جمعه، خرداد ۰۹، ۱۳۹۳

پینوکیو در وست‌پوینت!



 
پس‌لرزه‌های انعقاد قرارداد زرین «چین ـ روسیه» و انتخابات هند،   لجنزار مطلق‌گرایان را چنان به افلاس انداخت که «پاترنوس» به هذیان‌گوئی افتاده.  لاف‌وگزاف «واشنگتن پست» پیرامون قدرت حکومت زال‌ممد،   و به ویژه «خطبه‌های» باراک اوباما در آکادمی «وست پوینت» ـ  28 مه 2014 ـ   شاهدی است بر این مدعا!   روز چهارشنبه،   رئیس‌جمهور آمریکا بالای منبر رفت و ادعا کرد،‌   ما [آمریکا] با نفوذی که در شکل‌دادن به افکار عمومی جهان داریم،   موفق شدیم،  روسیه را پس از الحاق کریمه در انزوا قرار دهیم و به مردم اوکراین کمک کنیم تا آینده‌شان را انتخاب کنند!   

البته سایت بی‌بی‌سی،  برای حفظ پرستیژ یانکی‌ها خطبه «وستپوینتیه» اوباما را تحریف کرد،  تا مخالفان توحش فتوی‌سالاری «هپی» نشوند!   ولی خوشبختانه،   فروپاشی اتحادشوروی به انحصار محافل ضدلائیسیته بر عرصة ارتباطات پایان داده و به همین دلیل نیز به سهولت می‌توان خط پروپاگاند فتوی‌سالاران را از آمریکا و اروپا به کشور ایران دنبال کرد،  به ویژه در زمینة هنری.

به عنوان نمونه،   پروپاگاند «فرهنگی» رادیوفرانس انترناسیونال در مورد «اسلام التقاطی و برساختة‌ ترکیه»،   که فرهنگ را با «نشستن لات در جایگاه قضاوت ارزشی» در ترادف قرار داد،  اهالی فستیوال کن 2014 را به «راه راست» هدایت نمود،   و لوتی و عنترهای اسلام‌زدة حکومت زال‌ممد را نیز برای تهاجم شدیدتر به ملت‌های ایران و ترکیه بسیج کرد.   این روند انسان‌ستیز که با انتشار یادداشت «بهزاد فراهانی» در مورد نمایش «من،  آنتیگون» آغاز شد،   پیش از دیدار هیئت خبرگزاری فرانسه از صدا و سیمای جمکران  ـ  ایسنا،  مورخ 28 مه 2014 ـ  شدت گرفت.  و اینچنین بود که «مجید مجیدی»،  ضمن پارس کردن به ترکیه،   به بازنشخوار برنامة «فرهنگی» رادیوفرانس پرداخت و در واقع به «استقبال ارباب» شتافت:

«[...] از آن بدتر [...]کشوری مثل ترکیه است که [...] بیش از 90 درصد مسلمان دارد اما فیلم‌ها و سریال‌هائی در آن ساخته می‌شود که همانند اختاپوسی بر روی خانواده‌های همه کشورها چنگ انداخته [...]»
منبع:‌ ایسنا،  مورخ 28 مه 2014،  کدخبر: 93030703233  

همچنانکه می‌بینیم برخلاف ادعای اخیر ملاممدگوبلز،   مبنی بر عدم دخالت در امور دیگران، لات و اوباش حکومت زال‌ممد به پیروی از برنامة «فرهنگی» رادیوفرانس ـ  این رادیو در واقع تحت نظارت لندن اداره می‌شود ـ  برای ملت ترکیه هم تعیین تکلیف می‌کنند،  ‌چرا؟  چون دولت اسلام‌گرای ترکیه،   همچون دستگاه پهلوی دوم فرسوده شده و قدرت سرکوب‌اش را از دست داده!   در نتیجه،   سازمان ناتو وظیفه دارد زمینة براندازی دولت دست‌نشانده و فرسوده را فراهم آورد.   و ازآنجا که در لجنزار مطلق‌گرایان،   «هدف،  وسیله را توجیه می‌کند»،   دولت اردوغان،  در هم‌سوئی با ارباب،  پای در مسیر «خودبراندازی» گذارده.  به همین دلیل بود که جایزة‌ نخل طلائی فستیوال کن به یک کارگردان ترک  تعلق گرفت،   تا او نیز «جایزة» کذا را به «شهدا» تقدیم کند!   و اتفاقاً سناریوی این فیلم برای گسترش پروپاگاند سازمان ناتو بسیار مناسب بود!   اگر در میان تهیه کنندگان فیلم مذکور به نام «ئن.  بی.  سی.  یونیورسال» برخورد می‌کنیم،   جای تعجب نیست!  حال یک مینی‌پرانتز برای سناریوی فیلم محبوب فستیوال کن باز می‌کنیم.   چرا که،  این سناریو بر محور سیاست استعماری تنظیم شده و پیام «جامعة یکدست و آخوند خوب» را به مخاطب ارسال می‌کند!

به گزارش رسانه‌ها،  فیلم «خواب زمستانی»،   در بارة «آیدین»،   هتل‌دار «بی‌رحم و مستبد» در یکی از روستاهای ترکیه است.   البته اینکه یک هتل‌دار «بی‌رحم و مستبد» باشد،   ممکن است با سیاست ناتو در کشور ترکیه بی‌ارتباط به نظر آید،   ولی اقعیت جز این است!   در راستای شعار دستگاه گوبلز ـ   نه شرقی، نه غربی ـ  پروپاگاند «فرهنگی» ناتو،  از یک‌سو دمکراسی ‌‌ـ رهائی انسان از قیمومت خدا،  آخوند،  پدرسالاری و باورهای مردم ـ   را مورد تهاجم قرار می‌دهد،  و از سوی دیگر «سرمایه‌گزار و اصناف» را.   بخش نه غربی شعار هیتلری،  «زن و هنرمند و روشنفکر» را زیر لگد می‌اندازد،‌  و بخش «نه شرقی»،   هم اصناف و سرمایه‌گزاران را هدف می‌گیرد!   دلیل هم روشن است؛   زن آزاد،  روشنفکر،  هنرمند انسان‌محور،   سرمایه‌گزار و اصناف در صورت گسترش حیطة فعالیت‌های‌شان خارج از «قیمومت» آخوند،  و سلطة دولت دست‌‌نشاندة غرب قرار خواهند گرفت!   و این مسئله برای شبکة استعمار مشکل‌آفرین خواهد شد.   به همین دلیل بعضی از شعرای «معاصر» و خیلی «نُقل‌محفل» و مدروز در کشورمان،  به صورت زیرجلکی «اصناف» را هدف گرفته‌اند.

به عنوان نمونه حضرات «قصاب» را با «دژخیم» در ترادف قرار داده‌اند،  حال آنکه «قصاب»، جنایتکار نیست؛‌  وجودش در هر حال لازم است!   در کنار این «شعربافی‌های» فاقد شعور، می‌رسیم به گلة ‌شعربافان ساواک حکومت زال‌ممد.   در گلة کذا چند گروه به انجام وظیفة «الهی» مشغول‌اند.   یک گروه سروده‌های شعرای کلاسیک را به ابزار تبلیغ تعصبات دینی تبدیل کرده و با توسل به سعدی و حافظ و مولوی بساط فروش جنبش‌سبز و مطالبات کنیزالاسلام‌های جمکران را گسترده‌.   گروه دیگر برای فروش تعصبات و تعلقات بومی‌،  ‌شاعران ایران را وسیله قرار داده‌اند.   

به عنوان نمونه،   هفتة‌ گذشته،  برنامة «فرهنگی» رادیوفرانس،  «رضا مقصدی» ـ  ‌شاعر ایرانی ساکن آلمان ـ  را به ابزار فروش روضه و زوزه برای «زادگاه» تبدیل کرده بود،   البته با توسل به چند نمونه انگشت‌شمار از سروده‌های وی!   دلیل هم روشن است؛  روضه و زوزه،  چه برای صحرای کربلا باشد،   چه برای مرز پرگهر و پدر و مادر، ‌ در هر حال «مفید» به حال بعضی‌ها می‌شود.  و ارتباط ایرانی را با شرایط واقعی ـ  زمان حال و مکان مشخص ـ  قطع خواهد کرد.   البته این ارتباط منطقی را به طرق دیگر هم می‌توان گسست.

