شنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۷



بنی‌اشکانیان!

...
با منتفی شدن گزینة جنگ به بهانة بحران هسته‌ای، دستاربندان ضمن انتقاد تلویحی از پاسداران با تکیه بر مخالفت خمینی با انحلال ارتش، به حمایت از تشکیلات ارتش قیام کرده‌اند، چرا که می‌پندارند اینبار هم مانند دوران میرپنج خواهند توانست در پناه حمایت ارتش از سرنوشت محتوم خود بگریزند. دلیل هم‌نوائی مجید انصاری، عضو مجمع تشخیص مصلحت جمکران با ابوالحسن بنی‌صدر در همین خیال خام نهفته. اما پیش از ادامة مطلب، لازم است بازگردیم به وبلاگ «اگزیستانس و اسانس».

در توضیح پیرامون آزادی «انسان» در نظریة سارتر و تفاوت آن با آزادی انسان از دیدگاه فروید یادآور شویم، نظریة فروید علمی است، و در روانکاوی جهت درمان بسیاری از ناهنجاری‌های روانی کاربرد بالینی خود را همچنان حفظ کرده. حال آنکه اگزیستانسیالیسم صرفاً یک نگرش فلسفی است. ژان پل سارتر، پزشک نبود و با ارائة نظریة خود قصد درمان بیماران را نداشت. در نتیجه، در نظریة سارتر وقتی «انسان» در لبة پرتگاه فرضی قرار می‌گیرد، می‌تواند «آزادانه» انتخاب کند، حال آنکه در نظریة فروید، واکنش «انسان» تحت تأثیر ضمیر ناخودآگاه و ضمیر برتر قرار دارد. وجه مشترک نظریات فروید و سارتر این است که در هر حال، انسان در هر شرایط و موقعیتی واکنشی مطابق با شرایط نشان خواهد داد، و هرگز «واکنشی از پیش تعیین شده» در میان نخواهد بود. و اینجاست که نظریة فاشیست‌ها با نگرش‌های «انسان محور» اشکال جدی پیدا می‌کند.

چون فاشیسم، حرکت «انسان» را به عنوان «فرد» در زمان و مکان به رسمیت نمی‌شناسد. برای اسانسیالیست‌ها، خداوند همة انسان‌ها را به گونه‌ای آفریده که خارج از «موقعیت» و بدون در نظر گرفتن زمان و مکان، از «الگوهای» اسطوره‌ای پیروی کنند. به این ترتیب است که ایجاد «گله» میسر خواهد شد. «کثرت گرائی» فعلة مؤنث فاشیسم یا فمینیست‌های دینی بر همین اصل «مقدس» پای می‌فشارد. اینان با دمیدن در شیپور «کثرت‌گرائی» تلاش دارند «پوپولیسم» را در ترادف با دمکراسی قرار دهند تا بتوانند دمکراسی را «تحریف» کنند. چون دمکراسی، برخلاف ادعای فعلة فاشیسم، به هیچ عنوان «حاکمیت اکثریت» نیست! دمکراسی، حاکمیت اکثریت با «رعایت حقوق کامل و شهروندی اقلیت» است. در همین راستا، «چنین گفت زرتشت!» نظریة فلسفی به شمار نمی‌آید، تا با توسل به آن به نیچه برچسب «زن ستیزی» زده شود. نیچه فیلسوف «مدرنیته» است و فلاسفة فقرفرهنگی در حد نقد و بررسی آثار وی نیستند. ارائة یک مصراع از سروده‌های نیچه تحت عنوان تحلیل «نظریة فلسفی» وی عملی است بسیار مضحک. عملة فاشیسم اگر چه ادعا دارد که یک شبه کل فلسفة غرب را درنوردیده، و می‌تواند در عرض چند ثانیه سطل لجن بر نظریه‌پردازان «انسان محور» تفکر فلسفی جهان فرو ریزد، از شناخت ابعاد شخصیت خمینی دجال گویا هنوز عاجز مانده‌! و به نظر می‌آید که لازم است سمینار و کنفرانس و نشست و برخاست به راه اندازند تا «راه امام» به درستی شناخته شود! مسلماً بزودی یک رشتة «خمینی شناسی» هم در دانشگاه تهران افتتاح می‌کنند تا همانطورکه آخوند «ری‌شهری» فواید «علمی» حج را به خورد جوانان بینوای ایران می‌دهد، آخوند مجید انصاری و شرکاء از فواید علمی «خمینی شناسی» در دانشگاه‌های استحمار فرهنگی واحدهای درسی درست کنند.

خبرگزاری ایسنا، مورخ 12 مردادماه سال‌جاری، گزارشی از همایش «طریق جاوید» در شهر مشهد انتشار داده که در آن آخوند مجید انصاری، ‌ به شیوة مرسوم فاشیست‌ها به بازنگری در تاریخ و شخصیت‌سازی پرداخته. انصاری از جمله آخوندهای مجمع روحانیون و از دارودستة اکبر بهرمانی است. وی در سخنان خود ضدو نقیض‌گوئی و مهمل‌بافی را واقعاً به اوج رسانده و می‌گوید، خمینی بدون در نظر گفتن زمان و مکان کاری انجام نمی‌داد! البته دوران رهبری پرافتخار خمینی و سخنرانی‌های ابلهانة ایشان را همه به یاد داریم و می‌دانیم که «تصمیم» ادارة مملکت با «رهبرکبیر» و گروه اراذلی که به عنوان نخست وزیر و رئیس جمهور و غیره دوروبرشان می‌پلکیدند نبوده. ظاهراً آخوند انصاری ضمن قیاس به نفس مخاطب را هم ابله ‌پنداشته. ایشان در ادامة سخنان خود ادعا کرده‌اند، فقه اسلامی و حتی فقه شیعه در صدر اسلام وجود داشته! ولی بر اساس افاضات ایشان، فقه شیعه پس از مرگ محمد در مسائل حکومتی دیگر دخالت نکرد، و به همین دلیل به مسائل «فردی» مشغول شد!

البته مسائل فردی به زعم انصاری باید همان آداب ورود به «محل تخلی» و «جماع» با مرغ و ماهی و چوب و موش و مگس باشد. چون «فردیت» در ذهن علیل دستاربندان از «شکم» و «زیرشکم» فراتر نمی‌رود. ساده‌تر بگوئیم برای نعلین‌های نخبه و برگزیده، مسائل فردی، مانند مسائل حیوانات و خزندگان و جوندگان در برآوردن «نیازهای طبیعی» خلاصه می‌شود. و بقیة مسائل، از جمله مسائل فرهنگی، نیازهای جامعه و مسائل سیاسی هم که در «اندیشة والای امام» وجود دارد و اصلاً لازم نیست کسی به اینگونه مسائل «فکر» کند. رهبر کبیر، ‌ یکبار و برای همیشه بجای همة ایرانیان و برای همة ما، به قول حزب‌الله «تفکر» و «اندیشه» فرموده‌اند، و قرار شده برای همة مسائل کشوری و لشکری و فرهنگی فقط به اندیشة امام مراجعه کنیم:

«شناخت امام خمینی صرفاً به خاطر تکریم و برجسته کردن ایشان نیست، ‌ بلکه به خاطر پاسخگوئی به نیازهای کشور است و [...] این امر به عنوان یک سیاست کلی از سوی مقام معظم رهبری مورد توجه بوده [...] زنده نگهداشتن اندیشة امام در تمام شئون تصمیم‌گیری و تصمیم سازی نظام است.»

و اما «اندیشة امام» همان مهملات ضدونقیضی است که در«صحیفةنور»، ‌یا «کشف‌الاسرار» به هم بافته شده، یا در پیام‌های رادیوئی و تلویزیونی و سخنرانی‌های ایشان، البته با در نظر گرفتن عامل «زمان و مکان» تقدیم ملت ایران شده است! از آنجمله می‌توان به سخنرانی امام سیزدهم در جماران، در تاریخ 19 آبانماه 1358، یعنی شش روز پس از گروگانگیری «دربان‌ها» و تلفنچی‌های سفارت آمریکا اشاره کنیم:

«دو هزار سال است که آمریکا ما را استعمار کرده است»
منبع: اطلاعات نت

یا به طور مثال، فرازی از سخنان رهبر کبیر برای گروه تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه را به یاد آوریم:

«ریشة تمام مصیبت‌هائی که تاکنون برای بشر پیش آمده از دانشگاه‌ها بوده است [...] اگر به اسلام علاقه دارید بدانید که خطر دانشگاه از بمب خوشه‌ای بالاتر است»

همان منبع

بله با چنین سخنان پر مغز و نغز و مهملی است که باید به نیازهای جامعة ایران پاسخ داده شود. از حق نگذریم تا به حال که خیلی خوب جواب داده‌اند! پس از چنین ترهاتی، انصاری عضو مجمع تشخیص مصلحت، «دین» را هم در ترادف با «دانش» قرار داده، می‌گوید:‌

«بعضی‌الگوسازی‌ها [...] برای القای جدائی دین از سیاست است، درحالی که در دوران حکومت امام زمان بی‌دانش از صحنة روزگار محو می‌شود.»


خوشبختانه در دورة حکومت امام زمان نیستیم، در غیراینصورت کل حاکمیت ایران محو می‌شد، و اولین نفری که «غیب» می‌شد حتماً همین مجید انصاری بود! چرا که می‌گوید، شیوة «مدیریت» خمینی پاسخ به پرسش‌هائی است که در کتاب‌ها نیز پاسخ خود را نیافته‌اند. اما آنچه در سخنرانی انصاری جلب توجه می‌کند پاسخ غیرمستقیم وی به اظهارات بنی‌صدر در سایت رادیوزمانه، و در مورد انحلال ارتش است. انصاری تأکید کرده خمینی با انحلال ارتش مخالف بود. البته ما هم می‌دانیم که خمینی با انحلال ارتش مخالفت کرد، ولی می‌دا‌نیم تصمیم برای ایجاد یا انحلال نیروهای مسلح در ایران با ارتش ناتو است، چرا که نیروهای مسلح ایران، مانند ارتش پاکستان تحت قیمومت غرب قرار داشته و دارند. مسلم است ‌که بنی‌صدر در افاضات خود به وابستگی‌های ساختار ارتش ایران به غرب اشاره‌ای نخواهد کرد، چون همانطور که گفتیم این اظهارات وابستگی بنی‌صدر را هم به استعمار آشکار می‌کند.

در وبلاگ «استبداد تلفنی» به دروغ‌پراکنی‌های بنی‌صدر پیرامون جنگ با عراق اشاره کردیم و گفتیم که هدف سازمان سیا از استقرار حکومت اسلامی در ایران در واقع تجزیة کشور بود و جنگ با عراق در عمل بخش اصلی برنامة تجزیة کشور به شمار می‌رفت که گروه بنی‌صدر اجرای آنرا بر عهده داشت. سایت رادیوزمانه، مورخ 11 مردادماه سال‌جاری، بخش دوم مصاحبه با بنی‌صدر را هم منتشر کرده. و اینبار بنی‌صدر ادعا می‌کند، پیش از «انتخاب» به مقام ریاست جمهوری جمکران از خطر جنگ مطلع بوده! و ما هم می‌دانیم که کاملاً صحیح می‌گوید! به همین دلیل نیروهای زرهی از مرز با عراق به پایتخت فراخوانده شدند، تا راه برای تهاجم زمینی باز باشد. چون همانطورکه گفتیم جنگ جزو برنامة تجزیة ایران بود.

آنروز که تانک‌های عراقی وارد خرمشهر شدند، بجز چند مأمور شهربانی و غیرنظامیان در برابرشان هیچ نیروئی وجود نداشت! و امروز بنی‌صدرکه در چنین جنایاتی شریک بوده، تقصیر را به گردن پاسداران می‌اندازد و می‌گوید، پاسداران گفتند باید بگذاریم عراق وارد خاک ایران شود تا بعد از طریق جنگ چریکی آنان را شکست دهیم! بهتر است بدانیم پاسداران مورد نظر بنی‌صدر در آن روزگار به پادوهای سازمان سیا، پاسدار لاریجانی، ابراهیم یزدی و چمران و همپالکی‌هایش محدود می‌شدند، و تصمیم برای واگذاری «زمین» به ارتش عراق از سوی اربابان حکومت اسلامی اتخاذ شده، پاسداران کذا فقط مجری فرامین بودند و بس.

ولی اگر امروز بنی‌صدر و مجید انصاری همزمان طرفدار ارتش شده‌اند، یک دلیل مهم دارد! و آن اینکه سپاه پاسداران به 31 بخش استانی تقسیم شده و به تدریج از قید نظارت مستقیم نوکران سنتی ارتش ناتو در تهران خارج می‌شود. البته همانطور که گفتیم حکومت اسلامی اختیار اتخاذ چنین تصمیماتی را ندارد، چون از استقلال سیاسی برخوردار نیست. حال بازگردیم به مصاحبة بنی‌صدر که می‌کوشد نقش واقعی خود را در جنگ ایران و عراق پنهان دارد. وی ادعا می‌کند، نیروی زمینی را «این آقایان» متلاشی کرده بودند. ولی در ابتدای همان مصاحبه می‌گوید، آنروزها سپاهی درکار نبود:

«سال 60 سپاهی درکار نبود. عده‌ای استخدام شده بودند که به قول خودشان تفنگ درکردن هم بلد نبودند[...] در سراسر کشور 20 هزار نفر اگر می‌شدند.[...]»


بله می‌بینیم که اصلاً سپاهی درکار نبوده. سپاه کذا 20 هزار نفر نیروی فاقد هرگونه مهارت نظامی در اختیار داشته و همین‌ها قرار بوده متخصصین استراتژی‌های جنگ باشند! البته به ادعای بنی‌صدر:

«به این آقایان سپاه پاسداران گفتم نظر شما چیست؟[...] گفتند نظرمان این است که بگذاریم عراق بیاید داخل زمین‌ها را بگیرد. بعد به طریق جنگ چریکی بیفتیم به جانشان و مستاصل‌شان کنیم. گفتم نه، ما یک وجب از وطن را از دست نمی‌دهیم [...]»

