‌ای» فرانسه، از حامیان سر سخت تهاجم نظامی به عراق بود. وی مانند هانری لوی، از نزدیکان نیکولا سرکوزی نیز به شمار می‌رود، و پا به پای سرکوزی پلکان ترقی را پیموده. فکر می‌کنم، شوت‌و پرت‌ها به اندازه کافی در جریان عشق و عاشقی‌های «عقلانی» در فرانسه قرار گرفته باشند! این مختصر را گفتیم تا بازگردیم به اصل مطلب، یا همان براندازی حکومت ایران که در دستور کار حاکمیت گاوچران‌ها قرار گرفته.

پیشتر گفتیم که «براندازی» به این دلیل سازمان داده می‌شود که استعمار بتواند دامنة سرکوب را گسترش دهد. در حال حاضر، زمینة براندازی در کشورمان از هر جهت فراهم آمده. سخنان ابلهانة آیات‌عظام و مقام معظم رهبری، جهت تحریک افکار عمومی، دقیقاً در همین راستا انتشار می‌یابد. خطبه‌های مضحک نماز علفزار که از سوی سازمان سیدمهدی خاموشی تنظیم می‌شود، یا پروپاگاند پیرامون سخنان طالبانی در مورد قرارداد الجزایر نیز از محورهای اصلی تبلیغات جهت براندازی است. در ضمن انتقادات عوام‌فریبانة ابراهیم یزدی و شرکاء از دستاربندان، مانند ترهات بهزاد نبوی و افشاگری‌های محسن رضائی نیز در چارچوب پروپاگاند براندازی قرار دارد. اما مهم‌تر از پروپاگاند براندازی، قراردادهائی است که در سکوت کامل، ایران را به دست تجزیه سپرده!

روزنامة لوموند، مورخ 20 دسامبر 2007، گزارش می‌دهد که روسیه، قزاقستان و ترکمنستان جهت احداث یک خط لولة‌ گاز از ترکمنستان به روسیه به توافق رسیده‌اند. این خط لوله که در کرانه شرقی خزر احداث می شود، قرار است پیش از سال 2010 افتتاح شود، و همه ساله به میزان 20 میلیارد مترمکعب گازطبیعی را انتقال دهد. احداث این خط لوله، نقطه پایانی بر اهداف اروپای غربی گذاشت؛ طرحی که قرار بود با احداث خط لوله در بستر خزر، گاز ترکمنستان را بدون عبور از روسیه به اروپا انتقال دهد.

به همین دلیل، در تاریخ 26 دسامبر 2007، وزارت نفت حکومت اسلامی، با گروه «اس‌.کا.‌اس»، ‌یک شرکت مالزیائی، قراردادی به امضاء ‌رسانده، ‌ تا گاز ایران را به مدت 25 سال، پیش فروش کند! به گزارش «رویتر» و «فرانس پرس»، در این قرارداد خفت‌بار، سهم شرکت مالزیائی برابر است با سهم ایران! و شاهدیم که بنگاه سخن‌پراکنی «بی‌بی‌سی»، آخوند محتشمی‌پور، میرحسین موسوی و شرکاء همگی کور و کر و لال شده‌اند. چون تاراج منابع انرژی کشور، به موازات ایجاد مناطق «آزاد» تجاری در همکاری با کشورهای حوزة خلیج فارس، در راستای تأمین منافع استعمار غرب صورت می‌پذیرد.

سیاست حراج نفت و گاز کشورمان در دوران جیمی‌کارتر، با حمایت استعمارغرب، جهت اعمال فشار بر اتحاد جماهیر شوروی انجام می‌گرفت. ولی فاشیست‌ها، واقعیت زمان و مکان را به رسمیت نمی‌شناسند. در نتیجه گاوچران‌ها و شرکاء، پای در همان مسیر سه دهة پیش گذارده‌ و به شبیه سازی مشغول شده‌اند: قتل بوتو، اعتراض «نمایشی» به عدم رعایت حقوق بشر در ایران، و از همه مهم‌تر، «اتحاد اسلامی» تحت نظارت فرانسه و اسرائیل در مصر! علی‌لاریجانی پس از دیدار با سرکوزی و اهودباراک، به شیخ الازهر وعدة اتحاد مسلمین هم داده است! غلامبچة سفارت کذا، این ترهات را تحت عنوان دهان‌پرکن «استراتژی» حکومت جمکران عنوان می‌کند:

«استراتژی ایران اتحاد کشورهای اسلامی است»
منبع: خبرگزاری فارس، مورخ 6 دیماه 1386

البته، علی لاریجانی این سخنان را پیش از انفجار خانم بوتو بر زبان آورده بود! مسلم است که وقتی مجری اصلی سیاست طالبان‌پروری در پاکستان به مرگ محکوم می‌شود، همپالکی‌های‌اش در جمکران نیز سرنوشتی مشابه خواهند داشت. منتهی اینبار نه در مسیر استقرار اتحاد جماهیر طالبان، که در سراشیب فروپاشی تشکل‌های تروریست اسلامی که سه دهه است منطقه را به آتش و خون کشیده‌اند. این هم از پیامدهای جنگ 33 روزة لبنان است که اکنون به یک قدمی ایران رسیده.



چهارشنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۶

«قرارداد» بی‌قرار!
...

در این خجسته روزهای کریسمس چقدر «معجزات» می‌شود! دیروز روزنامة «فیگارو» اعلام کرد، نیکولا سرکوزی راهی مصر شده، و اتفاقاً، «حنازرچوبه» هم از رفتن لاریجانی، غلام‌بچة سفارت به مصر خبر داد، و اعلام داشت که، سفر «غیررسمی» داماد مطهری، یک هفته به طول خواهد انجامید! سپس «ایسنا»، مورخ سوم دیماه، اعلام کرد که، این سفر «غیررسمی» جهت دیدار با بلندپایه‌ترین مقامات امنیتی مصر صورت گرفته! اما، مهم‌تر از همه اینکه، امروز، بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» گزارش داد، «اهود باراک» وزیر دفاع اسرائیل نیز، برای نخستین‌ بار، جهت یک «دیدار» امنیتی به کشور فراعنه رفته! البته فکر «بد» نکنید! علی لاریجانی برای دریافت دستورات از سرکوزی و اهود باراک، دو دست شکستة آمریکا، به مصر نرفته! ابداً! لاریجانی، دختر و دامادش را همراه برده، تا چند فاتحه سر آرامگاه کلنل رضاخان و محمدرضا پهلوی بخوانند! چرا که، هست و نیست این «جماعت» از هم‌ آنان است!

می‌دانیم که برای گورکن جماعت، هیچ تفریحی بهتر از زیارت گورستان نیست! چون گورستان، الگوی کامل «مردم‌سالاری دینی» است. ساکنان این «جامعه»، همگی پوشش کامل اسلامی را رعایت کرده، در سکون و سکوت «زندگی» می‌کنند، و هیچ «مطالباتی» هم ندارند، چون به برکت حاکمیت عدل الهی، از تمامی مزایای «زندگی» در «مردم‌سالاری دینی» برخوردارند. در این «یوتوپیای» اسلامی، حقوق زن و مرد کاملاً برابر است. هر دو می‌توانند، با پوشش یکسان، زیرخروارها خاک، در کنار یکدیگر دفن شوند، بدون آنکه سگ‌های هار مؤنث و مذکر گشت‌ امام‌زمان دستگیرشان کنند. هر دو می‌توانند در حریم خصوصی خود روابط آزاد داشته باشند، می‌توانند با نصب آنتن، از طریق ماهواره به تماشای برنامه‌های مبتذل تلویزیون‌های لس‌آنجلس بنشینند، و به کوری چشم آیات عظام، هر کاری که دوست دارند انجام دهند. ولی، علیرغم این فعالیت‌ها، تنها صدائی که در این «یوتوپیای» مورد علاقة گورکن‌ها به گوش می‌رسد، زوزه و روضه و نوحه است. این همان «دموکراسی» مورد نظر محمدرضا خاتمی است، که با «فلسفة حکومت امام علی» در قبرستان‌ها استقرار یافته. بله، لاریجانی هم رفته به مصر، تا الگوی دمکراسی پیشنهادی استعمار را از دست مبارک «نیکولا سرکوزی»، و «اهود باراک» دریافت کند.

