جمعه، خرداد ۰۹، ۱۳۹۳

پینوکیو در وست‌پوینت!



 
پس‌لرزه‌های انعقاد قرارداد زرین «چین ـ روسیه» و انتخابات هند،   لجنزار مطلق‌گرایان را چنان به افلاس انداخت که «پاترنوس» به هذیان‌گوئی افتاده.  لاف‌وگزاف «واشنگتن پست» پیرامون قدرت حکومت زال‌ممد،   و به ویژه «خطبه‌های» باراک اوباما در آکادمی «وست پوینت» ـ  28 مه 2014 ـ   شاهدی است بر این مدعا!   روز چهارشنبه،   رئیس‌جمهور آمریکا بالای منبر رفت و ادعا کرد،‌   ما [آمریکا] با نفوذی که در شکل‌دادن به افکار عمومی جهان داریم،   موفق شدیم،  روسیه را پس از الحاق کریمه در انزوا قرار دهیم و به مردم اوکراین کمک کنیم تا آینده‌شان را انتخاب کنند!   

البته سایت بی‌بی‌سی،  برای حفظ پرستیژ یانکی‌ها خطبه «وستپوینتیه» اوباما را تحریف کرد،  تا مخالفان توحش فتوی‌سالاری «هپی» نشوند!   ولی خوشبختانه،   فروپاشی اتحادشوروی به انحصار محافل ضدلائیسیته بر عرصة ارتباطات پایان داده و به همین دلیل نیز به سهولت می‌توان خط پروپاگاند فتوی‌سالاران را از آمریکا و اروپا به کشور ایران دنبال کرد،  به ویژه در زمینة هنری.

به عنوان نمونه،   پروپاگاند «فرهنگی» رادیوفرانس انترناسیونال در مورد «اسلام التقاطی و برساختة‌ ترکیه»،   که فرهنگ را با «نشستن لات در جایگاه قضاوت ارزشی» در ترادف قرار داد،  اهالی فستیوال کن 2014 را به «راه راست» هدایت نمود،   و لوتی و عنترهای اسلام‌زدة حکومت زال‌ممد را نیز برای تهاجم شدیدتر به ملت‌های ایران و ترکیه بسیج کرد.   این روند انسان‌ستیز که با انتشار یادداشت «بهزاد فراهانی» در مورد نمایش «من،  آنتیگون» آغاز شد،   پیش از دیدار هیئت خبرگزاری فرانسه از صدا و سیمای جمکران  ـ  ایسنا،  مورخ 28 مه 2014 ـ  شدت گرفت.  و اینچنین بود که «مجید مجیدی»،  ضمن پارس کردن به ترکیه،   به بازنشخوار برنامة «فرهنگی» رادیوفرانس پرداخت و در واقع به «استقبال ارباب» شتافت:

«[...] از آن بدتر [...]کشوری مثل ترکیه است که [...] بیش از 90 درصد مسلمان دارد اما فیلم‌ها و سریال‌هائی در آن ساخته می‌شود که همانند اختاپوسی بر روی خانواده‌های همه کشورها چنگ انداخته [...]»
منبع:‌ ایسنا،  مورخ 28 مه 2014،  کدخبر: 93030703233  

همچنانکه می‌بینیم برخلاف ادعای اخیر ملاممدگوبلز،   مبنی بر عدم دخالت در امور دیگران، لات و اوباش حکومت زال‌ممد به پیروی از برنامة «فرهنگی» رادیوفرانس ـ  این رادیو در واقع تحت نظارت لندن اداره می‌شود ـ  برای ملت ترکیه هم تعیین تکلیف می‌کنند،  ‌چرا؟  چون دولت اسلام‌گرای ترکیه،   همچون دستگاه پهلوی دوم فرسوده شده و قدرت سرکوب‌اش را از دست داده!   در نتیجه،   سازمان ناتو وظیفه دارد زمینة براندازی دولت دست‌نشانده و فرسوده را فراهم آورد.   و ازآنجا که در لجنزار مطلق‌گرایان،   «هدف،  وسیله را توجیه می‌کند»،   دولت اردوغان،  در هم‌سوئی با ارباب،  پای در مسیر «خودبراندازی» گذارده.  به همین دلیل بود که جایزة‌ نخل طلائی فستیوال کن به یک کارگردان ترک  تعلق گرفت،   تا او نیز «جایزة» کذا را به «شهدا» تقدیم کند!   و اتفاقاً سناریوی این فیلم برای گسترش پروپاگاند سازمان ناتو بسیار مناسب بود!   اگر در میان تهیه کنندگان فیلم مذکور به نام «ئن.  بی.  سی.  یونیورسال» برخورد می‌کنیم،   جای تعجب نیست!  حال یک مینی‌پرانتز برای سناریوی فیلم محبوب فستیوال کن باز می‌کنیم.   چرا که،  این سناریو بر محور سیاست استعماری تنظیم شده و پیام «جامعة یکدست و آخوند خوب» را به مخاطب ارسال می‌کند!

