...
آنها که از ما میخواهند در «انتخابات» شرکت نکنیم! شاید پنداشتهاند که در حکومت جمکران «انتخابات» هم وجود دارد! در هر حال، ما در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده و نخواهیم کرد. و هر قدر ساواک منفور به آدمربائی و قتل عمد ادامه دهد، به خیابانها هم نخواهیم آمد، و به هممیهنان توصیه میکنیم که از درگیر شدن با سگهای زنجیری این حکومت پوشالی پرهیز کنند. پیشتر گفتیم که استعمار همزمان با گسترش سرکوب در ایران، میکوشد تا زمینة شورش فراهم آورد. در این راستا به جنجال رسانهای پیرامون آذر نفیسی اشاره کردیم، و گفتیم که چگونه همزمان با گسترش «زبان سرکوب»، زبانی که متعلق به حاکمیت است، «زبان شورش» نیز گسترش مییافت، تا «آزادی» را در ترادف با «شورش» قرار دهد. و اینکار به نوبة خود زمینه ساز گسترش «سرکوب» شود. ولی امروز میپردازیم به «زبان بردگی»، یا «اسلام ستائی»، در کلام «دو فاطمه»، که در دو سایت فارسی زبان انتشار یافته.
«زبان بردگی»، زبان فمینیستهای اسلامی است که در غرب مورد تشویق قرار میگیرد، تا نهایت امر به الگوئی اجتماعی در کشورمان تبدیل شود. در عمل، این وبلاگ، در پاسخ به خوانندهای نوشته میشود که در مورد «فمینیسم» خواستار توضیحاتی شده بود، امیدواریم این توضیحات، جهت روشن شدن چارچوب پدیدهای استعماری، به نام «فمینیسم دینی» کفایت کند.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، همزمان دو نوع سازماندهی و تشکیلات در غرب، با حمایت کلیساهای رنگارنگ چون قارچ شروع به رشد کرد: فمینیسم «دینی»، و نوعی فمینیسم که آنرا فقط میتوان «مبتذل» نامید! این دو «جنبش» کاذب در واقع جهت تحمیل الگویهائی خاص به زنان کشورهای جهان سوم به راه افتاده. واضح است، در کشورهائی که برابری حقوق زن و مرد از تعاریفی قانونی و مدنی برخوردار شده، وجود یا عدم وجود چنین سازمانهائی، کوچکترین اهمیتی نخواهد داشت. به طور مثال، در کشور فرانسه انواع گروههای غیردولتی فمینیست دینی با حمایت کامل دولت فرانسه، به ایجاد جنجال و هیاهو مشغولاند، ولی هدف اینان فقط جذب زنان مسلمان ساکن فرانسه است، تا در همگامی با منافع غرب، الگوهائی برای زنان، خصوصاً در کشورهای جهان سوم، چون ایران فراهم آورند. ولی در آمریکای شمالی نیز «دکان» فمینیستهای دینی بسیار پر رونق و داغ و گرم است، چرا که منافع استعمار غرب، به ویژه پس از انقلاب اکتبر 1917، و طی بحرانهای دهة 1930، با بنیادهای «دینی» پیوندی ناگسستنی یافته!
اگر به تاریخ سدة اخیر در ایران بنگریم، میبینیم که در سال 1921، و پس از کودتای کلنل آیرونساید در ایران، مدارس مختلط ایجاد شد، چرا که زمینة مطالبات مشروطه خواهان هنوز موجودیت اجتماعی خود را حفظ کرده بود، و از طرف دیگر، در مرزهای شمالی ایران نیز دولتی تشکیل شده بود که تساوی حقوق زن و مرد یکی از شعارهای اصلیاش به شمار میرفت. دولت کودتا بالاجبار الهامات اجتماعی را بازتاب داده بود. اما پس از توافق استعمار غرب با اتحادجماهیر شوروی، و رها شدن ایران در دست استعمار انگلستان، خصوصاً در دورة نخست وزیری محمد مصدق، مدارس مختلط دولتی «ممنوع» اعلام میشود. این رخداد، یکی از مهمترین پسرویهای فرهنگی در کشور ایران است. چرا که با وجود مدارس مختلط دولتی، تقسیم جامعه به دو قسمت زنانه و مردانه امکانپذیر نمیشد. و زمینة قدرت گیری روحانیت شیعه فراهم نمیآمد، و امروز نیز با فاجعهای به نام حکومت اسلامی روبرو نمیشدیم.
