فرهنگ و کامرون!
«انقلاب ما و نظام جمهوری اسلامی روی سه پایة مشخص و مسلم [...]
بنا شده [...] سه رکنی که [...] شریعتی در افکار و روحیات نسل جوان بذرپاشی و آبیاری
کرد [...] آن سه رکن عبارت است از شهادت، امامت و انتقام [...]»
منبع: سایت جناب
«مهندس» بازرگان
اینهم نمایهای از توحش شیخ مهدی! این
چند سطر نشان میدهد که فکلکراواتیهای جمکران هیچ تفاوتی با امثال خمینی و خلخالی
نداشته و ندارند.
بارها گفتهایم، باز
هم تکرارمیکنیم، «انسان»،
نه دینی است نه بومی. بنابراین
دمکراسی به عنوان حکومت «قوانین انسانمحور» نمیتواند «بومی» یا «دینی» شود. همچنین
دمکراسی، هیچ ارتباطی با «جمعگرائی»، «حکومت مردم بر مردم» و دیگر اختراعات گوسالهفریب
داسالله و حزبالله ندارد. «دمکراسی»، حاکمیت یک مجموعه قوانین انسانمحور بر جامعه
است که اعتقادات مذهبی و باورهای مردم را «حریم خصوصی» به شمار میآورد، و
منطقاً با حاکمیت باورها و «توهمات مقدس» در تضاد قرار خواهد گرفت. و دقیقاً
به همین دلیل است که حکومت جمکران و مخالفنمایاناش فضای جامعه را آکنده از
مقدسات و خشونت و حماقت میپسندند. از آنجمله است بزرگداشت قانونشکنی و لاتبازی
اشغال سفارت آمریکا؛ برگزاری مراسم روضه و زوزه و مردهپرستی و ... و
اینهمه جهت تحمیل عربدهجوئی و عزاداری بر روزمرة ملت ایران. تردید
نکنیم که حکومت جمکران و مخالفنمایاناش در نهضتعاظادی و دیگر تشکلها برای پیاده
کردن این طرح استعماری به یکدیگر دست اتحاد دادهاند.
کیهان جمکران در فردای انتخاب مجدد اوباما به ریاست جمهوری
آمریکا تیتر زده: «آقای تغییر دوباره
آمد، 4 سال دیگر بدون تغییر!» ولی برخلاف توهم جمکرانیان، «تغییر»
در سیاست آمریکا دیگر غیرقابل اجتناب شده، و این «تغییر» دقیقا ً شامل حال همان محافلی خواهد شد که طی سدة اخیر، «مرگپرستی»، «نفرتپراکنی» و «باورمحوری» را با «فرهنگ» در
ترادف قرار دادهاند:
«[...] آقای کامرون [...] با اشاره به اینکه مسئله حقوق بشر
از جمله موضوعات مورد بحث در مذاکراتش با مقامات امارات بود، تأکید کرد که [...] من به رشد دموکراسی و حقوق
بشر اعتقاد دارم، اما باید به تفاوت میان کشورها هم توجه داشته
باشیم. آنها ( امارات) خط مشی متفاوت، تاریخ
متفاوت و فرهنگ متفاوتی دارند[...] آقای کامرون [...] از توافقات نظامی با کشورهای
حاشیه خلیج فارس دفاع کرد[...]»
منبع: سایت بیبیسی، مورخ 6 نوامبر 2012
بین خودمان بماند به دلائلی که نمیتوان مطرح کرد، دولت بریتانیا ناچار شده «جای خالی» فرانسه
را در امارات و دیگر کشورهای منطقه پر کند! و این است دلیل گسترش دامنة توحش و وقاحت در سایت بی بیسی. این
روزها کار حضرات به لوث کردن قتل زندانی سیاسی
رسیده. در هر حال، اظهارات
مضحک دیویدکامرون در باب تفاوتهای «فرهنگی» نشان از آن دارد که دولت بریتانیا
پدرسالاری، سرکوب زنان، بهرهکشی از کودکان، کودکآزاری و تجارت زنان و کودکان را در بازارهای «حلال» از جمله «تفاوتهای
فرهنگی» شیوخ امارات با ملتهای دیگر تحلیل مینماید! پس ما هم به عنوان طرفدار دمکراسی، یک نکته را یادآور شویم؛ این
«اعتقاد» به حقوق بشر تا به امروز نشان داده که آنگلوساکسونها به هر قیمتی از
گسترش توحش و خشونت در منطقه دفاع کردهاند!
