شنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۷



پسته‌ای و هسته‌ای!


...
حمایت ما از چارچوب پیشنهادات رضا پهلوی به مفهوم پشتیبانی از ایشان و سیاست «آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک» نیست، چون «آ.د.آ»، به شهادت تاریخ هرگز مدافع دمکراسی و حقوق بشر نبوده‌. پیش از ادامة مطلب لازم است در همینجا به اربابان «رویترز» تسلیت بگوئیم! چون برخلاف «چنج» مطلوب آنان، حزب سوسیالیست فرانسه با انتخاب «مارتین اوبری» به عنوان دبیرکل، یک «چنج» واقعی کرد! و این چنج را اهالی رویترز ابداً «نید» نداشتند! شب گذشته، «رویترز» نام یک نفر دیگر را به عنوان دبیرکل حزب سوسیالیست در بوق گذاشته بود و رادیو تلویزیون هم به دمیدن پیوسته در بوق رویترز مشغول بودند، که ناگهان امدادهای غیبی صدای بوق‌شان را خفه کرد و ما هم بسیار شاد شدیم! اصولاً اینروزها بسیاری از مسائل باعث شادی ما می‌شود، ازجمله سفر «دومینیک دو ویلپن» به تهران!

قدم «دومینیک دوویلپن» چقدر سبک بود! گورکن‌ها ناچار شدند یکی از همکاران خوب خود را که سال‌ها رابط تجارت نظامی و هسته‌ای بین اسرائیل و «حکومت مستقل» اسلامی بود به عنوان «جاسوس» اعدام کنند، تا خودشان را نزد ارباب عزیزتر جلوه دهند. دومینیک دوویلپن، نخست وزیر سابق فرانسه در دوران ریاست جمهوری ژاک شیراک، و نمایندة اسبق این کشور در سازمان ملل است. به یاد داریم که ژاک شیراک، ضمن مصاحبة معروف خود از تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای حمایت آشکار کرد، و چون هوا بس ناجوانمردانه پس بود، گفته شد که رئیس جمهور فرانسه «اظهار نظر شخصی» فرموده‌ بودند! ظاهراً با عقب‌نشینی ناتو در اروپا، حاکمیت فرانسه هم ناچار شده خبر جانگداز پایان حمایت‌های پنهان از فعالیت‌های هسته‌ای گورکن‌ها را به اطلاع اکبر بهرمانی برساند.

دلیل زوزه‌های جانسوز حاج اکبر در وق‌وقیة جمعه اول آذرماه همین بود! اکبر هاشمی ضمن زوزیدن اظهار داشت، «ما با آژانس همکاری می‌کنیم، ولی شما دست از زورگوئی بردارید!» البته دومینیک دوویلپن هم ترجیح می‌داد گورکن‌ها مثل سابق شاخ و شانه بکشند؛ جهش و پرش کنند، تا زمینة ارعاب و چپاول ما ملت «برپا» و «استوار» باقی بماند و حکومت توحش هم از زبان اکبر بهرمانی «در کنار مردم» جاودان و برقرار! اما نشد! حاکمیت فرانسه یک گام به عقب برداشت و اشک سردار اکبر را در آورد. در عوض برای دلجوئی از حاج اکبرگریان، شب گذشته «یورو نیوز» چند تصویر از مخمل و ملیله دوزی و سبزه و چراغ لاله و اینجور چیزها نشان داد، با یک ظرف پستة خندان! که تلافی لب و لوچة آویزان سردار سازندگی را کرده باشد. یک پرچم ایران هم با آرم «عنکبوت» کذا نشان‌مان دادند، و بعد هم نوشته‌ای به زبان انگلیسی بر صفحة تلویزیون ظاهر ‌شد: ایران سرزمین دادوستد! که به زبان انگلیسی سره می‌شود «ترید»!

البته در اینکه ایران سرزمین «ترید» است هیچ تردیدی نداریم! هیچ کجا مثل ایران نمی‌شود «ترید» کرد. نفت تاراج کرد، ارز حاصل از تاراج نفت را در بانک‌ها خواباند، بعد هم اعتبار به دولت داد تا فراورده‌های نفتی از جمله بنزین را به چند برابر قیمت وارد کند. چنین «ترید» عادلانه‌ای فقط در سایة حاکمیت جیره‌خواران مسلمان و مکتبی سازمان سیا می‌تواند میسر شود. و چون در اهداف استعماری «آ.د.آ» هرگز «چنج» ایجاد نمی‌شود، «چنج» را بر ما ملت تحمیل می‌کنند، البته با شعار: دمکراسی، حمایت از حقوق بشر و ... و پس از چندین سال تعریف و تمجید از حکومت آدمخواران جمکران، کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل بالاخره به پیروی از توحش گاوچران‌ها، «حقوق بشر نسبی» را هم به رسمیت شناخته، گورکن‌ها را به دلیل نقض حقوق بشر محکوم کرد!

ظاهراً سردار رادان فعالیت‌های خود را تخفیف داده و در امر مقدس مبارزه با چکمه از وظیفة بسیار مقدس سرکوب مردم برای حفظ کیان اسلام کوتاهی کرده‌اند! در نتیجه کمیسیون حقوق بشر در سازمان کذا تلخکام شده و یک قطعنامه تصویب کرده‌! بله، متأسفانه اهداف کارفرمایان کمیسیون‌های کذا برای ما شناخته شده است. به همین دلیل حمایت از چارچوب پیشنهادات رضا پهلوی به مفهوم پشتیبانی از شخص ایشان نیست!

بهتر است هم‌میهنان از توهم به در آیند! رضا پهلوی سخنرانی‌های بسیاری داشته که متن آن‌ها هیچکدام مورد تأئید ما نیست، از جمله سخنرانی ایشان در پراگ در حضور جرج بوش، و زباله‌هائی از قماش واکلاو هاول، ریچارد پرل و اراذل و اوباش حکومت جمکران که فعلاً ساکن ینگه دنیا شده‌اند. رضا پهلوی در پراگ یک مصاحبة رادیوئی داشت که در آن آشکارا از پوپولیسم دفاع کرده بود. ایشان در پاسخ به این پرسش که آیا دخالت خارجی را برای تغییر رژیم می‌پذیرند، گفته بودند، خواست مردم به هر رژیمی مشروعیت می‌بخشد:

«اگر نظامی که روی کار می‌آید بر اساس خواست مردم باشد، مشروعیت لازم را کسب می‌کند.»

و اشکال همینجاست! چرا که اگر این به اصطلاح «خواست مردم» دخالت بیگانه در کشور باشد، برای ما به هیچ عنوان قابل قبول نخواهد بود. چون پوپولیسم، عوامگرائی و مزدوری برای بیگانه هیچ ارتباطی با دمکراسی ندارد. اتفاقاً ریچارد پرل هم خواهان تغییر رژیم ایران شده و رهنمودهائی برای استقرار دمکراسی در کشور ما ارائه کرده بود که بیشتر کارساز سیاست عمو‌جان شیمون پرز در اسرائیل بود. به گزارش رادیو فردا، مورخ 28 اردیبهشت‌ماه سال 1386، ریچارد پرل چنین فرموده‌اند:

«تغییر رژیم ایران تنها راه به سوی دمکراسی است.»

اگر به یاد داشته باشیم ، سال‌ها پیش و بر اساس سخنان سرشار از بلاهت همین ریچارد پرل، «تغییر رژیم عراق» هم تنها راه به سوی دمکراسی بود! حتماً یهوه هم یگانه راه استقرار دمکراسی در «سرزمین موعود» را ختنه سوران «ابراهیم» در نود سالگی و اجرای «ده فرمان» کذا عنوان کرده! البته در کتاب مقدس از تمایل یهوه به این نوع ویژة دمکراسی هیچ سخنی به میان نیامده! ولی خوب ختنه سوران ابراهیم در نود سالگی یک «چنج» مهم و سرنوشت ساز در تاریخ توهمات بشر به شمار می‌آید! و پیامد این انقلاب شکوهمند اسلامی، زایمان سارا در هشتاد سالگی است! و همین امر باعث می‌شود که سارا، کنیز خود هاجر را به همراه فرزندش اسماعیل اخراج کند و آن‌ها راهی صحرای عربستان شوند. بقیة این ماجرای توهم تاریخی را همه می‌شناسیم: ظهور توحش اسلام در عربستان و «صدور» این کالای بنجل ابراهیمی به ایران.

پس ضمن تسلیت به صاحبان «رویترز» و دارودستة حاج اکبر به دلیل «چنج‌های» ناخواسته، لازم است به حضرت ابراهیم، به عنوان پدر و همسر نمونه شادباش گفته و به بنی‌صدر و شیرین عبادی توصیه ‌کنیم، سارا و ابراهیم را از نخستین مدافعان حقوق زنان، و کودکان، مستضعفان و به ویژه «حقوق کنیزان» معرفی فرمایند. تا سایت دین پرور «زمانه» هم مطالب‌شان را در کنار ترهات و استدلالات بی‌پایة پاسدار اکبر منتشر کند و فضای بیشتری را در اختیار علوم دقیقة شکم و زیرشکم یا توهمات دینی بگذارد. بحث «منطقی» پیرامون توهمات، آب در هاون کوبیدن و نشان حماقت است. می‌بینیم که علیرغم تعویض آخوند مهدی جامی، رادیو زمانه همچنان دو دستی به دین و معنویت چسبیده، و در کمال بیشرمی تلاش می‌کند، مخالفان احمدی نژاد را «آزادیخواه» جلوه دهد!

سی سال پیش، زمانیکه امکان گذار قانونی به دمکراسی برایمان فراهم بود، همین کانال‌های استعماری محصولات گندیده‌ و پوسیده‌ای چون منتظری، خمینی، بازرگان و بنی‌صدر و دیگر مخالفان شاه را در چنین «ترید» پرسودی به عنوان «آزادیخواه» به بهای آزادی به ما ملت فروختند. و جای تعجب نیست که اهالی رادیوزمانه هنوز می‌پندارند چنین دادوستدی امکانپذیر باشد! در نتیجه این رادیو از آنجا که کدوها و خاله سوسکه‌های ابراهیمی «تقدس الهی» دارند، پیرامون خاله سوسکه‌ها و کدو قلقله‌زن‌های متعلق به اقوام سامی «بحث فلسفی» به راه انداخته.

البته فکر نکنید که فقط ملت ایران هدف چنین پروپاگاند وقیحانه‌ای قرار گرفته. ابداً! این تبلیغات «خررنگ‌کن» حتی ابر قدرتی چون روسیه را نیز هدف می‌گیرد. امروز رادیو فردا، از زبان کاسپاروف می‌نویسد، انتخابات روسیه دمکراتیک نیست، کمک کنید تا 142 میلیون روس را از این دیکتاتوری نجات دهیم! کاسپاروف، که یک پا در اسرائیل دارد و یک‌پا در دیسکوتک‌های سواحل آدریاتیک، طی هرج و مرج و چپاول مافیای یلتسین خفقان گرفته بود؛ از دمکراسی دارودستة یلتسین هم بسیار ابراز خرسندی می‌فرمود. چون میکائیل «خودوروسکی» و دیگر دوستان‌اش که امروز به جرم چپاول و جنایت در زندان و تبعید به سر می‌برند، آنروزها «آزاد» بودند!

بله این حضرت صحنة سیاست را مانند صفحة شطرنج‌شان تصور می‌کنند و می‌پندارند اگر خوب شطرنج بازی می‌کنند، سیاست را نیز نیک می‌شناسند! اشتباه‌شان البته همین‌جاست. شطرنج یک «بازی» است و استراتژی در آن بر قدرت شطرنج‌باز در پیروی از «مفروضات» و تاکتیک‌های پیش‌ساخته استوار است و بس! در سیاست، استراتژی و تفکر و هوش و ... باید بر قدرت و تکنولوژی نظامی تکیه داشته باشد. بگذریم! کاسپاروف، که ظاهراً شیفتة دمکراسی، و در واقع شیفتة آمریکا است هنوز نمی‌داند نظام انتخابات آمریکا یک سیستم عقب افتاده و ملهم از شیوة «انتخابات» قبائل سرخپوست است! به احتمال زیاد اهالی رادیو فردا هم از این مهم آگاه نیستند، و از دمکراسی همان برداشت اهالی جنگ‌پرست نیویورک تایمز را دارند که هیلاری کلینتون را برای ترویج «دمکراسی آمریکائی» در ایران توصیه می‌کنند.

