یکشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۹۳

گیلاس و گوبلز!





در تاریخ اول آوریل 2014 ،  شکوفه‌های زودرس درخت گیلاس فضائی در ژاپن شگفتی آفرید!   به گزارش سایت صدای روسیه،  مورخ 11 آوریل سالجاری،  4 سال پیش دانة یک درخت گیلاس 1200 ساله را در چارچوب برنامة آموزشی کودکان ژاپن به ایستگاه بین‌المللی فضائی فرستادند.   هنگام کاشتن این دانه،  انتظار می‌رفت که پس از 10 سال درخت گیلاس به شکوفه بنشیند ولی این فرایند پس از 4 سال آغاز شده.   البته این مسائل برای بوق‌‌های مرداب اهمیتی ندارد،  ‌چرا که علمی است و در آن جائی برای «پیشینه و پدر و تکرار» پیش‌بینی نشده.      

آتلانتیست‌های این سوی آتلانتیک،   ماه آوریل 2014 را با ارسال علوفه ـ  قطعنامه مزورانه و ابلهانة پارلمان اروپا ـ  برای حکومت زال‌ممد آغاز کردند،   تا زوزة گوبلز و کنیزان‌اش را بر فضای جامعه ایران تحمیل کنند.   با توجه به معلق زدن مقامات حکومت زال‌ممد و مخالف‌نمایان‌اش که به «حذف» تمام طرفداران لائیسیته و اقلیت‌های مذهبی ایران انجامید، باید بگوئیم که آتلانتیسم بریتانیا به موفقیت چشم‌گیری دست یافت و دلگرم شد!   در نتیجه قلادة اکبرقاتل رفسنجانی را هم گشود تا به بهانة مخالفت با افراط‌گرائی،   در یک چرخش زبان اقلیت‌های مذهبی و ایرانیان لائیک را از کشور اخراج کند.    جالب اینجاست که اینبار هم داس‌الله به عنوان بلندگوی فدائیان اسلام،  نفس‌کش‌طلبی اکبر قاتل را در بوق گذاشت:

«[...]‌ چرا باید امت و ملتی که دین،  کتاب و کشور مشترک دارند،  بگذارند عده‌ای تندرو برداشت‌های غلط خود از دین و مذهب را به اسم اسلام معرفی و بر اساس آن اقدامات خصمانه کنند؟»
منبع:  پیک نت،  مورخ 20 فروردین‌ماه سالجاری 

و عجیب است که عربده‌جوئی اکبرهاشمی در نفی «تکثر و چندصدائی» در جامعة‌ ایران با  ملاقات وزرای امورخارجه آمریکا و روسیه در پاریس تقارن زمانی داشته!   همان ملاقاتی که به ادعای شیپورهای آتلانتیست «هیچ نتیجة ملموسی» نداشت!   بدانید و آگاه باشید که از روز 31 مارس 2014،   در کشور ایران یک «امت و ملت» زندگی می‌کند که «دین و کتاب‌اش» مشترک است!   به عبارت دیگر،   هر کس دین وکتاب‌ مشترک با اکبرقاتل و شرکاء نداشته باشد،   در کشور ایران جائی نخواهد داشت.   بدنیست بدانیم اکبر هاشمی در واقع به بازنشخوار ویراست نوینی از فتوی بهزاد نبوی مشغول شده.   فتوائی که در دوران نورانی امام روشن‌ضمیر میرحسین صدوریده شده بود.   در آن دوران بهزاد نبوی که وزیرصنایع و سخنگوی دولت میرحسین موسوی بود،  فتوی داد،  «هر کس راضی نیست،  می‌تواند برود!»   عربده‌جوئی مقامات حکومت زال‌ممد از اینجا سرچشمه می‌گیرد که اینان کشور ایران را ارث پدر پدرسوخته‌شان می‌انگارند،   در نتیجه تمام تلاش خود را به خرج می‌دهند تا دست اشغالگران  ـ  ملت ایران ـ  از ملک و املاک «پدری» کوتاه شود.   و پدر بهزاد نبوی،  همان استعمار آنگلوساکسون است که از میرپنج و ذکاء‌الملک و سانسور کلیات سعدی آغاز کرد و پس از مصدق و دکتر آذر و ممنوعیت مدارس مختلط،  به میرحسین موسوی و محمدخاتمی و تحمیل حجاب و تبلیغ جنگ رسید.  اینک نیز به دلیل ناکامی در کودتای سبز،  به دامان حسن فوتبال و توله آخوند جنتی چنگ انداخته،   و برای تکرار دور باطل کودتای شیخ‌وشاه،‌ یعنی سرکوب چپ،  نابودی اقلیت‌های مذهبی و قومی،   و خصوصاً از میان بردن آزادی‌بیان،   به «مردمی» کردن طاعون فاشیسم مشغول شده.