در عمل نیز شاهد حمایت علنی اینان از تشکلهای
تبهکاری نظیر «فدائیان اسلام»، «جماعت
اسلامی» و غیره هستیم. جالب اینکه، طی سدة اخیر،
این تشکلها بدون استثناء شعارهای آلمان
هیتلری را «بازتولید» کردهاند. از آنجمله است، «نظم نوین جهانی» و به ویژه شعار ابلهپسند، «نه شرقی، نه غربی!»
سه روز پس از ورود تانکهای سوریه به بلندیهای جولان، آمریکا ناچار شد از 33 سال شترسواری دولادولا و
روابط پنهان با نوکران در جمکران صرفنظر کرده،
«یک مأمور مذاکره» با حکومت
قدرقدرت ملایان تعیین کند! خلاصه، پیروزی چشمگیر
باراک اوباما در انتخابات 6 نوامبر 2012
دلیل موجه دارد! حزب جمهوریخواه ترجیح
داد، چرخش اجتنابناپذیر سیاست آمریکا را، به
ویژه در ایران و اسرائیل بر دوش اوباما و حزب دمکرات بگذارد، و برای
اعمال این سیاست نوین، واگزاری سنا به دمکراتها و تأمین پشتوانة وسیع «آراء
عمومی» برای رئیسجمهور جدید الزامی بود.
این صورتبندی به حاکمیت آمریکا امکان خواهد داد، محبوبیت فرضی اوباما را به یک سلاح کوبنده در
برابر مخالفان «چرخش سیاسی» کاخ سفید؛ به ویژه در خارج مرزها تبدیل کند. چرا که مخالفان استقرار صلح در منطقه الزاماً
درونمرزی نیستند! متحدان اروپائی آمریکا «صلح در منطقه» را تهدیدی
برای منافع نامشروعشان میدانند، و جیرهخواران کاخ سفید هم که تکلیفشان روشن
است. موجودیت اینان، به
ویژه موجودیت حکومت اسلامی جمکران در گرو «تداوم وضع موجود» است.
اتفاقاً جهت تأمین همین شرایط «مطلوب» است که فعالیت «فرهنگی
ـ سیاسی» مجموعة توحش، شامل داسالله،
حزبالله و روشنفکرنمایان شتاب گرفته و خشونت و حماقت اربابانشان، خصوصاً در انگلستان به همین نسبت افزایش یافته. ولی تداوم «وضع موجود» در کشور ایران بدون بازتولید
شعار اساسی آدولف هیتلر امکانپذیر نیست. مهمترین شعار «پیشوا» چه بود؟ «نه شرقی، نه غربی!»
یعنی «ابراز نفرت» همزمان از شرق
و غرب! همان شعاری که بر زبان اوباش
«انقلاب اسلامی» نیز جاری میشد؛ همان شعاری که در دهان مصدق گذاشته بودند؛ و ... و
از قضای روزگار اینک شاهدیم که همین شعار را «اتحاد چپ» به بهانة طرفداری از
دمکراسی «بازتولید» میکند. بله، چه نشستهاید که «داسالله» برای ما ملت یک
دمکراسی «ویژه» اختراع کرده، که هم ضدسرمایهداری
است و هم ضدکمونیسم شورائی!
