افول و آوریل!
«این جوان [...] به تمام شعائر و
مقدسات ملی ما توهین میکند [حاجی گفت] این جوان کافر شده. باید اذان بغل گوشش بخوانند و توبه
کند[...]»
منبع: صادق هدایت، رمان «حاجی
آقا»
توافق تاریخی 24 نوامبر 2013، «بهار کریمه»، نتایج «نامطلوب»
رأیگیری قطعنامه پیشنهادی اوکراین در مجمع عمومی سازمان ملل، و از
همه مهمتر، ملاقات وزرای امورخارجه
آمریکا و روسیه در پاریس ـ 31مارس
2014 ـ که به ادعای بوقهای گوبلز «هیچ نتیجه
ملموسی» نداشت، بعضیها را در لندن و واشنگتن سخت نگران کرد! اینچنین بود که پارلمان اروپا ـ این پارلمان در برابر سرکوب اقلیتها، آزادی بیان هنرمندان، تحریم خبرنگاران و جاسوسی آنگلوساکسونها در
اروپا خفقان گرفته ـ با تصویب یک قطعنامة مبهم
و مضحک در مورد حکومت زالممد، تلاش کرد تا
در آستانة میعاد 4 آوریل، پادوهایاش را بر ضد روسیه، لائیسیته، دمکراسی و مذاکرات هستهای بسیج کند.
بخش نخست پروپاگاند پارلمان اروپا ـ ایجاد اجماع بر ضد روسیه و دمکراسی ـ با موفقیت روبرو شد. همزمان
با انتشار خبر مانورهای مشترک «جمکران ـ پاکستان» و بزرگترین مانور نظامی
عربستان، «سردار» سلیمانی به وکالت از سوی عربستان، روسیه را به عملیات تروریستی تهدید فرمودند ـ تروریستهای سعودی پشت دروازههای روسیه، فارسنیوز،
مورخ 17 فروردین ماه سالجاری. فردای همان روز یک مجموعه از نشخوار گذشته تحت
عنوان «فتوی علما علیه روس، انگلیس و
فرانسه» در فارسنیوز انتشار یافت! سپس محمدخاتمی، گوبلز حکومت زالممد، صورتک «مخالف
خشونت» بر چهره زد و ابتدا خشونتهای دوران پهلوی را به حساب «چپگرایان» نوشت، و در
گام بعد چپگرائی را با تروریسم در ترادف قرار داد. داسالله
هم که مدعی چپگرائی است، روز 17 فروردینماه، ترهات
گوبلز اردکانی را بازتاباند:
«[...] محمد خاتمی، در جریان سفر نوروزی خود به یزد [...]
گفت: وقتی انسان راه منطقی برای ابراز
وجودش وجود ندارد [...]خیلیها میکوشند زور را با زور پاسخ بدهند. قبل از انقلاب ببینید چرا جریانهای چریکی در ایران
ایجاد شد؟ [...] خشونتگرائی و تروریسم که دنیای ما را سیاه کرده از همینجا ناشی میشود[...]»
منبع: پیکنت، مورخ 6 آوریل 2014
بر اساس این اظهارات،
همه بدانند، فدائیان اسلام و مدافعان اسلام سیاسی هیچ
ارتباطی با تروریسم نداشته و ندارند؛ ریشة
خشونت و تروریسم فقط در نگرش لائیک است، چرا؟
چون نگرش لائیک، آزادیهای اجتماعی را به «آزادی سیاسی» تقلیل
نمیدهد. تمام مشکلات «بنیگوبلز» از همینجا سرچشمه گرفته؛
بدون تحمیل سیاست بر فضای جامعه، «گلهسازی» یا همان بسیج «مردم» پیرامون تعصبات
و توهمات، و سرکوب آزادی بیان فردی امکانپذیر نیست. یادآور
شویم در پروپاگاندگوبلز، جمع مردم
«مونث»، و در نتیجه «اسیر احساسات» و
«احمق» ارزیابی شده، و این ارزیابی همچنان معتبر است و کاربرد سیاسی
دارد. این است دلیل ابراز عشق آنگلوساکسونها به «خواست مردم!»
