شنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۹۳

زال‌ممد هوشمند!



موهبتی است زیستن، آری  
در زادگاه شیخ ابودلقک کمانچه‌کش فوری
و شیخ ای دل ای دل تنبک‌تبار تنبوری
 [...] جائی که [...] برگزیدگان فکری ملت
وقتی که در کلاس اکابر حضور می‌یابند
 [...] می‌دانند
که ناتوانی از خواص تهی‌کیسه بودن ‌است،  نه نادانی
[...]
فروغ‌فرخزاد

نتیجة‌ رفراندوم استقلال اسکاتلند، ‌ کاسه کوزة‌ رایش‌ستان را درهم ریخت!   به استنباط ما برنامة لندن این بود که سناریوی محمد مصدق و کودتای 28 مرداد را،‌   البته بدون شعبان‌جعفری و ملکه اعتضادی در اسکاتلند «بازتولید» کند.  روشن‌تر بگوئیم،  لندن تلاش داشت با توسل به «احساسات ملی‌گرایانة» عوام،   یک‌بار دیگر در برابر تعهدات بین‌المللی‌اش «جاخالی» بدهد.   به این ترتیب،   نفت دریای شمال تحت نظارت یانکی‌ها قرار می‌گرفت،   و ‌اسکاتلند همچون نروژ به پادگان نظامی آمریکا تبدیل می‌شد و یانکی‌ها می‌توانستند مانع ورود روسیه به اقیانوس اطلس شوند.  ولی این جاخالی رویائی با شکست روبرو شد،   در نتیجه دیوید کامرون به شهادت رسید؛  آلکس سالموند‌ ـ  محمد مصدق اسکاتلند ـ  استعفا داد؛   کاخ باکینگهام نیز که مانند علی‌خامنه‌ای رل نعش ایفا می‌کرد،‌  ناچار شد از نتیجة رفراندوم استقبال به عمل آورد،   و ... و اینچنین بود که یک‌بار دیگر،  بریتانیا سطل زبالة باکینگهام پالاس را در فرانسه تخلیه کرد.   و تمام بوق‌های آتلانتیسم برای بازگشت نیکولا سرکوزی به سیاست معرکه گرفتند!   

البته خارج از هیاهوی رسانه‌ای،   ناکامی بریتانیا برای تقابل با روسیه از طریق جاخالی در برابر تعهدات‌اش،  پیامدهای واقعی و تلخی داشت!   از آنجمله است، ‌ موفقیت نشست مینسک و مخالفت واشنگتن با پیشنهاد پوروشنکو ـ‌  پیوستن کی‌یف به جرگة متحدان آمریکا.  همچنین می‌توان به انصراف «تایوان» از برپائی رفراندوم استقلال از چین؛   سقوط هواپیمای بدون سرنشین اسرائیل در جنوب لبنان؛   پایان جنگ زرگری در افغانستان و ... و پایان خوش‌رقصی‌های حماس،  یعنی ارسال کارت دعوت برای ارتش اسرائیل جهت فراهم آوردن زمینة تهاجم مجدد به غزه اشاره کرد!   خلاصه،   طی چند ماه اخیر،  تلاش‌های پاترنوس برای بازتولید کودتاهای 3 اسفند 1299 و 28 مرداد 1332،  ‌ جهت پرتاب اوکراین و اسکاتلند به آغوش یانکی‌ها با شکست روبرو شد.   و مسلم است که پیامدهای این شکست کلان‌ستراتژیک،‌  پایگاه‌های سنتی تروریسم را در منطقه،  و به ویژه در کشور ایران متزلزل خواهد کرد.   به همین دلیل بوق‌های عموسام می‌کوشد از حسن فوتبال و مم‌جواد ظریف تصویر دلپذیر ارائه دهد،   و همزمان  اوباش فدائی اسلام در داخل و خارج مرزها نیز برای تهاجم به شورای امنیت با یکدیگر مسابقه گذاشته‌اند.                  

در پی ناکامی سناریوی لندن در اسکاتلند،‌   عبدالکریم لاهیجی،  به شورای امنیت سازمان ملل «نصیحت» کرد که در واکنش به تروریسم،‌   رعایت حقوق بشر را تضمین کند!   روشن‌تر بگوئیم لاهیجی،  هم‌سو و هم‌صدا با تروریست‌های محفل «شیخ‌وشاه»،  ‌ مشروعیت حقوقی شورای امنیت سازمان ملل را به زیر سئوال برده:    

«[...]عبدالکریم لاهیجی [...‌] در نامه‌ای به اعضای شورای امنیت سازمان ملل تأکید کرد[...]‌ فدراسیون بین‌المللی جامعه‌های حقوق بشر از اعضای این شورا می‌خواهد که در واکنش به مصیبت تروریسم، احترام به موازین حقوق بشر را تضمین و تقویت کنند[...]»
منبع:  اخبارروز،  مورخ 29 شهریورماه سالجاری 

بله،   یک مخالف شناخته شدة «آزادی بیان» که در راستای سیاست گسترش حماقت و توحش محافل آتلانتیست در جایگاه «ریاست فدراسیون بین‌المللی جامعه‌های حقوق بشر» قرار گرفته،  به شورای امنیت «نصیحت» می‌کند که «احترام» به موازین حقوق بشر را تضمین نماید!   روشن‌تر بگوئیم،   لاهیجی چنین القاء می‌کند که صدور قطعنامة شورای امنیت در مورد «مبارزه با تروریسم»،‌   می‌تواند «غیرحقوقی»،  یعنی جانبدار،  ‌ ایدئولوژیک و غیرقانونی باشد!   بد نیست بدانیم که لاهیجی در نامة‌کذا در واقع به بازنشخوار یاوه‌گوئی‌های «رضا نجفی»،   نمایندة دائم حکومت اسلامی در نشست شورای حکام آژانس بین‌المللی پرداخته:

«[...] معدودی از کشورها [...] به قطعنامه‌های آژانس و شورای امنیت اشاره و خواستار اجرای درخواست‌هائی شدند که در آن‌ها درج گشته‌اند.   اگر این قطعنامه‌های غیرقانونی، ارزشی[...] داشتند تاکنون بایستی موضوع حل شده بود[...]»
منبع:‌ ایسنا،  مورخ 28 شهریورماه سالجاری،‌ کدخبر: 93062816504

همچنانکه می‌بینیم،  ‌عبدالکریم لاهیجی و نمایندة حکومت زال‌ممد در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی آبشخور واحدی دارند؛   هر دو نگرش حقوقی و انسان‌محور،   و همچنین جایگاه شورای امنیت سازمان ملل را مورد تهاجم قرار می‌دهند.   تهاجم لاهیجی به صورت «ضمنی» و غیرمستقیم است،  ‌حال آنکه رضا نجفی مستقیماً قطعنامه‌های شورای امنیت را «غیرقانونی و بی‌ارزش» می‌شمارد.   دلیل هم تضاد آشکار شورای امنیت با تروریسم و برتری‌طلبی ـ  روابط یک‌سویه و غیرحقوقی ـ‌  است.   روابطی که در ادیان ابراهیمی «محترم» شمرده می‌شود،  و پایه و اساس حکومت‌های «مسجد ـ روسپی‌خانه» را تشکیل می‌دهد.   

حکومت‌های مذکور به دلیل زن‌ستیزی  و پدرپرستی،‌  یعنی تضاد آشکار با لائیسیته،  ‌ در هم‌سوئی با ارتش آدمخوار ناتو، ‌ از لجنزار مطلق‌گرائی پاسداری می‌کنند.   با این تفاوت که ارتش ناتو برای خود مأموریت «جهانی» قائل می‌شود،  ‌ حال آنکه پادوهای‌اش به ویژه در جمکران «وظیفة ‌الهی» دارند تا منافع «جهان» را تأمین نمایند.   و برای تکرار همین تبلیغات ابلهانه است که در ینگه دنیا به حسن فوتبال،   رئیس دولت «تف و تکفیر» تریبون داده‌اند:

«[...]‌ ما باید بیشتر به فکر مسائل مهم و منافع ملت‌های جهان باشیم [...]»
منبع:  ایسنا،  مورخ 19 سپتامبر 2014،‌ کدخبر: 93062816395    
                    