چقدر عجیب است! پاسداران کذا، مانند دیگر دست پرورده‌های موساد در لبنان به جنگ «چریکی» علاقه داشتند، در صورتیکه حتی طرز استفاده از یک تفنگ عادی را هم نمی‌شناختند! حتما مخاطب بنی‌صدر، شخص چمران بوده، نه «آقایان پاسداران»! بنی‌صدر می‌افزاید، دلیل ادامة جنگ این بود که سپاه پاسداران را جایگزین ارتش کنند! و در طول جنگ فقط برای سپاه اسلحه می‌خریدند تا سپاه تبدیل شود به نیروی اصلی. البته به یاد داریم که بنی‌صدر در هنگام تصدی مقام ریاست جمهور جمکران در افاضات نظامی‌شان ادعا می‌کردند که از شیوه‌های جنگ اشکانیان پیروی می‌کنند! ولی در اینمورد سکوت اختیار می‌کنیم!

چرا که می‌دانیم فریاد و فغان بنی‌صدر و شرکاء پیرامون سپاه و ارتش ریشه در مسائل دیگری دارد. اینان می‌خواهند احمدی‌نژاد را به پاسداران مرتبط کنند، حال آنکه احمدی‌نژاد هیچ کنترلی بر سپاه ندارد! در واقع اراذل و اوباشی چون رحیم صفوی، محسن رضائی و گروه احمدی نژاد دیگر در سیاست ایران جائی ندارند، و فعلة فاشیسم و ریزه‌خواران استعمار از این تغییرات نیک آگاه‌اند. به همین دلیل در راستای منافع اربابان خود در واشنگتن و طبق روال معمول فاشیسم، صفوف خود را برای «بازگشت به شرایط گذشته» فشرده‌تر کرده‌اند. امید اینان ایجاد شورش در دانشگاه‌ها و گسترش دامنة آن به خیابان‌هاست. دلیل طرفداری پامنبری‌های بنی‌صدر از گروه سرکوبگر تحکیم وحدت، کودتای ناکام 18 تیر، مخالفت با خط لولة صلح، یا گفتگوی رسانه‌ای از راه دور میان بنی‌صدر و امثال مجید انصاری را در همین راستا می‌باید بررسی کرد.

بهتر است «جناب» بنی‌صدر بدانند که از نظر ما مردم با احمدی نژاد، اکبر بهرمانی و ابراهیم یزدی و رحیم صفوی هیچ تفاوتی ندارند. در ضمن رئیس جمهور منتخب و مردمی باید بدانند که ما می‌دانیم مقام ریاست جمهوری در حکومت اسلامی مانند مقام رهبری، یک صورتک است و فاقد هر گونه اختیاری. در نتیجه تبلیغات برای انتخابات مضحک ریاست جمهوری جمکران بجز شیادی و عوامفریبی هیچ نیست. برندة این انتخابات هر که باشد ناچار به پیروی از سیاست چپاول بانک مرکزی ایالات متحد خواهد بود. قانون اساسی حکومت اسلامی ظاهراً ملت را تحت نظارت قوانین به اصطلاح «الهی» قرار داده، ولی این الهیت در عمل به معنای نظارت کامل استعمار بر مسائل کشورمان شده. در نتیجه دلیلی ندارد که ما ملت جهت پیشبرد سیاست استعمار در این «رأی گیری» فرمایشی شرکت هم داشته باشیم! تا به این ترتیب، با حضور خود دست استعمار را در تاراج و سرکوب ملت هر چه بهتر پنهان نگاه داریم!




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد
...

جمعه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۷



اگزیستانس و اسانس!

...

در مورد وبلاگ «عفو وارونه» یادآور شویم که اگر کشورهای غربی حقوق بشر را نقض می‌کنند، و اگر سازمان‌های مدعی دفاع از حقوق بشر، با صدور بیانیه‌های مزورانه در واقع از قانون اساسی حکومت الهی در کشورمان پشتیبانی می‌کنند،‌ اصل مسئله که رعایت حقوق انسانی است هرگز به زیر سئوال نمی‌رود. به زبان ساده‌تر، حقوق انسان‌ها، در انحصار کشورهای غربی و یا سازمان‌های مدعی دفاع از حقوق بشر نیست. حقوق بشر در هر حال محترم است، و می‌باید رعایت شود. این مختصر را گفتیم تا چپ‌الله، پادوهای محفل نوبل، دستاربندان و اربابان‌شان بدانند، حقوق انسانی را نمی‌توانند به ابزار پیشبرد سیاست استعماری تبدیل کنند. حقوق بشر برخاسته از «مسیحیت اروپائی» نیست، بلکه در تقابل با مسیحیت و بنیادهای مذهبی شکل گرفته، چرا که «انسان‌محور» است و «انسان»، بنابرتعریف خارج از اروپا نیز همان «انسان» خواهد بود.

در وبلاگ «استبداد تلفنی» اشاره کردیم که تمامی مفاهیم و نگرش‌های «انسان محور» در تقابل با نگرش‌های دینی یا «خدامحور» قرار می‌گیرد، به همین دلیل تلاش استعمار فرهنگی غرب بر تحریف و تخریب «انسان محوری» از طریق پروپاگاند متمرکز شده. دامنة این پروپاگاند استعماری گذشته از محفل رسوای نوبل، و مؤسسه‌های «هوور»، «اینترپرایز» یا «فریدام هاوس»، سازمان‌های مدعی دفاع از حقوق بشر‌ و آکادمی‌های پرآوازة غرب همچون «آکسفورد» و «ام.آی.تی» را نیز در بر می‌گیرد. پیشتر به انتشار کتاب «راه دمکراسی» توسط انتشارات «ام.آی.تی» و نشست آکسفورد اشاره کردیم و گفتیم که هدف از چنین تبلیغاتی، واژگون‌نمائی و تحریف نگرش‌ «انسان محور» است. در این راستا تهاجم بر علیه رنسانس، ‌مدرنیته، نظریة فروید، ماتریالیسم و به ویژه اگزیستانسیالیسم را از اهداف تبلیغات تخریبی بین‌الملل فاشیسم معرفی کردیم.

دلیل ستیز فاشیسم جهانی با اگزیستانسیالیسم در این اصل نهفته که اگزیستانسیالیسم با «اسانسیالیسم» در تضاد قرار می‌گیرد. حال ببینیم «اسانسیالیسم» چیست؟ «اسانسیالیسم»، از واژة «اسانس»، به معنای «ذات» مشتق شده. فلاسفة ادیان ابراهیمی، معتقدند که «خداوند، جهان را آنگونه آفرید که اراده کرده بود.» و به همین دلیل «ذات هستی» غیرقابل تغییر است. برای ساده‌تر شدن مطلب یک نمونة ملموس ارائه می‌کنیم. یک نجار پیش از ساختن یک میز، می‌داند که چه می‌خواهد بسازد، از این رو تکه چوبی را برای اینکار انتخاب می‌کند، و بعد دست به کار ساختن میز می‌شود. به این ترتیب، سرنوشت یا «آیندة» آن تکه چوب این است که یک «میز» باشد. در چنین شرایطی «ذات» میز مذکور پیش از ساخته شدن در ذهن نجار مشخص است. چوب کذا پیش از تبدیل شدن به میز، در «ذهن» آفرینندة خود، یا همان نجار، «میز» بوده، و همواره «میز» باقی خواهد ماند. به عبارت دیگر میز مورد بحث، در «اسانس» خود «میز» بوده و به همین دلیل «میز» شده. پس «اسانسیالیسم» را می‌توان «موجودیت از پیش تعیین شده» تعریف کرد. حال بازگردیم به آفرینش الهی، و بینش فلاسفة ادیان ابراهیمی.

البته یادآور شویم که این فلاسفه‌ «فلسفة» محدود خود را مدیون بخشی از فلسفة ارسطوئی‌اند. اصولاً ادیان ابراهیمی فلسفه و نظریة منسجمی از آن خود نداشته‌ و ندارند، چرا که بر اسطوره و جزم پای می‌فشارند و با «تفکر»، «شناخت علمی» و «منطق» بیگانه‌ باقی‌مانده‌اند. بر اساس بینش اسانسیالیست‌ها، همه چیز از پیش تعیین شده. کسی که نقاش است، نقاش به دنیا آمده! کسی که قاتل است، قاتل مادرزاد است و اگر به «اکتشافات» نوین «دانشمندان» ینگه دنیا نگاهی بیفکنیم ابعاد پروپاگاند «اسانسیالیست» را به صراحت مشاهده خواهیم کرد. چرا که این حضرات تلاش دارند همة مسائل، از جمله ناهنجاری‌های روانی را «ژنتیک» معرفی کنند.

و این شگرد نوینی است برای نفی موذیانة نظریة داروین و نظریات فروید. می‌دانیم که طبق نظریة داروین قصة آفرینش الهی بکلی نفی می‌شود، چون داروین می‌گوید، انسان از نسل میمون است. از طرف دیگر در نظریة فروید، خانواده و جامعه نقش اساسی در «ساختار شخصیت» انسان بازی می‌کنند، و آنچه آیندة انسان را رقم می‌زند ساختار «شخصیت» انسان است. و نهایت امر در اگزیستانسیالیسم، اصولاً آفریننده‌ای وجود ندارد. انسان «آزاد» است که آیندة خود را رقم زند یا به گفتة سارتر، خود را «خلق» کند. اگزیستانسیالیسم می‌گوید انسان آزاد است، و در حال «شدن».

یادآور شویم که آزادی انسان در اگزیستانسیالیسم به هیچ عنوان بی‌حد و مرز یا «مطلق» نیست. این آزادی با شرایط و امکانات واقعی انسان در ارتباط مستقیم قرار می‌گیرد. انسان آزاد است تا در ارتباط با امکانات واقعی خود «انتخاب» کند، انتخاب کند که چه می‌خواهد باشد. به عبارت دیگر «آزادی» در فلسفة سارتر، به هیچ عنوان یک آزادی دمکراتیک نیست. این آزادی امنیت و آسایش برای انسان در جامعه به ارمغان نمی‌آورد. «آزادی» در چارچوب فلسفة سارتر، انسان را به صورتی پیوسته و در هر گام «مسئول» اعمال خود می‌داند. سارتر واکنش انسان به این آزادی را به شرایط فردی تشبیه می‌کند که در لبة پرتگاه قرار گرفته باشد. فردی که می‌تواند میان مرگ و زندگی انتخاب کند، و تا در لبة پرتگاه قرار نگیرد، هیچکس، حتی شخص او نیز نمی‌تواند بداند که انتخاب‌اش چه خواهد بود. ساده‌تر بگوئیم، بر اساس نظریات سارتر، واکنش فرد در برابر «شرایط» از پیش تعیین نشده. البته نظریة فروید، در مورد این «آزادی» فلسفة سارتر را نفی می‌کند، چرا که طبق نظریة فروید، «ضمیر ناخودآگاه» در انتخاب فرد نقش اساسی بازی خواهد کرد.

اگر بخواهیم آزادی در اگزیستانسیالیسم را به نظریة فروید نزدیک کنیم، می‌باید فردی را در لبة پرتگاه فرضی قرار دهیم که به صورتی یکپارچه «ضمیر خودآگاه» باشد! و «ضمیر ناخودآگاه» و «ضمیر برتر» در تصمیمات‌ او هیچ نقشی نداشته باشد. به عبارت دیگر، «انسان آزاد» در چارچوب فلسفة سارتر، انسانی است خداگونه، و یک بعدی، که با «انسان» مدرن فاصله می‌گیرد! چرا که ضمیر ناخودآگاه در ارتباط با غرائز، و ضمیر برتر در ارتباط با پدر، جامعه، یا «قدرت» قرار دارد و هیچ فردی از «غرائز» و «قدرت» نمی‌تواند «آزاد» باشد. و در این راستا است که آزادی مطلوب سارتر، تا حدودی به «ارادة خداوندی» نزدیک می‌شود، با این تفاوت که فلسفة سارتر اصولاً خداوند را به رسمیت نمی‌شناسد. حال بازگردیم به ژنتیک یا «اسانسیالیسم» مدرن.

پیروان اسانسیالیسم مدرن، «مشیت الهی» را با «ژنتیک» جایگزین کرده‌اند. البته پیش از این جایگزینی موذیانه، در دوران «شهید» مک‌کارتی رسانه‌های عموسام «جانی بالفطره» اختراع کرده بودند و ادعا می‌کردند کسانی جنایتکار مادرزادند! و این تبلیغات، مانند امروز مستقیماً به رسانه‌های مرزپرگهر و جامعة استعمارزدة ایران «سرایت» کرده بود. به عنوان نمونه بحران هسته‌ای و بازی «گرگ‌ام و گله می‌برم» را در نظر می‌گیریم. این روزها خیلی یاد بازی‌های کودکان مرزپرگهر می‌افتم و دلیل‌اش را هم نمی‌دانم، مسلماً «انتخاب» اگزیستانسیالیستی در کار نیست!

