شنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۶

فیل و فمینیسم!
...

آن‌ها که از ما می‌خواهند در «انتخابات» شرکت نکنیم! شاید ‌پنداشته‌اند که در حکومت جمکران «انتخابات» هم وجود دارد! در هر حال، ما در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده و نخواهیم کرد. و هر قدر ساواک منفور به آدم‌ربائی و قتل عمد ادامه دهد، به خیابان‌ها هم نخواهیم آمد، و به هم‌میهنان توصیه می‌کنیم که از درگیر شدن با سگ‌های زنجیری این حکومت پوشالی پرهیز کنند. پیشتر گفتیم که استعمار همزمان با گسترش سرکوب در ایران، می‌کوشد تا زمینة شورش فراهم آورد. در این راستا به جنجال رسانه‌ای پیرامون آذر نفیسی اشاره کردیم، و گفتیم که چگونه همزمان با گسترش «زبان سرکوب»، زبانی که متعلق به حاکمیت است، «زبان شورش» نیز گسترش می‌یافت، تا «آزادی» را در ترادف با «شورش» قرار دهد. و اینکار به نوبة خود زمینه ساز گسترش «سرکوب» شود. ولی امروز می‌پردازیم به «زبان بردگی»، یا «اسلام ستائی»، در کلام «دو فاطمه»، که در دو سایت فارسی زبان انتشار یافته‌.

«زبان بردگی»، زبان فمینیست‌های اسلامی است که در غرب مورد تشویق قرار می‌گیرد، تا نهایت امر به الگوئی اجتماعی در کشورمان تبدیل شود. در عمل، این وبلاگ، در پاسخ به خواننده‌ای نوشته می‌شود که در مورد «فمینیسم» خواستار توضیحاتی شده بود، امیدواریم این توضیحات، جهت روشن شدن چارچوب پدیده‌ای استعماری، به نام «فمینیسم دینی» کفایت کند.

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، همزمان دو نوع سازماندهی و تشکیلات در غرب، با حمایت کلیسا‌های رنگارنگ چون قارچ شروع به رشد کرد: فمینیسم «دینی»، و نوعی فمینیسم که آنرا فقط می‌توان «مبتذل» نامید! این دو «جنبش» کاذب در واقع جهت تحمیل الگوی‌هائی خاص به زنان کشورهای جهان سوم به راه افتاده. واضح است، در کشورهائی که برابری حقوق زن و مرد از تعاریفی قانونی و مدنی برخوردار شده، وجود یا عدم وجود چنین سازمان‌هائی، کوچک‌ترین اهمیتی نخواهد داشت. به طور مثال، در کشور فرانسه انواع گروه‌های غیردولتی فمینیست دینی با حمایت کامل دولت فرانسه، به ایجاد جنجال و هیاهو مشغول‌اند، ولی هدف اینان فقط جذب زنان مسلمان ساکن فرانسه است، تا در همگامی با منافع غرب، الگوهائی برای زنان، خصوصاً در کشورهای جهان سوم، چون ایران فراهم آورند. ولی در آمریکای شمالی نیز «دکان» فمینیست‌های دینی بسیار پر رونق و داغ و گرم است، چرا که منافع استعمار غرب، به ویژه پس از انقلاب اکتبر 1917، و طی بحران‌های دهة 1930، با بنیادهای «دینی» پیوندی ناگسستنی یافته!

اگر به تاریخ سدة اخیر در ایران بنگریم، می‌بینیم که در سال 1921، و پس از کودتای کلنل آیرون‌ساید در ایران، مدارس مختلط ایجاد شد، چرا که زمینة مطالبات مشروطه خواهان هنوز موجودیت اجتماعی خود را حفظ کرده بود، و از طرف دیگر، در مرزهای شمالی ایران نیز دولتی تشکیل شده بود که تساوی حقوق زن و مرد یکی از شعارهای اصلی‌اش به شمار می‌رفت. دولت کودتا بالاجبار الهامات اجتماعی را بازتاب داده بود. اما پس از توافق استعمار غرب با اتحادجماهیر شوروی، و رها شدن ایران در دست استعمار انگلستان، خصوصاً در دورة نخست وزیری محمد مصدق، مدارس مختلط دولتی «ممنوع» اعلام می‌شود. این رخداد، یکی از مهم‌ترین پس‌روی‌های فرهنگی در کشور ایران است. چرا که با وجود مدارس مختلط دولتی، تقسیم جامعه به دو قسمت زنانه و مردانه امکانپذیر نمی‌شد. و زمینة قدرت گیری روحانیت شیعه فراهم نمی‌آمد، و امروز نیز با فاجعه‌ای به نام حکومت اسلامی روبرو نمی‌شدیم.

اما بازگردیم به جنبش‌های فمینیست در غرب. همانطور که گفتیم در این جوامع، به دلیل وجود قوانین «لائیک»، زنان از تساوی حقوق اجتماعی با مردان برخورداراند، و البته آزاداند که خواهان این تساوی حقوق هم نباشند! بنابراین، در این جوامع، جنبش‌های مضحکی که نام فمینیست‌های دینی بر خود گذارده‌اند، بیشتر کاربرد صادراتی پیدا می‌کنند. در ابتدا، جنبش فمینیست‌های مسیحی ابراز موجودیت می‌کند، سپس ریزه خواران مسلمان در محافل‌غرب شروع به تقلید از آنان می‌کنند. و نهایت امر، نوبت به رسانه‌های غربی می‌رسد، که جهت ارائة «تصویر دلپذیر» از اسلام، به پروپاگاند برای فمینیست‌های مسلمان مشغول شوند!

به عنوان نمونه، چند سال پیش، «بی‌بی‌سی» یک مستند مهوع و مفصل از دادگاه‌های خانواده در ایران تهیه کرده بود. تا با تکیه بر این برنامه به تماشاچی «تفهیم» کند که، زنان چگونه از حق خود دفاع می‌کنند، و قاضی دادگاه چه «نظر لطفی» به زنان دارد، و نهایتاً، زنان از چه حق و حقوقی گسترده‌ای نیز برخوردارند! نیازی به توضیح نیست که بگوئیم، زنان بهره‌مند از این حق و حقوق چشمگیر، مانند همسرانشان، همگی از طبقات فرودستی بودند که، در هر حال در حکومت اسلامی حق و حقوق زیادی ندارند! به زبان ساده‌تر، در مستند کذا، زنی که به ازدواج مجدد همسر خود اعتراض کند ندیدیم! یا زنی نشان داده نشد که، به طلاق خود اعتراض داشته باشد، و یا از خشونت همسر شاکی باشد! چرا؟ چون این حقوق در اسلام برای زنان پیش‌بینی نشده. در دین اسلام، مرد «حق» دارد همسر خود را طلاق بدهد، به همان سادگی که فردی کفش کهنه‌ا‌ش را به دور می‌اندازد. در دین اسلام، مرد «حق» دارد همسر خود را کتک بزند، و البته اگر زن اعتراض کند، مرد می تواند بگوید همسرش «تمکین» نمی‌کند! و بالاخره، در دین اسلام مرد «حق» دارد همسرش را در خانه محبوس کند، و یا مانع از مسافرت او شود. حال اگر برخی مردان چنین رفتاری ندارند، آیا منطقی است که همسرشان چند صد صفحه در باب «احترام اسلام به زن و حقوق زن» منتشر کند؟ بهترین نمونة این برخورد احمقانه و مهوع را در رفتار شیرین عبادی می‌بینیم.

شیرین عبادی، از نظر خانوادگی، در شرایطی قرار گرفته که می‌تواند از حیطة تحمیل قوانین توحش اسلامی خود را دور نگاه دارد، نه به این دلیل که اسلام به زنان احترام می‌گذارد، بلکه به این دلیل که همسر ایشان از حقوق حقه و «اسلامی» خود استفاده نمی‌کنند! ولی قوانین توحش حکومت اسلامی به همسر عبادی همة این حقوق را اعطا کرده. در نتیجه، شیرین عبادی با اسلام درگیری چندانی ندارد. اما اگر همسر ایشان همین فردا، و بر اساس قوانین اسلام، اقدام به ازدواج با سه زن دیگر کردند، و خروج ایشان را از خانه «ممنوع» اعلام نمودند، مسلماً واکنش خانم عبادی متفاوت خواهد بود. و بجای دمیدن در بوق «دموکراسی اسلامی»، به مسائل خود خواهند پرداخت. البته فکر نکنید عبادی در چنین «پروپاگاند» بیشرمانه‌ای بر علیه حقوق زنان در ایران تنهاست. ابدا! انواع مختلف «عبادی» در غرب لانه کرده، و با حمایت آشکار و پنهان دولت‌ها و محافل فاشیست غرب به «اسلام‌پرستی» مشغول‌ شده‌اند.

همانطور که گفتیم، رسانه‌های غرب در این میان نقش عمده‌ای بر عهده گرفته‌اند. و رسانه‌های حکومت اسلامی نیز میمون‌وار به تقلید و ترجمة مطالب همین رسانه‌های غربی‌ «اشتغال» دارند. به عنوان نمونه، چندی پیش در سایت «کانون زنان» که ترهات عیال حبیب‌الله پیمان را نیز منعکس می‌کند، ترجمة ‌مطلبی در مورد یک زن مراکشی به‌ نام «فاطمه مرنیسی» انتشار یافت. در این مطلب، حتی عکسی از «مرنیسی» نیز بدون حجاب، و با آرایش وجود داشت، تا بینندة شوت و پرت بپذیرد،‌ «مرنیسی»، به تمام معنا یک زن «مدرن» است! «مرنیسی»، در این مطلب یک «پژوهشگر» معرفی شده بود. البته از همان پژوهشگرانی که باب دندان رسانه‌های اسلام پرست غرب‌اند، و ادعا دارند که، حقوق زن در اسلام از حقوق زن در مسیحیت و یهودیت بیشتر است! همین کافی است که بدانیم «مرنیسی» را چه کسانی دست چین کرده‌اند، تا ضمن چرندبافی، به تبلیغات برای اسلام مشغول شود. نخست می‌باید قبول کنیم که ادیان ابراهیمی، به هیچ عنوان «حقوق مدنی» برای افراد، چه زن و چه مرد قائل نیستند؛ حقوق مدنی از «مدنیت» نوین انسانی برخاسته، نه از ادیان و رسم و رسوم صحرانشینان. در نتیجه کسی که با چنین «پیش‌فرضی‌» پای به میدان بحث می‌گذارد، مشخص است چه استنباطی از «حقوق» انسانی می‌تواند داشته باشد!

این پژوهشگر «نمونه»، اضافه می‌کند که، پیش از اسلام، اوضاع در مکه خیلی «بد» بود، و مردان با زنان خیلی بدرفتاری می‌کردند، ولی محمد «صلح و عدالت» برای مردم آورد! ظاهراً «مرنیسی»، از جنگ‌های محمد، و غارت‌های آنحضرت بی‌اطلاع است! البته نمی‌خواهم وبلاگ را به مهملات این فرد اختصاص دهم، ولی بدون چند نقل قول نمی‌توان «مرنیسی» را رها کرد. وی نه تنها در اسلام حقوق زنان را یافته، که احترام به حقوق غلامان را نیز مورد تأکید قرار می‌دهد! به عبارت دیگر، این پژوهشگر مراکشی که در رشتة جامعه شناسی گویا دکترا هم دارد، چنان از مرحله پرت است که نمی‌داند، تأکید بر حقوق زنان و غلامان، به معنای این است که اسلام تساوی حقوق زن و مرد را به رسمیت نمی‌شناسد، و از طرف دیگر، داشتن غلام و برده را هم مورد تائید قرار می‌دهد:

«محمد[...] غلامان را به عنوان یک انسان قابل احترام دانست و گفت نمی‌توان نسبت به هیچ انسان دیگری از جمله زنان و سیاه پوستان تبعیض قائل شد.»


ولی مرنیسی می‌پذیرد که در اسلام، زنان از حقوق مساوی با مردان برخوردارند، چون می‌توانند مانند مردان به مسجد بروند، و نماز بخوانند:

«چطور ممکن است زنان از نگاه اسلام و محمد جنس دوم باشند، وقتی که آنها می‌توانند در مکان مقدسی همچون مکه و مسجد پا به پای مردان نماز بخوانند؟»

می‌بینیم که «مرنیسی» هم مانند دارودستة ابراهیم یزدی، اجازة نماز خواندن را بهترین نشانة دمکراسی در اسلام می‌داند. و معتقد است پس از مرگ محمد، مردان متعصب قوانین زن ستیز را به قوانین شرع اضافه کرده‌اند! اتفاقاً امروز سایت «مشارکت‌چی‌ها»، از قول «حضرت» آیت‌الله توسلی نوشته بود، ‌پس از مرگ محمد اسلام را تحریف کردند، و پس از مرگ خمینی، جنبة دمکراتیک حکومت اسلامی تحریف شد! بله، آیت‌الله کذا می‌پندارد که، «عصرطلائی» خمینی را فراموش کرده‌ایم! می‌بینیم که چرندگوئی اسلام پرستان حد و مرزی نمی‌شناسد. البته در مورد امثال «مرنیسی»، باید یک نکتة مهم را هم متذکر شویم.

این حضرات را، مانند عبدالکریم سروش و علی شریعتی، از ناکجاآبادهای جهان سوم دستچین می‌کنند، و در رسانه‌ها، آنان را در ردای «پژوهشگر»، «فیلسوف» و «روشنفکر» به مردم قالب می‌کنند، تا از زبان‌شان هر چه می‌خواهند به جوامع جهان سوم تزریق ‌کنند. «مرنیسی»، در این مطلب، و در راه تبلیغ برای اسلام چنان به گزافه‌گوئی می‌افتد که، قبایل صحرانشین حجاز در 14 سده پیش را، با مردم اروپا و آمریکای امروز «مقایسه» می‌کند، و با تکیه بر حماقت مخاطب، و یا بلاهت و شیادی ذاتی خود می‌گوید:

«تبعیض [...] در کشورهای اروپائی و آمریکائی پر رنگ است. در حالی که در اسلام دوران محمد زنان حقوق مشابهی با مردان داشتند[...]»