به گزارش رسانه‌ها،  فیلم «خواب زمستانی»،   در بارة «آیدین»،   هتل‌دار «بی‌رحم و مستبد» در یکی از روستاهای ترکیه است.   البته اینکه یک هتل‌دار «بی‌رحم و مستبد» باشد،   ممکن است با سیاست ناتو در کشور ترکیه بی‌ارتباط به نظر آید،   ولی اقعیت جز این است!   در راستای شعار دستگاه گوبلز ـ   نه شرقی، نه غربی ـ  پروپاگاند «فرهنگی» ناتو،  از یک‌سو دمکراسی ‌‌ـ رهائی انسان از قیمومت خدا،  آخوند،  پدرسالاری و باورهای مردم ـ   را مورد تهاجم قرار می‌دهد،  و از سوی دیگر «سرمایه‌گزار و اصناف» را.   بخش نه غربی شعار هیتلری،  «زن و هنرمند و روشنفکر» را زیر لگد می‌اندازد،‌  و بخش «نه شرقی»،   هم اصناف و سرمایه‌گزاران را هدف می‌گیرد!   دلیل هم روشن است؛   زن آزاد،  روشنفکر،  هنرمند انسان‌محور،   سرمایه‌گزار و اصناف در صورت گسترش حیطة فعالیت‌های‌شان خارج از «قیمومت» آخوند،  و سلطة دولت دست‌‌نشاندة غرب قرار خواهند گرفت!   و این مسئله برای شبکة استعمار مشکل‌آفرین خواهد شد.   به همین دلیل بعضی از شعرای «معاصر» و خیلی «نُقل‌محفل» و مدروز در کشورمان،  به صورت زیرجلکی «اصناف» را هدف گرفته‌اند.

به عنوان نمونه حضرات «قصاب» را با «دژخیم» در ترادف قرار داده‌اند،  حال آنکه «قصاب»، جنایتکار نیست؛‌  وجودش در هر حال لازم است!   در کنار این «شعربافی‌های» فاقد شعور، می‌رسیم به گلة ‌شعربافان ساواک حکومت زال‌ممد.   در گلة کذا چند گروه به انجام وظیفة «الهی» مشغول‌اند.   یک گروه سروده‌های شعرای کلاسیک را به ابزار تبلیغ تعصبات دینی تبدیل کرده و با توسل به سعدی و حافظ و مولوی بساط فروش جنبش‌سبز و مطالبات کنیزالاسلام‌های جمکران را گسترده‌.   گروه دیگر برای فروش تعصبات و تعلقات بومی‌،  ‌شاعران ایران را وسیله قرار داده‌اند.   

به عنوان نمونه،   هفتة‌ گذشته،  برنامة «فرهنگی» رادیوفرانس،  «رضا مقصدی» ـ  ‌شاعر ایرانی ساکن آلمان ـ  را به ابزار فروش روضه و زوزه برای «زادگاه» تبدیل کرده بود،   البته با توسل به چند نمونه انگشت‌شمار از سروده‌های وی!   دلیل هم روشن است؛  روضه و زوزه،  چه برای صحرای کربلا باشد،   چه برای مرز پرگهر و پدر و مادر، ‌ در هر حال «مفید» به حال بعضی‌ها می‌شود.  و ارتباط ایرانی را با شرایط واقعی ـ  زمان حال و مکان مشخص ـ  قطع خواهد کرد.   البته این ارتباط منطقی را به طرق دیگر هم می‌توان گسست.

