هپی و کپی!
محفل «کارتر ـ برژینسکی» که 35 سال پیش
با تکیه بر دکان پررونق پدرپرستی آخوند شیعه ـ مبارزات موهوم حسین و زینب با ظلم و
ستم ـ موفق شد «انقلاب» به راه اندازد و آخوندجماعت
را بر ملت ایران حاکم کند، اینک برای تکرار همین سناریوی استعماری به اسطورههای
ایرانی و تراژدی یونان باستان متوسل شده.
و برای تکرار سناریوی غرب، چه بهتر از ترکیب دو تراژدی «درفش کاویانی» و
«آنتیگون!» هر دو تراژدی «شورش» و «اولویت
پیوندهای خانوادگی» را به ارزش میگذارد. «درفش کاویانی» برای ایرانیان نمادی است شناخته
شده و محبوب، و پرسوناژ آنتیگون هم برای لاتهای مونث و
مستفرنگ جمکران جذابیت دارد! چرا که، این پرسوناژ در واقع نوع گزافة «زینب» بیبیگوزکهای
شیعیمسلکان است که برای «ادای احترام» به جنازة برادر، زندگیاش را فدا میکند! برای به ارزش گذاشتن این الگوی توحش، بوق دانشجونمایان حکومت زالممد به «بهزاد
فراهانی»، پدر «گاف شیفته»، تریبون
داده تا ایشان بتوانند مانند دوران نورانی «امام روشن ضمیر» میرحسین موسوی، برای ارباب «شیرین زبانی» بفرمایند:
«[...]
دختران میهن ما میخواهند آنتیگون باشند و نافرمان. خواستهای مقدس دارند و در تامین این خواست حتی
ممکن است با پدر هم سر دوستی نداشته باشند[...]»
منبع: ایسنا، مورخ 27 مه 2014، کدخبر: 93030602675
نمیدانستیم یک مرد 69 ساله که ارواح
شکماش در عرصة «هنر» فعالیت دارد، نه
تنها «از خواست دختران میهن» آگاه شده که برای این خواست موهوم، «تقدس» هم قائل است! جالب
اینجاست که «خواستهای جمعی» و موهوم مطلوب محفل شیخوشاه هرگز از عرصة پوچیات و
معنویات فراتر نمیرود. به عبارت دیگر، شیخالله و شاهالله هرگز با مطالبات مادی
ایرانیان کاری ندارند؛ و در این
میانه، اگر داسالله ادعای طرفداری از حقوق کارگر میکند، فقط
برای ستایش دیکتاتوری، و همزمان توجیه
مخالفت آخوند و آتلانتیسم با «دمکراسی» است!
بله، مخالفت با دمکراسی، وجه مشترک داسالله، شاهالله و حکومت زالممد است. به همین دلیل نیز در واکنش به کلیپ «هپی»، حکومت
زالممد و مخالفنمایاناش به اجماع رسیده،
جملگی «خفقان» اختیار کردهاند! اربابانشان
هم در لندن و واشنگتن به «ارعاب و شایعهپراکنی و سفسطه و مغلطه» اکتفا میکنند. اگر
نیمنگاهی به سایتهای فارسیزبان در حوزة فرهنگی ناتو، به
ویژه سایتهای رادیوفردا و بیبیسی بیاندازیم،
خواهیم دید که کلیپ «هپی» حسابی
حالشان را گرفته. این است دلیل آویختن سایت ایسنا به خشتک «بهزاد
فراهانی»، و بازاریابی اوباش جمکران برای «بهزاد
نبوی!»
وجه مشترک هر دو «بهزاد»، چپنمائی، هواداری از «انقلاب»، و ارسال فرزند به بارگاه ارباب حکومت زالممد
است! به عبارت دیگر، ایندو در محفل «شیخوشاه» لنگر انداختهاند. باری بازاریابی برای «بهزاد نبوی» که در سایت «جهان
نیوز»، مورخ 4 خردادماه سالجاری، همزمان با انتخابات پارلمان اروپا آغاز شد، در
مطلبی تحت عنوان «بازخوانی کارنامه و رویکردهای بهزاد نبوی»، در
واقع خانوادة «غیرمذهبی» و «شاهدوست» وی را به ارزش میگذارد. حال
آنکه در سایت چپنمای «اخبارروز»، بساط
فروش «چریک پیر» گسترده شده.