این روند را بوق‌های لجنزارآتلانتیسم در تاریخ 12 آوریل سالجاری،  با تزریق «نه شرقی نه غربی»،   شعارمحوری دستگاه هیتلر به موسیقی ایرانی،   و ارائة تصویر دلپذیر از واتیکان آغاز کردند.   این است پیامد منطقی دیدار «غیرمتعارف» و مردمی الیزابت دوم با پاپ در تاریخ 3 آوریل سالجاری.   در فردای این دیدار پربار،‌   «ایرانیان»،  مسئول فجایع حکومت زال‌ممد شناخته شدند؛  با وایکینگ‌ها در ترادف قرار گرفتند؛  جواز دفن‌شان نیز به دو زبان صادر شد:

«[...] ایران در سی سال آینده کشور ارواح می‌شود[...] ایرانیان از سال‌های نخستینِ انقلاب برای تولید بیشتر،  بی‌حساب چاه زدند و آب‌های زیرزمینی کشور را از میان بردند [...] جامعۀ وایکینگ‌ها [...]در آغاز بسیار شکوفا بود،   اما در حدود قرن چهاردهم میلادی خاموش شد[...] وایکینگ‌ها [...] درختان جنگل‌های قطب شمال را بریدند و [...] محیط زیست خود را ویران کردند[...]‌»
منبع:  رادیوفرانس انترناسیونال،   مورخ 4 آوریل 2014       

به قیاس کشیدن شرایط وایکینگ‌ها با وضعیت ایرانیان در هزارة سوم همانقدر خنده‌دار است که نقد و بررسی رمان‌های صادق هدایت در بی‌بی‌سی!   این عملیات از طریق در هم شکستن مرز واقعیت کنونی:  «شرایط انسان‌ها در مکان مشخص»،‌   و پیوند این واقعیت به دیگر انسان‌ها در زمان گذشته و مکان متفاوت امکانپذیر می‌شود.  به این ترتیب می‌توان در هزارة سوم،  همچون پرسوناژهای موهوم پیامبران ادیان ابراهیمی به «پیشگوئی» پرداخت و ادعا کرد، «چون وایکینگ‌ها محیط زیست شان را نابود کردند و تمدن‌شان نابود شد،  سرنوشت ایرانیان هم جز این نخواهد بود!» ‌ به ارتش آدمخوار ناتو مژده می‌دهیم که اگر 30 سال صبر کند، اشغال ارث پدری‌اش توسط ایرانیان به پایان خواهد رسید،  و می‌تواند علاوه بر تاراج نفت و گاز،   در سواحل کاسپین سپر دفاعی نصب کند و مثل هیتلر از «زندگی» لذت ببرد!   کسی چه می‌داند شاید بتواند طی چند سال،   قفقاز،   ارث پدری هیتلر را هم پس بگیرد و در کوتاه مدت «کریمه»،   ارث پدری ناپلئون را هم به قفقاز ضمیمه کند و پرچم «پدر» را در مسکو به اهتزاز در آورد.   در اینصورت،   «مردمی کردن» نازیسم دیگر اشکالی ایجاد نخواهد کرد!    