این مهملات را کمتر کسی جرأت می‌کند در ایران به زبان آورد! یا بهتر بگوئیم کمتر کسی صحرای حجاز را در صدر اسلام، با اروپای هزارة سوم به قیاس کشیده. ولی در ایالات متحد، امروز فمینیست‌های مسلمانی می‌توان یافت که، به بهانة انتقاد از کتاب معروف «آذر نفیسی»، همان ترهات «مرنیسی» را برایمان تکرار کنند. و سایت «رادیو زمانه» هم آمادگی خود را جهت انتشار چنین ترهاتی آناً اعلام دارد. در روز 26 دیماه سالجاری، سایت رادیو زمانه، مطلبی در مورد شاهکار «فاطمه کشاورز»، در نقد «لولیتا خوانی» منتشر کرده، تا بدانیم «مرنیسی‌ها» تنها نیستند.

پیشتر در مورد آذر نفیسی نوشته‌‌ایم. و گفتیم که، رسانه‌های غرب با تبلیغ برای «آذر نفیسی»، در واقع به تبلیغ برای «زبان شورش» می‌پردازند. و طبیعی است که جهت دو قطبی کردن فضای مطالبات زنان ایران، «زبان بردگی» در برابر «زبان شورش» قرار گیرد. زبان بردگی، همان زبان «عبادی»، مرنیسی و دیگر فمینیست‌های دینی است، و امروز فردی به نام «فاطمه کشاورز» نیز به این گلة خوشبخت ملحق شده.

ولی فاطمه کشاورز در امر مقدس بردگی و مهمل بافی واقعاً سر آمد دیگران است. کشاورز، از جمله فلاسفه‌ای است که همیشه از «جزء» به «کل» می‌رسند! سادهتر بگوئیم، از جمله «متفکرانی» است که جهت اثبات ترهاتش، همچون دکان‌داران بازار، مشت را نمونه خروار می‌‌داند! کشاورز ادعا کرده، وضع زنان در ایران هیچ بد نیست، و «نمونه‌اش» را هم شیرین عبادی معرفی کرده! در ادامة چنین سخنان مضحکی، کشاورز، فروغ فرخزاد را هم با «پارسی‌پور» در یک جبهه قرار می‌دهد. البته فروغ فرخزاد به عنوان پیشروترین شاعرة تاریخ ایران، نیازی به معرفی ندارد. ولی پارسی‌پور، واقعاً حکایت دیگری است!

پارسی‌پور از تبلیغات‌چی‌هائی است که «صیغه» را هم بسیار مفید تشخیص داده، ورزش‌های سنگین را هم برای زنان «مکروه» می‌خواند، چون معتقد است ماهیچه‌های قوی، هنگام زایمان ممکن است باعث خفگی نوزاد شود، و ... و این تحفة هزارة سوم به خود اجازه داده بود که صادق هدایت را «نژادپرست» بخواند! و به دلیل نبوغ سرشار در زمینة ادب و هنر «پارسی»، تقدیر شایانی هم از ایشان گویا به عمل آمده. البته شغل اصلی پارسی پور، گسترش «زبان ابتذال» از طریق نقل خاطرات «فرضی» است. در هرحال فاطمة کشاورز، گوسفند نمونة گله بندگان، پارسی پور را به عنوان «روشنفکر» در کنار فروغ فرخزاد قرار می‌دهد. پیش از ادامة مطلب لازم است این مهم مشخص شود که شخصاً فروغ فرخزاد را به عنوان یک شاعر پیشرو می‌شناسم، و بجز سروده‌هایش، هیچ اثر دیگری از فروغ فرخزاد در دست ندارم. این مختصر گفته شد تا روشن شود سروده‌های فرخزاد را مانند خود او در چارچوب ایدئولوژیک به زنجیر نمی‌کشیم. حال بازگردیم به فاطمه کشاورز.

این روزها که دمیدن در شیپور عرفان «مدروز» شده، همه جهت اثبات این امر که اسلام «نسبیت» را به رسمیت می‌شناسد، سری به «حکایت پیل» در مثنوی می‌زنند! خانم کشاورز هم، به عنوان یکی از پیروان «مدروز»،‌ به فیل کذا اشاره فرموده‌اند. چرا که به پیروی از موج اسلام پرستی در غرب، ایشان سعی دارند چهرة دلپذیری از این دین ارائه دهند. البته این مهم بدون توسل به آذر نفیسی گویا امکانپذیر نمی‌شده! چون همانطور که گفتیم، «زبان شورش»، «زبان بردگی» می‌طلبد و بالعکس. در نتیجه، فردی به نام فاطمه کشاورز،‌ هنگامی که می‌خواهد به ستایش از اسلام بپردازد، به‌ ناچار نیازمند اثر «جنجالی» آذر نفیسی نیز می‌شود! چون در واقع هر دو به کار «پروپاگاند»، در یک مسیر واحد مشغول‌اند! اولی چهرة خشن از اسلام ارائه می‌دهد، تا زمینه برای بلبل‌زبانی‌های دومی باز شود، و بگوید، اسلام این نیست که شما می‌گوئید، و همة مسلمانان هم بد نیستند! و خلاصه، فضا آکنده از اسلام خواهد شد. چه دنیای زیبائی است، این دنیای اسلام پرستان! گویا جز اسلام و مسلمان در ایران هیچ وجود ندارد! اسلام «بد» از دید نفیسى، و اسلام «خوب» از دید کشاورز! به این می‌گویند دیالوگ توحش‌ها.

آذرجان می‌گوید حکومت اسلامی «بد» است، فاطمه خانم می‌گویند، «نه»، اسلام دین رحمت و مهربانی است، این «حکومت اسلامی» بد است! آذرجان می‌گوید فمینیسم اسلامی اختراع حکومت اسلامی است، فاطی می‌گوید، ‌ نه، این برداشت توهین آمیز است! چون به این ترتیب هویت فاطی کشاورز، به عنوان فمینیست اسلامی را حذف می‌کند! و دکتر فاطمه کشاورز، بر اساس منطق آن یکی فاطمه، به این نتیجه رسیده‌اند که اسلام با فمینیسم در تضاد نیست! حتماً چون زنان هم مانند مردان حق نماز خواندن دارند! و در این میان، ‌ کسی هم حق ندارد بگوید، فمینیسم اسلامی اختراع اربابان غربی حکومت اسلامی است.

فاطمه کشاورز پس از اثبات «علمی» این امر که فمینیسم و اسلام در تضاد نیستند، به تکرار طوطی‌وار مهملات رسانه‌های غرب مشغول می‌شود، تا نتیجه بگیرد، در حکومت اسلامی هم همه «بد» نیستند!

البته پیشتر این موضوع، توسط رسانه‌های تفنگ‌فروشان غرب به ویژه رسانه‌های فرانسه و انگلیس مطرح شده بود که، در این حکومت «میانه رو» هم وجود دارد! و خانم کشاورز کمی دیر رسیده‌اند! چون امروز، دیگر همه می‌دانند کدام محافل به دمیدن در تنور اسلام «خوب» و «دوست‌داشتنی» مشغول‌اند. شاید فاطمه کشاورز از این موضوع بی‌اطلاع باشد، چون پس از پرداختن به اسلام، فمینیسم و حکومت اسلامی، سری هم به عرصة هنر می‌زنند، و هنرمندان حکومتی «سکولار» کشف می‌کنند: سیمین بهبهانی، تهمینه میلانی، و بالاخره مخملباف! بله، این «شخصیت‌ها»، از نظر ایشان، نشاندهندة رشد فرهنگی ایران‌اند! البته، این از همان رشدهاست که فقط در سایة سرکوب یک حاکمیت «فاشیستی ـ استعماری» ظهور می‌کند! فاطمه کشاورز، که به خرطوم فیل در حکایت مثنوی آویزان شده، می‌فرماید:

«هنگام آن رسیده که این حکایت را [حکایت پیل در تاریکی] در عصر جدید بازخوانی کنیم و به یکی از بزرگترین چالش‌های زمان [...] یعنی دیدن انسانیت یکدیگر و اینکه شمع‌ها کجاست بپردازیم.»


اتفاقاً ما هم به امثال فاطمه کشاورز توصیه می‌کنیم حکایت مثنوی را از «نو» بخواند، تا متوجه شود، جهت «دیدن» انسانیت دیگران، لازم است ابتدا تعریف مشخصی از انسانیت مورد نظر خود ارائه دهیم. نیازی به «شمع» هم نیست! کسی که ادعا می‌کند فمینیسم، تضادی با اسلام ندارد، با نورافکن هم قادر به دیدن انسانیت نخواهد شد. چرا که دین اسلام کذا، اصولاً موجودیت انسان را، در مفهوم معاصر کلمه، به رسمیت نمی‌شناسد.


جمعه، دی ۲۸، ۱۳۸۶


دین و نفت!
...

دیروز شبکة الجزیره یک مصاحبه با پرزیدنت مهرورزی ترتیب داده بود. البته تنها تصویری که از این مصاحبه مشاهده کردیم، چهرة عبوس و پشمالوی «پرزیدنت‌مان» بود! ایشان که دیگر در سوگ حسین اشک نمی‌ریختند، آن دستمال جگری رنگ کذا را هم از چشم راستشان برداشته بودند! یک پیراهن مشکی، همرنگ ریش مبارک بر تن داشتند، و یک کت کرم رنگ نیز رویش پوشیده بودند، پارچة کت از آن پارچه‌ها بود که مثل پرده و رومبلی از خودش نقش و نگار دارد! ولی آنچه در این تصویر به نظر عجیب می‌آمد، این بود که پرزیدنت مهرورزی خیلی چهارشانه و رشید به نظر می‌رسیدند! تو گوئی سر پرزیدنت را به تن رضازاده یا کلنل چاوز پیوند زده بودند! هر چند به قول مش قاسم از این «انگلیسای چش چپ» همه کار بر می‌آید، ولی چون دیر وقت بود، با مشاهدة سینة ستبر پرزیدنت، فکر کردم حتماً دچار توهم شده‌ام، یا اینکه عینک مادر بزرگ را اشتباهی به چشمم زده‌ام. ولی نه! عینک خودم بود. از جای برخاستم و به صفحة تلویزیون نزدیک‌تر شدم. درست دیده بودم، یک پرزیدنت چهارشانه با کت بژ بر صندلی جلوس کرده بود. فقط پهنای شانه‌های ریاست جمهور «محبوب»، از درازای‌شان بیشتر شده بود! فکر کردم شاید به دلایل ایمنی جلیقة ضدگلوله برتن کرده‌اند، بعد به یاد آوردم که همة ‌مقامات، از جمله همین نیکولا سرکوزی خودمان،‌ یکی از این جلیقه‌ها برتن‌شان است، هیچکدام حجم‌شان زیاد نمی‌شود. در همین گیرودار، یک نفر از پرزیدنت سئوالی ‌کرد و ایشان هم پاسخ دادند. البته ما نمی‌شنیدیم ایشان به فارسی چه می‌گویند، صدای عجیبی با لهجة رحیم‌صفوی، پاسخ‌های‌شان را که از پیش تهیه شده بود، به زبان انگلیسی روخوانی می‌کرد! حتماً این لهجة «اصیل» را مخصوصاً گذاشته بودند که، «اصالت» حکومت ناب محمدی خدشه‌دار نشود. در نتیجه، برای فرار از دست «اصالت» کذا، صدای تلویزیون را بستم، و به تصویر پرزیدنت «خیره» ماندم. پس از مدتی تعمق در مسائل دیروز، به یاد آوردم که اسرائیل یک موشک بالیستیک آزمایش کرده، و شاید سردار نجار، وزیر دفاع غافلگیر شده، و با استفاده از پرده‌های وزارتخانة مربوطه، و با «شعار بسیجی»، یک دست کت و شلوار ضدموشک هم برای «پرزیدنت‌مان» دوخته. پس از کشف «حقیقت»، به حقانیت بیانات علی خامنه‌ای پی بردم که می‌گوید، «تحریم‌ها باعث پیشرفت ما در همة زمینه‌ها می‌شود». بله! آفتاب آمد دلیل آفتاب، سردار نجار، وزیر دفاع، با «شعار بسیجی»، خیاطی هم می‌کند. داشتم از بهت و حیرت به در می‌آمدم، که ناگهان یک قواره پارچه سپید، خرامان از کنار پرزیدنت گذشتند. ظاهراً مجری برنامه بودند. لباس‌شان که زنانه بود، و حجاب‌شان هم «کامل»، ولی نمی‌دانم زن بود، یا مرد! شاید هم در این ایام محرم، روح امام حسین بود که ناغافل از برابر دوربین گذشت! چون داستان کربلا هنوز به پایان نرسیده!

گفتیم که امام حسین پس از اینکه متوجه شد راه فرار ندارد، مثل حزب‌الهی‌های خودمان شروع کرد به شعار دادن و گزافه‌گوئی! و گفت، من از مرگ نمی‌ترسم، عزت و شرف بالاتر از زندگی است، جنگ نعمت الهی است، و خلاصه «راه قدس هم از کربلا می‌گذرد». آنقدر شعار داد که، وقت نماز صبح رسید، در نتیجه شروع کرد به نماز خواندن. حر و سپاهیانش هم پشت سر او به نماز ایستادند.

بله، این صحنه کمی به تابلوهای سالوادور دالی، نقاش سورئالیست اسپانیائی، شباهت پیدا می‌کند. حتماً اصلاح‌طلبان از آن تحت عنوان «سورئالیسم دینی» یاد خواهند کرد! ولی در هر حال اگر «حر» قصد دستگیری حسین را داشت که دیگر پشت سرش نماز نمی‌خواند! و «راوی» هم اینبار با ما هم عقیده است:

«عجبا آنان نماز را با امام به جماعت می‌گزارند! اگر او را در نماز به مقتدائی پذیرفته‌اند پس دیگر چه داعیه‌ای بر جای می‌ماند؟»

واقعا! این جماعت که چون یک گلة خوب و سر به راه، پشت سر بز گله ردیف شده، و به درگاه خداوند سجده می‌کنند، چه اختلافی با هم داشتند؟ عقل سلیم به ما می‌گوید که هیچ اختلافی در کار نبوده، چون کل قضیه فقط «داستان» است. ولی «راوی»، در اینجا دیگر با ما هم عقیده نیست! چون هدف از سر هم کردن این چل‌تکة بی‌قواره، پیوند دادن «بی‌بی‌گوزک‌های» کربلا به همان شعار استعماری است، که جهت مقابله با جنبش مشروطیت، از سوی کارخانه رجاله پروری به مدرس «وحی» شده بود: «سیاست ما عین دیانت ماست!»