در هرحال دو سال است که تصاویر «سکسی» رزمناوهای آمریکا که در خلیج فارس حضور دارند یا به زودی ما را به حضور مقدس خود در خلیج فارس مفتخر خواهند کرد، زینت بخش سایت‌های فارسی زبان شده، و صدالبته «ایل جورناله» و «اشپیگل» هم جهت ارعاب ما ملت سنگ تمام گذاشتند! و آخرین زوزه‌های جنگ‌طلبان از حلقوم یوشکا فیشر خارج شد، که ادعا می‌کرد اگر آمریکا حمله نکند، اسرائیل خودش حمله خواهد کرد! خلاصه حضرات نقش گرگ برعهده گرفته بودند و مقام معظم رهبری گورکن‌ها هم «چوپان» شده بود. این روزها که گرگ خفقان گرفته، مقام رهبری هنوز همان گرگ را که دیگر وجود ندارد مرتباً تهدید می‌کنند و به دفاع از گوسفندان مشغول‌اند. تمامی دفاعیه‌های ایشان هم بلافاصله در بنگاه خبرپراکنی ناخداکلمب و رادیو فردا منتشر می‌شود تا همه بدانیم که اگر گرگی درکار نیست، گوسفندان باید همچنان بترسند و پشت سر مقام معظم پناه بگیرند و از ترس آقاگرگه اینور و آنور بدوند!

بله، این احمدی نژاد را آورده بودند تا به حساب خود «هیتلری» بسازند و جنگی به راه اندازند که نظم ژنتیکی در هم ریخت، و همین آمریکا نه تنها مجبور شد با هیتلر دست‌ساز خود راه مذاکره در پیش گیرد، که از آن زمان هیتلر جمکران لحظه‌ای دست از ابراز عشق به آمریکا برنمی‌دارد! از ایشان اصرار و از آمریکا انکار! آنقدر به این بازی ادامه دادند که اهود اولمرت، «صدادوم» گرگ هم ناچار شد خبر کناره‌گیری قریب‌الوقوع خود را اعلام کند و خلاصه رهبر فرزانه عصای دست خود را هم از دست خواهند داد. حال دیگر ایستادن‌شان هم به اشکال برخورد خواهد کرد! از این پس ایشان در بازی «گرگ‌ام و گله می‌برم» می‌باید به صورت «چوپان نشسته» ظاهر شوند.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

پنجشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۷




«استبداد» تلفنی!

...
یکی ازبازی‌های بچه‌دبستانی‌های مرزپرگهر «عمو زنجیر باف» نام داشت. عده‌ای دست همدیگر را می‌گرفتند و یک نفر هم به عنوان عموزنجیرباف، در اول صف قرار می‌گرفت. بعد همه خطاب به او می‌گفتند:
ـ عمو زنجیرباف!
ـ بله!
ـ زنجیر منو بافتی؟
ـ بله!
ـ پشت کوه انداختی؟‌
‌ـ بله!
ـ بابات اومده،
ـ چی‌چی آورده؟
ـ نخودچی، کیشمیش
ـ بخور و بیا
ـ با صدای چی؟

و اینجا بود که عمو زنجیرباف باید تعیین می‌کرد که نخودچی‌های اهدائی «باباش» با صدای کدام جانور باید خورده شود. بعضی اوقات که عموزنجیرباف خنگ و کودن بود مثلاً می‌گفت با صدای کفتار! و سروصدای بچه‌ها بلند می‌شد که، «کفتار چه صدائی داره؟!» ولی از آنجا که ایرانی جماعت «زرنگ» است و از کار سخت و دردسر گریزان، عمو زنجیرباف هم معمولاً از خر و سگ و گربه فراتر نمی‌رفت. و نخستین صدائی که در ابتدای بازی کذا شنیده می‌شد اغلب اوقات صدای خر بود! عموی کذا دستش را با دست نفر پهلوئی بالا می‌برد، و بچه‌ها هم «عرعرکنان» از زیر دروازه رد می‌شدند، و پس از اینکه قافله به انتها می‌رسید، یک نفر دست بسته و پشت به دیگران قرار می‌گرفت و به اصطلاح «می‌سوخت»! و بازی‌ آنقدر ادامه می‌یافت که عموزنجیرباف و یکنفر در انتهای ردیف باقی بمانند. بعد آن یک نفر جای عموزنجیرباف را می‌گرفت و دست‌بسته‌ها از «زنجیر» رها می‌شدند، تا زنجیر دیگری ساخته شود. حکایت سیاست استعمار و به اصطلاح اوپوزیسیون هم شباهت فراوانی به بازی کذا دارد. یک عده پامنبری دور هم جمع می‌شوند، و یک نفر هم در نقش عموزنجیرباف آن‌ها را به عرعر کردن فرا می‌خواند!

در پی شکست طرح‌ نخست آمریکا برای ایجاد «خاورمیانة بزرگ» و مسلماً بسیار «دمکراتیک»، همچون نمونه‌های عراق و افغانستان، پنتاگون به «طرح دوم» متوسل شده: ایجاد «کردستان آزاد»! لازمة ایجاد کردستان آزاد تجزیة سوریه، ترکیه و ایران است، البته اینهمه در پوشش فریبندة «فدرالیسم»! دلیل حضورگستردة‌ ابوالحسن بنی‌صدر و پامنبری‌های‌شان بر سایت‌های فارسی را، در واقع فعال شدن همین طرح تجزیة ایران باید بدانیم. پیشتر گفتیم که طرح کودتای پرشکوه ژنرال هویزر که از سال 1977 با شعار جیمی کارتر در طرفداری از «حقوق بشر» آغاز شد و در بهمن سال 1357 به ثمر رسید، صرفاً با هدف تجزیة ایران صورت گرفت. به همین دلیل به محض انتصاب مهدی بازرگان منفور به نخست وزیری دولت موقت، ‌ درگیری‌های پراکندة مرزی با عراق و ایجاد آشوب در مناطق مرزی، به ویژه در کردستان و خوزستان آغاز شد.

حضور نیروهای سرکوب تحت نظارت چمران، چریک دست پروردة موساد، و وزیر دفاع مهدی بازرگان فرصتی شد تا نیروهای «نظامی ـ امنیتی» همزمان با سرکوب مردم محروم کردستان و خوزستان، آن‌ها را به تجزیه طلبی هم متهم کرده، و خود به خرابکاری و بمب‌گذاری در خاک عراق بپردازند. هر چند دیگر اقلیت‌های قومی ایران نیز از نعمت سرکوب محروم نماندند، ولی در اینجا بحث را به نقاط خوزستان و کردستان محدود می‌کنیم، چون دوباره بعضی‌ها از آقای بنی‌صدر در مورد «فدرالیسم» استفتاء کرده‌اند و ایشان هم فرموده‌اند، به شرط حفظ تمامیت ارضی، مانعی ندارد!

بله به شرط حفظ تمامیت ارضی! حفظ تمامیت ارضی بسیار خوب است، کردها و دیگر اقلیت‌های قومی ایران حق دارند در مدارس به فرا گرفتن زبان و ادبیات خود بپردازند، در اجرای آداب و رسوم خود آزاد باشند، ولی اشکال اصلی اینجاست که نیروهای نظامی و امنیتی ایران در کمال تأسف از حاکمیت ایران دستور نمی‌گیرند! به زبان ساده‌تر حاکمیت ایران دست نشاندة استعمار غرب است، و اگر مستشاری «نظامی ـ امنیتی» از دست‌های مقدس ارتش ناتو دریافت نکند، قادر نخواهد بود حتی یک روز در برابر ما ملت مقاومت کند. شاهد بودیم که روز 22 بهمن به فرمان از ما بهتران، پاسگاه‌های پلیس تهران تخلیه شد و انبارهای اسلحه و تجهیزات در اختیار «مردم» قرار گرفت. و البته همزمان درهای زندان قصر نیز به ارادة الهی گشوده شد تا خیل جنایتکاران نیز در جامعه «آزاد» باشند و برابری و عدالت واقعاً رعایت شود. سپس نیروهای کمیتة مشترک ضدخرابکاری که همان «شهربانی ـ ساواک» بود، در مساجد خیمه زده به «بازتولید» خود در قالب «کمیتة‌اسلامی» و دیگر نهادهای مختلف سرکوب مشغول شدند. در همین گیرودار بود که علیرغم تنش‌های مرزی با عراق، نیروهای زرهی ارتش از مرز عراق به تهران فراخوانده می‌شوند! چرا که جنگ بین عراق و ایران، در هر حال برای اجرای برنامة استعمار یا بهتر بگوئیم چپاول و سرکوب ملت ایران الزامی بود.

ابوالحسن بنی‌صدر، نقش مسیح و منجی در اجرای طرح‌های استعماری را ایفا می‌کند. به همین دلیل یکبار دیگر برای دمیدن جان تازه در پیکر بیجان فاشیسم اسلامی و تحقق تجزیة ایران ابراز آمادگی کرده. البته اینبار ایشان «فدرالیسم» را هم به شعارهای عوامفریبانه و استعماری معمول خو‌د افزوده‌اند تا طرح تجزیة ایران از پشتیبانی اقلیت‌های قومی نیز برخوردار شود. بله، اقلیت‌های قومی، به دلیل سرکوب وحشیانه‌ای که متحمل شده‌اند، می‌پندارند، راه رهائی از سرکوب دولت مرکزی، ایجاد آذربایجان، کردستان و بلوچستان «آزاد» خواهد بود! حال آنکه با تجزیة ایران در راستای سیاست استعماری «یک کشور، یک قوم»‌ سرکوب به مراتب شدیدتر خواهد شد، چرا که پیامد هر مرز نوین، حداقل یک جنگ نوین خواهد بود. آن‌ها که در شیپور «شوینیسم فارس» می‌دمند گویا فراموش کرده‌اند که فارس‌ها نیز به نوبة خود قربانی سرکوب حکومت دست نشاندة ‌استعماراند. ساده‌تر بگوئیم همان دستی که فارس‌ها را سرکوب می‌کند، به سرکوب کرد و ترک و بلوچ مشغول است.

از مطلب دور افتادیم بازگردیم به بنی‌صدر، پیامبر فاشیسم استعماری. همانطور که پیشتر هم در این وبلاگ مطرح کرد‌ه‌ایم براندازی سلطنت پهلوی با هدف تجزیة ایران صورت پذیرفت. همچنانکه شاهد بودیم، طرح جایگزینی فاشیسم فرسودة پهلوی با فاشیسم تازه نفس آخوندی با نقاب «استقلال، آزادی» به صحنه وارد شد و نتیجة استقلال و آزادی کذا همین باتلاقی است که ما ملت در آن گرفتار شده‌ایم، و ابوالحسن بنی‌صدر و پامنبری‌های‌اش نقش عمده‌ای در تحقق آن ایفا کردند. گویا دوباره آقای بنی‌صدر و شرکاء می‌باید وارد صحنه شوند تا طرحی را که علیرغم کودتای ژنرال هویزر، استقرار حکومت اسلامی، ریاست جمهوری بنی‌صدر و جنگ با عراق شکست خورد، یکبار دیگر به صحنه ببرند، و نقش اصلی طرح کذا را هم در ظاهر همین بنی‌صدر ایفا کند. چون طراح اصلی تجزیة ایران همان ارتش جنایتکار ناتو است که در عراق و افغانستان، مثل خر در گل گیر کرده، و برای خروج از باتلاق لازم است ملت ایران را با شعارهای عوامفریبانة «استقلال، آزادی، دمکراسی و فدرالیسم» به مسلخ بفرستد. و جالب اینجاست که سخنگوی دمکراسی و آزادی ما ملت فاشیستی است به نام ابوالحسن بنی‌صدر که همة مفاهیم و مضامین «انسان محور» را در مرداب انسان ستیز و «خدامحور» دین اسلام و در قرآن کشف می‌کند! به یاد داریم که ایشان به دلیل کوشش‌های فاشیستی خود از آکادمی‌های سوئد هم اخیراً «جایزه» دریافت کرده‌اند.

بله «انسان محوری»، دشمن شماره یک استعمار است و به همین دلیل آکادمی‌های غرب تمامی جنبش‌ها، و مفاهیم انسان محور را در بسته‌بندی «تقدس» به ما ملت تقدیم می‌دارند. به یاد داریم که در نشست استحماری آکسفورد، ریزه خواران استحمار فرهنگی، رنسانس را در «حماسه» رویت فرمودند و به ما گفتند که، شما ملت ایران خیلی پیش از اروپائی‌ها «رنسانس» داشته‌اید! حال آنکه ویژگی «رنسانس» فروپاشی تقدس الهی، الویت نگرش انسان بر نگرش الهی، و تقابل انسان با الهیت است. چنین شرایطی هرگز در ایران وجود نداشته. و به همین دلیل نخبگان ریزه خوار استعمار تلاش بر تحریف و تخریب بینش‌های انسان محور دارند: رنسانس، مدرنیته، نظریة فروید، اگزیستانسیالیسم، فمینیسم و به طور کلی «ماتریالیسم» می‌باید از ذهن ما ایرانیان زدوده شود، تا منافع استعمار در کشورهای جهان سوم گسترش یابد. دلیل اکتشاف حقوق بشر و دمکراسی در قرآن، توسط شیادانی چون بنی‌صدر و عبادی حفظ و گسترش دامنة منافع استعمار در ایران است. از مطلب دورافتادیم بازگردیم به بنی‌صدر و روایت جنگ استعماری ایران و عراق از زبان «رئیس جمهور برگزیدة» حضرت امام خمینی!