اما بازگردیم به جنبشهای فمینیست در غرب. همانطور که گفتیم در این جوامع، به دلیل وجود قوانین «لائیک»، زنان از تساوی حقوق اجتماعی با مردان برخورداراند، و البته آزاداند که خواهان این تساوی حقوق هم نباشند! بنابراین، در این جوامع، جنبشهای مضحکی که نام فمینیستهای دینی بر خود گذاردهاند، بیشتر کاربرد صادراتی پیدا میکنند. در ابتدا، جنبش فمینیستهای مسیحی ابراز موجودیت میکند، سپس ریزه خواران مسلمان در محافلغرب شروع به تقلید از آنان میکنند. و نهایت امر، نوبت به رسانههای غربی میرسد، که جهت ارائة «تصویر دلپذیر» از اسلام، به پروپاگاند برای فمینیستهای مسلمان مشغول شوند!
به عنوان نمونه، چند سال پیش، «بیبیسی» یک مستند مهوع و مفصل از دادگاههای خانواده در ایران تهیه کرده بود. تا با تکیه بر این برنامه به تماشاچی «تفهیم» کند که، زنان چگونه از حق خود دفاع میکنند، و قاضی دادگاه چه «نظر لطفی» به زنان دارد، و نهایتاً، زنان از چه حق و حقوقی گستردهای نیز برخوردارند! نیازی به توضیح نیست که بگوئیم، زنان بهرهمند از این حق و حقوق چشمگیر، مانند همسرانشان، همگی از طبقات فرودستی بودند که، در هر حال در حکومت اسلامی حق و حقوق زیادی ندارند! به زبان سادهتر، در مستند کذا، زنی که به ازدواج مجدد همسر خود اعتراض کند ندیدیم! یا زنی نشان داده نشد که، به طلاق خود اعتراض داشته باشد، و یا از خشونت همسر شاکی باشد! چرا؟ چون این حقوق در اسلام برای زنان پیشبینی نشده. در دین اسلام، مرد «حق» دارد همسر خود را طلاق بدهد، به همان سادگی که فردی کفش کهنهاش را به دور میاندازد. در دین اسلام، مرد «حق» دارد همسر خود را کتک بزند، و البته اگر زن اعتراض کند، مرد می تواند بگوید همسرش «تمکین» نمیکند! و بالاخره، در دین اسلام مرد «حق» دارد همسرش را در خانه محبوس کند، و یا مانع از مسافرت او شود. حال اگر برخی مردان چنین رفتاری ندارند، آیا منطقی است که همسرشان چند صد صفحه در باب «احترام اسلام به زن و حقوق زن» منتشر کند؟ بهترین نمونة این برخورد احمقانه و مهوع را در رفتار شیرین عبادی میبینیم.
شیرین عبادی، از نظر خانوادگی، در شرایطی قرار گرفته که میتواند از حیطة تحمیل قوانین توحش اسلامی خود را دور نگاه دارد، نه به این دلیل که اسلام به زنان احترام میگذارد، بلکه به این دلیل که همسر ایشان از حقوق حقه و «اسلامی» خود استفاده نمیکنند! ولی قوانین توحش حکومت اسلامی به همسر عبادی همة این حقوق را اعطا کرده. در نتیجه، شیرین عبادی با اسلام درگیری چندانی ندارد. اما اگر همسر ایشان همین فردا، و بر اساس قوانین اسلام، اقدام به ازدواج با سه زن دیگر کردند، و خروج ایشان را از خانه «ممنوع» اعلام نمودند، مسلماً واکنش خانم عبادی متفاوت خواهد بود. و بجای دمیدن در بوق «دموکراسی اسلامی»، به مسائل خود خواهند پرداخت. البته فکر نکنید عبادی در چنین «پروپاگاند» بیشرمانهای بر علیه حقوق زنان در ایران تنهاست. ابدا! انواع مختلف «عبادی» در غرب لانه کرده، و با حمایت آشکار و پنهان دولتها و محافل فاشیست غرب به «اسلامپرستی» مشغول شدهاند.