پیشتر در این مورد مفصلاً توضیح داده‌ایم، و گفتیم، سیاست بر پویائی «واقعیت انسانی» تکیه دارد، و دیانت بر ایستائی «حقیقت‌الهی». در نتیجه، مترادف دانستن این دو مفهوم متضاد ـ «پویائی» و «ایستائی» ـ اگر ناشی از عدم آگاهی نباشد، مسلماً نشانة شیادی و مردمفریبی خواهد بود. و «روای» کذا هم برای القاء چنین ادعائی، گوز و شقیقه را آناً به هم پیوند داده، با «مشاهدة» نماز جماعت کذا می‌گوید، اشتباه نکنید، جدائی دین از سیاست آنزمان هم مطرح بوده! و خلاصه اگر دین از سیاست جدا باشد، «کفر» حاکم خواهد شد! بله! «راوی» کاملاً حق دارد! اگر دین از سیاست جدا باشد، دستاربندان سهمی از«قدرت» نخواهند برد، و نفوذ استعمار کاهش می‌یابد. بی‌جهت نیست که ارتش جنایتکار ناتو در سال 1357 در کشورمان کودتا کرد، و بی‌جهت نیست که ارتش ناتو، افغانستان و عراق را امروز اشغال کرده! همة این جنایات برای این صورت پذیرفته که دین از سیاست جدا نباشد، و استعمار غرب بتواند ثروت‌های منطقه را با تکیه بر «مردم‌سالاری‌های دینی» حسابی چپاول کند. بله، حسین هم چون خودش «دین» بود، به «سیاست» چسبید، و جز شخص خود، کسی را سزاوار حکومت ندید!

اصلاً حسن «دین» در همین است! از آنجا که دین بر ابهام الهی تکیه دارد و هیچ چارچوب مشخصی ندارد، در نتیجه هر کسی می‌تواند خواسته‌های خود یا اربابان‌اش را در چارچوب ابهامات «دینی» قرار داده، و مخالف‌اش را «کافر» بخواند. ظاهرا حسین هم به همین نتیجه رسیده بود، که اگر حاکم وقت را در تقابل با «دین» معرفی کند، مردم را به دور خود جمع خواهد کرد. البته آنروزها، آیرون‌ساید و هویزر نبودند، ولی قدرت طلبی و سلطه طلبی از غرب وارد نشده! محمد هم با توسل به حربة «دین»، کم قتل و غارت نکرد. بگذریم! «راوی»، پس از صدور این «حکم الهی» که سده‌هاست در کشورمان از حمایت استعمار برخوردار است، یک حکم الهی دیگر هم «صادر» می‌کند، و می‌گوید، «مردم» اصولاً طرفدار حکومت دینی هستند:

«اگر کسی بینگارد که جدائی دین از سیاست تفکری است خاص این عصر، در اشتباه است. بیاید و ببیند[ ] مردم فطرتا پیشوایان دین را به حکومت می‌پذیرند و حق هم این است[...]»

بله، و چقدر عجیب است که این «مردم»، اگر پیشوایان دین را به حکومت نپذیرند، ارتش ناتو آنقدر پدرشان را در می‌آورد، که همگی از «راه حسین» پیروی کنند! چون اتفاقاً سازمان ناتو هم از جمله پیروان «راه حق» است. و خلاصه، ناوگان آمریکا، نه برای غارت نفت، که برای حفظ «مکتب شهادت» در خلیج فارس لنگر انداخته. پایگاه فرانسه در امارات هم جهت تقویت «پویندگان راه حسین»، در آینده «احداث» خواهد شد. باری پس از اینکه حر و سپاهیانش با حسین نماز جماعت به جای آوردند، «امام عاشق» متوجه می‌شود که گویا جنگی در کار نیست، و کسی هم کاری به کارش ندارد! در نتیجه، به سخنرانی برای سپاهیان حر مشغول می‌شود، و در ضمن از خودش تعریف و تمجید هم می‌کند:

«اکنون من از هر کس دیگر شایسته‌ترم.»

حسین پس از خودستائی به یاد می‌آورد که با اقتباس از کتیبة کوروش کبیر می‌تواند خود را بهتر معرفی کند، ‌پس می‌گوید :

«منم حسین [...]»

در ادامة این سخنان، حسین که دچار عقدة خود بزرگ بینی است، خطاب به سپاهیان حر می‌گوید، من بهترین الگوی شما هستم، و باید از من پیروی کنید. و اگر از من پیروی نکنید باید پیامد عهد شکستن خود را بپذیرید! و انسان متحیر می‌ماند که حسین آیا دیوانه شده، یا کسی که این حکایت را سر هم کرده از عقل بی‌بهره است؟! چون تا آنجا که به یاد داریم، حسین با قوم قبیله‌اش که حدود هفتاد تن می‌شوند در برابر سپاه یزید قرار دارد، و سپاه یزید نه تنها با حسین بیعت نکرده که مأموریت دارد او را به نزد خلیفه ببرد. ولی حسین ظاهراً به دلیل گرما زدگی حال و احوالی ندارد، چرا که، پس از دشنام به خلیفه، به لعن و نفرین سپاهیان حر هم می‌پردازد، و می‌گوید، امیدوارم از شر شما راحت شوم! بله، این است عاقبت نماز خواندن پشت سر حسین! فحش می‌خورید، بعد هم شما را به پیروی از خودش فرا می‌خواند، و ارث پدرش را هم طلبکار می‌شود.

پس از این سخنرانی «شیوا»، کاروان حسین به راه خود ادامه می‌دهد، تا می‌رسد به منزلگاه «قصر بنی مقاتل» و اواخر شب در آنجا مشک‌ها را آب می‌کنند، و راه می افتند که ناگهان فریاد «انالله و انا علیه راجعون» امام حسین چرت کاروانیان را پاره می‌کند.

علی اکبر خود را به موکب پدر می‌رساند و معلوم می‌شود امام حسین مانند دیگر شیعی‌مسلکان خواب‌نما شده‌اند. و به یاد داریم که شیخ احمد خاتمی هم گفته بودند، خواب امام و پیغمبر مو لای درزش نمی‌رود. بله، امام حسین در خواب مبارک‌شان سواری را مشاهده فرموده بودند، ‌ که سخنانی گفته بود، و شست امام حسین بلافاصله خبردار شده بود که، خداوند خبر مرگ‌شان را منتشر کرده:

«سواری بر من ظاهر شد که می‌گفت: این قوم می‌روند و مرگ نیز با آنان همراهی می‌کند. دانستم این خبر مرگ ماست که می‌دهند.»

بله سوار کذا هم مانند فلاسفة جمکران «غیب» گفته بود! مرگ، با هر موجود زنده‌ای همراه است و این امر به قوم و قبیله حسین اختصاص ندارد. ولی خوب آنوقت‌ها هنوز بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، عبدالکریم سروش را استخراج نکرده بود، تا ادعا کند، «مدرنیته» با «برق» آمد و بنابراین با «سنت» در تضاد قرار می‌گیرد! آنوقت‌ها هنوز ادیسون «برق» را از «دین عقلانی» استخراج نکرده بود، و گورکن‌ها با شرکت «ادیسون» قرارداد نبسته بودند، که با روسیه به رقابت اقتصادی برخیزند. در نتیجه، وقتی امام حسین سوار کذا را در خواب می‌بیند، و این سخنان را از زبان وی می‌شنود، برق از چشمان مبارک‌شان می‌پرد، و شروع می‌کنند به فریاد زدن. تا علی‌اکبر بیاید، و وقتی می‌فهمد خداوند تبارک و تعالی خبر مرگ صادر کرده، به پدر بزرگوار خود می‌گوید، ما که بر حق هستیم، پس نباید از مرگ بهراسیم.

بله، عبارت دلنشین «ما بر حق هستیم»، همان است که، «سلطنت ودیعه‌ای است الهی، که از پدر به پسر و از استعمار به نوکر» به ارث می‌رسد. و همانطور که می‌بینیم، این «ودیعه» از محمد به حسین، و از حسین به علی‌اکبر و از علی‌اکبر هم به گورکن ها به ارث رسیده. در هر حال حسین پس از شنیدن سخنان علی‌اکبر در حق او دعای خیر کرده، می‌گوید:

«خداوند تو را از فرزندی جزائی [پاداشی] عطا کند، که هیچ‌ فرزندی را از جانب پدر عطا نکرده باشد.»

و نخستین کسی که در جنگ کشته می‌شود، همین علی‌اکبر است و آخرین نفری که جان می‌بازد، حسین است. این است پیام استعماری عاشورا: شتافتن به سوی مرگ!

ابراهیم لطف‌اللهی، دانشجوی دانشگاه پیام نور سنندج، روز 16 دیماه سال‌جاری، پس از خروج از جلسه امتحان توسط لباس شخصی‌ها دستگیر شد. و 9 روز بعد، خبر خودکشی ابراهیم لطف‌اللهی در زندان انتشار یافت. سازمان امنیت منفور جمکران، همچنان به آدم‌ربائی و قتل ادامه می‌دهد تا رسانه‌های استعمار، جهت سازمان دادن براندازی از طریق قصه‌های کربلا به تبلیغ برای شورش و مرگ‌پرستی بپردازند.

به گزارش حنا زرچوبه، مورخ 27 دیماه سالجاری، شبکه تلویزیونی الجزیرة قطر، پنجشنبه شب با دکتر محمود احمدی نژاد گفتگو کرد. این همان گفتگوئی است که، احمدی نژاد در آن کت شلوار ضدموشک پوشیده بودند. و افتخار شنیدنش به زبان انگلیسی را نیافتیم. احمدی نژاد در آغاز این گفتگو چنین می‌فرمایند:

«امام حسین[...] با ایمان و آگاهی محکم خود بر علیه ستم و فساد و تجاوز علیه حقوق‌بشر[...] قیام کرد.[...] حسین [...] کوشید از تمامی حقوق بشر و حقوق ملت‌ها[...] حمایت کند[...]»

و البته چون هیچکس «حمایت» آنحضرت را نخواسته بود، بلافاصله شر ایشان از سر مردم کم شد. آنروزها، دین‌پرستان استعمارگر، وجود نداشتند. ولی پس از 14 سده، سازمان ناتو که سه دهه پیش با توسل به «نهضت» پر نان و آب «عاشورا»، یک براندازی در ایران سازمان داد، و امروز کل منطقه را به مرداب فاشیسم مذهبی تبدیل کرده، باز هم با توسل به همان ابزار پوسیدة جنگ سرد بیشرمانه به تبلیغ مرگ پرستی مشغول شده، تا مرداب کذا را هر چه بیشتر گسترش دهد. به اربابان شبکة الجزیره، که هم‌صدا با «عزاداران حسینی» به قمه‌زنی رسانه‌ای پرداخته‌اند، باید همان بگوئیم که ایرج میرزای دوست داشتنی‌ما به سینه زنان می‌گوید:

زن ق... چه می‌کشی خودت را
دیگر نشود حسین زنده


پنجشنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۶

پیل و پکن!
...

قابل توجه اصلاح‌طلبان حرفه‌ای! بدون اصلاح قانون اساسی، هیچ اصلاحات ریشه‌ای نمی‌تواند در ایران صورت پذیرد. قانون اساسی حاکم بر ایران، قانونی است «خدا محور»، که ملت ایران را در گونه‌گونگی‌های فرهنگی، قومی و زبانی‌اش، به مشتی «شیعی مسلک» خشک‌فکر تقلیل داده! و حکومت برخاسته از چنین قانون اساسی، ولایت مطلقة فقیه را هم بر ملت ایران حاکم کرده. جهت «اصلاح» امور شاید بهتر باشد در ابتدا، قانون اساسی کشور «انسان محور» شود، تا بتوان از حقوق انسان‌ها در آن اصولاً سخن به میان آورد. به عنوان نمونه، به رسمیت شناختن گرایشات مذهبی کلیة ایرانیان، ایجاد مدارس مختلط دولتی، و امکان تدریس زبان‌ها و گویش‌های دیگر‌ اقوام ایرانی، در مناطق سکونت‌شان، در کنار زبان فارسی، می‌تواند ضامن این امر باشد که، بالاخره، خدواند بخشندة مهربان، قانون اساسی ما ملت را رها کند، و جای خود را به «ملت ایران» بسپارد. باشد که نهایتاً، «حق انسان‌ها» بجای «حقوق خداوند» قرار گیرد، و در زمینة سیاست خارجی نیز، «نبرد» نمایشی و بازاری با اسرائیل پایان یابد، تا دولت اسرائیل، مانند هر دولت دیگری که سازمان ملل موجودیت‌اش را به رسمیت شناخته، از سوی دولت ایران به رسمیت شناخته شود. در وبلاگ‌های بعدی بیشتر به این مسائل خواهیم پرداخت. فعلاً به دلیل اشک‌های «جانگداز» پرزیدنت مهرورزی در سوگ حسین، ناچاریم حق و حقوق مردم ایران را، هر چند لحظه‌ای، به دست فراموش بسپاریم. البته، «ژنرال» احمدی نژاد هم حقوق ملت ایران را فعلاً به طور کلی «فراموش» کرده‌اند، و امروز شاهدیم که ایرانیان در بسیاری از نقاط مملکت از سرما یخ می‌زنند، چون دولت «مستقل» جمکران، نوکری در بارگاه گاوچران‌ها را با تخت سلیمان هم حاضر نیست عوض ‌کند!