از دو روز پیش شیپورهای نیویورک‌تایمز نام سحرانگیز «حاجیه» هیلاری کلینتون را در گوش جهانیان می‌دمند، و با استفاده از صور «شرطی» دستورزبان، مرتباً با عبارت «چنین گفته می‌شود که ...» «خبر موثق» برای‌مان پخش می‌کنند. بله، گفته می‌شود که، هیلاری کلینتون با پیشنهاد اوباما برای اشغال جایگاه وزارت امورخارجة ینگه دنیا موافقت کرده، و گفته می‌شود که هیلاری کلینتون به اوباما «بله» داده! و ... در تداوم همین خبرهای خیالی، اربابان نیویورک تایمز برای پیشبرد سیاست آمریکا در منطقه رهنمودهای لازم را نیز به گورکن‌ها ارائه می‌دهند.

نیویورک تایمز به گورکن‌ها تلویحاً توصیه می‌کند، اگر می‌خواهید سلاح اتمی در دسترس‌تان قرار دهیم، با نقض مقررات بین‌المللی بازرسان آژانس را اخراج کنید:

«یکی از شروط لازم برای حرکت ایران به سوی ساخت سلاح اتمی، نقض موافقت‌نامه‌های بین‌المللی و اخراج بازرسان از این کشور است.»


بنگاه خبرپراکنی ناخداکلمب، مورخ 19 نوامبر 2008 بلافاصله پیام دوستان آنسوی آتلانتیک را به گورکن‌ها رساند. ولی دیگر دیر شده بود! همزمان با انتشار این پیام دومینیک دوویلپن در تهران حضور یافت تا پس از صرف چلوکباب با دوغ، آروغ‌ «حاصله» از این فعالیت‌های دینی را در صورت اکبر رفسنجانی رها کند، و آب پاکی را روی دست مزدوران غرب در جمکران بریزد. پس از ملاقات دوویلپن با رفسنجانی، «شیخ پسته» که آرزو داشت «شیخ هسته» هم باشد، به زوزیدن در علفزار پرداخت، و ضمن زوزه‌ها فرمودند، «زورگوئی نکنید، همکاری با آژانس را ادامه می‌دهیم!» و امروز معلوم شد همة «تقصیرها» به گردن علی اشتری بوده که با «هدایت موساد» تجهیزات آلوده به گورکن‌ها می‌فروخت! و به همین دلیل هم اعدام شد تا نتواند روابط حاکمیت چاه جمکران با اسرائیل را بر ملا کند. ناخدا کلمب هم با دستپاچگی امروز این «خبر» را منتشر کرد. و به این ترتیب بود که رویای شیرین اربابان نیویورک تایمز حسابی آشفته شد. در دومین وبلاگ سری «چنج‌الله» گفتیم که برنامه‌های سنتی ایالات متحد در ایران محکوم به شکست است. به همین دلیل است که «برنامه» اصولاً از دستورکار ریزه خواران استعمار در تهران بکلی حذف شده! اینان همچون میمون‌ از غرب تقلید می‌کنند و حزب تشکیل می‌دهند، بدون اینکه قادر باشند از برنامة این «احزاب» سخنی به میان‌ آورند.

به گزارش حنازرچوبه، مورخ 22 نوامبر 2008، محمدرضا باهنر هم قصد تأسیس یک حزب «فراگیر» دارد. کد خبر: 232254. البته نام حزب کذا هنوز مشخص نیست، برنامة آنهم به همچنین. ولی «فراگیر بودن» آن برای باهنر مسلم و محرز است! البته قبلاً هم می‌دانستیم که یکی از هنرهای محمدرضا باهنر پریشانگوئی است. این پادوی ماسون‌های کرمان که سی‌سال پیش سوار بر دوچرخه از ناکجاآباد کرمان به تهران آمد، و پای به طیف «حاکمیت» کشور گذاشته، تأکید می‌کند که این حزب حتماً روزنامه خواهد داشت!

این حداکثر شناختی است که امثال باهنر از حزب و تشکل سیاسی دارند! البته سیاست پیشه‌گان جمکران تاکنون به برنامه نیازی نداشته‌اند، برنامه را غرب برای‌شان تدوین و تنظیم می‌کرد. ولی امروز برنامه‌های غرب به ویژه در عراق درهم ریخته. به همین دلیل گروه مقتدی صدر در راستای پیام الظواهری خواهان خروج کامل ارتش آمریکا از منطقه شده، و سیرک نمازجماعت بر پا می‌کند. چرا که کردستان عراق نیز اقدام به گشودن کنسولگری مستقل کرده، و اکنون نوبت به منطقة شیعه رسیده که می‌باید از عراق جدا شود! برنامة «فدرالیسم» عراق در واقع تجزیة نرم این کشور را مد نظر دارد، چون برای استقرار یک حاکمیت فدرال، وجود دولت مرکزی نیرومند الزامی است و چنین شرایطی در عراق وجود ندارد. استقلال‌طلبی مقتدی‌صدر بی‌دلیل نیست! و بازتابی که رسانه‌های جیره‌خوار آمریکا، از جمله حنازرچوبه به سیرک نمازجماعت مقتدی‌صدر دادند به صراحت نیازهای واشنگتن را بازگو می‌کند! ولی ما به استقلال طلبان نانخور رابرت گیتس گوشزد می‌کنیم که صحنة سیاست صفحه شطرنج نیست، در صحنة سیاست بر خلاف شطرنج نمی‌توان یک حرکت را آنقدر تکرار کرد که اشراف بر تمامی جوانب آن ممکن شود!






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

جمعه، آذر ۰۱، ۱۳۸۷



چنج‌الله!


...
پیرامون وبلاگ «مرگ دقیانوس» تکرار می‌کنیم که با چارچوب سخنان رضاپهلوی در مورد تدوین قانون اساسی بر مبنای اعلامیة جهانی حقوق بشر و استقرار یک حکومت دمکراتیک در ایران کاملاً موافق‌ایم، ولی این تغییر را در چارچوب حقوقی و قانونی می‌خواهیم. به عبارت دیگر از هیچ جنجال و تظاهرات به اصطلاح خودجوش در خیابان و دانشگاه و ... و کودکستان‌ها حمایت نخواهیم کرد.

بررسی متن کامل سخنان رضاپهلوی را به زمان دیگری موکول می‌کنیم، چرا که اینکار به مطالعة دقیق متن اصلی سخنرانی به زبان انگلیسی نیاز دارد. به تک،‌ تک واژه‌ها از نظر «حقوقی» می‌باید پرداخته شود. این سخنرانی از نظر محتوی با سخنرانی‌های دیگر ولیعهد ایران تفاوت دارد، و به همین دلیل بررسی آن دقت بیشتری می‌طلبد. پس وبلاگ امروز را به اعلام مواضع ایالات متحد از زبان رهبران شاخة اسلامی سازمان سیا، «شاس» اختصاص می‌دهیم.

در شرایطی که حاکمیت انگلستان به دمکراسی و حقوق بشر در ایران علاقمند شده، حاکمیت ایالات متحد به دلیل شکست در سیاست آشتی رسمی با «شاخة اسلامی سازمان سیا»، رجوع به اصل کرده، به آغوش کوکلوکس‌کلان‌ها باز می‌گردد، البته به کمک «شاس»!

هر گاه پنتاگون شرایط اسفبار خود را به یاد می‌آورد، به تهدید اتمی روسیه متوسل می‌شود. به این ترتیب که ادعا می‌کند، پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی مقدار قابل توجهی سلاح‌های اتمی روسیه در سال‌های1990 ناپدید شده‌! مفهوم سیاسی چنین ادعاهائی این است که ایالات متحد می‌تواند سازمان تروریست القاعده را به سلاح اتمی مجهز کرده، بگوید اینان به همان سلاح‌های مفقود شده دست یافته‌اند! به گزارش سایت نووستی، مورخ 31 اکتبر 2008، رابرت گیتس در تاریخ 28 اکتبر باز هم چنین ادعائی را مطرح کرده. البته هر بار وزارت امور خارجة روسیه ادعای پنتاگون را تکذیب می‌کند، ولی آمریکا دست بردار نیست. چرا که سیاست این کشور بر محور جنگ دروغین و یا آشتی رسمی با القاعده جهت تهدید روسیه استوار شده.

مراسم سوگواری و زوزه و روضة مایکل هایدن برای بن‌لادن «غمگین» و «تنها»، و پاسخ منفی روسیه به آشتی آمریکا با القاعده را هنوز به یاد داریم. پس از رد تقاضای ایالات متحد برای عفو بن‌لادن،‌ این کشور ناچار شد به نانوائی سنتی بازگردد و تنور «مبارزه با تروریسم» را همچنان گرم و داغ نگاهدارد تا نان‌ «وال‌ستریت» آجر نشود. در نتیجه، روز بیستم نوامبر، سازمان سیا سگ وفادار خود ایمن الظواهری را دوباره از قفس بیرون کشید، تا ایشان همزمان جنگ زرگری «شاس» با گورکن‌ها و ایالات متحد را رونق بخشند.

وقتی آمریکا به رهبران القاعده اجازة سخنرانی می‌دهد، یا بهتر بگوئیم زمانیکه سازمان سیا این سگ‌های هار را از قفس خارج می‌کند، واکنش اینان دقیقاً به واکنش سگ‌های خانگی‌ می‌ماند. سگ‌هائی که همیشه در یک فضای بسته زیسته‌اند و به محض خروج از فضای مأنوس دچار اضطراب و هراس شده، حالت تهاجمی به خود می‌گیرند. در مورد بن‌لادن‌ها و الظواهری‌ها موضوع کمی متفاوت است، اینان را آموزش داده‌اند که مانند همان سگ‌خانگی به محض خروج از قفس پریدن به این و آن را آغاز ‌کنند. در حالیکه عکس‌العمل سگ خانگی یک واکنش طبیعی و از روی ترس است، رفتار رهبران القاعده «شرطی» و منطبق بر واکنش سگ دست آموز و فرمانبرداری است که از مهتر خود اطاعت می‌کند.

بله، در پی مخالفت روسیه با سیاست نوین ایالات متحد، رابرت گیتس در قفس آنحضرت را باز کرد تا «پیام» پر مهر و محبتی برای اوباما ارسال کند. مسلم است که چنین پیامی علاوه بر ظهور روی خطوط اینترنت، در تمام رسانه‌های «آزاد» و نانخور سازمان ناتو، از جمله رسانه‌های گورکن‌ها انتشار خواهد یافت. متن پیام الظواهری به اوباما در روزنامة لوموند، مورخ20 نوامبر 2008 منتشر شد. الظواهری با ارجاع به چرندیات «مالکولم ایکس»، که از نژادپرستان سیاه پوست ایالات متحد بود، اوباما را مانند کالین پاول و کاندی رایس، «بردة سیاه» در خدمت سفیدپوست‌ها خوانده می‌گوید، شما عزت و کرامت سیاهانی همچون مالکولم ایکس را خدشه‌دار کرده‌اید.

هدف پیام الظواهری همچنانکه می‌بینیم در واقع تأکیدی است بر پیوند میان «جهان اسلام» با افراط‌گرایان مسلمان و سیاه‌پوست آمریکا. به عبارت دیگر، هدف سازمان سیا، از یکسو، «مرزشکنی» و ایجاد «اتحاد فرامرزی» میان سیاهان مسلمان آمریکا با جهان موهوم اسلام است، و از سوی دیگر، طرد مسلمانان رنگین پوست از جامعة آمریکا. ساده‌تر بگوئیم هدف اتاق‌فکرهای کذا، گسترش تعصبات نژادی، قومی و مذهبی در داخل و خارج مرزهای ایالات متحد است. بی‌دلیل نیست که پیام ابلهانة الظواهری نه تنها بر خطوط جهانی اینترنت که در رسانه‌های نانخور غرب چنین بازتاب گسترده‌ای می‌یابد.