همانطور که گفتیم، رسانههای غرب در این میان نقش عمدهای بر عهده گرفتهاند. و رسانههای حکومت اسلامی نیز میمونوار به تقلید و ترجمة مطالب همین رسانههای غربی «اشتغال» دارند. به عنوان نمونه، چندی پیش در سایت «کانون زنان» که ترهات عیال حبیبالله پیمان را نیز منعکس میکند، ترجمة مطلبی در مورد یک زن مراکشی به نام «فاطمه مرنیسی» انتشار یافت. در این مطلب، حتی عکسی از «مرنیسی» نیز بدون حجاب، و با آرایش وجود داشت، تا بینندة شوت و پرت بپذیرد، «مرنیسی»، به تمام معنا یک زن «مدرن» است! «مرنیسی»، در این مطلب یک «پژوهشگر» معرفی شده بود. البته از همان پژوهشگرانی که باب دندان رسانههای اسلام پرست غرباند، و ادعا دارند که، حقوق زن در اسلام از حقوق زن در مسیحیت و یهودیت بیشتر است! همین کافی است که بدانیم «مرنیسی» را چه کسانی دست چین کردهاند، تا ضمن چرندبافی، به تبلیغات برای اسلام مشغول شود. نخست میباید قبول کنیم که ادیان ابراهیمی، به هیچ عنوان «حقوق مدنی» برای افراد، چه زن و چه مرد قائل نیستند؛ حقوق مدنی از «مدنیت» نوین انسانی برخاسته، نه از ادیان و رسم و رسوم صحرانشینان. در نتیجه کسی که با چنین «پیشفرضی» پای به میدان بحث میگذارد، مشخص است چه استنباطی از «حقوق» انسانی میتواند داشته باشد!
این پژوهشگر «نمونه»، اضافه میکند که، پیش از اسلام، اوضاع در مکه خیلی «بد» بود، و مردان با زنان خیلی بدرفتاری میکردند، ولی محمد «صلح و عدالت» برای مردم آورد! ظاهراً «مرنیسی»، از جنگهای محمد، و غارتهای آنحضرت بیاطلاع است! البته نمیخواهم وبلاگ را به مهملات این فرد اختصاص دهم، ولی بدون چند نقل قول نمیتوان «مرنیسی» را رها کرد. وی نه تنها در اسلام حقوق زنان را یافته، که احترام به حقوق غلامان را نیز مورد تأکید قرار میدهد! به عبارت دیگر، این پژوهشگر مراکشی که در رشتة جامعه شناسی گویا دکترا هم دارد، چنان از مرحله پرت است که نمیداند، تأکید بر حقوق زنان و غلامان، به معنای این است که اسلام تساوی حقوق زن و مرد را به رسمیت نمیشناسد، و از طرف دیگر، داشتن غلام و برده را هم مورد تائید قرار میدهد:
«محمد[...] غلامان را به عنوان یک انسان قابل احترام دانست و گفت نمیتوان نسبت به هیچ انسان دیگری از جمله زنان و سیاه پوستان تبعیض قائل شد.»
ولی مرنیسی میپذیرد که در اسلام، زنان از حقوق مساوی با مردان برخوردارند، چون میتوانند مانند مردان به مسجد بروند، و نماز بخوانند:
«چطور ممکن است زنان از نگاه اسلام و محمد جنس دوم باشند، وقتی که آنها میتوانند در مکان مقدسی همچون مکه و مسجد پا به پای مردان نماز بخوانند؟»
میبینیم که «مرنیسی» هم مانند دارودستة ابراهیم یزدی، اجازة نماز خواندن را بهترین نشانة دمکراسی در اسلام میداند. و معتقد است پس از مرگ محمد، مردان متعصب قوانین زن ستیز را به قوانین شرع اضافه کردهاند! اتفاقاً امروز سایت «مشارکتچیها»، از قول «حضرت» آیتالله توسلی نوشته بود، پس از مرگ محمد اسلام را تحریف کردند، و پس از مرگ خمینی، جنبة دمکراتیک حکومت اسلامی تحریف شد! بله، آیتالله کذا میپندارد که، «عصرطلائی» خمینی را فراموش کردهایم! میبینیم که چرندگوئی اسلام پرستان حد و مرزی نمیشناسد. البته در مورد امثال «مرنیسی»، باید یک نکتة مهم را هم متذکر شویم.
این حضرات را، مانند عبدالکریم سروش و علی شریعتی، از ناکجاآبادهای جهان سوم دستچین میکنند، و در رسانهها، آنان را در ردای «پژوهشگر»، «فیلسوف» و «روشنفکر» به مردم قالب میکنند، تا از زبانشان هر چه میخواهند به جوامع جهان سوم تزریق کنند. «مرنیسی»، در این مطلب، و در راه تبلیغ برای اسلام چنان به گزافهگوئی میافتد که، قبایل صحرانشین حجاز در 14 سده پیش را، با مردم اروپا و آمریکای امروز «مقایسه» میکند، و با تکیه بر حماقت مخاطب، و یا بلاهت و شیادی ذاتی خود میگوید:
«تبعیض [...] در کشورهای اروپائی و آمریکائی پر رنگ است. در حالی که در اسلام دوران محمد زنان حقوق مشابهی با مردان داشتند[...]»