در پی سفر منوچهر متکی به بحرین، گفتیم که هدف از ایجاد مناطق آزاد با کشورهای حاشیة خلیج فارس، ‌فقط تجزیة ایران است. و جهت دستیابی به چنین هدفی بود که در سال 1357، سازمان سیا سرنگونی حاکمیت پهلوی و استقرار حکومت اسلامی را سازماندهی کرد. همچنین به یاد داریم که به محض استقرار نظام پوشالی ملایان، جهت تحکیم پایه‌های این حکومت مفلوک، تحمیل «شرایط ویژه» بر مردم ایران در دستور کار استعمار قرار گرفت. نیازی به تکرار مکررات نیست، ولی در تمام مناطق مرزی ایران، ترکمن صحرا، کردستان، آذربایجان، خوزستان و بلوچستان، جنایتکارانی چون مدنی، چمران، جلائی‌پور و ... دست به کشتار و سرکوب مردم زدند. و با اشغال سفارت آمریکا در تهران، از سوی گروهی اوباش، «شرایط ویژه» بر پایتخت نیز حاکم شد. شرایطی که در واقع چراغ سبزی بود به ایالات متحد، جهت تهاجم نظامی به کشورمان. و به همین دلیل هم بعضی‌ها آنرا «انقلاب دوم» نامیدند، چرا که، پیامد «انقلاب اول» بود که به همت ژنرال هویزر، و با همکاری ساواک به «ثمر» رسید.

پیشتر گفتیم که گروه «چمران ـ نبوی»، با همکاری شیعیان کربلا و نجف، دست به یک سلسله عملیات خرابکارانه در عراق زدند، چون روح‌الله، یا بهتر بگوئیم اربابان روح‌الله، رویای «صدور انقلاب» در سر می‌پروراندند. و این «انقلاب» را نه تنها به افغانستان، که به عراق نیز صادر کردند. البته به شیوه‌های متفاوت. در افغانستان، گورکن‌ها تجهیزات نظامی در اختیار «مجاهدین افغان» قرار می‌دادند، تا «جهاد» کنند! و همین باعث شد که ارتش سرخ، حدود دو ماه پس از اشغال سفارت آمریکا در تهران، افغانستان را به اشغال درآورد. تا سرانجام، در شرایط فعلی و در هزارة سوم، ارتش ناتو، با اشغال نظامی، تحمیل حکومت اسلامی، و سازش با طالبان، افغانستان را به مهم‌ترین مرکز تولید مواد مخدر در جهان تبدیل کند.

و به همین دلیل، امروز علاءالدین بروجردی، که رئیس کمیسیون امنیت ملی جمکران است، کشور مصیبت‌زدة افغانستان را «دموکراسی» خوانده. علامت تعجب نمی‌گذاریم چون اگر دموکراسی‌ را سازمان ناتو برای کشوری در آسیای مرکزی و خاورمیانه به رسمیت بشناسد، ویژگی های افغانستان و عراق را هم باید داشته باشد! و رئیس کمیسیون امنیت ملی جمکران هم، می‌باید طوطی‌وار به تکرار نظرات اربابان خود بپردازد. و از آنجا که، بر اساس تبلیغات ارتش جنایتکار آمریکا، در افغانستان «انتخابات آزاد»، و «دولت مردمی» وجود دارد، نوکران یانکی‌ها در جمکران نیز، از قبیل علاالدین بروجردی، می‌باید ضمن اذعان به همکاری با «مجاهدین افغان»، به تکرار همین ترهات مشغول شوند:

«کمک‌های [...] ایران به افغانستان در طول دوران جهاد و مواجه [مواجهة] این کشور با دشواری‌های فراوان زمان اشغال و نیز پس از شکل‌گیری دمکراسی و برگزاری انتخابات آزاد و روی کار آمدن دولت مردمی حامد کرزای، همواره وجود داشته است.»

منبع: حنا زرچوبه،‌ مورخ 5 دیماه 1386

البته بروجردی گویا نمی‌داند که این «کمک‌ها» در زمان سلطنت محمدرضا پهلوی نیز به افغانستان ارائه می‌شد، تا مبادا نظام توحش سرمایه‌سالاری جهانی کوچک‌ترین خدشه‌‌ای بردارد، و اسلام در خطر افتد. بله، مردم عراق و افغانستان، این دمکراسی‌ها را مدیون استقرار حکومت گورکن‌ها در ایران‌اند. حکومتی که امروز در سراشیب مرگ افتاده، و عموسام می‌پندارد، از طریق تکرار خیمه شب بازی «لغو قرارداد 13 ژوئن 1975 در الجزایر»، شاید بتوان روح تازه‌ای در پیکر بی‌جان حکومت پوشالی جمکران بدمد. از اینرو، جلال طالبانی، که با پشتیبانی و حمایت 25 لشکر ایالات متحد به ریاست جمهوری کشور اشغال شدة عراق «انتخاب» شده، با اقتداء به صدام حسین، اعلام کرده، عراق قرارداد الجزایر را به رسمیت نمی‌شناسد!

به یاد داریم که دو روز پیش، «سردار دکتر» محسن رضائی، تهدید فرمودند که در مورد جنگ افشاگری خواهند کرد! و البته به یاد داریم که سال گذشته نیز اکبر بهرمانی، در گیرودار بحران دست‌ساز هسته‌ای، به خیال خود در مورد پاسدار جماعت دست به افشاگری‌های اینترنتی زده بود، تا شاید برادران عصبانی شوند و کودتائی به راه اندازند، و بازهم دارودستة اکبر بهرمانی به برکت جنجال «شرایط ویژه»، در سکوت کامل به چپاول و جنایات خود ادامه دهند. دوران «شیرین» جنگ را که به یاد دارید؟ گورکن‌ها خیلی دوست دارند به همان دوران باز گردند. و اظهارات اخیر جلال طالبانی دقیقاً در همین راستا صورت پذیرفته، البته با یک تفاوت! ولی پیش از ادامة این مطلب ناچاریم پرانتزی باز کنیم و اشاره‌ای داشته باشیم به جنگ استعماری ایران و عراق!

پیشتر گفتیم که تهاجم نظامی عراق به کشورمان، در واقع جهت خنثی کردن توطئة سازمان سیا برای تجزیة ایران صورت گرفت. جنگ ایران و عراق یک جنگ استعماری بود، و مسلم است که در چنین جنگی صدام حسین‌ها و گورکن‌های جمکران، فقط ابزاری بودند جهت تحقق اهداف استعماری و نه بیشتر. و باز هم توضیح داده بودیم که، روضه خوان‌ها می‌پنداشتند از طریق جنگ، تجزیة ایران ساده‌تر خواهد بود. و دلیل فراخواندن نیروهای زرهی از مرز ایران و عراق به تهران، درست پیش از حملات عراق، دقیقاً نشاندهندة حماقت و جنایت گورکن‌ها بود، که با اینکار، صدها هزار غیر نظامی بی‌دفاع را در برابر ارتش عراق رها کردند، تا آمریکا به اهدافش دست یابد. اما به محض مسلم شدن شکست طرح تجزیه ـ طرحی که به دلیل ایجاد بحران در مرزهای شوروی سابق مورد اعتراض کرملین قرار گرفت ـ مجریان اصلی این طرح از سیاست کشور «حذف» شدند. عزل بنی‌صدر، انفجار در مقر حزب جمهوری اسلامی، و نخست وزیری، همه و همه جهت حذف مجریان طرح شکست خوردة سازمان سیا صورت پذیرفت. و بهتر است جناب بنی‌صدر و شرکاء بجای ارائه چهرة صلح‌طلبانه و افشاگری‌ در مورد اکبر بهرمانی و دیگر رمالان طرفدار ادامة جنگ، به ابعاد دیگر این بحران نظامی نیز اشاراتی داشته باشند! بگذریم، در هر حال، آنچه جلال طالبانی را امروز از صدام حسین متمایز می‌کند، این است که حضرت جلال طالبانی، در مقام رئیس «جمهوری اسلامی» عراق، و همکار جیره‌خواران ایالات متحد در جمکران، قرارداد الجزایر را هم به زیر سئوال برده‌اند!