الظواهری، در پیام کذا، خطاب به اوباما می‌گوید، جوان! تو که پدرت مسلمان بود، چرا به اسلام و مسلمین حقه زدی و از اسرائیل حمایت کردی! یادآور شویم که سگ دست‌آموز سازمان‌سیا، در پیام خود از «امت» سخن می‌گوید، ولی روزنامة لوموند به به «ملت مسلمان» اشاره دارد! به عبارت دیگر بخشی از سازمان سیا همچنان بر ایجاد «اتحاد جماهیرنوکری» تأکید دارد، و تا زمانیکه لگد دیگری «پوزة مقدس‌‌‌اش» را خونین نکند، دست از سیاست فرسودة انسداد بر نخواهد داشت. دلیل ظهور «ملت مسلمان» در پیام الظواهری در واقع اشتیاق گروهی از گاوچران‌ها به تداوم و گسترش سیاست‌های سه دهة اخیر است. به همین دلیل «امت مسلمان» که با امام سیزدهم پای به «ادبیات سیاسی» گذارد، در روزنامة لوموند کمی «چنج» شده، جای خود را به «ملت مسلمان» سپرده. بله! لوموند متعلق به گروه «لاگاردر»، به دلیل ارادت به ادیان به ویژه دین اسلام،‌ به پیروی از پیام نوروزی رهبری «نوآوری» کرده! این است همان «چنج» کذا که «وی‌نید» داشتیم.

الظواهری در پیام خود پیرامون جنگ در عراق و افغانستان نیز اظهار نظر کرده! می‌دانیم که نوکران آمریکا مانند امام سیزدهم در همة امور صاحب‌نظراند. در این راستا، الظواهری از آمریکا می‌خواهد تا بجای ترک عراق و ورود به افغانستان، در عراق بماند و افغانستان را به طالبان واگذارد، تا در کمال آرامش، پای منقل با انگلستان مذاکره کنند، و بازار تریاک و برده فروشی را گسترش دهند.

پیام الظواهری در واقع جهت پروپاگاند برای دو شاخة سنتی سیاست آمریکا به جهانیان مخابره شده. این پیام شامل دو بخش است. بخش نخست سیاست داخلی آمریکا را در بر می‌گیرد، و بخش دوم به سیاست خارجی ینگه دنیا می‌پردازد. اما این سیاست‌ها اگر شانسی برای پیروزی ‌داشت، از امروز آن‌ها را در چنتة الظواهری نمی‌گذاشتند. سیاست‌های مذکور از اینرو به دست الظواهری سپرده شده که حتی اربابان‌ جنگ افروز آمریکائی‌اش نیز دیگر امیدی به پیروزی آن‌ها ندارند. آرزوی بازگشت به دوران طلائی جیمی‌کارتر را دولت آیندة آمریکا به گور خواهد برد. امروز ایالات متحد و شرکاء، خارج از یک بازنگری اساسی در سیاست‌های اقتصادی، استراتژیک و مالی، هر سیاستی در چارچوب روند گذشته در پیش گیرند، شکست خواهند خورد.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

پنجشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۷



مرگ دقیانوس!

...
این شکسته چنگ بی‌قانون
رام چنگ‌چنگی شوریده رنگ پیر،
گاه گوئی خواب می‌بیند

ما با براندازی مخالف‌ایم، ولی با تغییر حکومت ایران هیچ مخالفتی نداریم. اما این تغییر را در سایة آشوب و جنجال دانشگاه و خیابان جستجو نمی‌کنیم. به عبارت دیگر، سازمان ناتو بهتر است فکر اجرای پروژة فاشیستی مک‌فال، و رویای تکرار کودتای 22 بهمن 1357 را به طور کامل از سر به در کند. به یاد داریم که مک‌فال پس از «تحقیقات» جانفرسا در باب «گذار به دمکراسی در ایران»، به ما ملت دور باطل فاشیسم شیخ و شاه را پیشنهاد کرده بود. گویا اجرای این پروژة ابلهانه به عهدة حزب کارگر انگلستان گذاشته شده. همة امکانات در ظاهر فراهم آمده: آغاز حاکمیت حزب دمکرات در ایالات متحد، پایان کار قریب‌الوقوع حزب کارگر در انگلستان و سراشیب سقوط یک دیکتاتوری فرسوده در ایران.

سی‌ و یک سال پیش در چنین روزهائی ایالات متحد یک رئیس جمهور دین‌پرور و بادام زمینی فروش به نام جیمی کارتر به کاخ سفید فرستاد؛ وی در تبلیغات رسانه‌ها از جمله مدافعان نستوه «حقوق بشر» و دمکراسی نیز به شمار می‌رفت. و قرار بود ایشان به ایران تشریف‌فرما شوند، تا به ارتقاء «حقوق» کذا کمک کنند! و انصافاً فقط چند ماه پس از ورود جیمی کارتر به ایران دمکراسی مطلوب استعمار غرب در کشورمان استقرار یافت: هرج ومرج، آشوب در دانشگاه و حوزه‌های جهلیه، همراه با «تظاهرات» حاشیه‌نشینان شهری ـ محصول طرح نابودی روستاها که از سوی دارودستة کندی به عنوان انقلاب سفید پیشنهاد شده بود ـ و حضور فعال اوباش ساواک برای خرابکاری. در سایة همین قماش دمکراسی‌ها بود که ژنرال هویزر نیز موفق شدند کودتای ناتو را با استقرار حکومت «فدائیان اسلام» در ایران به ثمر برسانند.

فدائیان اسلام همانطور که پیشتر هم گفتیم سازمانی است خرابکار، ساخته و پرداختة استعمار انگلستان که در مصر، اردن، لبنان، سوریه و ... و خلاصه ایران فعالیت دارد. البته این سازمان از شاخه‌های دیگری به نام اخوان‌المسلمین، القاعده، طالبان و ... برخوردار است. فدائیان اسلام همواره برای حفظ منافع انگلستان در ایران و دیگر کشورها آمادة جانفشانی‌اند. این گروه در ملی کردن نفت و کودتای 28 مرداد و براندازی 22 بهمن نقش مهمی ایفا کرده. و به نظر می‌رسد، رعایای الیزابت دوم باز هم به خدمات اینان جهت سازمان دادن به یک براندازی دیگر نیاز مبرم پیدا کرده‌اند. به همین دلیل همزمان با شیرین زبانی‌های «مریم ریدلی» برای خبرنگار فارس نیوز در پاکستان، یک نمایندة حزب کارگر در مجلس عوام انگلستان نیز سخت شیفتة دمکراسی و «حقوق بشر» در ایران شده. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم، چون اینروزها دفاع از دین و مذهب به ویژه از دین توحش اسلام، از زبان سیاست‌بازان آنهم در مورد مسائل ایران فقط می‌تواند نشان از حماقت باشد. پس اگر کسی جهت باد را می‌شناسد، امروز می‌باید از دمکراسی دفاع کند! و حزب کارگر انگلستان طی سدة اخیر ثابت کرده بادسنج‌های مرغوبی در اختیار دارد. سی سال پیش همین حزب «باد براندازی» را در بادبان اسلام دمید، چرا که آنروزها همه به ویژه داس‌الله «از علی به سوسیالیسم» رسیده بودند و صحرای عربستان نیز در ترهات چپ‌نمایان مستقیماً به مسکو پیوند خورده بود!

البته برنامه چنین بود که پرچم اسلام، ویراست سازمان سیا را برفراز کرملین هم به اهتزاز در آورند. اما نشد! امروز هم سیاست همان سیاست سابق است، و مطالبات سازمان ناتو هیچ تغییری نکرده، ولی این سازمان ناچار است مطالبات معمول خود را با توسل به «نعل وارونه» بیان کند و خود را به دمکراسی و «حقوق بشر» علاقمند نشان دهد. در نتیجه لازم آمده همزمان با سینه زدن غرب برای دمکراسی، اوباش دوباره در کشور ایران به صحنه وارد شوند. ولی از آنجا که حکومت اسلامی ناچار شد، با برنامة اوباش‌گیری تکیه گاه‌های اصلی خود را برچیند، اینبار اوباش را نه به خیابان که به شبکة اینترنت ریخته‌اند. بله! قرار است دو لشکر و یک تیپ زرهی از عملة استعمار مبارزه با آزادی بیان را در اینترنت آغاز کنند. اگر مهرورزی پول نفت را سر سفرة مردم نیاورد زیاد مهم نیست، حداقل با همین پول اوباش را برای تهاجم نظامی به وبلاگستان فارسی به اینترنت خواهد آورد.

می‌گویند بسیجی‌ها قرار شده از این پس وبلاگ بنویسند! باید دید در حکومتی که رهبرش علاوه بر بی‌نصیب بودن از شعور متعارف، از نعمت سواد نیز محروم است، بسیجی بینوا چه خواهد نوشت؟ حتماً رونویسی از آیات و روایات قرآن، یا ترهات خمینی در صحیفة نور را بر عهدة بسیج می‌گذارند. یا اینکه قصة «حکمت‌الهی» پروفسور حمید مولانا را که از طفولیت اهل کیهان فرهنگی بودند، به زبان فارسی بازار و حجره «دیجیتال» می‌کنند، و یا دولت مجموعه سخنرانی‌های مضحک‌ ایشان در آکادمی‌های غرب را در اختیار برادران می‌گذارد تا رونویسی کنند! در هر حال تهاجم اینترنتی بسیج نمی‌تواند کارآئی حضور ماشالله قصاب‌ها، الله‌کرم‌ها و زهرا خانوم‌ها را در خیابان‌های پایتخت داشته باشد. چرا؟ چون اعمال فشار وحشیانه بر مردم از دست اینان در اینترنت برنمی‌آید، از پس قلم وبلاگ‌نویس‌ها هم بر نمی‌آیند.

آری اینچنین است! در خیابان‌های تهران اینان چماق به دست می‌گرفتند و عربده می‌زدند، تا صدای دیگران را خاموش کنند، ولی روی شبکة اینترنت نه چماق‌شان کارآئی دارد و نه عربده‌های‌شان آنقدرها که مقام معظم پنداشته‌‌اند خریدار! مسلم بدانیم که اگر چنین نبود، تاکنون «بی‌بی‌سی» و شاخک‌های‌اش قادر به اعمال سیاست مطلوب شده بودند و نیازی به بسیج دو لشکر نوسواد بر شبکة اینترنت نمی‌بود! بله، این سیاست از هم اکنون شکست خورده، و به همین دلیل است که حاکمیت انگلستان که افسار حکومت امام زمان را از روز اول به دست دارد اینچنین شیفتة دمکراسی ‌شده!

به گفتة رادیو فردا، مورخ20 نوامبر 2008، «روز سه شنبه شاهزاده رضا پهلوی به دعوت یکی از نمایندگان حزب کارگر انگلستان»، برای نمایندگان مجلس عوام سخنرانی کرده. رضا پهلوی در این سخنرانی خواهان تدوین یک قانون اساسی بر مبنای اعلامیة جهانی حقوق بشر و استقرار یک نظام دمکراتیک در ایران شده است. به جزئیات این سخنرانی نمی‌پردازیم چرا که با چارچوب کلی آن کاملاً موافق‌ایم.

ما از اکثر مواضع رضا پهلوی که در مجلس عوام انگلستان مطرح شده، پشتیبانی می‌کنیم. ما خواستار استقرار یک نظام دمکراتیک پارلمانی در ایران هستیم. ما هم با تدوین قانون اساسی بر مبنای اعلامیة جهانی حقوق بشر موافق‌ایم. فقط یک اشکال عمده بر سر راه تحقق خواسته‌های‌مان وجود دارد: حاکمیت انگلستان! بیش از یک سده است که این حاکمیت عمده‌ترین مرکز توطئه بر ضد منافع ملی ما ایرانیان بوده! و جهت ادامة مطلب ناچاریم به صورت گذرا نگاهی داشته باشیم به سیاست سرکوب و چپاول بریتانیا در ایران که همواره با شعار «استقلال» و «حفظ منافع ملی» اعمال شده.

حاکمیت انگلستان در دوران قاجار این سیاست را از طریق بسیج اوباش و روحانی جماعت اعمال می‌کرد. با تکیه بر آثار احمد کسروی و فریدون آدمیت به تفصیل از سیاست اوباش پروری، آخوند نوازی و دین‌گستری توسط بریتانیا در این وبلاگ سخن گفته‌ایم. فتوای میرزای شیرازی منفور، جهت مقروض کردن بانک نوپای شاهی را فراموش نکرده‌ایم. تا زمانیکه روسیه تزاری در ایران حضور فعال سیاسی داشت، کشور ایران عرصة کشاکش آشکار امپراطوری تزارها و امپراطوری بریتانیا بود.