البته داسالله در این مسیر مقدس تنها نمانده. ترهات پراکنی بیبیسی در راه تطهیر حاج روحالله
و همچنین جنجال اوباش «انقلابی» برای توجیه کودتای ارتش ناتو به کنار، مستر «خسرو ناقد» فرمودهاند، از
«عشق» به «شناخت» میرسیم! ایشان ادعا کردهاند، اگر انسان به «خود»عشق بورزد، خود را خواهد شناخت! به عبارت دیگر، این ناهنجاری راه بر منطق و استدلال نمیبندد؛ کاملاً
برعکس! بله، «فروید» مزخرف گفته، «حق» با واتیکان و شیخ پشمالدینها است! به
عبارت دیگر، «حق» با جنایتکارانی است که
انسان و انسانیات را «شکستخورده» میطلبند؛
این است قانون جنگل. و این «قانون
طبیعی» متکی بر عشق یا نفرت، هر چند مستر
ناقد نخواهند بدانند، در واقع همان «قانون اساسی» حکومت قلعة حیوانات
نیز هست. قانون اساسی حکومتی که در تاریخ 22 بهمن 1357
توسط مشتی کودتاچی در ایران مستقر شد، و به یاد داریم که نوچة محمد مصدق، مهدی بازرگان، نخستوزیر همین حکومت «مردمی» شده بود. ایشان با
تکیه بر همان سه پایة توحش یعنی، «شهادت، امامت و انتقام» کار را به اشغال سفارت آمریکا
کشاندند، بعد هم استعفا داده و در جایگاه «شهید مظلوم» و
«قربانی تندروها» به فروش «اسلام خوب» مشغول شدند.
و این روزها خوشبختانه سه پایة کذا فرسوده شده! از
اینرو در تاریخ 6 نوامبر 2012، بیبیسی، بوق حاکمیت بریتانیا برای ارائة تصویر دلپذیر از
مهدی بازرگان و نهضت عاظادی به خشتک صادق طباطبائی دخیل بسته بود! طباطبائی هم با استفاده از تریبون ارباب تا
توانست از اشغال سفارت آمریکا انتقاد به عمل آورد! به گفتة
ایشان گروگانگیری با هدف کنار زدن دولت بازرگان صورت گرفته بود:
«[...] صادق طباطبائی [...] از اقدام اشغال کنندگان سفارت
آمریکا در سال ۱۳۵۸ به شدت انتقاد کرده و گفته هدف آنها ساقط کردن دولت بازرگان
بود [...]»
و
اینچنین
است که شیخمهدی کودتاچی در جایگاه شهید مظلوم مینشیند! همانطور که پیشتر نیز محمد مصدق، عامل اصلی و زمینهساز کودتای 28 مرداد را در
همین جایگاه نشاندند. چرا که بازرگان و مصدق هر دو پیرو شعار «نه شرقی،
نه غربی» هیتلر بودند. میدانیم
که هیتلر هم مانند حاج روحالله با «دمکراسی» و «کمونیسم» میجنگید، تا از
این راه سرمایهها به «راه راست» هدایت شود. و اینک
پرچم هیتلر و مصدق و شیخ مهدی را «اتحاد چپ» از زمین برداشته. البته اینبار
با شعار «دمکراسی!» برای دریافت ابعاد
شارلاتانیسم داسالله مطالعة بیانیةمورخ 15 آبانماه سالجاری حضرات که در «گویانیوز»
هم انتشار یافته الزامی است.
چپنمایان که 33 سال
پیش در کنار دارودستة خلخالی و بهشتی و بازرگان با شعار «مرگ بر بختیار» برای
آخوندجماعت سینه میزدند، در این بیانیه از مبارزات تاریخیشان جهت «غلبه
بر عقب ماندگی تاریخی کشور» سخن راندهاند؛ از کمونیسم حاکم بر شوروی نیز اعلام «برائت» فرمودهاند!
خلاصه،
حضرات پس از یک مقدمهچینی طولانی برای مبارزه با سرمایهداری خواهان
برقراری دمکراسی «کارگری» شدهاند:
«چپ ايران [...] همواره برای غلبه بر عقب ماندگی تاريخی
کشور و طرد استبداد و برای پيشرفت، آزادی،
عدالت اجتماعی و سوسياليسم مبارزه کرده [پیشنهاد
ما] گسست از سوسياليسم شوروی [است] ما به آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی و سوسياليسم باورمنديم [...] دفاع
از آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی و منافع طبقه کارگر و
مزدبگيران در مقابل سرمايه و قدرت حاکم [...] ايجاب میکند که همه توان خود را برای
شکلدهی تشکل بزرگ چپ به کار گيريم [...]»
بله، «داسالله» که طی چندین دهه، نبرد بیامان تاواریشها با امپریالیسم جهانی را
به ابزار توجیه وحشیگری و انسانستیزی تبدیل کرده بود، و پیوسته با چماق «جماهیر شوروی سوسیالیستی» بر
فرق ملتها میکوبید، اینک که بلشویسم به
گورستان تاریخ سپرده شده، یک بیلچه خاک
باغچه را «خرج» راه سوسیالیسم «علمی» کرده،
از آن «برائت» میطلبد!