خلاصه بگوئیم، اگر در سال 1358، وظیفة ارتش عراق، تقابل با سیاست حکومت اسلامی، و ممانعت از تجزیة کشور ایران بود، اینبار ارتش عراق تحت فرماندهی آمریکا، و در هماهنگی کامل با حکومت اسلامی، می‌باید زمینة تجزیة ایران را فراهم آورد. به زبان ساده‌تر، امروز ما ملت در برابر دو حکومت اسلامی جمکران و عراق قرار گرفته‌ایم. حکومت‌هائی که، هر دو دست نشاندة یانکی‌ها و حافظ منافع استعمار غرب در منطقه‌اند. هرچند بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، سعی دارد شرایط امروز را با شرایط 28 سال پیش در «ترادف» قرار دهد! و از این راه، به شوت و پرت‌ها بباوراند که جلال طالبانی هم عملکردی مشابه صدام حسین خواهد داشت! ولی رعایای الیزابت دوم به دلیل خرابی اوضاع به پریشانگوئی افتاده‌اند، و قادر نیستند «پروپاگاند» استادانه‌ای به رسانه‌های خود تحویل دهند! دلایل این اوضاع خراب هم فراوان است!

نخست آنکه حاکمیت انگلستان ناچار شده به اتحاد «مقدس» خود با طالبان پایان دهد. زنگ پایان «تعهد» حاکمیت انگلستان به اسلام و طالبان را هم رسانة انگلیسی «دیلی‌تلگراف» به صدا در آورده! سایت «فرارو»، مورخ 5 دیماه 1386 گزارش می‌دهد، «دیلی‌تلگراف»، به نقل از یکی از اعضای «ام.آی.6»، تأکید کرده، بر خلاف ادعای گوردون براون، سرویس‌های اطلاعاتی انگلستان و طالبان در افغانستان به مذاکره مشغول‌اند! و انگلستان به طالبان آموزش می‌دهد. پیش از انتشار این خبر، دو مأمور بریتانیائی سازمان ملل و اتحادیة اروپا، به جرم ارتباط با گروه طالبان از افغانستان اخراج شده بودند. و خلاصة مطلب، دوران «مجاهد پروری» اینتلیجنت سرویس و سازمان سیا گویا به سر رسیده. و از آنجا که سنگ همیشه به پای لنگ می‌خورد، در سلماس،‌ یک باند قاچاق که تجهیزات ضدشورش وارد کرده بود دستگیر شد. به گزارش خبرهای 16 ایرنا، مورخ 5 دیماه 1386، نیروهای انتظامی از دستگیری یک باند قاچاق خبر می‌دهند:

«یک مقام نیروی انتظامی در سلماس، در جمع خبرنگاران، 570 اسپری اشک‌آور، 34 عدد شوکر برقی همراه با شارژ، و 44 دستبند را ازجمله اقلام توقیف شده [...] ذکر کرد.»

سلماس در آذربایجان واقع شده، و در آذربایجان همانطور که می‌دانیم نفت فراوان است! در نتیجه علاوه بر کشور «خوزستان»، می‌توان یک «کشور» آذربایجان هم در ایران ایجاد کرد! فواید طرح‌های سرشار از نبوغ ناتو، برای تجزیة ایران این است که از یکسو کنترل بر منابع نفتی و آبراه خلیج فارس را تحت نظارت مستقیم سازمان ناتو قرار می‌دهد، و از سوی دیگر، نفوذ روسیه را در ایران، به مناطق شمالی و احیاناً مرکزی محدود می‌کند. در واقع نگرانی سازمان ناتو گسترش نفوذ روسیه است، و به این دلیل آمریکا، ما ملت را به ابزار تأمین منافع ارتش جنایتکار ناتو تبدیل کرده. حال می‌بینیم که، بی‌جهت نبود، سحابی منفور به سوگواری برای آمریکا مشغول شده بود. بله،‌ ریزه خواران سنتی سازمان سیا در ایران، برای حفظ منافع اربابان خود به دست و پا افتاده‌اند: یزدی در سایت زمانه کراوات می‌زند، موسوی در «بی‌بی‌سی» و «پیک‌نت»، «هنرمند» و «چپ» معرفی می‌شود، تا اکبر بهرمانی را طرفدار «تولید» صنعتی معرفی کنند! ولی در واقع، اینان به جز جنایت و چپاول، هیچ «تولید» دیگری نداشته و نخواهند داشت. البته تلاش جلال طالبانی و اربابان‌اش در راستای ایجاد «شرایط ویژه» برای نوکران‌ آمریکا در جمکران، «قابل تقدیر» است، ولی دوران چنین پروپاگاندهای فرسوده‌ای دیگر سپری شده. و نوکران ضدامپریالیست آمریکا در جمکران هم بهتر است هیاهو بر سر هیچ به راه نیاندازند، در واقع با توجه به شرایط فعلی، آنکه می‌باید در انتظار لغو قرارداد الجزایر باشد، شخص «پرزیدنت» طالبانی است!


سه‌شنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۶

نان و «باروت»!
...

سازمان سیا، در صدد بزک کردن چهرة نوکران وفادار خود در جمکران است، تا اینان را مدافعان دمکراسی قلمداد کند. و در همین راستا بود که،‌ سایت گویانیوز، دارودستة بهزاد نبوی را «چپ» معرفی کرد. و بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» نیز، از جنایتکاری به نام میرحسین موسوی، «هنرمند» ساخته و پرداخته بود. عجیب است که امروز، سایت «پیک نت»‌ نیز، همین هنرمند ساخته و پرداختة «بی‌بی‌سی» را «چپ» معرفی می‌کند! به مناسبت کریسمس، این روند «تبدیل فاشیست به سوسیالیست» را هم، بدون تردید می‌باید از معجزات تولد عیسی مسیح تلقی کرد! می‌دانیم که طبق روایات کتاب مقدس، جبرئیل «روح خدواند» را در مریم دمید، و یوسف نجار، ‌هم با توجه به «شرایط»، تصمیم گرفت از مریم جدا شود. چه کسی قادر خواهد بود، با همسر خداوند همخوابگی کند؟! ولی از آنجا که یهوه در واقع «ارباب» است، و دیگران همگی رعیت، فوراً یک فرشته به سراغ یوسف ‌فرستاد که ایشان نمی‌باید از مریم جدا شوند! یوسف هم، به عنوان بندة خدا، ناچار به اطاعت بود.

بله، روابط خداوند با بندگان‌اش، در واقع همان روابط اربابان و رعیت‌ها است. در چارچوب این قوانین نانوشتة الهی، دختران رعایا، شب ازدواج، می‌بایست ابتدا در اختیار ارباب قرار گیرند. و در بعضی مناطق، ارباب «حق» داشت تمام شب را با عروس بگذراند! این «سنت مقدس» را «کوئی‌ساژ» می‌نامیدند. «کوئی‌ساژ»، مشتق از واژة لاتین، «کوکسا» است که در زبان فرانسه به «کوئیس» تبدیل شده، و به قسمتی از پا اطلاق می‌شود که میان استخوان باسن تا زانو قرار گرفته. و در نمایشنامة «عروسی فیگارو»، به قلم نویسندة فرانسوی، «بومارشه»، «فیگارو»، قهرمان داستان، جهت حفظ نامزد خود، تلاش می‌کند این «سنت مقدس» را بشکند. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به معجزات تولد عیسی مسیح.

بله، در این روزهای سرشار از معجزه، پاسدار شریعتمداری هم بر اساس همان «سنت مقدس»، جهت خوش خدمتی به برادر «جوزف لیبرمن»، حمایت این سناتور «متعهد»، «مکتبی» و خصوصاً جنگ پرست از شبه اصلاح‌طلبان جمکران را، «حمایت آمریکا از تندروها» عنوان کرده! البته پس از مطالعة مطلب، متوجه خواهید شد که تیتر رسانة کیهان هیچ ارتباطی با خود متن ندارد. و در واقع پاسدار شریعتمداری از هول هلیم «هریتیج کلاب»، در دیگ افتاده‌اند. البته باید تا حدودی به ایشان حق داد. پیشتر، شتابزدگی و هارت‌و پورت‌های «ژنرال» شریعتمداری را به حساب تندخوئی شخص ایشان می‌گذاشتیم، ولی از دو روز پیش که همسرشان به معاونت وزارت بهداشت منصوب شدند، متوجه شدیم که، «فیلد مارشال» شریعتمداری حق دارند «تندروی» کنند.