همچنانکه در ایران و در کشورهای «بهارزده» هم شاهد
بودیم، «خواست مردم» که در شعارهایشان منعکس میشود، همواره احساسی و «غیرمنطقی» است. دلیل
هم روشن است؛ بسیج «مردم» فقط بر اساس باورهایشان میتواند
صورت گیرد. و پایه و اساس این باورها، چیزی نیست جز پدر و «ارزشهای» پدرسالاری. حال
آنکه، دمکراسی و لائیسیته «پدر» ندارد! این
است دلیل نفرت پیروان قواد خلیلالله از مکاتب شرق، تمدنهای
باستانی بابل، مصر، ایران و خصوصاً از مدرنیته، به
ویژه از آندسته متفکران مدرنیته که ارکان اسطورهفروشی را به لرزه در آوردهاند.
اگر در ویکیپدیا نیمنگاهی به شرح حال مارکس و فروید
بیاندازیم، تا حدودی به ابعاد این نفرت پی
میبریم. ولی برای آشنائی بیشتر با لجنزار نفرتفروشی
بهتر است به کشف ریشة ژنتیک «میگرن» توسط «دانشمندان غرب» بپردازیم. در نظریة فروید، «میگرن» ریشه در واپسراندگی «ناکام» یک تمایل عمیق
ضمیر ناخودآگاه دارد، و با ادعای کشف ریشة
«ژنتیک» میگرن در عمل این نظریة انسانشناسی فروید است که به زیر سئوال میرود! خلاصه بگوئیم، هر آنچه
در نظریة فروید به ساختار شخصیت ـ نقش خانواده و اجتماع ـ مرتبط میشود، در بوقهای لجنزار فاشیسم ریشة «ژنتیک» پیدا
کرده. و به این ترتیب میتوان میگرن را به عنوان
«خواست خدا» و «مصلحت الهی» به خورد گوسفندالله داد و از خانواده، به ویژه از پدر ـ نماد زنستیزی ـ سلب مسئولیت کرد!
همچنانکه پیشتر هم گفتیم پیروان قواد خلیلالله خود را در
برابر قوانین حقوقی جامعه «مسئول» نمیدانند و
قطعنامة مزورانه پارلمان اروپا برای اوباش جمکران این فرصت را فراهم آورد
تا ضمن تهاجم به نگرش چپ، به بازنشخوار شعارهای انسانستیز خود بنشینند. ابتدا گوبلز اردکان تروریسم جهانی را به جنبشهای
چریکی مرتبط کرد، سپس نوبت به کنیزالاسلام
نسرین ستوده رسید که در جایگاه «همه» قرار گیرد و از طرف «همه» بر ضد جامعه مختلط شعار
دهد. لات جماعت،
همچنانکه گفتیم هرگز در جایگاه واقعی اجتماعیاش قرار نمیگیرد ولی وکلای
دستگاه لاتپروری جمکران از دیگر لاتها گوی سبقت ربودهاند. اینان بجای حمایت از
«موکلانشان» در چارچوب مقررات و قوانین، برای خود «مأموریت الهی» قائل شده، از «مظلوم» دفاع میکنند! به
عبارت دیگر، حضرات «موکلشان» را در
جایگاه «حسین مظلوم» مینشانند و در برابر گوسفندالله، «حقانیاتاش» را به اثبات میرسانند! در نتیجه
اگر حکم قاضی به نفع مظلوم کذا نباشد، و این شهید زنده محکوم و زندانی شود، میتوان افکار عمومی را بر علیه قوه قضائیه بسیج
کرد! حال بازگردیم به شعار ابله پسند «ما همه زندانی
هستیم!»
این شعار مزورانه،
«همة زندانیان» را بدون استثناء در
جایگاه «مظلوم» مینشاند، و زندان را به
ارزش میگذارد و به این ترتیب، تلویحاً
جامعة مختلط را نفی میکند! زندان، همچنانکه
میدانیم در سراسر جهان «مردانه ـ زنانه» است!