سایت رادیوزمانه، مورخ 8 مردادماه سالجاری، مصاحبه‌ای با ابوالحسن بنی‌صدر ترتیب داده که در آن نکات قابل توجهی وجود دارد. نخست اینکه با خواندن مصاحبه به این نتیجه‌گیری می‌رسیم که در مورد آغاز جنگ ایران با عراق و تداوم 8 سالة آن، فقط یکی دو جفت ریش و نعلین مفلوک همچون خامنه‌ای و رفسنجانی یا اراذلی چون رجائی تصمیم‌گیرنده بوده‌اند! از طرف دیگر، این مصاحبه القاء می‌کند که این جانوران وحشی که به دست بیگانه در جایگاه حاکمیت مستقر شده بودند، به این دلیل خواهان ادامة جنگ شدند که می‌خواستند «استبداد» مستقر شود! بله! تداوم جنگ اصلاً برای چپاول صدها میلیارد دلار ثروت ملی ایرانیان و ایجاد شرایط استراتژیک جنگ ارتش سرخ با مجاهدین افغان نبوده، سرکوب و کشتار ایرانیان نیز اصلاً مطرح نبوده، ابداً! جنگ تداوم یافت چون اراذلی از قماش رجائی، خامنه‌ای و بهرمانی قصد استقرار حکومت «استبدادی» داشته‌اند! در ضمن فکر نکنید که این‌ها به جنگ ادامه دادند چون نوکر آمریکا و اسرائیل بودند! اصلاً چنین نبود! چرا که به گفتة بنی‌صدر نیت‌شان فقط استبداد بود و بس!

«مسئله این نیست که این‌ها می‌خواستند در مقام نوکری انگلیس و آمریکا و مقداری هم اسرائیل اصرار به ادامة جنگ داشته باشند، خیر. میل این‌ها به ادامة جنگ تطابق کرده بود با منافع آمریکا و انگلیس. پس هدف آن‌ها چه بود؟ استقرار استبداد.»

بله به این می‌گویند اقتصاددان، سیاست‌مدار، شیاد شایسته و نادان! البته روشن است که بنی‌صدر هرگز نخواهد گفت که مهدی بازرگان، اکبربهرمانی و از همه مهم‌تر خمینی در واقع مجری فرامین بیگانگان بودند، چون در اینصورت مشخص خواهد شد که خودش هم در همان جبهه فعالیت داشته و دارد. وی در مورد جنگ ابراز داشته که، این جنگ قابل اجتناب بود ولی دست‌هائی خیانت کردند:

«از شروع جنگ می‌توانست جلوگیری شود که دست‌ها و عواملی مانع شدند که جلوگیری شود.»

ولی جناب بنی‌صدر اصلاً علاقه‌ای ندارند که به «صاحبان» این دست‌ها و این عوامل اشاره کنند، چون شخص بنی‌صدر نیز خود قسمتی از شاخة سیاسی جنگ افروزی استعماری است. بنی‌صدر شاخة‌ فرعی سیاست تجزیة ایران بود. به محض بروز نخستین اشکال در این سیاست، که با برملا شدن هویت واقعی «جلاالدین فارسی»، نامزد اصلی «حزب جمهوری اسلامی» برای ریاست جمهوری کشورمان علنی شد، بنی‌صدر به عنوان جایگزین پای به صحنه گذاشت.

ارتش ناتو که از تجزیة ایران اطمینان کامل داشت، پیشتر یک جنایتکار افغانی، از قماش ملاعمر را از زباله‌دان بیرون کشیده بود و حزب محمد بهشتی هم زبالة تولیدی استعمار را به عنوان نامزد انتخابات مضحک ریاست جمهوری جمکران معرفی کرده بود، تا پس از جدا کردن خوزستان و کردستان،‌ و حاکمیت بر حاشیة خلیج فارس، یک افغانستان جدید به ریاست جمهوری «جلاالدین فارسی» ایجاد کند و تا ساحل دریای خزر آنرا امتداد دهد! پس از جنجال بر سر افغانی بودن «فارسی»، حزب محمدبهشتی خودفروخته عملاً بازندة انتخابات ریاست جمهوری شد، اینجا بود که بنی‌صدر به عنوان گزینة دوم طرح تجزیه به دست استعمار از صندوق‌های مارگیری ریاست جمهوری اسلامی بیرون آمد.

در زمان ریاست جمهوری بنی‌صدر خرابکاری و بمب‌گذاری در عراق شدت یافت، نه به فرمان بنی‌صدر، که طبق سیاست اربابان حکومت اسلامی. و با فراخواندن نیروهای زرهی از مرز عراق به تهران در واقع راه برای تهاجم نظامی به ایران باز شد. فراموش نکنیم که همة این وقایع با حضور «مردم همیشه در صحنه» توام بود. ماشاالله قصاب‌ها و الله‌کرم‌ها در خیابان‌های تهران عربده می‌کشیدند، و بعد از «فرار» بنی‌صدر در جام جمکران شاهد بودیم که چگونه مصباح یزدی در کنار سروش به «بحث‌آزاد» با فرخ نگهدار و احسان طبری مشغول شد. خلاصه بگوئیم، اوباش، شهر تهران و رسانه‌های جمعی را به اشغال خود درآورده بودند. و ظاهراً چپ‌الله و آخوندها شکم‌شان را برای ریاست جمهوری بر افغانستان بزرگ صابون مفصلی زده بودند. ولی گرفتاری وقتی آغاز شد که ارتش عراق در واقع محافظت از محور استراتژیک «دزفول ـ تهران» را بر عهده گرفت، تا ارتباط پایتخت با جنوب قطع نشود.

این همان طرحی بود که به ذهن علیل نوکران آمریکا در جمکران خطور نمی‌کرد! چرا؟ چون به حضرات وعده داده بودند که جنگ همة کارها را روبه راه خواهد کرد. و زمانیکه سیاست عموسام شکست خورد، بازیگران طرح شکست خورده می‌بایست از صحنه خارج می‌شدند. پس بنی‌صدر به اتفاق رجوی از فرودگاه نظامی ایران را ترک کرد، تا نقش شهید مظلوم و رهبر دمکراسی در تبعید را عهده دار شود، و بهشتی هم با یارا‌ن‌اش منفجر شدند. چون در سیاست نوین نمی‌توانستند نقشی ایفا کنند. ولی بنی‌صدر با این مسائل هیچ کاری ندارد. ایشان تأکید می‌کنند که در ایران «انقلاب» شده‌، و فردی به نام ابوالحسن بنی‌صدر، رهبر جنبش «ضداستبداد» بوده، ولی چند جفت نعلین توانستند با عراق جنگ به راه اندازند، تا سپاه پاسداران جایگزین ارتش شود و همینطور هم شد! البته رئیس جمهور عوام‌فریب نمی‌‌گوید، پاسداران تحت نظارت کدام نهاد به فنون نظامی آشنا شدند! چون اگر راز تشکیل سپاه پاسداران برملا شود، همه خواهند دانست که سپاه پاسداران مانند القاعده، مجاهدین افغان، و طالبان در راستای اهداف استعماری ارتش ناتو و جهت پیشبرد «جهاد» با اتحاد جماهیر شوروی تشکیل شد. همچنانکه براندازی 22 بهمن 1357 در چارچوب همین سیاست سازمان یافت، و امثال بنی‌صدر موجودیت‌شان را مدیون همین سیاست‌اند. به همین دلیل تمام تلاش خود را به ‌کا‌ر می‌برند تا دست جنایتکار ارتش ناتو را در فجایع ایران پنهان دارند، و اکبربهرمانی، رجائی و خامنه‌ای مفلوک را قدرقدرت جلوه دهند! به ادعای بنی‌صدر یک قدم تا صلح فاصله داشتیم که از دفتر رجائی تلفن کردند و همه چیز به هم خورد!

«جنگ در خرداد 60 [...] می‌توانست تمام بشود[...] آقای خمینی و شورای دفاع هم [...] با آن پیشنهاد موافقت کردند [...] اما از دفتر آقای رجائی تلفن شد به وزیر امورخارجة کوبا ...»

آری اینچنین بود! خمینی و شورای دفاع و خلاصه همة دنیا موافق بودند، فقط می‌ماند رجائی! البته این مردک همان رجائی مفلوکی است که کلاه مخملی‌های مهدوی‌کنی چندماه پیش برای‌ا‌ش خانه ‌خریده بودند! همین فرد با یک تلفن سرنوشت میلیاردها دلار را رقم ‌زد! نگروپونته، سازمان سیا و برژینسکی و کارگزاران صاحبان صنایع نظامی در حاکمیت آمریکا هیچ یک دخالتی ندارند! رجائی و خامنه‌ای مفلوک با بنی‌صدر دشمنی شخصی داشتند، و می‌خواستند استبداد حاکم کنند:

«این‌ها می‌دانستند که درآن اوضاع و احوال دوران اول انقلاب و اینکه ملتی در تنها انتخابات آزاد [...] یکنفر را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کرده؛ استقرار استبداد کار آسانی نیست.»

بله بخصوص رجائی، پادوی مهدی بازرگان، با حماقت و بلاهتی که داشت در امور سیاسی بسیار خبره بود و می‌دانست چگونه می‌توان استبداد را حاکم کرد! چون استقرار استبداد در«حکومت الهی» خیلی هم سخت است! و بنی‌صدر که به قانون اساسی احکام توحش سوگند یاد کرده و حکم ریاست جمهوری خود را پس از بوسیدن دست خون‌آلود روح‌الله خمینی دریافت داشت، بسیار آزادیخواه و ضداستبداد بود. و امروز هم به دلیل همان آزادیخواهی است که مدافع فدرالیسم شده، نه به دلیل اینکه سیاست استعمار چنین ایجاب می‌کند. ابداً! فکر بد نکنیم!

در کردستان عراق کسی خواهان مالکیت خصوصی بر چاه‌های نفت کرکوک نیست! هیچکس هم بدون موافقت دولت مرکزی قراردادی برای استخراج نفت کرکوک منعقد نکرده! و اعتراض رسمی دولت مرکزی عراق به مسعود بارزانی شوخی بوده! و پنتاگون به هیچ عنوان قصد تجزیة عراق از طریق جنگ داخلی را ندارد! از همه مهم‌تر، فدرالیسم پیشنهادی سازمان سیا برای عراق، اینکشور را یک شبه به سوئیس تبدیل خواهد کرد!

روزنامة لوموند مورخ 28 ژوئیه 2008 می‌نویسد، بر اثر انفجار بمب میان زائران شیعه در بغداد 28 نفر کشته و 92 تن زخمی شدند. به فاصلة کمی پس از این انفجارها، که فرانس پرس و رویترز آنرا به القاعده نسبت می‌دهند! بمبی در میان تظاهرکنندگان کرد در شهر کرکوک منفجر شد. کردها خواهان انضمام شهر نفتخیز کرکوک به کردستان عراق‌اند. بله، این تصویر واقعی «فدرالیسم» در عراق است: تجزیة عراق به سه منطقة سنی، شیعه و کردنشین، و کوتاه کردن دست دولت مرکزی عراق از منابع نفتی! روشن است که فدرالیسم، ویراست استعمار در ایران نیز از الگوی عراقی پیروی خواهد کرد. چون چنین فدرالیسمی در واقع با «فدرالیسم» در تضاد قرار می‌گیرد!

فدرالیسم، مانند آنچه در سوئیس مشاهده می‌کنیم، نیازمند یک حاکمیت مرکزی مقتدر و منظم است که نیروهای «نظامی ـ امنیتی»، سیاست خارجی و اقتصاد را در اختیار داشته باشد. می‌دانیم که در سوئیس سه زبان حضور رسمی دارد، ولی زبان حاکمیت زبان آلمانی است، پایتخت در سوئیس آلمانی زبان قرار گرفته، و تصمیمات در مورد اقتصاد کلان و سیاست خارجی در شهر «برن» و به زبان آلمانی اتخاذ می‌شود. در اینجا وارد جزئیات فدرالیسم سوئیس نمی‌شویم، چون ایران را نمی‌توان به سوئیس و یا هر کشور دیگری تبدیل کرد، سوئیس را به عنوان یک نمونة موفق فدرالیسم آوردیم تا بعضی‌ها فدرالیسم را با تجزیة کشور اشتباه نگیرند، و این مهم را در نظر داشته باشند که بدون وجود یک حاکمیت مقتدر و منظم مرکزی، فدرالیسم فقط در ترادف با هرج و مرج قرار خواهد گرفت. در ایران دولت مقتدر مرکزی وجود خارجی ندارد، هیچ نظم و انتظامی هم حاکم نیست، البته بجز نظم و ترتیب در «قطع برق» که مانند اواخر دوران پهلوی تحت نظارت ساواک همه روزه بر مردم تحمیل می‌شود، و پس از براندازی حاکمیت پهلوی همه دیدیم که مشکل کمبود برق هم به صورتی جادوئی «رفع» شد. چون در ایران یک سرکوب سازمان یافته و استعماری حاکم است که به محض دریافت چراغ سبز از ارتش ناتو تبدیل به نیروی «شورشی» می‌شود. پس از نشست گوادالوپ، قرار شد شاه برود، و امام به جای‌اش بیاید! امام با بنی‌صدر آمدند، برق هم با امام آمد، و اقتصاد هر چه بیشتر به نفت وابسته شد، و ایران هم گلستان شد! امروز بنی‌صدر شیاد باز هم برای تداوم سیاست استعمار قیام کرده، و از آزادی سخن می‌گوید، و فتوای فدرالیسم صادر می‌کند.


مسئله این نیست که بنی‌صدر در مقام نوکری انگلیس و آمریکا و مقداری هم اسرائیل اصرار به ادامة حکومت اسلامی داشته باشد، خیر. میل ایشان به ادامة حکومت اسلامی تطابق کرده با منافع آمریکا و انگلیس.

عمو زنجیرباف!
بله!
[...]
با بی‌صبری منتظریم ابوالحسن بنی‌صدر بگوید، قلم به‌مزدهای استعمار، حکومت الهی اهدائی عموسام را اینبار با کدام صدا می‌باید میل بفرمایند!



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

چهارشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۷



«عفو» وارونه!