دیروز سایت‌های حکومتی یک عکس دلفریب و «فتان»، از پرزیدنت مهروزی در مسجد ارگ انتشار داده بودند که، پرزیدنت‌ «محبوب‌مان» را در حال گریه و زاری برای امام حسین‌شان نشان می‌داد! در قصه‌های شیعیان به ما گفته‌اند که، امام کذا برای شهادت آمده بودند، به آرزوی‌شان هم رسیدند! ولی بعد اضافه می‌کردند که ایشان، پس از اینکه دیدند هوا پس است، قصد مراجعت کردند، ولی راه بر ایشان و قوم و قبیله‌شان بستند، چون آنحضرت با کمال پرروئی جهت غصب حاکمیت مشروع قدم رنجه فرموده بودند! معلوم نیست زمانیکه حاکمیتی نا‌مشروع مانند حکومت گورکن‌ها حاضر نیست در برابر مطالبات مردم یک قدم «عقب» بنشیند، چگونه در تبلیغات‌اش ما مردم را «بمباران» می‌کند که یک حاکمیت مشروع، آنهم در عهد دقیانوس، به خاطر چشم و ابروی حسین که نمی‌دانیم وجود خارجی داشته یا نه می‌بایست کنار برود؟ در هر حال واقعیت تاریخی «حسین» اهمیت چندانی ندارد، مهم این است که پرزیدنت مهرورزی، تا چند روز پیش گویا «قرار» بوده، با قایق موتوری پاسدارها در تنگة هرمز یک جنگ تمام عیار با آمریکا و بر ضد ما ملت به راه بیاندازند، عملی که خوشبختانه موفق به انجامش نشدند! و در حال حاضر که، در برابر چشمان شهلای‌ ایشان ده‌ها ایرانی از سرما یخ می‌زنند، همچون رهبر فرزانه، و دیگر گورکن‌های سفاک جمکران، اصلاً خم به ابرو نمی‌آورند، و حتی برای حفظ ظاهر، یک ابراز تأسف نمایشی و رادیو تلویزیونی هم نمی‌کنند! چنین «پرزیدنت» عدالت پروری، دیروز در مسجد ارگ روی مبل یله دادند، و بر شکست برنامة «جنگ» نمایشی در تنگة هرمز، یا جهت بزرگداشت «جانفشانی‌های» حسین فرضی، «گوله، گوله» اشک ‌ریختند! جالب این بود که، فرستادة مخصوص‌‌شان، سعید جلیلی هم همزمان برای پابوس «جان نگرو پونته» به پکن شرفیاب شده بود، تا بلکه رخصتی شود، و تحریم‌ها را بر ما ملت تداوم بخشند، و به این ترتیب، علی خامنه‌ای و شرکاء بتوانند باز هم «در همة زمینه‌ها»، همانطور که دوست دارند «پیشرفت» کنند!

فراموش نکنیم که، اعمال «سیاست انسداد»، اساس سیاست استعماری است. پیشتر گفتیم که ایالات متحد اعمال سیاست انسداد را پس از شکست در ویتنام، و از سال 1976 آغاز کرد. ویژگی این سیاست، حاکم کردن «آشوب»، گسترش سرکوب داخلی، فراهم آوردن زمینة تحریم اقتصادی، و انزوای دیپلماتیک در عرصة بین‌المللی است، که در بهترین حالت ممکن می‌تواند به جنگ نیز بیانجامد! همان شرایطی که طی سه دهه بر کشور ما تحمیل شده. و به یاد داریم که حکومت گورکن‌ها در این اواخر، چگونه از طریق گروگانگیری ملوانان بریتانیائی، سعی در «بازتولید» بحران گروگانگیری توسط دانشجونمایان، درآبانماه 1358 داشت. ولی همانطور که دیدیم موفق نشد، چرا که، جنگ سرد به پایان رسیده، و استفاده از ابزار «جنگ سرد» کارآئی خود را از دست داده. ولی گویا دانشجونمایان هنوز متوجه این مهم نشده‌اند، و پس از سال‌ها «نبرد بی‌امان با آمریکا»، اینک در پی نبرد بی‌امان با ترکمنستان‌اند. البته در واقع دعوای آمریکا با کشور روسیه است که به هزینة ما ملت به راه افتاده. بهانه هم، در ظاهر قطع گاز است، و مثلاً همدردی با کسانی که در سرمای اخیر صدمه دیده‌اند، و افراد فامیل خود را از دست داده‌اند! ولی، غم و غصة نامرئی حکومت‌چی‌های جمکران در برابر این فاجعه به صراحت نشان می‌دهد که، دعوا بیشتر جهت ایجاد بحران در روابط ایران با همسایگان‌اش، در شمال و در منطقة خلیج فارس به راه افتاده.

بله، امروز درسایت «اطلاعات نت» مطلبی از «تبریزنیوز» منتشر شده بود که در آن، «شهروندان» و دانشجویان و «غیره»، به دلیل قطع گاز از ترکمنستان، خواستار قطع رابطه ایران با ترکمنستان، و اخراج سفیر این کشور شده بودند. این «جماعت» در ضمن همدردی با مردم ترکیه، همزمان خواستار استعفای وزیر نفت، و اخراج مدیرکل شرکت گاز ملی ایران هم شده‌اند! به گزارش تبریزنیوز:

«شهروندان، دانشجویان، کارشناسان و خانواده‌های متوفیان اخیر در مناطق آذری نشین ایران خواهان تعلیق روابط دیپلماتیک با کشور ترکمنستان و اخراج سفیر این کشور از ایران شده‌ و منتظر استعفای وزیر نفت و حکم اخراج مدیرکل شرکت ملی گاز ایران می‌باشند.»

اینکه بعضی‌ها در مناطق آذری «شهروند» یافته‌اند، باعث بسی خوشوقتی است! ولی به اطلاع یابندگان محترم می‌رسانیم که به احتمال زیاد «اشتباه» کرده‌اند! در حکومت اسلامی «شهروند» نداریم، «امت» و «رعیت» داریم. چرا که اگر در ایران «شهروند» وجود ‌داشت، این «شهروندان» محترم مسلماً از محدودة حق و حقوق خود نیز آگاه بودند،‌ و می‌دانستند که روابط خارجی یک کشور را، «شهروندان» و دانشجویان در «خیابان» تنظیم نمی‌کنند! ‌بلکه دولت آن ‌کشور از طریق وزارت امورخارجه این «روابط» را سازماندهی می‌کند. البته شهروندان کذا، به اخراج سفیر ترکمنستان اکتفا ننموده، فرموده‌اند، روسیه و اقمارش مانند شیوخ عرب قابل اطمینان نیستند! خلاصه بگوئیم بعضی‌ها صابون مفصلی جهت ایجاد بحران در شمال و جنوب کشورمان بر شکم مبارک‌شان مالید‌ه‌ا‌ند! آتش بیاران‌ معرکة این «شورشیان» نیز، صد البته خود گورکن‌ها، و همکاران صدیق‌شان هستند.

بحران در شمال با روسیه، و پیرامون «سهم 50 درصدی ما از خزر» به راه افتاده، و با شیخک‌های کازینونشین نیز، پیرامون تغییر نام «خلیج فارس» و مالکیت سه جزیرة کذا جیغ و فریاد به راه می‌افتد. جنجالی که هفته‌ای یک یا دو بار در رادیو تلویزیون حکومتی بازتاب می‌یابد، تا ضمن پخش سرود «ای ایران»، احساسات دروغین و میهن‌پرستانة بعضی ایرانی‌نمایان آناً به جوش آمده، برای‌مان بیانیه صادر کنند! و به این ترتیب، سیاست خارجی کشور را هم در همین بیانیه‌ها به ملت گوشزد کنند! به یاد داریم که، چندروز پیش، یکی از اعضای قوم و قبیلة موسی صدر منفور، به دلیل ناپدید شدن ایشان در کشور لیبی، ایجاد رابطة سیاسی بین ایران و لیبی را برای ایرانیان «ممنوع» اعلام کردند! و چندی پیش، ابراهیم یزدی، شخصاً خواهان «50 درصد از خزر» شد، تا منافع استراتژیک مورد نظر سناتور «ریچارد لوگار»،‌ که در وبلاگ «هم خلیج، هم خزر» به آن اشاره کردیم، دست نخورده باقی بماند. اتفاقاً «شورای امنیت ملی جمکران» نیز، تلاش خود را بر همین سیاست استعماری متمرکز کرده.

گفتیم که دلیل حضور جرج بوش در کشورهای خلیج فارس، ابراز تمایل آمریکا جهت حضور در منطقة خزر بوده. دلیل هیاهو پیرامون «تهدید» ناوگان جنگی آمریکا، توسط بلم‌ شکسته‌های «برادران» سپاه نیز همین بود و بس! حکومت‌های حاشیة خلیج فارس، از جمله جمکران، همگی دست نشاندة عموسام‌اند، و جاروجنجال پیرامون تهدیدهای کذا صرفاً جهت تقویت حکومت گورکن‌ها و تهدید روسیه صورت پذیرفت. و چقدر عجیب است که سفر اعضای «شورای عالی امنیت ملی» جمکران به خارج از ایران، همیشه در تقارن کامل با سفر بعضی شخصیت‌های خارجی قرار می‌گیرد! به عنوان نمونه، وقتی لاریجانی برای «گردش» به مصر رفته بود، ناغافل اهودباراک و نیکولا سرکوزی هم رفتند به مصر! البته فکر بد نکنید، مشاور رهبر فرزانه برای «ملاقات» با اینان به مصر نرفته بود، جهت پابوس «شرفیاب» شده بود! و به همچنین است در مورد سفر اخیر سعید جلیلی به چین. از قضای روزگار، «جان نگروپونته»، معاون وزارت امور خارجه یانکی‌ها و ‌متخصص امور «دموکراسی»، به ویژه در عراق، پاکستان و افغانستان در چین تشریف دارند! و اینجا هم به دل‌تان بد نیاورید. جلیلی حتی نیم نگاهی به «نگروپونته» نخواهد انداخت، و هر چه نگروپونته التماس کند، در دل سنگ «دکتر» جلیلی تأثیری نخواهد گذاشت. «جلیلی» به چین رفته، تا راهی برای تداوم بحران هسته‌ای بیابد. راه تداوم بحران این است که ایالات متحد بر تعلیق غنی‌سازی مرتب «اصرار» کند، و گورکن‌ها هم بر تداوم آن! البته در چارچوب مقررات پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای، کشور ایران از حق غنی‌سازی اورانیوم برخوردار است. ولی اگر ابزار غنی‌سازی را نتواند از کشورهای غربی وارد کند، قادر به غنی‌سازی هم نخواهد بود. در نتیجه، اگر هدف اصلی آمریکا جلوگیری از غنی‌سازی توسط ایران باشد، ایالات متحد و شرکای‌اش در اروپا می‌توانند از فروش دستگاه‌های لازم به گورکن‌ها خودداری کنند. قضیه نیز بدون دخالت شورای امنیت فیصله خواهد یافت. ولی این شیوه یک نقطه ضعف دارد، در آن منفعتی برای اعضای سازمان جنایتکار ناتو پیش‌بینی نشده!

اینان در هماهنگی کامل با حکومت ملایان، از یکسو تحریم‌های اقتصادی را بر ما مردم تحمیل می‌کنند تا با فروش کالاهای تحریم شده به چند برابر قیمت، زمینة گسترش «بازارسیاه» فراهم آورند، و از سوی دیگر حکومت رمالان را به صورت یک خطر بالقوه به جهانیان معرفی کرده، جهت مقابله با این «جنگاوران» به کشورهای منطقه اسلحه می‌فروشند. زمانیکه افکار عمومی بر ضد این حکومت بسیج شد، گزینة جنگ نیز مهیا خواهد بود. همان کاری که با حکومت صدام حسین کردند. هنگامی که صدام حسین در جنگ با ایران از سلاح شیمیائی استفاده کرد، هم گاوچران‌ها، و هم دولت جنتلمن‌های انگلیسی خفقان گرفته بودند. و هنگامی که در ماه مارس 1988، صدام حسین کردهای عراق را در شهر حلبچه بمباران شیمیائی کرد، باز هم سکوت بر دمکراسی‌های صادر کنندة سلاح حاکم بود. در کتاب «در باب پروپاگاند»، نوام چامسکی در مصاحبه با «دیوید بارسامیان» می‌گوید:

«5 روز پس از اینکه حکومت ایران ناچار به پذیرش آتش بس شد، صدام حسین باز هم از سلاح شیمیائی استفاده کرد، و این اقدام وحشیانه، مورد حمایت ایالات متحد و انگلستان قرار گرفت. ولی همین دولت‌ها، چند سال بعد جهت توجیه تهاجم نظامی به عراق می‌گفتند، باید صدام حسین را از میان برداشت، چون عمل وحشیانه‌ای انجام داده، و بر ضد غیرنظامیان کرد عراقی از سلاح شیمیائی استفاده کرده [...] ایالات متحد و انگلستان می‌گفتند، صدام حسین دست به جنایت فجیعی زده، ولی از عبارت،‌ ارتکاب به جنایت فجیع، سه واژة اساسی، با پشتیبانی ما، حذف شده بود!»

در همین کتاب، بارسامیان، با اشاره به حکایت «اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل»، که در دفتر سوم مثنوی نقل شده‌، می‌گوید، «مردم در مقابل جنجال رسانه‌ای، مانند همان کسانی بودند که در روایت صوفی، فیل را در تاریکی لمس می‌کردند.» ولی می‌باید اضافه کنیم که، هر چند ما هم نمی‌توانیم بر مسائل جهان احاطه داشته باشیم، ولی قادریم یک اصل اساسی را چشم بسته شناسائی کنیم: تحریم‌ها بر علیه ملت ایران، فقط در راستای تقویت حکومت دست‌نشاندة استعمار غرب تداوم می‌یابد.



چهارشنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۶

هم خلیج، هم خزر!
...

دست سازمان‌های نیکوکار و خیرخواه بشریت، در حمایت از حکومت اسلامی، یکی پس از دیگری رو می‌شود. این سازمان‌ها بدون کوچک‌ترین اشاره‌ای به قانون اساسی متحجر حکومت اسلامی که احکام توحش دینی از آن منبعث می‌شود، از این حکومت «عاجزانه» تقاضا می‌کنند که، بعضی احکام، از قبیل سنگسار را به مورد اجرا نگذارد! و امروز، سازمان عفو بین‌الملل هم به نوبة خود، خواستار «عدم اجرای حکم سنگسار» شده! به عبارت دیگر، پیام سازمان‌های کذا به حکومت جمکران این است که لزومی ندارد احکام دینی مانند سنگسار یا قطع دست و پا را «لغو» کنید، کافی است از اجرای این احکام خودداری کنید! به زبان ساده‌تر، سازمان‌های کذا، وجود این قوانین را به زیر سئوال نمی‌برند، تا مبادا از قدرت سرکوب حکومت اسلامی ذره‌ای کاسته شود. چرا که از قبل موجودیت همین احکام وحشیانه، می‌توان مردم را تشویق به قانون‌شکنی، و تظاهرات غیرمجاز کرد، و سپس، از قانون‌شکنان «حمایت» به عمل آورد. پیشتر گفتیم که یکی از مهمترین ابزار استعمار، حمایت از سرکوب، جهت تبدیل قانون‌شکنی به «ارزش» است. چرا که، از این‌طریق می‌توان شورش‌ و هرج‌ومرج را در ترادف با «آزادی» قرار داد. همچنانکه 29 سال پیش، با همین ترفند، سازمان سیا، دارودستة مهدی بازرگان را بر مسند قدرت نشاند.