بله حسن روحانی که 35 سال است در ایران به جنایت و تاراج اشتغال دارد،  به فکر منافع ملت‌های جهان افتاده!   چرا که این منافع را بخوبی «تشخیص» می‌دهد!   منافع ملت‌های جهان این است که مشتی لات و چاقوکش «دینی ـ بومی» بر آنان حاکم شوند؛  جنگ زرگری به راه اندازند؛  و گاهگاه تحت عنوان «انتخابات» یا «اعتراض و انقلاب» در برابر یکدیگر جاخالی دهند.   همان برنامه‌ای که آتلانتیست‌ها طی سدة اخیر از طریق دو جنگ جهانی و سازمان دادن به چندین و چندکودتا و افتتاح چند «یوتوپیا» به اجرا در آورده‌اند،   تا مسکو را در محاصره قرار دهند!  بله،   گرفتاری «لات» این است که حقوق و منافع مشروع دیگران را «غیرمشروع» ارزیابی می‌کند،  ‌چرا که خود را «برتر» می‌شمارد!   اتفاقاً حکومت زال‌ممد نیز خود را «برتر»‌می‌انگارد.   به همین دلیل حسن فوتبال به فکر «منافع ملت‌های جهان» افتاده!   اصولاً دین مبین با «برابری حقوق انسان‌ها» بیگانه است.   و چرا راه دور برویم کافی است به آیة تبعیض‌آمیز قرآن که برای تذهیب سایت «مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن» به کار رفته نیم‌نگاهی بیاندازیم.   در آیة کذا یک پرسش مبهم و پوچ مطرح شده و «برتری» را توجیه می‌کند:


«آیا آنان ‌که می‌دانند،   با آنان که نمی‌دانند برابرند؟»

تمام توحش اسلام در همین یک پرسش «الهی» منعکس شده.   پرسشی که از تبعیض «تصویر دلپذیر» ارائه می‌دهد.   چرا که «دانستن»،  ‌ چه به معنای «علم و دانش» باشد،  چه به معنای «آگاهی»،  به امکانات «مادی» بستگی دارد!   اگر بر مبنای آمار بانک جهانی،  از مورد استثنائی کشور کوبا در زمینة آموزش فاکتور بگیریم، ‌‌  بدون امکانات مادی،   دسترسی به علم و دانش امکان‌پذیر نیست!  هر چند ممکن است بعضی‌ها ادعا کنند که در قرن هفتم میلادی نوعی «سوسیالیسم» در صحرای عربستان حاکم بوده!  فرض محال که محال نیست!  آیات مبهم قرآن و وحشی‌گری محمد صاد و جانشینان‌اش را نادیده می‌گیریم و فرض می‌کنیم که «اسلام دین برابری بوده!»   در اینصورت با توجه به تفکیک دانش‌آموزان دبستان برحسب توانائی مالی والدین‌،  ‌ می‌باید بپذیریم که حکومت زال‌ممد «اسلامی» نیست!

به گزارش رادیوفردا،‌   در یکی از دبستان‌های دولتی تهران،  دانش‌آموزان را به دو دستة هوشمند و عادی تقسیم کرده‌اند.  تفاوت دانش‌آموزان «هوشمند» با دانش‌آموزان عادی،  در واقع تفاوت امکانات مادی خانواده‌شان است!   خانوادة دانش‌‌آموز «هوشمند» به مسئولان دبستان مذکور پول داده‌اند و مسئولان هم بر خلاف مقررات حکومت جمکران این پول را گرفته‌اند و دانش‌آموزان را به دو گروه «هوشمند» و «غیرهوشمند» تقسیم کرده‌اند:

«[...] مدیریت یک مدرسه ابتدایی پسرانه در منطقه ۵ تهران بر مبنای پرداخت یا عدم پرداخت کمک مالی به مدرسه توسط والدین اقدام به تفکیک دانش‌آموزان در کلاس‌های «هوشمند و غیرهوشمند» کرده است[...]»
منبع: رادیوفردا، مورخ،‌20 سپتامبر2014  

جالب اینجاست که مدیر دبستان هم تبعیض و وحشی‌گری خود را توجیه کرده و می‌گوید تفکیک مالی هیچ تأثیری بر روحیة‌ کودکان نمی‌گذارد:

«[...]مدیر دبستان در پاسخ به این پرسش که [...] شاید تفکیک [ کودکان]‌باعث تضعیف روحیه‌شان شود[...] والدین کودکان را مقصر دانسته است: مطمئن باشید اگر هم چنین اتفاقی بیفتد، این والدین هستند که بر ذهن دانش‌آموزان تاثیر می‌گذارند[...]»   
همان منبع

بله هیچ اشکالی ندارد که کودکان به دلیل عدم توانائی مادی خانواده‌شان از دورة‌ دبستان متحمل تبعیض شوند و در ردة‌ «غیرهوشمند» قرار گیرند!   این وحشی‌گری‌ها در راستای تبلیغات همان محفلی توجیه می‌شودکه «دمکراسی اصیل،  پوشش برتر،  انسان صالح و بانوی بزرگ شعر» می‌سازد،   و هم‌صدا با حکومت زال‌ممد ـ‌  البته به صورت غیرمستقیم ـ  ادعا می‌کند فروغ فرخزاد برای امام دوازدهم شیعیان شعر سروده و اینکه،  رمان‌های رئالیسم جادوئی گارسیا مارکز با قصه‌های هزارویکشب تفاوتی ندارد!  

بله،   از وقتی «شیخ‌وشاه» با جنازة سیمین بهبهانی در «تالار وحدت» مراسم آشتی‌کنان بر پا کرده‌اند،‌   روند لجن‌پراکنی شتاب بیشتری گرفته،   و دامنة جنگ زرگری سگ زرد و شغال گسترده‌تر شده.  جالب اینکه،   هذیانگوئی علی‌خامنه‌ای هم اوج گرفته.   رهبر قلعة حیوانات برای رسیدن به «مرجعیت علمی جهان» خیز برداشته:

«جهاد مستمر علمی با هدف کسب مرجعیت علمی و فناوری در جهان»
منبع:  فارس‌نیوز،  مورخ 20 سپتامبر سالجاری
 
هیچ جای تعجب نیست؛‌   بر اساس افتخارات اخیر حسن فوتبال،   «همه» در اظهار نظر آزادند،  خصوصاً مقام معظم:

«[...] افتخار می‌کنیم که در کشور ما همه نظرات خودشان را آزادانه بیان می‌کنند[...]»
 منبع:  ایسنا،  مورخ 19 سپتامبر 2014،‌ ‌کدخبر: 93062816395        

بدانید و آگاه باشید؛   «همه» نظرات خودشان را آزادانه بیان می‌کنند!  و در قاموس حسن فوتبال،   «همه» یعنی قبیلة‌ لاریجانی،  ‌محمد خاتمی،‌   زندانی‌های رسانه‌ای،  و خصوصاً وزیرکشور دولت تف و تکفیرکه با ارسال نامه،  اعتراض به مسئول حقوق بشر سازمان‌ملل و یا جنگ زرگری با موتورسوارهای گشت ارشاد جهت «تثبیت» احکام توحش اسلام و منبع این توحش یعنی «قانون اساسی» به جنب وجوش افتاده‌اند!   و اشتباه نکنیم جنگ زرگری برای تثبیت «قانون اساسی» دوران مشروطه از قدیم رایج بوده.   همه و به ویژه «زنان مبارز» طرفدار مشروطه برای حفظ این منبع خشونت و توحش که آخوند را در جایگاه برتر ناظر بر تدوین و اجرای قوانین نشانده تلاش کرده‌اند!  نتیجه هم در برابر ماست:  تفکیک جنسیتی در دبستان که با همت محمد مصدق آغاز شد،  در دورة نکبت‌بار هویدا به تأسیس «دانشگاه زنانه» انجامید و در دوران خمینی بر کل جامعه تحمیل شد.   و اینک همین محفل شیخ‌وشاه دور جدید وحشی‌گری اسلامی ـ  تفکیک بر اساس امکانات مادی والدین ـ  را از دبستان‌ها آغاز کرده.   پس زال‌ممد «هوشمند» را در آغوش آتلانتیسم آدمخوار رها می‌کنیم که به توحش و حماقت‌شان «افتخار» کنند و می‌رویم به سراغ «لئونار کوهن» که فردا 80 مین‌سال تولدش است و به همین مناسبت یک آلبوم افسانه‌ای به نام «پاپیولر پرابلمز» منتشر کرده!               




پنجشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۹۳

زال‌ممد اصیل!