«تخریب» مستقیم ایرانی،  یا تخریب غیرمستقیم،  از طریق به ارزش گذاشتن ایرانی‌نمایان متعهد و مکتبی،   و یا «مدعیان» لیبرال دمکراسی،  و ...  که از قضای روزگار وجه مشترک‌شان «جمع‌پرستی» است.   یکی بر طبل امت و جمهوری اسلامی می‌کوبد،   دیگری به فروش «ولایت جمهور» نشسته،   و ... و در این روزهای افلاس که شکست جبهة تروریسم بین‌الملل در سوریه،  سنگر آتلانتیسم را فروریخته و رئیس‌جمهور یانکی‌ها را به هذیان‌گوئی انداخته،   یک گروه «خیلی خیلی زرنگ» برای تضمین تداوم برتری آخوند در ایران خیز برداشته.    این گروه،   بدون در نظر گرفتن شرایطی که مصدق بر کشور حاکم کرده بود،‌   همکاری دولت مصدق را با اوباش اسلامگرا نادیده گرفته،   با کوبیدن بر طبل «سلطنت‌طلبی» این «قهرمان ملی»،   برای «راه مصدق» دست به بازاریابی زده‌اند.   جالب اینکه،  هواداران و پیروان همین مصدق «سلطنت‌طلب»،  امروز طرفدار «جمهور مردم» در آمده‌اند!   حضور فدائیان «خیلی زرنگ» اسلام بگوئیم،  گر چه حاکمیت بریتانیا را نمی‌توان با حاکمیت ایران به قیاس کشید،  ولی سلطنت مشروطه،  چه در انگلستان و چه در ایران در هر حال با لائیسیته در تضاد آشکار قرار خواهد گرفت.   اگر در انگلستان دمکراسی بر پا شده،‌  به دلیل عدم دخالت بنیاد سلطنت در امور سیاسی است.   

نیازی نیست که بگوئیم دربار انگلستان یک مجموعة دین‌پرور و وابسته به کلیسای آنگلیکن است و به هیچ عنوان نمی‌تواند مبلغ لائیسیته باشد.   در کشور ایران نیز سلطنت مشروطه در چارچوب سنتی خود می‌باید پاسدار «دین اکثریت» باشد،  و در بهترین حالت به دین اقلیت‌ «احترام» بگذارد!   مشکل اینجاست که سلطنت در ایران نتوانست با تغییرات سیاسی و اجتماعی کشور خود را هماهنگ کرده،  به وظیفة خود ـ  حفظ انسجام ملی ـ عمل کند.  دربار پای به سیاست گذارد،   و کار از همینجا خراب شد.   

در هر حال اگر پیشنهاد زرنگ‌ها را قبول کنیم،  در سلطنت مشروطه و خیلی خوب،   هم  «جایگاه برتر» آخوند شیعه ـ  نظارت بر تدوین و اجرای قوانین ـ  محفوظ خواهد ماند،   و هم روند گسترش تاراج آنگلوساکسون‌ها بهینه خواهد شد!   بی‌دلیل نیست که ساواک زال‌ممد از مدت‌ها پیش «سرود» حکومت سلطنتی بعدی را از آستین در آورده بود!



ساواک زال‌ممد شعری «فاقد شعور» ساخته و از قضای روزگار آن را به «حسن حبیبی» نسبت داده!   در وبلاگ «بمب و بئاتریس» در مورد حسن حبیبی گفتیم که این جانور وحشی از غصة استعفای ملکه ‌بئاتریس ـ  پایان دیپلماسی بمب ـ  دق کرد!  پس جای تعجب نیست که برای چنین موجودی در مسیر دیپلماسی بمب شعر ببافند و در آن ضمن حذف ایرانیان و ایرانی‌ات،  پهنة کشور را نیز به یک «مرز معنوی» و «نیست در جهان» تقلیل دهند.   مرزی که تحت مالکیت بافندة شعر کذاست!   بله،   این است آنچه پس از کودتاهای 28 مرداد 1332 و 22 بهمن 1357 از سرود «ای ایران» باقیمانده:        

«تو ای ایزدی مرز ایران من»   

یادآور شویم سرود «ای ایران» هم در دوران «نورانی» پهلوی دوم تحت بمباران معنوی ساواک قرار گرفت و منفجر شد.  در نتیجة این انفجار،  علاوه بر مصراع «ای ایران،   ای مرز پرگهر»،  تمام سرود در هم شکست.   با تزریق بمب «بهشت برین» و شلیک موشک «شهنشاه»،   به «سرود ای ایران»،   ساواک موفق شد ابعاد ملی و میهنی این سرود را از میان بردارد.   قضیه به اینجا رسید که پس از خواندن «جان من فدای خاک پاک میهنم،  و پاینده باد خاک ایران ما» که به مخاطب می‌گفت ایرانی برای خاک میهن‌اش آمادة جان‌فشانی است،   و در کنار دیگر ایرانیان آرزوی «پایندگی خاک ایران» را دارد،  می‌رسیدیم به «بهشت برین» و پایندگی اعلیحضرت!   خلاصه سرود کذا تبدیل ‌شد به دعا و ثنا و گزافه‌گوئی و  ... و مهم‌تر از همه مدح شاه:                                                  

تو ای پرگهر خاک ایران زمین

که بالاتری از بهشت برین

[...]

بروبوم این ملک پاینده باد

شهنشاه ایران زمین زنده باد

ولی اشتباه نکنیم؛   هنوز روند ایران‌زدائی و حذف ایرانی به پایان نرسیده بود.   «کانون تبلیغات اسلامی» که در دوران پهلوی اول،   تحت نظارت محور «آنگلو ـ  ژرمن» و به «همت» آخوند طالقانی فعالیت می‌کرد،   همچنان «پشت پرده» باقی مانده بود.   جلوی این پرده،   دولت هویدا خوش‌رقصی می‌کرد، و هایده و مهستی،  و ... و دیگر روضه‌خوانان و درویشان مدرن و خاکی و تریاکی برای‌مان آواز می‌خواندند!   ما هم از همه جا بی‌خبر شاگرد مدرسه بودیم،   هر چند هر گاه پای به خیابان‌های «پایتخت» اعلیحضرت می‌گذاشتیم با تمام وجود اسلام سیاسی را حس می‌کردیم.   

ایجاد مزاحمت،   لشکرکشی سینه‌زنان حسینی،   تظاهرات دانشجونمایان در حمایت از آخوند راستگرا و چپ‌گرا و ... و خلاصه،  آنقدر در این بی‌خبری‌ها دست و پا زدیم تا جیمی کارتر «ساده‌زیست» را به کاخ سفید آوردند تا «جهان اسلام» برای‌مان بسازد.   جهان یکدست،   تحت فرمان آخوند.    

جهانی که مادیات و مادی‌ات و واقعیت ـ  انسان در زمان و مکان مشخص را نفی می‌کند.  و اینک پس از گذشت 35 سال از برپائی جهان اسلام «مید.  این.  یو. اس» کشور ایران تبدیل شده به «مرز ایزدی» حسن حبیبی،  پیشخدمت وفادار لجنزار بیلدربرگ.  چه نشسته‌اید که   برای این شعر بندتنبانی،   موسیقی‌دان شهیر،  «دکتر چراغعلی» یک آهنگ هم تنظیم کرده‌اند!   خلاصه همة امکانات برای استقرار «جمهور مردم،   سلطنت مشروطه،  ولایت جمهور» و دیگر حکومت‌های ضددمکراتیک فراهم آمده!   فقط اشکال اینجاست که به دلیل بازگشت روسیه به دیپلماسی جهانی،   آتلانتیسم مفلوک دیگر به آخر خط رسیده؛    و اتحادیة اروپا نه تنها در معرض فروپاشی است،  که به دلیل دنباله‌روی از آمریکا تمام اعتبارش را هم در سطح جهانی از دست داده!   به عنوان نمونه،   اتحادیة‌ مذکور که مدعی حمایت از دمکراسی است،  از شرکت سوری‌های مقیم اروپا در انتخابات کشورشان ممانعت به عمل آورده!   ابتدا این مخالفت غیرقانونی به آلمان و فرانسه محدود ‌شد،   سپس کار به بروکسل کشید،   و اتحادیه اروپا برگزاری انتخابات را در سفارت‌خانه‌های سوریه ممنوع کرد!   در نتیجه،‌  روز 28 مه 2014،   اتباع سوری مقیم فرانسه در فضای باز انتخابات برگزار کردند و جالب اینجاست که این انتخابات با تحریم خبرگزاری‌های رسمی روبرو شده.   