تا اینجا دیدیم که، قطعنامة
پارلمان اروپا چگونه به زالممدهای مونث و مذکر اصلاحطلب امکان داد تا نگرش چپ و
جامعة مختلط را نفی کنند. حال ببینیم دیگر
زالممدها چه استفادهای از این قطعنامه کردهاند.
حسن فوتبال،
ثمرة «تف سربالای مردمی»، با یک چرخش زبان
تمام اقلیتهای مذهبی و طرفداران لائیسیته را در ایران حذف کرد و اعلام داشت: «ما همه مسلمان هستیم و مطیع رهبر!» اظهارات سرشار از بلاهت حسن روحانی در فارسنیوز، مورخ 17 فروردینماه سالجاری انتشار یافت. سپس
نوبت به پاسدار علی لاریجانی و حداد عادل رسید تا پوزی به «کاهویونجة» اهدائی
ارباب بزنند و ضمن کوفتن بر طبل اسلام، خواهان گفتگو با ارباب شوند.
لاریجانی مخالفت «ایران اسلامی» را با «بتپرستی» و
«دینهای ساختگی» اعلام داشت و ضمن ایجاد ترادف میان «علم» و «توهم و تعصب»، یک تعریف خیابانی هم از دمکراسی ارائه داد:
«[...] رئیس
مجلس شورای اسلامی با اشاره به قطعنامه پارلمان اروپا [...] اظهار داشت: [...] استانداردهای
انتخاباتی و دموکراسی غرب را نمیپسندیم [...] تفکر اسلامی دارای یک نظام حقوقی بسیار
عمیق و فراگیر است [...] و طبعا با نظام حقوقی غرب متفاوت است [...] علم و دانش را
که با مصوبه پارلمان اروپا نمیتوان محکوم و منهدم کرد اگر علمای شما در علم و
حقوق توانمندی لازم برای مباحثه دارند باید با دانشمندان فقهی و حقوقی ما مذاکره
داشته باشند [...] این یک علو فکری نیست که خرافات شیطانپرستی و ادیان ساختگی را
مورد حمایت قرار میدهید [...] ما آزادی بیان و فکر را برای رشد عقلی ضروری میدانیم
نه آزادی هرگونه عقیده مثل بتپرستی [...] اگر قرار باشد چنین مبانی غلطی را [...]
بپذیریم چه پاسخی به نهضت محمدی بدهیم که پیامبر ما حرکت خود را در مبارزه با بتپرستی
آغاز کرد[...] مگر مقصد دموکراسی جز این
است که حکمرانی خوب را ارائه کند[...]»
منبع: فارسنیوز، مورخ 17 فروردینماه سالجاری
بله دمکراسی،
یعنی حکمرانی «خوب!» و حکمرانی خوب
هم به احتمال زیاد باید همان حکمرانی زالممد باشد که زنداناش «دانشگاه» است! از اینجا
نتیجه میگیریم که نظام بردهفروشی و قوادی و چماقداری که برملت ایران تحمیل شده، در
قاموس قبیلة لاریجانی همان دمکراسی تلقی میشود. باری پس از لاریجانی نوبت به حداد عادل، نابغة همه فن حریف و رئیس آکادمی حکومت زالممد
رسید تا فضولات پارلمان اروپا را مزمزه کرده، برای
ملت ایران تعیین تکلیف کند:
«[...] ما مسلمانیم و اعتقادات خود را داریم و از این
اعتقادات منطقا و با استدلال دفاع میکنیم و حاضریم با دیگران در باب احکام اسلامی
گفتوگو کنیم [...] ما میخواهیم کشور و جامعه خود را برخلاف شما با احکام الهی و
دینی اداره کنیم[...]»