چون تحرک فرماندة نظامی، خارج از آشنائی وی با استراتژی‌های جنگی، متکی به نیروئی است که در اختیار دارد: نفرات، اسلحه و خصوصاً مهمات! در صحنة «نبرد» کیهان نیز، پاسدار شریعتمداری، سکان «پروپاگاند» را در دست دارند، نویسنده هم در اختیارشان است. و از آنجا که «هریتیج کلاب»، یا حاکمیت ایالات متحد در سربالائی به افلاس افتاده، و پروپاگاندهای‌اش هم متعلق به عهد دقیانوس است، هارت و پورت پاسدار شریعتمداری کمی غیرعادی جلوه می‌کرد. ولی از دو روز پیش متوجه شدیم که «مارشال» شریعتمداری، اگر چه از نظر نفرات و استراتژی در عمل شکست خورده‌اند، ولی از نظر «مهمات» نان‌شان حسابی در روغن است. بله، پاسدار شریعتمداری، به مصداق «پشت سر هر مرد موفق یک زن وجود دارد»، موفقیت خود را مدیون همسرشان، «عصمت باروتی» هستند، که جهت هارت و پورت، «باروت» کافی در اختیار ایشان قرار می‌دهد. البته بین خودمان بماند، اینکه «پشت سر هر مرد موفق یک زن وجود دارد»، حرف کاملاً نامربوطی است! چرا که، بعضی مردها، به ویژه مردهای ایرانی، فقط به این دلیل موفق می‌شوند که از ترس پدر، تا آخر عمر، پشت سر مادرشان سنگر می‌گیرند. بله، بی‌جهت نیست که حکومت اسلامی موجودیت‌اش به «نوامیس»، به ویژه به «حجاب» نوامیس اینچنین وصله شده.

اگر هریک از برادران، این تکه پارچة جادوئی را روی یک سنگ هم بیاندازند، یک زن مؤمن و مسلمان در برابر خود خواهند داشت. و این «تل محجبه» ثابت می‌کند، برادر مذکور «مادر» دارد، و از آنجا که هر که «مادر» دارد، پدر هم باید داشته باشد، برادر فوق الذکر، دیگر مثل بعضی‌ها، بی‌پدرو مادر نیست! بله، این همه جنجال و هیاهو به راه انداختند تا جهت مبارزه با امپریالیسم، زنان ایران را زنده به گور کنند، و هر روز مشتی سگ‌ هار مؤنث و مذکر را به جان دختران جوان بیاندازند، تا پس از 29 سال لیسیدن چکمة اربابان آمریکائی، تبلیغات انتخابات مضحک‌شان پیرامون بحث در مورد چکمه و کلاه متوقف بماند، تا بتوانند جنایتکار فاشیستی به نام میرحسین موسوی را «چپ» معرفی کنند. بله، این میرحسین موسوی، چنان چپ بود که «میرمحمود موسوی» را هم به عنوان «سفیر»، به بارگاه ژنرال ضیاءالحق در پاکستان ارسال کرد، تا اتحاد چپ جمکران با چپ پاکستان برقرار باشد! اگر میرحسین موسوی چپ است، ژنرال ضیاءالحق هم حتماً کمونیست بوده! و بر پایة چنین «براهینی» است که، می‌توان هم‌صدا با «رادیو زمانه» اعلام داشت، ابراهیم یزدی طرفدار دمکراسی است!

سایت «رادیو زمانه»، مورخ سوم دیماه 1386، گفتگوئی با ابراهیم یزدی انتشار داده که در آن یک عکس «مکش‌مرگ‌ما»، از این پادوی سازمان سیا، با کت و شلوار و خصوصاً «کراوات» به چشم می‌خورد! ابراهیم یزدی، نه تنها کاپشن سبز «انقلابی» و کلاه کذا را کنار گذارده، که از ته ریش کثیف‌اش هم دیگر اثری به چشم نمی‌خورد. ایشان دیگر نمی‌فرمایند، «ما آمده‌ایم تا استبداد 2500 ساله را نابود کنیم!» بله، آن روزها که رسانة کیهان عکس ابراهیم یزدی را در صفحة نخست منتشر می‌کرد، تا این تحفة ارسالی سازمان سیا، با چنین وقاحتی دهان باز کرده، از تاریخ کشورمان سخن بگوید، دیگر به سر آمده. امروز رسانة کیهان، ابراهیم یزدی را دشمن نظام معرفی می‌کند، تا «رادیو زمانه» و دیگر بوق‌های تبلیغاتی استعمار فرصت داشته باشند او را آزادیخواه جا بزنند. این است فواید تبلیغات کیهان: تبدیل جیره‌خوار استعمار به آزادیخواه! البته باید بگوئیم که ابراهیم یزدی نیز به شیوة سحابی، به چانه زدن در مورد «غنی سازی» اورانیوم پرداخته، و از مذاکره با «خانم رایس» هم استقبال کرده. یادآور شویم، همین ابراهیم یزدی، زمانی که به اصطلاح ممنوع الخروج بود، چند سال پیش از سوی اکبر بهرمانی به مصر اعزام شد، ولی ظاهراً از این سفر نتیجه‌ای به دست نیاورد. چرا که دور امثال یزدی در هر حال سپری شده! عدم موفقیت مهره‌های آمریکا دیگر علنی است، در نتیجه، میدان ظاهراً به دست مهره‌های انگلستان افتاده! و به همین دلیل حنازرچوبه، مورخ 4 دیماه 1386، از «جهش» در همکاری‌های جمکران با بحرین، و از «پرش» در روابط با مصر خبر می‌دهد!

می‌دانیم که بحرین تحت کنترل ارتش انگلستان است. و اگر کسی «جهشی» بزند باید مجوز جهش را از ارتش ملکه الیزابت دوم دریافت کرده باشد. ظاهراً حنازرچوبه نمی‌داند که ما می‌دانیم! به همین دلیل در گزارش «جهش» کذا و توافق‌های تجاری جمکران با بحرین می‌نویسد:

«این توافقات به رغم خواست دولت آمریکا صورت گرفته است.»

ولی نمی‌گوید این توافقات به خواست حاکمیت انگلیس صورت گرفته. بگذریم! هدف اصلی از این جهش‌ها فراهم آوردن زمینة چپاول آنگلوساکسون‌ها، از طریق ایجاد «مناطق آزاد تجاری» با بحرین است. مناطقی که دولت ایران کوچکترین نظارتی بر فعالیت‌ آن‌ها نخواهد داشت. در نتیجه، به مناطق جست و خیز استعمار انگلیس تبدیل خواهند شد. ایجاد مناطق آزاد تجاری با بحرین و یا دیگر پایگاه‌های استعمار غرب در خلیج فارس، در واقع تجزیة کشورمان است، که بدون توسل به شیوه نظامی، و از طریق اقتصادی انجام می‌پذیرد. انگلستان، بحرین را هم بدون جنگ و دعوا از کشورمان جدا کرد، و دیدیم که، نتیجه هم بسیار موفقیت‌آمیز بوده. حال نوبت به دیگر مناطق جنوب ایران رسیده که می‌توانند بی‌سروصدا تحت نظارت حاکمیت استعمارگر انگلیس قرار گیرند. منظور از «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» در واقع همین بود که، «جمهوری اسلامی»، با استفاده از «آزادی در مزدوری»، زمینة «‌استقلال» جنوب ایران را فراهم آورد. فراموش نکنیم که، رمالان برای تجزیة ایران به قدرت رسیدند،‌ و جست و خیزهای گورکن‌ها در فناوری هسته‌ای، و ایجاد روابط با بحرین و مصر ریشه در همین سیاست دارد.

می‌دانیم که نیکولا سرکوزی عازم مصر خواهد شد، و امروز علی‌لاریجانی، غلام‌بچة سفارت کذا هم، راهی مصر شد، تا شاید استعمار بتواند محور شکست خوردة «تهران ـ پاریس ـ کاراکاس» را با محور «تهران ـ مصر ـ پاریس» جایگزین کند. بله، پس از سه دهه تحمیل «سیاست انسداد»، توسط سازمان سیا، حضرات مسیر عکس در پیش گرفته، به فکر سیاست درهای باز افتاده‌اند. به همین دلیل انگلستان و فرانسه، به عنوان «پیشکار» آمریکا در منطقه فعال شده‌اند. و البته گورکن‌ها هم در این سیاست استعماری مقام‌شان محفوظ است. و به قول «رهبر»، در داخل به «مهندسی فرهنگی» مشغول‌اند.