«تخریب» مستقیم ایرانی،  یا تخریب غیرمستقیم،  از طریق به ارزش گذاشتن ایرانی‌نمایان متعهد و مکتبی،   و یا «مدعیان» لیبرال دمکراسی،  و ...  که از قضای روزگار وجه مشترک‌شان «جمع‌پرستی» است.   یکی بر طبل امت و جمهوری اسلامی می‌کوبد،   دیگری به فروش «ولایت جمهور» نشسته،   و ... و در این روزهای افلاس که شکست جبهة تروریسم بین‌الملل در سوریه،  سنگر آتلانتیسم را فروریخته و رئیس‌جمهور یانکی‌ها را به هذیان‌گوئی انداخته،   یک گروه «خیلی خیلی زرنگ» برای تضمین تداوم برتری آخوند در ایران خیز برداشته.    این گروه،   بدون در نظر گرفتن شرایطی که مصدق بر کشور حاکم کرده بود،‌   همکاری دولت مصدق را با اوباش اسلامگرا نادیده گرفته،   با کوبیدن بر طبل «سلطنت‌طلبی» این «قهرمان ملی»،   برای «راه مصدق» دست به بازاریابی زده‌اند.   جالب اینکه،  هواداران و پیروان همین مصدق «سلطنت‌طلب»،  امروز طرفدار «جمهور مردم» در آمده‌اند!   حضور فدائیان «خیلی زرنگ» اسلام بگوئیم،  گر چه حاکمیت بریتانیا را نمی‌توان با حاکمیت ایران به قیاس کشید،  ولی سلطنت مشروطه،  چه در انگلستان و چه در ایران در هر حال با لائیسیته در تضاد آشکار قرار خواهد گرفت.   اگر در انگلستان دمکراسی بر پا شده،‌  به دلیل عدم دخالت بنیاد سلطنت در امور سیاسی است.   

نیازی نیست که بگوئیم دربار انگلستان یک مجموعة دین‌پرور و وابسته به کلیسای آنگلیکن است و به هیچ عنوان نمی‌تواند مبلغ لائیسیته باشد.   در کشور ایران نیز سلطنت مشروطه در چارچوب سنتی خود می‌باید پاسدار «دین اکثریت» باشد،  و در بهترین حالت به دین اقلیت‌ «احترام» بگذارد!   مشکل اینجاست که سلطنت در ایران نتوانست با تغییرات سیاسی و اجتماعی کشور خود را هماهنگ کرده،  به وظیفة خود ـ  حفظ انسجام ملی ـ عمل کند.  دربار پای به سیاست گذارد،   و کار از همینجا خراب شد.   

در هر حال اگر پیشنهاد زرنگ‌ها را قبول کنیم،  در سلطنت مشروطه و خیلی خوب،   هم  «جایگاه برتر» آخوند شیعه ـ  نظارت بر تدوین و اجرای قوانین ـ  محفوظ خواهد ماند،   و هم روند گسترش تاراج آنگلوساکسون‌ها بهینه خواهد شد!   بی‌دلیل نیست که ساواک زال‌ممد از مدت‌ها پیش «سرود» حکومت سلطنتی بعدی را از آستین در آورده بود!



ساواک زال‌ممد شعری «فاقد شعور» ساخته و از قضای روزگار آن را به «حسن حبیبی» نسبت داده!   در وبلاگ «بمب و بئاتریس» در مورد حسن حبیبی گفتیم که این جانور وحشی از غصة استعفای ملکه ‌بئاتریس ـ  پایان دیپلماسی بمب ـ  دق کرد!  پس جای تعجب نیست که برای چنین موجودی در مسیر دیپلماسی بمب شعر ببافند و در آن ضمن حذف ایرانیان و ایرانی‌ات،  پهنة کشور را نیز به یک «مرز معنوی» و «نیست در جهان» تقلیل دهند.   مرزی که تحت مالکیت بافندة شعر کذاست!   بله،   این است آنچه پس از کودتاهای 28 مرداد 1332 و 22 بهمن 1357 از سرود «ای ایران» باقیمانده:        