منبع: ایسنا، مورخ 17 فرودینماه سالجاری
و اما به دلائلی که بهتر است «پنهان» بماند، برنامة
«گفتگو» با ارباب به هم خورد، و در تاریخ
8 آوریل سالجاری، سفر نمایندگان مجلس زالممد
به فرانسه لغو شد! «دلائل» ناخوشایند لغو این سفر سرنوشتساز هم در
سایت بیبیسی و شرکاء انتشار نیافت و ... و خلاصه پارلمان اروپا و حکومت زالممد
در بهرهبرداری از قطعنامة کذا ناکام ماندند.
ولی ما به روزهای پیش از 8 آوریل
باز میگردیم، چرا که همزمان با 65امین
سالگرد امضاء پیمان آتلانتیک شمالی ـ 4
آوریل 1949 ـ آخوند روحالله قرهی، از «دانشمندان»
بلندپایة حکومت زالممد نیز از «انسان» سلب اختیار کرد و اظهارات «علمی ـ شکمی»
وی فردای همانروز ـ 5 آوریل ـ در فارسنیوز
منتشر شد:
«مدیر حوزه علمیه امام مهدی پکیمیه تهران در تازهترین
جلسات اخلاق خود گفت [...] ما [...] محدودیم،
چون مخلوقیم و مخلوق، مفعول و
محدود است [...]»
منبع: فارسنیوز، مورخ 5 آوریل 2014
بله اظهارات
نغز و بیمغز «قرهی» نشان میدهد که حکومت زالممد، انسان را با «شیئی» در ترادف
قرار داده. و در راستای همین فلسفة «خیابانی»
است که «تهاجم به مفاخر فرهنگی ایران، و تبدیل بهائیان به ابزار تبلیغات برای فدائیان
اسلام» ـ دو محور اصلی پروپاگاند فرسودة لجنزار ضدلائیسیته ـ سازمان یافته. این لجنزار
متعفن با نظم انسانمحور و معاصر در تضاد قرار دارد، و مجموعة «حریم خصوصی، آزادی بیان و حقوق
فردی» را نفی میکند. میدانیم که نظم
دمکراتیک تهدیدی است برای منافع استعمار. چرا که، استعمار
ملتها را «تحت قیمومت» میخواهد و به همین دلیل،
همواره از حاکمیت پوپولیسم یا نفرتفروشی
جمعی پشتیبانی کرده و میکند. این پشتیبانی از «توحش جمع» که با فاشیسم آغاز
شد و پس از شکست ارتش «شکستناپذیر» رایش،
در فردای پایان جنگ جهانی دوم به
بهانة مقابله با بولشویسم و دفاع از «جهان آزاد» با صورتک پیمان آتلانتیک شمالی
تداوم یافت، در کمال تعجب پس از سقوط
دیوار برلن و فروپاشی اتحاد شوروی، شتاب
بیشتری گرفت!
پیشروی ارتش ناتو در اروپای شرقی، تهاجم
نظامی به یوگسلاوی به بهانة حمایت از حقوق اقلیتها، و سپس تجزیة اینکشور به چندین «یوتوپیای» عضو
ناتو، تهاجم نظامی به کشور عراق و همچنین سازمان دادن
به انقلابهای «رنگی»، سرانجام کار را به جنگ گرجستان کشاند. ولی
توسری در گرجستان کفایت نکرد، کفتاران
ناتو، هم «پشتکار» دارند، هم «ابتکار» به خرج میدهند!