بله، تروریست سرشناس دوران پهلوی که در حکومت جمکران
با حفظ سمت به تاراجگری اشتغال دارد و از طریق پسرش درکانادا به دلالی برای غرب
ادامه میدهد، در سایت چپنمایان تبدیل
شده به «چریک پیر»، چرا؟ چون
محفل «شیخوشاه» بدون «قهرمان» کارش پیش نمیرود.
زمانیکه بهزاد نبوی در شایعات
«زندانی سیاسی» بود، لقب «چریک پیر» به
طالقانی و شیخ مهدی بازرگان ـ پادوهای
«کانون تبلیغات اسلامی» ـ تعلق داشت، و امسال هم به مصداق جایگزینی کلهپز با سگ، جایگاه
کلهپز به بهزاد نبوی تعلق گرفته. باشد که گوسفندالله به کمبود «قهرمان» دچار
نشود! چرا که لجنزار متعفن مطلقگرائی عرصة «قهرمان»
پروری و مرگپرستی است. به همین دلیل با تئاتر کمیک و رمان سرستیز دارد.
در وبلاگهای پیشین به کرات گفتهایم، تضاد
اسطورهفروشان با کمدی به دوران افلاطون و ارسطو بازمیگردد، و
«رمانستیزی» هم بر همین چارچوب متحجر تکیه کرده. انتشار «نامة» منتشر نشدة احمد شاملو در سایت
بیبیسی را که فراموش نکردهایم؛ در
نامة کذا همچنانکه در وبلاگ «فتوی ادبی» هم گفتیم، ادعای مضحک «برتری شعر بر رمان» صریحاً مطرح
شده؛ اینک بهزاد فراهانی در ایسنا ـ خبرگزاری خط امام ـ به بازنشخوار همین پیام وحشیانه نشسته:
«[...] تئاتر سوسن رحیمی [...] راستگو [...] مهربان [...]
تازه و با طراوت است. و [...] از آلودگی
مبتلائی امروز نمایش که بر اصول خنداندن تماشاگر [...] پورنوگرافی وقیح و بیاخلاقی
دوری جسته [...] سوسن رحیمی نه قول میدهد شما را به خندههای الکی و لوس و لوث
دعوت کند و نه بر این قرار است که عقدههای سکسولوژیک خود را در مقابل تماشاگر
کالبدشکافی کند[...] او تنها دلبستهی تئاتر سالم میهنش است[...]»
منبع: ایسنا
تئأتر «راستگو و مهربان»، که از
آلودگی «خنداندن تماشاگر» و خندههای «لوس و ننر و لوث» هم مبری است، در
واقع همان تئاتر «کربلای حسینی» باید باشد.
تئاتری که نوعی «زینبفرنگی» را به ارزش
میگذارد که همچون آشفروشهای جمکران «مردستیز» و «مادرپرست» است. در واقع،
با انتشار این ترهات، سایت ایسنا، بساط فستیوال کن را به جمکران آورده. چرا که،
امسال فستیوال کن «زننمایانه» بود! حضرات
جایزة نخل طلائی را به «شهیدپروری» در ترکیه اختصاص دادند، و «جایزه بزرگ» را هم به ابزار تقدیر از زنان محفل موسولینی تبدیل کردند! آوردهاند که «جایزة بزرگ» را به یک زن جوان
ایتالیائی دادند تا ایشان جایزه را از دستهای سوفیالورن دریافت کند! خلاصه، هیئت
داوران فستیوال کن پایشان را از محدودة «پاترنوس» بیرون نگذاشتند.
نمایش ژیل ژاکوب و لیلا حاتمی هم بخشی بود از همین
محدودة توحش فستیوال کن. فستیوالی که یک روز
پیش از موعد مقرر به پایان رسید، تا مزاحم
«انتخابات پارلمان اروپا» نشود! انتخاباتی که در فرانسه و انگلستان ـ دو
کشور سیاستگزار اتحادیه اروپا، فاشیستها
را در جایگاه «ممتاز» قرار داد و مکان مذاکرات گازی «روسیه ـ اتحادیه اروپا» را از
بروکسل به برلن منتقل کرد. نتیجه این شد که در فردای این انتخابات، بعضیها
ناچار شدند علاوه بر عقبنشینی هولهولکی در زمینة مذاکرات
هستهای و مبارزه با تروریسم، سردار رادان، مسئول آشوبهای 1388، و به ویژه مسئول «برنامة» رعایت «حجاب»، یعنی پایه و اساس دکان هویتطلبی ملاممد خاتمی
را هم مثل گوسفند «قربانی» کنند!