...
سازمان عفو بین‌الملل یکبار دیگر، به بهانة دفاع از کردها و در واقع برای دفاع از قانون اساسی حکومت اسلامی ایران بیانیه صادر کرده. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم! چون نخستین بار نیست که این بیانیه‌های ظاهر‌فریب به بهانة دفاع از حقوق کردها، زنان، دانشجویان و... صادر می‌شود و هدفی جز تأئید قانون اساسی ضدبشری حکومت اسلامی ندارد. آخرین نمونة پروپاگاند در راستای تأئید احکام توحش شیعی مسلکان همین بیانیة سازمان عفو بین‌الملل است که اینبار به بهانة دفاع از حقوق کردها و به ویژه زنان کرد صادر شده! سازمان کذا در بیانیة خود ادعا کرده که، «برخلاف قانون اساسی» حکومت دستاربندان، حقوق کردها نادیده گرفته می‌شود! بله حقوقدانان «سازمان عفو بین‌الملل» به این نتیجه رسیده‌اند که نقض حقوق انسانی در ایران در تخالف با قانون اساسی جمکران قرار دارد! به عبارت دیگر به زعم حقوقدانان زبدة سازمان کذا، قانون اساسی حکومت اسلامی که اصل اساسی آن بر «الهیت» حاکمیت صراحت دارد، از نظر حقوقی در تقابل کامل با حقوق انسانی قرار نمی‌گیرد!

در واقع، این عمل مهم‌ترین و گسترده‌ترین پروپاگاند جهت ارائة «تصویر دلپذیر» از قانون اساسی انسان ستیز حکومت اسلامی است، و اینبار توسط یک سازمان‌ مدعی دفاع از حقوق بشر، به نام سازمان عفو بین‌الملل صورت گرفته. این سازمان و دیگر همکارانش با آگاهی کامل از این امر که قانون اساسی حکومت اسلامی ایران در هر حال نافی «حقوق انسانی» است، روزی سه نوبت بیانیه صادر می‌کنند، و به بهانة دفاع از حقوق این یا آن گروه در ایران، بیشرمانه بر اعتبار همین «قانون اساسی» تأکید می‌کنند. آری اینچنین است رسم تبلیغات مردمفریبانه و مزورانه برای قانون اساسی حکومت اسلامی، و دفاع بیشرمانه از سرکوب ملت ایران به بهانة ابراز نگرانی برای کردها!

بیانیه‌های دفاع از حقوق بشر سازمان‌های غربی که خطاب به حکومت مفلوک اسلامی ایران صادر می‌شود، شباهت فراوانی به بیانیه‌های حاکمیت آمریکا در سازمان تجارت جهانی دارد! به گزارش روزنامة لوموند مورخ 29 ژوئیه 2008، آمریکا، چین و هند را متهم کرده که مذاکرات سازمان تجارت جهانی را به شکست کشانده‌اند. چون حاکمیت ایالات متحد که با پرداخت یارانه و بالا بردن نرخ تعرفة گمرکی عملاً مانع رقابت و تجارت آزاد می‌شود، همزمان از دیگر کشورها می‌خواهد با کاهش تعرفة گمرکی راه را برای واردات یک‌سویة کالاهای آمریکائی به بازارهای‌شان «باز» بگذارند! ساده‌تر بگوئیم، ایالات متحد بدون تعارف از کشورهای چین و هند می‌خواهد به نابودی تولیدات استراتژیک خود تن در دهند، و هنگامیکه با مخالفت کشورهای فوق روبرو می‌شود، انگشت اتهام را به سوی آن‌ها می‌گیرد و شیون‌کنان تکرار می‌کند، این‌ها با «تجارت آزاد» مخالف‌اند! بیانیه‌های مدافعان دروغین حقوق بشر هم دقیقاً در همین چارچوب نفس‌کش‌طلبی قرار می‌گیرد.

سازمان‌های کذا از یک‌سو، برای کردها اشک تمساح می‌ریزند و از حکومت جمکران انتقاد می‌کنند، و از سوی دیگر از حکومت اسلامی می‌خواهند با رعایت قانون اساسی ولایت‌فقیه حقوق کردها را به رسمیت بشناسد. قانونی که به دلیل «خدامحوری»، از نظر حقوقی در تمامی ابعاد «انسان ستیز» است. همانطورکه گفتیم «الهیت» در تقابل با «انسانیت» قرار دارد و حکومت اسلامی ایران برای رعایت حقوق انسانی می‌باید قانون اساسی خود را نقض کند. ولی خوشبختانه سازمان عفو بین‌الملل هرگز به نقض قانون اساسی حکومت جمکران رضایت نخواهد داد. کاملاً بر عکس، این سازمان وظیفه دارد با استفاده از ناآگاهی مردم، و به بهانة دفاع از حقوق کردها، برای احکام توحش تبلیغات به راه بیاندازد و تأکید کند که نقض حقوق کردها در ایران بر خلاف قانون اساسی است. رسانه‌های استعماری نیز به نوبة خود وظیفه دارند بیانیة سازمان کذا را انتشار دهند تا همة شوت وپرت‌ها بپندارند که سازمان‌های ریزودرشت مدعی دفاع از حقوق بشر در غرب از عدم رعایت حقوق انسانی در ایران سخت برآشفته‌اند!

سایت رادیوزمانه، مورخ 9 مردادماه سالجاری، بیانیة سازمان عفو بین‌الملل را، ‌ تحت عنوان عوامفریب «انتقاد عفو بین‌الملل از نقض حقوق کردهای ایران» منتشر کرده. در بیانیة اشک تمساح برای کردها چنین آمده:

«ایران به وظیفة خود برای جلوگیری از تبعیض کردها به ویژه زنان این اقلیت قومی عمل نمی‌کند [...] بر خلاف قانون اساسی این کشور، حقوق کردها نادیده گرفته می‌شود [...] سرکوب ایرانیان کرد و بخصوص مدافعان حقوق بشر درحال گسترش است[...] حکومت ایران برای محو تبعیض، یا پایان بخشیدن به چرخة خشونت علیه زنان و مجازات مسئولان آن، گام های کافی برنداشته است.»


بله، سازمان عفو بین‌الملل شیره را خورده و کشف کرده که بسیار هم شیرین است. نیازی به تحقیق و تفحص در باب شرایط کردها نیست. وقتی قانون اساسی کشوری به «نام خدا» باشد، جایگاه انسان در آن به رسمیت شناخته نمی‌شود. از سوی دیگر، وقتی طبق همین قانون اساسی، حکومت از آن شیعیان است، سنی‌ها هم بندة درجه دوم همان خداوند به شمار خواهند رفت و نهایت امر بلوچ، کرد، ترکمن و هر ایرانی دیگر که خارج از دایرة محدود حاکمیت انسان‌ستیز قرارگیرد، حق و حقوقی نخواهد داشت. سازمان بشر دوست عفو بین‌الملل! حقوقدانان خود را بگوئید تا اصل اول و دوم قانون اساسی حکومت اسلامی را مطالعه کنند، و سری هم به بلوچستان و کردستان بزنند تا مشاهده فرمایند که مردم این مناطق چگونه در سایة «رعایت کامل قانون اساسی حکومت اسلامی» همه روزه کشتار و سرکوب می‌شوند. باید به سازمان عفو بین‌الملل یادآور شویم که:

حکومت ایران به وظیفة خود برای سرکوب، به ویژه سرکوب گستردة کردها عمل می‌کند، و حقوق کردها طبق قانون اساسی کشور نادیده گرفته می‌‌شود. سرکوب ایرانیان و مدافعان حقوق بشر طبق قانون اساسی در حال گسترش است. حکومت ایران، بر اساس نص صریح قانون اساسی خود، به هیچ عنوان موظف به محو تبعیض و پایان بخشیدن به چرخة خشونت و مجازات مسئولان آن نیست. چرا که مسئول خشونت حکومت اسلامی است، حکومتی که با تکیه بر حمایت بی‌قید و شرط غرب از احکام توحش قانون اساسی، در چارچوب قوانین خود، خشونت و سرکوب را بر مردم ایران اعمال می‌کند.

طبیعی است که «عفو بین‌الملل» و شرکاء آن اگر واقعاً خواهان رفع خشونت‌ها بودند، اینچنین کمر به تبلیغ برای قانون اساسی حکومت اسلامی نمی‌بستند. ما خواهان برگزاری رفراندوم برای اصلاح قانون اساسی محبوب غرب هستیم. سازمان‌های به اصطلاح مدافع حقوق بشر غرب بدانند که روزی از همین روزها باید پاسخگوی صدور بیانیه‌های مزورانة خود در حمایت از قانون اساسی حکومت انسان ستیز اسلامی باشند.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس


...

سه‌شنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۷


«فرهنگ» و فرعون!
...
روزنامة گاردین باز هم برای دفاع از تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای قیام کرده. البته چنین دفاعی در واقع برای حفظ زمینة تنش کاذب بین ایران و اسرائیل صورت می‌پذیرد، چون فقط در چنین شرایطی است که اسرائیل می‌تواند از بازگشت به مرزهای سال 1967 خودداری کرده،‌ به اشغال بخشی از سرزمین‌های فلسطین، سوریه ‌و لبنان ادامه دهد. برای روشن‌تر شدن مطلب کافی‌ است نگاهی داشته باشیم به اظهارات اخیر مقامات اسرائیلی و سران جمکران.

اسرائیل می‌گوید، تا زمانی که سوریه با ایران ارتباط دارد، مذاکرات صلح امکانپذیر نیست. گورکن‌ها هم به رهبری کیهان، بوق تبلیغاتی هریتیج کلاب، به سوریه هشدار می‌دهند که اگر با اسرائیل مذاکره کند نمی‌تواند با ایران رابطه داشته باشد! و خلاصة مطلب تمام این هیاهو مجوزی شده برای اسرائیل که اشغال بخشی از فلسطین، سوریه و لبنان را ادامه دهد. همانطور که می‌دانیم گورکن‌ها خیلی به احقاق حقوق فلسطینیان علاقه دارند و همینکه مانع خروج اسرائیل از سرزمین‌های اشغالی می‌شوند، ثابت می‌کند که حکومت اسلامی به هیچ عنوان نوکر اسرائیل نیست. بعضی‌ گورکن‌ها در تداوم همین خط جنگ زرگری، رؤیای افزایش تنش با مصر را نیز در سر می‌پروراندند، چون اربابان‌شان در ایالات متحد می‌پنداشتند که با بازگشت به نقطة شروع «سیاست انسداد» که از سال 1977 آغاز کرده بودند تداوم چنین سیاستی امکانپذیر خواهد بود.

فیلم به اصطلاح مستند «اعدام فرعون» در همین راستا ساخته و پرداخته شد. شاهد بودیم که چند روز پیش ساواک جمکران باز هم چند دانشجونما را از قفس بیرون کشید تا شعار «مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل» سر دهند. ظاهراً کار فعلة فاشیسم نگرفته، چرا که «داش» صفار هرندی، که وزارت «فرهنگ» در جمکران را بر عهده دارند و هر کس می‌خواهد کتابی بنویسد یا فیلمی بسازد باید از ایشان و قمه‌کشان بارگاه‌شان «مجوز» دریافت دارد، امروز فرموده‌اند:

«فیلم اعدام فرعون ارتباطی به دولت ندارد. در برخی سایت‌ها عنوان شده که شبکة الجزیره سازندة این فیلم بوده و گروهی غیردولتی هم از آن حمایت کرده.»

بله به همین سادگی! «الجزیره» به نام دولت «مستقل» فیلم مستند می‌سازد، مصر اعتراض می‌کند، ساواک هم گروهی را برای عربده‌جوئی و نفس‌کش طلبی در برابر دفتر نمایندگی حافظ منافع مصر در تهران به خیابان می‌آورد، سپس فارس‌نیوز و مهرنیوز و دیگر نیوزهای گورکن‌ها هم بیانیه‌های اوباش و ترهات محمدی، «مستندساز» بسیار هنرمند جمکران را منتشر می‌کنند، ولی دولت هیچ مسئولیتی در این میان ندارد! مسلم است که وزارت کشور گورکن‌ها نیز در جریان تظاهرات کذا نبوده! متن کامل سخنان «داش» صفار هرندی در «پیک ایران»، مورخ 8 مردادماه با کدخبر: 52084 انتشار یافته، و در نوع خود از جمله «هنرهای مسلح» به شمار می‌رود!

منتهی اینبار هنر کذا «خلع سلاح» شده، و وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی جمکران ناچار شدند ارتباط دولت با فیلم مستند جام جمکران و پیامدهای آن یعنی تظاهرات سیاسی بر ضد مصر، آمریکا و اسرائیل را در تهران تکذیب فرموده و ادعا کنند که، بعضی‌ها می‌گویند «الجزیره» این فیلم را ساخته! حتماً تظاهرات دانشجونمایان در تهران هم ساخت «الجزیره» بوده! نمی‌دانستیم که شاخک بی‌بی‌سی، «الجزیره» در حکومت «مستقل» اسلامی از چنین اختیارات گسترده‌ای برخوردار است و می‌تواند بدون دخالت دولت جمکران فیلم بسازد و در تهران تظاهرات به راه بیاندازد! نکند «ستیوارت ویلیامز»، معاون انگلیسی «فرانس‌پرس» در ایران نیز به دلیل شکست همین سیاست باید تهران را ترک ‌کند! چقدر پنهان‌کاری می‌کنید «داش» صفار! مگر مردم ایران نباید بدانند چه کسی آشوب و جنجال به راه می‌اندازد؟ مگر ما نباید بدانیم معاون «فرانس‌پرس» در کشورمان یک مقام امنیتی «ام‌آی6» انگلستان است؟ نکند شما هم نمی‌دانید در جمکران چه می‌گذرد! پس حتماً نمی‌دانید چرا «گاردین» با ماسک ضداسرائیلی از تجهیز «دولت» از همه جا بی‌خبر شما به سلاح اتمی حمایت می‌کند!

