افت و ابوعطا!
«[...] آنچه که مشکوک است همیشه تبلیغ لازم دارد [...] دین و
مذهب از ابتدای پیدایش تاکنون جز موجبات بدبختی و تبه روزی مردم را فراهم نساخته [...]
ایمان مذهبی از بزرگترین دروغهائی است که بشر برای تبرئة خود قالب زده و گشادترین
کلاهی است که به سر خودش گذاشته است [...] کدام مذهب است که توانسته باشد پنج دقیقه
از شرارت بشر بکاهد؟ بر عکس میبینیم که
همیشه تعصب و خرافات و حماقت بشر را برای پیشبرد مقاصد خود دستآویز قرار داده[...]»
منبع: صادق هدایت، «توپ مرواری»
لجنزار مطلقگرائی در 69 امین سالگرد «تسلیم بیقید و شرط»
آلمان نازی، به دوران نکبتبار صدارت «نویل
چمبرلن» بازگشته؛ به آنروزها که قرار بود،
گوبلز و هیتلر «فادرلند» بسازند و اروپا را به
اتحاد جماهیر بردگی تبدیل کنند. جای تعجب نیست که در این میعاد، نوکران جمکرانی
لندن هم به صورت واژگون به بازاریابی برای ملاممد خاتمی، گوبلز حکومت اسلامی بنشینند:
«[...] موحدی کرمانی [گفت] به وزارت ارشاد و علوم و رسانهها
هشدار میدهم مبادا نظام به انحطاط اخلاقی و فرهنگی زمان اصلاحات برگردد[...]»
منبع: ایسنا، مورخ 9 مه 2014
به این ترتیب، همة
ابلهان به این توهم دچار خواهند شد که «دوران نکبتبار اصلاحات خیلی خوب بوده، چرا
که در وقوقیه از آن بد میگویند.» هر وقت
گاری شکستة بریتانیا در سربالائی میافتد،
بساط «پسروی» رونق میگیرد. به این
ترتیب که روابط زالممد با پاکستان تقویت میشود،
و همزمان جفتکپرانی ملایان شدت میگیرد
و اینجاست که پاکستان البته در رسانهها «موشک بالیستیک» شلیک میکند! بله، اوضاع
بریتانیا از نظر سیاسی و اقتصادی، چه در
داخل، و چه در خارج بس خراب است. گذشته از رسوائیهای مالی، و رو شدن پروندة تجاوز و پدوفیلی افراد سرشناس و
مقامات دولتی، گسترش فقر در انگلستان با
موفقیت ادامه دارد و خلاصه یکروز پیش از
روز جهانی کارگر، در لندن
شاهد اعتصاب کارگران بودیم! همة این
مسائل به کنار، شرکتهای آمریکائی برای
فرار از پرداخت مالیات و بلعیدن شرکتهای انگلیسی صف کشیدهاند. به طور مثال، شرکت آمریکائی فایزر میخواهد با پرداخت 102
میلیارد دلار، شرکت انگلیسی «آسترازنکا» را خریداری کند! هر چند
بیبیسی افلاس کارفرمایاناش را به سکوت برگزار کرده، ولی همانطور
که دروغ را با «تکرار» نمیتوان به «واقعیت» تبدیل کرد، واقعیت
را هم نمیتوان با لاپوشانی و سکوت از میان برداشت! خلاصه در هزارة سوم، «آموزههای گوبلز» فرسوده شده و دیگر کارساز
نیست! ولی خوب در لجنزار سکون مطلقگرایان
جائی برای زمان خطی و منطق و استدلال و خلاصه روابط دو سویة حقوقی وجود ندارد. در این فاضلاب هیچ فرد یا گروهی حق ندارد در
برابر تجاوز از خود دفاع کند! همه باید «تسلیم» باشند و تحت قیمومت پدر، رهبر،
الله، یا زالممد؛ هیچ تفاوتی نمیکند.