بله،
هنوز طنین زوزة هویتطلبی محمد
خاتمی و عوعوی امنیت اخلاقی و «حجاب مطلوب»
سردار رادان خاموش نشده بود، که
بوق وزارت امور خارجة بریتانیا سراسیمه و به نقل از منابع نامشخص، خبر رفتن سردار را منتشر کرد:
«[...] به گزارش چند
خبرگزاری ایران، اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده پلیس ایران، حسین اشتری را به جای احمدرضا رادان به عنوان
جانشین خود منصوب کرده [...]»
منبع: بیبیسی،
مورخ 26 مه 2014
انتشار خبر «رفتن سردار رادان» در بیبیسی
در واقع به معنای برچیده شدن دکان «جنبش سبز» یا بهتر بگوئیم دکان «بازگشت به
دوران نورانی امام» و صدر کودتای 22 بهمن 57 است.
چرا که دستهائی «نامرئی» سردار
رادان، مسئول حفظ هویت اسلامی و دفاع از نوامیس و
مزخرفات مشابه را یک سال پیش از کودتای هیزاکسلنسی در کنار احمدی مقدم قرار داده
بودند تا زمینة آشوب را فراهم آورد:
«[...] آقای رادان از
سال 1387 جانشین آقای احمدی مقدم بود[...] احمدرضا رادان پیش از این [...] فرمانده
پلیس تهران بود[...] پلیس ایران [...] به کنترل پوشش شهروندان، به ویژه زنان و دختران، میپردازد[...]»
همان منبع
همچنانکه میبینیم سردار رادان برای
حفظ دکان «هویت» ملاممد خاتمی، وظیفه
داشتند جوانان و به ویژه زنان را در شهر تهران سرکوب فرمایند. و این
سرکوب نه تنها در سطح جامعه که در خانهها نیز اعمال میشد. تهاجم
به میهمانیهای مختلط، و توهین و دستگیری
و ضرب و شتم افرادی که جسارت کرده و نمیخواستند در لجنزار متعفن «هویت» پرافتخار
محمد خاتمی دست و پا بزنند، از شیوههای رایج سرکوب فرهنگی ایرانیان بود که
با «انقلاب» محفل «کارتر ـ برژینسکی» به کشورمان «صادر» شده. و
فستیوال کن، پس از گذشت 35 سال، همچنان
به بازاریابی برای همین کالای بنجل مشغول است. حال بهتر است اندرونی سازمان ناتو را رها کنیم، و
بازگردیم به عقبنشینی پاترنوس در عرصة «هویتطلبی» و مذاکرات هستهای.
عقبنشینی در زمینة مذاکرات هستهای
همچنانکه در وبلاگ «هپی و هیپی» گفتیم، با تغییر نمایندة «سختگیر» فرانسه آغاز شد. تغییری
که عمال حکومت زالممد را در بهت و حیرت فرو برد و سرانجام اینان علیخامنهای را
به میدان آوردند تا ضمن انتقال «جهاد موهوماش» به مذاکرات کذا، مخالفت
با این مذاکرات را با «خیانت» در ترادف قرار دهد و دکان ملاممد خاتمی را تخته کند. اینچنین بود که گوبلز جمکران ناچار شد ضمن
برچیدن دکان صدور انقلاب، همزمان چند بار تغییر سنگر دهد و به گدائی کمک و
مساعدت ارباب بنشیند!