«تو ای ایزدی مرز ایران من»   

یادآور شویم سرود «ای ایران» هم در دوران «نورانی» پهلوی دوم تحت بمباران معنوی ساواک قرار گرفت و منفجر شد.  در نتیجة این انفجار،  علاوه بر مصراع «ای ایران،   ای مرز پرگهر»،  تمام سرود در هم شکست.   با تزریق بمب «بهشت برین» و شلیک موشک «شهنشاه»،   به «سرود ای ایران»،   ساواک موفق شد ابعاد ملی و میهنی این سرود را از میان بردارد.   قضیه به اینجا رسید که پس از خواندن «جان من فدای خاک پاک میهنم،  و پاینده باد خاک ایران ما» که به مخاطب می‌گفت ایرانی برای خاک میهن‌اش آمادة جان‌فشانی است،   و در کنار دیگر ایرانیان آرزوی «پایندگی خاک ایران» را دارد،  می‌رسیدیم به «بهشت برین» و پایندگی اعلیحضرت!   خلاصه سرود کذا تبدیل ‌شد به دعا و ثنا و گزافه‌گوئی و  ... و مهم‌تر از همه مدح شاه:                                                  

تو ای پرگهر خاک ایران زمین

که بالاتری از بهشت برین

[...]

بروبوم این ملک پاینده باد

شهنشاه ایران زمین زنده باد

ولی اشتباه نکنیم؛   هنوز روند ایران‌زدائی و حذف ایرانی به پایان نرسیده بود.   «کانون تبلیغات اسلامی» که در دوران پهلوی اول،   تحت نظارت محور «آنگلو ـ  ژرمن» و به «همت» آخوند طالقانی فعالیت می‌کرد،   همچنان «پشت پرده» باقی مانده بود.   جلوی این پرده،   دولت هویدا خوش‌رقصی می‌کرد، و هایده و مهستی،  و ... و دیگر روضه‌خوانان و درویشان مدرن و خاکی و تریاکی برای‌مان آواز می‌خواندند!   ما هم از همه جا بی‌خبر شاگرد مدرسه بودیم،   هر چند هر گاه پای به خیابان‌های «پایتخت» اعلیحضرت می‌گذاشتیم با تمام وجود اسلام سیاسی را حس می‌کردیم.   

ایجاد مزاحمت،   لشکرکشی سینه‌زنان حسینی،   تظاهرات دانشجونمایان در حمایت از آخوند راستگرا و چپ‌گرا و ... و خلاصه،  آنقدر در این بی‌خبری‌ها دست و پا زدیم تا جیمی کارتر «ساده‌زیست» را به کاخ سفید آوردند تا «جهان اسلام» برای‌مان بسازد.   جهان یکدست،   تحت فرمان آخوند.    

جهانی که مادیات و مادی‌ات و واقعیت ـ  انسان در زمان و مکان مشخص را نفی می‌کند.  و اینک پس از گذشت 35 سال از برپائی جهان اسلام «مید.  این.  یو. اس» کشور ایران تبدیل شده به «مرز ایزدی» حسن حبیبی،  پیشخدمت وفادار لجنزار بیلدربرگ.  چه نشسته‌اید که   برای این شعر بندتنبانی،   موسیقی‌دان شهیر،  «دکتر چراغعلی» یک آهنگ هم تنظیم کرده‌اند!   خلاصه همة امکانات برای استقرار «جمهور مردم،   سلطنت مشروطه،  ولایت جمهور» و دیگر حکومت‌های ضددمکراتیک فراهم آمده!   فقط اشکال اینجاست که به دلیل بازگشت روسیه به دیپلماسی جهانی،   آتلانتیسم مفلوک دیگر به آخر خط رسیده؛    و اتحادیة اروپا نه تنها در معرض فروپاشی است،  که به دلیل دنباله‌روی از آمریکا تمام اعتبارش را هم در سطح جهانی از دست داده!   به عنوان نمونه،   اتحادیة‌ مذکور که مدعی حمایت از دمکراسی است،  از شرکت سوری‌های مقیم اروپا در انتخابات کشورشان ممانعت به عمل آورده!   ابتدا این مخالفت غیرقانونی به آلمان و فرانسه محدود ‌شد،   سپس کار به بروکسل کشید،   و اتحادیه اروپا برگزاری انتخابات را در سفارت‌خانه‌های سوریه ممنوع کرد!   در نتیجه،‌  روز 28 مه 2014،   اتباع سوری مقیم فرانسه در فضای باز انتخابات برگزار کردند و جالب اینجاست که این انتخابات با تحریم خبرگزاری‌های رسمی روبرو شده.   