در 69 امین سالگرد فروپاشی سنگر نازیسم، ایجاد ترادف
میان تجاوز و مقاومت در برابر تجاوز، مهمترین دستاورد محور «روسستیز» در گسترش توحش
و مطلقگرائی است. دستاوردی که، هم مقاومت دلیرانة کردهای ایران در برابر تجاوز
نیروهای سرکوبگر دولت شیخ مهدی بازرگان را شامل میشود، و هم
مقاومت ارتش سرخ در برابر ارتش متجاوز آلمان نازی. اینچنین است که بوق وزارت امور خارجه بریتانیا، «دفاع
میهنی» را با جنگ در ترادف قرار داده:
«پوتین برای شرکت در مراسم سالگرد پیروزی در جنگ وارد کریمه
شد.»
منبع: بیبیسی، مورخ 19 اردیبهشتماه سالجاری
بله بنگاه خبرسازی بریتانیا، حضور
ولادیمیر پوتین در مراسم بزرگداشت «دفاع میهنی» در کریمه را چنان بازتاب میدهد که
تجاوز ارتش آلمان نازی به خاک شوروی ماستمالی شود. درست
است که در تاریخ رسمی، حمایت بریتانیا و
ایالاتمتحد از هیتلر و موسولینی ناگفته مانده،
ولی به گواهی مورخان غیررسانهای
غرب، آنگلوساکسونها از هیتلر برای سرکوب چپ، به
ویژه در اروپا پشتیبانی کردند، و پشتیبانی
غرب از تفالههای نظریة نازیسم، حتی پس از
فروپاشی اتحاد شوروی هم همچنان ادامه دارد. کودتای اوکراین، و به
ویژه جنایات سازمان یافتة فاشیستها در «اودسا» ـ 2 مه 2014 ـ شاهدی است براین مدعا. در مورد جمعة سیاه «اودسا»، سایت ولترنت، مورخ 7 مه 2014، گزارشی به زبان فارسی منتشر کرده که در توئیتر
امروز هم به آن لینک دادهایم. و از قضای روزگار این فجایع با 69 امین سالگرد
اهتزار پرچم ارتش سرخ برفراز هتل «آدلون» برلن تقارن زمانی یافت! حال
فجایع اوکراین را رها میکنیم و باز میگردیم به پروپاگاند روسستیز بیبیسی با
توسل به نمایشگاه بینالمللی کتاب!
شیپور پاترنوس 27 امین نمایشگاه کتاب تهران را به ابزار
گسترش پروپاگاند ابلهپرور خود تبدیل کرده و بر خلاف سالهای گذشته، «بود و
نبود» این نمایشگاه را یکسان شمرده و دلیل هم از روز روشنتر است! امسال علاوه
بر ولادیمیر تولستوی ـ نوة لئون تولستوی ـ
برای نخستین بار ناشران و نویسندگان روس
در این نمایشگاه حضور یافته بودند:
«[...]ماكسيم آملين،
شاعر و مترجم، سرگي گئورگيیف، نويسنده
ادبيات كودك، آندری وولاس، نويسنده، مترجم
و شاعر، و سرگي ديميتری يف، تاريخ دان، شاعر، نويسنده و ناشر، روز سه شنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۳ ساعت ۱۶ در سالن
سراي اهل قلم، بخش بينالملل نمايشگاه بينالمللي كتاب تهران [...] به سخنراني خواهند
پرداخت [...] ورود براي عموم علاقهمندان آزاد
است.[...]»
منبع: سایت ایراس، مورخ 7
اردیبهشتماه سالجاری، کدخبر: 35425
و به استنباط ما حضور همین گروه نویسنده و مورخ بوده که رهبر
قلعة حیوانات را خانهنشین کرد! در نتیجه،
سایت بیبیسی، مورخ 9 مه 2014، با انتشار
مطلبی تحت عنوان «بود و نبود نمايشگاه کتاب تهران»، به این نتیجه رسید که این نمایشگاه دیگر به درد
نمیخورد! و از قضای روزگار سایت ایسنا هم دریافت که «محمد
رضا لطفی هم دیگر به درد نمیخورد و چه بهتر که مرد!» تعجبی
ندارد، «لات» همیشه در جایگاه قضاوت ارزشی مینشیند و
برای دیگران تعیین تکلیف میکند. لات در ذهینت بیمارگونهاش حتی برای مرگ و زندگی
دیگران هم تصمیمگیرنده میشود. فراموش نکنیم که تجاوز به حریم خصوصی افراد و
ملتها «حق مسلم» لات است. در این راستا، ایسنا هم 4 روز پس از مرگ محمد رضالطفی در
جایگاه الهی نشسته و به وراجی مشغول شده. پیش از ادامة مطلب، با پوزش از خوانندگان گرامی یادآور شویم در
وبلاگ «تار و تسخر»، در مصراع «ای پیش چو
تو مستی، افسون من افسانه»، جای «چو» و «تو» عوض شده بود!