برای «مردمی» کردن «نازیسم» کافی است،   رهبر،  یا شعار پایه‌ای نازیسم یعنی «نه شرقی،  نه غربی» را در عرصة فرهنگی قرار دهیم،   و یک بی‌بی‌گوزک خانوادگی هم به آن بیفزائیم.   به همین سادگی!  بی‌بی‌سی هم که جز این کاری نکرده و نمی‌کند.   بوق وزارت امور خارجه بریتانیا پیشتر با داستان‌سرائی در مورد زندگی شخصی هیتلر و عادات و سرگرمی‌های‌اش تصویر دلپذیری از این خادم وفادار سرمایه‌داری آنگلوساکسون ارائه داده بود،   اینک شعار «نه شرقی،  نه غربی» را به آن «پدر و پسر» موسیقی ایرانی پیوند زده،   تا «پیشینه» قربانی «انسان محوری» نشود!   چراکه نگرش انسان‌محور برای حل مسائل و مشکلات امروز،   به «بازگشت به گذشته» متوسل نمی‌شود،   و همین امر برای لجنزار آتلانتیسم  دردسرساز است.   

آتلانتیسم به عنوان تداوم فاشیسم،   یکجانبه‌گراست.   از اینرو با انسان‌محوری ـ  نظم اجتماعی،  روابط حقوقی دوسویه و‌ آزادی بیان ـ  در تضاد قرار می‌گیرد.   و چرا راه دور برویم؟ حمایت رسمی کاخ سفید و لوتی و عنترهای‌اش از نئونازی‌ها در اوکراین و دیگر کشورهای اروپا،  عربده جوئی‌ اینان در مورد رفراندوم کریمه و مخالفت‌شان با گسترش روابط تجاری ایران و روسیه نشان می‌دهد که آتلانتیسم همچون فاشیسم در مسیر سلطه، یکجانبه‌گرائی و تجاوز گام بر می‌دارد.   جای تعجب نیست که بوق وزارت امور خارجه بریتانیا،  موسیقی ایرانی را به ابزار تکرار شعار محوری نازی‌ها ـ  نه شرقی،  نه غربی ـ  تبدیل کرده و ضمن کوفتن بر طبل «پدر و پسر» هنرمند،  فرهنگ ایران را به خشونت و مرگ‌پرستی «عرفان» تقلیل می‌دهد و یک پرده از مداحی پسر برای پدر را نیز به این مجموعة «فرهنگی ـ خانوادگی» می‌افزاید:

«[...] سمفونی [...] برای بیان معنویت مولانا جلال الدین بلخی[...]که سمبل فرهنگ شرق است به کار رفته[...] یکی از نکات این آلبوم حضور [...] پدر حافظ ناظری [...] است [...] حافظ ناظری می‌گوید[...] فقط هنرمندانی را [...] دعوت کردم که نوآور و خلاق باشند و طبیعی بود که شهرام ناظری [...] را برای این کار انتخاب کنم[...]‌»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 12 آوریل 2014  

گزارش بی‌بی‌سی تحت عنوان «نه شرقی نه غربی؛‌ گفتگو با حافظ ناظری» منتشر شده تا گوشه چشمی به گوبلز،   هیتلر و به ویژه «نبرد من» نشان دهد.   البته فراموش نکنیم که بریتانیا زمانی که دریافت رایش برای پیروزی بر اتحاد شوروی شانسی ندارد به مخالف دوآتشة هیتلر تبدیل شد.   ولی به گواهی تحقیقات مورخین صاحب نام غرب که مورد تحریم بوق‌های ناتو قرار گرفته‌اند،   نازیسم و رهبر فرهیخته ‌و «قدرقدرت‌» و به ویژه مفلوک‌اش ساخته و پرداختة سیاست آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک بودند.   سیاستی که افراد مفلوک و درمانده و نفرت‌فروش را در رأس هرم قدرت قرار می‌دهد تا منافع‌اش را تأمین کند.  کافی است به کاریکاتوری که در آغاز رشد نازیسم توسط یک هنرمند آلمانی کشیده شده نگاهی بیاندازیم.  این کاریکاتور همزمان،   تصویر واقعی و محصول تبلیغاتی و رسانه‌ای هیتلر را نشان می‌دهد.  یادآور شویم،  به گزارش سایت دویچه‌وله نام کاریکاتوریست «اریش ازر» است که قربانی نازیسم شد.   کاریکاتور مذکور نشانی است از دوگانگی تمامی رهبران «قدرقدرت و مردمی!»  رهبرانی که در واقع پرسوناژهای پوشالی ولی محبوب آنگلوساکسون‌ها هستند و از موسولینی و میرپنج و هیتلر گرفته،   تا مصدق و خمینی،   و به ویژه شخص پاپ در این تصویر جای می‌گیرند.   