بهوش باشیم که «طبیعت» داسالله اینبار خطرناکتر از سابق
شده. اینان دیگر با سوسیالیسم علمی و
کودتائی و قهرانقلابی تودهها و چرندیاتی از این قماش نمیتوانند وحشیگری و نفرتپروریهای
اجتماعی را توجیه کنند، در نتیجه برای
دفاع از کودتای ارتش ناتو یعنی «انقلاب مردمی»
حاج روحالله دکان جدیدی افتتاح کردهاند.
و اینبار برای دفاع از آنچه در
زبان عوامفریبان از قماش خمینی و بنیصدر و خامنهای «مستضعفین» و «مردم» نام گرفته، لازم است داسالله
«دمکراسی» را به «ابزار» تبدیل کند. حضور
چپنمایان بگوئیم، طبقة کارگر یکی از مجموعه طبقات اجتماعی
است، و ارتباط ساختاری ویژهای با «دمکراسی»
ندارد!
دمکراسی، دفاع از مجموعه
حقوق و آزادیهای انسانی، و برقراری
روابطی است که در آن بتوان این مجموعه را در عمل، و از منظر حقوقی به ارزش گذارد. استقرار دمکراسی برای دفاع از منافع طبقة کارگر
معنا و مفهوم نمیتواند داشته باشد! البته در یک ساختار دمکراتیک حقوق تک تک افراد
جامعه میباید محفوظ بماند و طبقة کارگر نیز قسمتی است از همین جامعه.
گر ترا اندکی سفاهت بود
مایهای کافی از وقاحت بود
میتوان لاف پیشوائی زد
بیمحابا دم از خدائی زد
پیشتر گفتهایم باز هم میگوئیم، در مثل
مناقشه نیست، ولی افسار الاغ چه پلاستیکی
باشد چه طلا، افسار است و کاربردش نیز تغییری نخواهد کرد! به
عبارت دیگر، مطالبات «آخوندی ـ مردمی» را نمیتوان با ادعای «باورمندی» به
دمکراسی از چشم ناظران پنهان داشت! بیانیة «داسالله» در واقع مکمل بیانیة توحش «مردم
کوچه و بازار» است. همان به اصطلاح «مردمی» که روشنفکران را سد راه
«آزادی ایران» شمرده، خواهان اتحاد چپ و راست شده بودند:
«ما طرفداران آزادی ایران بدون گوش کردن به
دروغگویان روشنفکر که در درازای این 33 سال همیشه [...] باز دارنده آزادی ایران
شده و میشوند دیگر کاری نداریم. اینبار
[...] از شورای ملی و منشور پیشنهادی حمایت کرده و امیدواریم که [...] بتوانیم دست
به دست هم چه چپگرا و راستگرا [...] ایران را آزاد کنیم [...]»
متن بیانیة کذا نشان میدهد که خیلیها در انگلستان شکمشان
را برای استقرار ویراست «بومی» قلعة حیوانات در ایران صابون زدهاند، و میخواهند
یکبار دیگر با هی کردن اوباش به خیابانها،
«به حق» شاه را سرنگون کنند. حضورشان بگوئیم، خیلی کور خواندهاید! اگر حاکمیت بریتانیا چنین امکانی میداشت، قلمزنهای
صادراتی قلعة حیوانات کفش «شهید» حسین فاطمی،
وزیر امور خارجة محمد مصدق را در
دهان «شهدای» فرضی حکومت جمکران نمیگذاشتند:
«[...] ساعت یازده و نیم دیشب [...] به خانه
من ریختند و بدون اینکه حتی اجازه دهند من کفش پا کنم در برابر شیون طفل یازده
ماهه و مادرش مرا به سعدآباد [...] بردند»
برای مشاهدة ویراست نوین «کفش» شهید فاطمی به سایت گویانیوز
مراجعه فرمائید و برای دریافت گسترش ابعاد
توحش کارفرمایان بیبیسی و همسوئیشان با حکومت ملایان ماجرای «ستار بهشتی» را
از دست ندهید. ابتدا «تاریخ» بازداشت و «علت مرگ» ستار بهشتی در
رسانههای فارسی زبان «تکثر» یافت و داستان کفش «شهید» فاطمی به او مرتبط شد، سپس قتل وی را بیبیسی مورد تردید قرار داد! در
نتیجه، «جکی» توانست در وقوقیة 9 نوامبر 2012، سخن
گفتن از زندانیان سیاسی و دیدار از اوین را
«حرام» اعلام کند! به این ترتیب زندانیان سیاسی
ایران که اکثریتشان گمنام هستند، همچنان گروگان دکان حقوقبشر یانکیها و
متحدانشان باقی میمانند. به عبارت دیگر سازمان تبلیغات اسلامی از انحصار
استعمارگران بر زندانیان سیاسی حمایت میکند. چرا که،
به این ترتیب روند تبدیل زندانی سیاسی به ابزار سرکوب ملت ایران تداوم خواهد یافت. خلاصه اگر
پاسدار شریعتمداری «صنف» زندانی سیاسی کشف کرده و رادیوفردا از زندانی شدن سازندة
فیلم «موهن» خبر میدهد، تعجبی
ندارد.