آفتاب نیوز مورخ سوم دیماه 1386، سخنان آخوند خزعلی در دانشکدة الهیات تهران را منتشر کرده. خزعلی، مانند دیگر آیت‌الله‌های حکومتی از سواد و شعور کاملاً بی‌بهره است، و در چرندگوئی استاد. وی در سخن‌پراکنی‌های خود، در مورد کشته شدن مطهری و «دانشمندان» اسلام چنین می‌گوید:

«[...] وقتی خبر شهادت مطهری به گوشم رسید اشکانم جاری شد[...] ما دانشمندانی داشتیم که گاه نان و کاهو می‌خوردند»
کد مطلب: 68659

علیرغم سخنان «دردناک» خزعلی، می‌باید قبول داشت که، از نظر آمریکا، مهم‌تر از همه، تداوم سیاست ارعاب ملت ایران است که، پیشتر بر عهدة «سیمور هرش» در نیویورکر بود، و امروز پرچم ارعاب به دست، «مایکل هرش» در نیوزویک افتاده. خلاصه‌ بگوئیم، مایکل هرش از قول «اهود اولمرت» می‌گوید، اگر آمریکا دست روی دست بگذارد، ناچاریم خودمان به تنهائی وارد عمل شویم! البته، اهود اولمرت فراموش کرده که در جنگ 33 روزة لبنان، که هنوز پروستات‌شان قوی بنیه و سالم بود، و ارتش آمریکا هم در کنار ارتش اسرائیل می‌جنگید، چنین افتضاحی به راه افتاد! ولی آنچه باعث شده اربابان «نیوزویک» راه «نیویورکر» را ادامه دهند، این است که آمریکا سعی دارد مانع از اجرای توافق های «آناپلیس» شود! چرا که، این توافق‌ها بر خلاف ادعای نوکران آمریکا در جمکران، تا حدی ضامن منافع فلسطینی‌هااست، و در نتیجه می‌تواند صلح و آرامش در منطقه را نیز تامین کند. حال فکر کنید اگر صلح در منطقه استقرار یابد، گورکن‌ها و اربابان اسرائیلی‌شان به چه افلاسی خواهند افتاد! حتما «اشکان»‌ اولمرت و مهرورزی همزمان «جاری» می‌شود، و هر دو ناچارند به «لقمه‌ای» نان و کاهو قناعت کنند.



دوشنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۶

«سبک» و گورکن!
...

روز 14 دیماه 1357، برابر با چهارم ژانویه 1979، سران آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان در گوادالوپ بر سرنگونی محمدرضا شاه پهلوی مهر تأئید زدند. و تقریباً یکماه پس از نشست گوادالوپ بود که روح‌الله خمینی و همراهان در فرودگاه مهرآباد تخلیه شدند. حکومت اسلامی نیز در تداوم سیاست دوران محمدرضا پهلوی، و در راستای کمک به خرابکاران در افغانستان فعالیت خود را گسترش داد، چرا که، حاکمیت افغانستان در دست کمونیست‌های طرفدار شوروی بود. تداوم عملیات خرابکارانة‌ عوامل غرب در داخل خاک افغانستان، و بحرانی که اشغال سفارت آمریکا در تهران در تاریخ 13 آبانماه 1358 به وجود آورد، باعث شد که روز 3 دیماه 1358، ارتش سرخ افغانستان را اشغال کند. و در واقع پای به تله‌ای بگذارد که گروه برژینسکی برایش تدارک دیده بود. این مختصر را گفتیم تا بازگردیم به مصاحبة ابراهیم یزدی با «ایران گلوبال» که در وبلاگ دیروز هم به آن اشارة مختصری داشتیم.

یزدی در مصاحبة خود، تاریخ اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ را یکسال به عقب کشیده، تا بتواند براندازی سازمان ناتو در ایران را تحت عنوان مبارزه با کمونیسم «توجیه» کند:

« اواخر دسامبر 1978، آمریکائی ها [...] تغییر مسیر دادند [...] افغانستان در اشغال ارتش روسیه [اتحاد جماهیر شوروی] بود [...] بنابراین موافقت کردند که شاه برود، بختیار بیاید و [...] نظریه برژینسکی این بود که [...] تنها نیروئی که می تواند جلوی خطر کمونیسم را در ایران بگیرد، ائتلاف میان نظامیان و روحانیان است[...]»


فعلة فاشیسم، به ویژه نوع کلاهی آن که در «نهضت آزادی» و «جبهة ملی»، ادعای آزادیخواهی هم می‌کند، به مراتب از دستاربندان خطرناک‌تر و سفاک‌تر است. پیشتر، در همین وبلاگ، با نقل مطلبی از وبلاگ «روزبه کلانتری» در مورد شیوة‌ رفتار فاشیستی فروهر با مخالفان، به این امر اشاره کرده‌ایم. و امروز نیز با در نظر داشتن تحریف بیشرمانة وقایع تاریخی توسط جنایتکاری به نام ابراهیم یزدی، می‌پردازیم به اظهارات همکار و همفکر وی عزت‌الله سحابی، که پیشتر به همراه آن 333 تن کذا، ظاهراً خواستار تعلیق غنی‌سازی اورانیوم نیز شده بود.

سحابی در مصاحبه با «فارس نیوز»، مورخ سوم دیماه سالجاری، به دلایلی که بر ما پوشیده مانده، مواضع خود را کمی تغییر داده، می‌گوید، ما نگفتیم دولت ایران غنی‌سازی را به طور کامل رها کند، بلکه می‌‌گوئیم اگر غنی‌سازی، تحریم به دنبال دارد، نباید آنرا ادامه داد. سحابی سپس از فرصت استفاده می‌کند، تا گریزی به صحرای کربلا زده، و ضمن تقدیر از خیانت‌های محمد مصدق، با انتقاد از روس‌ها، کمی هم در شیپور شکستة «جنگ سرد» بدمد، و خلاصه بگوئیم، دمی برای آمریکا بجنباند.

این دوران مصدق چقدر خوب بوده، و ما قدرش را نمی‌دانستیم! البته منظور پدربزرگ‌های نمک ناشناس ماست، که مصدق را «نوکر انگلیس» می‌خواندند، چون از نزدیک در جریان کودتای 28 مرداد قرار داشتند. بله، دوران مصدق، از نظر بعضی‌ها به این دلیل «خوب» بود که، شباهت فراوان به دوران پرافتخار روح‌الله داشت! و امروز که «ژنرال» تاج زاده، خمینی را طرفدار «دموکراسی» معرفی می‌کند، باید بدانیم که مصدق نیز حتماً از طرفداران دموکراسی بوده! و به احتمال زیاد کاشانی و دیگر اوباش عضو فدائیان اسلام نیز در همین چشم‌انداز ارادت فراوان به دمکراسی داشته‌اند، و ما از اینهمه بی‌خبر بودیم! از همه مهم‌تر، آقای سحابی نیز می‌باید از فدائیان دمکراسی به شمار آیند!

البته ما با سوابق درخشان آقای سحابی، و شعارهای «پیشرو» ایشان در باب استقرار «حکومت عدل علی» قبلاً آشنا شده‌ایم، از اینرو، کاملاً طبیعی است که فکل‌کراواتی‌های بازار تهران، به شیوة شیخ بهنود، تاج‌زاده، سیدصادق خرازی و محسن آرمین، به بهانة دفاع از منافع ملی، در واقع به پخش پروپاگاند ضد روسی، ساخته و پرداختة گروه برژینسکی، مشغول باشند. هر چه باشد حکومت گورکن‌ها بنیادش را مدیون آبدارچی لهستانی‌الاصل سازمان سیا است. و عزت‌الله سحابی هم، بر خلاف توهمی که بعضی‌ها به آن دامن می‌زنند، به هیچ عنوان از گورکن‌ها جدا نیست. ایشان همکار و همراه حکومت جنایتکاری است که 29 سال پیش با توطئة سازمان سیا، و با خیانت چپ‌نمایان بر ملت ایران تحمیل شد، تا کشورمان را به عرصة رویاروئی مستقیم جبهة ناتو با اتحاد جماهیر شوروی تبدیل کند. و امروز که اتحاد جماهیر شوروی دیگر وجود خارجی ندارد، جیره‌خواران سازمان سیا، همچنان بر مواضع اربابان خود پای می‌فشارند، بدون آنکه در نظر آورند، برخلاف آمریکا، کشور روسیه با ایران مرز مشترک دارد! و منافع ملی ما حکم می‌کند، که روابط حسن همجواری با همسایة قدرتمند شمالی را، فدای منافع فرضی در رابطه با ایالات متحد نکنیم. بله، مهندس سحابی این واقعیت را فراموش کرده، می‌فرمایند، ما نباید به امید روسیه با آمریکا بجنگیم! این سخنان حکیمانه نشان می‌دهد که در تبلیغات بازاری جماعت، حکومت رمالان، هنوز پس از اینهمه بده بستان با ارتش ایالات متحد در عراق و افغانستان، «فرضاً» در حال جنگ با آمریکا است!

