جمعه، دی ۲۸، ۱۳۸۶


دین و نفت!
...

دیروز شبکة الجزیره یک مصاحبه با پرزیدنت مهرورزی ترتیب داده بود. البته تنها تصویری که از این مصاحبه مشاهده کردیم، چهرة عبوس و پشمالوی «پرزیدنت‌مان» بود! ایشان که دیگر در سوگ حسین اشک نمی‌ریختند، آن دستمال جگری رنگ کذا را هم از چشم راستشان برداشته بودند! یک پیراهن مشکی، همرنگ ریش مبارک بر تن داشتند، و یک کت کرم رنگ نیز رویش پوشیده بودند، پارچة کت از آن پارچه‌ها بود که مثل پرده و رومبلی از خودش نقش و نگار دارد! ولی آنچه در این تصویر به نظر عجیب می‌آمد، این بود که پرزیدنت مهرورزی خیلی چهارشانه و رشید به نظر می‌رسیدند! تو گوئی سر پرزیدنت را به تن رضازاده یا کلنل چاوز پیوند زده بودند! هر چند به قول مش قاسم از این «انگلیسای چش چپ» همه کار بر می‌آید، ولی چون دیر وقت بود، با مشاهدة سینة ستبر پرزیدنت، فکر کردم حتماً دچار توهم شده‌ام، یا اینکه عینک مادر بزرگ را اشتباهی به چشمم زده‌ام. ولی نه! عینک خودم بود. از جای برخاستم و به صفحة تلویزیون نزدیک‌تر شدم. درست دیده بودم، یک پرزیدنت چهارشانه با کت بژ بر صندلی جلوس کرده بود. فقط پهنای شانه‌های ریاست جمهور «محبوب»، از درازای‌شان بیشتر شده بود! فکر کردم شاید به دلایل ایمنی جلیقة ضدگلوله برتن کرده‌اند، بعد به یاد آوردم که همة ‌مقامات، از جمله همین نیکولا سرکوزی خودمان،‌ یکی از این جلیقه‌ها برتن‌شان است، هیچکدام حجم‌شان زیاد نمی‌شود. در همین گیرودار، یک نفر از پرزیدنت سئوالی ‌کرد و ایشان هم پاسخ دادند. البته ما نمی‌شنیدیم ایشان به فارسی چه می‌گویند، صدای عجیبی با لهجة رحیم‌صفوی، پاسخ‌های‌شان را که از پیش تهیه شده بود، به زبان انگلیسی روخوانی می‌کرد! حتماً این لهجة «اصیل» را مخصوصاً گذاشته بودند که، «اصالت» حکومت ناب محمدی خدشه‌دار نشود. در نتیجه، برای فرار از دست «اصالت» کذا، صدای تلویزیون را بستم، و به تصویر پرزیدنت «خیره» ماندم. پس از مدتی تعمق در مسائل دیروز، به یاد آوردم که اسرائیل یک موشک بالیستیک آزمایش کرده، و شاید سردار نجار، وزیر دفاع غافلگیر شده، و با استفاده از پرده‌های وزارتخانة مربوطه، و با «شعار بسیجی»، یک دست کت و شلوار ضدموشک هم برای «پرزیدنت‌مان» دوخته. پس از کشف «حقیقت»، به حقانیت بیانات علی خامنه‌ای پی بردم که می‌گوید، «تحریم‌ها باعث پیشرفت ما در همة زمینه‌ها می‌شود». بله! آفتاب آمد دلیل آفتاب، سردار نجار، وزیر دفاع، با «شعار بسیجی»، خیاطی هم می‌کند. داشتم از بهت و حیرت به در می‌آمدم، که ناگهان یک قواره پارچه سپید، خرامان از کنار پرزیدنت گذشتند. ظاهراً مجری برنامه بودند. لباس‌شان که زنانه بود، و حجاب‌شان هم «کامل»، ولی نمی‌دانم زن بود، یا مرد! شاید هم در این ایام محرم، روح امام حسین بود که ناغافل از برابر دوربین گذشت! چون داستان کربلا هنوز به پایان نرسیده!