هان، کجاست
پایتخت این کج‌آئین قرن دیوانه
[...]
روزهای تنگ و تارش، چون شب اندر قعر افسانه.
با قلاع سهمگین سخت ستوارش

پس از انقلاب مشروطه، این کشاکش همچنان ادامه یافت. در سال 1917، کودتای بلشویک‌ها بر حضور روسیه در ایران نقطة پایان گذاشت. پیشتر گفتیم که انگلستان از این کودتا حمایت کرد، تا روسیه را همزمان از تقسیم غنائم جنگی و حضور در ایران و ترکیه محروم کند. ولی خروج روسیه از ایران برخلاف انتظار بعضی‌ها فرصتی شد تا حاکمیت بریتانیا رقابت با روسیه کمونیست را با شدت بیشتری در داخل خاک ایران تداوم بخشد، اینبار به بهانة مبارزه با خطر کمونیسم! سه سال پس از پایان جنگ اول جهانی، کودتای کلنل آیرون‌ساید دقیقاً در همین راستا سازماندهی شد: جهاد آخوندها با کفار، و حمایت رضاخان از هیتلر تا آخرین نفس! کودتای کلنل آیرون‌ساید را به یاد داریم. به برکت این کودتا، تشکیلاتی به نام شهربانی نیز به بازوهای مختلف استعماری بریتانیا اضافه شد. و جهت حفظ منافع انگلستان، حاکمیت کودتا همزمان با کشف حجاب به سیاست آخوندنوازی و اوباش‌پروری تداوم می‌بخشید.

زمانی که جنگ اول جهانی توانست زمینه ساز جنگ دوم شود، رضاشاه همچنان به پشتیبانی از هیتلر ادامه داد تا زمانیکه ارتش سرخ از شمال و ارتش انگلستان از جنوب وارد ایران شد. اینجا بود که مقاومت و لجاجت آنحضرت ناگهان باد هوا شد، و در تاریخ 16 سپتامبر 1941، ایران را ترک فرمودند. ولی خوشبختانه از سر لطف، رجال سیاسی فداکاری چون محمد مصدق را برای‌مان به یادگار گذاشتند، رجالی که به مراتب از اعلیحضرت مفیدتر بودند. محمد مصدق در دوران نمایندگی مجلس موفق شد، ابتدا نفت ایران را در انحصار شرکت‌های غرب قرار دهد، و سپس همین نفت را ملی کند تا خسارات انگلستان از جنگ دوم جهانی از جیب ما ملت پرداخت شود!

فراموش نکنیم که محمدمصدق از مهره‌های وفادار کارخانة رجاله پروری بود و به همین دلیل نفت به همت ایشان و آخوند کاشانی ملی شد. هر دو یکشب خوابیدند و گویا امام زمان را به خواب دیدند، چرا که صبح که بیدار شدند، هر دو از ملی شدن نفت سخن می‌گفتند! و از آنجا که با خواب امام‌زمان نمی‌توان درافتاد، نفت بلافاصله ملی شد! البته این مهم پس از قتل رزم‌آراء و نخست وزیری محمد مصدق صورت گرفت. در وبلاگ «باران و استخوان»، به نقل از مطالب مجلة «لایف» گفته‌ایم که قاتل رزم‌آراء عفو شد و پس از آزادی از زندان با آخوند کاشانی و محمد مصدق، نخست‌وزیر ایران ملاقات کرد! فراموش نکنیم که شعبان جعفری کارمند شهربانی محمد مصدق هم بود و آخوند کاشانی که مثل تمامی ملایان کشور عمری را در راه مبارزه با «منکرات» گذرانده بودند، پس از کودتا نه تنها در میهمانی «ژنرال» زاهدی در باشگاه افسران شرکت کرد و در کنار میز پوشیده از بطری‌های ودکا با اولیای کودتا عکس یادگاری گرفت که با شعبان‌خان، این قهرمان ملی هم دیدار گرم و دوستانه‌ای داشتند.

خلاصه بگوئیم به شهادت تاریخ هر وقت پای جنتلمن‌های نزولخور «سیتی» لنگ می‌شود، در ایران آشوب و کودتا به راه می‌اندازند. در واقع کشور ما تبدیل شده به سپر بلای آنگلوساکسون‌های دوسوی آتلانتیک. و از این پس جهت صرفه جوئی در وقت آنان را «آ.د.آ» خواهیم خواند. به مرور زمان «آ.د.آ»، به دلیل تکیه بر آخوند، شهربانی، ساواک و ساواما دست‌اش در ایران هر چه بیشتر باز شده، و اهرم‌های بیشتری برای براندازی و کودتا در اختیار دارد. در این راستا ما دعوت مجلس عوام انگلستان از رضاپهلوی را نه به عنوان تغییر سیاست «آ.د.آ» در ایران، که صرفاً تلاشی مزورانه جهت فراهم آوردن زمینة مناسب آشوب و کودتا در ایران تحلیل می‌کنیم.

مردم در ایران ناراضی‌اند، این یک واقعیت است. مردم ایران روز به روز فقیرتر می‌شوند، روز به روز سرکوب گسترده‌تری را متحمل می‌شوند، کشاندن این مردم به خیابان کار ساده‌ای است. و برخلاف سال 1978، حتی نیازی به پروپاگاند مهوع «بی‌بی‌سی» و شب‌نامه‌های «سفارتخانه‌ای» غرب هم نداریم. ولی اینبار ایالات متحد و انگلستان در دام جنگ عراق وافغانستان‌ گرفتارند، و جبهة ناتو در لبنان و قفقاز شکست سختی متحمل شده. پس به هوش باشیم و به یاد داشته باشیم که حاکمیت انگلستان هرگز در هیچ کشوری مدافع دمکراسی نبوده. استقرار دمکراسی و آزادی ملت‌ها از زنجیر استعمار در هر نقطه از جهان تهدیدی است مستقیم برای منافع سرمایه سالاری جهانی.

ما فراموش نکرده‌ایم که حاکمیت انگلستان به شهادت تاریخ همواره در کنار روحانیت شیعه، و مدافع فاشیسم بوده. پس به یاد داشته باشیم که امروز در کشورمان استعمار همة اهرم‌های براندازی را در دست دارد، ولی برای تحقق این براندازی، نیازمند آشوب و جنجال مردم است. آشوبی که بر پیکر پلید براندازی و کودتای استعماری، ردای «نهضت مردمی» و «قیام ملی» خواهد پوشاند. بکوشیم که در تاریخ خود حداقل یک‌بار هم که شده این امکان را از استعمار دریغ کنیم. شاید این آخرین فرصت ما ایرانیان باشد. شاید که بتوانیم از دور باطل براندازی شیخ و شاه رها شویم. نگذاریم یکبار دیگر حضور اوباش در خیابان‌ها سرنوشت ما ایرانیان را رقم زند. ما بنیانگزار نخستین امپراطوری جهان بودیم، ما پیام‌آوران آزادی ملت‌ها از زنجیر اسارت و بردگی بودیم. ما امروز می‌باید زنجیر اسارت از پای خود بگسل‌ایم، و طلسم استعمار را بشکنیم. نه! بی‌مرگ نیست دقیانوس!

ما برای فتح سوی پایتخت قرن می‌آئیم
[...]
شیشه‌های عمر دیوان را
از طلسم قلعة پنهان، زچنگ پاسداران فسونگرشان
جلد بربائیم
بر زمین کوبیم
[...]
ما
فاتحان قلعه‌های فخر تاریخیم
[...]
....
نه! بی‌مرگ نیست دقیانوس!

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

چهارشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۷



ریدلی و آبادی!

...
هر چه اوضاع در ایالات متحد آشفته‌تر می‌شود، و هر چه سازمان ناتو تضعیف می‌شود، مسیحیان انگلستان به فواید اسلام بیشتر پی‌می‌برند. و البته خامنه‌ای هم بیشتر فواید وردخوانی را کشف می‌کند، اکبربهرمانی بیشتر طرفدار «کارگران» می‌شود و نتیجتاً مهملات بیشتری به هم می‌بافد. چون حکومت اسلامی در هر حال نمی‌تواند به یک «دیکتاتوری کارگری» تبدیل شود، حتی اگر سیاست ایالات متحد چنین ایجاب کند.

فیگارو، مورخ 19 نوامبر2008، می‌نویسد، «جو لیبرمن» به حزب دمکرات بازگشت! لیبرمن همان کسی است که در انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 به عنوان معاون «ال گور» برگزیده شده بود. این سناتور متعهد و مکتبی که از طرفداران بی‌قید و شرط جنگ و ادیان است، از حزب دمکرات خارج شده بود تا به عنوان «سناتور مستقل» در ستاد انتخاباتی مک‌کین برای جمهوریخواهان فعالیت کند. البته لیبرمن در فعالیت‌های‌اش موفق شد، و بالاخره مک‌کین در این انتخابات باخت! اصولاً هر جا قرار باشد نامزدی بازندة انتخابات شود، لیبرمن را به سراغ‌اش می‌فرستند؛ «خوش‌قدم» است، درست مثل شوارتزنگر!

از وقتی داماد خانوادة کندی فرماندار کالیفرنیا شده این ایالت «حاجی‌پسند» از یک فاجعه به فاجعة دیگر می‌رود. آخرین فاجعه خیلی بدجنس و پلید بود، چون ویلای کرک داگلاس را هم به خطر انداخت، و خلاصه چیزی نمانده بود که جهان سینمای «مک کارتیسم» که تونی‌کرتیس‌ها، چارلتون هستون‌ها، قبیلة داگلاس‌ها و بسیاری دیگر را از سیرک و سوپر مارکت استخراج کرد و به «هنر هفتم» تقدیم داشت، واقعاً داغدار شود! خوشبختانه به «خیر» گذشت. ولی در این گیرودار که آتش‌نشان‌ها برای نجات ویلای هنرپیشه‌های زپرتی هولیوود جان‌فشانی‌ می‌کردند، یک جایگاه ویژة «کاراوان ‌نشین‌ها» هم خاکستر شد. کاراوان‌نشین‌ها اکثراً از بازنشستگان خوش اقبال ایالات متحداند که برخلاف ترهات «چارل موریس» که در حنازرچوبه هم انتشار یافته بود، نه تنها خانه‌های مجلل و اتومبیل‌های متعدد ندارند که در یک اتاقک چرخدار به نام «کاراوان» زندگی می‌کنند.

چند سال پیش تلویزیون یک گزارش مستند از زندگی یک گروه از کاراوان‌نشینان خوشبخت آمریکا پخش می‌کرد. یک گروه زوج‌های مسن را نشان می‌دادند که هنوز سالم‌ و سرپا بودند، و پس از سی سال کار برای ایالات متحد، از نظر مالی امکان مراجعه به دندانپزشک در کشورشان را نداشتند. اینان برای معالجه به مکزیک می‌رفتند! بگذریم! در همان حال که رسانه‌ها برای سوختن این ویلا و آن ویلا مراسم سوگواری به پا کرده بودند، آتش کذا بسیاری از چارچرخه‌ها را در یک جایگاه ویژه کاراوان‌نشینان خاکستر کرد. البته دلیل داشت! اینان بر خلاف خواهر «مریم ریدلی» مسلمان نشده بودند، و بر خلاف فرمایشات آخوند خامنه‌ای از فواید نماز آگاهی نداشتند، و به ویژه از نصایح آخوند اکبر بهرمانی نیز بی‌بهره مانده بودند.

اکبر رفسنجانی که سی سال سابقة چپاول و جنایت مستمر دارد، و از «مدیران با تجربه» در حکومت جمکران به شمار می‌رود، هنگام دیدار با اعضای «حزب اسلامی کار» ـ ازگروه‌های ساخته و پرداختة محفل کارگزاران ـ ضمن طرفداری از کارگران، که البته فقط باید از اعضای حزب کذا و طرفدار قبیلة رفسنجانی باشند، از آزادی مطبوعات هم دفاع کرده! مسلماً «آزادی مطبوعات» از نظر این «مدیر باتجربه» در جنایت و چپاول، همان شرایطی است که در دوران درخشان «سازندگی» وجود داشت و در دوران خاتمی با جنجال پیرامون روزی‌نامة «سلام» توانست به اوج خود برسد!

اکبر بهرمانی همچنین از برخورد با احزاب و مطبوعات نیز انتقاد کرده، چون به یاد ندارد که خمینی دجال با تشکیل هر نوع حزب مخالف بوده! بعله، این فراموشی هم «مصلحتی» دارد. مصلحتی که اکبر بهرمانی از «تشخیص» آن در هر حال عاجز است، چرا که این مصلحت را ارباب برای حکومت جمکران تشخیص می‌دهد. مجموع سخنان ضدونقیض و مضحک رفسنجانی در ایلنا، مورخ 13 نوامبر 2008 منتشر شده.