انقلابسازی در «تونس و لیبی و مصر» از
جمله همین ابتکارات بود که هر چند قربانیان فراوان بر جای گذارد، به
دلیل موضعگیری مسکو در سوریه، خوشبختانه
با شکست روبرو شد. و پیامدهای این شکست را
در قالب رسوائیهای مالی محور «ترکیه ـ جمکران»،
و به ویژه تزلزل ترکیه، نوک حملة «آتلانتیسم ـ اسلامیسم» و از همه مهمتر، برباد رفتن پرستیژ واتیکان شاهد بودیم. واتیکان
که علیرغم حمایت از اسلامگرایان، در کمال
وقاحت خود را مدافع حقوق مسیحیان منطقه معرفی میکرد، به
کشتار مسیحیان شهر «کسب» در سوریه، هیچ
واکنشی نشان نداد. این کشتار طبق معمول تحت نظارت ارتش ناتو در
ترکیه صورت گرفت و به همین دلیل، هم کاخ سفید و دکههای حقوقبشر یانکیها در
برابر آن سکوت کردند، و هم بوقهای یهوه آن را شایعه خواندند ـ شپیگل، سایت بالاترین،
مورخ 8 آوریل 2014. و پیش
از این جنایات، باراک اوباما در بروکسل اعلام
داشته بود، پیوستن کریمه به روسیه به
مراتب از تهاجم نظامی به عراق بدتر بوده! این سخنرانی در شرایطی ایراد میشود که صدها
هزار غیرنظامی عراقی به قتل رسیدهاند و کشور عراق در عمل به مخروبه تبدیل شده. حال آنکه در کریمه بدون قتل و غارت و لشکرکشی
خیابانی، رفراندوم برگزار کردند و ساکنان
کریمه «پیوستن به روسیه» را برگزیدند. همین
«انتخاب آزاد» در آرامش و نظم قانونی است که به مذاق آتلانتیستها اصلاً خوش نمیآید.
دلیل هم روشن است؛ آتلانتیسم مانند قواد خلیلالله بدون روابط یکسویه
ـ تجاوز و تهاجم و جنایت ـ کارش پیش نمیرود. و این
روابط را از کودکی تجربه میکند! و چرا
راه دور برویم؟ کافی است به نخستین دیدار
رسمی نوة 8 ماهة پرنس چارلز بنگریم که با «زنستیزی» آغاز شده. «شازده» کوچولو را به زلاندنو بردهاند تا با 10
کودک دیگر ملاقات کند. طی این ملاقات نوة پرنس چارلز موفق شده یک
دختربچه را به گریه بیاندازد، و اسباببازی یک
دختربچه دیگر را هم از دستش بگیرد!
سایت فارسی نووستی، مورخ 9 آوریل
2014 ، از این دیدار «شاهانه» گزارشی تهیه کرده. فیگارو
هم تصویری از ملاقات پدر بچه با بومیان زلاندنو منتشر کرد تا همه بدانند ملاقات با
خانواده «ویندسور» چه ابعاد عمیقی دارد! حال اعضای خاندان سلطنت بریتانیا را در زلاندنو رها
میکنیم و باز میگردیم به تزلزل پروپاگاند آتلانتیسم، به بویژه در کشور ایران!
بوقهای لندن و واشنگتن که نتایج دیدار
جان کری با سرگئی لاورف ـ 31 مارس سالجاری
ـ تلخکامشان کرده بود، برای جبران این دیدار «بینتیجه» به احمدی نژاد
متوسل شدند. و در تاریخ اول آوریل، سایت
بیبیسی، از بازگشت مهرورزی به سیاست خبر داد و سایت
رادیوفردا هم ضمن ایجاد نفرت از روسیه، بهائیان ایران را به ابزار تبلیغ برای محمد
خاتمی تبدیل کرد:
«[...]حسام میثاقی، دانشجوی بهائی [...] که هماکنون در آلمان است[...]
میگوید [...] اواخر دورة ریاستجمهوری دوم آقای خاتمی بود که اوضاع بهتر میشد
[...] سال اولی که محمود احمدینژاد بر سر کار آمد[...]تعدادی از بهائیان برای اولین
بار وارد دانشگاه شدند [...] بعد از دو ترم [...] به همراه دو دانشجوی بهائی دیگر
از دانشگاه اخراج شدیم. جالب این بود که
جز دوستان نزدیکمان کسی نمیدانست که ما بهائی هستیم و این نشان میدهد که مقامات
مسئوول آمار کسانی که بهائی هستند را دارند[...]»