در تاریخ 6 ماه مه 2014،
سایت ایسنا با انتشار یک مجموعه بیبیگوزک
نوین ـ نقل قول از زبان مرده و از منبع
موهوم ـ به صراحت از مرگ محمدرضا لطفی
ابراز رضایت میکند. «دلیل موجه» ابراز خوشنودی موشهای چاهک آتلانتیسم از مرگ
لطفی، در ظاهر، اظهارات آخوندی یک مرده ـ پرویز مشکاتیان ـ و نامة دختر ایشان در مورد بنیانگزار گروه
شیداست. گویا مشکاتیان شیفتة اجرای یک «ابوعطا» بوده که
لطفی آن را با شجریان و در سفارت آلمان اجرا کرده بود:
«[...]پرویز مشکاتیان در انتقاد به کار لطفی در گفتوگو با
رسانهها اظهار کرد: لطفی در اجرای اخیر
خود در ایران نسبت به دهه 50 نه تنها پیشرفتی نکرده بود، بلکه عقبگرد هم داشت[...] من بهترین کار لطفی را در ابوعطا میدانم، آنهم ابوعطائی که در سفارت آلمان با شجریان
اجرا کرد[...]»
منبع: ایسنا، مورخ 6 مه 2014، کد خبر: 93021610415
بله اجرای «ابوعطا» با شجریان، آنهم
در «سفارت آلمان» پیامهای ویژهای به مخاطب ارسال میکند که وجه مشترکشان «ستایشگذشته»
است. آنهم گذشتهای که همزمان به «موسیقی سنتی»
ایران و به کشور آلمان، خاستگاه نازیسم ارجاع
میدهد. کشوری که پس از پایان جنگ جهانی
دوم، تحت نظارت یانکیها به مرکز فعالیت
«گلادیو» تبدیل شد و همچنانکه شاهد بودیم،
در اوکراین، وزیر امور خارجة پیشیناش ـ وستروله ـ در کنار دیگر اوباش فرنگی از کودتای فاشیستها حمایت
کرد، و هنوز هم به صورت زیرجلکی به این حمایت ادامه
میدهد. حمایتی که به کشتار جمعی در «اودسا» انجامید. کشتاری
که با هلهلة «پیروزی بر روسها» توام شد، و از قضای روزگار با 69 امین سالگرد ورود سربازان
ارتش سرخ به برلن تقارن زمانی یافت! گویا بعضیها که رویای «فادرلند» داشتند، میخواهند
شکست تلخ «رایش سوم» را جبران کنند، و بازگردند به دوران نورانی هیتلر «روشنضمیر!»
در جمکران این «بازگشت» در 69 امین سالگرد خودکشی هیتلر ـ 30 آوریل ـ با تهاجم همزمان محمد خاتمی و علی خامنهای به
مارکسیسم آغاز شد؛ و با تجاوز «دوستانة» آخوند
یونسی به کنیسای یهودیان، و افتتاح چاهک محفل
فرانکفورت، تحت عنوان «دلواپسان»، و جنگ زرگری بر سر آرم شیروخورشید ادامه یافت و
نهایت امر به ابراز رضایت از مرگ محمدرضا لطفی و امتناع خامنهای از حضور در
«نمایشگاه کتاب» انجامید. به این ترتیب در
حکومت زالممد «نمایشگاه کتاب» هم به سیاست آلوده شد و این آلودگی مورد استقبال تولة
آخوند جنتی قرار گرفت:
«[...]علی جنتی [...] دربارة علت نیامدن مقام معظم رهبری به
نمایشگاه کتاب [گفت] اعلام کردند که [ایشان] به دلیل مشغلة کاری در نمایشگاه حضور
پیدا نکردند [...] از نیات دیگری که ایشان داشتند خبر نداریم [...] اینجا یک
باشگاه فرهنگی بزرگ است [...] کتابها مورد نقد قرار میگیرند [...] اگر نقدی
سازنده باشد همه باید از آن استقبال کنند[...] اشکالی ندارد اگر کسی به نمایشگاه میآید
و بحث سیاسی هم در آن صورت بگیرد[...]»