خاتمی، ضمن ابراز ارادت به آمریکا ـ همان آمریکائی که طی 8 سال جنگ استعماری، گوبلز جمکران در رسانهها با آن در نبرد بود
ـ حساباش را از برنامة تهاجم نظامی
آمریکا به ایران هم جدا کرد و دست به فروش «اسلام خوب و انقلابی» زد؛ از مذاکرات هستهای و دولت حسن فوتبال نیز «حمایت»
به عمل آورد:
«[...] یکی از اهداف مهم آمریکا در
اشغال عراق و افغانستان [تهاجم به ایران] بود. از اشتباهات بزرگ غرب و بخصوص آمریکا این است که
ایران را مشکلی میداند که میخواهد آن را حل کند! در حالیکه
[...] با ایران میشود بسیاری از مشکلات را حل کرد [...] توافق دور از دسترس نیست،
دولت جدی است و رهبری هم حمایت میکنند [...]
صدور انقلاب به این معنی هست که وقتی یک ملتی آزادیخواه [...] باشد[...] پیروز میشود.
این میتواند برای ملتهای دیگر سرمشق
باشد ولی به معنای دخالت نیست[...]»
منبع: پیک نت،
مورخ 5 خردادماه سالجاری
همچنانکه میبینیم، گوبلز جمکران که طی 8 سال عربدة «راه قدس از
کربلا میگذرد» را در روزنامههای تحت نظارتاش در وزارت ارشاد سر داده بود، امروز نه سخنرانیهای مداخلهجویانة مرجع
تقلیدش روحالله خمینی را به رسمیت میشناسد،
و نه میخواهد انقلاباش را به سراسر جهان صادر کند. سادهتر بگوئیم، گوبلز در واقع به «غلط کردم» افتاده و میکوشد
با فاکتور گرفتن از «جنبش سبز»، دکان اصلاحطلبیاش را به بساط حسن فوتبال
بچسباند:
«[...] پیام دوم خرداد هم همین بود، این چنین
اسلامی را میدید. این چنین انقلابی را میدید [...] برای همه ملت
ایران سربلندی میخواست [...] معتقدم پیام 24 خرداد هم همینها بود [...]»
همان منبع
میبینیم که، خاتمی «معتقد» شده، پیام «تف سربالای جمعی» همان پیام دوم خرداد بوده! حال
آنکه برخلاف محمد خاتمی، حسن روحانی از
روی اجبار رسماً در برابر دکان جنبش سبز ایستاده! در واقع محمد خاتمی از شدت ترس، به آغوش دولت روحانی پناه برده و برای خود
رسالت نوین تعیین میکند! گوبلز جمکران میخواهد «برای همه» امنیت و آزادی
قانونی تأمین کند؛ همة مزایای جهان
پیشرفته را داشته باشد؛ ولی «مشکل فرهنگی» سد راه تحقق این الگوی «نیستدرجهان»
ایشان شده:
«[...] ما انقلابی هستیم [...] رسالت
انقلابی ما این است که [...] الگوئی بسازیم که [...] آزادیهای قانونی دارد [...] امنیت
برای همه وجود دارد[...] تساوی همه افراد در برابر قانون تامین میشود[...] همه
مزایائی که در دنیای پیشرفته دارد باید داشته باشیم [...] دغدغهای که نسبت به بعضی
ظواهر هست به باطن داشتهایم؟ [...] این
است مشکل فرهنگی ما.»
همان منبع
با نگاهی دقیقتر به این شعارهای پوچ درمییابیم
که یکبار دیگر، گوبلز جمکران برای تصفیه و حذف خیز برداشته، اینبار
به بهانة «تصفیة باطن!» بله، تاکنون
ظاهر ایرانیان اشکال داشت، اینک باطنشان هم اشکال پیدا کرده، و همین اشکال فرهنگی سد راه «رسالت پیامبرگونة»
ملا ممد گوبلز شده! به عبارت دیگر، تا آنجا که به محمد خاتمی مربوط میشود، با
ایجاد «دادگاههای تفتیش عقاید» و شستشوی باطن فاصلهای نداریم! گویا محمد خاتمی و ارباباناش به این توهم دچار
شدهاند که تداوم روال گذشته در ایران ـ گسترش توحش و سرکوب ـ امکانپذیراست! ولی به
استنباط ما حضرات کور خواندهاند! اگر چنین امکانی وجود میداشت، در فردای انتخابات پارلمان اروپا، ممجواد
ظریف در استانبول، بنبست مذاکرات را تکذیب نمیکرد؛ سردار رادان برکنار نمیشد؛ و حسن روحانی
هم با تأکید بر «مبارزه با تروریسم» ـ هر چند
به نام دین ـ در عمل یک «اخفش» جانانه به ملاممد
خاتمی تحویل نمیداد:
«روحانی: باید در
مقابل تروریسم به نام دین بایستیم [...]»