سفر رئیس‌جمهور چین به کشور هند،   با «اعتراض» طرفداران استقلال تبت روبرو شده!   البته  استقلال تبت «بهانه»‌ است؛   حضرات در واقع به سرمایه‌گزاری چین در کشور هند اعتراض می‌کنند!   دلیل هم روشن است؛  ‌ پایان تنش در روابط چین و هند،   و به ویژه شکوفائی اقتصادی دمکراسی هند به مذاق پیروان قواد خلیل‌الله ـ  اهالی رایش‌ستان ـ  هیچ خوش نمی‌آید.  و به همین دلیل قلادة‌ «او. ئن. جی‌ها» ‌را برای اعتراض به «ظلم و ستم» دولت چین به اهالی تبت گشوده‌اند.  البته صحبت از آندسته «او. ئن. جی‌ها» است که بودجه‌شان را بروکسل‌ستان،  تحت نظارت سازمان سیا تأمین می‌کند.   وظیفة‌ این قماش سازمان‌های به اصطلاح غیردولتی که در واقع به دولت‌های آتلانتیست وابسته‌اند،   «سربازگیری و گله‌سازی» جهت گسترش حماقت،   شایعه‌پراکنی،   درهم شکستن نظم قانونی و از میان بردن امنیت و ثبات در سراسر جهان،   به ویژه در کشورهای «غیرخودی» نظیر روسیه،   چین،‌  هند وکوبا است.  چرا که،   بی‌ثباتی مانع سرمایه‌گزاری می‌شود.   و از‌ آنجا که رئیس‌جمهور چین برای سرمایه‌گزاری در هند راهی اینکشور شده،   اعتراض مدافعان «استقلال تبت» به این سفر ‌حکمتی دارد که از هرگونه توضیح و تفسیر بی‌نیاز خواهد شد!   و چرا راه دور برویم؟  جنجال پیرامون «استقلال اسکاتلند» نیز در همین راستا تنظیم شده!   اگر نیم نگاهی به نقشة جغرافیا بیاندازیم،  خواهیم دید که اسکاتلند «مستقل»،  همچون نروژ،   در مسیر ورود روسیه به اقیانوس اطلس قرار گرفته!   ولی رفراندوم اسکاتلند و نتیجة آن در هر حال موضوع وبلاگ ما نیست،  موضوع وبلاگ ما تأسیس دکان «ندای وحوش»،   تحریف سازمان یافتة «دمکراسی»،   و بهم ریختن کاسه کوزة‌ حسن فوتبال و علی خامنه‌ای است.                                           
همزمان با برپائی نشست پاریس،   نمایش پورنوگرافیک جمکرانیان پایان گرفت و زال‌ممد معظم که یک هفته،   زبان در کام به حالت افقی قرار گرفته بودند تا حسن فوتبال بتواند با پرش به آغوش یانکی‌ها،‌   ایشان را در برابر عمل انجام شده قرار دهد،‌   ناگهان  عمودی شدند و رسماً همکاری با یانکی‌ها را محکوم فرمودند:

«[...]‌ همان روزهای اولی که مسئله‌ داعش در عراق پيش آمد آمريکائی‌ها به‌وسيله‌ سفيرشان در عراق درخواست کردند که درباره‌ داعش همکاری کنيم، من مخالفت کردم[...] وزيرخارجه‌ آمريکا هم شخصا از دکتر ظريف درخواست کرده بود که آقای ظريف هم رد کرد[...]»
منبع:  ایسنا،  مورخ 15 سپتامبر 2014    

نور به قبر پدر دروغگو!  بله،   این علی‌خامنه‌ای همان است که ماه گذشته،  در گیرودار نفس‌کش‌طلبی باراک اوباما بر علیه نوری ال‌مالکی خفقان گرفت و از کودتای گاوچران‌ها در عراق پشتیبانی کرد،   و همزمان با سفر جان کری به منطقه نیز،  ‌ نمایش جراحی پروستات به راه انداخت تا حسن روحانی بتواند،‌   خدمات لازم را به ارباب در سایة بحران پروستات مقام معظم ارائه دهد.   به این ترتیب مسئولیت خوشخدمتی و پیشخدمتی دولت «تف و تکبیر» در آستان آتلانتیسم از علی خامنه‌ای سلب می‌شد و بر دوش دولت «محبوب و منتخب» قرار می‌گرفت!   از اینرو همزمان با آغاز نمایش کذا،   حسن روحانی به شاخ و شانه کشیدن برای زنان ایران مشغول شد و تأکید کرد که «مردم» برای حفظ حجاب و عفاف خون دادند؛ ‌ باید به خون شهدا احترام بگذاریم و ... و اظهارات ابلهانة روحانی در کیهان،  مورخ 17 شهریورماه سالجاری نیز انتشار یافت.   طی مدتی که خامنه‌ای در نمایشنامة «بحران پروستات» رل نعش ایفا می‌کرد،   مخالف‌نمایان حکومت نیز به بهانة‌ طرفداری از دمکراسی،  با تمام قوا  دمکراسی را «هدف» قرار داده بودند.   یکی تک‌، تک افراد جامعه را «دمکرات» می‌خواست،  و دیگری از «دمکراسی ارسطوئی» انتقاد می‌کرد،   و برای «گذار به دمکراسی» نسخه می‌نوشت  و در واقع هر دو گروه به بازتولید تبلیغات عوام‌پسند سازمان سیا مشغول بودند. ویژگی تبلیغات کذا در تمام صور آن این است که دمکراسی را به عنوان «نظم حقوقی معاصر و انسان‌محور» نفی می‌کند.

تبلیغاتی که دمکراسی را در گرو نگرش افراد جامعه قرار می‌دهد،   دمکراسی‌ستیز و  غیرحقوقی است،‌  چرا که نگرش افراد جامعه را «یکدست» ـ  طرفدار دمکراسی  ـ  می‌خواهد،‌ درست همانطور که شارلاتان‌های جمکران نیز همة‌ ایرانیان را «مومن و مسلمان و حق‌طلب» می‌طلبند.   مدافعان این قماش دمکراسی «نیست در جهان» می‌گویند،  «تک تک افراد جامعه به حقوق دیگران احترام می‌گذارند!»   حال آنکه چنین شرایطی فقط در ناکجاآباد «آرمانشهر» یافت می‌شود،   و «آرمان‌شهر» نیز همانطور که می‌دانیم «ارزشی» است و در هر حال با دمکراسی در تضاد قرار خواهد گرفت.   و اما گروه دوم که نسخة «گذار به دمکراسی» می‌نویسد،  دمکراسی را به عنوان «نظم حقوقی» به حساب ارسطو می‌گذارد!  حال آنکه دمکراسی به عنوان  یک نظم حقوقی معاصر و انسان‌محور، ‌ در هر حال هیچ ارتباطی با دمکراسی یونان باستان نداشته و نخواهد داشت.   دلیل هم روشن است؛‌   هزارة سوم را نمی‌توان به دوران افلاطون و ارسطو بازگرداند!   نیازی نیست که بگوئیم نظم حقوقی دمکراتیک با آرمانشهر افلاطون،   و تمام صور «مردم‌سالاری» ـ  دینی،  بومی،  نژادی ـ  نیز در تضاد قرار می‌گیرد.   چرا که «مردم‌سالاری» بر باورها و ارزش‌ها ـ   روابط یک‌سویه ـ‌ پای می‌فشارد و در هر حال «آزادی بیان» انسان را نفی می‌کند.   باری انتساب نظم دمکراتیک به ارسطو،   نشان می‌دهد که حضرات دمکراسی را با دمکراسی یونان باستان در ترادف قرار  داده‌اند تا پوپولیسم و لشکرکشی‌های خیابانی را به عنوان «دمکراسی» به مخاطب حقنه کنند. همان تبلیغاتی که پیشتر دکان «مک‌فال» آن را تنظیم کرده بود و توسط پاسداراکبر به دفعات  بازنشخوار شد،   و اینک گویا نوبت به «دیگران» رسیده تا از چرندیات سازمان سیا تصویر دلپذیرتر ارائه دهند.   