29 سال پیش، جهت تأمین منافع غرب در منطقه، حکومت ایران سرنگون شد، تا ایالات متحد و شرکای‌اش در غرب، با برنامه‌ریزی جهت تجزیة ایران، اتحادجماهیر شوروی را نیز در مرزهای جنوبی‌اش، با یک منطقة تحت نفوذ تروریست‌های اسلامی به محاصره در آورند. امروز اگر چه تجزیة ایران تحقق نیافته، و اتحادجماهیر شوروی نیز وجود خارجی ندارد، ایالات متحد و شرکای‌اش از سیاست ستیزه با روسیه هنوز دست برنداشته‌اند. ولی اینبار، مسائل ایدئولوژیک دیگر «بهانه» نیست؛ پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی، یانکی‌ها هیچگونه مخالفتی با ایدئولوژی ندارند. ایدئولوژی حاکم، «اسلامی» است، و ساخته و پرداخته دست استعمار. اینبار جنگ آمریکا با روسیه، اقتصادی شده، و بهای این جنگ را نیز، همچون بهای «جهاد» سازمان سیا با اتحاد جماهیر شوروی سابق، کشورهای منطقه، و به ویژه ما ایرانیان می‌پردازیم! به طور مثال، حکومت اسلامی وظیفه دارد جهت شکستن بهای گاز صادراتی روسیه، منابع گاز ایران را به تاراج شرکت‌های اروپائی و آسیائی بدهد. کلیة‌ قراردادهائی که حکومت جمکران جهت صدور گاز ایران با شرکت‌های غربی منعقد کرده، فقط جهت شکستن بهای گاز صادراتی روسیه به اروپای غربی بوده. حکومت رمالان، پس از حمایت مالی و نظامی از طالبان، و همکاری با اشغالگران جنایتکار در عراق و افغانستان، اینک مستقیماً به رویاروئی اقتصادی با روسیه، به نفع غرب مشغول شده. و در این گیرودار، جرج بوش، جهت بازارگرمی برای رمالان تهران، زبان به تهدید هم می‌گشاید! ولی اگر تهدیدات ظاهراً خلیج‌فارس را هدف گرفته، مشکل اصلی یانکی‌ها نه در خلیج فارس، که در دریای خزر قرار دارد. و اگر آمریکا در خلیج فارس «نعل وارونه» می‌زند، و از تهدید ناوگان‌های خود توسط قایق موتوری‌های سپاه‌پاسداران به فغان و فریاد افتاده، در کشورهای حاشیة خزر به صراحت «سهم خواهی» می‌کند!

امروز همان سناتور «ریچارد لوگار» معروف، نایب رئیس سنای آمریکا، که چند روز پیش، از سیاست ترکمنستان در زمینة انرژی «قدردانی» کرده بود، پس از دیدار با رئیس جمهور آذربایجان، در بیانیه‌ای خواستار تعیین نمایندة ویژة انرژی در منطقة خزر شده! در این بیانیه چنین آمده:

«تعیین نمایندة ویژه در امور انرژی [...] در این خصوص است که ایالات متحد این منطقه استراتژیکی مهم را از اولویت‌های برتر خود می‌شمارد[...] نباید به روسیه اجازه داد که در زمینه انرژی در قفقاز جنوبی و آسیای میانه نقش تعیین کننده را ایفا کند.»

منبع: نووستی، 26 دیماه سالجاری

به عبارت دیگر، در حالیکه جرج بوش ایران را تهدیدی برای همة ملت‌ها می‌خواند، نایب رئیس سنای یانکی‌ها، بر مأموریت الهی حکومت جمکران، جهت حفظ منافع آمریکا تأکید می‌کند! این شرایط شباهت فراوانی به رخدادهای سال 1979 پیدا کرده. زمانیکه سیاست‌های جهانی، ملت ایران را به ابزار تأمین منافع غرب در برابر اتحاد جماهیرشوروی تبدیل کرد، تا کل منطقه در لجنزار حکومت‌های اسلامی فرو افتد. 29 سال، پیش در چنین روزی محمدرضا پهلوی، شاه ایران، کشور را برای همیشه ترک گفت. و در سالروز 16 ژانویه 2008، شبکة «ای‌.بی.سی» آمریکا، برنامه‌های روز 9 ژانویه سال 1979 را بر خطوط اینترنت قرار داده. بنا بر اظهارات خبرنگاران، یک هفته پیش از رفتن شاه، مقامات کاخ سفید، از جمله «هادینگ کارتر» می‌گویند، و باز می‌گویند، «شاه باید برود!» این سخنان همزمان بود، با دروغ پراکنی‌های رادیو «بی‌بی‌سی»، پیرامون حمایت «کاخ سفید از شاه»! این مختصر را گفتیم، تا کسانی که در داخل می‌پندارند برقراری روابط با ایالات متحد به باز شدن فضای سیاسی کمک خواهد کرد، از خواب خرگوشی بیدار شوند. زمانیکه ساواک با حمایت سازمان سیا از طریق جنجال رسانه‌ای و با توسل به دانشجونمایان و «طلاب»، ایران را به آشوب کشاند، حاکمیت ایران، خود را «متحد» آمریکا در منطقه به شمار می‌آورد، و بر خلاف امروز، که نوکران سازمان سیا ادعای مبارزه با امپریالیسم دارند، این «اتحاد» از چشم ما مردم پنهان داشته نمی‌شد!

امروز حکومت گورکن‌ها، ضمن نوکری برای عموسام، نه تنها به دروغ ادعای جنگ با آمریکا دارد، که جهت حفظ منافع استعمار غرب، پنهانی به آتش جنگ اقتصادی با روسیه نیز دامن می‌زند. و نیازی به توضیح نیست که نوکری پنهان برای گاوچران‌ها، و جنگ پنهان با یک ابرقدرت همسایه چون روسیه، برای ملت ایران جز خسارت و سرکوب هیچ دستاوردی به همراه نخواهد داشت. به یاد داریم که پس از استقرار حکومت رمالان، جهت تأمین منافع غرب، تمامی پادوهای استعمار به «جهاد»، علیه ارتش اتحادجماهیر شوروی برخاستند. و همانطور که گفتیم، هدف جبهة ناتو از براندازی حکومت سلطنتی در ایران، تجزیة کشورمان بود. و امروز هم، تجزیة ایران همچنان در دستورکار ایالات متحد قرار دارد.

می‌دانیم که امروز ارتش آمریکا در عراق حضور دارد، و تجزیة عراق از اهداف جنگ اول خلیج فارس بوده؛ اهدافی که هنوز «عملی» نشده. در نتیجه، جهت تجزیة عراق، ارتش ترکیه به دستور عموسام تهاجم هوائی به کردستان عراق را آغاز کرده. و باز هم می‌دانیم که، اگر گورکن‌ها و برخی ایرانی‌نمایان، دولت مضحک «عبدالله گل» را دموکراتیک لقب داده‌اند، نخستین اقدام همین دولت دموکراتیک، پس از سرکوب کردها، برپائی رفراندوم برای قانونی کردن «روسری» زنان بوده! البته این مهم را پیشتر گفته‌ایم که، حاکمیت ترکیه، حتی زمانی که کمال آتاتورک در قید حیات بود، نمی‌توانسته ارتباطی با «لائیسیته» داشته باشد.

همانطور که در وبلاگ «آش‌‌باوران» گفتیم، «لائیسیته»، ‌ نظریه‌ای «انسان محور» است! ولی همانطور که می‌بینیم، دولت ترکیه تشکیلاتی است دست نشاندة استعمار،‌ که با تحمیل پوشش اجباری بر زنان، فقط ادعای «لائیسیته» دارد. خوشبختانه، ‌ ریاست جمهوری عبدالله گل، به این فریب و مضحکة بزرگ پایان داد، و همزمان، راه را برای پیمودن سیر قهقرائی به سوی توحش اسلام، یا تقدم «احکام الهی» بر «قوانین مدنی» هموار کرد!

و امروز شاهدیم که سازمان عفو بین‌الملل، که مانند سازمان دیده‌بان حقوق بشر، حقوقدانان برجسته‌ای در اختیار دارد، به تقدم «حقوق انسانی»‌ بر «حقوق الهی» کوچک‌ترین اشاره‌ای نمی‌کند. چرا که «حقوق الهی» از همان «ابهام» مطلوبی برخوردار است، که از برکت آن سازمان‌های رنگارنگ مدعی دفاع از «حقوق بشر» می‌توانند، ضمن حمایت از قوانین توحش دینی، به دروغ خود را مخالف همین قوانین جلوه ‌دهند. سازمان عفو بین‌الملل مانند سازمان دیده‌بان حقوق بشر، نیک می‌داند که اگر خواهان «لغو» قوانین منبعث از احکام الهی در حکومت اسلامی شود، قدرت سرکوب حاکمیت اسلامی را کاهش می‌دهد. و از آنجا که خواست اصلی سازمان‌های کذا، رهائی مردم ایران از اسارت قوانین توحش نیست، سخنی از «حقوق انسانی» به میان نمی‌آید. سازمان‌های به اصطلاح «غیردولتی» حقوق بشر، یا عفو بین‌الملل، همگی تحت نظارت قوانین حاکمیت‌های متبوع خود قرار دارند. و روشن است که، منافع این حاکمیت‌ها بدون چپاول و سرکوب ما ملت تأمین نخواهد شد.

پس به سازمان بسیار شریف عفو بین‌الملل هم همان می‌گوئیم که، پیشتر به دیده‌بان حقوق بشر گفتیم. مردم ایران نیک می‌دانند، قانون اساسی حکومت اسلامی، توجیهی است قانونی بر اجرای قوانین وحشیانة سنگسار، قصاص، شلاق و قطع عضو. و تقاضای عدم اجرای قوانین منبعث از قانون اساسی حکومت اسلامی، در واقع تشویق این حکومت به «قانون شکنی» است! مسلماً سازمان عفو بین‌الملل می‌داند که «قانون شکنی»، جرم است. و تشویق یک حکومت به نقض قوانین خود، فراخوانی است برای ارتکاب به جرم. ساده‌تر بگوئیم، سازمان‌های مدافع حقوق بشر، از یکسو حاکمیت ایران را به «قانون شکنی» تشویق می‌کنند، و از سوی دیگر به دفاع از قانون‌شکنان برمی‌خیزند. همانطور که گفتیم هدف اصلی استعمار، نابودی «نظم قانونی» در کشورمان است، و جهت دستیابی به چنین اهداف پلیدی است که، مردم و حاکمیت، رسماً به قانون‌شکنی دعوت می‌شوند!




سه‌شنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۶

آش باوران!
...

با پوزش فراوان، در وبلاگ «بوش و نخلستان»، در مورد تاریخ انعقاد قرارداد صدور گاز ترکمنستان به ایران اشتباهی پیش آمده. تاریخ صحیح انعقاد این قرارداد، که در دوران ریاست اکبر هاشمی منعقد شد، سال 1995میلادی است. و امروز، از قضای روزگار، خبرهای 16، گزارش می‌دهد که قرارداد کذا اشکال حقوقی هم دارد! به عبارت دیگر، این قرارداد به گونه‌ای تنظیم شده که دست طرف مقابل را باز می‌گذارد تا هر وقت منافع چندملیتی‌های ذینفع ایجاب کرد، خواستار «اصلاح» قرارداد شوند. بله، قراردادهای تجاری، مبنای حقوقی دارد، ‌ و «مدیران با تجربه» و «حقوق‌دانان زبده‌ای» که اکبر بهرمانی را در سفر به «عشق آباد» همراهی کرده بودند، گویا از این قراردادهای نان و آب‌دار فراوان منعقد می‌کنند! این هم گوشة کوچکی از نتایج درخشان اعمال آنان! حال بازگردیم به وبلاگ امروز، که قرار بود باز هم به «داستان کربلا» بپردازد، ولی متأسفانه باید آنرا به «آش باوران» اختصاص دهیم، چرا که، از روایت کربلا اهمیت بیشتری پیدا کرده. امروز در سایت اکبر بهرمانی در تبعید، دو مطلب به قلم آسیه امینی، و مرضیه مرتاضی منتشر شده است. امینی، «آش‌باور» و «آش‌ستا» است، حال آنکه، مرتاضی در عین «آش‌باوری»، بسیار «آش‌ستیز» است.

در مورد آسیه امینی،‌ پیشتر وبلاگی به نام «آش و ادیان» نوشتیم. ایشان پس از تبلیغ برای مراسم «آش‌پزان»، اینبار، به بهانة حمایت از عمادالدین باقی، به تبلیغ برای «حقوق بشر اسلامی» پرداخته‌،‌ و می‌فرمایند، «حقوق بشر در باورهای ماست!» به عبارت دیگر، لازم است ما ایرانیان پایه و اساس اعلامیة انسان محور «حقوق بشر» را فراموش کنیم، و همان توحشی که به نام «حقوق بشر نسبی»، توسط ایالات متحد و امثال عمادالدین باقی و حکومت جمکران علم شده، به عنوان حقوق‌بشر «باور» داشته باشیم. اما هر چه خانم آسیه امینی، از روی صفای باطن، بر «باورها» پای می‌فشارند، تا انسان محوری «سکولاریسم» را زیرکانه نفی کنند، مرضیه مرتاضی در پی پالایش باورهای «سنتی» است، تا ذهنیت مردمانی را که جهت حل مشکلات‌شان، به پختن آش نذری می‌پردازند، «متحول» کند! به عبارت دیگر، امینی‌ها و مرتاضی‌ها، دو روی سکة فاشیسم‌اند. اولی با تکیه بر «باورها»، انسان محوری «لائیک» را نفی می‌کند، تا آن یک بتواند، خواهان تبدیل «سنت»‌ توده‌ها به اعتقادات «ایدئولوژیک» شده، شعار استعماری دخالت دین در سیاست را تداوم بخشد!