و اما جالب‌تر از سخنان رفسنجانی، مهملات شیوای رهبر فرزانه است که در ایلنا، مورخ 19 نوامبر بازتاب یافته. ایشان خواستار «مساجد آباد» در شهرها شده‌اند تا صدای اذان در همة شهرهای کشور طنین‌افکن شود. چرا که در ذهن علیل خامنه‌ای، کشور «اسلامی» است. و اصلاً مهم نیست که مردم نظرشان نسبت به این اسلام چیست، هیچ اهمیتی ندارد که ملت چیست، مهم این است که به خواست اربابان خامنه‌ای ایران باید به یک مسجد تبدیل شود. فواید تبدیل ایران به مسجد این است که آوای شوم زوزه و روضه و نوحه در سراسر کشور پخش شود، تا همگان بدانند و آگاه باشند که سازمان سیا و «ام.آی.6» در سراسر «کشور اسلامی» حضور فعال دارند و دستان «الهی» آنگلوساکسون‌ها خامنه‌ای و شرکاء را در جایگاه حاکمیت از گزند محفوظ خواهد داشت.

از دیگر فواید مسجدسازی این است که آخوندهای تولیدی حوزة علمیه روی دست مصباح یزدی باد نخواهند کرد، و می‌توانند به گسترش شبکة جنایتکار «فدائیان اسلام» کمک و یاری رسانند. چون هر آخوند، یک گروه اوباش در اطراف خود جمع می‌کند، که برای باج‌گیری، زورگوئی، نفس‌کش‌طلبی و آدم‌ربائی و قتل وجودشان الزامی خواهد بود. از اینرو علی خامنه‌ای خواهان «آبادی مساجد» شده، چون پیامد آبادی مسجد، همچنان که طی سدة اخیر شاهدیم، جز تخریب کشور ایران هیچ نیست:

«[خامنه‌ای گفت] در شهرها به ویژه شهرهای بزرگ از جمله تهران باید مساجد آباد و [...] صدای اذان در شهرهای کشور اسلامی شنیده شود.»


خامنه‌ای که بدون جنگ و تحریم نمی‌تواند در همة زمینه‌ها پیشرفت کند، پس از مشورت با میرحسین موسوی گویا در زمینة حماقت پیشرفت فراوان کرده و در حال حاضر رهنمودهای شهرسازی هم ارائه می‌دهد، تا هر بساز بفروشی که پس از پرداخت رشوه به شهرداری، مجوز شهرک سازی می‌گیرد، موظف به ساختن یک مسجد در شهرک کذا شود. رهبرفرزانه کشف کرده‌اند که اگر «نفس‌سرکش» با ذکر خدا مهار شود، انسان به اوج کمال می‌رسد! حتماً نظر به خویش داشته‌اند، که چگونه به همراه شرکاء در جنایت و بلاهت و مزدوری به اوج کمال رسیده‌اند.

آخوند جماعت همانطور که بارها در این وبلاگ گفته‌ایم با تفکر و خلاقیت بیگانه است. در نتیجه اگر ورد نخواند و «نزوزد»، مثل سگ هار به جان دیگران خواهد افتاد. ولی همین آخوند زمانیکه ورد خواندن را به پایان می‌رساند، باز هم مثل سگ‌هار به مردم حمله می‌کند، البته اینبار به فرمان الهی! درست مثل مقام رهبری که در سال‌های «خوب» جنگ در دانشگاه سابق تهران عربده می‌کشیدند و وق‌وقیه می‌خواندند و برای حفظ منافع ارباب دعوت به جهاد می‌کردند. خامنه‌ای در ادامة چرندیات خود می‌افزاید:

«اگر این نفس رها شود، نتیجة آن ظلم، فحشاء، فقر و استکبار است[...]»

به عبارت دیگر شرایط اسفبار فعلی در کشورمان! شرایطی که حتماً به دلیل رهائی این «نفس» به وجود‌ آماده، نه به دلیل استقرار حکومت سگ‌های ‌هار دست پروردة سازمان سیا! سگ‌هائی که رئیس گله‌شان رهبرفرزانه است، یکی از وفادارترین سگ‌های سازمان سیا. ایشان یک نوع «نماز صحیح» هم کشف کرده‌اند که «جسم» و «روح» دارد، آنهم جسم و روح «کامل»! و این «نماز صحیح» اگر خوانده شود «احساس حقارت» و «نیاز» را نیز در برابر پروردگار تقویت می‌کند. و همینکه احساس حقارت کنید برای استعمار کافی است، چون بلافاصله برای یافتن یک «تکیه‌گاه» مطمئن به تکاپو خواهید افتاد، و جذب زور و سلطه خواهید شد، چون زور بازتاب قدرت پروردگار است:

«ایشان گسترش نماز صحیح در جامعه را موجب آرامش فردی و درونی انسان و همچنین امنیت و آرامش جامعه دانستند[...] در ایستگاه‌های مترو، قطار، اتوبوس‌های بین شهری، فرودگاه‌ها مسجد لحاظ شود [...] در پروازهای داخلی و خارجی [...] زمان پرواز به گونه‌ای تنظیم شود که وقت نماز خواندن وجود داشته باشد.»

می‌بینیم که بی‌جهت نیست این شخصیت فرهیخته جانشین خمینی شده! در حماقت و اسلام‌پرستی گوی سبقت از امام سیزدهم می‌رباید. این رهبر همه فن حریف، در ذهن و روح انسان‌ها نیز حضور دارد و می‌داند نماز خواندن چه آرامشی در افراد و جامعه ایجاد می‌کند. به همین دلیل است که آنگلوساکسون‌ها مقداری ارز حاصل از چپاول نفت ما را در کف جاسوسان خود می‌گذارند، تا اینان به دین مبین مشرف شده، مانند «مریم ریدلی» برای پاسداران بینوای فارس‌نیوز از مزایای اسلام داد سخن بدهند.

فارس نیوز، مورخ 19 نوامبر 2008، با «مریم ریدلی»، خبرنگار انگلیسی و «تازه مسلمان» مصاحبه‌ای ترتیب داده که در آن «مریم مقدس» خود را ضدآمریکائی نیز می‌نمایاند! این خبرنگار انگلیسی که مانند دیگر خبرنگاران اعزامی به مناطق جنگی افتخار خدمت در سازمان‌های امنیتی کشور متبوع خود را دارد، آمریکا را تروریست خوانده می‌گوید، اوباما هم سیاست تروریستی جرج بوش را ادامه خواهد داد! خبرنگار فارس نیوز این مصاحبه را در پاکستان با «مریم ریدلی» صورت داده و ایشان از اینکه «منطقة آزاد» پاکستان مورد تهاجم موشکی قرار می‌گیرد سخت انتقاد کرده‌اند. چرا؟ چون این منطقه محل تجمع و «کسب و کار» گروه‌های القاعده و طالبان است. گروه‌هائی که حافظ منافع ناتو، به ویژه منافع حاکمیت انگلستان‌اند. جالب اینجاست که فارس نیوز در گزارش دیگری به همکاری نظامیان انگلستان با طالبان در افغانستان نیز اشاره کرده! و مشخص نیست چرا مریم ریدلی جنایات حاکمیت انگلستان را نادیده گرفته، صرفاً از آمریکا انتقاد می‌کند؟!

البته دلیل این انتقادها برای ما روشن است: آمریکا ناچار شده مذاکره با طالبان را به تعویق اندازد و حضرت مایکل هایدن هم به ناچار دکان روضه و زوزه برای بن لادن را تعطیل کرده‌اند. ولی مگر جنتلمن‌های نزولخور انگلیس دست از اسلام می‌شویند؟ ابداً! اینان بیش از یک سده ‌است که نان اسلام می‌جوند و چنین نانوائی پرسودی تعطیلی‌بردار نیست! در نتیجه عملة پروپاگاندیست‌شان به دین مبین می‌گروند، و به عنوان تازه‌مسلمان وکیل مدافع حقوق مردم مسلمان هم می‌شوند، مهملات‌شان هم در فارس نیوز منتشر خواهد شد.

روزگاری بود که امثال موریس بژار و روژه‌گارودی مسلمان می‌شدند تا منافع ناتو محفوظ بماند، این روزها کسادی بازار بورس و تضعیف ناتو باعث شده، تا به امثال «مریم ریدلی» فکسنی هم رضایت دهند، که از قدیم گفته‌اند، «لنگه کفش کهنه در بیابان غنیمت است.» مریم ریدلی‌ها برای حفظ حقوق و پرداخت قسط خانة پیش‌ساخته، بلافاصله یک روسری به سرشان می‌اندازند و شروع می‌کنند به بدگوئی از آمریکا و بازگوئی بدرفتاری یانکی‌ها با زنان و کودکان مسلمان! همین کافی است! مریم ریدلی می‌گوید، برای «مأموریت خبری» به افغانستان اعزام شده، ده روز توسط طالبان بازداشت می‌شود و پس از آزادی به انگلستان بازگشته و به دقت در مورد دین اسلام «تحقیق» فرموده، بعد هم مسلمان شده! چرا که گویا ایشان پس از «تحقیق» اعتقاد راسخ یافتند که اسلام یگانه ناجی «بشریت» است:

«اسلام تنها دینی است که بشریت را نجات می‌دهد.»

البته مریم ریدلی نگفته، «چرا» و «چگونه» بشریت فقط توسط اسلام می‌تواند نجات پیدا کند. ولی ما می‌دانیم مریم ریدلی‌ها چرا در جبین توحش دین اسلام چنین معجزاتی رؤیت می‌کنند. چون در قاموس امثال ریدلی، «بشریت» در همان حاکمیت انگلستان خلاصه ‌شده. حاکمیتی که در سراشیب سقوط افتاده، و می‌پندارد هنوز هم با اسلام‌پناهی، زهدفروشی و لشکر آخوندهای «جهان اسلام» می‌تواند قدرت و شوکت گذشته را برای خود نگاه دارد. پیشنهاد «آباد کردن مساجد» توسط علی‌خامنه‌ای و ترهات مریم ریدلی در راستای همین رویاهای «بازگشت به گذشته» مطرح می‌شود. ولی اربابان «ریدلی» و «علی‌خامنه‌ای» بسیار کور خوانده‌اند، با در نظر گرفتن سابقة فعالیت‌های سناتور لیبرمن، تردیدی نیست که بزودی این سناتور «خداجو» را که همچون اسید سولفوریک همه چیز را در دم از بیخ و بن می‌سوزاند، جهت «فعالیت‌های» سیاسی به انگلستان اعزام خواهند کرد.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

سه‌شنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۷



رونالد و روح‌الله!


...
پیام موجود در سایت نووستی، بخش «نامه‌های شما»، مورخ 28 آبانماه 1387 متعلق به نویسندة این وبلاگ است. بقیة مطلب را هم پیشتر توضیح داده‌ایم! شب گذشته شبکة «آرته» کنسرتی از «پینک فلوید» در پمپئی پخش می‌کرد. کنسرت مربوط به عهد دقیانوس و جوانی حضرات بود. به همین دلیل به پیروی از پیام نوروزی مقام معظم رهبری «نوآوری» کرده بودند. یک سگ سفید از نژاد افغان در گروه کذا هنرنمائی می‌کرد، کارش زوزه ‌کشیدن بود. زوزه‌های این هنرمند صاحب سبک مرا به یاد «یوکوئونو» انداخت که به همراه همسرشان، جان لنون در کانادا کنسرت می‌دادند و زوزه می‌کشیدند، آنهم چه زوزه‌هائی! عین وقوقیه‌های جمعه در دوران «نعمت الهی.» آنزمان که سازمان سیا با تمام قوا پشت سر خمینی مبارز ایستاده بود، تا ایشان بتوانند جفتک‌های «الهی» بیندازند، گرد و خاک کنند و ساواک جمکران ماشاالله قصاب‌ها را جهت «اصلاح قلم‌ها» به سراغ دفاتر روزنامه‌ها بفرستد، و روزنامه نگاران «ضدانقلاب» را هم اعدام کند. بله «یوکوئونو» هم درست مثل امام سیزدهم زوزه می‌کشید، آنهم با گیتار «اریک کلاپتون» فلک‌زده.