ولی ما می‌دانیم! می‌دانیم چرا گاردین بر ضد اسرائیل «قیام» کرده، و چرا مطالب‌ رسانة جنگ‌طلبان آنگلوساکسون در حنازرچوبه، مورخ 8 مردادماه سالجاری منتشر شده! دلیل این است که اگر صلح در منطقه استقرار یابد، نان اربابان گاردین و دولت قدرقدرت جمکران آجر خواهد شد. بی‌دلیل نیست که فردی به نام «ژاله وفا»، یکی از مدافعان کودتای ناکام 18 تیر که در واقع باید به امور صنفی دانشجویان بپردازد، از قضای روزگار جزو مخالفان سرسخت «خط لولة صلح» هم از آب در آمده!

بله، احداث «خط لولة صلح» و آزادراه «شمال ـ جنوب» زیان فراوانی به منافع آنگلوساکسون‌ها وارد می‌کند. و لازم است که فعلة فاشیسم در تحکیم وحدت، به پیروی از جنایتکارانی چون میرحسین موسوی و نژادحسینیان، با احداث خط لولة صلح به مخالفت برخیزند. می‌دانیم که دانشجونما مانند طلاب نانخور ساواک در همة امور «صاحب‌نظر» است. به همین دلیل محافل مدعی دفاع از حقوق بشر در غرب، ارادت عجیبی به این نوع فعلة فاشیسم دارند.

ژاله وفا، در «کانون دفاع از حقوق بشر در ایران» در شهر هانور، سخنرانی کرده، و در کامل وقاحت ـ «هنر» وقاحت را اینان در مکتب آخوند جماعت می‌آموزند ـ ‌ فاشیست‌های «تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه» را مدافعان آزادی نامیده! یک دستورالعمل «تفتیش عقاید» هم برای دانشجویان صادر کرده، تا ثابت کند مدافع «آزادی» است، نه نانخور حاج اکبر! متن کامل این سخنرانی تحت عنوان «جنبش دانشجوئی و چالش‌های آن»، در سایت وابسته به «خط‌ بهرمانی»، گویانیوز، مورخ 3 مردادماه سالجاری موجود است. سخنرانی خواهر«ژاله وفا» نه تنها ماهیت سرکوبگر گروه تحکیم وحدت را آشکارتر می‌کند که نشان می‌دهد کانون دفاع از حقوق بشر در شهر هانور در واقع پایگاه تبلیغاتی کدام جناح‌ها در حکومت اسلامی است.

جناح‌هائی که در درجة نخست استعماری بودن این حاکمیت را نادیده می‌گیرند، تا بتوانند درگیری خود را با دولت دست نشاندة استعمار «توجیه» کنند. جناح‌هائی که در به در به دنبال «رهبر» می‌گردند، و بالاخره جناح‌هائی که خود را وکیل مدافع و قیم ملت ایران می‌دانند و خیلی هم اصرار دارند «آزادی» و «دمکراسی» ویراست محافل فاشیست غرب را برای ما ملت «تأمین» فرمایند. در واقع فعالیت این جناح‌ها در تضاد کامل با دمکراسی قرار دارد، چرا که مردم ایران صغیر نیستند، تا تأمین مطالبات صنفی و حقوقی خود را به مشتی دانشجوی نوسواد و ریزه‌خوار محافل استعماری واگذار کنند. به بررسی سخنان «ژاله وفا» نمی‌پردازیم چرا که بیش‌ از آن عوامفریبانه و ابلهانه است که قابل «تحلیل» باشد، ولی به عنوان نمونه، «فرازی» از شعارهای فاشیستی این «جنبش» استعماری را نقل می‌کنیم:

«ویژگی [...] جنبش دانشجوئی ایران ساختار شکنی انقلابی، آزادیخواهی، عدالت‌طلبی و هدفگرا بودن است. ماهیت اصلی این جنبش خلق رهبری است که [...] نیروهای محرکه و دولت را به مهار جامعة ملی درآورد [...] نسل جوان ایران است که در صف اول رهبری جنبش مردم‌سالاری ایران قرار می‌گیرد [...] و همانگونه که جامعه انتظار دارد مطالبات تاریخی خویش را با زبانی گویا از زبان دانشجویان مطرح شوند [البته معنای این جمله را باید از موسوی خوئینی‌ها پرسید] حاملان جنبش دانشجوئی همواره با انتقال آگاهی به خاستگاه‌های اجتماعی خویش [...] امکان برآورده شدن مطالبات‌شان از طریق تغییر روابط بین مردم و دولت در تحقق آزادی، دمکراسی، حقوق بشر و عدالت اجتماعی بر عهده دارند.»

بله! باز هم فعلة فاشیسم با شعار پوچ و مردمفریب «آزادی»، «دمکراسی» و «عدالت» به میدان آمده، تا با «رهبر»، و به رهبری دانشجونمایان روابط بین «مردم» و «دولت» را تغییر دهد! می‌دانیم که در ایران، روابط بین مردم و دولت توسط استعمار تعیین می‌شود، و دولت در واقع کارگزار استعمار است. همچنانکه از زبان وزیر ارشاد همین دولت شنیدیم که جنجال مخالفت با برقراری رابطه بین ایران و مصر کار شبکة الجزیره بوده! ولی این مهم از چشم تیزبین ژاله وفا، متخصص آزادی، عدالت اجتماعی و حقوق بشر پنهان مانده،‌ چرا که ایشان هم مانند دیگر فعلة فاشیسم در راه دفاع از منافع ارباب بر مسئلة نفت متمرکز شده‌اند.

همین تحفة «جنبش» فقرفرهنگی و فاشیسم، مطلب دیگری درباب مخالفت با احداث «خط لولة صلح» قلمی کرده، که در همان سایت «گویانیوز»، مورخ 29 تیرماه سالجاری انتشار یافته، و نشان می‌دهد گروه تحکیم وحدت در واقع پوزه‌اش را در آخور کدام محفل استعماری قرار داده. چرا که استقرار دمکراسی و آزادی در ایران، با وجود «مناطق آزاد تبهکاری» در مرزها عملاً غیر ممکن است. لازمة دمکراسی، حاکمیت نظم و امنیت «قانونی» است. ژاله وفا، و همپالکی‌های‌اش که مأموریت «مقدس» تأمین آزادی و دمکراسی ویراست فاشیسم بین‌الملل را بر عهده گرفته‌اند، بهتر است دکان خود را تعطیل کنند و به کسب و کار شرافتمندانه‌ای بپردازند. سابقة گروه سرکوب «تحکیم وحدت»، مانند سابقة دستاربندان حکومتی کاملاً شناخته شده ‌است و ارتباط مستقیم این دو گروه سرکوبگر و آخور مشترک‌شان دیگر بر کسی پوشیده نیست. احداث خط لولة صلح برخلاف تبلیغات غرب «باج‌دهی» به هند نیست.

خط لولة صلح، تهدیدی است برای منافع گروه‌هائی که با حمایت ارتش ناتو و ارتش پاکستان در مسیر احداث این خط لوله به قاچاق انسان، اسلحه‌ و مواد مخدر مشغول‌اند و حکومت اسلامی ایران همچون حکومت اسلامی در پاکستان احداث خط لولة صلح را تهدیدی برای منافع اربابان خود به شمار می‌آورد. و به همین دلیل، در توافق کامل با تحلیل کشکی و مزورانة ژاله وفا، تمام تلاش خود را برای کارشکنی در احداث خط لولة مذکور به کار می‌برد. در راستای همین «تحلیل» است که منافع مشترک گروه «تحکیم وحدت» با عمال حکومت اسلامی کاملاً آشکار می‌شود، و به صراحت می‌بینیم که «داش» صفار کاملاً حق داشته، کل «فیلم» را شبکة الجزیره ساخته!




نسخة پی‌دی اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

دوشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۷



«هنر» سرکوب!

...
رادیو زمانه در چارچوب فعالیت‌های «فرهنگی» مرسوم خود دو «چپ‌الله» را به ما معرفی کرده که بجای هنر متعهد و مکتبی فاشیست‌ها و استالینیست‌ها، «هنر مسلح» را توصیه می‌کنند. هنر مسلح دقیقاً همان هنرکشکی و پروپاگاندیسم است که «در خدمت» ایدئولوژی قرار می‌گیرد. چپ‌الله‌های برگزیدة رادیوزمانه «هنر مسلح» را ابزاری برای «تسخیر» و«آلودگی» موقعیت جهت «گریز» از چنگال «فرهنگ موجود» تعریف کرده‌اند. به عبارت دیگر، هنر از دیدگاه این دو چپ‌الله محترم ابزاری است که عملکردی همانند «بیماری» را دارد، و ایجاد «التهاب» می‌کند. به این می‌گویند هنر والا! بهتر است بدانیم هنر کذا را یک «فیلسوف» و یک شاعر تعریف فرموده و مدعی شده‌اند یک نوع هنر هم «وجود» دارد که نسبت به موقعیت و زمینة خود «بی‌تفاوت» است!

بله به این ترتیب و بر اساس فرضیة نوین فلاسفة چپ‌الله، هنرمندی هم وجود خواهد داشت که در ذهنیت «مطلق» قرار گرفته، هیچ تأثیری از واقعیت نمی‌پذیرد! بهتر است «فقرفرهنگی» را در اینجا فراموش نکنیم، چرا که چنین فرضیاتی مجموعه‌ای ‌است از فقرفرهنگی و هذیان. چون اثر هنری در انتزاعی‌ترین صورت خود نمی‌تواند در گسست با واقعیت قرار گرفته، نسبت به آن «بی‌تفاوت» بماند، مگر اینکه آفرینندة اثر هنری یک «مرده» باشد! بله، از وقتی چرچیل و روزولت، استالینیسم را «چپ» نامیدند، تا مارکسیسم را به لجن بیالایند، در مرز پرگهر نیز رفقا پنداشته‌اند هر که در هر زمینة سیاسی، فرهنگی و اجتماعی همچون خمینی نفس‌کش بطلبد، و پرت و پلا بگوید، در همان زمینه تخصص دارد و «صاحب‌نظر» شناخته می‌شود! در این راستا سایت رادیو زمانه به ما می‌گوید که فیلسوفی به نام امانوئل کانت، «اصلاح طلب» بوده، و امثال یورگن هابرماس، «عدالت طلبی» و «لیبرالیسم» را از وی آموخته‌اند! البته فراموش نکنیم که با چسباندن یورگن هابرماس به امانوئل‌کانت به راحتی می‌توان فیلسوفی چون کانت را به لجن فاشیسم آلوده کرد، و به این ترتیب با آلودن «موقعیت» و «تسخیر» آن، از چنگ عقل‌سلیم نیز گریخت! چون عقل سلیم به ما می‌‌گوید که مخدوش کردن مرزها، با توسل به اصل جادوئی «ترادف کلی» یک شیوة فاشیستی است.

و اتفاقاً مصاحبه‌های پرزیدنت مهرورزی، علی‌کوچیکه و دیگر پادوهای سازمان سیا در ایران با توسل به همین اصل جادوئی صورت می‌گیرد. حنازرچوبه، مورخ 28 ژوئیه سالجاری، سخنان غلامبچة سفارت در جمع مهمانان عراقی و مصاحبة احمدی نژاد با شبکة «سی.بی.اس» را منتشر کرده. از سخنان علی‌کوچیکه آغاز می‌کنیم که مانند گروه برژینسکی، خواهان خروج ارتش عموسام از عراق است. چرا؟ چون قراردادهای نفتی با اکسون موبیل، داچ شل، بریتیش پترولیوم و توتال به امضا رسیده و دیگر دلیلی برای حضور نظامیان آمریکا وجود ندارد. به عبارت دیگر لزومی ندارد آمریکا و شرکاء زبان‌مان لال متحمل خسارت و تلفات شوند، و یا از نظر حقوق بین‌الملل بار سنگین امنیت عراق را بردوش بکشند! حال که قراردادها به امضاء رسید، عراقی‌ها هر کار دلشان خواست انجام می‌دهند! چون گروه مقتدی صدر و دیگر مزدوران آمریکا حکومت «عدل علی» را مستقر خواهند کرد، درست همانطور که در ایران هم از همین حکومت‌های خوب و اسلامی مستقر شد. پاسدار علی لاریجانی در سخنان خود اظهار امیدواری کرده که اشغالگران از عراق خارج شوند، ولی فراموش کرده خواهان خروج همین اشغالگران از افغانستان شود. چون حضور ارتش جنایتکار ناتو در افغانستان لازم است! لازم برای اعمال فشار همزمان بر هند، چین و روسیه و حمایت از نوکران آمریکا در جمکران، و پاکستان!

در این راستا، حاکمیت آمریکا تلاش می‌کند با نوکران خود در جمکران روابط آشکار برقرار کند. و مصاحبة «سی.بی.اس» با پرزیدنت مهرورزی در همین چارچوب صورت پذیرفته. احمدی نژاد در این مصاحبه به آمریکا «نصیحت» کرده که مسیر 50 سال گذشته را کنار بگذارد! و از آنجا که پرزیدنت مهرورزی مانند دیگر فعلة فاشیسم در حکومت اسلامی از «نخبگان»، «برگزیدگان» و «دانایان» آرمان‌شهر پاسداراکبرانه هستند و سخنان پربارشان توسط «پوکویاماها» تنظیم می‌شود، حتماً به قولی می‌توانند با «آلودن» موقعیت آنرا به «تسخیر» خود در آورند! بالاخره «هنر مسلح» نزد اینان است و بس!