پس می‌پردازیم به مرضیه مرتاضی، عیال جناب حبیب‌الله پیمان! مرتاضی اخیراً دچار توهم خودروشنفکربینی شده، و می‌پندارد با انتقاد از «سنت‌ها»، ‌ دیگر مولای درز روشنفکری‌اش نخواهد رفت! البته اشتباه می‌کند! همانطور که بارها در این وبلاگ گفته‌ایم، فعلة فاشیسم سعی دارند، با سرکوب و به سخره گرفتن سنت‌ها، «مدرنیته» را در تقابل با «سنت» قرار دهند، تا آخوند جماعت و دین اسلام را از زیر ضربه بیرون بکشند. همانطور که گفتیم، بر خلاف تبلیغاتی که به راه افتاده، «مدرنیته»، در تضاد کامل با «سنت‌شکنی» قرار می‌گیرد. و بینشی که از آن به عنوان «مدرنیته» یاد می‌کنیم، طی قرن 19 تلاش کرد تا با زدودن «تقدس» از اسطوره‌های مقدس مسیحیت، آن‌ها را همتراز با اسطوره‌های رم و یونان باستان قرار دهد. و از این طریق، تقدس‌زدائی از مسیحیت، با قرار دادن آن در تداوم تاریخ اروپا امکانپذیر شد. اما تلاش فعلة فاشیسم، مانند سروش و شرکاء در جمکران، بر این امر متمرکز شده که از طریق سفسطه و شیادی، «مدرنیته» را در تضاد با «سنت» تعریف کنند.

و در همین چارچوب است که «عیال» دکتر پیمان، در مطلبی تحت عنوان «سرمایه اجتماعی و آجیل مشگل [مشکل] گشا»، حساب «دین» را از «اسطوره» جدا کرده، دین را «ابزار روشنگری» می‌خواند که با باورهای سنتی و پختن آش نذری بیگانه است. در ضمن، مرتاضی، آسیه امینی‌ها را فعال «سکولار» خطاب کرده، می‌گوید، دیگ آش نذری، هیچ ارتباطی با جنبش زنان ندارد! و به ادعای مرتاضی، «جنبش زنان» که مرتاضی هم در آن عضویت دارد، باید با «روشنگری» در «ذهن» سنت باوران «تحول» ایجاد کند، تا به اهداف «عدالت‌خواهانه» خود دست یابد. مرتاضی ادعا می‌کند، مهم‌ترین دلنگرانی جنبش زنان در ایران، «افزایش سرمایة اجتماعی» برای پیشبرد این اهداف است. ولی «عدالت» مورد نظر مرضیه مرتاضی،‌ در واقع سرکوب «سنت باورانی» است که آش نذری می‌پزند، تا مشکلات‌شان رفع شود. بله! از آنجا که دین مرتاضی‌ها «مدرن» و «عقلانی» است، حضور فعالان زن در مراسم «آش پزان» را فقط به یک شرط می‌پذیرد، و آن اینکه، با «روشنگری»، سنت باوران گمراه را به «راه صلاح» هدایت کنند، و ذهن «تاریک» آنان را به نور «دین عقلانی» روشن کنند! بله، درست حدس زدید! مرضیه مرتاضی در واقع فتوای تصفیة توده‌های مردم را صادر کرده. مردمی که اعتقادات‌شان سنتی است، و فعالان «جنبش زنان»، جهت تأمین منافع استعمار، می‌باید با تکیه بر «روشنگری» دین، اعتقادات سنتی‌‌شان را به ایدئولوژی «دین عقلانی» تبدیل کنند، تا به گفتة مرتاضی:

«تحولی در ذهنیت آن‌ها ایجاد کنند.»

آری، اینچنین است که مرتاضی‌ها نه تنها حریم خصوصی و اعتقادات افراد را به رسمیت نمی‌شناسند، که می‌خواهند اختیار «ذهنیت» انسان‌ها را نیز به دست گیرند. تو گوئی ذهنیت انسان، خمیر مجسمه سازی است که می‌توان آن ‌را به دلخواه تغییر داد! البته «عیال» دکتر پیمان نمی‌داند که ذهنیت انسان در اختیار هیچکس نیست‌، حتی در اختیار خود انسان! ولی چه می‌توان گفت، وقتی دین‌پرستان غرب‌زده و مفلوکی چون شریعتی، آل‌احمد، یا بازرگان و مرضیه مرتاضی، در جایگاه «متفکر» قرار می‌گیرند، تا «تفکر» را نیز به ابتذال خود بیالایند؟

آنچه در مطالب مرتاضی اهمیت دارد، بینش فاشیستی اوست، که مانند دختر شریعتی، یک دین نوین اختراع کرده! دینی خارج از سنت‌ها و باورها! و با این دین اختراعی، قصد حل مسائل اجتماعی و سیاسی در هزارة سوم را هم دارد. فعلة مؤنث فاشیسم، ادعا می‌کنند، یک «دین خوب» وجود دارد که دین «خواص» است، و یک «دین بد» متعلق به «عوام»! و اشتباه نکنیم، «دین خواص»، همان دین اینان است، که می‌تواند تبدیل به ایدئولوژی شده، و به نام حکومت اسلامی ابزار تأمین منافع استعمار هم بشود. بله! بی‌دلیل نبود که مرضیه مرتاضی را به نشست کذا در دانشگاه «ام.آی.تی» دعوت کرده بودند، تا با عقب کشیدن روسری، و نمایاندن موهای رنگ کرده‌اش، به مهمل‌گوئی بپردازد. به زعم مرتاضی، دین، خارج از اسطوره، «موجودیت» واقعی دارد! البته، اشتباه نکنیم، امثال مرتاضی از نظر درک و فهم و شناخت، در حدی نیستند که بدانند پیامد چنین ادعائی چه ‌خواهد بود. ولی متخصصین هدایت افکار عمومی کاملاً آگاه‌اند، که جدا کردن اسطوره از دین، چه منافعی برای استعمار خواهد داشت.

در واقع محافل فاشیسم بین‌الملل، در پی اثبات این امر غیرممکن بر آمده‌اند، که «دین غیرسنتی» یا «دین مدرن» وجود خارجی دارد! و به همین دلیل است که به امثال شیرین عبادی، نوبل صلح اهداء شد، تا تبدیل به جارچی «دین مدرن» شود، دینی که با دموکراسی هم هیچ تضادی ندارد! حاجیه شیرین عبادی، در تداوم همین تلاش‌های فاشیستی، راهی اسپانیا شده، تا هم‌صدا با حاج اردوغان به جهانیان بگوید، این توحشی که مشاهده می‌کنید، اسلام نیست! اسلام، دین رأفت و محبت است. و جهت اثبات این دروغ بزرگ، شیرین عبادی بدون لچک در مادرید حضور یافته‌اند! همزمان با چنین تبلیغات مزورانه‌ای، حکومت عربستان، که دیروز نیکولاسرکوزی «مدرنیته‌اش» را از نزدیک مشاهده کرد و مورد تقدیر قرار داد، امروز با گردن زدن یک‌ مجرم، در عمل مدرنیته را به اثبات رساند. البته مسلماً حاجیه مرتاضی و شرکاء ادعا خواهند کرد، رویکرد عربستان سعودی به دین، رویکردی است «سنتی»، نه «مدرن»! همچنانکه مراسم «آش‌پزان» رویکردی است «سنتی» که مرضیه مرتاضی با بزرگواری از آن چشم پوشی می‌کند، ولی به زعم ایشان، حضور فعالان «سکولار» در چنین مراسمی تعجب‌آور است:

« سخن گفتن زنی دردمند و مذهبی با رویکرد سنتی (اسطوره‌ای) از خواسته‌های جنبش زنان [...] تعجب آور نیست [...] توجیه حضور بعضی فعالان سکولار جنبش زنان در کنار دیگ آش است.»


مرتاضی پس از اتخاذ این مواضع «آش‌ستیز»،‌ با اشاره به این «زن دردمند مذهبی»، چند سئوال مضحک هم مطرح می‌کند، تا «سکولاریسم» و «دین» را همزمان «تحریف» کرده، و از طریق پیوند سکولاریسم با عقلانیت، بر عقلانیت دین تأکید کند. البته مرضیه مرتاضی حتماً می‌پندارد، مخاطبان‌اش پروردة مکتب دستاربندان بی‌مایة جمکران‌اند! در نتیجه فراموش می‌کند که «عقلانیت» در قاموس سکولارها، با عقلانیتی که فعلة فاشیسم به دین نسبت می‌دهند، تعریف یکسانی ندارد! «وحی»، که پایه و اساس ادیان ابراهیمی را تشکیل می‌دهد، از منظر «سکولاریسم»، در تضاد کامل با «عقل» قرار می‌گیرد، و فاقد هرگونه «علمی‌ات» است! حال مرتاضی و دیگر فعلة مونث فاشیسم، هر چه «عقل» و «علم» برای ما «بلغور» کنند، وحی کذا را نیز می‌باید در چارچوب عقل و علم مورد نظر خود پذیرا شوند.

مرتاضی، مانند دیگر فاشیست‌ها، جهت استدلال، یا بهتر بگوئیم «مردمفریبی»، به قالب پوچ واژه‌ها متوسل می‌شود، تا به شوت‌و‌پرت‌ها بباوراند، سکولاریسم علمی و عقلانی است، و از آنجا که به نظر ایشان، دین هم عقلانی است، در نتیجه، «دین» می‌تواند مانند سکولاریسم در ادارة امور سیاسی و اجتماعی مورد استفاده قرار گیرد! البته عیال دکتر پیمان، یک نکتة مهم را فراموش می‌کند، و آن اینکه «سکولاریسم»، بر محور سه عامل واقعیت: پویائی انسان، زمان و مکان استوار شده، حال آنکه دین نه تنها به دلیل زمان‌شمول بودن و جهانشمول بودن «ایستا» است، که اصولاً «انسان»، در مفهوم مدرن را به رسمیت نمی‌شناسد! چرا که، سکولاریسم انسان محور است، و دین، خدا محور! ظاهراً مرتاضی این نکتة پیش‌پاافتاده را نادیده انگاشته، به همین دلیل می‌پرسد:

«آیا عقلانیت و علمانیت سکولاریسم دین را به عنوان امر واقع پذیرفته است؟»

خیر سرکار خانم مرتاضی! سکولاریسم، هیچ دینی را به عنوان «امرواقع»، یا واقعیت تاریخی نمی‌پذیرد، چون در اینصورت می‌باید «جبرئیل»، «وحی الهی»، معجزات عیسی و کمک فرشتگان به سپاه محمد در فلان جنگ را هم به عنوان «واقعیت» تاریخی بپذیرد! ولی سکولاریسم، شخص محمد و جنگ‌های مسلمانان را به عنوان «امرواقع» یا واقعیت تاریخی می‌‌تواند مورد «بررسی» قرار دهد. یادآور شویم که واژة «علمانیت»، که خانم مرتاضی به کار برده‌اند، در فرهنگستان فرهیختگان مؤنث جمکران، گویا معنای همان «علمی‌ات» خودمان را بدهد!

مرضیه مرتاضی در ادامة این ترهات «علمانی» ادعا می‌کند، دین می‌تواند «عقلانی» و «روشنگرانه» باشد، و به سیاست هم بپردازد. مرتاضی در ادامة سخنان سرشار از نبوغ‌شان می‌پرسند، آیا «سکولارها» چنین ترهات عقلانی را می‌پذیرند، یا همچنان بر جدائی دین از سیاست پافشاری می‌کنند:

«آیا سکولارهای ایرانی چون نواندیشان مذهبی پذیرفته‌اند که دین می‌تواند کار کرد زمینی و اجتماعی و هم کار کرد سیاسی و روشنگرانه داشته باشد و عقلانی هم باشد؟ آیا سکولاریسم ایرانی همچنان اصرار دارد دین را از سیاست جدا بداند؟»

نه! سرکار خانم مرتاضی! صفوف سکولارها، از «نواندیشان مذهبی» جداست، و مطمئن باشید جدا هم باقی خواهد ماند. ولی ما سکولارها، به شما و دیگر نوچه‌های محافل فاشیسم غرب می‌گوئیم که دین، در تاریخ امروز بشر جز توحش و تاریک اندیشی هیچ ندارد. دین متعلق به دوران دیگری از تمدن بشر بوده. دلیل ارادت سازمان جنایتکار ناتو به حکومت‌های دینی در همین امر نهفته ‌است. اگر سنگسار و قطع دست و پای انسان‌ها، در قاموس شما «عقلانی» و «روشنگرانه» است، این «عقلانیت» و «روشنگری» عصرحجر، ارزانی شما باد. شما و آن «نواندیشان دینی» که 28 سال است، با حمایت استعمار غرب، زمینه ساز چپاول و سرکوب ما ملت شده‌اید، فراموش نکنید، که در کشور ایران، پیش از ظهور «اسلام عقلانی» شما، مزدک به پا خواست تا دهقانان را از سلطه و چپاول دین فروشان برهاند. در کشوری که یک سدة پیش، مردمانش به ‌پا خواستند، تا دست دستاربندان جنایتکار را از حاکمیت و قضاوت کوتاه کنند، تحجر و توحشی به نام «دین»، بدون حمایت استعمار، هرگز نمی‌توانست پای به میدان سیاست بگذارد، تا «دیانت را در ترادف با سیاست» قرار دهد، و ملت ایران را اینچنین در لجنزار فاشیسم استعماری به ذلت اندازد.




دوشنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۶

و باز هم تولدی دیگر!
...

پیشتر گفتیم که «ابهام» یا عدم صراحت در قوانین، راه را بر سوء استفاده و سرکوب می‌گشاید، همچنانکه ابهام در شعارهای سیاسی، می‌تواند راه بر مردمفریبی باز کند. در راستای ایجاد ابهام و تکثیر آمیبی فاشیست‌ها، برای گرم نگاه داشتن تنور انتخابات جمکران، دکان «شیادی دوم خرداد»، چهارمین شعبة خود را نیز افتتاح کرده. نام این شعبه، «جبهة آزادی و برابری‌خواهی» است. و پاسدار شریعتمداری هم این خبر بهجت اثر را در کیهان‌شان منتشر کرده‌اند. مشی جبهة «کذا»، به گفتة مجید محتشمی، «اصلاح طلبی و انتقاد از دولت اصلاحات و مجلس ششم» خواهد بود!