بله،‌  وغ‌‌و‌غ‌ساهاب‌های ارتش ناتو،   فقط آنجائی که مطلوب تفنگ فروش‌ها باشد حاضر می‌شوند!   جای مطلوب هم آنجاست که جنگ و مرگ و تخریب در راه باشد.  بی‌دلیل نبودکه در پائیز 1978،   اینهمه خبرنگار در «نوفل لوشاتو»،    مثل کرم روی سر هم وول می‌زدند.   

کرم‌ها سرمست از رایحة‌ جنگ و مرگ و تخریب تجمع کرده بودند.   ولی در انتخابات سوریه امیدی به کشتار و تخریب و زورگوئی و شعارهای مبهم «نه شرقی،  نه غربی» نیست،  پس چه بهتر که این انتخابات اصلاً برگزار نشود،  تا اتباع سوریه در اروپا بدانند،   دمکراسی چه معنا و مفهومی دارد.   اصولاً «انتخاباتی» که راه بر توحش فتوی‌سالاری و نشستن آخوند در جایگاه قانونگزار نگشاید،   برای آتلانتیست‌ها «مشروعیت» هم ندارد!  اگر چند تا آخوند در این انتخابات با یکدیگر رقابت می‌کردند،   دولت‌های آتلانتیست خودشان هم در رأی‌گیری حضور می‌یافتند و به یک آخوند وحشی‌تر و ابله‌تر از همة‌آخوندهای دیگر رای می‌دادند.   ولی در سوریه این امکان وجود ندارد،   در نتیجه،   باید بپذیریم انتخابات بر دو نوع است؛  انتخابات دمکراتیک،  و به قول ویلیام هیگ و همپالکی‌های‌اش،  «انتخابات مسخره!»

انتخابات مسخره،  انتخاباتی است که راه تاراج و کشتار آنگلوساکسون‌ها را مسدود ‌کند.  حال آنکه «انتخابات دمکراتیک»،  خوب است،  چرا که ‌مثل انتخابات اوکراین،  زمینة جنگ داخلی را فراهم می‌آورد و امکان تغذیة لاشخورهای آتلانتیست را گسترش می‌دهد.   حال اگر به انقلاب شکوهمند جمکرانیان و شبه‌رفراندوم شیخ مهدی بازرگان نیم نگاهی بیاندازیم، خواهیم دید که کودتای کی‌یف در واقع «بازتولید» الگوی 22 بهمن 1357 است.   این الگو با اعتراض مخالفان آغاز می‌شود،  سپس ماشین شهیدسازی به راه می‌افتد،   و فضای منطقی را نابود می‌کند تا «دولت خیابانی» بتواند تشکیل شود.   ژنرال هویزر در ایران از این روند استفاده کرد.   هر چند کیهان جمکران تلاش می‌کند،   ارباب را «مخالف انقلاب» نشان دهد:

«هایزر:  برای سرکوب انقلاب،  قتل عام ضروری است»
منبع:  سایت کیهان،  مورخ 9 خردادماه سالجاری

پس از تولید انبوه «شهید» و برپائی دولت خیابانی،  یک انتخابات بیخ‌دیواری برگزار می‌شود تا به سرکوب نظامی مشروعیت دهد.   در ایران کردها،  ترکمن‌ها و عرب‌زبانان متحمل این سرکوب استعماری شدند،  در اوکراین نیز مشابه همین برنامه به اجرا در آمده.   ارتش اوکراین با حمایت مستقیم آمریکا به کشتار ساکنان «غیرخودی» مشغول شده.  و این جنایات رسماً مورد تأئید وزارت امور خارجة یانکی‌ها قرار گرفته!   

به گزارش آسوشیتدپرس،   مورخ 29 مه 2014،‌  جنیفر پساکی،   سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا از محکوم کردن کشتار شهروندان اوکراین توسط ارتش کی‌یف خودداری کرد!   حمایت یانکی‌ها و متحدان خیلی متمدن‌شان در اروپای غربی از وحشیگری و خشونت هیچ تعجبی ندارد.   آتلانتیسم بر پایة سرکوب انسان و به زیر پای گذاردن لائیسیته شکل گرفته.   و به همین دلیل فستیوال کن جایزة نخل طلائی را به فیلم «خواب زمستانی» اهداء کرد.

پیام فیلم کذا این است که «نویسنده می‌باید به باورهای جمع احترام بگذارد!»  در این فیلم یک پرسوناژ لائیک وجود دارد به نام آیدین.   پرسوناژ آیدین هنرپیشه‌ای بوده که در یک روستای ترکیه به هتل‌داری روی آورده،   و همزمان در روزنامة محلی هم در مورد «تاریخ ترکیه» مطلب می‌نویسد.  آیدین با زبان گزافة آخوند هم سر سازش ندارد،   و خلاصه تبدیل شده به «پرسوناژ منفور» فیلم!   بله،   در این فیلم پرسوناژ لائیک یعنی هنرمند،   نویسنده و هتلدار تصویر منفورعام پیدا می‌کند؛   خواهر اوست که همچون آنتیگون،   طرفدار احترام به باورهای جمع است،   و پرسوناژ آخوند هم تصویر دلپذیر مسالمت‌جو و آشتی‌نواز دارد!   جایزة «نخل طلائی» را بی‌جهت اهداء نمی‌کنند؛   این جایزه به فیلم‌های «مردمی» تعلق می‌گیرد.   و این است دلیل اعدام ناگهانی امیر خسروی!

امیرخسروی،  بر اساس آنچه در رسانه‌ها آمده،   برای پیش بردن کارش در ادارات دولتی ناچار بوده رشوه بپردازد؛   مسلماً رشوه‌دهندگان در ایران کم نیستند.   ولی امیرخسروی به همین دلیل اعدام شد تا دریافت‌کنندگان متعهد و مکتبی رشوه بتوانند همچنان با خیال آسوده در ادارات به کارشان ادامه دهند.  چرا که  این بساط ـ  فساد اداری ـ  در واقع بخشی است از سیاست استعماری جهت ابتر کردن ساختار دولت و همزمان ممانعت از حرکت سرمایه در کشور.   اگر امیر خسروی بجای باشگاه ورزشی و غیره،   برای مسجدسازی و اعزام زائر به عتبات و مکه و مدینه رشوه ‌داده بود،  هیچ مشکلی پیش نمی‌آمد.  چرا که ساختن مسجد،  و اعزام لات‌ولوت برای زیارت پول‌ها را به سوی حوزة علمیه هدایت می‌کند و نهایت امر این سرمایه‌ها به سوی عربستان سعودی سرازیر خواهد شد،   و سر از بانک‌های لندن و واشنگتن در می‌آورد.  بله،  به قول لات و در باور جمع «پول که خوشبختی و شادی نمی‌آورد»،  چرا در ایران خرج تفریح و تولید و باشگاه و کافه و رستوران و ... شود،   چه بهتر که این پول کثیف را در بانک‌های آمریکا و انگلستان رها کنیم و برویم در صحرای حجاز سنگ به شیطان بزنیم.

بجای سنگ زدن به شیطان می‌توان به درگاه «الله و یهوه و غیره» هم دعا کرد؛  باشد که بیماری روانی باراک اوباما و مرض کوری و کری خبرسازان فاضلاب احترام به ادیان شفا یابد.  چرا که،  اگر مالیخولیای اوباما به همین منوال رشد کند،   روزی از همین روزها ادعای پیامبری می‌کند،   و بی‌بی‌سی هم این خبر «مهم» را از ما پنهان خواهد کرد.  

سه‌شنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۹۳

هپی و کپی!