سحابی گویا فراموش کرده، که دو ماه پیش، دولت روسیه با آمریکا «اتمام حجت» کرد که تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای را می‌باید فراموش کند! بله، اگر یک «سیاست‌مدار» چنین مسائل مهمی را از یاد ببرد، فقط نشان از آن است که، در آبدارخانه سازمان سیا خیمه زده! و می‌بینیم که اینکار در حکومت جمکران عملاً به یک «اپیدمی» تبدیل شده. مهندس سحابی، فراموش کرده‌اند که همکار شریف‌شان، ابراهیم یزدی، نقش گروه برژینسکی در تشکیل حکومت اسلامی را عملاً تأیید کرده است. البته ما می‌دانستیم که «سیاست انسداد»، از سال 1976 در دستورکار سازمان سیا قرار داشت، و سرنگونی حکومت پهلوی در راستای همین «سیاست انسداد» الزام‌آور شده بود. اما فعلة فاشیسم، با واقعیت‌های سیاسی بیگانه است. چرا که ویژگی فاشیسم، همان نادیده گرفتن زمان و مکان است. و به همین دلیل، در حکومت فاشیستی، «سکون»، «توهم»، «ابهام» و «حقیقت»، جای پویائی، منطق و واقعیت را می‌گیرد، تا سحابی‌ها به زبان ابتذال خمینی، و با همان بلاهت پیامبرگونه، سیاست جهانی را در دو یا سه جملة کوتاه، و خصوصاً ابلهانه، برای‌مان اینگونه خلاصه کنند:

«اروپا از آمریکا برای ما دشمن‌تر است، روسیه از اروپا بدتر[...] ما نباید به امید روسیه با آمریکا بجنگیم.»

و اگر همانطور که در وبلاگ‌های پیشین نیز گفتیم، چنین سخنان فاشیستی را یک مرحله منطقی به پیش برانیم، خواهیم داشت: «آمریکا از اروپا، و اروپا از روسیه با ما دوست‌تر است، ما باید به امید آمریکا با روسیه بجنگیم!» به زبان ساده‌تر، به همان کاری مشغول باشیم که طی این 29 سال، صورت می‌دادیم: «نوکری» آمریکا! تا گاوچران‌ها بتوانند ضمن چپاول ثروت‌های ‌ملی، کشورمان را همزمان به ابزار فشار بر یک ابرقدرت هسته‌ای و همسایه تبدیل کنند! این صورتبندی‌ که حاج سحابی می‌پسندند، همان شیوة «مقدس» سیاستگذاری «ملی‌ ـ مذهبی‌ها» است! البته آقای سحابی حق دارند! چرا که اگر مردم ایران به فروش زن و فرزند و کلیة خود روی آورده‌اند، این مسائل شامل حال امثال ایشان نمی‌شود. سحابی‌ها گرفتاری خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت و آموزش ندارند، اینان نگران نابودی توحش «عدالت» علی، «بلاهت» حسین‌، و بر باد رفتن «مردم‌سالاری» امام خمینی‌‌ا‌شان هستند!

و در همین چارچوب است که می‌توان سخنان پاسدار محسن آرمین، نوچة بهزاد نبوی را نیز در سایت «امروز» بررسی کرد. محسن آرمین که فراموش کرده حاکمیت ایران از کودتای کلنل رضا خان تا به امروز، یک حاکمیت «نظامی ـ امنیتی» بیش نیست، به یکی از سرداران «توصیه» می‌کند، مانند نظامیان سخن نگوید! اما پایة اصلی سخنان محسن‌آقا، مانند دیگر فعلة فاشیسم، روس ستیزی است. اما جهت کسب وجهه برای پروپاگاند ضدروسی خود، همین فرد، که عمری را به سرکوب و جنایت گذرانده، امروز خود را مدافع آزادی «شهروندان» معرفی می‌کند! البته ما بیانیة «کنگرة» مجاهدین انقلاب اسلامی را پیشتر بررسی کرده‌ایم، و در آن بیانیه هیچ اثری از حقوق شهروندی ندیدیم! گویا محسن آرمین هم فراموش کرده که عضو کدام سازمان است! آرمین ضمن ارائة یک تحلیل کشکی از مواضع روسیه، می‌پرسد، چطور «ولادیمیر پوتین» وقتی در تهران بود، به خبرنگاران نگفت چه وقت سوخت هسته‌ای را به ایران ارسال خواهد کرد؟ پس حالا که سوخت هسته‌ای را ارسال کرده‌اند، حتماً اتفاقی افتاده!

آرمین در ادامة سخنان خود چنین نتیجه می‌گیرد که، روسیه سوخت هسته‌ای به ایران ارسال کرده،‌ تا آمریکا سپر دفاعی در اروپای شرقی نصب نکند! و پس از این نتیجه گیری مسخره، محسن آرمین اضافه می‌کند، «نمی‌توان به روسیه اعتماد کرد!» چرا که، بر اساس نظرات ایشان، روسیه به آمریکا پیشنهاد کرد سپر دفاعی را در آذربایجان نصب کند! محسن آرمین ظاهراً به یاد ندارد که آمریکا برای نصب سپردفاعی در اروپای شرقی، و تهدید روسیه، فعالیت‌های «هسته‌ای ـ نظامی» نوکرانش در جمکران را بهانه قرار داده بود! و به همین دلیل، روسیه پیشنهاد کرد جهت مقابله با تهدید رمالان به اصطلاح «ضدآمریکائی»، سپر دفاعی را در آذربایجان نصب کنند، تا روسیه هم بتواند در این «مبارزه» شریک باشد. عنوان اینکه، آمریکا گورکن‌ها را تهدید به شمار می‌آورد، از طرف امثال محسن آرمین، صرفاً به این دلیل است که، زدن «نعل وارونه»، از وظایف اصلی ریزه‌خواران استعمار در ایران شده. در هر حال، اصل مطلب برای آرمین این است که به طور غیرمستقیم با اصرار بر تداوم غنی سازی، خواهان تحمیل تحریم‌ها بر مردم ایران شود. چرا که، به یاد داریم، «سیاست اقتصادی» سازمان بهزاد نبوی، از نخستین روزهای کودتای 22 بهمن، بر جیره بندی، ایجاد بازار سیاه، ‌ دلالی و احتکار استوار بوده. و در این راستا، سخنگوی سازمان دست ساز اسرائیل می‌گوید، تحویل سوخت هسته‌ای اهمیتی ندارد، تولید سوخت هسته‌ای اهمیت دارد!

البته فراموش نمی‌کنیم که، «تولید» سوخت هسته‌ای، از نظر این «سازمان»، فقط به این دلیل اهمیت دارد که اعمال تحریم‌ها را بر ما ملت «قطعی» خواهد کرد. در غیر اینصورت، همه می‌دانند که حکومت رمالان، سانتریفوژزهای «غنی‌سازی» را نیز مانند بنزین، گندم و گوشت قرمز از کشورهای غربی وارد می‌کند. و همه می‌دانند که، این حاکمیت فاقد فناوری تولید سوخت هسته‌ای ‌است. اگر دست پرورد‌گان اسرائیل بر غنی‌سازی اورانیوم پافشاری می‌کنند، فقط به این دلیل است که می‌پندارند، با تشدید تحریم‌ها می‌توان دوران «شیرین» نخست وزیری میرحسین موسوی را یکبار دیگر تجربه کرد! چون دوران موسوی، عصرطلائی خرابکاران گروه نبوی بود. شاید به همین دلیل است که امروز، بنگاه خبر پراکنی «بی‌بی‌سی»، میرحسین موسوی «هنرمند» را نیز در سایت خود به جهانیان معرفی کرده!