اگر کمی به برنامة جبهة چهارم فاشیسم دقیق شویم، خواهیم دید که در واقع در همان نقطة معروف «استقلال،‌ آزادی، جمهوری اسلامی» گیر کرده. چرا که، جبهة چهارم هیچ تعریف مشخصی از «آزادی و برابری» ارائه نمی‌دهد، و می‌خواهد صرفاً به انتقاد از گذشته‌ها بپردازد! همانطور که در سال 1357 نیز هیچ تعریف دقیقی از «استقلال»، «آزادی» و «جمهوری اسلامی» ارائه نشد، و پس از سرنگونی حکومت پهلوی، طی 28 سال اخیر، تنها توجیه گورکن‌ها جهت برقراری حکومت اسلامی، انتقاد از پهلوی‌ها شده! جبهة چهارم نیز با پیروی از این شیوه، قصد تکرار همین عوامفریبی را دارد. همچنانکه جبهة دوم خرداد هم، 8 سال را به انتقاد از تندروها گذراند! اما پیش از ادامة مطلب، پرانتزی باز می‌کنیم، در مورد شرکت در انتخابات جمکران!

شرکت در انتخابات مضحک حکومت اسلامی، به رسانه‌های غرب امکان خواهد داد، تا برای حکومت دست‌نشاندة استعمار کسب مشروعیت کرده، آنرا حکومتی برخاسته از آراء مردم معرفی کنند. همین کافی است، که دولت‌های غربی روابط خود را با این حکومت جنایتکار، حتی به صورت زیرزمینی تقویت کرده، و برای سرکوب گسترده‌تر ما مردم، از این ساختار دست‌نشانده حمایت بیشتری صورت دهند.

به گزارش «فرانس‌پرس»، امروز نیکولا سرکوزی، رئیس جمهور فرانسه، پس‌از انعقاد قرار‌دادهای چند میلیارد دلاری با عربستان، به «مدرنیتة» حکومت اسلامی سعودی‌ها نیز پی‌ برده! و به هیچ وجه جای تعجب نخواهد بود که همین فرد، جهت انعقاد قراردادهائی مشابه با حکومت جمکران، بر «مدرنیتة» این حکومت عصرحجر نیز مهر تأئید بگذارد. بله، در قراردادهای منعقد شده، هر چه تعداد صفرهائی که در مقابل اعداد قرار می‌گیرد، بیشتر باشد، بر میزان کوری، کری و بیشرمی استعمارگران نیز افزوده خواهد شد. و در شرایطی که هنوز چنین قراردادهائی به امضاء نرسیده، «رادیو زمانه»، دست دوستی به سوی پاسدار شریعتمداری دراز می‌کند!

پاسدار شریعتمداری، به یاری «رادیو زمانه»، امروز موفق شده «شورای قانون اساسی» کشور فرانسه را در ترادف با «شورای نگهبان» در حکومت جمکران قرار دهد! بله، رادیوی کذا، با یک نفر در فرانسه «مصاحبه» کرده، و او هم بر پدیده‌ای به نام نظارت شورای قانون اساسی تأکید می‌کند، ‌در نتیجه ارگان «هریتیج کلاب» در تهران، به طبل زدن می‌پردازد، که چه نشسته‌اید، همة جای دنیا «شورای نگهبان» دارد! «ژنرال» شریعتمداری، که به دلیل حضور جرج بوش در امارات «دلگرم» شده، و قوت قلب یافته، بجای توضیح در مورد محدودة فعالیت‌های شورای نگهبان جمکران، امروز «وظایف» شورای قانون اساسی فرانسه را برای ما «توضیح» می‌دهند! البته توضیحی ناقص! چرا که، شورای قانون اساسی جمهوری فرانسه، از اختیاراتی به مراتب وسیع‌تر از شورای نگهبان حکومت گورکن‌ها برخوردار است. ولی قانون اساسی فرانسه، صدها سال نوری از قانون اساسی جمکران پیشرفته‌تر است! و بر خلاف قانون اساسی حکومت اسلامی، اصول آن ناقض یکدیگر نیستند! در ضمن به پاسدار شریعتمداری و «رادیو زمانه» یادآور شویم که، حکومت فرانسه یک جمهوری لائیک است و حاکمیت فرانسه «تقدس آسمانی» هم برای خود قائل نیست، و «مقدسات» در عرصة سیاسی فرانسه هیچ محلی از اعراب ندارد. به این ترتیب، مقایسة قانون اساسی جمهوری فرانسه با قانون اساسی حکومت اسلامی، که فی‌نفسه نافی «جمهوریت» است، اگر نشانة «سفسطه‌» نباشد، بی‌شک بهترین نشانة «حماقت» می‌تواند به شمار آید.

بله، همانطور که جرج بوش، به ادعای «بی‌بی‌سی»، ایران را با ژاپن مقایسه کرده، پاسدار شریعتمداری هم، البته با کمک «رادیو زمانه»، حکومت مضحک جمکران را با جمهوری فرانسه به قیاس می‌کشد. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم. ما نیک می‌دانیم که «رادیو زمانه» یا سایت رعایای الیزابت دوم و ‌دیگر بنگاه‌های خبرپراکنی در غرب،‌ همگی از حامیان حکومت اسلامی‌اند، چرا که بدون حمایت استعمار غرب از حکومت‌ اسلامی، سرکوب ما ملت، و چپاول ثروت‌های‌مان طی این 28 سال، نمی‌توانست امکانپذیر شود. پس می‌باید افتتاح دکان جدید اصلاح طلبان را در چارچوب همین سیاست استعماری بررسی کنیم.

در مورد شیادی و مردمفریبی اصلاح‌طلبان، فراوان گفته‌ایم و گفته‌اند. و ما باز هم تکرار می‌کنیم، تا زمانیکه مدعیان اصلاح‌طلبی، تعریف مشخصی از اصلاح‌طلبی «مورد نظرشان» ارائه نداده‌اند، همچنانکه در دوران ریاست خاتمی شاهد بودیم، اصلاح طلبی اینان فقط دکانی است جهت عوامفریبی و کسب قدرت. و علیرغم تبلیغات بی‌شرمانة «مخالف‌نمایان» خارج نشین حکومت اسلامی، ما باز هم اعلام می‌کنیم که تحریم انتخابات مسخرة حکومت ملایان، به اربابان غربی اینان تفهیم خواهد کرد که دکان اصلاح‌طلبی و نهضت آزادی دیگر رونق نخواهد داشت. و شاید به همین دلیل نانخورهای حکومت جمکران دکان جدیدی افتتاح کرده‌اند، و نام آنرا «جبهة آزادی و برابری‌خواهی» گذشته‌اند. همانطور که گفتیم، «فیلد مارشال» شریعتمداری هم در خبر ویژة کیهان، مورخ 24 دی‌ماه 1386، برای این دکان جدید شروع به طبل زدن کرده.

جای تعجب نیست اگر بگوئیم که اصغرزادة معروف، خبر افتتاح دکان شیادی جدید را شخصاً اعلام کرده. ویژگی اصغرزاده، مانند دیگر فعلة فاشیسم،‌ بجز بلاهت فراوان، برخورداری از شامة قوی جهت تشخیص مسیر قدرت استعماری است. زمانیکه سفارت آمریکا اشغال شد، اصغرزاده، طی اظهاراتی، از اینکه با وجود «امام»، این امپریالیست‌ها بتوانند خواب راحت داشته باشند، ابراز تعجب می‌کرد! بله ایشان چنین «درک» و فهم گسترده‌ای از مسائل استراتژیک و سیاسی داشتند! ولی همین اصغرزاده، در دورة شیاد اردکان، به اصلاح‌طلبی متمایل شد، چرا که «باد» از آن‌‌سو می‌وزید. و در اواخر دورة خاتمی، ‌ اصغر زاده، به قول خودش به کمتر از «دوموکراسی» رضایت نمی‌داد! و امروز، همین اصغرزاده، از ظهور «جریان چهارم» در جبهة دوم خرداد خبر می‌دهد.

البته فراموش نکنیم که این جبهه نیز شعبه‌ای از جریان جبهة دوم خرداد است، و خارج از قبیلة دوم خردادی‌ها هیچکس را به عضویت نخواهد پذیرفت! همانطور که پیشتر هم گفتیم، فاشیست‌ها مانند آمیب تکثیر می‌شوند، تا سلطة کامل خود را بر فضای سیاسی حفظ کنند. و ایجاد «جبهة چهارم»، از همین روند تکثیر آمیبی پیروی می‌کند. مطالبات این جبهة کذا، مانند مطالبات شبه اصلاح‌طلبان، در ابهام کامل قرار دارد، و ویژة خودی‌هاست. به عنوان نمونه، اصولگرایان نمی‌توانند به عضویت این جبهه در آیند! اصغرزاده می‌گوید:

«همه احزاب و گروه‌های دوم خردادی می‌توانند با پذیرش منشور جبهة آزادی به عضویت این جبهه در آیند.»

البته هنوز محتوای «منشور» مشخص نیست! هدف از تشکیل این دکان جدید، به راه انداختن بحث‌های انحرافی، و دور کردن مردم از مسائل واقعی است. گروه اصغرزاده، مشی جبهة «آزادی و برابری» را «اصلاح طلبی» و «انتقاد از دولت اصلاحات و مجلس ششم» اعلام کرده! به عبارت دیگر، شبه مخالفان، یک گروه تشکیل می‌دهند که، از دولت اصلاحات و مجلس ششم انتقاد کند، و نام این عمل را هم آزادی و برابری می‌گذارند!

در حالت طبیعی، اگر گروهی قصد فعالیت سیاسی داشته باشد، ابتدا، «تعریف دقیق» از «آزادی» و «برابری» مورد نظر ارائه می‌دهد، و صریحاً می‌گوید «چگونه» و «از چه طریق» می‌خواهد به اهداف مطرح شدة خود دست یابد. سپس انتقادات خود را از دولت اصلاحات و مجلس ششم، به صورتی منسجم مطرح می‌کند تا رأی‌دهندگان بدانند، برداشت این حضرات از دولت و مجلس ششم چه بوده؟ در شرایطی که سکوت کامل بر فعالیت اینان حکم‌فرماست، این امکان وجود دارد که، «ایرادات» جبهة چهارم به مجلس و دولت ششم، همان ایراداتی باشد که جناح به اصطلاح «اصولگرا» به دولت و مجلس مذکور وارد می‌دانند! به عنوان نمونه، جبهة چهارم می‌تواند از دولت محمد خاتمی به دلیل آزادی بیش از حد انتقاد کند، یا بگوید، تعداد قتل‌های زنجیره‌ای کمتر از حد انتظار بوده و... و همانطور که قابل پیش‌بینی است، این «امام‌زاده» اصولاً معجزی نخواهد داشت!





یکشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۶

بوش و نخلستان!
...

بله، دیروز داستان ما به آنجا رسید که یکی از همراهان حسین، بر اثر گرمازدگی سپاه «حر» را با نخلستان عوضی گرفته بود. طبق روایات شیعی‌مسلکان، سپاه «حر» آمده بود تا از ادامة حرکت سپاهیان حسین جلوگیری کند. همانطور که گفتیم، این متن را در چارچوب رمان مدرن بررسی می‌کنیم. و می‌دانیم که هر رمان یک یا چند «راوی» دارد؛ و در رمانی که به ماجرای کربلا پرداخته، «راوی» همزمان در گذشته و حال حضور خود را حفظ می‌کند، و از نیات درونی پرسوناژهای کربلا هم آگاهی کامل دارد. و اگر بخواهیم صفتی برای «راوی» برگزینیم می‌باید «راوی» را «خدای‌گونه» بنامیم، که شباهت فراوانی دارد، به «راوی»، در رمان‌های نویسندة فرانسوی، فرانسوا موریاک. «موریاک»، نویسندة مسیحی، مکتبی و متعهدی بود، که پرسوناژهای‌اش به دلیل اسارت در چارچوب قضاوت‌های اخلاقیات مسیحی «راوی»، از «آزادی» بی‌بهره می‌ماندند. و به همچنین است در مورد پرسوناژهای عاشورائی! البته روایت عاشورا ادعای حماسی بودن نیز دارد. ولی متن حماسی، می‌باید با شکوه و متانت باشد، همچون متن شاهنامه. حال آنکه متن عاشورائی، به دلیل فقرفرهنگی روحانیت شیعه، در گرداب ابتذال بازاری گرفتار است. در غیر اینصورت، از حکایت عاشورا می‌توان حماسه‌ای غنی و پرشور آفرید. به عنوان نمونه چند سطر از متن «راوی» را تغییر می‌دهیم، تا ببینیم متن عاشورائی تا کجا قادر است به یک متن زیبای ادبی تبدیل شود. پس بازگردیم به سپاه «حر»، که «راوی» آنرا چنین توصیف می‌کند:

« چیزی نگذشت که گردن اسبان نمودار شد. نیزه‌هایشان گوئی شاخ زنبورهای سرخ، و پرچم‌هایشان گوئی بال سیاه غراب بود.»


و ما آنرا این چنین توصیف می‌کنیم:
پس آنگاه سواران پدیدار شدند. خورشید بر کلاه‌خودهای‌شان می‌خرامید، و نیزه‌های‌شان سرخی آتش از آفتاب می‌ربود؛ و پرچم‌های‌شان، آه! پرچم‌های‌شان! تو گوئی در سوگ حسین سیه‌پوش بودند!

بله این حکایات را هم می‌توان از فقر فرهنگی و ابتذال بازاری به در آورد. ولی وقتی امثال سیدمهدی‌خاموشی‌ها در رأس سازمان تبلیغات اسلامی می‌نشینند، جهت ترویج ابتذال است. همچنانکه «عبدالکریم سروش» نیز می‌باید فلسفه را به حماقت و فقرفرهنگی خود بیالاید. استعمار، فقط ثروت‌های ملی را چپاول نمی‌کند، استعمار، ابتدا با سرکوب فرهنگی، زبان و فرهنگ را به ابتذال می‌کشاند. «فروغی»، فرهیختة استعمار را فراموش نکنیم، که تحت رهبری کلنل آیرون‌ساید، کلیات سعدی را «تصحیح» کرد، و امروز جهت پیشبرد سیاست‌های استحمار و سرکوب فرهنگی وزارتخانه‌ای «مستقل» داریم، که مردم را باید به سوی ابتذال «ارشاد» کند. پس باز گردیم به حکایت مبتذل از عاشورا.