برای ارائة تصویر «خررنگ‌کن» کذا کافی است نخست ادعا کنیم،   «دمکراسی به دو دسته تقسیم می‌شود،  ‌ دولتی و مردمی!»   سپس لازم است یک ادعای پوچ بر ادعای نخست بیافزائیم و بگوئیم دمکراسی مردمی از دمکراسی دولتی «برتر» است،  ‌چرا که دمکراسی دولتی «حقوقی» است و قانون‌شکنی را نمی‌پذیرد.   در گام بعد،   باید این دروغ شاخدار را به خورد مخاطب بدهیم که دمکراسی حقوقی یک سیستم بسته است و هدفی جز «کسب قدرت» ندارد،   از اینرو با اقدام غیرقانونی،   و انقلاب و تصرف میدان مخالف است!   به عبارت دیگر در یک نظام دمکراتیک،   اگر دولت با قانون شکنی و آشوب و انقلاب مخالفت کند،  این دمکراسی «دولتی» است و هیچ خوب نیست:

«[...] نگاه حقوقی و دولت‌مداری به جمهوری و دموکراسی [...] از جمهوری و دموکراسی سیستمی نهادینه و بسته می‌سازد.   نگاهی است که تنها از موضع قدرت،  دولت و حقوق به مسایل اجتماعی و سیاسی می‌نگرد و [...]‌ و سیاست را تنها در انتخابات،  پارلمان،  تحزب برای کسب قدرت و حکومت کردن در نظر می‌گیرد [...] در این نگاه،  قیام،  انقلاب، اقدام غیرقانونی، نافرمانی، تصرف میدان،  رخداد نابهنگام و از این دست مغایر دموکراسی محسوب می‌شوند.  بنابراین محکوم‌اند[...]»
منبع: گویانیوز،  مورخ 22 شهریورماه سالجاری 

این حضرات فراموش می‌کنند که دمکراسی به معنای حاکمیت قوانین است،  نه حاکمیت عواطف و احساسات و هیجانات و باورها.  و قوانین می‌باید بر مبنای حقوقی و غیرجانبدار  تنظیم شود،  نه بر پایة احساسات جمع و هیاهوی خیابانی.   ولی برای فروپاشاندن «اظهارات» پوچ اینان،  کافی است،   این نکتة اساسی را به «فضلای فکور و فضله‌های فاضل روشنفکر»‌ یادآورشویم که نظم دمکراتیک از آنجا که «غیرایدئولوژیک» و غیرجانبدار است،  به همة افراد و گروه‌ها این حق را می‌دهد که مطالبات «دمکراتیک» خود را مطرح کنند.  از اینرو نظم دمکراتیک به هیچ عنوان یک سیستم بسته نیست؛  چرا که،  در یک سیستم «بسته» چنین امکانی وجود ندارد.   البته در یک نظام دمکراتیک «حق» چاقوکشی،  تخریب،  عربده‌جوئی،‌ زورگوئی و نفرت فروشی وجود ندارد،  و چه بهتر که چنین «حقوق اخلاقی» در یک دمکراسی به رسمیت شناخته نشود.  

در واقع کوفتن حضرات بر طبل «نافرمانی مدنی و تصرف میدان و اقدام غیرقانونی» دقیقاً بازتولید تبلیغات سازمان سیا در باب «دین ضداستبداد» است که ویژة نشخوار و بازنشخوار فعلة فاشیسم،   به ویژه آخوندهای ادیان ابراهیمی تنظیم شده.   فجایع درخشان این «ایدئولوژی نیم‌بند» را نه تنها در ایران و افغانستان،   که در اوکراین نیز امروز به صراحت شاهدیم.   «انقلاب میدان» که تحت نظارت بنیاد سوروس ـ  شاخک سازمان سیا ـ  در اوکراین سازمان یافت،‌  عملاً مشتی نئوفاشیست را به قدرت رسانده،  ولی لوتی و عنترهای سازمان سیا وظیفه دارند از کودتای ارباب،   به عنوان «انقلاب مردم» و بهارعرب و غیره ستایش به عمل آورند تا از یانکی‌ها سلب مسئولیت کرده‌ باشند.                                    

‌فضل‌فروشان عوامفریبی که دمکراسی را به ابزار بازاریابی برای جوامع اسطوره‌ای تبدیل کرده‌اند دو نکته اساسی را نادیده گرفته‌اند.  نخست اینکه در دمکراسی اگر «جدائی دین از سیاست» اساسی است،   ادعای «جدائی دین از دولت» شعاری پوچ و بی‌معناست!  دین به عنوان یک ساختار مادی،  همه ساله صدها میلیون دلارثروت ملی را  به صور مختلف جذب  می‌کند.   چنین ساختاری نمی‌تواند خارج از حیطة نظارت دولت قرار گیرد.  شعار پوچ  «جدائی دین از دولت» دقیقاً به این می‌ماند که گروهی خواستار «جدائی بازار از دولت» باشند!   شعار ابله فریب،  «جدائی دین از دولت»،   یعنی آزادی بی‌قید و شرط،  و بی‌حد و مرز بنیاد دین جهت دخالت در امور دولت و کشور!   به عبارت دیگر،  با این موضع‌گیری حضرات می‌خواهند تحت عنوان حمایت از دمکراسی،  دولت را از حق قانونی خود یعنی نظارت بر چند و چون فعالیت‌های مالی،  اقتصادی،  تجاری و حتی سیاسی بنیاد دین محروم کنند.   این همان بساطی است که این حضرات در دوران آریامهر در کشور به راه انداخته بودند.   در نتیجه دولت برآمده از «شبه دمکراسی» پیشنهادی سازمان سیا،   در برابر عملکردهای اجتماعی،  سیاسی و مالی بنیاد دین حق دخالت ندارد؛   «پدوفیلی،  برده‌داری، ‌ تعدد زوجات و...» و خلاصه اجرای احکام دین مبین به این ترتیب هیچ مانعی نخواهد داشت!   

این است یکی از فوائد شعار «جدائی دین از دولت!»   توحشی بدون مرز که امثال «شیدان وثیق» آن را «دمکراسی» می‌نامند،   و به همین دلیل مقالة‌ وزین و گوساله‌پسند ایشان علاوه بر گویانیوز،  در سایت بنی‌صدر و اخبار روز هم منتشر شده!   و اما نکتة دومی که این متفکر کبیر نادیده گرفته این است که میدان،   و خیابان و پارک و به طور کلی «اماکن عمومی»،  ‌ ارث پدر هیچ معترضی نیست؛   این اماکن به جمع تعلق دارد و استفاده از آن‌ها می‌باید قانونمند باشد!   در نتیجه اشغال اماکن عمومی برای «اعتراض»،   از منظر حقوقی «تجاوز به حریم جمع» شمرده می‌شود و بر اساس همان حقوقی که وثیق و همپالکی‌های‌اش اصولاً برای جامعه قائل نیستند،   «جرم» است!    از سوی دیگر،  سازمان دهندگان تظاهرات می‌باید به قول معروف «شناسنامه دار» باشند.   به این ترتیب،   اگر «معترضان» اموال عمومی را تخریب کنند،   یا رهگذران را مورد تهاجم قرار دهند،  مسئولیت‌ها می‌باید مشخص شود.   ولی نسخة «گذار به دمکراسی» این حضرات دقیقاً در مسیر عکس،   یعنی در راستای شارلاتانیسم و «مسئولیت‌گریزی»،  ویژة نوچه‌های روح‌الله خمینی تنظیم شده.   و در واقع از تروریسم و تجاوز به فضای اجتماعی و به زیر پای گذاردن حریم خصوصی افراد طرفداری می‌کند.   هر چند می‌کوشد با لفاظی و سفسطه و مغلطه این مرزشکنی و تجاوز را «دلپذیر» نیز بنماید!   

برای ارائة تصویر دلپذیر از تروریسم،   شیدان وثیق به سفسطة آخوندی متوسل شده و می‌گوید «دمکراسی ناقص» است و باید از آن فراتر رفت!   همین ادعای ناقص بودن دمکراسی برای دریافت بی‌مایگی و شارلاتانیسم «وثیق» کفایت می‌کند!   اول باید پرسید،  مگر کسی در دنیا ادعا کرده که،  دمکراسی «کامل» وجود دارد؟   دمکراسی روندی است «پویا» و در حال شدن!  به عبارت دیگر «دمکراسی» هرگز «کامل» و بی‌نقص نیست و نخواهد شد!  چرا که،  بشر در حال تحول است،  و جامعة بشری نیز طی این تحول پای در تغییرات می‌گذارد،   این جامعه کامل و بی‌نقص نیست،  و هرگز نیز جامعه کامل و بی‌نقص وجود خارجی نداشته و نخواهد داشت.  آنان که برای انسان و دمکراسی «ناقص و کامل» جوهر قلم حرام می‌کنند،  بهتر است بدانند که با اینکار فقط بی‌مایگی و بی‌پایگی عقایدشان را به نمایش گذارده‌اند.    البته،  این جماعت محراب دیگری هم دارند،  و جوامع اسطوره‌ای و آرمانشهرها و هیچستان‌های رنگارنگی که به قول خودشان برای «مبارزه با سلطه» توسط سازمان سیا ساخته و پرداخته شده‌،  از نظر اینان کامل و بی‌نقص می‌نماید.  بله،  فراموش نکنیم،  دقیقاً جهت تبلیغات برای همین قماش «جامعه» است که شیدان وثیق و همپالکی‌های‌اش دست به هیاهو برداشته‌اند،  تبلیغ می‌کنند،   و همانطور که حکومت زال‌ممد دکان اسلام اصیل افتتاح کرده،  ‌اینان نیز بساط «دمکراسی اصیل» پهن کرده‌اند:

«[...]نگاه دوم [...]‌ می‌خواهد فراسوی دموکراسی نمایندگی رود،  چون آن را محدود و ناقص می‌داند. این فراروی را نیز [...] از هم اکنون در دستور کار خود قرار می‌دهد.  این نگاه، جمهوری و دموکراسی را در معناهای اصلی و اصیل‌شان می‌فهمد و می‌اندیشد.  یعنی اقدام مردمان برای تصاحب امور و سرنوشت خود و به دست خود برای رهائی خود از سلطه‌های گوناگون[...]»
همان منبع‌

در سطور فوق اگر واژة «دمکراسی» را با اسلام جایگزین کنیم،  دقیقاً همان مزخرفاتی به دست می‌آید که در دوران پهلوی اول،  آخوند طالقانی و شرکاء در کانون «تبلیغات اسلامی» بازنشخوار می‌کردند:  «مردم با درک اسلام اصیل سرنوشت خود را به دست می‌گیرند،  و از سلطه‌های گوناگون رها می‌شوند!»  بله،  این حضرات حرف تازه‌ای ندارند،   به کاوش در  همان چاه فاضلابی مشغول‌اند که 36 سال پیش هم ملت را در آن انداختند.   ولی فرض محال که محال نیست.   پس فرض می‌کنیم که این «مردم» در کشور ایران سرنوشت خود را به دست گرفته‌اند،  و به قول لوتی و عنترهای سازمان سیا «از سلطه‌های گوناگون هم رها شده‌اند!»   حال این «مردم رها از سلطه» برنامه‌شان چیست و می‌خواهند چه کنند؟   این «مردم» در این نگرش خردرچمن می‌باید در همان حالت سکون باقی بمانند،   چرا که در دمکراسی اصیل این حضرات که از پیش و «یکبار برای همیشه تعیین» شده،  هیچ جائی برای تحرک پیش‌‌بینی نشده.   تداوم چنین شرایط «یوتوپیائی» را فقط از طریق تحمیل و تحکیم «سکون» اجتماعی می‌توان تصور کرد.  این همان سکونی است که خمینی و دارودسته‌اش تحت عنوان «رأی ملت به جمهوری اسلامی»،   36 سال است به زور چماق و چاقو بر ایران حاکم کرده‌اند.  و پرواضح است که هر حرکتی،  هر تحولی،  هر تغییری،   تعادل این لجنزار سکون را بر هم خواهد زد!   

از سوی دیگر،   این جامعة بدون سلطه و «کامل» جهت حفظ سکون خود می‌باید با تمام کشورهای خارج نیز قطع رابطه کند،  و ... و اینجاست که می‌رسیم به همان «یوتوپیا»، جزیره‌ای که «غیرخودی‌ها» نمی‌توانند به آن دسترسی داشته باشند.   به عبارت دیگر،   شیدان وثیق به تبلیغ برای سیستم بستة «یوتوپیا» نشسته،   ولی از آنجا که شهامت ندارد به صراحت بگوید چه می‌خواهد،   در کمال حماقت دمکراسی را با سیستم بستة‌ یوتوپیا در ترادف قرار می‌دهد،   و سیستم بستة‌ یوتوپیا را که در عمل خمیرمایة فاشیسم و استبداد است به عنوان «دمکراسی اصیل» به مخاطب حقنه می‌کند.   بدون اینکه در نظر آورد چسباندن صفت به واژگان مطلق نظیر «انسان،  ‌روشنفکر و دمکراسی» نشان انسان‌ستیزی،  تحریف،  مرزشکنی و خلاصه بگوئیم نشان فاشیسم و مرگ‌پرستی است.   وثیق نیز همچون آخوند در واقع برای «مرگ‌پرستی» و ابهام تبلیغات به راه انداخته:  

«[...] این نگاه امر انتخابات، پارلمان و غیره را نفی نمی‌کند،   اما دموکراسی و جمهوری را به این شاخص‌ها تقلیل نمی‌دهد.   این نگاه به پیشواز قیام،  انقلاب، اقدام غیرقانونی، نافرمانی، تصرف میدان، رخداد نابهنگام و از این دست می‌رود.  این‌ها را تا آنجا که در راستای رهائی انسان‌ها باشند،   بخشی جداناپذیر از جمهوری خواهی‌ و دموکراسی‌خواهی،  ادامه و تحکیم آن‌ها به شمار می‌آورد[...]»
همان منبع

«تا آنجا که در راستای رهائی انسان باشند!»  بله،  چه کسی باید تعیین کند که «کدام عمل در راستای رهائی است، و کدام در راستای اسارت؟»  پاسخ روشن است:  بنی‌صدر،  امام خمینی،  و وثیق!   اینان معین خواهند کرد که کدام عمل در راستای رهائی انسان است،  نه خود انسان!  متوجه شدید؟!  یک عده شارلاتان قیم ما ایرانیان شده‌اند و راه رهائی به ما نشان می‌دهند!  از سوی دیگر،‌   عبارت ابله فریب و مبهم «رهائی انسان» همان نیست که آخوند شیعی مسلک برای ستایش از مرگ‌پرستی و شهادت طلبی و بازارگرمی برای دکان صحرای کربلا به کار می‌برد؟!   «رهائی انسان»،  همانطور که بالاتر نیز گفتیم،   مانند «دمکراسی اصیل» فاقد تعریف مشخص حقوقی است!   این عبارات گنگ و فریبنده،  در یک متن حقوقی،  سیاسی و اجتماعی محلی از اعراب ندارد،  صرفاً‌ پوششی است برای تبلیغ تروریسم و فاشیسم.  تبلیغاتی  که طی نمایش7 روزة جراحی پروستات علی‌خامنه‌ای در پوشش «دمکراسی و آزادی و غیره» به مخاطبان فارسی زبان حقنه شده.

ولی در گیرودار نمایشنامة «پروستات روی تخت»،   به محض اینکه معلوم شد امکان یکجانبه‌گرائی در عراق و سوریه برای گاوچران‌ها وجود ندارد،  پرده‌ها افتاد.   اینچنین بود که،   مقامات حکومت زال‌ممد از قماش اکبرقاتل رفسنجانی و آخوند جنتی پیش افتادند،  تا به نوبه خود به حقوق بشر و آزادی بیان علاقمند شوند!   حسن فوتبال هم گنده‌گوئی‌های هفتة گذشتة خود را به دست باد سپرد.  و علی‌خامنه‌ای نیز ناچار شد دکان پروستات‌ را تعطیل کند.   در نتیجه،  بیانیة مؤسسان «ندای ایرانیان» که در واقع نوعی ندای وحوش است،  همزمان با شفای عاجل پروستات مقام معظم انتشار یافت.   این تشکل به پیروی از محفل نوبل،  اسلامی کشف کرده که با دمکراسی هیچ تضادی ندارد!‌  در پی ابراز وجود «ندای وحوش»،   گویانیوز هم تبلیغات «دمکراسی اصیل و آزادی و رهائی از سلطه و غیره» را برچید و دکان «حریت» فقیه معترض ـ  آخوند منتظری جنایتکار ـ  را از نو افتتاح نمود!   