ویژگی جنایتکاران حکومت جمکران این است که به فرهنگ و هنر علاقه فراوان دارند! کمال خرازی، محمد خاتمی، علی اکبر ولایتی، میرحسین موسوی، علی خامنه‌ای، و روح‌الله خمینی همه اهل فرهنگ و هنراند. امروز بنگاه «خبرپراکنی» کذا تعدادی عکس و تفصیلات از میرحسین موسوی تهیه کرده، و این جنایتکار جنگ طلب را تحت عنوان «هنرمند» به خوانندگان خود معرفی می‌کند! البته از آنجا که هنر اصولاً در خانوادة موسوی «ریشه» دارد، همسر ایشان نیز چند سال پیش، با کپی برداری از مجسمة مریم مقدس از یک کلیسا در فرانسه، «مجسمة مادر» را به جهان هنر شیعی‌مسلکان اهدا کرده بودند. البته، «هنر» میرحسین موسوی در مجسمه سازی نیست! ایشان به گفتة «بی‌بی‌سی»، سبک نقاشی «نائیو» را برگزیده‌اند.

واژة «نائیو»، مؤنث صفت «نائیف»، در زبان فرانسه، معانی متفاوتی دارد. در معنای لغوی، «نائیف»، به مفهوم ساده‌لوح، کودن و ناشی، به کار برده می‌شود. اما در سبک‌شناسی هنری، «نائیو» به سبکی اطلاق می‌شود که خود را به شیوة «ابتدائی»، «خام» و «کودکانه» بیان ‌کند. «نائیو»، در نقاشی مکتبی است که با توسل به رنگ‌های تند و شاد، موضوعات بومی و فولکلوریک، مناظر و یا جانواران را با ریزه‌کاری‌های فراوان ترسیم می‌کند.

البته میرحسین موسوی، فقط در نقاشی «نائیو» نیست. ایشان از نظر معماری هم در همان سبک کذا سیر می‌کنند، و به همین دلیل یک بار هم از یک شرکت ساختمانی «اخراج» شده‌اند، چرا که، زیربنای ساختمانی که طراحی کرده بودند، از قضای روزگار، از سطح زمینی که در اختیار داشتند بیشتر بوده! شاید بهتر است بگوئیم، که در عمل، نخست وزیر هنرمند «بی‌بی‌سی»، در سیاست هم پیرو همان سبک «نائیو» است. و خلاصة مطلب، اگر هنرمندانی می‌توان یافت که سبک «نائیو» را به عنوان شیوة بیان هنری خود بر می‌گزینند، میرحسین موسوی، باید به معنای واقعی کلمه «نائیف» باشد؛ شاید «خام‌فکری» در ایشان اصلاً‌ نوعی «جهان بینی» فراگیر به شمار آید! حال اگر «بی‌بی‌سی» بر «هنرمندی» موسوی اصرار دارد، هیچ اشکالی ندارد. در مملکتی که یک روضه‌خوان چون روح‌الله خمینی، که در حد ششم ابتدائی هم به زبان فارسی تسلط نداشت، ادعای شعر و شاعری می‌کرد، موسوی هم باید هنرمند و نقاش باشد! شعر مهوع روح‌الله را که به یاد دارید؟ «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم»! حتماً میرحسین موسوی هم تمامی تلاش خود را به خرج داده، تا با ریزه‌کاری فراوان و استفاده از رنگ‌های تند و شاد، این «تصویر» بسیار «اروتیک» در شعر روح‌الله را بر بوم نقاشی جاودان کند!


یکشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۶

آبدارچی و دست‌درازی!
...
همانطور که پیشتر گفتیم، به دلیل سرسپردگی حاکمیت ایران، و وابستگی نیروهای «امنیتی ـ نظامی» به استعمار غرب، ایجاد آشوب در کشورمان کار بسیار ساده‌ای است. حاکمیت در ایران، از ابتدای استقرار، به بهانة حاکم کردن «نظم»، به «سرکوب» مردم می‌پردازد، تا در درازمدت، با تکیه بر نارضایتی‌ مردم از سرکوب، زمینة «شورش» همیشه فراهم باشد. به این ترتیب کافی است که سازمان‌های امنیتی‌، اوباش جیره‌خوار خود را به عنوان «ناراضی» روانة خیابان‌‌ها کنند، تا استعمار، «انقلابی شکوهمند» سازمان دهد! البته در کمال خوشوقتی، براندازی بهمن 1357 هنوز از ذهن ما زدوده نشده. و به یاد داریم که با انتشار یک نامة مضحک در رسانة مسعودی‌ها، کارخانة رجاله پروری، به قول شیخ احمد خاتمی، «استارت» انقلاب را در قم زد. گویا اربابان حکومت جمکران سعی داشتند به بهانة «16 آذر» هم یک «استارت» دیگر در دانشگاه تهران بزنند، ولی به دلیل پایان «جنگ سرد»، موتورشان خفه کرد! اما همانطور که به یاد داریم، پیش از تلاش جهت ایجاد آشوب در دانشگاه‌ها، اروپائی‌ها به ابراز عشق و علاقه به ایران و اسلام پرداخته بودند.

روز 14 آذرماه، «کلدرولی»، عضو حزب فاشیستی «ائتلاف شمال»،‌ و نایب رئیس مجلس سنای ایتالیا، به ابراز عشق به اسلام و مسلمین مشغول شد! فردای همان روز، دیوید میلیبند، وزیر امورخارجة انگلستان، که مانند بعضی‌ها، یک شبه ره صدساله پیموده، ضمن مصاحبه با «کوریره‌دلاسرا» به ایران اجازه دادند، به تاریخ خود افتخار کند! البته نفرمودند کدام تاریخ؟ مقصودشان تاریخی است که «تاریخی‌ات» دارد، یا همان بی‌بی‌گوزک‌های متکی بر «حقیقت» الهی؟ در هرحال، ایشان پس از صدور مجوز افتخار، تأکید کردند که حتی دست‌شان را نیز دراز کرده‌اند! و ما هرچه فکر کردیم متوجه نشدیم، ایران، برای افتخار به تاریخ خود، چه احتیاجی به دست‌درازی امثال «میلیبند» دارد؟ در هر حال، با توجه به ترقی و تعالی دیوید میلیبند در کشور انگلستان، آنکه باید به تاریخ زندگی خود افتخار کند، خود ‌جناب میلیبند هستند، که جهت آشکار کردن روابط پنهان میان آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک با نوکران‌ ضدامپریالیست‌شان در جمکران اینچنین به تقلا افتاده‌اند:

«ایران حق دارد به تاریخ خود افتخار کند، ما دست خود را دراز کرده‌ایم، کاندولیزا رایس نیز یکسال پیش اینکار را کرده است و حالا باید بررسی‌ها آغاز شود.»

منبع: حنازرچوبه، مورخ 14 و 15 آذرماه 1386

ولی ظاهراً بررسی‌های مورد نظر حاکمیت انگلستان آغاز نشد، چرا که حدود 10 روز پس از افتخار و دست درازی ایشان، روسیه سوخت هسته‌ای را به حکومت اسلامی تحویل داد! و نمی‌باید از نظر دور داشت که، همزمان با تلاش‌های‌ انگلستان برای عادی سازی روابط با گورکن‌ها، آنهم از طریق «افتخار» به تاریخ، در کشور پاکستان نیز مسائل افتخارآمیزی در جریان بود. گفتیم که مسائل پاکستان از این جهت اهمیت دارد که بازتاب آیندة حکومت ایران به شمار می‌رود. در این چارچوب است که آزادی «شهباز شریف»، عضو بلندپایة حزب طالبان‌پرور «مسلم لیگ» از اهمیت برخوردار می‌شود. به گزارش حنازرچوبه، مورخ 15 آذرماه، کمیسیون انتخابات پاکستان، صلاحیت شهباز شریف را به دلیل اتهام وی به قتل‌های متعدد، رد کرده بود. شهباز شریف، متهم است که در سال 1998، زمانی که «سروزیر» بوده، دستور قتل پنج طلبه را در شهر لاهور صادر کرده! و جدیداً همین فرد به قید وثیقه آزاد شده، تا در «انتخابات» پاکستان شرکت کند! بله، می‌بینیم که جهت فساد قضائی، حضور امثال شاهرودی الزامی نیست! و پاکستان هم می‌تواند مثل ایران، به تاریخ خود «افتخار» کند. ولی نه تنها سوخت هسته‌ای دریافت نخواهد کرد، که «والتر هیل»، مقام ارشد مذاکرات هسته‌ای با کرة شمالی، به پاکستان و در واقع به چین هشدار می‌دهد که پرش‌های کرة شمالی به قلة فناوری هسته‌ای را متوقف کنند!