محفل «کارتر ـ برژینسکی» که 35 سال پیش با تکیه بر دکان پررونق پدرپرستی آخوند شیعه ـ مبارزات موهوم حسین و زینب با ظلم و ستم ـ  موفق شد «انقلاب» به راه اندازد و آخوندجماعت را بر ملت ایران حاکم کند،   اینک برای تکرار همین سناریوی استعماری به اسطوره‌های ایرانی و تراژدی‌ یونان باستان متوسل شده.   و برای تکرار سناریوی غرب،  چه بهتر از ترکیب دو تراژدی «درفش کاویانی» و «آنتیگون!»  هر دو تراژدی «شورش» و «اولویت پیوندهای خانوادگی» را به ارزش می‌گذارد.   «درفش کاویانی» برای ایرانیان نمادی است شناخته شده و محبوب،   و پرسوناژ آنتیگون هم برای لات‌های مونث و مستفرنگ جمکران جذابیت دارد!  چرا که،  این پرسوناژ در واقع نوع گزافة «زینب» بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان است که برای «ادای احترام» به جنازة برادر،  زندگی‌اش را فدا می‌کند!  برای به ارزش گذاشتن این الگوی توحش،  بوق دانشجونمایان حکومت زال‌ممد به «بهزاد فراهانی»،  پدر «گاف شیفته»،   تریبون داده تا ایشان بتوانند مانند دوران نورانی «امام روشن ضمیر» میرحسین موسوی،  برای ارباب «شیرین زبانی» بفرمایند:

«[...] دختران میهن ما می‌خواهند آنتیگون باشند و نافرمان.  خواسته‌ای مقدس دارند و در تامین این خواست حتی ممکن است با پدر هم سر دوستی نداشته باشند[...]»
 منبع:  ایسنا،  مورخ 27 مه 2014،  کدخبر: 93030602675

نمی‌دانستیم یک مرد 69 ساله که ارواح شکم‌اش در عرصة «هنر» فعالیت دارد،   نه تنها‌ «از خواست دختران میهن» آگاه شده که برای این خواست موهوم،  «تقدس» هم قائل است!   جالب اینجاست که «خواست‌های جمعی» و موهوم مطلوب محفل شیخ‌وشاه هرگز از عرصة پوچیات و معنویات فراتر نمی‌رود.   به عبارت دیگر،  شیخ‌الله و شاه‌الله هرگز با مطالبات مادی ایرانیان کاری ندارند؛   و در این میانه،   اگر داس‌الله ادعای طرفداری از حقوق کارگر می‌کند،   فقط برای ستایش دیکتاتوری،  و همزمان توجیه مخالفت آخوند و آتلانتیسم با «دمکراسی» است!   

بله،  مخالفت با دمکراسی،  وجه مشترک داس‌الله،  شاه‌الله و حکومت زال‌ممد است.  به همین دلیل نیز در واکنش به کلیپ «هپی»،   حکومت زال‌ممد و مخالف‌نمایان‌اش به اجماع رسیده،   جملگی «خفقان» اختیار کرده‌اند!  اربابان‌شان هم در لندن و واشنگتن به «ارعاب و شایعه‌پراکنی و سفسطه و مغلطه» اکتفا می‌کنند.   اگر نیم‌نگاهی به سایت‌های فارسی‌زبان در حوزة فرهنگی ناتو،   به ویژه سایت‌های رادیوفردا و بی‌بی‌سی بیاندازیم،   خواهیم دید که کلیپ «هپی» حسابی حال‌شان را گرفته.   این است دلیل آویختن سایت ایسنا به خشتک «بهزاد فراهانی»،  و بازاریابی اوباش جمکران برای «بهزاد نبوی!»   

وجه مشترک هر دو «بهزاد»،  چپ‌نمائی،  هواداری از «انقلاب»،  و ارسال فرزند به بارگاه ارباب حکومت زال‌ممد است!   به عبارت دیگر،‌  ایندو در محفل «شیخ‌وشاه» لنگر انداخته‌اند.  باری  بازاریابی برای «بهزاد نبوی» که در سایت‌ «جهان نیوز»،  مورخ 4 خردادماه سالجاری،  همزمان با انتخابات پارلمان اروپا آغاز شد،   در مطلبی تحت عنوان «بازخوانی کارنامه و رویکردهای بهزاد نبوی»،   در واقع خانوادة «غیرمذهبی» و «شاه‌دوست» وی را به ارزش می‌گذارد.    حال آنکه در سایت چپ‌نمای «اخبارروز»،  بساط فروش «چریک پیر» گسترده شده.

بله،   ‌تروریست سرشناس دوران پهلوی که در حکومت جمکران با حفظ سمت به تاراجگری اشتغال دارد و از طریق پسرش درکانادا به دلالی برای غرب ادامه می‌دهد،  در سایت چپ‌نمایان تبدیل شده به «چریک پیر»،  چرا؟   چون محفل «شیخ‌وشاه» بدون «قهرمان» کارش پیش نمی‌رود.   زمانیکه بهزاد نبوی در شایعات «زندانی سیاسی» بود،   لقب «چریک پیر» به طالقانی و شیخ مهدی بازرگان ـ  پادوهای «کانون تبلیغات اسلامی» ـ  تعلق داشت،  و امسال هم به مصداق جایگزینی کله‌پز با سگ،   جایگاه کله‌پز به بهزاد نبوی تعلق گرفته.   باشد که گوسفندالله به کمبود «قهرمان» دچار نشود!   چرا که لجنزار متعفن مطلق‌گرائی عرصة «قهرمان» پروری و مرگ‌پرستی است.   به همین دلیل با تئاتر کمیک و رمان سرستیز دارد.   در وبلاگ‌های پیشین به کرات گفته‌ایم،    تضاد اسطوره‌فروشان با کمدی به دوران افلاطون و ارسطو بازمی‌گردد،   و «رمان‌ستیزی» هم بر همین چارچوب متحجر تکیه کرده.   انتشار «نامة» منتشر نشدة احمد شاملو در سایت بی‌بی‌سی را که فراموش نکرده‌ایم؛   در نامة کذا همچنانکه در وبلاگ «فتوی ادبی» هم گفتیم،   ادعای مضحک «برتری شعر بر رمان» صریحاً مطرح شده؛   اینک بهزاد فراهانی در ایسنا ـ  خبرگزاری خط امام ـ  به بازنشخوار همین پیام وحشیانه نشسته:

«[...] تئاتر سوسن رحیمی [...] راستگو [...] مهربان [...] تازه و با طراوت است.  و [...] از آلودگی مبتلائی امروز نمایش که بر اصول خنداندن تماشاگر [...] پورنوگرافی وقیح و بی‌اخلاقی دوری جسته [...] سوسن رحیمی نه قول می‌دهد شما را به خنده‌های الکی و لوس و لوث دعوت کند و نه بر این قرار است که عقده‌های سکسولوژیک خود را در مقابل تماشاگر کالبدشکافی کند[...] او تنها دلبسته‌ی تئاتر سالم میهنش است[...]»
منبع:  ایسنا

تئأتر «راستگو و مهربان»،   که از آلودگی «خنداندن تماشاگر» و خنده‌های «لوس و ننر و لوث» هم مبری است،   در واقع همان تئاتر «کربلای حسینی» باید باشد.   تئاتری که نوعی «زینب‌فرنگی» را به ارزش  می‌گذارد که همچون آش‌فروش‌های جمکران «مردستیز» و «مادرپرست» است.  در واقع،   با انتشار این ترهات،   سایت ایسنا،  بساط فستیوال کن را به جمکران آورده.   چرا که،   امسال فستیوال کن «زن‌نمایانه» بود!   حضرات جایزة نخل طلائی را به «شهیدپروری» در ترکیه اختصاص دادند،  و «جایزه بزرگ» را هم به ابزار تقدیر از زنان  محفل موسولینی تبدیل کردند!  آورده‌اند که «جایزة بزرگ» را به یک زن جوان ایتالیائی دادند تا ایشان جایزه را از دست‌های سوفیالورن دریافت کند!   خلاصه،   هیئت داوران فستیوال کن پای‌شان را از محدودة «پاترنوس» بیرون نگذاشتند.   