اریک کلاپتون علیرغم جوانی، آنزمان هم نوازندة چیره دستی بود. وبلاگ امروز هم با موزیک کلاپتون نوشته می‌شود! بله، برنامة زوزة همسر جان لنون چند سال پیش از تلویزیون پخش شد و ما هم کمی با «مبارزات» ایشان آشنا شدیم و به حال اریک کلاپتون گریستیم که به دلیل شهرت جان لنون، می‌بایست برای زوزه‌های همسر ژاپنی‌شان ملودی تنظیم کند! فکر می‌کنم قاتل جان لنون خارج از انجام وظیفه برای محافل مک‌کارتیست، یا به قول نیویورک تایمز، همان «دمکراسی آمریکائی»، که قرار است حاجیه هیلاری کلینتون آنرا در کشورمان ترویج کنند، از زوزه‌های یوکوئونو خشمگین شده بود!

چرا که زوزه‌ هم می‌تواند گرایش سیاسی داشته باشد! بله، اگر ما نمی‌توانیم خط سیاسی زوزه‌ها را تشخیص دهیم، سازمان سیا «زوزه‌سنج» دارد و قادر است زوزه‌های کمونیستی را از زوزه‌های «خمونیستی» تشخیص داده، نوع کمونیستی را در نطفه خفه کند. آنهم از طریق قتل همسر فرد «زوزه‌کش»‌. خوشبختانه یوکوئونو، این هنرمند صاحب‌نام پس از قتل جان لنون برنامة زوزه‌کشی را تعطیل کردند، و چون بسیار باهوش و موقع شناس بودند «گوشی» به دست‌شان آمد و متوجه شدند که در دورة «شکوفائی اقتصادی» رونالد ریگان، مسجد نه تنها جای گ...دن که جای «زوزیدن» هم نیست. در عوض سازمان سیا دست امام سیزدهم را برای «زوزیدن» حسابی باز گذاشت، چون ایشان در مسیر شکوفائی اقتصادی ایالات متحد می‌زوزیدند.

زوزیدن، فعلی است که ما از «زوزه» ساخته‌ایم، و مانند فعل «گوگلیدن» صرف می‌شود که آنرا هم از واژة «گوگل» می‌سازند! بله دیروز همچنان که می‌گوگلیدیم، به سایت «گنجور» برخورد کردیم و بسیار شادان شدیم که بالاخره گامی برای فرهنگ و ادبیات این مرز پرگهر برداشته شد! البته زیاد از سایت گنجور تعریف نمی‌کنیم، چون در این جهان از هر چه تعریف کردیم خراب شد! هیچ شوخی در کار نیست. ما عادت داشتیم روز را با ستایش قلة دماوند آغاز کنیم، و به یاد آوریم که فریدون، ضحاک ماردوش را در این کوه به زنجیر کشید، یک روز از خواب برخاستیم و شنیدیم که دست‌های اهریمنی زنجیر ضحاک را گسسته و باید با این «دیوسپید پای دربند» تا ابد وداع کنیم! تا بتوانیم ماجراهای عجیب هزارة سوم، از جمله تقویت فرانکیست‌های اسپانیا، ظهور چپ افراطی در فرانسه و به ویژه نوعدوستی‌های شاهزادة بحرین را در رادیو فردا رؤیت کنیم!

این دمکراسی هم گردن‌گیر حاکمیت اسپانیا شده! بر سر دوراهی «فرانکیسم ـ سوسیالیسم» گیر کرده، یک روز صبح سوسیالیست است، عصر همانروز فرانکیست! تا دیروز نبش قبر قربانیان فرانکو مجاز بود، امروز دادگاه جنائی اسپانیا به قاضی بالتازار کارسون گفته، سوسیالیسم کافی است، وقت فرانکیسم فرا رسیده! و قاضی کارسون هم بلافاصله دست از کار کشیدند. چرا؟ چون ارکان دمکراسی‌های «مقوائی» یا همان «دمکراسی آمریکائی» در جهان متزلزل شده! در نتیجه جبهة سرکوب در غرب خود را برای ورود به صحنه آماده می‌کند. فرانسه بلافاصله گروه‌های چپ افراطی کشف کرد، گروه‌هائی که با خرابکاری در راه آهن برنامة رفت و آمد ترن‌ها را مختل کرده‌ بودند! پیام‌شان هم این بود که ما می‌خواستیم به «قلب ملت فرانسه» ضربه بزنیم! البته این داستانی است که رسانه‌ها سر هم کرده‌اند، اصل قضیه این است که حاکمیت به هراس افتاده و با تروریست‌سازی قصد دارد جنبش‌های چپ غیرحکومتی را سرکوب کند. در این راستا لازم است چپ غیرخودی «خرابکار» معرفی شود.

بله، این سرنوشت محتوم اعضای بینوای ناتو است. بی‌دلیل نبود که «دی هوپ شفر» با آن دندان‌های مصنوعی و چانة لرزان پریروز خودش را برای روسیه لوس کرده بود و می‌گفت، هم ناتو، هم روسیه! ما بین ایندو انتخاب نمی‌کنیم! درست مثل کودکان بی‌ادب و بی‌هنر این مرز پرگهر. تربیت چنان از این مرز و بوم رخت بربسته که بحرین پس از دهه‌ها جدائی از ما همچنان در ابتذال شناور مانده، تا آنجا که ولیعهد‌ بحرین نیز به زیور تربیت اسلامی آراسته شده است.

بله شیخ عبدالله الخلیفه، ولیعهد 33 سالة بحرین عشق‌شان به قول معروف به «بام خ...» افتاده و یک‌سال در قصر خود از مایکل جکسون پذیرائی کرده‌اند، به این شرط که مایکل جکسون زندگی‌نامة خود را برای انتشار در اختیار ایشان بگذارد، و با آنحضرت یک آلبوم موسیقی مشترک روانة بازار کند! مایکل و عبدالله! چه آلبوم رمانتیکی می‌شود! آلبوم یک میلیون امضاء.

گویا مایکل جکسون پس از یک‌سال که میهمان ولیعهد بوده هفت میلیون دلار هم از ایشان دریافت کرده و از انجام تعهدات خود سرباز زده. وکلای شیخ عبدالله هم از مستر جکسون به دادگاه شکایت برده‌، تقاضای هفت میلیون دلار خسارت کرده‌اند. این داستان در رادیو فردا مورخ 18 نوامبر 2008، انتشار یافته.

ولیعهد بحرین فرموده‌اند، پیشنهاد همکاری را زمانی به مایکل جکسون داده‌اند که این هنرمند «عوام پسند» به اتهام کودک‌باره‌گی محاکمه می‌شد و وضع مالی بدی داشت. ولیعهد خوش سلیقه و نیکوکار بحرین حتی دو میلیون دلار مخارج دادگاه مایکل جکسون را نیز پرداخت کرده تا این هنرمند زرین پنجه که از هر پنجه‌اش هزار هنر می‌ریزد، بتواند به «هنرنمائی» خود در همة زمینه‌ها ادامه دهد.

بله ما هم به یاد داریم که پس از استقرار حکومت جمکران آندسته از کودکان مرز پرگهر که قرآن نمی‌خواندند، سعی می‌کردند مانند مایکل جکسون برقصند، چون والدین‌شان که از نخبگان دانشگاه دیده بودند، پس از شرکت در تظاهرات بر ضد شاه و بختیار و ... بر ضد اسلام هم تظاهرات پنهان می‌کردند، و فرزندان‌شان را از لجنزار ابتذال اسلام به مرداب ابتذال مایکل جکسون پرتاب می‌فرمودند. «جیمز براون» را هم نمی‌شناختند! درست مثل همین ولیعهد بینوای بحرین که در فقرفرهنگی و هزار فقر دیگر دست و پا می‌زند. چرا که پادشاه بحرین هم «تربیت» ولیعهد را به دست ارباب سپرده.

در کشورهای تک محصولی نفتی،‌ ابتذال و فقرفرهنگی هم با دلارهای نفتی تقویت می‌شود! خارج از وابستگی به استعمار در کشورهای صادرکنندة نفت، شرط لازم و کافی برای بازگرداندن دلارها به بانک‌های ارباب فقرفرهنگی فرمانروایان این کشورهاست. کسی که موسیقی می‌شناسد، با مایکل جکسون چه کار دارد؟ هیچ! اما ولیعهد بحرین در وجود این خوانندة متوسط «هنر» رؤیت کرده، مسائل دیگر را مطرح نمی‌کنیم، چون کار ما گمانه زنی در مورد «اخلاقیات» دیگران نیست. این مهم را به صافی‌گلپایگانی، آخوند مکارم و همکاران می‌سپاریم چون حوزة تخصصی‌شان هنرهای شکمی و زیر شکمی‌ است. از مطلب دور افتادیم.

الخلیفه، پس از پرداخت مخارج دادگاه این هنرمند، او را با همراهان به بحرین آورده و یک استودیوی ضبط در منامه برای‌اش آماده کرده، و در سال 2006 هم مبلغ 350 هزار دلار برای گردش در اروپا در اختیار وی قرار داده. خلاصه، باب دوستی بین شیخ‌عبدالله و مایکل جکسون چنان باز می‌شود که «هر دو در ملک متعلق به پادشاه زندگی می‌کردند.» و مایکل جکسون یک‌سال میهمان الخلیفه بوده. البته میهمانی که طی یکسال هفت میلیون دلار پول توجیبی هم از صاحبخانه دریافت کرده. وکلای مایکل جکسون می‌گویند این ارقام در قرارداد ذکر نشده، بنابراین بلاعوض بوده، ولی «الخلیفه» در دادخواست خود فرموده، من فکر ‌کردم مایکل جکسون این پول را پس می‌دهد:

«تصور من آن بود که مایکل جکسون طی همکاری مشترک این پول را بر می‌گرداند.»

مسلم است که دادگاه بر اساس تصورات کسی حکم صادر نمی‌کند، ولی این صحبت‌ها در گوش نوکران عموسام فرو نمی‌رود. اینان را در توهم و تصور به حاکمیت می‌رسانند، و با استفاده از همین توهم و تصور چپاول‌شان ‌می‌کنند. زوزیدن امام سیزدهم و جانشینان را که فراموش نکرده‌ایم: «اگر این جنگ 20 سال هم ادامه داشته باشد، ما ایستاده‌ایم [...] جام زهر را سر می‌کشم.» حتماً خمینی هم ضمن سرکشیدن جام زهرمار چنین می‌زوزیده:

تصور من آن بود که آقای ریگان طی همکاری مشترک این جنگ را ادامه می‌دهد.

بله مسلماً برای تقدیم یک آلبوم مشترک «رونالد، روح‌الله» به دنیای وحش چنین همکاری‌هائی لازم است. ولی افسوس که جهاد با اتحاد جماهیر شوروی «دولت مستعجل بود». به گزارش نووستی، مورخ 7 نوامبر 2008، میکائیل گورباچف اوباما را به آغاز«پرستروئیکا» در ایالات متحد فراخواند. انگار دیروز بود!




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

دوشنبه، آبان ۲۷، ۱۳۸۷

اوبامانژاد!


...
آیا هیلاری کلینتون بر مسند کاندی رایس می‌نشیند؟ این پرسشی است که علیرغم برنامة سورچرانی گروه20 که تحت عنوان «جستجوی راه‌ حلی برای بحران اقتصادی» در واشنگتن بر پا شد، همچنان زندگی روزمرة دخترحاجی‌های ساکن غرب را مختل کرده. ولی برای ما اولویت همچنان با «گودبای پارتی» جورج بوش است که پادشاه عربستان هم در آن فعالانه شرکت فرمودند. پادشاه عربستان که علاوه بر پادشاهی القاب «کلیددار کعبه» و «خادم‌الحرمین» را نیز زیر چفیه‌شان یدک می‌کشند، هر سال چندین و چند نفر را بر اساس احکام دین مبین اسلام گردن می‌زنند، ‌ و دست و پا‌ می‌برند تا به عالم و آدم ثابت کنند که القاب مذکور اصلاً الکی و «دلخوش‌کنک» نیست. بله، در نشست «ژ ـ20»، زمانیکه جرج بوش برخاست و جام شراب را به سلامتی موفقیت «شرکاء» بالا برد، این پادشاه محترم نیز جام شرابی به دست داشت ولی اصلاً از روی صندلی برنخاستند. البته ایشان ترجیح می‌دادند که تصویر اعلیحضرت اسلام‌پناه با جام شراب به اقصی‌نقاط جهان مخابره نشود، ولی از آنجا که بغل دست جرج بوش نشستن به قول بازاری‌ها «هزینه» دارد، زمانیکه دوربین روی «ارباب» زوم کرد، پادشاه عربستان هم با جام شراب‌شان «زوم» شدند!