منبع: رادیوفردا،
مورخ 17 فروردینماه سالجاری
مسلم است که مقامات جمکران آمار بهائیهای
ایران را دارند! مسئله سادهتر از آن است
که بعضیها فکر میکنند، در حکومت جمکران، هر کس یهودی و مسیحی و مسلمان و زرتشتی نباشد، بهائی به شمار میآید! ولی آنچه در این مصاحبه اهمیت دارد، چرخش ناگهانی سیاست دانشگاه در برابر دانشجویان
بهائی است! به استنباط ما این چرخش اگر
واقعیت داشته باشد، با برنامة کودتای هیزاکسلنسی برای نشاندن میرحسین
موسوی در جایگاه رئیسجمهور محبوب و مردمی ـ از طریق گسترش طیف ناراضیان جوان، شهرنشین و دانشگاهی ـ بیارتباط
نبوده. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به بازاریابی رادیوفردا برای خاتمی که
یک روز پس از تبلیغات «داسالله» برای گوبلز جمکران به راه افتاد و به لجنپراکنی
بیبیسی به صادق هدایت و رمانهای طنز او منجر شد. یادآور
شویم مرگ مشکوک صادق هدایت با دومین سالگرد امضاء پیمان آتلانتیک شمالی تقارن
داشت!
بله،
همچنانکه پیشتر هم با تکیه بر
«تئوری رمان»، از آثار میکائیل باکتین
گفتیم، لجنزار احترام به ادیان با آزادی بیان مشکل دارد، و این آزادی بیان به صور مختلف در رمان خود
را نشان میدهد، از جمله در قالب «طنز.» و اگر
به یاد داشته باشیم، بوق وزارت امور خارجه بریتانیا میکوشد «طنز» را
با «توهین» در ترادف قرار دهد، و به سخره گرفتن نمادهای قدرت پدرسالار را حتی
در عرصة هنر نیز ممنوع کند. اینبار هم تبلیغات ابلهپسند بیبیسی همان است که
بود، فقط ابزارش تغییر کرده.
وغوغ ساهاب کاخ باکینگهام یک پرسش
ساده و به ویژه عامیانه مطرح میکند، و در گام بعد از زبان دیگران به این پرسش مردمی یک
پاسخ ابلهانه و مطلوب میدهد:
«[...] چرا نویسنده از زنده به گور، سه قطره خون و بوف
کور، به حاجی آقا و توپ مرواری و البعثه
الاسلامیه الی البلاد الافرنجیه رسید؟ به دید
اکثر منتقدان، این سؤال ساده جواب سادهای دارد [...] هدایت [...]
در نتیجه تیرهاندیشی، سرخوردگیهای شخصی،
و میل به خودویرانگری، انگیزهای برای
نوشتن و البته توان خلق آثاری به بزرگی بوف کور و حتی نوشتههای پیش از آن را
نداشت[...]»
منبع: بیبیسی،
مورخ 9 آوریل 2014 .
بخش عامیانة این اظهارات عالمانه در
این است که رمان فانتاستیک ـ بوف کور
ـ را تلویحاً «برتر» از آثار طنز هدایت معرفی
میکند. به ویژه که در این آثار استعمار بریتانیا، کودتای میرپنج، ادیان ابراهیمی و پیمان آتلانتیک شمالی و تعصبات
قومی و بومی و دینی به سخره گرفته شده! به
عبارت دیگر، آندسته آثار طنز صادق هدایت
که فاشیسم و تداوم آن، آتلانتیسم را هدف
قرار داده، دیگ خشم ناخداکلمب و یهوه را
به جوش آورده بود. و از قضای روزگار صادق
هدایت، درست دو سال پس از امضاء پیمان
آتلانتیک شمالی، به زندگی خود پایان داد ـ 4 آوریل 1951 ـ ، آنهم در شرایطی که
دوستانش را به خانه دعوت کرده بود! این خودکشی فرضی مانند قتل میرزادة عشقی، در واقع هشداری بود به همة اهل قلم ایران که
استعمار و پایه و اساس آن، یعنی «آخوند و باورهای دینی و بومی مردم» را به
زیر سئوال میبردند. خلاصه،
آنها که به وظیفة سنتی بندگان ـ احترام به پدر و مادر و بزرگان ـ عمل نمیکردند؛ و صادق
هدایت در این زمینه پیشتاز بود، هدف این
تهاجم قرار داشته و دارند. از اینرو بیبیسی پس از برگزاری جشن 65 سالگی
پیمان آتلانتیک شمالی، لجنپراکنی به صادق
هدایت را از سر گرفته، و در کمال حماقت میکوشد
آثار طنز هدایت را که نماد بلوغ شخصیتی و آزادی نگرش پرسوناژ «راوی» از زنجیرة
تعلقات و تعصبات ـ دینی و بومی ـ به شمار میآید، «بیارزش» بنمایاند.