بله،‌  وغ‌‌و‌غ‌ساهاب‌های ارتش ناتو،   فقط آنجائی که مطلوب تفنگ فروش‌ها باشد حاضر می‌شوند!   جای مطلوب هم آنجاست که جنگ و مرگ و تخریب در راه باشد.  بی‌دلیل نبودکه در پائیز 1978،   اینهمه خبرنگار در «نوفل لوشاتو»،    مثل کرم روی سر هم وول می‌زدند.   

کرم‌ها سرمست از رایحة‌ جنگ و مرگ و تخریب تجمع کرده بودند.   ولی در انتخابات سوریه امیدی به کشتار و تخریب و زورگوئی و شعارهای مبهم «نه شرقی،  نه غربی» نیست،  پس چه بهتر که این انتخابات اصلاً برگزار نشود،  تا اتباع سوریه در اروپا بدانند،   دمکراسی چه معنا و مفهومی دارد.   اصولاً «انتخاباتی» که راه بر توحش فتوی‌سالاری و نشستن آخوند در جایگاه قانونگزار نگشاید،   برای آتلانتیست‌ها «مشروعیت» هم ندارد!  اگر چند تا آخوند در این انتخابات با یکدیگر رقابت می‌کردند،   دولت‌های آتلانتیست خودشان هم در رأی‌گیری حضور می‌یافتند و به یک آخوند وحشی‌تر و ابله‌تر از همة‌آخوندهای دیگر رای می‌دادند.   ولی در سوریه این امکان وجود ندارد،   در نتیجه،   باید بپذیریم انتخابات بر دو نوع است؛  انتخابات دمکراتیک،  و به قول ویلیام هیگ و همپالکی‌های‌اش،  «انتخابات مسخره!»

انتخابات مسخره،  انتخاباتی است که راه تاراج و کشتار آنگلوساکسون‌ها را مسدود ‌کند.  حال آنکه «انتخابات دمکراتیک»،  خوب است،  چرا که ‌مثل انتخابات اوکراین،  زمینة جنگ داخلی را فراهم می‌آورد و امکان تغذیة لاشخورهای آتلانتیست را گسترش می‌دهد.   حال اگر به انقلاب شکوهمند جمکرانیان و شبه‌رفراندوم شیخ مهدی بازرگان نیم نگاهی بیاندازیم، خواهیم دید که کودتای کی‌یف در واقع «بازتولید» الگوی 22 بهمن 1357 است.   این الگو با اعتراض مخالفان آغاز می‌شود،  سپس ماشین شهیدسازی به راه می‌افتد،   و فضای منطقی را نابود می‌کند تا «دولت خیابانی» بتواند تشکیل شود.   ژنرال هویزر در ایران از این روند استفاده کرد.   هر چند کیهان جمکران تلاش می‌کند،   ارباب را «مخالف انقلاب» نشان دهد:

«هایزر:  برای سرکوب انقلاب،  قتل عام ضروری است»
منبع:  سایت کیهان،  مورخ 9 خردادماه سالجاری

پس از تولید انبوه «شهید» و برپائی دولت خیابانی،  یک انتخابات بیخ‌دیواری برگزار می‌شود تا به سرکوب نظامی مشروعیت دهد.   در ایران کردها،  ترکمن‌ها و عرب‌زبانان متحمل این سرکوب استعماری شدند،  در اوکراین نیز مشابه همین برنامه به اجرا در آمده.   ارتش اوکراین با حمایت مستقیم آمریکا به کشتار ساکنان «غیرخودی» مشغول شده.  و این جنایات رسماً مورد تأئید وزارت امور خارجة یانکی‌ها قرار گرفته!   