نمایش ژیل ژاکوب و لیلا حاتمی هم بخشی بود از همین محدودة توحش فستیوال کن.  فستیوالی که یک روز پیش از موعد مقرر به پایان رسید،  تا مزاحم «انتخابات پارلمان اروپا» نشود!   انتخاباتی که در فرانسه و انگلستان ـ   دو کشور سیاستگزار اتحادیه اروپا،  فاشیست‌ها را در جایگاه «ممتاز» قرار داد و مکان مذاکرات گازی «روسیه ـ اتحادیه اروپا» را از بروکسل به برلن منتقل کرد.   نتیجه این شد که در فردای این انتخابات،   بعضی‌ها ناچار شدند علاوه بر عقب‌نشینی هول‌هولکی در زمینة مذاکرات هسته‌ای و مبارزه با تروریسم،   سردار رادان،  مسئول آشوب‌های 1388،  و به ویژه مسئول «برنامة» رعایت «حجاب»،  یعنی پایه و اساس دکان هویت‌طلبی ملاممد خاتمی را هم مثل گوسفند «قربانی» کنند! 

بله،   هنوز طنین زوزة هویت‌طلبی محمد خاتمی و عوعوی امنیت اخلاقی و «حجاب مطلوب»   سردار رادان خاموش نشده بود،  که بوق وزارت امور خارجة بریتانیا سراسیمه و به نقل از منابع نامشخص،  خبر رفتن سردار را منتشر کرد:

«[...] به گزارش چند خبرگزاری ایران،  اسماعیل احمدی مقدم،  فرمانده پلیس ایران،  حسین اشتری را به جای احمدرضا رادان به عنوان جانشین خود منصوب کرده [...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 26 مه 2014 

انتشار خبر «رفتن سردار رادان» در بی‌بی‌سی در واقع به معنای برچیده شدن دکان «جنبش سبز» یا بهتر بگوئیم دکان «بازگشت به دوران نورانی امام» و صدر کودتای 22 بهمن 57 است.   چرا که دست‌هائی «نامرئی» سردار رادان،   مسئول حفظ هویت اسلامی و دفاع از نوامیس و مزخرفات مشابه را یک سال پیش از کودتای هیزاکسلنسی در کنار احمدی مقدم قرار داده بودند تا زمینة آشوب را فراهم آورد:

«[...] آقای رادان از سال 1387 جانشین آقای احمدی مقدم بود[...] احمدرضا رادان پیش از این [...] فرمانده پلیس تهران بود[...] پلیس ایران [...] به کنترل پوشش شهروندان،  به ویژه زنان و دختران،  می‌پردازد[...]»
همان منبع

همچنانکه می‌بینیم سردار رادان برای حفظ دکان «هویت» ملاممد خاتمی،   وظیفه داشتند جوانان و به ویژه زنان را در شهر تهران سرکوب فرمایند.   و این سرکوب نه تنها در سطح جامعه که در خانه‌ها نیز اعمال می‌شد.   تهاجم به میهمانی‌های مختلط،  و توهین و دستگیری و ضرب و شتم افرادی که جسارت کرده و نمی‌خواستند در لجنزار متعفن «هویت» پرافتخار محمد خاتمی دست و پا بزنند،   از شیوه‌های رایج سرکوب فرهنگی ایرانیان بود که با «انقلاب» محفل «کارتر ـ برژینسکی» به کشورمان «صادر» شده.   و فستیوال کن،   پس از گذشت 35 سال،   همچنان به بازاریابی برای همین کالای بنجل مشغول است.  حال بهتر است اندرونی سازمان ناتو را رها کنیم،   و بازگردیم به عقب‌نشینی پاترنوس در عرصة «هویت‌طلبی» و مذاکرات هسته‌ای.     

عقب‌نشینی در زمینة ‌مذاکرات هسته‌ای همچنانکه در وبلاگ «هپی و هیپی» گفتیم،   با تغییر نمایندة «سخت‌گیر» فرانسه آغاز شد.   تغییری که عمال حکومت زال‌ممد را در بهت و حیرت فرو برد و سرانجام اینان علی‌خامنه‌ای را به میدان آوردند تا ضمن انتقال «جهاد موهوم‌اش» به مذاکرات کذا،   مخالفت با این مذاکرات را با «خیانت» در ترادف قرار دهد و دکان ملاممد خاتمی را تخته کند.   اینچنین بود که گوبلز جمکران ناچار شد ضمن برچیدن دکان صدور انقلاب،   همزمان چند بار تغییر سنگر دهد و به گدائی کمک و مساعدت ارباب بنشیند!

خاتمی،  ضمن ابراز ارادت به آمریکا ـ  همان آمریکائی که طی 8 سال جنگ استعماری،  گوبلز جمکران در رسانه‌ها با آن در نبرد بود ـ  حساب‌اش را از برنامة تهاجم نظامی آمریکا به ایران هم جدا کرد و دست به فروش «اسلام خوب و انقلابی» زد؛   از مذاکرات هسته‌ای و دولت حسن فوتبال نیز «حمایت» به عمل آورد:

«[...] یکی از اهداف مهم آمریکا در اشغال عراق و افغانستان [تهاجم به ایران] بود.  از اشتباهات بزرگ غرب و بخصوص آمریکا این است که ایران را مشکلی می‌داند که می‌خواهد آن را حل کند!   در حالیکه [...] با ایران می‌شود بسیاری از مشکلات را حل کرد [...] توافق دور از دسترس نیست،  دولت جدی است و رهبری هم حمایت می‌کنند [...] صدور انقلاب به این معنی هست که وقتی یک ملتی آزادی‌خواه [...] باشد[...] پیروز می‌شود.  این می‌تواند برای ملت‌های دیگر سرمشق باشد ولی به معنای دخالت نیست[...]»
منبع:  پیک نت،  ‌مورخ 5 خردادماه سالجاری

همچنانکه می‌بینیم،  ‌گوبلز جمکران که طی 8 سال عربدة «راه قدس از کربلا می‌گذرد» را در روزنامه‌های تحت نظارت‌اش در وزارت ارشاد سر داده بود،   امروز نه سخنرانی‌های مداخله‌جویانة مرجع تقلیدش روح‌الله خمینی را به رسمیت می‌‌شناسد،  و نه می‌خواهد انقلاب‌اش را به سراسر جهان صادر کند.  ساده‌تر بگوئیم،  گوبلز در واقع به «غلط کردم» افتاده و می‌کوشد با فاکتور گرفتن از «جنبش سبز»،   دکان اصلاح‌طلبی‌اش را به بساط حسن فوتبال بچسباند:          

 «[...] پیام دوم خرداد هم همین بود،   این چنین اسلامی را می‌دید.   این چنین انقلابی را می‌دید [...] برای همه ملت ایران سربلندی می‌خواست [...] معتقدم پیام 24 خرداد هم همین‌ها بود [...]»
همان منبع

می‌بینیم که،  خاتمی «معتقد» شده،   پیام «تف سربالای جمعی» همان پیام دوم خرداد بوده!   حال آنکه برخلاف محمد خاتمی،  حسن روحانی از روی اجبار رسماً در برابر دکان جنبش سبز ایستاده!   در واقع محمد خاتمی از شدت ترس،   به آغوش دولت روحانی پناه برده و برای خود رسالت نوین تعیین می‌کند!   گوبلز جمکران می‌خواهد «برای همه» امنیت و آزادی قانونی تأمین کند؛   همة مزایای جهان پیشرفته را داشته باشد؛   ولی «مشکل فرهنگی» سد راه تحقق این الگوی «نیست‌درجهان» ایشان شده:

«[...] ما انقلابی هستیم [...] رسالت انقلابی ما این است که [...] الگوئی بسازیم که [...] آزادی‌های قانونی دارد [...] امنیت برای همه وجود دارد[...] تساوی همه افراد در برابر قانون تامین می‌شود[...] همه مزایائی که در دنیای پیشرفته دارد باید داشته باشیم [...] دغدغه‌ای که نسبت به بعضی ظواهر هست به باطن داشته‌ایم؟ [...]  این است مشکل فرهنگی ما.»
همان منبع