منبع: ایسنا، مورخ
18 اردبهشتماه سالجاری، کد خبر: 93021812240
از تولة آخوند جنتی، راه و رسم زندگی اجتماعی را بیاموزیم؛ نمایشگاه کتاب هم مانند دانشگاه، برای بحث سیاسی مناسب است! حال بدنیست سری به سایت ایراس بزنیم تا ببینیم
در 27 امین نمایشگاه کتاب چه تحولاتی رخ داده:
«[...] با هماهنگی کمیته بینالملل و کمیته تشریفات بیست و
هفتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران قرار است، نوة تالستوی، نویسنده مشهور روس و رئیس بنیاد ادبی تالستوی
در مراسم افتتاحیه نمایشگاه کتاب تهران حضور داشته باشند. ولادیمیر
تالستوی [...] پیش از این در نمایشگاههای بینالمللی، همچون
نمایشگاه کتاب لندن و نمایشگاه کتاب فرانکفورت حضور داشته [...] و به همراه همسرش
و در صدر یک هیأت ادبی از روسیه به نمایشگاه کتاب تهران خواهد آمد[...]»
منبع: ایراس، مورخ 28 فروردینماه 1393، کدخبر: 35168
در واقع قضاوت ارزشی بیبیسی در مورد نمایشگاه کتاب تهران
واکنشی است کودکانه به حضور فرهنگی روسیه در این نمایشگاه. آشنائی
ایرانیان با ادبیات و فرهنگ روسیه به مذاق پاترنوس خوش نیامده و پاترنوس حق دارد
دلخور باشد. در زمینة ادبیات، رقابت با روسیه امکانپذیر نیست! در
نتیجه، «این نمایشگاه تعطیل باید گردد!» چرا
که، مثل محمدرضا
لطفی «افت» کرده و دیگر به اتفاق شجریان در سفارت آلمان برایمان «ابوعطا»
اجرا نمیکند. در مورد «افت» لطفی نه تنها اظهارات یک مرده ـ پرویز مشکاتیان ـ که نامة دختر وی هم مورد
استناد بوق زالممد قرار گرفته! گویا پس از انتقاد لطفی از شجریان، دختر مشکاتیان به عنوان وکیل مدافع پدرش وارد
صحنه میشود و یک «نامه» مینویسد؛ ایسنا
هم بخشی از این نامة سرشار از بلاهت را منتشر کرده و آنقدر برای ردیف کردن این
مزخرفات شتاب به خرج داده که پدر به پدربزرگ تبدیل شده:
«[...] دختر زندهیاد پرویز مشکاتیان [...] در نامهای خطاب
به لطفی و پس از انتقاد او از محمدرضا شجریان،
در حمایت از پدربزرگش نوشته بود: شبی که پدرم به کنسرت شما آمد [...] از نیمة کنسرت به خانه بازگشت، تا صبح غمگین در خانه قدم زد. گاهی بغض داشت.
هنگامی که رسید از راه، نشست. طبق
عادت و به هنگام تأثر زیاد، دو دست بر پیشانی
گذاشت و سر به زیر افکند. پرسیدم چرا اینقدر زود آمدید؟ [...] با نگاهی
همه غم و صدائی گرفته گفت[...] امشب احساس میکردم لطفی دارد روی سن خودش را پیش
چشم همگان دار میزند[...]»