بی‌دلیل نیست که،   سایت رادیوفردا هم به واتیکان ابراز ارادت کرده،   و حکومت زال‌ممد را به پیروی از این دستگاه فاشیسم‌پرور دعوت می‌کند!   خلاصه همزمان با کوفتن بی‌بی‌سی بر طبل شعار نفرت‌فروش «نه شرقی، نه غربی»،   سازمان سیا هم خواهان تلطیف توحش «روابط یک‌سویه» شده و «اسلام سافت» شیعه می‌فروشد:           
                                
«[...] برای آن که مردم ايران پس از حذف حکومت دينی با اسلام کنار بيايند چاره‌ای بجز اسلام زدايی از اسلام موجود نيست[...]کليسای کاتوليک [...] بخش عمده‌ای از ميراث کليسا را نفی و نقد کرده (مثل تفتيش عقايد يا خود حق پنداری در برابر ديگر اديان) يا مسکوت می‌گذارد (مثل مبارزه با همجنس‌گرائی يا وسايل پيشگيری در سخنان پاپ فرانسيس) و بدين طريق از مسيحيت کاتوليک نوعی مسيحيت‌زدائی می‌کند دستگاه مذهبی شيعه نيز در آينده برای آشتی با مردمی که چند دهه با تمسک به حکومت دينی آن‌ها را تاراج و سرکوب کرده مجبور به اسلام زدائی از اسلام خواهد شد [...]»  
منبع:  رادیوفردا،  مورخ 12 آوریل سالجاری  
               
یک روز پیش از افتتاح دکة «شیعة سافت» در رادیوفردا،  حضرت پاپ اعلام داشت «عدة معدودی از کشیش‌ها» به کودکان تجاوز کرده‌اند!  به عبارت دیگر،   برنامة جهانی «تجاوز سازمان یافته به کودکان» که در دوران خلافت گوساله زرین ـ  پاپ لهستانی ـ  با تشکیل «لژیون‌های مسیح» به اجرا در آمده بود،   هیچ ارتباطی به واتیکان نداشته و ندارد.  از این گذشته می‌باید فراموش کنیم که واتیکان از معرفی همان «عدة ‌معدود» کشیش‌های متجاوز به  قوة قضائیه خودداری کرده و ... و اکنون که پاپ از همة کودکان قربانی «عذر خواهی» می‌فرماید ـ  فیگارو،  مورخ 11 آوریل سالجاری ـ  گویا می‌باید قضیه را هم تمام شده فرض کنیم!

می‌بینیم که «ادیان ابراهیمی» چه فوایدی دارد؛  «مومنین» با یک عذرخواهی هر جرم و جنایتی را ماست‌مالی می‌‌کنند!   البته تا حال اوضاع بر وفق‌ مرادشان بوده و «عادت» کرده‌اند.  در دوران هیتلر با یک ادعای پوچ ـ  برتری نژادی ـ  «مردم» را برای کشتار میلیون‌ها نفر بسیج کردند،  و «سرمایه‌ها» را در مسیر مطلوب به حرکت در آوردند،  بعد هم که شاهکارشان را در ایران دیدیم،  با «تمرکز بر یک نقطه»،  همة امور مملکت را دادند دست مشتی لات و آخوند،  و دامنة تاراج‌شان را گسترش دادند.  به دلیل همین فواید مالی است که طی سدة اخیر «مبارزه با لائیسیته» در دستور کار لندن و واشنگتن قرار گرفته.