با نگاهی دقیق‌تر به این شعارهای پوچ درمی‌یابیم که یک‌بار دیگر،   گوبلز جمکران برای تصفیه و حذف خیز برداشته،   اینبار به بهانة «تصفیة باطن!»   بله،   تاکنون ظاهر ایرانیان اشکال داشت،   اینک باطن‌شان هم اشکال پیدا کرده،  و همین اشکال فرهنگی سد راه «رسالت پیامبرگونة» ملا ممد گوبلز شده!   به عبارت دیگر،  تا آ‌نجا که به محمد خاتمی مربوط می‌شود،   با ایجاد «دادگاه‌های تفتیش عقاید» و شستشوی باطن فاصله‌ای نداریم!  گویا محمد خاتمی و اربابان‌اش به این توهم دچار شده‌ا‌ند که تداوم روال گذشته در ایران ـ گسترش توحش و سرکوب ـ ‌ امکان‌پذیراست!   ولی به استنباط ما حضرات کور خوانده‌اند!   اگر چنین امکانی وجود می‌داشت،   در فردای انتخابات پارلمان اروپا،   مم‌جواد ظریف در استانبول،   بن‌بست مذاکرات را تکذیب نمی‌کرد؛   سردار رادان برکنار نمی‌شد؛   و حسن روحانی هم با تأکید بر «مبارزه با تروریسم» ـ  هر چند به نام دین ـ  در عمل یک «اخفش» جانانه به ملاممد خاتمی تحویل نمی‌داد:

«روحانی: باید در مقابل تروریسم به نام دین بایستیم [...]»
منبع:  روزآن لاین،   26 مه 2014

اگر به یاد داشته باشیم محمد خاتمی،   طی عربده‌جوئی و زوزة «افتخار» به لجنزار هویت‌اش،  مبارزه با تروریسم را با «خشونت» در ترادف قرار داده بود.   در وبلاگ «هپی و هویت» گفتیم که گوبلز جمکران مانند گوبلز دستگاه هیتلر،   در واقع به سوی مسکو پارس می‌کند.  و اینک که حسن روحانی ناچار شده از «مبارزه با تروریسم» حمایت به عمل آورد،  در واقع از دارودستة محمد خاتمی ـ  این گروه از طریق پاسدار محسن آرمین به محفل بهزاد نبوی وصل شده ـ  و به ویژه از داس‌الله یک گام‌ دیگر فاصله گرفته.  آنهم داس‌اللهی که به دوران نورانی روح الله خمینی بازگشته و یک‌بار دیگر پوشش زنان را «ثانوی» ارزیابی کرده.  فرصت طلائی برای بازنشخوار مطالبات داس‌الله را دکان آزادی‌یواشکی فراهم آورد.  ولی در هر حال جای تعجب نیست،  داس‌الله به بازنشخوار شعارهای دوران نورانی کودتای 22 بهمن 1357 عادت کرده،  و ادعا می‌کند،  آزادی ابعاد مختلف دارد که در «قانون اساسی» جمکران آمده:

«[...]آیا آزادی فقط محدود به حجاب خانم‌ها است یا وجوه دیگری هم دارد؟  که البته دارد:

 آزادی بیان و رسانه‌ها، آزادی انتشار کتاب بدون ممیزی،  آزادی تشکیل احزاب، آزادی تشکیل سازمان‌های مردم نهاد،  آزادی تشکیل سندیکاها، آزادی در انتخاب کاندیداهای مطلوب برای ریاست جمهوری،  مجلس،  شوراهای شهر و آزادی های دیگری که در قانون اساسی تشریح و تضمین شده و فهرست کردنشان در مجال این نوشتار نیست[...]»
منبع:  پیک‌نت،  مورخ 26 مه 2014 

گویا عوام‌فریبان حرفه‌ای برای نوع ویژه‌ای از آزادی الویت قائل شده‌اند.   ولی در واقع،  اینان با هدف کسب مقبولیت برای استبداد است که بر طبل آزادی می‌کوبند.  و در همین راستا یک اصل اساسی را نادیده می‌گیرند،   و آن اینکه پایه و اساس «آزادی بیان»،  حق انتخاب آزاد انسان است.   و احکام توحش شرع،   در هر حال «انسان» را به رسمیت نمی‌شناسد،   چه رسد به «انسان آزاد!»

در فرهنگ دهخدا واژة «کَپی»،  به معنای «میمون» آمده.   و میمون همچنانکه می‌دانیم حیوانی است که به «تقلید» از دیگران شهرت دارد.   تفاوت میمون با کَپی‌های پاترنوس این است که میمون،   نه ادعای هنر و فرهنگ و تمدن دارد و نه ادعای برتری.   میمون حیوان است؛   ادعای مأموریت و رسالت و وظیفة الهی و غیره هم ندارد،  زمان حال را به سوگ گذشته نمی‌گذراند،   و هرگز در جایگاه قضاوت ارزشی نمی‌نشیند!   داس‌الله که در تمام امور صاحب‌نظر است،  بجای ایفای نقش «کَپی» و معلق زدن مداوم برای آتلانتیسم،    اگر شهامت دارد،   نظرش را در مورد کلیپ «هَپی» ابراز کند!   آنوقت معلوم خواهد شد «آزادی» مورد نظر داس‌الله  تا چه حد با الگوهای انسان‌ستیز آخوند همگنی دارد!   به این ترتیب ایرانیانی که لات‌بازی داس‌الله در صدر کودتای 22 بهمن 57 را از نزدیک شاهد نبوده‌اند،   درخواهند یافت که 35 سال پیش،  توسل این حضرات به «آخوند» چه دلیلی داشته!

ز کَپی در جهان ناپارساتر
ز سگ رسواتر و زو بی‌بهاتر     
(ویس و رامین)

یکشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۹۳

هپی و هوچی!




در بروکسل که از قضای روزگار مقر سازمان ناتو هم هست،  تهاجم مسلحانه به «موزة یهودیان» چند قربانی بر جای گذاشت و مهاجم هم موفق شد بگریزد!   خلاصه،   همزمان با سفر «غیرسیاسی» پاپ به منطقة ‌خاورمیانه،   بعضی‌ها در اروپا به یاد دوران نورانی برتری‌طلبان نازی افتاده‌،  اروپای یکدست و «بدون یهودی» می‌طلبند.  همان‌ها که طی سدة اخیر از «اسلام سیاسی» در کشورهای مسلمان‌نشین،  به ویژه در ایران حمایت کرده‌اند،   و این پشتیبانی به گواهی آنچه در فستیوال کن شاهد بودیم،   همچنان ادامه دارد.  پس بدانید و آگاه باشید که کلیپ «هپی»،   به «شادی» مجریان‌اش مرتبط می‌شود،  و با اعتقادات ایرانیان ـ که همه شیعه هستند ـ  هماهنگی ندارد!   این پروپاگاند ابلهانه بخشی است از روند «پوچ‌سازی» که آتلانتیست‌ها گسترة‌ انسان‌ستیزش را در فستیوال کن علنی کردند.      

در آخرین دورة‌ ریاست «ژیل ژاکوب» بر فستیوال کن،   علاوه بر گسترش دامنة لات‌بازی «سنتی» با حکومت زال‌ممد،   فستیوال مذکور به دلیل برگزاری انتخابات اروپا،  یک روز پیش از موعد مقرر به کارش پایان داد،   و جایزة نخل طلائی را هم به یک کارگردان ترک داد و ایشان هم بلافاصله جایزة کذا را به «شهدا» تقدیم کردند!  به این ترتیب،   روشن‌تر شد که فستیوال «معتبر» کن همچنان در «راه راست» ضدلائیسیتة‌ ارتش آدمخوار ناتو گام برمی‌دارد؛  با «آزادی بیان» سر ستیز دارد؛   برای «هنر ایدئولوژیک» له‌له می‌زند،   و خلاصه انسان را «تحت قیمومت» می‌خواهد.   این است چهرة واقعی فستیوال 67 سالة کن.