همان منبع
با نیم نگاهی به سطور فوق که با الهام از بیبیگوزکهای
شیعیمسلکان در مورد فاطمه و محمدصاد ساخته شده،
میتوان به ابعاد حیرتانگیز توحش جمکرانیان
پی برد. بوق زالممد نمیتواند بپذیرد که
برخورد متفاوتی با محمد رضا لطفی وجود داشته باشد. لازم است همه پشت سر مشکاتیان و صبیهاش ردیف
شوند و کنسرت لطفی را از چشم اینان ببینند!
هیچکس حق ندارد خارج از این به
محمد رضا لطفی بنگرد. بله، در
بلاد زالممد در هر زمینهای یک «رهبر» و بز سرگله وجود دارد؛ بقیه هم گوسفندان گلة اویند. اینجا
هم مشکاتیان و صبیهاش در جایگاه ولیفقیه نشسته و همانطور که اوباش، در کشف اسلام واقعی و ناب و اصیل و مسلمان
متعهد و غیره تخصص دارند، این جانوران وحشی هم انواع «هنرمند» را برای
دیگران مشخص میکنند! چون پدر یا پدربزرگ آوا مشکاتیان کنسرت لطفی را
نپسندیده، پس لطفی افت کرده و این افت هم مسلماً به دلیل مسافرت
وی به خارج پیش آمده:
«[...] هنرمند هجرت کرده و دور از جریان پویای موجود در وطن، به هر
حال در کارش در پی سالها رکود به افتی میرسد که دیگران را ناامید میسازد[...]»
همان منبع
همه بدانند، دوری
لطفی از لجنزار «هنر سیاسی» جمکرانیها باعث افول وی شده بود! در صورتی که اگر لطفی همچون بعضی «آوازخوانها»
از لاتبازی ملاممد خاتمی و میرحسین موسوی حمایت میکرد، سایت
ایسنا به نقل از گلة متعهد، «شکوفائی» وی را برایمان در بوق میگذاشت. ولی از
آنجا که لطفی خود و هنرش را «در خدمت ایدئولوژی» حکومت قرار نداده، و مثل بعضیها به پامنبری بیبیسی تبدیل نشده، نفرت
بوقهای زالممد را برانگیخته. باید به این گوسالههای ننهحسن که بجای همه کس
نشستهاند و در مورد کنسرت لطفی قضاوت میکنند و میخواهند سلیقة سیاسی خود را بر
طرفداران موسیقی او تحمیل کنند، بگوئیم
ما برای تماشای کنسرت لطفی و هر کنسرت دیگری به مجوز اوباش سبز و همکاران آشکار و
پنهانشان نیاز نداریم! اوباشی که برای
هنرمند فتوی مرگ میصدورند، چرا که،
به حساب اینان «افت» کرده! بله، کار لطفی بیارزش بوده، و زالممد چنین تشخیص داده که بهتر است لطفی
بمیرد! اینجاست که ارتباط نازیسم با زالممد آشکارتر میشود.
هیتلر هم اردوگاههای کار اجباری را برای افرادی به راه
انداخته بود که «افت» کرده بودند. بعضیها یهودی و سامی بودند و نژادشان «افت»
کرده بود؛ بعضیها کمونیست بودند و نگرش
«منحط» داشتند؛ برخی همجنسگرا بودند و
زندگیشان «حرام» بود؛ و ... و از همه مهمتر،
بعضیها برتری لاتولوتهای تحتالحمایة
بریتانیا را نمیپذیرفتند. اینان بیش از
دیگران «مستحق» مرگ بودند! ولی دیدیم هماینان
که تن به بردگی لاتهای ناسیونال سوسیالیست ندادند، چگونه در برابر تجاوز برتریطلبان از خود دفاع
کردند، و نهایت امر هم پیروز شدند. شکست
اسرائیل در جنگ 33 روزه، فروپاشی توطئة
آتلانتیسم، یا همان «بهار عرب» در سوریه، و شکست کودتای فاشیستهای اوکراین، در عمل تداوم همین پیروزی است؛ پیروزیای که نسیماش بزودی بر سرزمین ایران
نیز خواهد وزید.
<< بازگشت