منبع: روزآن
لاین، 26 مه 2014
اگر به یاد داشته باشیم محمد خاتمی، طی
عربدهجوئی و زوزة «افتخار» به لجنزار هویتاش،
مبارزه با تروریسم را با «خشونت» در ترادف قرار داده بود. در
وبلاگ «هپی و هویت» گفتیم که گوبلز جمکران مانند گوبلز دستگاه هیتلر، در
واقع به سوی مسکو پارس میکند. و اینک که
حسن روحانی ناچار شده از «مبارزه با تروریسم» حمایت به عمل آورد، در واقع از دارودستة محمد خاتمی ـ این گروه از طریق پاسدار محسن آرمین به محفل
بهزاد نبوی وصل شده ـ و به ویژه از داسالله
یک گام دیگر فاصله گرفته. آنهم داساللهی
که به دوران نورانی روح الله خمینی بازگشته و یکبار دیگر پوشش زنان را «ثانوی»
ارزیابی کرده. فرصت طلائی برای بازنشخوار
مطالبات داسالله را دکان آزادییواشکی فراهم آورد. ولی در هر حال جای تعجب نیست، داسالله به بازنشخوار شعارهای دوران نورانی
کودتای 22 بهمن 1357 عادت کرده، و ادعا میکند،
آزادی ابعاد مختلف دارد که در «قانون
اساسی» جمکران آمده:
«[...]آیا آزادی فقط محدود به حجاب
خانمها است یا وجوه دیگری هم دارد؟ که
البته دارد:
آزادی بیان و رسانهها،
آزادی انتشار کتاب بدون ممیزی، آزادی تشکیل
احزاب، آزادی تشکیل سازمانهای مردم نهاد، آزادی تشکیل سندیکاها، آزادی در انتخاب کاندیداهای
مطلوب برای ریاست جمهوری، مجلس، شوراهای شهر و آزادی های دیگری که در قانون اساسی
تشریح و تضمین شده و فهرست کردنشان در مجال این نوشتار نیست[...]»
منبع: پیکنت، مورخ 26 مه 2014
گویا عوامفریبان حرفهای برای نوع ویژهای از آزادی
الویت قائل شدهاند. ولی در واقع، اینان با هدف کسب مقبولیت برای استبداد است که بر
طبل آزادی میکوبند. و در همین راستا یک
اصل اساسی را نادیده میگیرند، و آن اینکه پایه و اساس «آزادی بیان»، حق انتخاب آزاد انسان است. و احکام
توحش شرع، در هر حال «انسان» را به رسمیت نمیشناسد، چه رسد به «انسان آزاد!»
در فرهنگ دهخدا واژة «کَپی»، به معنای «میمون» آمده. و
میمون همچنانکه میدانیم حیوانی است که به «تقلید» از دیگران شهرت دارد. تفاوت
میمون با کَپیهای پاترنوس این است که میمون،
نه ادعای هنر و فرهنگ و تمدن دارد
و نه ادعای برتری. میمون حیوان است؛ ادعای
مأموریت و رسالت و وظیفة الهی و غیره هم ندارد، زمان حال را به سوگ گذشته نمیگذراند، و هرگز
در جایگاه قضاوت ارزشی نمینشیند! داسالله
که در تمام امور صاحبنظر است، بجای ایفای
نقش «کَپی» و معلق زدن مداوم برای آتلانتیسم، اگر
شهامت دارد، نظرش را در مورد کلیپ «هَپی» ابراز کند! آنوقت معلوم خواهد شد «آزادی» مورد نظر داسالله
تا چه حد با الگوهای انسانستیز آخوند
همگنی دارد! به این ترتیب ایرانیانی که
لاتبازی داسالله در صدر کودتای 22 بهمن 57 را از نزدیک شاهد نبودهاند، درخواهند
یافت که 35 سال پیش، توسل این حضرات به «آخوند»
چه دلیلی داشته!
ز کَپی در جهان ناپارساتر
ز سگ رسواتر و زو بیبهاتر
(ویس و رامین)
<< بازگشت