 اینان برای درهم شکستن «نظم لائیک» در سراسر جهان از «پوپولیسم» حمایت کرده‌اند،  چرا که نظم لائیک،  حتی اگر «دمکراتیک» هم نباشد،   در هرحال برای آخوند جماعت «جایگاه برتر» فراهم نمی‌آورد،   در نتیجه «زن‌ستیزی و خروج از جایگاه واقعی اجتماعی» را تشویق نمی‌کند.   لائیسیته و دمکراسی همچنانکه پیشتر هم گفتیم «پدر» ندارد!   به این معنا که تحت قیمومت نیست؛‌   مسئولیت‌پذیر و ‌پاسخگوست؛  خود را مسئول عملکرد دیگران به شمار نمی‌آورد،   در جایگاه «قیم» و «وکیل مدافع» دیگر ملت‌ها هم نمی‌نشیند.   برای دریافت ابعاد ‌ستیز آنگلوساکسون‌ها با لائیسیته،   بدنیست نگاهی به آنسوی آتلانتیک بیاندازیم تا ببینیم گذشته از هیاهو و فضولی عموسام در روابط «روسیه ـ اروپا»،  جنجال کاخ سفید و کنگره آمریکا بر علیه فردی به نام «ابوطالبی»،   سفیر آیندة زال‌ممد در سازمان ملل چه اهدافی دنبال می‌کند.   به استنباط ما،   هدف یانکی‌ها به چالش کشیدن منشور سازمان ملل،  جهت کسب وجهه برای نوکران جمکرانی‌شان است.

اگر جنگ زرگری ملایان و کنگرة آمریکا پیرامون ابوطالبی ادامه یابد،   دبیرکل سازمان ملل ناچار خواهد شد به نفع حکومت ملایان پای به میدان بگذارد.   یادآور شویم بر اساس منشور سازمان ملل،   دولت آمریکا از منظر قانونی میزبان سازمان ملل است،  تأسیسات این سازمان خاک ایالات متحد به شمار نمی‌آید.  در نتیجه،  اینکشور حق ندارد سفرای دیگر دولت‌ها را از ورود به محل مأموریت‌شان در این سازمان منع کند.   گاوچران‌ها هم از این مقررات نیک آگاه‌اند.   اگر به یاد داشته باشیم زمانیکه قرار بود احمدی‌نژاد در نشست سالانة مجمع عمومی سازمان ملل حضور یابد مشابه همین لات بازی‌ها را آمریکائی‌ها به راه انداخته بودند،  و «الی ویزل» را برای معلق زدن به خیابان کشاندند و نتیجة مطلوب هم به دست آمد.  

این بساط،  احمدی‌نژاد را به شخصیت سرشناس تبدیل کرد!   سپس دانشگاه کلمبیا به وی تریبون داد تا علاوه بر نفی جنایات هیتلر،   موجودیت همجنس‌گرایان ایران را هم نفی کند.   خلاصه اهداف جنجال رسانه‌ای و جنگ زرگری آمریکا و نوکران‌اش شناخته شده است.   اینبار هم لات‌بازی یانکی‌ها فرصتی طلائی فراهم آورد تا مشتی قواد و قاچاقچی و برده فروش بتوانند خود را با سران انقلاب کوبا مقایسه کنند:

«[...]‌ قوانین سازمان ملل [...]‌ این حق را به آمریکا نمی دهد که مانع حضور نماینده یا رهبر کشوری جهت شرکت در اجتماعات سازمان ملل شود [...] در گذشته نیز افرادی چون فیدل کاسترو [...] در سازمان ملل حضور یافته و سخنرانی کرده‌اند[...]»
منبع:  دیپلماسی ایرانی،  مورخ 13 آوریل 2014  

هفتاد سال پس از شکست ارتش هیتلر،   بوق‌های زال‌ممد به پیروی از اصول پروپاگاند گوبلز، با تکرار دروغ،  می‌خواهد آن را به عنوان  «واقعیت» جا بزند،   و نگرش انسان‌محور را با نگرش متحجر «پیشینه‌محور» در ترادف قرار دهد.   به عبارت دیگر،  شعور و درک اینان از زندگی،  حتی در حد آن دانة گیلاس هم نیست که در واکنش به تحولات زمان و مکان شکوفا شد.