و اما از آنجا که سازمان سیا فعلاً قصد براندازی خاندان مقدس سلطنت عربستان را ندارد، آخوندهای عربستان این تصاویر «ضداسلامی» را نادیده می‌انگارند؛ چشم جماعت آخوند فقط آنچه ارباب بخواهد می‌بیند. و این است از فواید مزدوری و بندگی! «بندة خوب» از دیدن، شنیدن و به ویژه اندیشیدن معاف است و هیچ مسئولیتی هم ندارد. چرا که چارچوب مسئولیت‌ روحانیت را سازمان دین‌پرور سیا مشخص می‌کند. بله، کلیددار محترم کعبه نیز طبق همان احکام پیشرفته و مترقی اسلام که همه روزه در عربستان با تکیه بر الهیت‌شان سر و دست و پای مردم را قطع می‌کنند، حق ندارند در مجلسی حضور یابند که در آن بساط شراب‌خواری یا «شرب مسکرات» به راه است. اصلاً حق این بود که شلاق زن‌های حرفه‌ای دربار کبریائی‌شان را می‌آوردند و شراب‌خواران را که اینگونه به دین مبین و شرف و عزت و کرامت مسلمین اهانت می‌کنند شلاق مفصلی می‌زدند. ولی پادشاه عربستان، اسلام را فقط در عربستان و برای در آوردن پدر مردم مملکت خود می‌خواهند. به عبارت دیگر، ایشان با بوش هم‌صدا می‌فرمایند: «مرگ خوب است، ولی برای همسایه!»

و در میان همسایه‌های خوب، ما ایرانیان می‌باید از پاکستان نام ببریم که بدون سیاست «یک کشور، یک مذهب»، ویراست استعمار انگلستان، هرگز افتخار همسایگی‌اش نصیب ما نمی‌شد. بله روزی روزگاری، همسایة هند بودیم، ولی امروز نه تنها مشتی لات و اوباش را با حکومت «الهی» بر ما تحمیل کرده‌اند که همین لات و اوباش در پاکستان و افغانستان به همکاری با سازمان القاعده و به طریق اولی به نوکری برای آمریکا مشغول‌اند. کاردار سفارت‌ حکومت اسلامی بی‌جهت ربوده نشده! گورکن‌ها با القاعده در پاکستان و عراق‌ همکاری مستقیم دارند و در راستای همین همکاری‌ها در افغانستان، عراق، لبنان و سوریه به خرابکاری و ترور مشغول‌اند، تا با ممانعت از استقرار نظم و امنیت زمینة چپاول اربابان آمریکائی‌‌شان را گسترش دهند. دقیقاً همان سیاستی که ما ملت سه دهه است متحمل می‌شویم. خبر «هشدار القاعده به حکومت اسلامی» جمکران نیز یک دروغ شاخدار بیش نیست، «شاس»، از شیعه، سنی، وهابی و حنفی و غیره همگی در خدمت سازمان سیا است.

اگر دیگران فراموش کرده‌اند، ما سرکوب همه جانبة دوران شوم نخست وزیری بازرگان را هرگز فراموش نمی‌کنیم. ما توقیف رسانه‌ها و اعدام روزنامه نگاران را در «بهار آزادی» آخوندهای خودفروخته فراموش نخواهیم کرد، ما توقیف «چلنگر» را هرگز فراموش نمی‌کنیم. با اینهمه از توقیف رسانة فاشیستی «شهروندامروز» که در کمال حماقت و خودفروختگی از توقیف رسانه‌های دیگر حمایت می‌کرد هم متأسف‌ایم. مسلماً قلم به مزدی چون قوچانی هرگز اهمیت دفاع از آزادی بیان را درک نخواهد کرد. ولی چه باک؟ بسیارند امروز آن‌ها که می‌دانند مطبوعات فاشیست با دفاع از سرکوب مطبوعات هم نمی‌توانند از سرکوب در پهنة جامعه در امان باشند.

بله امروز گروه برژینسکی هم در ظاهر به این نتیجه رسیده! پس یک سخنرانی برای باراک اوباما نوشته، به دست رئیس جمهور محبوب و مردمی دادند تا آن ‌را در برابر خبرنگاران روخوانی فرمایند. نووستی، مورخ 17 نوامبر2008، به نقل از «ایزوستیا» می‌نویسد، باراک اوباما خواهان نابودی بن‌لادن شده، و فرمان قتل این خادم وفادار را صادر فرموده. همین روزهاست که احمدی نژاد هم در یکی از همان سخنرانی‌های معروف خود مرگ بن‌لادن را خواستار شود!

از وقتی همای بخت بر شانة باراک اوباما نشست، ترجمة تک، تک شعارهای حزب دمکرات را در سخنرانی‌های مهرورزی می‌شنویم! اوباما می‌گوید، «چنج»، حمید مولانا ترجمه می‌کند، و احمدی نژاد هم می‌گوید، «تغییر»! اوباما می‌گوید، «یس، وی کن» احمدی نژاد هم ضمن افتتاح یک پل که ساختمان آن 29 سال ناقابل طول کشیده، می‌گوید، «بله، ما می‌توانیم!» فردا اگر اوباما بگوید، احمدی نژاد تروریست است، پروفسور مولانا می‌نویسند، «احمدی نژاد خرابکار است»! و مهرورزی هم به عادت همیشگی طوطی‌وار همین جمله را تکرار خواهند کرد. اما فعلاً همانطورکه گفتیم، بحث داغ، پس از آتش سوزی در کالیفرنیا،‌ حضور هیلاری کلینتون در جایگاه وزارت امورخارجة آمریکاست.

از اینرو «حنازرچوبه»، مورخ 17 نوامبر یک مطلب از «نیویورک تایمز» ترجمه کرده. در این مقاله آمده است که چون هیلاری کلینتون با جنگ عراق موافق بوده و در مبارزات انتخاباتی خود خواهان بمباران ایران شده بود، سیاست‌اش با نقطه نظرهای رئیس جمهور جدید همخوانی نخواهد داشت! بله، از مطلب ابلهانة نیویورک تایمز چنین بر می‌آید که در آمریکا، وزیر امورخارجه سیاست مورد نظر خود را اعمال می‌کند، نه سیاست دولت را! چنین است پروپاگاند رسانه‌ای! رسانه‌هائی که مخاطبان را احمق می‌انگارند. نیویورک تایمز می‌نویسد، هیلاری کلینتون در مصاحبه‌ای گفته بود «اگر من رئیس جمهور شوم ما به ایران حمله خواهیم کرد.» و از اینجا نتیجه می‌گیریم این تشکیلات نظامی است که از رئیس جمهور دستور می‌گیرد، نه بالعکس! در ادامة این شوخی‌های خنک، نیویورک تایمز توصیه می‌کند برای اینکه ایرانیان با «دمکراسی آمریکائی» آشنا شوند بهتر است اوباما پروندة ایران را به حاجیه هیلاری واگذار کند.

چرا؟ چون سابقة هیلاری کلینتون و همسر دلبندشان در «دمکراسی آمریکائی» بسیار درخشان است. جنگ و تجزیة یوگسلاوی، بمباران روزانة ملت عراق، بمباران یک کارخانة داروسازی در سودان، به عنوان مرکز تولید سلاح شیمیائی، و بالاخره ظهور طالبان در افغانستان در چارچوب همین «دمکراسی آمریکائی» صورت گرفته. به شهادت مورخان صاحب‌نامی چون «هاوارد زین»، آمریکا هرگز مدافع دمکراسی نبوده. ولی به مصداق نرود میخ آهنین در سنگ، تفهیم این مطلب به دین‌فروشان آمریکاپرست ممکن نیست، چون قبلة اینان ینگه دنیا است و میرزابنویس‌های نیویورک‌تایمز نیز از این امر نیک آگاه‌اند. به همین دلیل پیشنهاد کرده‌اند:

«انتخاب [هیلاری کلینتون] به عنوان فرستادة‌ رئیس جمهوری ممکن است بتواند باعث ترویج ایدة دمکراسی آمریکائی گردد.»

«دمکراسی آمریکائی»، در واقع همان توحشی است که تحت عنوان مردم‌سالاری‌ دینی سال‌هاست در ایران، و اخیراً در افغانستان و عراق به منصة ظهور رسیده؛ برای ترویج آن هیچ نیازی به تلاش‌های شبانه‌روزی هیلاری کلینتون نیست. در ضمن دمکراسی «ملیت» ندارد که «آمریکائی» باشد! از طرف دیگر، آنچه را امروز در آمریکا شاهدیم، هیچ ارتباطی با دمکراسی نمی‌تواند داشته باشد. همچنانکه نظام اقتصادی آمریکا نیز با لیبرالیسم در چارچوب فلسفی آن کاملاً بیگانه ‌است. ولی برای اهالی حنازرچوبه، آمریکا مهد دمکراسی و لیبرالیسم شده. و همانطورکه خداوند سفاک ‌و خونخوار ابراهیم را فعلة فاشیسم بخشنده و مهربان می‌بیند، «دمکراسی آمریکائی» را هم لیبرال خواهد دید!

در راستای همین نگرش واژگونه، فردی به نام «چارل موریس» که قبلاً بانکدار بوده و اکنون نویسنده شده می‌فرمایند، مردم آمریکا بسیار مرفه‌اند، خانه‌های بزرگ و خودروهای فراوان دارند، ولی همواره نگران بیمة درمانی، حقوق بازنشستگی و کاهش مزایای تأمین اجتماعی‌اند. ترهات چارل موریس همانطور که می‌توان حدس زد در «حنازرچوبه»، مورخ 17 نوامبر منتشر شده تا تصویر «دل‌پذیری» از آمریکا به خوانندگان مسلمان و متعهد ارائه دهد. موریس در ادامه می‌گوید، باید همان سیاست‌های اقتصادی سال 1979 تا 1984 را در پیش گرفت تا مانند دورة ریگان به شکوفائی برسیم، دلار نیرومند داشته باشیم، و ...

بله اینهم نوعی پروپاگاند ابلهانه است که مسلماً ویژة نوکران آمریکا ساخته و پرداخته شده. این ترهات همزمان به ما می‌گوید، رانت‌خواری دوران ریگان که ریشه در جنگ‌ ایران و عراق و افغانستان داشت، باید شکوفائی اقتصادی تلقی شود! از سوی دیگر همین مطلب چنین القاء می‌کند که اقتصاد آمریکا صرفاً به دلیل پیروی از سیاست‌های داهیانة بانک مرکزی شکوفا شده، و هیچ ارتباطی با شرایط جهانی ندارد! از جمله جنگ در عراق، ایران، افغانستان، لبنان، نیکاراگوئه، و ... و چند برابر شدن بودجة نظامی، هیچ ارتباطی با سیاست‌های بانک مرکزی آمریکا ندارد! مسلماً خمینی و خصوصاً بنی‌صدر، چارل‌موریس را خوب می‌شناختند، و برای همین بود که خمینی می‌گفت اقتصاد مال خر است. این «خریت» جهت تأکید بر وجود یک نظام «لیبرال ـ دمکرات» در ینگه‌دنیا واقعاً الزامی است. بی‌جهت نیست که رهبران جمکران ضمن شیرین زبانی‌های ابلهانه پیرامون بحران اقتصادی غرب آنرا «شکست لیبرال ـ دمکراسی» می‌خوانند.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

یکشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۷

فیات‌الله!


...
«[...] انسان‌هائی چون ادواردو آنیه‌لی اگر دست به دست هم دهند می‌توانند جهان را از حاکمیت اراذل و اوباش رهائی بخشند و آنرا تغییر دهند.»
منبع: مهرنیوز، مورخ پانزده آبان‌ماه سالجاری

استقرار حکومت شیعیان جمکرانی افتضاح بزرگی در سطح جهانی به راه انداخت. این به اصطلاح «حکومت»، که در تبلیغات رسانه‌ای خود را نمایندة «انقلاب حسینی» و مهملات «شیخ» شریعتی معرفی ‌می‌کند، در عمل فقط به دلیل حمایت «نظامی ـ سیاسی» استعمار غرب توانست علیرغم مخالفت همه‌جانبة ملت ایران خود را بر کشورمان تحمیل کند. سه دهه پس از حاکمیت روضه و زوزه، عملة موساد برای حسین یک جانشین آبرومندتر دست و پا کرده‌اند. و از قضای روزگار این حسین «هزارة سوم» از هر نظر بر آن عرب مارمولک‌خور و قدرت‌طلب برتری دارد. نام ایشان «ادواردو آنیه‌لی» است، فردی از تبار خاندان جلیل آنیه‌لی‌های ایتالیا؛ صاحبان صنایع فیات و باشگاه «یوونتوس» و چندین و چند مرکز «کسب و کار حلال» دیگر در مغرب زمین که خیلی هم «مقدس» به شمار می‌رفتند!