به گزارش آسوشیتدپرس،   مورخ 29 مه 2014،‌  جنیفر پساکی،   سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا از محکوم کردن کشتار شهروندان اوکراین توسط ارتش کی‌یف خودداری کرد!   حمایت یانکی‌ها و متحدان خیلی متمدن‌شان در اروپای غربی از وحشیگری و خشونت هیچ تعجبی ندارد.   آتلانتیسم بر پایة سرکوب انسان و به زیر پای گذاردن لائیسیته شکل گرفته.   و به همین دلیل فستیوال کن جایزة نخل طلائی را به فیلم «خواب زمستانی» اهداء کرد.

پیام فیلم کذا این است که «نویسنده می‌باید به باورهای جمع احترام بگذارد!»  در این فیلم یک پرسوناژ لائیک وجود دارد به نام آیدین.   پرسوناژ آیدین هنرپیشه‌ای بوده که در یک روستای ترکیه به هتل‌داری روی آورده،   و همزمان در روزنامة محلی هم در مورد «تاریخ ترکیه» مطلب می‌نویسد.  آیدین با زبان گزافة آخوند هم سر سازش ندارد،   و خلاصه تبدیل شده به «پرسوناژ منفور» فیلم!   بله،   در این فیلم پرسوناژ لائیک یعنی هنرمند،   نویسنده و هتلدار تصویر منفورعام پیدا می‌کند؛   خواهر اوست که همچون آنتیگون،   طرفدار احترام به باورهای جمع است،   و پرسوناژ آخوند هم تصویر دلپذیر مسالمت‌جو و آشتی‌نواز دارد!   جایزة «نخل طلائی» را بی‌جهت اهداء نمی‌کنند؛   این جایزه به فیلم‌های «مردمی» تعلق می‌گیرد.   و این است دلیل اعدام ناگهانی امیر خسروی!

امیرخسروی،  بر اساس آنچه در رسانه‌ها آمده،   برای پیش بردن کارش در ادارات دولتی ناچار بوده رشوه بپردازد؛   مسلماً رشوه‌دهندگان در ایران کم نیستند.   ولی امیرخسروی به همین دلیل اعدام شد تا دریافت‌کنندگان متعهد و مکتبی رشوه بتوانند همچنان با خیال آسوده در ادارات به کارشان ادامه دهند.  چرا که  این بساط ـ  فساد اداری ـ  در واقع بخشی است از سیاست استعماری جهت ابتر کردن ساختار دولت و همزمان ممانعت از حرکت سرمایه در کشور.   اگر امیر خسروی بجای باشگاه ورزشی و غیره،   برای مسجدسازی و اعزام زائر به عتبات و مکه و مدینه رشوه ‌داده بود،  هیچ مشکلی پیش نمی‌آمد.  چرا که ساختن مسجد،  و اعزام لات‌ولوت برای زیارت پول‌ها را به سوی حوزة علمیه هدایت می‌کند و نهایت امر این سرمایه‌ها به سوی عربستان سعودی سرازیر خواهد شد،   و سر از بانک‌های لندن و واشنگتن در می‌آورد.  بله،  به قول لات و در باور جمع «پول که خوشبختی و شادی نمی‌آورد»،  چرا در ایران خرج تفریح و تولید و باشگاه و کافه و رستوران و ... شود،   چه بهتر که این پول کثیف را در بانک‌های آمریکا و انگلستان رها کنیم و برویم در صحرای حجاز سنگ به شیطان بزنیم.

بجای سنگ زدن به شیطان می‌توان به درگاه «الله و یهوه و غیره» هم دعا کرد؛  باشد که بیماری روانی باراک اوباما و مرض کوری و کری خبرسازان فاضلاب احترام به ادیان شفا یابد.  چرا که،  اگر مالیخولیای اوباما به همین منوال رشد کند،   روزی از همین روزها ادعای پیامبری می‌کند،   و بی‌بی‌سی هم این خبر «مهم» را از ما پنهان خواهد کرد.