البته دیگر فستیوال‌های حوزة‌ ناتو نیز در همین مسیر سیاست‌زده گام برمی‌دارند،  ولی خوب در سیاست‌پرستی و لات‌بازی به گردپای فستیوال محفل «ژیل ژاکوب» نمی‌رسند.   محفل کذا جامعة ایران را «یکدست» می‌خواهد.   در نتیجه،   ایرانیان نه تنها همه «شیعه» هستند،  و به تعلقات و تعصبات آخوند شیعه «احترام» می‌گذارند،   که همچون فدائیان اسلام، «سیاست‌شان،  عین دیانت‌شان» است.   در نتیجه،   «رادیو فرانس‌انترناسیونال» به این نتیجة «ضمنی» رسیده که جوانانی که در کلیپ «هپی» می‌رقصند،   «شیعه» نیستند!   چون «خوشحال» هستند:

«[...] اینکه ایرانی‌ها بیشتر از کشورهای دیگر با شادی و سرور میانۀ خوبی ندارند،  به دلیل شیعه بودن آنان است؟»
منبع:  رادیو فرانس‌انترناسیونال،  مورخ 23 مه سالجاری    

رادیو فرانس،  ‌همچون ملاممد خاتمی اصرار دارد،  اقلیت‌های دینی و طرفداران لائیسیته را از ایران حذف کند،   تا ایران به یک کشور شیعه و یکدست تبدیل شود.   به این ترتیب،  تحمیل توحش شیعی‌مسلکان ـ  شهیدپروری،  مرده‌پرستی و روضه و زوزه ـ  بر ملت ایران آسان‌تر خواهد بود.   البته این تبلیغات تداوم پروپاگاند بی‌بی‌سی است که کلیپ «هپی» چنان کک به تنبان کارفرمایان‌ آتلانتیست‌اش انداخته که بیا و ببین.

به محض انتشار کلیپ مذکور،   چماق ارعاب «کشف هویت» را سایت «بالاترین»،  یکی از زیرمجموعه‌های بی‌بی‌سی به هوا بلند کرد:

«[...] ترانه هپی فارل ویلیامز و تسخیر بام‌های تهران با رقص و آواز [...] هویت آن‌ها احتمالاً از دید ارتش سایبری مخوف جمهوری اسلامی پنهان نخواهد ماند[...]»
منبع:  بالاترین،  مورخ 6 مه 2014،  شمارة لینک:  35639  

پس از تهدید مجریان کلیپ هپی توسط شاخک بی‌بی‌سی،   تبلیغات ابله‌پسند «آزادی یواشکی» به راه افتاد،   ولی این دکان چندان رونق نگرفت.   به همین دلیل،  قلادة محمد خاتمی را گشودند تا ضمن تعیین واجبات و آداب و احکام «موزه»،   زوزة «افتخار به هویت» سر دهد،  و مبارزه با خشونت‌طلبان را در ترادف با «خشونت» بگذارد.   و در این گیرودار خبر بازداشت مجریان «هپی» منتشر شد تا چماقداران جمکران در داخل و خارج مرزها «آسوده» بخوابند.  تا اینکه موعد «وقوقیه» فرا رسید.   آنهم وقوقیه‌ای که با میعاد استعماری «حماسة دوم خرداد» و لات‌بازی گوبلز جمکران تقارن داشت.   و اینچنین بود که بازاریابی همه جانبه برای محفل ملاممد خاتمی شتاب گرفت و «مخالفان» فرضی ملاممد «در 9 شهر ایران،  برگزاری مراسم دوم خرداد را ممنوع کردند!»

حکومت زال‌ممد و اربابان‌اش می‌پندارند با «تکرار» بساط دوران شاه می‌توانند برای فاشیست‌ها «سنگر حق» بسازند،   و برای این جانوران وحشی «محبوبیت» و مشروعیت خیابانی و مردمی کسب کنند.   ولی در آستانة امضاء «قرارداد زرین» چین و روسیه،   حوزة ناتو به تلاطم افتاد و بی‌بی‌سی ناچار شد برای حفظ سنگر میرحسین جلاد،   زهرا خانوم را «قربانی» کند!   و اینچنین بود که کاشف به عمل آمد زهرا خانوم ـ  کشتزار شرعی میرحسین موسوی ـ   آزاد است،  ولی می‌خواهد در «حصر» بماند و از «مهندس» جدا نشود:

«[...] ما مشکلی با بیرون آمدن و آزادی ایشان [ زهرا رهنورد]  نداریم [...] گفته‌ایم [...] شما [...] آزادید که بیرون بیایید،  اما خودش موافقت نمی‌کند و می‌گوید می‌خواهم کنار مهندس بمانم[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ اول خردادماه سالجاری          

البته با توجه به حقوق و آزادی‌های زن در حکومت زال‌ممد،   زهرا خانوم «حق» دارد!   اگر  پای‌اش را از در بیرون بگذارد،   ممکن است «مهندس» یک حرمسرا تشکیل دهد و «زهرا و  طفلان‌اش» بی‌سرپرست بمانند!   بله،   «حقوق زن» در اسلام را دست‌کم نگیرید که از حضور در فستیوال کن محروم خواهید شد!   و این محرومیت با پایان گرفتن ریاست ژیل ژاکوب هیچ ارتباطی ندارد.   جانشین ژاکوب هم ناچار است «اصول ناتو» را رعایت کند،   همانطورکه در حقارت‌نامة لیلا حاتمی بر رعایت اصول تأکید شد:

«[...] رعایت این اصول از الزامات کار در سینمای ایران است.»                       
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 23 مه 2014

البته اگر ایشان از «فروع» الزامات کار در سینمای زال‌ممد برای‌مان می‌گفتند،  «مفرح‌تر» بود!  در هر حال برای حمایت از همین «اصول» انسان‌ستیز است که بی‌بی‌سی و رادیوفرانس انترناسیونال از طریق «ترادف کلی،‌ ارعاب و تعمیم» به «کلیپ هپی» متوسل شده‌اند.   بی‌بی‌سی ضمن ایجاد ترادف میان نام کلیپ «هپی» و احساس درونی مجریان آن،   دست به شایعه‌پراکنی زده،  بساط ارعاب پهن کرد:

«فرل ویلیامز:  از آزادی رقصندگان خوشحال ایرانی خوشحالم [...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 23 مه 2014  

پیام اصلی عبارت رقصندگان «خوشحال» ایرانی این است که،   اجرای یک نمایش هنری، حالت درونی مجریان‌اش را الزاماً بازتاب می‌دهد!   مثلاً اگر در فیلمی نقش یک دیوانه را ایفا کنیم،  دیوانه هستیم؛  یا اینکه،‌  اگر در یک اپرا نقش یک پدرکش به ما واگذار ‌شود،  الزاماً باید پدرکش هم باشیم!   بله،  به این نوع برخوردهای شکمی است که می‌گویند،  «ترادف کلی!»  بر اساس این «منطق شکمی» کسی که ترانة «هپی» را می‌خواند،   شاد،  یا به قول بی‌بی‌سی «خوشحال» است!   پس هرکس این ترانه را بخواند،  باید خوشحال به شمار آید!   به این ترتیب،   خواندن ترانة مذکور طی دوران روضه و وزوزة شیعیان می‌باید ممنوع شود!   

ولی پروپاگاند لجنزار پاترنوس،  به این ترادف‌های کلی «پسامدرن» محدود نمی‌شود،   به مراتب از این مختصر فراتر می‌رود.   چرا که در پروپاگاندی که برای «هپی» به راه انداخته،  هنرمندان و رقاصان بفهمی نفهمی «خوشحال» شناخته شده‌اند!   و «فرل ویلیامز» که از بازداشت آنان غمگین شده بود،  نیز عین آن‌ها از آزادی‌شان «خوشحال» شده! 

هدف بوق وزارت امور خارجه بریتانیا این است که دور باطل احساسات و نهایت امر توحش و ابهام تعلقات و تعصبات را به عرصة «غیرجانبدار» آفرینش هنری پیوند دهد.  در چارچوب همین توجیهات «شبه‌فلسفی» است که مجریان ایرانی کلیپ «هپی» با لجنزار متعفن «هویت» ملاممد خاتمی در تضاد قرار می‌گیرند و نهایت امر با تکیه بر تبلیغات بی‌بی‌سی «دشمن اسلام» به شمار خواهند آمد.   در نتیجه،   شیخ صادق لاریجانی یا هر لات دیگری خواهد توانست  فتوای مرگ‌شان را صادر کند.   این بخش از پروپاگاند را بی‌بی‌سی به رادیوفرانس انترناسیونال واگزار کرده،‌  تا همزمان با اجرای مراسم وقوقیه جمکران،   برای ایرانیان شادی و غم «سیاسی» بسازد:

«[...] کلیپ فارل ویلیامز توسط ایرانیان،   باعث شد که مسئلۀ شادی و غم در جامعۀ ایرانی به عنوان یک مسئلۀ سیاسی مطرح شود [...]»
منبع:  رادیوفرانس‌انتر ناسیونال،  مورخ 23 مه 2014           