به این ترتیب،   یک‌بار دیگر آخوند وحشی و جنایتکاری که از سرکوب زنان و کشتار مخالفان کودتای 22 بهمن حمایت کرده بود،‌  به  دلیل اعتراض به اعدام‌های سال‌های 60 و همچنین تهاجم فرضی لباس‌شخصی‌ها به خانه‌اش،  در جایگاه برتر قرار گرفت:

«[...]حقوق واخلاق [...] شالوده‌های قواعد حقوقی را پی‌ريزی وسامان مي‌بخشند[...] اخلاق امری فطری بوده که درکنيه بشرنهفته[...]به گونه مثال نوع بشرفی‌نفسه اضرار به غير را امری باطل تلقی مي‌نمايد[...] در سيزدهم رجب سال هفتاد وشش بود که بیت نماد فقاهت، حريت و صداقت مرحوم آيه‌الله العظمی‌حسينعلی [مورد تهاجم] نيروهای لباس شخصی [قرار گرفت] که حتی صفحات قرآن و نهج‌البلاغه هم از آن در امان نماندند[...]»
منبع: گویانیوز،   مورخ 26 شهریورماه سالجاری 

بله،‌  سطور فوق را با طرح یک پرسش منطقی می‌توان فروپاشاند و آن اینکه اگر «اخلاق» امری فطری بوده،  در اینصورت تکلیف ابراهیم خلیل‌الله‌ چه می‌شود؟  این جانور وحشی که در مصر همسرش را به خودفروشی واداشت،  ‌ «اخلاق در فطرت‌اش» بوده؟!  پاسخ به این پرسش مثبت است؛   «اخلاق» در قاموس لوتی‌های سازمان سیا با قوادی و جنایت و دروغ و تجاوز هیچ تضادی ندارد.  در عمل،  مطالبات اینان همان ترهاتی است که آخوندهای حکومت زال‌ممد ردیف می‌کنند،  و توسط شارلاتان‌های مستفرنگ در قالب «دمکراسی اصیل و آزادی و غیره» ـ  دمکراسی نسبی ـ  بازتولید می‌‌شود.   اینک پادوئی زال‌ممد برای یانکی‌ها در عراق با مشکل روبرو شده،  و کاخ‌سفید دیگر شانسی برای لشکر داعش در سوریه نمی‌بیند،   برای اوباش و اراذل در عربستان «آموزشگاه نظامی» باز کرده،  و به قول خودشان می‌خواهند از اسلامگرایان «میانه‌رو» حمایت کنند!   بی‌دلیل نیست که همزمان با این لشکرکشی جدید کاخ‌سفید به خاورمیانه،  جملة اسلامگرایان دکان 22 بهمن «میانه‌رو» شده‌اند!   سازمان مجاهدین خلق مورد الطاف ویژة دولت فرانسه قرار می‌گیرد؛   ‌در سوئد از «خدمات» لاهیجی و مهرانگیز کار ستایش به عمل می‌آید؛  ‌ در بروکسل به بنی‌صدر تریبون داده می‌شود؛  و ... و خصوصاً شاهدیم که اوباش «انقلابی» و پیروان مکتب «داخ داخ تاراخ تاراخ» به لاشة متعفن آخوند منتظری دخیل بسته از «میانه‌روی‌های» این اسوة اخلاق تقدیر به عمل می‌آورند.  خدمت‌شان بگوئیم،  اگر حنای اوباما رنگ می‌داشت،  کار به اینجا نمی‌کشید؛  بی‌دلیل برای پیشخدمتی دم در کاخ‌سفید صف نبندید؛   آنچه به مشام‌تان خورده بوی کباب نیست،  خر داغ می‌کنند.



یکشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۹۳

پروستات استراتژیک!



تقاضای رسمی دولت هند برای پیوستن به «پیمان شانگهای» شاید مهم‌ترین خبر سپتامبر 2014 باشد.   چرا که،   عضویت هند در پیمان مذکور در واقع از یک‌سو پیوند «بریکس» را با اعضای شانگهای مستحکم‌تر می‌کند،   و از سوی دیگر،  زمینة‌ وحشی‌گری تروریست‌های جیره‌خوارآتلانتیسم را،  به ویژه در حکومت‌ اسلامی جمکران کاهش خواهد داد.   این است دلیل گسترش دامنة توحش جمکرانیان در داخل و خارج مرزها.

از آنجمله است عادی سازی‌ نژادپرستی،  و لجن‌پراکنی به دمکراسی و انتخابات دمکراتیک؛ به سخره گرفتن هند؛‌   ستایش اشغال سفارت آمریکا توسط اوباش حکومت اسلامی؛   ایجاد ترادف میان فرهنگ و قانون‌شکنی؛‌   «اهداء جایزه» به عبدالکریم لاهیجی در سوئد،  و ... و از همه مهم‌تر،   «تحقیر» زنان زندانی توسط شهین مولاوردی،‌   مشاور حسن فوتبال در امور زنان!

کنیزالاسلام مولاوردی فرموده‌اند،   چادر سرکردن زنان زندانی،  «بی‌احترامی» به چادر است:

«[...] شهین‌دخت مولاوردی [معاون روحانی در امور زنان و خانواده]  از انتخاب چادر برای پوشش زنان زندانی انتقاد کرد و گفت که این کار یک ضدتبلیغ برای این نوع پوشش است[...]»
منبع: رادیوفردا،‌  مورخ 13 سپتامبر 2104   

پرسه زدن «جان کری» در منطقه،  کنیزالاسلام‌ها را در عرصة زن‌ستیزی،  به مراتب از آخوندها،  هارتر و وحشی‌تر کرده،   و دلیل هم روشن است!   ارتباط کنیزالاسلام با آخوند، همان ارتباط آخوند است با عموسام.   با این تفاوت که کنیزالاسلام برای صیقل زدن نشیمنگاه عموسام،   می‌باید ابتدا کپل آخوند را با مژگان‌اش غبار روبی کند.   اگر کارش مورد تأئید قرار گرفت،   مانند شیرین عبادی و مهرانگیزکار به افتخار غبارروبی ماتحت عموسام نیز نائل خواهد آمد.   بله،   برق انداختن کپل عموسام کار هرکس و ناکسی نیست؛ تجربه و مهارت می‌طلبد.   از قدیم گفته‌اند، ‌ «کار نیکو کردن از پرکردن است» و خلاصه تا ‌مولاوردی بتواند غبارروبی «مقعد مطهر عموسام» را به بهترین وجه انجام دهد،  بسیار کپل باید صیقل بزند!

و اما پارس کردن مولاوردی به زنان زندانی،   در واقع تداوم وق‌وق ملایان و سرداران است به زنان ایران.   شهین مولاوردی شهامت ندارد از «مبارزات» زال‌ممد با «بدحجابی» حمایت کند، در نتیجه از چادر سرکردن زنان زندانی انتقاد کرده،   تا چادر را به ارزش بگذارد.   دلیل هم روشن است؛  لات ـ  مذکر یا مونث تفاوتی نمی‌کند ـ   شهامت ندارد به صراحت خواست خود را بر زبان آورد.  مطالبات‌اش را همچون تروریست‌ها از طریق تهاجم به اقلیت ـ  افراد و گروه‌های آسیب‌پذیر ـ  مطرح می‌کند.   به عنوان نمونه،   سایت بی‌بی‌سی، مرگ حمید خزائی،  یک پناهجوی ایرانی را به ابزاری جهت تهاجم به پناهندگان ایرانی تبدیل کرده و سکوت آنان را در برابر این فاجعه مورد نکوهش قرار داده!

در واقع بوق وزارت امور خارجه بریتانیا با هدف ارائه تصویر مخدوش از «پناهندگان ایرانی» و سلب مسئولیت از حکومت زال‌ممد،‌   اشک تمساح برای «حمیدخزائی» سرازیر کرده!   بی‌بی‌سی گویا فراموش کرده که وظیفة حکومت فراهم آوردن شرایط مناسب زیست برای شهروندان است.   و اگر حکومت زال‌ممد این وظیفه را نادیده گرفته،  مسئولیت مرگ امثال خزائی در درجة نخست بر دوش هیئت حاکمة ملایان قرار دارد.   اینان هستند که جوان ایرانی را در شرایطی قرار می‌‌دهند تا با این وضعیت از کشورش بگریزد.   چرا که،  وظیفة حکومت ملایان باز کردن راه تاراج برای لندن و واشنگتن است.  به همین دلیل شیپور لندن بجای نکوهش حکومت ملایان،   قربانیان این حکومت عصرحجر،   ‌یعنی پناهندگان ایرانی را هدف گرفته و نکوهش می‌کند.   جای تعجب نیست؛  ‌ وقتی تفالة فاشیسم اروپای شرقی را در رأس «خبرگزاری» رسمی بریتانیا قرار می‌دهند،  نتیجه بهتر از این نخواهد بود.   عملکرد بی‌بی‌سی طی دوران انقلاب «یورومیدان» و خبرسازی‌های این شبکه،   به ویژه هیاهوی شاخک‌های‌ جمکرانی‌اش در برابر ماست!