این مهملات را کمتر کسی جرأت میکند در ایران به زبان آورد! یا بهتر بگوئیم کمتر کسی صحرای حجاز را در صدر اسلام، با اروپای هزارة سوم به قیاس کشیده. ولی در ایالات متحد، امروز فمینیستهای مسلمانی میتوان یافت که، به بهانة انتقاد از کتاب معروف «آذر نفیسی»، همان ترهات «مرنیسی» را برایمان تکرار کنند. و سایت «رادیو زمانه» هم آمادگی خود را جهت انتشار چنین ترهاتی آناً اعلام دارد. در روز 26 دیماه سالجاری، سایت رادیو زمانه، مطلبی در مورد شاهکار «فاطمه کشاورز»، در نقد «لولیتا خوانی» منتشر کرده، تا بدانیم «مرنیسیها» تنها نیستند.
پیشتر در مورد آذر نفیسی نوشتهایم. و گفتیم که، رسانههای غرب با تبلیغ برای «آذر نفیسی»، در واقع به تبلیغ برای «زبان شورش» میپردازند. و طبیعی است که جهت دو قطبی کردن فضای مطالبات زنان ایران، «زبان بردگی» در برابر «زبان شورش» قرار گیرد. زبان بردگی، همان زبان «عبادی»، مرنیسی و دیگر فمینیستهای دینی است، و امروز فردی به نام «فاطمه کشاورز» نیز به این گلة خوشبخت ملحق شده.
ولی فاطمه کشاورز در امر مقدس بردگی و مهمل بافی واقعاً سر آمد دیگران است. کشاورز، از جمله فلاسفهای است که همیشه از «جزء» به «کل» میرسند! سادهتر بگوئیم، از جمله «متفکرانی» است که جهت اثبات ترهاتش، همچون دکانداران بازار، مشت را نمونه خروار میداند! کشاورز ادعا کرده، وضع زنان در ایران هیچ بد نیست، و «نمونهاش» را هم شیرین عبادی معرفی کرده! در ادامة چنین سخنان مضحکی، کشاورز، فروغ فرخزاد را هم با «پارسیپور» در یک جبهه قرار میدهد. البته فروغ فرخزاد به عنوان پیشروترین شاعرة تاریخ ایران، نیازی به معرفی ندارد. ولی پارسیپور، واقعاً حکایت دیگری است!
پارسیپور از تبلیغاتچیهائی است که «صیغه» را هم بسیار مفید تشخیص داده، ورزشهای سنگین را هم برای زنان «مکروه» میخواند، چون معتقد است ماهیچههای قوی، هنگام زایمان ممکن است باعث خفگی نوزاد شود، و ... و این تحفة هزارة سوم به خود اجازه داده بود که صادق هدایت را «نژادپرست» بخواند! و به دلیل نبوغ سرشار در زمینة ادب و هنر «پارسی»، تقدیر شایانی هم از ایشان گویا به عمل آمده. البته شغل اصلی پارسی پور، گسترش «زبان ابتذال» از طریق نقل خاطرات «فرضی» است. در هرحال فاطمة کشاورز، گوسفند نمونة گله بندگان، پارسی پور را به عنوان «روشنفکر» در کنار فروغ فرخزاد قرار میدهد. پیش از ادامة مطلب لازم است این مهم مشخص شود که شخصاً فروغ فرخزاد را به عنوان یک شاعر پیشرو میشناسم، و بجز سرودههایش، هیچ اثر دیگری از فروغ فرخزاد در دست ندارم. این مختصر گفته شد تا روشن شود سرودههای فرخزاد را مانند خود او در چارچوب ایدئولوژیک به زنجیر نمیکشیم. حال بازگردیم به فاطمه کشاورز.