از اینجا می‌باید نتیجه بگیریم که هنرمندان مجری کلیپ «هپی»،   خوشحال بوده‌اند و چون این مجریان «ایرانی» هستند،  پس خوشحالی‌شان هم «سیاسی» است!   بله،   در حوزة «فرهنگی» ناتو،  عین مبال روح‌الله خمینی،   همه چیز «سیاسی» و ایدئولوژیک است.  حال آنکه زوزة وغ‌وغ‌ساهاب‌های این سازمان در باب مخالفت با «حکومت ایدئولوژیک»،   نه تنها گوش نیاکان والاتبار ما را در ایران کر کرده بود،  که اینک در کشور فرانسه هم گوش‌مان را می‌آزارد.   حضرات با ایدئولوژی و حکومت ایدئولوژیک مخالف‌اند،‌  ولی از طریق فستیوال کن،  نه تنها زمینه‌ساز گسترش تبلیغات حکومت زال‌ممد شده‌اند،  که با اهداء نخل طلائی،  از شهیدپروری و براندازی در ترکیه هم حمایت «فرهنگی» می‌کنند.  و هر چند علیرغم تلاش‌های‌شان در ایران نتوانستند از این عملیات «فرهنگی» بهره‌برداری مطلوب صورت‌ دهند،   به مصداق «دست از طلب ندارم،  تا کام من برآید»،   بر مطالبات‌شان همچنان پافشاری می‌کنند.  سیاسی کردن کلیپ «هپی» از طریق شایعه‌پراکنی،  بخشی است از همین مطالبات استعماری:                                            

«[...] روز سه شنبه گذشته (20 مه ـ 30 اردیبهشت) از ایران گزارش شد که پلیس اینکشور همه کسانی که در نسخه ایرانی این موزیک ویدئو نقش داشتند شناسائی و بازداشت شده‌اند،  اما روز بعد (چهارشنبه) خبر آزادی این افراد مخابره شد [...] گفته شده بازداشت شدگان به قید وثیقه آزاد شده‌اند [...]»
منبع‌: بی‌بی‌سی،   مورخ 23مه 2014 ‌

همچنانکه می‌بینیم،   شایعه‌پراکنی بی‌بی‌سی پیرامون بازداشت ایرانیان «جنایتکار»،   یک‌روز بیشتر دوام نیاورد،  و دلیل هم روشن است؛   حکومت زال‌ممد جرأت نکرده به صورت رسمی در مورد این کلیپ موضع‌گیری کند.   به عبارت دیگر،   زمینة جفتک‌پرانی برای اینان مساعد نیست!   از اینرو اوباش جمکران با کمک «اهالی» فستیوال کن به صورت غیرمستقیم بر طبل «اصول» می‌کوبند.   اصولی که روبوسی را هم به عنوان «ارث پدر» غرب مطرح می‌کند،   و برای ایرانیان «پدرپرستی» و «بت‌شکنی» و به طور کلی روابط یکسویه را از جمله اصول «لازم» معرفی می‌نماید!   این است دلیل پافشاری بوق‌های لجنزار برای ایجاد ترادف میان کلیپ «هپی» و عرصة احساسات:                            

«[...] فرل ویلیامز در فیسبوک و توئیتر خود نوشته بود:   بازداشت این بچه‌ها فقط به خاطر تلاش برای پراکندن شادی از غم‌انگیز هم غم‌انگیزتر است[...]»
بی‌بی‌سی، مورخ 23 مه سالجاری   

بوق وزارت امور خارجه بریتانیا در چرندبافی و ابهام‌پراکنی تا آنجا پیش رفته که «شادی» را به عنوان «حق مردم» مطرح کرده،   و چنین القاء می‌کند که مجریان ایرانی کلیپ «هپی» شادی‌شان را ابراز کرده‌اند!   به عبار ت دیگر،   کلیپ «هپی» نمایش هنری نیست؛   «ابراز شادی» است!   در نتیجه،   هر کس،   هر جور که بخواهد ولو به حکم لگدپرانی و چاقوکشی و نفس‌کش‌طلبی و خلاصه ایجاد مزاحمت برای دیگران،‌  می‌‌باید «احساس شادی‌اش» را ابراز کند.  فراموش نکنیم،  نوع شادی‌ای که بی‌بی‌سی در بوق گذاشته به «روابط یک‌سویه» محدود می‌شود:

«[...] حساب توییتر منسوب به حسن روحانی [...] جمله‌ای از سخنان یک سال پیش او را به زبان انگلیسی توییت کرد که معنای فارسی‌اش این بود: شادی حق مردم ماست، ما نباید در مورد رفتارهای ناشی از شادی سختگیر باشیم [...]»
همان منبع

بله حسن فوتبال از سال گذشته «حق شادی» هم به مردم اعطاء کرده بود،  و ما نمی‌دا‌نستیم!    به این ترتیب مردم مطلوب حسن روحانی که طی 35 سال اخیر،   به بهانة سوگواری برای «شهدای کربلا»،   و به ویژه برای ابراز نفرت از شمر و یزید و اسرائیل و آمریکا خیابان‌های تهران را اشغال می‌کردند،   اینک می‌توانند به بهانة «ابراز شادی»،   لشکرکشی‌های خیابانی را تداوم بخشند تا دست آتلانتیست‌ها همچنان برای تاراج کشور باز باشد.  چرا که،   ابراز شادی «مردمی» هم مانند ابراز احساسات دیگر «جمعی»،  راه‌گشای خشونت است و آتلانتیست‌ها همچون دیگر پیروان قواد خلیل‌الله نان خشونت سق می‌زنند.       
 
گزارش‌ بی‌بی‌سی در مورد کلیپ «هپی» نشان می‌دهد که بوق پاترنوس حق فعالیت هنری در جامعة مختلط را برای ایرانی به رسمیت نمی‌شناسد،   ولی از آنجا که شهامت ندارد به صراحت برتری‌طلبی‌ موهوم‌اش را مطرح کند،   می‌کوشد با هوچی‌گری فعالیت هنری مجریان کلیپ هپی را با «قر کمر لات در خیابان» در ترادف قرار دهد.   نیازی نیست‌که بگوئیم اجرای کلیپ «هپی»،  بدون برنامه ریزی،  تمرین مداوم و منظم،   و به ویژه طراحی صحنه و لباس و آرایش مجریان امکانپذیر نمی‌شد!   برای «ابراز شادی» حتی به صورت متمدنانه به اینهمه پیش‌فرض و تلاش نیازی نیست!

ولی خوب لات با این مسائل بیگانه است؛   بی‌بی‌سی هم تاکنون تبلیغات‌اش را در حد درک و فهم «لات» تنظیم کرده،   و اگر نیک بنگریم،  موفق شده دامنة لات‌بازی و حماقت را در حوزة «یورو ـ دلار» بخوبی گسترش دهد.   آتلانتیسم به این ترتیب می‌تواند با ایجاد بحران،   در برابر تحولات «ناخوشایند» جهانی ـ  گسترش نفوذ چین و هند و روسیه ـ  سدسازی کند.   بحران اوکراین نمونة بارز سدسازی‌ اخیر پاترنوس در تقابل با مسکو است.  طی این بحران،  تحریم رسانه‌ای بر مسکو تا آنجا گسترش یافت که بوق‌های آتلانتیسم،  فوروم سن‌پترزبورگ و نشست «امنیت بین‌المللی» در مسکو را ـ  روزهای 24 و 22 مه 2014  ـ به سکوت برگزار کردند.   

حال که به روسیه رسیدیم بد نیست تن پاترنوس را که به دلیل شکست کودتای اوکراین و تایلند به لرزه در آمده،  ‌با یک خبر «هولناک» دیگر حسابی بلرزانیم!   قرار است «کُنچیتا  وورست» به مسکو سفر کند!   آخوندک‌های ساکن روسیه هم با ارسال نامه به وزارت فرهنگ فدراسیون روسیه،  خواهان ممانعت از ورود برندة یوروویژن به کشور شده‌اند و از وزارتخانة کذا هم پاسخ بسیار مناسبی دریافت کرده‌اند:

«[...] وظیفة این وزارتخانه ممانعت از ورود زنان و مردان ریشو به روسیه نیست [...]»
منبع:  سایت فرانسه زبان روسیه امروز،  مورخ 22 مه 2014