انتشار «خبر» زندانی
شدن تهیهکنندة فیلم «موهن» در رادیوفردا و بوقهای همسو جز فراهم آوردن علوفة
تبلیغاتی برای جمکرانیان و گلههای «بهارعرب» هدف دیگری دنبال نمیکند. متن خبر
به ما میگوید که زندانی شدن با ساختن فیلم ارتباطی نداشته! ولی
خوب مصلحت یانکیها ایجاب میکند که خبر را در مسیر باورهای متحجر «جمع» تنظیم
کنند، باشد که دیویدکامرون نیز با فروش
جنگدههای «تایفون» به امارات، همزمان از
شیخکهای بحرین برای سلب تابعیت از «شیعیان» حمایت به عمل آورد. به این
ترتیب در یونان، «کاسورها» را برای درهم
شکستن تظاهرات آرام به خیابان میریزند و مالیاتهای مستقیم را هم در کشور فرانسه
افزایش میدهند. ولی علیرغم تلاش همه جانبة طویلة مک
کارتی، در تاریخ 8 نوامبر سالجاری به جای
نتانیاهو، شیمونپرز به مسکو رفته!
باری، نتانیاهو این مسافرت را به شیمون پرز واگذار
کرد و رئیس جمهور اسرائیل هم پس از دیدار با ولادیمیر پوتین دکان جنگ با جمکرانیان
را تعطیل کردند! اینچنین بود که به شناخت
عمیق نخست وزیر انگلستان از «فرهنگ»،
«جامعه» و «تاریخ» کشورهای منطقه پی بردیم!
دیوید کامرون که برای فروش «تایفون» به شیخکها راهی منطقه
شده، در کشور قدرقدرت «امارات» فرمودهاند، «ما به
دمکراسی و حقوق بشر خیلی معتقدیم، ولی
تفاوتهای فرهنگی را نمیتوان نادیده گرفت!»
ایشان در ادامه افزودند، تفاوتهای
فرهنگی مانع فروش سلاح و تجهیزات نظامی نمیشود! بله، تفنگ که «فرهنگ» ندارد؛ فرهنگ انسانی است. تفنگفروشها
میتوانند به هر «خری» تفنگ بفروشند. و بیاغراق
بگوئیم، آنگلوساکسونها اخیراً در زمینة «تاریخ»
ملتهای منطقه و ایجاد ترادف میان باور و «سنت مقدس» با «فرهنگ» خیلی «تبحر» یافتهاند! تعجبی هم
ندارد؛ این «ترادف» ساخته و پرداختة نبوغ
متفکران برجستة سازمان سیا است که وظیفهای جز مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد و استقرار
متفکران مدرنیته ـ نیچه، کارل مارکس و فروید ـ در سنگر «باطل» ندارند. و در صورت تداوم این روند توحش، مسلماً «نظم نوین جهانی» مطلوب هیتلر محقق خواهد
شد، و بزودی در مراسم «حج» شاهد «سنگسار» آثار و
مجسمههای متفکران مدرنیته خواهیم بود.
...