بله بی‌دلیل نیست که می‌گوئیم، «به شمار می‌رفتند»! چرا که خاندان مقدس آنیه‌لی مانند قوم و قبیلة اوناسیس، و طایفة «ماکس‌ول»، پس از آنکه نقش «جادوئی‌شان» در سرکوب جنبش‌های سوسیالیستی به اتمام رسید، به دست اربابان‌شان تارومار شدند! طی تاریخ معاصر پس از هر جنگ جهانی، سرمایه سالاری غرب نخبگانی را برای حفظ برخی منافع در محافل اروپائی برگزیده. اینان همگی متعهد و مکتبی بوده، مانند بارون «گی دو روتچیلد» راحل همة غیرخودی‌ها را هم مارکسیست و روس‌نسب می‌دیدند. ولی پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی بسیاری از دست پروردگان عموسام و فرزندان‌شان به افتخار شهادت «ناگهانی» نائل آمدند! در واقع مرگ این حضرات درست به اندازة عروج‌ ناگهانی‌شان حیرت‌انگیز بود. کریستینا اوناسیس، دختر دلبند میلیاردر یونانی، پادو و کارچاق‌کن آنگلوساکسون‌ها، آنقدر در ترک دارفانی شتاب به خرج داد که حتی فرصت استفاده از ارث و میراث پدر محترم ‌و شریف خود را نیافت. ایشان پس از حضور در یک «میهمانی»، به جهان معنوی «تشریف‌فرما» شدند. یا به طور مثال «روبرت ماکس‌ول»، از اعضای حزب کارگر انگلستان، از ناکجاآباد اروپای شرقی یک‌شبه استخراج شده، به انگلستان رفت و ناگهان «میلیاردر» هم شد. ایشان زمانیکه بر عرشة کشتی تفریحی چندصدهزار دلاری خود در دریاها تفرج می‌فرمود حوالی جزایر کاناری «سکته» کردند، و بجای اینکه منطقاً روی عرشه بیفتند، پس از سکته از دیوارة عرشه بالا رفته و به دریا پریدند! در حالیکه در طول زندگی،‌ از روبرت ماکسول مانند دیگر همکاران‌اش، جز سینه‌خیز و تعظیم و تکریم به قدرت‌ها کسی حرکت دیگری ندیده‌ بود. طبیعی است که وقتی کسی سکته می‌کند، و بعد هم پرش ارتفاع صورت می‌دهد و خود را به دریا می‌اندازد، جان به جان آفرین تسلیم خواهد کرد. در هر حال، ایشان را در اسرائیل دفن کردند و شرکت‌های عدیده‌شان هم با پرش ارتفاع ایشان بخار شده به هوا تشریف بردند. این شهادت «جانگداز» در نوامبر سال 1991 رخداد، حدود دو ماه پس از استقلال ارمنستان و فروپاشی اتحادجماهیر شوروی.

از جمله شهادت‌های جانگداز دیگر شهادت «ریموند سافرا»، در «کشور» موناکو است. ایشان از یهودیان سوری بودند که در غرب به شغل شریف بانکداری اشتغال داشتند، و همسرشان نیز از اهالی آرژانتین بود. زمانیکه این بانکدار شریف و «خداترس» در آپارتمان خود شربت شهادت نوش جان می‌کردند، همسرشان در آپارتمان حضور داشتند ولی هیچ ندیدند، هیچ نشنیدند و بوی سوختگی هم به مشام‌شان نرسید! از شهادت‌های جانگداز دیگر می‌توان به شهادت «اشترن»، بانکدار فرانسوی در سوئیس اشاره کرد، یا به ناپدید شدن «ادوارد میشلن» میلیاردر فرانسوی، و بالاخره به شهادت ادواردو آنیه‌لی، فرزند «جیانی آنیه‌لی» که به اسلام هم گرویده بود!

ادواردو، در سال 1954 در نیویورک متولد می‌شود، در شهر تورینوی ایتالیا به مدرسه می‌رود، و در رشتة ادبیات مدرن از دانشگاه پرینستون در آمریکا فارغ‌التحصیل می‌شود! ادواردو، به «معنویات» علاقة فراوان داشته؛ سری هم به هند می‌زند، و در سال1990، در کشور کنیا به دلیل حمل 30 گرم هروئین خالص و «معنوی» توسط پلیس بازداشت می‌شود. چند روز پس از انتخابات جنجالی ریاست جمهوری ایالات متحد، که جرج والکر بوش در آن پیروز شد، جسد ادواردو در تاریخ 15 نوامبر سال 2000 توسط پلیس ایتالیا کشف شد و پس از «تحقیقات» اعلام کردند که وی «خودکشی» کرده! گورکن‌ها هم برای گرم نگاهداشتن تنور جنگ‌زرگری بلافاصله ادعا می‌کنند که «کار، کار اسرائیل است!»

این خلاصة اطلاعاتی است که به زبان ایتالیائی می‌توان در ویکی‌پدیا پیدا کرد. ولی به زبان فارسی هم مقداری ترهات البته آمیخته با ضجه و شیون مشاهده می‌شود که اهمیت زیادی ندارد. مهم این است که فردی به نام محمد علی رامین، که زبان فارسی را مانند ایرانیان صحبت می‌کند، اما مشخص نیست از کدام ناکجاآباد استخراج شده، امروز با توسل به جسد ادواردو آنیه‌لی می‌خواهد «انقلاب» به راه بیاندازد!

محمد علی رامین ادعا می‌کند اهل دزفول است و در آلمان تحصیل ‌کرده، ولی هیچ مشخصاتی از خانوادة وی در دست نیست. به یاد داریم که چندی پیش پاسدار شریعتمداری باراک اوباما را هم «بچة بوشهر» معرفی می‌کرد، تا از اینراه خویشاوندی حکومت چاه جمکران با حاکمیت آیندة‌ ایالات متحد واضح و مبرهن شود. پس اگر یک نیمه آمریکائی رنگین‌پوست می‌تواند «بچة بوشهر» باشد، یک آمریکائی سفید پوست هم به سادگی می‌تواند خود را بچة دزفول معرفی کند! رامین، همان کسی است که در اوج بحران خودساختة هسته‌ای، فریاد «آی دزد» سر داده بود و با انکار «هولوکوست» و مهمل‌پراکنی زمینه را برای تبدیل احمدی نژاد به صدام حسین دوم آماده می‌کرد. فقط به دلیل تضعیف سیاست آمریکا در منطقه، کالین پاول نتوانست یکبار دیگر شیشة کذا را از جیب در آورده به جهانیان ثابت کند که ایران هم مانند عراق از آن گردهای سفید و خطرناک دارد.

در نتیجه، پس از چند صباح محمدعلی رامین مجبور شد خفقان بگیرد. این «شبه‌ایرانی» که اهل دزفول نیز هست! پس از دریافت دستورکار نوین از اربابان، روز گذشته در اصفهان سخنرانی کرده و می‌گوید، باید از افرادی چون «ادواردو» سرمشق بگیریم، و آمریکا و اروپا را از «انحطاط» نجات دهیم. سخنان ابلهانة مستر رامین که در «مهرنیوز» مورخ 25 آبانماه سالجاری انتشار یافته، ثابت می‌کند که با ورود دمکرات‌ها به کاخ سفید، جامعة ایران همچنان عرصة تاخت و تاز ماشا‌الله قصاب‌های جیره‌خوار سازمان سیا باقی خواهد ماند.

چون در افغانستان هم برای بخشش «طالبان میانه‌رو» همه گویا به «اجماع» رسیده‌اند. فقط می‌ماند شخص «بن‌لادن» که خاطر مبارک مایکل هایدن، رئیس سازمان سیا را سخت مشوش کرده. ایشان ضمن نوحه‌خوانی برای دست‌پروردة محبوب خود فرموده بودند بن‌لادن مدت‌هاست که در عملیات القاعده هیچ دخالتی ندارد؛ تک‌وتنها مانده و همة احتیاجات‌‌اش را باید به تنهائی برآورده کند. متن سوگواری ایشان درلوموند، مورخ 14 نوامبر موجود است. خلاصة مطلب آنطور که از ناله و زاری‌های مایکل هایدن دستگیرمان می‌شود، حجت‌الاسلام رابرت گیتس، شخصاً آب توبه را بر سر این روسپی سیاسی ریخته‌اند، و همه می‌باید از اشتباهات دوستان خانوادگی بوش درگذرند.

دیروز جرج بوش به بهانة حل بحران اقتصادی و در واقع برای زدو بندهای نوین، به قول یانکی‌ها یک «گودبای پارتی» ترتیب داده بود، تا هیئت‌های گروه20 گشتی بزنند و پس از سورچرانی یک عکس دستجمعی به «یادگار» با این رئیس‌جمهور دمکراسی پرور و عدالت گستر بگیرند. جرج بوش پادشاه عربستان را هم دست راست خود نشانده بود، تا هر وقت لازم شد، جیب «اعلیحضرت» را بزند! اما علیرغم دمجنبانی‌ها و ابراز عشق «دی‌هوپ شفر» به روسیه، پاسخ وزیرامورخارجة روسیه به سخنان مایکل هایدن منفی بوده. «نووستی»، مورخ 15 نوامبر 2008، به نقل از لاوروف، وزیر امورخارجة روسیه می‌نویسد، «سران طالبان مشمول عفو نخواهند شد.» به عبارت دیگر از شعار «چنج، وی نید» دمکرات‌ها،‌ هیچ «چنجی» شامل حال بن‌لادن نخواهد شد.

اینجا بود که مستر رامین هم شست‌اش خبردار شد، و فهمید که می‌باید خشتک حسین، از سلالة محمد را در کربلا رها کند، و به امامزادة «آنیه‌لی» در تورینو دخیل ببندد. همانطورکه گفتیم ادواردو در نوامبر سال2000 شربت شهادت نوشید. حال ببینیم در سال کذا در صنایع «فیات» ایتالیا چه تغییراتی پیش آمد، که شهادت ادواردو را در پی داشت. چرا که هیچ شهادتی بدون دلیل مادی نیست. حتی حسین هم در راه جاه‌طلبی و قدرت سیاسی کشته شد.

در سال 2000، پدر ادواردو آنیه‌لی، ورود انحصاری ایالات متحد را به جرگة سهامداران فیات مجاز اعلام کرد و20 درصد سهام صنایع فیات را به این ترتیب در اختیار جنرال‌موتورز آمریکا قرار داد. یادآور شویم که اقتصاد ایتالیا همین صنایع فیات است. در سال 2003، آنیه‌لی پدر درگذشت و با مرگ وی توافق با جنرال موتورز نیز ملغی شد! این بخش از تحولات اقتصادی که به «شهادت» ادواردو مربوط می‌شود، به «تحلیل‌های» حکومت اسلامی هیچ ارتباطی ندارد، چون این حکومت اصلاً «مادی» نیست، و با مادیات هم هیچ میانة خوبی ندارد. چرا که روضه‌خوانی برای مادیات و ساختن امامزاده برای ارز و صنایع و پول امکانپذیر نیست! در نتیجه از مرگ ادواردو آنیه‌لی فقط «چنج‌های» معنوی نصیب ما خواهد شد. این «چنج» در واقع شامل حال شعارهای کربلا می‌شود. به عنوان نمونه بجای شاهکار شریعتی، «فاطمه، فاطمه است»، از این پس خواهیم داشت: «مادر ادواردو، مادر ادواردو است...» یا نوحه‌خوانان جمکران خواهند گفت، شمر «صهیونیست» بود و به همین دلیل ادواردوی «معصوم» را در ایتالیا به شهادت رساند.

می‌بینیم، چگونه با توسل به جسد افرادی از قماش ادواردو می‌توان جهان پوچ‌گوئی ریزه‌خواران استعمار را از پایه و بن زیرورو کرد، مطالب فقهی را به رخدادهای معاصر نزدیک نموده، ملت‌ها را همچنان تحت سیطرة اراذل و اوباش استعمار نگاهداشت. این است سهم ملت ایران از «چنج»:‌ جایگزینی حسین با ادواردو آنیه‌لی!








نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...