به عنوان نمونه،‌  سایت ایسنا به بهانة انتشار خبر «رویترز» ـ  آزمایش موشک قاره‌پیمای بولاوا ـ این خبر را با یک اسطوره از تولیدات لیفة تنبان عموسام در هم ‌آمیخته و می‌نویسد، ‌ «پوتین تهدید کرده در اوکراین به سلاح اتمی متوسل خواهد شد!»   بله،   زال‌ممد،  دعانویسی و خنزپنزرنگاری را با «اطلاع رسانی» در ترادف یافته.   برای خنزرپنزرنگاری و شایعه‌پراکنی،  دو عبارت مبهم کفایت می‌کند که،  برای شیطان‌سازی و نهایت امر فراهم آوردن زمینة‌ تروریسم ـ  صدور فتوی  ـ  الزامی است:‌

«[...] آزمایش موشک‌ بولاوا با قابلیت حمل کلاهک‌های هسته‌ای در روسیه[...] به نظر می‌رسد این موشک قاره‌پیما [...] برگ برندة‌ روسیه [...] در طول دهه‌های آتی خواهد بود. گفتنی است با افزایش تنش میان روسیه و ناتو در مساله اوکراین و پس از تهدید پوتین به استفاده از سلاح هسته‌ای در اوکراین ... »
 منبع: ‌ایسنا،  ‌ مورخ 10 سپتامبر 2014،‌ کدخبر: 93061912004

دو عبارت «به نظر می‌رسد»، و «گفته می‌شود» را از دست ندهیم،   که بعضی‌ها ـ حسن فوتبال را می‌گویم ـ به نظرشان رسیده بود «تاجیکستان خانة خودشان است و هر چه بخواهند می‌گویند!»   ولی روحانی در همان تاجیکستان چنان توسری جانانه‌ای دریافت کرد که صدایش تا اقیانوس آرام هم رسید!

ولی خوب بی‌بی‌سی،   ایسنا،   و دیگر بوق‌های تبلیغات‌چی تروریسم ترجیح دادند این توسری را به سکوت برگزار کنند و به معرکه‌گیری برای «پروستات» مقام معظم ادامه دهند! نتیجه این شد که سردبیر سابق آفتاب‌یزد که اینک در چاهک ساخته و پرداخته سازمان سیا به جست و خیز مشغول است،  با بیضة مقام معظم بساط تبلیغ اسلام به راه انداخت،  و فارس‌نیوز نیز فرصت را غنیمت شمرده،   «عمق استراتژیک» حکومت را با پروستات زال‌ممد ثالث سنجید:

«[...] عمل جراحی رهبر معظم [...] حامل یک پیام قابل تامل بود [...] این روزها مسلمانان منطقه مشغول شکرگزاری و ارسال پیام تبریک برای سلامتی رهبر[...]‌ هستند؛  موضوعی که شاید عمق استراتژیک ایران را در منطقه بیشتر نمایان می‌کند[...]»
منبع:  فارس‌نیوز، مورخ 14 سپتامبر2014 ، کدخبر: 13930620000418

بله ارتباط «پروستات» علی خامنه‌ای با عمق استراتژیک،  فقط می‌تواند در ذهن پاسداران سلطنت‌طلب انقلاب اسلامی از معنا و مفهوم برخوردار شود.  می‌بینیم که،   محفل «شیخ‌وشاه» در هرحال روی به گذشته و «سنت پدر» دارد،  در نتیجه با واقعیت ـ  پویائی انسان در زمان و مکان مشخص ـ  بیگانه باقی خواهد ماند.   واقعیت این است که ارسال پیام برای علی خامنه‌ای یک عمل «تشریفاتی» است،‌  و فقط بر «ارسال پیام» دلالت دارد و بس!   حال آنکه «عمق استراتژیک» یک کشور به توانائی‌های مادی‌اش ـ   امکانات نظامی،  شبکة مالی،  تولیدات صنعتی و کشاورزی،  و نهایت امر قدرت اطلاعاتی و عملیاتی ـ  مرتبط می‌شود.   و تا آنجا که ما می‌دانیم،   و به گواهی ماجرای مک فارلین،  امکانات نظامی حکومت اسلامی از خرید اسقاطی‌های ارتش اربابان ضدلائیسیته‌اش در دو سوی آتلانتیک فراتر نمی‌رود!   

به همین دلیل نیز،  شاهد همزمانی رجزخوانی‌های باراک اوباما بر علیه دولت بعثی سوریه و اعلام جهاد حسن فوتبال بر علیه اعضای لائیک پیمان شانگهای و «تبلیغ اسلام» توسط جان کری و دیوید کامرون،‌   و همچنین فعال شدن اسلام‌گرایان جمکرانی در استکهلم و بروکسل هستیم.   سخنرانی مضحک بنی‌صدر در بروکسل،   و اهداء جایزة حقوق بشر به لاهیجی در استکهلم نشان می‌دهد که مخالف‌نمایان فرنگ‌نشین حکومت جمکران «همه با هم» سر در آخور  گاوچران‌ها گذارده‌اند.  مالیخولیای اسلامی بنی‌صدر و هذیانات «انقلاب اسلامی» از معرفی بی‌نیاز است.   ولی بد نیست در مورد لاهیجی کمی توضیح دهیم!   این فرد نه تنها کاریکاتور محمد را توهین به اسلام شمرده ـ  وبلاگ «طنز،  توهین، سفسطه»،  ناهید رکسان‌ 29 بهمن 1384 ـ که از طرفداران پروپاقرص تروریسم «بهارعرب» و اسلام سیاسی نیز به شمار می‌رود.   به عبارت دیگر،  رابطة عبدالکریم لاهیجی با دمکراسی و لائیسیته همان ارتباط آخوند است با دمکراسی؛  لاهیجی یک دمکراسی‌ستیز تراز اول به شمار می‌رود.  خلاصه،  تحرکات اخیر جیره‌خواران اسلامگرای آمریکا نشان می‌دهد که،   جبهة «اسلام سیاسی» نه تنها در خاورمیانه،  که در اروپا و ایالات‌متحد نیز فعال شده.   به این امید واهی که یکبار دیگر ایران را به پل پیروزی آتلانتیسم تبدیل کنند.   

تعیین دولت در ایتالیا توسط گلدمن‌ساکس،   جیغ و فریاد آنجلا مرکل بر علیه «دی لینک»، حزب چپ‌گرای آلمان،   حضور پاپ در پارلمان اروپا  ـ طی ماه نوامبر آینده ـ  جملگی نشان می‌دهد که این پارلمان ظاهرسازی را دیگر کنار گذاشته و رسماً با لائیسیته وداع کرده و شتابان به سوی فاشیسم بازمی‌گردد.   پس بهتر است اتحادیة اسلام پناه را رها کنیم و بازگردیم به پروپاگاند فاشیسم و اسلام‌فروشی در قالب طنز و خصوصاً از طریق پیام «کاربران!»

پیام کاربران «جدی و مختصر» است،   و همچون نمونة زیر در سایت فرارو،   مورخ 19 شهریورماه،  با شعار «مرگ بر چین و روسیه» و در نفی پیمان شانگهای منتشر می‌شود.  کاربر کذا گویا فراموش کرده شعار «زنده باد آمریکا» را در پیام‌اش بیاورد،  که ما برای‌ او اضافه می‌کنیم.




حال بپردازیم به «طنز» بوق‌های تروریسم که با طنز هیچ ارتباطی ندارد؛   نوعی متلک‌پرانی و هتاکی است که بر محور نفی و خشونت ـ  نژادپرستی،  زن‌ستیزی،  به سخره گرفتن متفکران مدرنیته،  لائیسیته،  دمکراسی و سازوکار دمکراتیک،  انتخابات،  آزادی بیان،  و به ویژه تهاجم به کشورهای لائیک و دمکراسی‌های غیرمسیحی،  نظیر هند تنظیم می‌شود.   در واقع این قماش «طنز»،  مانند «شعرهای فاقد شعور»  بر محور باورها و تعلقات «جمع» تنظیم شده و تنها کاربردش غبارروبی از نشیمنگاه عموسام است.   یک نمونه از این تبلیغات که بر محور عادی‌سازی نژادپرستی و لجن‌پراکنی به دمکراسی تنظیم شده،  تحت عنوان «تا دمکراسی آ، آ، آ» انتشار یافته.  این مطلب پوچ و وزین،  با توسل به تکیه کلام پرسوناژ «مش قاسم» در رمان «دائی‌جان ناپلئون»،   از همان ابتدا دمکراسی را با قبر در ترادف قرار می‌دهد.   سپس با کوفتن بر طبل واژگان مبهم «باور،  اعتقاد،  خیال» و طرح پرسش‌های ابله‌پسند و بازنشخوار «ویراست‌های رسمی» به ستایش مسیح و محمد می‌نشیند؛   از ظلم و ستمی که بر اسلام رفته گلایه می‌کند و ضمن لگدپرانی به مارکس و لنین،   و نکوهش دمکراسی به چندین و چند  نتیجة مشعشع می‌رسد.   نخست اینکه آشوب‌های بهارعرب و درگیری‌های عراق بدون دخالت استعمار صورت گرفته؛   اسلام با دمکراسی هیچ فاصله‌ای ندارد؛   دمکراسی «مد» شده و طرفداران دمکراسی عوامفریب‌اند؛    دمکراسی همان مردم‌سالاری است و تا «مردم» آدم نشوند،   و نتایج دمکراسی را درک نکنند به مردم‌سالاری نمی‌رسند:     