گفتیم که امام حسین پس از اینکه متوجه شد راه فرار ندارد، مثل حزب‌الهی‌های خودمان شروع کرد به شعار دادن و گزافه‌گوئی! و گفت، من از مرگ نمی‌ترسم، عزت و شرف بالاتر از زندگی است، جنگ نعمت الهی است، و خلاصه «راه قدس هم از کربلا می‌گذرد». آنقدر شعار داد که، وقت نماز صبح رسید، در نتیجه شروع کرد به نماز خواندن. حر و سپاهیانش هم پشت سر او به نماز ایستادند.

بله، این صحنه کمی به تابلوهای سالوادور دالی، نقاش سورئالیست اسپانیائی، شباهت پیدا می‌کند. حتماً اصلاح‌طلبان از آن تحت عنوان «سورئالیسم دینی» یاد خواهند کرد! ولی در هر حال اگر «حر» قصد دستگیری حسین را داشت که دیگر پشت سرش نماز نمی‌خواند! و «راوی» هم اینبار با ما هم عقیده است:

«عجبا آنان نماز را با امام به جماعت می‌گزارند! اگر او را در نماز به مقتدائی پذیرفته‌اند پس دیگر چه داعیه‌ای بر جای می‌ماند؟»

واقعا! این جماعت که چون یک گلة خوب و سر به راه، پشت سر بز گله ردیف شده، و به درگاه خداوند سجده می‌کنند، چه اختلافی با هم داشتند؟ عقل سلیم به ما می‌گوید که هیچ اختلافی در کار نبوده، چون کل قضیه فقط «داستان» است. ولی «راوی»، در اینجا دیگر با ما هم عقیده نیست! چون هدف از سر هم کردن این چل‌تکة بی‌قواره، پیوند دادن «بی‌بی‌گوزک‌های» کربلا به همان شعار استعماری است، که جهت مقابله با جنبش مشروطیت، از سوی کارخانه رجاله پروری به مدرس «وحی» شده بود: «سیاست ما عین دیانت ماست!»

پیشتر در این مورد مفصلاً توضیح داده‌ایم، و گفتیم، سیاست بر پویائی «واقعیت انسانی» تکیه دارد، و دیانت بر ایستائی «حقیقت‌الهی». در نتیجه، مترادف دانستن این دو مفهوم متضاد ـ «پویائی» و «ایستائی» ـ اگر ناشی از عدم آگاهی نباشد، مسلماً نشانة شیادی و مردمفریبی خواهد بود. و «روای» کذا هم برای القاء چنین ادعائی، گوز و شقیقه را آناً به هم پیوند داده، با «مشاهدة» نماز جماعت کذا می‌گوید، اشتباه نکنید، جدائی دین از سیاست آنزمان هم مطرح بوده! و خلاصه اگر دین از سیاست جدا باشد، «کفر» حاکم خواهد شد! بله! «راوی» کاملاً حق دارد! اگر دین از سیاست جدا باشد، دستاربندان سهمی از«قدرت» نخواهند برد، و نفوذ استعمار کاهش می‌یابد. بی‌جهت نیست که ارتش جنایتکار ناتو در سال 1357 در کشورمان کودتا کرد، و بی‌جهت نیست که ارتش ناتو، افغانستان و عراق را امروز اشغال کرده! همة این جنایات برای این صورت پذیرفته که دین از سیاست جدا نباشد، و استعمار غرب بتواند ثروت‌های منطقه را با تکیه بر «مردم‌سالاری‌های دینی» حسابی چپاول کند. بله، حسین هم چون خودش «دین» بود، به «سیاست» چسبید، و جز شخص خود، کسی را سزاوار حکومت ندید!