برای ادامة مطلب امروز می‌باید نگاهی به تحولات پنجاه سال اخیر کشور ایران داشت. به عبارت دیگر باید از یکسو، مروری داشته باشیم بر سیاست استعمار در ایران از سال 1337 تا امروز، و از سوی دیگر نگاهی بیافکنیم بر همین سیاست پیش از سال 1337. یادآورشویم که در سال 1337، پنجسال از کودتای 28 مرداد می‌گذشت. پس‌ از این کودتا که به برکت مبارزات آشوب طلبانة مصدق و چپ‌الله جهت چپاول و سرکوب ملت ایران میسر شد، آمریکا طرح نابودی کشاورزی ایران از طریق حذف زمینداران بزرگ را هم تقدیم ملت کرد، و پس از آن آشوب‌های دجالی به نام خمینی در هماهنگی کامل با تظاهرات دانشجونمایان دانشگاه تهران به اجرا در آمد. ظاهراً همگی با کاپیتولاسیون مخالف بودند، ولی کاپیتولاسیون بهانه بود، چون مصونیت نظامیان آمریکا همانطورکه بارها در این وبلاگ توضیح داده‌ایم در تمام کشورهای عضو ناتو از جمله در کلمبستان جاری است.

اگر بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» به این امر هیچ اشاره‌ای نمی‌کند به این دلیل است که با جنجال پیرامون «کاپیتولاسیون» هنوز می‌توان فعلة فاشیسم و شوت و پرت‌ها را نه تنها در ایران که در عراق هم بسیج کرد. بله، تا ابله در جهان هست مفلس در نمی‌ماند. از جمله دیگر وقایع پنجاه سال اخیر می‌توان به کودتای 22 بهمن در سال 1357، اشغال سفارت‌آمریکا و اقدامات خرابکارانة حکومت اسلامی در عراق و افغانستان اشاره کرد. اقداماتی که زمینة جنگ با عراق را فراهم آورد، و حضور آمریکا در منطقه را گسترش داد، و نتیجة آن فقر و نکبت و ادباری به‌ نام «حکومت اسلامی» در ایران، عراق و افغانستان شده. حال که وقایع مهم پنجاه سال اخیر را شتابان از نظر گذراندیم، بازگردیم به سیاست استعمار در ایران پیش از سال 1337 و دقیقاً به سال 1300، هنگام نخستین کودتای استعماری در کشورمان.

از سال 1300 تا 1337، در ایران چه گذشت که احمدی‌نژاد نظر لطف به آن دارد و فقط از سیاست 50 سال اخیر آمریکا در کشورمان انتقاد می‌کند؟ کافی است نگاهی اجمالی بر 37 سال «محبوب» مهرورزی بیندازیم. کودتای کلنل آیرون‌ساید اسلام پناه کلنل رضاخان را به وزارت جنگ و سپس به سلطنت رساند. ویژگی دوران سلطنت رضاخان همچنان که می‌دانیم روابط گسترده با آلمان نازی و حضور مستشاران نظامی آلمان در ایران بود. کلنل رضاخان هم با حمایت آنگلوساکسون‌ها یک تنه در برابر خواست جهانیان برای اخراج مستشاران نظامی آلمان «ایستاده» بود! همانطور که خمینی دجال هم برای یک جنگ 20 ساله با عراق «ایستاده» بود، و پس از 8 سال ناچار شد جام زهر را سر بکشد. ظاهراً احمدی نژاد دوران «ایستادگی» را با موفقیت به پایان رسانده و قصد «نشستن» دارد و از آنجا که این حکومت فرسوده اگر بنشیند دیگر امکان برخاستن ندارد در نتیجه لازم است روی زانوی عموسام بنشیند که هر وقت عموسام برخاست و قصد مبارزه کرد، حکومت اسلامی را هم با خود برخیزاند!

بله سخنان شیوا و پرمغزی که احمدی نژاد در مصاحبه با شبکة «سی.بی.اس» بر زبان رانده در واقع درخواست کمک از ارباب است. در این راستا، احمدی نژاد به اربابان دلگرمی هم داده و گفته نگران اوضاع اقتصادی مردم ایران نباشند، چون مردم خودشان مشکلات‌شان را حل خواهند کرد! در واقع مهرورزی به زبان بی‌زبانی می‌گوید، به فکر دولت ایران باشید که 30 سال است با عربدة معنویات و اخلاقیات به چپاول و سرکوب مشغول است، و امروز علیرغم وجود قهرمانانی چون سردار رادان و تیمسار محسن رضائی و حمایت غرب، مثل خر لنگ در گل مانده، و اگر شخصیت‌های این حکومت به دست مردم بیفتند تکة بزرگ‌شان «گوش‌شان» خواهد بود:

«شما نگران ملت ایران نباشید! مردم ایران خودشان مشکلات داخلی خود را حل خواهند کرد [...]»

بله، «ما» را دریابید که دیگر نمی‌توانیم از طریق عربده‌جوئی و سرکوب مشکلات داخلی خودمان را حل کنیم. البته مشکلات داخلی احمدی نژاد و دیگر اوباش حکومت اسلامی همان «ملت ایران» است که «حل» نمی‌شود. و آمریکا اگر مایل است صلح در جهان حاکم شود بهتر است دستی به سر و گوش نوکران وفادار خود در جمکران بکشد. چون این قماش نوکر در هیچ نقطة جهان یافت نمی‌شود. نوکرانی که منافع ارباب را مقدم بر همه چیز می‌دانند و بجز نگرانی برای منافع عموسام هیچ نگرانی دیگری ندارند. نگرانی احمدی‌نژاد برای آمریکا آنچنان شدید است، که 20 سال هم به تاریخ موجودیت نکبت بار حکومت اسلامی افزوده، می‌گوید طی نیم قرن بدرفتاری با حکومت اسلامی، آمریکا خیلی ضرر کرده! که از قدیم گفته‌اند، «عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است، ور به سختی گذرد نیم نفس بسیار است.» و احمدی نژاد هم این 30 سال به نظرش 50 سال آمده، چون در این پنجاه سال کذا اربابان‌اش خسارت دیده‌اند. بله، به این می‌گویند نوکر وفادار! تنها موجودی که ممکن است ارباب را بر خود مقدم بداند، سگ است. ولی پرزیدنت مهرورزی مانند دیگر سران حکومت اسلامی در جانفشانی از سگ هم پیشی گرفته:

«آیا دولتمردان آمریکا با رویکرد 50 سال اخیر خود در قبال جمهوری اسلامی ایران سودی برده‌اند [...] بدبین‌ترین تحلیلگران نیز اذعان دارند که آمریکا با چنین رویکردی متضرر شده [...] اگر سیاستمداران آمریکائی [...] سیاست مثبت خود را اتخاذ کنند [...] چنین سیاستی به نفع دولت آمریکا و همة ملت‌ها خواهد بود[...]»

این است چهرة واقعی حکومت «نه شرقی، نه غربی»! حکومتی که همسوئی کامل بین منافع امپریالیسم آمریکا با منافع همة ملت‌ها مشاهده می‌کند و مدعی «استقلال» نیز می‌شود. اینهم نوع سوم استقلال به شمار می‌رود: استقلال از عقل و منطق، استقلال از وجدان و شرافت. احمدی نژاد در ادامة چنین ترهاتی تأکید کرده، ملت ایران خوشبخت است و هر روز بر خوشبختی‌اش افزوده می‌شود، چون در زندگی انسان مسائل مهم‌تر از مادیات وجود دارد که «شأن» و «کرامت انسانی» است! البته می‌دانیم که احمدی نژاد در جایگاهی قرار گرفته که بتواند شأن انسان را به درستی «بشناسد». شأن انسان‌هائی که حکومت اسلامی آن‌ها را به عنوان کالا به امارات و عربستان «صادر» می‌کند. بله، در حکومت دینی، شأن انسان همان شأن «بنده» و «برده» است که «حق انتخاب» ندارد و مانند کالا خرید و فروش می‌شود. شأن دختربچه‌هائی است که در روز چند نوبت «اجاره» داده می‌شوند، شأن انسان‌هائی است که بی‌نام و نشان در زندان‌های حکومت «نه شرقی، نه غربی» اعدام می‌شوند:‌

«امروز هم ملت ایران خوشبخت است و هر روز بر خوشحالی و خوشبختی آن‌ها افزوده می‌شود [...] در زندگی انسان مسائل مهمتری در کنار مسائل مادی هم وجود دارد و آن حفظ کرامت انسانی است.»

و امروز احمدی نژاد از «توجهات» ارباب خوشبخت است، و هر روز بر خوشبختی او افزوده می‌شود. حکومت اسلامی هم مسائل مادی مردم ایران را بخوبی «حل» کرده، در نتیجه بقیة مسائل از جمله اعدام افراد بی‌نام‌ونشان، برای حفظ جایگاه انسانی،‌‌ در زندان‌ها صورت می‌گیرد! از جمله، اعدام 29 نفر به عنوان اراذل و اوباش!

کانون مدافعان حقوق بشر امروز در اعتراض به اعدام‌ها بیانیه صادر کرده، می‌گوید اتهام «اراذل و اوباش» جرم نیست که مجازات اعدام داشته باشد. اتفاقاً اشتباه کانون کذا همینجاست. در اسلام خدا یکی است، محمد هم آخرین پیامبر بوده، و خلاصه رقابت ممنوع است، به ویژه با سران حکومت اسلامی! چون پدیده‌ای به نام «جمهوری اسلامی» دقیقاً ویژگی همان «هنر مسلح» را دارد، توسط استعمار «آفریده» شده، تا با «آلودن» وضع موجود و «ایجاد التهاب» در آن، از واقعیت بگریزد.



...

یکشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۷



راه جنگ!

...
به نظر می‌رسد که سیاست آیندة حاکمیت آمریکا، ‌ در صورتیکه «شهید» حسین اوباما راهی کاخ سفید شود، بر تشکیل محور «تبت ـ هند ـ ایران» در تقابل با چین، روسیه و کشورهای عربی پای خواهد فشرد. و گویا نام سیاست فوق «راه سوم» باشد، چرا که علی‌کوچیکه، پس از ملاقات با متکی، امروز در نشست مسجد جمکران به آن اشاره داشته. غلامبچة سفارت، امروز به حاکمیت آمریکا هشدار دادند که «راه سوم» را بپذیرد! اصرار جان‌ مک‌کین به حضور در عراق، و مخالفت «شهید حسین» با ماندن ارتش آمریکا در این کشور موضع‌گیری محافل مختلف آمریکا در برابر همین سیاست «راه سوم» است. چرا که سیاست مذکور، سه کشور چین و هند و روسیه، سه قدرت بزرگ را که در سازمان ناتو عضویت ندارند، در تنش و تقابل مداوم با ناتو قرار خواهد داد.

می‌دانیم که تبت تحت اشغال نظامی است، و این کشور با هند و چین مرز مشترک دارد. از طرف دیگر دالائی‌لاما، رهبر تبت به هندوستان پناهنده شده. همچنین به یاد داریم که جرج بوش چندی پیش با دالائی‌لاما در کاخ سفید ملاقات کرد و یک مدال طلای یک کیلوئی هم به گردن وی آویخت! در نتیجه امروز وقت بهره برداری از این هدیة زهرآگین فرا رسیده. انعقاد قرارداد هسته‌ای بین هند و آمریکا گام نخست در راستای چنین سیاستی بود، و انفجارهائی که دیروز و پریروز در شهرهای بنگلور و احمدآباد به وقوع پیوست، واکنش مخالفان بود به سیاست نوین ایالات متحد در ایجاد محور فوق! فواید ایجاد چنین محوری اعمال فشار همزمان از یک‌سو بر اعضای پیمان شانگهای و در رأس آنان چین و روسیه است، و از سوی دیگر بر کشورهای عرب. این سیاستی است که انگلستان مسلماً برآن مهر تأئید زده، چرا که کشور هند در زمرة کشورهای مشترک‌المنافع به شمار می‌رود.

پس از ملاقات «پیتر ریکت» با منوچهر متکی و پس از ملاقات متکی با علی کوچیکه، اولی در نشست غیرمتعهدها به سخنرانی پرداخته، و مطالبات کلمبستان را به عنوان خواسته‌های ملت ایران مطرح کرد! علی‌کوچیکه هم به عنوان صدای دوم منوچهر متکی در جلسة علنی مسجد شورا سخنرانی شیوائی ایراد فرمودند. بله! بالاخره بخشی از محتوای پیام حاکمیت انگلستان به حکومت گورکن‌ها مشخص شد. گورکن‌ها باید همچنان بر مطالبات یهودستیزان طرفدار اسرائیل در غرب پافشاری کنند و به سرکوب و ارعاب ما ملت ادامه دهند! به این ترتیب، حکومت اسلامی خواهد توانست نقش ژاندارم منطقه یا نوکر اصلی آمریکا را عهده‌دار شود. پس شکم‌مان را برای صلح صابون نزنیم، صلحی در کار نیست. چون ده بانک آمریکائی اخیراً ورشکسته شده‌اند، ‌ و در روسیه، مدیرعامل انگلیسی شرکت مختلط «بریتیش پترولیوم ـ تی .ان.کا»‌ به اشکال برخورد کرده. و خلاصة مطلب از یک‌سو تنش مداوم بین هند و چین بر سر مسئلة تبت، و از سوی دیگر دکان اسلام می‌باید در کل منطقه نان آنگلوساکسون‌ها را در روغن فراوان شناور کند.