«یعنی واقعاً دموکراسی همینقدر نزدیک و سهل‌الوصول است؟[...] اینطور که ظاهراَ این روزها مٌد شده،   همه خیال می‌کنند به همین آسانی‌هاست[...]اشکال از مسیح بود یا اشکال از کسانی که  زیر علم او، ترس و وحشت و ظلم و ستم را مشروع کردند؟[...]‌ ظاهراً نوعی آفت بشری است که هنوز رسماً به ثبت نرسیده [...] ‌و فرقی هم نمی‌کند که از نوع دینی باشد یا [...] غیر دینی، مثل آنچه که در شوروی سابق رخ داد. چه می‌دانم،  مارکسیسم و ماتریالیسم و لنینیسم [...]این مد آخری [...] ‌دموکراسی هم،  حال و روزش همین است[...]»
منبع: گویانیوز،  مورخ 11 سپتامبر 2014

بله انسان محوری و حقوق ‌انسانی مانند «مد» به سلیقة افراد بستگی دارد و از همه مهمتر ماتریالیسم نوعی «آفت» بشری است!    اینجاست که رد نعلین متعفن آخوند را به صراحت مشاهده می‌کنیم.  آنهم آخوندی که از استکهلم به زبان ابتذال دستاربندان و با توسل به واژگان مبهم ظلم و ستم و جهل و ... و غیره،   «طنز» فاقد شعور می‌پردازد و به همین دلیل دمکراسی را با دین و خوراک اشتباه گرفته:

«[...]عَلَمی است که آن‌هائی که روی دست گرفتندش یا در جهل‌اند و درکی از آن ندارند که فکر می‌کنند به همین آسانی‌ها شدنی است[...] دموکراسی را کرده‌اند وسیله‌ای در خدمت هدف‌هایشان[...] من معتقدم تا زمانی که ما [...]‌ مفهوم دموکراسی،  پیش‌نیازهای دموکراسی،  نتایج دموکراسی[...]‌ را تا اعماق آگاهی‌مان فرو ندهیم [...] هر چه از دموکراسی بگوئیم بر باد است[...]»
همان منبع     

‌بله طویلة احترام به ادیان قلادة‌ یک نخبة جدید و تازه نفس را گشوده.   نخبه‌ای که در کمال حماقت می‌پندارد «نتایج دمکراسی» را از پیش می‌توان شناخت و بلعید!   این نوقلاده در ادامه ترهات پراکنی‌اش برای دور زدن دمکراسی در ایران فتوی صدوریده و چند لگد هم نثار دمکراسی هند کرده و می‌گوید یک دیکتاتوری از این دمکراسی خیلی بهتر بود:      

«[...] خوب حالا گیریم که یک جاهایی در دنیا دموکراسی هم باشد[...]همین هندوستان خودمان [...] آنجا هم دموکراسی است ولی [...] باید دید که محصول این دموکراسی چیست[...] اکثر مردم هند در ته چاه سنت‌های تبعیض‌گرایانه هزار رنگ مذهبی و قومی [...] گیر افتاده‌اند[...]گیرم که دموکراسی‌ هند خیلی هم غلیظ باشد،  اما وقتی محصولش چنین تلخ و به دردنخور است،  چه بسا یک دیکتاتور می‌توانست یک تنه این کشور را بهتر اداره کند[...] ‌چطور تا زمانی که در یک کشور نظام طبقاتی به رسمیت شناخته می‌شود و آدم‌ها هنوز به یک اندازه «مردم» نیستند،   می‌توان انتظار یک دموکراسی واقعی را داشت؟[...]»
همان منبع

برخورد با بافت طبقاتی جامعه،  در کمال تأسف از دوران رضامیرپنج در ادبیات نوقلمان فاشیست‌مشرب و طرفداران استبداد جایگاه بسیار «باارزشی» یافته.   این برخورد وحشیانه با جامعه انسانی طی دوران پهلوی‌ها تشدید شد،   و نهایت امر راه به «ادبیات سیاسی مخالف» باز کرد.   بهترین بازده این قماش ادبیات،  ‌عبارات مسخرة «حکومت مستضعفین» و «جامعة بی‌طبقة توحیدی» بود که در کلام خودفروختگانی همچون بنی‌صدر و خمینی و رجوی ظاهر شد.  ولی جامعه بدون بافت طبقاتی وجود ندارد؛  هر جامعه‌ای از بافت طبقاتی برخوردار است،  حتی بلشویسم روس هم به وجود طبقات در جامعه اذعان کرده بود.  چرا که،‌  جامعه بدون طبقه  همچون جنگل فاقد الگوهای رفتاری،  اجتماعی،  سیاسی و حتی اقتصادی خواهد بود.   ولی همانطور که می‌بینیم اینگونه برخورد فاشیست‌مسلکی با «بافت طبقات» در ایران به «اعتقادات» گروه‌های سیاسی تبدیل شده.  گروه‌هائی که آگاهانه یا از روی حماقت و فقرفرهنگی مبلغ فاشیسم و فروپاشانی بافت‌های اجتماعی کشورشان هستند.  

ولی پیشتر گفته بودیم که دموکراسی،   نظامی است برخاسته از توازن قوای موجود در یک کشور.  و منظور از قوای موجود،   قوای واقعی است،   که تکیه بر امکانات اقتصادی واقعی و پایه‌ای همان کشور دارد.  به همین دلیل «زبان دموکراسی» همواره «زبان تعادل» خواهد بود.  زبان تعادل،   زبانی است که زبان «تبادل» است و از زبان نفی و خشونت و مبهم ضمیر ناخودآگاه و ضمیربرتر فاصله می‌گیرد.   به عبارت دیگر،   زبان دمکراتیک نه بر طبل «حقیقت» مبهم می‌کوبد،   نه بر بیان خام تمایلات بیولوژیک متمرکز می‌شود.   این تعادلی است که جوامع دموکراتیک،‌   به نوبة خود بر افراد نیز حاکم می‌کنند و همین تعادل شکل‌دهندة هنجارهای اجتماعی می‌شود.   ولی در حکومت‌های استعماری،   اوضاع متفاوت است.   در این حکومت‌ها،   «تقدس» زبان را آلوده و مسموم می‌کند.   و اهمیتی ندارد که چه نوع تقدسی بر یک جامعه حاکم شده،   آنچه مهم است،   وجود حاکمیتی است که بر «تقدس» پای می‌فشارد.   از آنجا که حکومت استعماری خود نشانگر «عدم تعادل» است، ‌  نخستین و مهم‌ترین هدف‌‌اش بر هم زدن تعادل افراد خواهد بود.   و به همین دلیل است که «فرد» و «فردگرائی» و زبان فردی در جوامع غیردمکراتیک به شدت سرکوب می‌شود.   به همین دلیل در «طنز» گویا نیوز،   بجز «ویراست‌های رسمی» و تأکیدات ایدئولوژیک ـ  جانبدار ـ   هیچ نمی‌بینیم.  در واقع از آنجا که «زبان قدرت استعماری» دیگر کاربرد خود را از دست داده،  عملة فاشیسم به شبیه‌سازی «طنز» روی آورده‌اند،  و سعی دارند روابط یک‌سویه را در قالب آنچه «طنز» می‌نمایانند به مخاطب حقنه ‌کنند.

میکائیل باکتین،   طنز را عامل فروپاشی «تقدس» حماسی می‌خواند.   ولی از آنجا که «تقدس حاکمیت» و حمایت استعمار راه طنز را مسدود کرده،   زبان قدرت با صورتک «طنز» به میدان آمده و دمکراسی و انسان‌محوری را مورد تهاجم قرار می‌دهد.  بهتر است نخبگان لجنزار احترام به ادیان بجای گزافه‌گوئی در مورد دمکراسی هند و پیام مارکس کمی بیشتر «مطالعه» کنند!   در یکی از آیات «توپ مرواری»‌ چنین آمده:

«سگ که می‌خواهد استخوان بخورد،  به زیر دمش نگاه می‌کند»