این «مهم» را بیبیسی از طریق «بازنشخوار»
به انجام میرساند. بازنشخوار تبلیغات شهربانی آیرون ساید، ساواک آریامهر و تکرار ترهات اوباش جمکران نظیر
گرمارودیها و پارسیپورها در مورد صادق هدایت.
پیشتر در اینمورد چندین وبلاگ
نوشتهایم و توضیح دادهایم که نقد و بررسی آثار هنری هیچ ارتباطی با ستایش و
نکوهش آفرینندة اثر نمیتواند داشته باشد.
خلاصه بگوئیم، «نقد ادبی» دادگاه
نیست که کسی را در آن محکوم و یا تبرئه کنند.
از سوی دیگر قرار دادن رمان طنز در
جایگاه پست، در واقع تداوم نگرش متحجر و
یوتوپیائی افلاطونی و ارزشگزاریهای ارسطوئی بر آثار هنری است. هم
اینان بودند که تراژدی را برتر از کمدی ارزیابی میکردند، و اینک
پس از گذشت بیش از دو هزار سال همین نگرش متحجرانه در ایران حاکم باقی مانده، و محافل اسطوره فروش بر طبل برتری شعر بر رمان
میکوبند. چرا که رمان «عرصة دمکراتیک» و انسانی است. حال آنکه در شعر، نه تنها
شاهد تک صدائی در ناکجاآباد هستیم که گاه با شعر فاقد شعور ـ شعار سیاسی ـ سروکار پیدا میکنیم، و شاعر
«در خدمت دیگری» قرار میگیرد و میتواند همچون لات و آخوند به قضاوت ارزشی بنشیند. البته بیبیسی
شاعر نیست، آخوند است! و به
همین دلیل بر مبنای ترهات دیگران ابتدا به قضاوت ارزشی در مورد صادق هدایت و آثارش
مینشیند و در گام بعد با تکیه بر همان ترهات از منابع نامعلوم تأکید میکند که پس
از بوف کور، صادق هدایت هر چه نوشته بیارزش
بوده:
«[...]آثار هدایت در
دوره دوم داستاننویسیاش ابداً همسنگ آثار دورة اول نبوده، هدایت بعد [از] بوف کور[...] نویسندهای شد که
نمینوشت[...]»
همان منبع
بله عبارت «نویسندهای که نمینوشت» را
از دست ندهیم چرا که حماقت افلاطونی آخوندفرنگی را در برخورد با «آزادی بیان»
بازتاب میدهد، آنهم در هزارة سوم. البته میدانیم درد وزارت امور خارجه بریتانیا
از کجا سرچشمه میگیرد؛ تزلزل «آتلانتیسم ـ اسلامیسم!» اتحادیه
اروپا در برابر توافق هستهای و «بهار کریمه» خلع سلاح شده؛ آمریکا هم امکان تاخت و تاز ندارد. در نتیجه، برخی محافل آمریکا برای تغییر سنگر به تکاپو
افتادهاند! اهداء جایزه به ادوارد سنودن ـ سایت فارسی نووستی، مورخ 7 آوریل 2014، به نقل
از نیویورک تایمز ـ و حمایت «اجباری» علی
خامنهای از ادامة مذاکرات هستهای پس از لغو سفر نمایندگان مجلس جمکران به
فرانسه، از همین جا سرچشمه گرفته! در نتیجه،
شاید طی ماههای آینده، بیبیسی
بتواند ریشة «ژنتیک» سرخوردگی و «افول» صادق هدایت را هم «کشف» کند.
<< بازگشت