به یاد داریم که روز 16 دسامبر 2007، خبر تحویل سوخت هسته‌ای به ایران از سوی روسیه اعلام شد. حال باز گردیم به وقایع پس از 16 آذر. طبق معمول مرکز آشوب‌ها در دانشگاه تهران قرار گرفته بود. به همین دلیل، روز شنبه هشتم دسامبر، پاسدار حسین شریعتمداری در این دانشگاه، سیرک پرسش و پاسخ به راه انداخت، و در این جلسه، با یک نفر که خود را از اعضای «بسیج» معرفی می‌کرد نیز گفتگوئی داشته. بسیجی کذا، در تجمع فردای همان روز به عنوان «معترض» سخنرانی کرده، و مورد تشویق حاضران قرار می‌گیرد، ولی اینبار خود را از اعضای «تحکیم وحدت» معرفی می‌کند! هنگامی که یکی از خبرنگاران از او در مورد هویت دوگانه‌اش سوال می‌کند، دانشجوی مذکور بجای پاسخ ناپدید می‌شود.
منبع: خبرهای 16 از ایرنا، مورخ 10 دسامبر 2007

بله ساواک از این قماش دانشجونمایان و «طلاب» فراوان در دسترس دارد، و با هم‌اینان تشکل‌های «لات‌سالار» متعدد در کشور سازمان داده. البته دیگر کشورهای منطقه نیز از چنین تشکل‌هائی برخوردارند. و همة این تشکل‌ها نیز خود را «دمکراتیک» و «ضدامپریالیست» می‌خوانند! به عنوان نمونه در کشور پاک‌ها، همة گروه‌های طالبان پرور، به ویژه حزب «مسلم لیگ»، خود را «ضدآمریکائی» می‌دانند! جالب است بدانیم که این احزاب «ضدامپریالیست»، به اتفاق ژنرال «حمید گل»، رئیس سابق سازمان اطلاعات پاکستان، شدیداً با آمریکا مخالفت کرده‌اند!
منبع: ایرنا، مورخ 19 آذرماه 1386

همزمان با ضدامپریالیست شدن طالبان در پاکستان، خبرگزاری رسمی حکومت اسلامی از مبارزات ضدمارکسیستی در ترکیه گزارش می‌دهد! از 19 آذرماه سالجاری، دولت عبدالله‌گل، با حفظ جایگاه ضدامپریالیستی خود، دستگیری و کشتار «مارکسیست‌ها» را نیز در آنکارا آغاز کرده، تا بتواند با خیال آسوده، رفراندوم برای روسری «خیرالنساء» را برگزار کند. و اما حکومت جمکران، هیاهوی فراوانی نیز جهت انعقاد قرارداد حوزة «یادآوران» با شرکت چینی «سینوپک» به راه انداخت و مهر نیوز، مورخ 19 آذرماه 1386 هم یک مقالة مضحک از «نیوزویک» منتشر کرد که در آن «فرید ذکریا»، «فاشیست ـ مسلمان» معروف، جهت برقراری روابط دوستانه میان آمریکا و نوکران‌اش در جمکران، رهنمودهای بسیار ارائه داده. فرید زکریا، از جمله به گورکن‌ها توصیه می‌کند که، دکان فناوری هسته‌ای را با «ملی‌گرائی» پیوند زنند، تا باز هم در راه تحویل سوخت هسته‌ای از سوی روسیه کارشکنی کرده باشند! ولی علیرغم این تلاش‌ها، روز 16 دسامبر، سوخت هسته‌ای به ایران تحویل داده شد، و پس از اظهارات پاسدار حسین شریعتمداری، لاریجانی و اکبر بهرمانی، جهت «خودکفائی» در تأمین سوخت هسته‌ای، که به مصداق «جواب ابلهان خاموشی است»، هیچ پاسخی نیافت، نوبت به «ملی ـ مذهبی‌ها» رسید، تا اینبار با نفی بخش «مذهبی» خود، «ملی» شده، و دامنة عوامفریبی را گسترده‌تر نمایند. ابتدا آقای امیرانتظام، که به دلیل سوابق شان در اوین، محبوبیت فراوانی نزد شوت‌وپرت‌ها دارند، وارد کارزار تبلیغات شدند، و سپس نوبت به ابراهیم یزدی رسید.

ابراهیم یزدی همانطور که پیشتر هم گفتیم به عادت معهود پادوهای سازمان سیا، همواره خود را در منتهی‌الیه حماقت قرار می‌دهد، تا ببیند مخاطب‌اش کیست. و به مصداق «کار نیکو کردن از پرکردن است»، در اینکار چنان پیشرفت کرده که دیگر در همین منتهی‌الیه ایستا شده. حاج ابراهیم در مصاحبه‌ای با ایران گلوبال، یک فرش شش در چهار، با تاروپود چرند و دروغ بافته که بررسی آنرا به بعد موکول می‌کنیم، ولی نقل قسمتی از آن که به «لنین» مربوط می‌شود، خالی از لطف و ظرافت نیست. چون حاج ابراهیم هم، مانند میلانی، پاسداراکبر و دیگر فعلة فاشیسم دل خونی از این لنین دارد. و از آنجا که هست و نیست این جماعت به نوامیس‌شان بستگی دارد، می‌توان حدس زد که حتماً لنین بلائی به سر نوامیس اینان آورده که از «حافظة تاریخی» نوامیس‌شان هرگز زدوده نخواهد شد. البته حاج ابراهیم هم به شیوة دیگر گورکن‌ها، نظرات اربابان‌اش را با توسل به نبش قبر دیگران ابراز می‌دارد. ولی یزدی یک گام از دیگران جلوتر است، چون جهت پرت‌و‌پلا گوئی در مورد لنین، به نبش قبر بهشتی و کیانوری متوسل می‌شود، تا افتضاحی به نام حکومت اسلامی را در ترادف با بلشویسم قرار دهد. می‌دانیم که پس از براندازی بهمن 1357، هر چه لات و اوباش در دستگاه ساواک یافت می‌شد، در رأس هرم قدرت قرار گرفت، تا نابودی «نظم» تضمین شود. به همین دلیل، نخستین اقدام «انقلابی» حکومت روح‌الله خمینی، «اسلامی کردن» توالت‌های دبیرستان رازی بود. چون مردم‌سالاری «دینی»، موجودیت خود را مدیون این مکان «مقدس» است. بی‌جهت نیست که آیات عظام در مورد آداب ورود به آن، با پای چپ، هزاران جلد «پژوهش» «علمی» و «عقلانی» به حوزه‌های علمیه ارائه کرده‌اند. در روایات آمده که وحدت حوزه و دانشگاه، ریشه در همین میادین باید داشته باشد. پس بازگردیم به ابراهیم یزدی، که به نقل از بهشتی می‌گوید:

«این آقای کیانوری[...] داستانی را تعریف کرد، که اعضای کمیتة مرکزی حزب بلشویک رفتند پیش لنین [...] و گفتند می‌خواهیم برای بانک مرکزی یکی را بگذاریم، اما کسی را نداریم، لنین گفت، کسی را نداریم یعنی چه؟ سپس شخصی را که در آبدارخانه کار می‌کرد، صدا زد، حکم به او داد که برو بانک مرکزی [...] البته بهشتی زنده نماند ببیند[...] که این رویکرد چه نتایج دراز مدتی داشت.»

منبع: اطلاعات نت.

ابراهیم یزدی شباهت عجیبی به احسان نراقی پیدا کرده؛ از نظر دروغگوئی و پریشانگوئی! و از این نظر که همواره «نقش» خردمند و خیرخواه را نیز بر عهده می‌گیرد، تا بگوید، بی‌توجهی دیگران به رهنمودهای‌اش، فاجعه به بار آورده. ابراهیم یزدی، مسلماً فراموش کرده که خود وی، مانند «رهبرکبیر انقلاب»، و شرکاء همگی از آبدارخانة سازمان سیا بیرون کشیده شده‌اند! البته، نه به دستور شخصیت ممتازی چون لنین، که به دستور یک لهستانی پادوی حاکمیت ایالات متحد، به نام برژینسکی!