این روزها که دمیدن در شیپور عرفان «مدروز» شده، همه جهت اثبات این امر که اسلام «نسبیت» را به رسمیت میشناسد، سری به «حکایت پیل» در مثنوی میزنند! خانم کشاورز هم، به عنوان یکی از پیروان «مدروز»، به فیل کذا اشاره فرمودهاند. چرا که به پیروی از موج اسلام پرستی در غرب، ایشان سعی دارند چهرة دلپذیری از این دین ارائه دهند. البته این مهم بدون توسل به آذر نفیسی گویا امکانپذیر نمیشده! چون همانطور که گفتیم، «زبان شورش»، «زبان بردگی» میطلبد و بالعکس. در نتیجه، فردی به نام فاطمه کشاورز، هنگامی که میخواهد به ستایش از اسلام بپردازد، به ناچار نیازمند اثر «جنجالی» آذر نفیسی نیز میشود! چون در واقع هر دو به کار «پروپاگاند»، در یک مسیر واحد مشغولاند! اولی چهرة خشن از اسلام ارائه میدهد، تا زمینه برای بلبلزبانیهای دومی باز شود، و بگوید، اسلام این نیست که شما میگوئید، و همة مسلمانان هم بد نیستند! و خلاصه، فضا آکنده از اسلام خواهد شد. چه دنیای زیبائی است، این دنیای اسلام پرستان! گویا جز اسلام و مسلمان در ایران هیچ وجود ندارد! اسلام «بد» از دید نفیسى، و اسلام «خوب» از دید کشاورز! به این میگویند دیالوگ توحشها.
آذرجان میگوید حکومت اسلامی «بد» است، فاطمه خانم میگویند، «نه»، اسلام دین رحمت و مهربانی است، این «حکومت اسلامی» بد است! آذرجان میگوید فمینیسم اسلامی اختراع حکومت اسلامی است، فاطی میگوید، نه، این برداشت توهین آمیز است! چون به این ترتیب هویت فاطی کشاورز، به عنوان فمینیست اسلامی را حذف میکند! و دکتر فاطمه کشاورز، بر اساس منطق آن یکی فاطمه، به این نتیجه رسیدهاند که اسلام با فمینیسم در تضاد نیست! حتماً چون زنان هم مانند مردان حق نماز خواندن دارند! و در این میان، کسی هم حق ندارد بگوید، فمینیسم اسلامی اختراع اربابان غربی حکومت اسلامی است.
فاطمه کشاورز پس از اثبات «علمی» این امر که فمینیسم و اسلام در تضاد نیستند، به تکرار طوطیوار مهملات رسانههای غرب مشغول میشود، تا نتیجه بگیرد، در حکومت اسلامی هم همه «بد» نیستند!
البته پیشتر این موضوع، توسط رسانههای تفنگفروشان غرب به ویژه رسانههای فرانسه و انگلیس مطرح شده بود که، در این حکومت «میانه رو» هم وجود دارد! و خانم کشاورز کمی دیر رسیدهاند! چون امروز، دیگر همه میدانند کدام محافل به دمیدن در تنور اسلام «خوب» و «دوستداشتنی» مشغولاند. شاید فاطمه کشاورز از این موضوع بیاطلاع باشد، چون پس از پرداختن به اسلام، فمینیسم و حکومت اسلامی، سری هم به عرصة هنر میزنند، و هنرمندان حکومتی «سکولار» کشف میکنند: سیمین بهبهانی، تهمینه میلانی، و بالاخره مخملباف! بله، این «شخصیتها»، از نظر ایشان، نشاندهندة رشد فرهنگی ایراناند! البته، این از همان رشدهاست که فقط در سایة سرکوب یک حاکمیت «فاشیستی ـ استعماری» ظهور میکند! فاطمه کشاورز، که به خرطوم فیل در حکایت مثنوی آویزان شده، میفرماید:
«هنگام آن رسیده که این حکایت را [حکایت پیل در تاریکی] در عصر جدید بازخوانی کنیم و به یکی از بزرگترین چالشهای زمان [...] یعنی دیدن انسانیت یکدیگر و اینکه شمعها کجاست بپردازیم.»
اتفاقاً ما هم به امثال فاطمه کشاورز توصیه میکنیم حکایت مثنوی را از «نو» بخواند، تا متوجه شود، جهت «دیدن» انسانیت دیگران، لازم است ابتدا تعریف مشخصی از انسانیت مورد نظر خود ارائه دهیم. نیازی به «شمع» هم نیست! کسی که ادعا میکند فمینیسم، تضادی با اسلام ندارد، با نورافکن هم قادر به دیدن انسانیت نخواهد شد. چرا که دین اسلام کذا، اصولاً موجودیت انسان را، در مفهوم معاصر کلمه، به رسمیت نمیشناسد.