«راوی» ادامه می‌دهد که کاروان حسین در دامنة کوه «ذوحسم» خیمه زد، تا از رویاروئی با سپاهیان «حر» بپرهیزد. ولی سپاهیان حر به سوی حسین می‌آیند، و حسین دستور می‌دهد سپاهیان «حر» و اسب‌های‌شان را سیراب کنند. راوی به نقل از «محاربی»، یکی از سپاهیان حر، می‌گوید، حسین با دست خود مرا سیراب کرد. سپس «حر»، یک خورجین پر از نامه‌های مردم کوفه را به حسین نشان می‌دهد و می‌گوید، ما این نامه‌ها را ننوشته‌ایم! ما مأموریت داریم شما را به کوفه نزد «عبیدالله بن زیاد» ببریم. و اینجاست که امام حسین عزیز ما که برای «شهادت» آمده بود، دستور فرار صادر می‌کند:

«امام [...] یاران را گفت تا برخیزند و زین بر اسب‌ها نهند و زنان و کودکان را در محمل‌ها بنشانند و راه مراجعت پیش گیرند[...]»

اما از آنجا که فعلة فاشیسم متخصص کشف منظوراند، «راوی» نخست ادعا می‌کند، حسین قصد بازگشت نداشت! بعد هم در اینمورد ابراز تردید می‌کند:

«آیا به راستی امام قصد مراجعت داشته‌اند؟»

باید بپرسیم اگر حسین قصد بازگشت نداشت، ولی فرمان بازگشت صادر کرد، چه هدف دیگری داشته؟ شاید امام به آشفتگی روانی دچار شده بودند، و هر گاه قصد انجام کاری می‌کرده، دستور عکس آنرا می‌داده. و این شیوه بعدها از سوی ایالات متحد، جهت تعیین سیاست حکومت جمکران به کار گرفته شد! و آمریکا هر کار که می‌خواست حکومت اسلامی انجام دهد، عکس آنرا به زبان می‌آورد. به عنوان نمونه، خواهان رعایت حقوق بشر و دمکراسی می‌شد، یا می‌گفت اشغال سفارت آمریکا باید پایان یابد، ایران باید آتش بس را بپذیرد، ایران باید به غنی سازی اورانیوم پایان دهد و ... و می‌بینیم که سیاست ایالات متحد در جمکران، ریشه در پریشان‌حالی همان حسین آخوندها دارد، و سیاستی است که به مراتب از تاریخ ایالات متحد هم قدیمی‌‌تر است. و یانکی‌ها، حتماً از طریق استعمار بریتانیا در جریان این «سیاست جادوئی» قرار گرفتند، و به فواید آن پی بردند. و همین چند روز پیش هم با توسل به همین شیوة عاشورائی ادعا می‌کردند، سپاه پاسداران ما را در تنگة هرمز تهدید کرده!

گذشته از مضحک بودن چنین ادعائی، باید از گاوچران‌ها پرسید سپاه پاسداران، با کدام تجهیزات به تهدید بزرگترین نیروی دریائی جهان پرداخته؟ نکند رهبر فرزانه جهت برقراری روابط با آمریکا، از چند کیلومتری برای ناوگان ایالات متحد پرچم سفید بالا برده، و فرماندة ناوگان آمریکائی هم مانند راوی قصة امام حسین از خود پرسیده، آیا به راستی «امام» قصد دم‌جنبانی داشته؟ سپس،‌ «نیویورک تایمز»، «بی‌بی‌سی»، «گاردین» و دیگر نانخورهای تفنگ فروشان جهان، از تهدید ناوگان ایالات متحد توسط پاسداران «خبرمؤثق» پخش کردند، و بلافاصله ویدئوی آنرا هم روی خط گذاشتند،‌ تا همه بدانند آمریکا هرگز دروغ نمی‌گوید! حال بازگردیم به حکایت عاشورا!

همینکه حسین فرمان بازگشت صادر کرد، سپاه «حر» راه بر او می‌بندد. و حسین، ‌ که پدرش خلیفة مسلمین بوده، و‌ مادرش دختر پیامبر اسلام، و همسرش شاهزاده خانم ساسانی، ناگهان مانند داش‌مشتی‌های بازار، خطاب به «حر» می‌گوید:

«مادرت در عزای تو بگرید، از من چه می‌خواهی؟»

و اینجاست که «حر» در کمال ادب به حسین می‌گوید، اگر «عرب دیگری» با چنین لحنی با من سخن گفته بود، پاسخی در خور می‌گرفت، ولی من از مادر تو جز به نیکی نام نخواهم برد. و همة مورخین جمکران در ستایش چنین ادب و تربیتی، زبان به تمجید از جناب «حر» گشوده‌اند. البته این حرف‌ها، از دیالوگ‌های تولیدی جمکران است. بگذریم! «حر» که دید کار دارد بجای باریک می‌کشد، به حسین می‌گوید، نه به سوی مدینه بازگردد نه به سوی کوفه، تا او از «ابن زیاد» کسب تکلیف کند. در بعضی روایات آمده که «حر» به حسین هشدار داد، اگر دست به شمشیر برد، کشته خواهد شد، و حسین هم با همان لحن دستاربندان پر روی خودمان جواب داده، «بکشید ما را، اسلام زنده می‌شود.» و خلاصة مطلب، به گفتة استاد مطهری، پدر زن علی لاریجانی، حسین، روز دهم ماه محرم، با یک تیر کشته ‌شد. و چند سدة بعد، روح‌الله هم همین سخنان امام حسین را تحویل ملت ایران ‌داد. و گفت «ما از مرگ نمی‌ترسیم!» البته کسی با روح‌الله و دیگر زباله‌های بازیافتی سفارتخانة کذا کاری نداشت، هدف مردم ایران بودند. مردمی که جهت حفظ منافع آمریکا باید در جبهه‌های جنگ استعماری و یا در بمباران شهرها کشته می‌شدند، تا به کمک دولت بی‌نظیر بوتو در پاکستان، زمینة استقرار دمکراسی ملاعمر در افغانستان فراهم آید. و امروز، «فرانس پرس»، و «نیویورک تایمز»، به نقل از جرج بوش رئیس جمهور ایالات متحد در امارات می‌گویند:

«ایران هیچ دوستی بهتر از آمریکا ندارد.»

ظاهراً حضرت رئیس جمهور، ایران را با حکومت ایران اشتباه گرفته‌اند. چون این یک واقعیت است که حکومت رمالان دست نشاندة سازمان سیا است، و گورکن‌های جمکران، از آمریکا بهتر هیچ دوستی نخواهند یافت. و اما مردم ایران، ‌ به ویژه آن‌ها که از هشتم دیماه سالجاری، به گاز مصرفی دسترسی ندارند، دوستی آمریکا را، مانند سرما تا عمق وجودشان احساس کرده‌اند!

از هشتم دیماه ترکمنستان، صدور گاز را به ایران متوقف کرد. و روز 21 دیماه، یک «سر» سناتور آمریکائی به نام «ریچارد لوگار» که به ترکمنستان سفر کرده بود، سیاست انرژی ترکمنستان را ستود! حال ببینیم صدور گاز ترکمنستان به ایران چه ارتباطی به ایالات متحد دارد؟

جریان از این قرار است که در سال 1976، در چارچوب لیسیدن چکمة گاوچران‌ها، که آنروزها در کشورهای حاشیة خزر به تاخت و تاز مشغول بودند، تا بر منابع انرژی چنگ اندازند، اکبر بهرمانی در «عشق آباد» حضور یافت، تا هم با ژنرال الکساندر هیگ ملاقات کند، و هم گاز ترکمنستان را، که توسط شرکت‌های آمریکائی استخراج می‌شد، از طریق ایران به ترکیه و پاکستان صادر کند! پیشتر گفتیم که شرکت‌های غربی، ‌جهت مقابله با روسیه، در صدد احداث خط لوله‌هائی برآمده‌اند که از خاک روسیه عبور نکند. و احداث خط لولة «ترکمنستان ـ ایران»، در واقع‌ یکی از نخستین طرح‌های رقابت اقتصادی غرب با روسیه بود، که امروز ملت ایران تاوان آنرا همانطور که می‌بینیم می‌پردازد. بله!‌ انعقاد قرارداد انتقال گاز جهت نوکری برای آمریکا، یک قرار داد 25 ساله است که هرگاه منافع آمریکا ایجاب کند، به صورت یکجانبه نقض خواهد شد! و این است نتیجة مبارزات حکومت ملایان با آمریکا،‌ که در دوران اکبر بهرمانی به اوج خود رسید! و این است نتیجة پیشرفت‌های مورد نظر علی‌خامنه‌ای، که به دلیل تحریم‌ها در همة زمینه‌ها حاصل شده! به گزارش ایرنا مورخ 21 دیماه سالجاری، «ریچارد لوگار»، دیروز در ترکمنستان ضمن ملاقات با رئیس جمهور ترکمنستان، خواستار توسعة همکاری‌ دو کشور به ویژه در بخش انرژی شده.

خارج از قطع صدور گاز ترکمنستان، چند روزی است، کشور ایران، که خود صادرکنندة گاز است، به دلیل «پیشرفت در همة زمینه‌ها»، دیگر قادر به تأمین گاز مصرفی مردم عادی نیست، و سرمای شدید، باعث شده، چندین نفر از بیخانمان‌های «حکومت عدل علی» یخ بزنند! البته از آنجا که آخوندجماعت، ارث پدر نداشته‌اش را از ما ملت طلبکار است، کسی هم از چنین شرایط غیرانسانی ابراز تأسف نمی‌کند. هیچیک از آیات عظام و آن‌ها که مراسم «آش‌پزان» و آشتی‌کنان به راه می‌اندازند، درهای خانه‌شان را به روی کارتن‌خواب‌ها نخواهند گشود. و شهرداری تهران هم جهت پیشگیری از چنین وضعیت تأسف‌باری، هیچ اقدامی نخواهد کرد. یکی اعضای شورای شهر تهران بی‌شرمانه در وبلاگ‌اش می‌نویسد:

«امروز [...] پس از گذراندن شبی در سرما و شنیدن صدای با مزة کلیک کلیک دندان‌ها [...] با خود فکر می‌کردم عیبی ندارد بالاخره ما هم با هموطنان در سرما گرفتار، ساعاتی همدرد شدیم[...]»


بله، چندین نفر در تهران یخ زده‌اند و کنیزک ساواک، معصومه ابتکار، صدای بهم خوردن دندان‌ها از سرما را «بامزه» یافته‌اند! به راستی که زبان از توصیف چنین توحشی عاجز می‌ماند! بی‌جهت نیست که روزی‌نامه «گاردین»، مورخ 5 ژانویه 2008، نام این اسطورة بلاهت و وقاحت «عصرحجر» را جزو 50 منجی «زمین» قرار داده، و آفتاب نیوز، مورخ 22 دیماه، با افتخار از چنین انتخابی یاد می‌کند. ولی از پادوهای ساواک بیش از این‌ها انتظار نمی‌رود، آنچه اهمیت دارد این است که، مردم، بی‌تفاوت از کنار چنین فاجعه‌ای گذشتند!

چون بحث «داغ» روز، پس از قصة «بی‌بی‌گوزک» عاشورا، و «حکایات» صادق طباطبائی، خواهرزادة موسی صدر، از معجزات دائی‌جان‌شان، بحث «عدالت» توسط کارشناسان و نخبگان شبه اصلاح‌طلب جمکران، از قبیل علوی‌تبار و شرکاء، و خصوصاً بحث شیرین «انتخابات آزاد»، و حمایت آمریکا از این و آن‌گروه بوده!

و همة گروه‌ها، همانطور که در این 28 ساله شاهد بودیم، «هیچ رابطه‌ای» با آمریکا ندارند، البته هیچ رابطه‌ای جز نوکری! در نتیجه، به محض آنکه جرج بوش از اصلاح طلبی حمایت کرد، نوچه‌های سازمان سیا به بلبل زبانی پرداختند، و گفتند «با ما که نبود!» البته روی سخن جرج بوش با حکومت ایران بود، نه با گروه ویژه‌ای.

واقعیت این است که امروز اصلاح طلبی و اصولگرائی برای ما ملت، همان قدر روشن و واضح تعریف شده که سه دهة پیش، «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی». همة گروه‌های سیاسی بیانیه‌های خود را صادر کرده‌اند، و همه، به ویژه «نهضت آزادی» خواهان حکومت عدل علی شده‌اند! هیچیک از این گروه‌ها حقوق اجتماعی افراد را به رسمیت نمی‌شناسد، و همه در چارچوب همان قانون اساسی توحش اسلامی، شعار «دمکراسی» سر داده‌اند. به زبان ساده‌تر همة گروه‌های کذا به شیادی مشغول‌اند. و در رأس شیادان، روزی‌نامة «انقلابی» کیهان قرار دارد.

پاسدار شریعتمداری در مطلبی تحت عنوان «شتر بر مناره» می‌نویسد، اعضای نهضت آزادی در انتخابات ثبت نام کرده‌اند، تا از سوی شورای نگهبان صلاحیت‌شان رد شود، و بگویند انتخابات آزاد نیست! پاسدار شریعتمداری و نهضت به اصطلاح آزادی، هر دو کور خوانده‌اند. اگر تمام نمایندگان مجلس مضحک جمکران هم از «نهضت آزادی» باشند، جمکران «مجلس شورا» ندارد. چون یک فتوای ولی فقیه کافی است که تمام مصوبات مجلس کذا را ابتر کند. بنابراین، روزی‌نامه کیهان، ارگان «هریتیج کلاب»، رنج پروپاگاند برای این انتخابات مسخره را بهتر است برخود هموار نکند. و پرزیدنت جرج بوش بسیار عزیز، که از ابوظبی برای «آزادی ما» سینه چاک می‌دهند، هنگام بازگشت به ایالات متحد، از اعضای «هریتیج کلاب» بخواهند، در شیوة پروپاگاند فرسودة ‌خود در کیهان و ساواک تجدید نظر کلی صورت دهند، تا بتوان گورکن‌ها، یا همان بهترین دوستان جرج بوش را، چند صباحی دیگر بر اریکة قدرت سر پا نگاه داشت. چون به گزارش خبرهای 16، مورخ 11 ژانویه 2008، محمولة رادیو آکتیو اهدائی‌ یانکی‌ها برای گورکن‌ها هم در قرقیزستان جدیداً توقیف شد!

بزودی علی‌خامنه‌ای و شرکای‌اش، مانند قافلة حسین، نخلستان کذا را مشاهده خواهند کرد، نه به دلیل اینکه در صحرای کربلا سرگردان شده‌اند، به این دلیل که اربابان‌شان در همان حوالی دچار توهم شده، به هذیان‌گوئی افتاده‌اند.

احساس می‌کنم
در هر کنارگوشة این شوره‌زار یاًس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می‌روید از زمین

صفر قهرمانی