اهمیت حفظ حکومت‌های اسلامی تا آنجا است که نه تنها اتحادیة اروپا به دادگاه قانون اساسی ترکیه هشدار می‌دهد، که روزنامة لوموند، شیپور صنایع نظامی «لاگاردر» نیز در کمال بیشرمی به دادگاه قانون اساسی ترکیه گوشزد می‌کند، اگر تخلفات حزب رجب اردوغان را در نظر گرفته و فعالیت این حزب را ممنوع کند، پیوستن ترکیه به اتحادیة اروپا دچار اشکال خواهد شد. بله، این است نشان بارز «استقلال» کشوری به نام ترکیه که بالاترین مرجع قضائی‌اش از سوی رسانه‌های غربی آشکارا تهدید می‌شود. پس جای تعجبی نیست که حنازرچوبه، مورخ 27 ژوئیه 2008 در کمال حماقت مقالة لوموند را منتشر کند! حتماً فعلة فاشیسم پنداشته حزب رجب اردوغان حزبی است «پیشرفته» و به همین دلیل مورد تأئید روزنامة لوموند قرار گرفته! یادآور شویم حزب اردوغان که به مصداق مثل «به عکس نهند نام زنگی کافور»، نام «عدالت و توسعه» بر خود گذاشته، به اتهام نقض آشکار قانون اساسی ترکیه تحت پیگرد قانونی است! و از آنجا که حمایت بی‌قید و شرط از «قانون شکنی» در کشورهای جهان سوم پایة اصلی سیاست‌های استعماری غرب را تشکیل می‌دهد، کمیسیون اروپا در کمال وقاحت به دادگاه قانون اساسی ترکیه هشدار داده که اگر طبق قوانین جاری این کشور، حزب اسلام‌گرایان از فعالیت محروم شود، «آزادی‌های‌مدنی و مردم‌سالاری» نقض خواهد شد!

بله این است چهرة «آزادی‌پرور» غرب! ماهیت واقعی حمایت‌های‌ غرب از آزادی و مردم‌سالاری در کشورهای جهان سوم، به ویژه در کشورهای منطقه دفاع از قانون‌شکنی است. ما ایرانیان نیز در آغاز ریاست جمهوری جیمی کارتر منفور حمایت غرب از آشوب‌های خیابانی را در کشورمان شاهد بودیم. و اما در پی دخالت‌های آشکار اروپا، به ویژه دولت انگلستان در ترکیه، رئیس دادگاه قانون اساسی این کشور صدور حکم در مورد حزب فاشیست‌های مسلمان را به تعویق انداخته! قرار بود روز 28 ژوئیه سالجاری دادگاه مذکور حکم خود را صادر کند، ولی به گزارش مهرنیوز، مورخ 27 ژوئیه، به نقل از روزنامة «حریت»، رئیس دادگاه قانون اساسی ترکیه، هاشم کیلیک، تأکید کرده که تاریخ قطعی صدور حکم برای حزب اردوغان مشخص نیست! ولی مشخص است که حاکمیت انگلستان همچنان بر ایجاد مرکز تولید سوخت هسته‌ای در ایران پافشاری می‌کند.

امروز، همزمان با اعدام سی‌نفر «ناشناس» در زندان اوین، نشست غیرمتعهدها هم در تهران افتتاح شد تا مشخص شود «عدم تعهد» حکومت اسلامی در واقع نسبت به رعایت حقوق انسان‌ها است! در آغاز این «نشست»، منوچهر متکی ضمن مهمل‌گوئی‌های رایج گورکن‌ها در باب «استقلال» حکومت اسلامی ادعا کرده که کشور ما چندین هزار سال «تاریخ» دارد! همانطورکه بارها و بارها در این وبلاگ تکرار کرده‌ایم، مخدوش کردن «تاریخ» از شیوه‌های شناخته شدة فاشیست‌هاست. اگر به «خبرهای» رسانه‌های حکومت اسلامی دقت کنیم خواهیم دید، این خبرها فاقد «زمان» و «مکان» است. و می‌دانیم که «تاریخ»، پویائی انسان در زمان و مکان مشخص تعریف شده! پس جای تعجب نیست که وزیر امورخارجة گورکن‌ها در سخنرانی افتتاحیة نشست غیرمتعهدها مدعی چندین هزار سال «تاریخ» برای کشور ایران شود. با این وجود آنچه از گزافه گوئی‌های متکی در مورد «تاریخ» ایران مضحک‌تر است، تأکید بر این دروغ بزرگ است که جنگ با عراق به «استقلال» و «آزادی ملی» ایران نیز منجر شده! می‌دانیم که وزارت امورخارجة ایران از دیرباز در واقع شاخه‌ای فرعی از وزارت امورخارجة ایالات متحد و شرکاء بوده،‌ در نتیجه طبیعی است که جنگ و تحریمی که به همراه سرکوب بر ما ملت تحمیل شد، و دامنة فقر را گسترش داد، از سوی اربابان حکومت اسلامی در ترادف با «استقلال» و «آزادی ملی» قرار گیرد. به زعم اینان استقلال و آزادی‌ «غیرملی» هم وجود دارد! ولی عجله نکنیم، هنوز به اوج مضحکة سخنرانی وزیر امورخارجة گورکن‌ها نرسیده‌ایم!

متکی در ادامة سخنان ابلهانة خود ادعا کرده حکومت گورکن‌ها سال‌هاست‌ که در راه آزادی به نبرد مشغول است! آنهم با بعضی گرایش‌ها! البته ما بخوبی می‌دانیم که حکومت اسلامی جمکران از بدو استقرار با برخورداری از پشتیبانی غرب با کدام گرایش‌ها در نبرد بوده! و فراموش نکرد‌ه‌ایم که سازمان جنایتکار ناتو این حکومت منفور را چگونه برای تجزیة ایران و استقرار طالبان در کل منطقه بر ما ملت تحمیل کرد. و شاهد بودیم که این «مهم»، با همکاری صمیمانة فاشیست‌های «چپ‌نما» یا همان «چپ‌الله» صورت گرفت، جماعتی که امثال قوچانی و پاسدار شریعتمداری می‌باید مرتباً بر «چپ» بودن‌شان تأکید کنند! این عمل ضدبشری وسیله‌ساز و نان‌دانی برای «مخلصان» فاشیسم بین‌الملل شد، و «چپ‌الله» در هر موقعیتی توانست با واژگون‌نمائی از خود «تصویر دلپذیر» ارائه دهد. از مطلب دورافتادیم بازگردیم به اوج واژگون‌نمائی در سخنان متکی.

وزیر امورخارجة گورکن‌ها ادعا کرده، «غیرمتعهدها» از ملل مستقل و آزادة جهان تشکیل شده! البته اگر امروز دمکراسی هند و کشور کوچک کوبا را از مجموعة غیرمتعهدها حذف کنیم، بجز نوکران آمریکا در این پناهگاه «آزادی» هیچ باقی نخواهد ماند. در هر حال بد نیست نگاهی به چکیدة سخنان حضرت متکی داشته باشیم:

« ایران به عنوان یک کشور باستانی با تمدن درخشان چند هزارساله، به اعتراف تاریخ همواره در راه [...] صلح، عدالت و پیشرفت بشریت گام برداشته [...] مرکز حقوق بشر و تنوع فرهنگی عدم تعهد در تهران فعالیت خود را آغاز کرده [...] کشور من در راه استقلال خود هزینه‌های زیادی پرداخته [...] هشت سال دفاع در برابر جنگ تحمیل شده [...] و تحمل سال‌ها تحریم اقتصادی از آن جمله‌ است[...] نتیجة این مقاومت دستیابی ملت ایران به استقلال و آزادی ملی بوده است [...] جمهوری اسلامی ایران [...] سال‌هاست که در خط مقدم نبرد با برخی گرایش‌های موجود [...] برای محدود ساختن آزادی‌ و استقلال قرار داشته [...] شاید جمعی که ما اکنون درآن به سر می‌بریم از جمله معدود پناهگاه‌های ملل مستقل و آزادة جهان باشد[...]»

منبع: حنازرچوبه، مورخ 27 ژوئیه سالجاری.

و اما آنچه از حلقوم وزیر امورخارجة جمکران بیرون پریده، در واقع بخش کوچکی از همان مذاکرات «پیتر ریکت» با وی است. «جناب» وزیر، بخش دیگر مطالبات حاکمیت انگلستان را در پنجمین گردهمائی مخاطبان شبکة جهانی جام جمکران مطرح کرده‌اند. متکی در این سخنرانی با تکیه بر این امر که «ما تضمینی برای دریافت سوخت هسته‌ای نداریم»، باز هم خواستار تولید سوخت هسته‌ای در ایران شده! البته می‌دانیم که حکومت‌گورکن‌ها اگر تجهیزات و فناوری‌های لازم را از غرب دریافت نکند، فقط زمانیکه آن «حضرت» از جمکران ظهور کنند قادر به غنی‌سازی خواهد شد!

گفتیم که فناوری تولید سوخت هسته‌ای و بازیافت زبالة آن در ایران وجود ندارد، و می‌دانیم که حتی کشور چین سوخت هسته‌ای خود را از خارج وارد می‌کند. از این گذشته، روسیه نمی‌پذیرد که آمریکا برای نوکران‌اش در مرزهای روسیه مرکز تولید سوخت هسته‌ای به راه اندازد. در نتیجه، باید جنجال پادوهای سازمان سیا در جمکران را زمینه سازی برای فراهم آوردن «تسهیلات» جهت ایجاد مرکز تولید سوخت هسته‌ای در کشور هند، و تحت نظارت آمریکا بدانیم. ایجاد چنین مرکزی به نظارت انحصاری روسیه بر تولید سوخت هسته‌ای ایران پایان خواهد داد. و از این نظر باید بگوئیم که ایجاد چنین مرکزی در هند به زیان ملت ایران نخواهد بود. ولی اشکال اینجاست که چنین طرحی در واقع تنش را در منطقه افزایش می‌دهد. و هدف حزب دمکرات‌ ایالات متحد در عمل نه «غنی‌سازی»، که گسترش تنش است. نیازی به توضیح نیست که اگر نوکران آنگلوساکسون‌ها در جمکران بر تولید سوخت هسته‌ای در ایران پافشاری کنند تنش‌ها به مراتب می‌تواند تشدید شود، و از سخنان متکی که در ایسنا، مورخ 27 ژوئیه 2008 منتشر شده چنین بر می‌آید:

«ما چگونه [...]اطمینان داشته باشیم که شما به ما سوخت می‌دهید؟ ما باید حتماً سوخت مطمئن داشته باشیم.»

بله منوچهر متکی «حتماً» باید «سوخت مطمئن» داشته باشد تا اربابان‌اش هم بتوانند یک حکومت اسلامی «مطمئن» داشته باشند. اتفاقاً «بی‌بی‌سی» هم این بخش از سخنان متکی را خیلی پسندیده! چون اربابان گورکن‌ها فقط با جنگ افروزی و گسترش دامنة جنگ خاطر جمع و «مطمئن» می‌شوند. امروز برژینسکی اعلام کرده، اگر مک‌کین رئیس جمهور شود، جنگ جهانی سوم به راه می‌افتد! ولی تا آنجا که ما به یاد داریم دارودستة برژینسکی با جنگ مخالفت ندارند، چون بدون جنگ، امثال برژینسکی از سق‌زدن بیگ‌مک‌های مهوع مک‌دونالد هم محروم خواهند شد. البته پادوی لهستانی‌الاصل سازمان سیا از این امر نیک آگاه است، و چنان از وقوع جنگ ذوق‌زده شده که در «سخنرانی‌اش» جنگ سوم جهانی را نیز از رخدادهای گذشته به شمار آورده! مهرنیوز مورخ 27 ژوئیه، به نقل از برژینسکی می‌نویسد:

«نقطه نظرات مک‌کین شبیه اظهاراتی بود که در زمان جنگ جهانی سوم به کار برده می‌شده است.»

بله می‌بینیم که در ذهن مشاور امنیت ملی جیمی‌کارتر جنگ سوم جهانی رخداده! ظاهراً برژینسکی خرفت شده و هذیان می‌گوید، چون در ادامة سخنان‌اش «ژوزف لیبرمن»، سناتور دمکرات را هم در جایگاه وزارت امورخارجة دولت جمهوریخواه مک‌کین قرار داده می‌گوید:

«اگر مک کین رئیس جمهور شود و جوزف لیبرمن وزیر خارجه [...] ما به سمت جنگ جهانی سوم حرکت خواهیم کرد.»

کاملاً صحیح است! بر اساس این «اظهارات» در ایالات متحد تشکیلات نظامی تصمیم گیرندة اصلی نیست! در آمریکا با «اگر» و «مگر» سیاست تعیین می‌شود! و جوزف لیبرمن مفلوک با تکیه بر همین «اگر» در سخنان برژینسکی، می‌آید و جنگ جهانی سوم به راه می‌اندازد. «مهرنیوز» هم موظف است این ترهات را به خورد مخاطبان بدهد، تا پس از آن بتواند «نگرانی» یک سناتور دمکرات به نام «دایان فاین‌ستاین» از تداوم حضور آمریکا در عراق را به حساب مخالفت دمکرات‌ها با اشغال نظامی عراق بگذارد. حال آنکه حزب دمکرات هرگز با تهاجم نظامی به عراق مخالف نبوده، و «مهرنیوز» با انتشار چنین ترهاتی نمی‌تواند برای حزب دمکرات آمریکا تأمین وجهه کند.

اگر برژینسکی خرفت شده، ما فراموشی نگرفته‌ایم! نیک آگاه‌ایم که حزب دمکرات آمریکا از حامیان اصلی فاشیسم مذهبی و پیرو سیاست «یک کشور، یک مذهب» و تجزیة ایران است و در هر حال تصمیمات نهائی در مورد آغاز و پایان جنگ بر عهدة چند نفر و یک حزب نیست. برخلاف پریشانگوئی برژینسکی، حتی اگر مک‌کین رئیس‌جمهور آیندة آمریکا باشد، و «حاج» جوزف لیبرمن دمکرات را هم به وزارت امورخارجة آمریکا بگمارد، پیامد آن فقط فروپاشی در داخل مرزهای ایالات متحد است، نه جنگ سوم جهانی! ولی از همه مهم‌تر اینکه در عرصة سیاست خواستن اصلاً توانستن نیست! هنوز دیگر طرف‌های مربوطه نسبت به تعیین محور «تبت، هند، ایران» واکنشی نشان نداده‌اند؛ چند روز دیگر موضع‌گیری‌های روشن‌تری را شاهد خواهیم بود.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

..