اصلاً حسن «دین» در همین است! از آنجا که دین بر ابهام الهی تکیه دارد و هیچ چارچوب مشخصی ندارد، در نتیجه هر کسی می‌تواند خواسته‌های خود یا اربابان‌اش را در چارچوب ابهامات «دینی» قرار داده، و مخالف‌اش را «کافر» بخواند. ظاهرا حسین هم به همین نتیجه رسیده بود، که اگر حاکم وقت را در تقابل با «دین» معرفی کند، مردم را به دور خود جمع خواهد کرد. البته آنروزها، آیرون‌ساید و هویزر نبودند، ولی قدرت طلبی و سلطه طلبی از غرب وارد نشده! محمد هم با توسل به حربة «دین»، کم قتل و غارت نکرد. بگذریم! «راوی»، پس از صدور این «حکم الهی» که سده‌هاست در کشورمان از حمایت استعمار برخوردار است، یک حکم الهی دیگر هم «صادر» می‌کند، و می‌گوید، «مردم» اصولاً طرفدار حکومت دینی هستند:

«اگر کسی بینگارد که جدائی دین از سیاست تفکری است خاص این عصر، در اشتباه است. بیاید و ببیند[ ] مردم فطرتا پیشوایان دین را به حکومت می‌پذیرند و حق هم این است[...]»

بله، و چقدر عجیب است که این «مردم»، اگر پیشوایان دین را به حکومت نپذیرند، ارتش ناتو آنقدر پدرشان را در می‌آورد، که همگی از «راه حسین» پیروی کنند! چون اتفاقاً سازمان ناتو هم از جمله پیروان «راه حق» است. و خلاصه، ناوگان آمریکا، نه برای غارت نفت، که برای حفظ «مکتب شهادت» در خلیج فارس لنگر انداخته. پایگاه فرانسه در امارات هم جهت تقویت «پویندگان راه حسین»، در آینده «احداث» خواهد شد. باری پس از اینکه حر و سپاهیانش با حسین نماز جماعت به جای آوردند، «امام عاشق» متوجه می‌شود که گویا جنگی در کار نیست، و کسی هم کاری به کارش ندارد! در نتیجه، به سخنرانی برای سپاهیان حر مشغول می‌شود، و در ضمن از خودش تعریف و تمجید هم می‌کند:

«اکنون من از هر کس دیگر شایسته‌ترم.»

حسین پس از خودستائی به یاد می‌آورد که با اقتباس از کتیبة کوروش کبیر می‌تواند خود را بهتر معرفی کند، ‌پس می‌گوید :

«منم حسین [...]»

در ادامة این سخنان، حسین که دچار عقدة خود بزرگ بینی است، خطاب به سپاهیان حر می‌گوید، من بهترین الگوی شما هستم، و باید از من پیروی کنید. و اگر از من پیروی نکنید باید پیامد عهد شکستن خود را بپذیرید! و انسان متحیر می‌ماند که حسین آیا دیوانه شده، یا کسی که این حکایت را سر هم کرده از عقل بی‌بهره است؟! چون تا آنجا که به یاد داریم، حسین با قوم قبیله‌اش که حدود هفتاد تن می‌شوند در برابر سپاه یزید قرار دارد، و سپاه یزید نه تنها با حسین بیعت نکرده که مأموریت دارد او را به نزد خلیفه ببرد. ولی حسین ظاهراً به دلیل گرما زدگی حال و احوالی ندارد، چرا که، پس از دشنام به خلیفه، به لعن و نفرین سپاهیان حر هم می‌پردازد، و می‌گوید، امیدوارم از شر شما راحت شوم! بله، این است عاقبت نماز خواندن پشت سر حسین! فحش می‌خورید، بعد هم شما را به پیروی از خودش فرا می‌خواند، و ارث پدرش را هم طلبکار می‌شود.

پس از این سخنرانی «شیوا»، کاروان حسین به راه خود ادامه می‌دهد، تا می‌رسد به منزلگاه «قصر بنی مقاتل» و اواخر شب در آنجا مشک‌ها را آب می‌کنند، و راه می افتند که ناگهان فریاد «انالله و انا علیه راجعون» امام حسین چرت کاروانیان را پاره می‌کند.

علی اکبر خود را به موکب پدر می‌رساند و معلوم می‌شود امام حسین مانند دیگر شیعی‌مسلکان خواب‌نما شده‌اند. و به یاد داریم که شیخ احمد خاتمی هم گفته بودند، خواب امام و پیغمبر مو لای درزش نمی‌رود. بله، امام حسین در خواب مبارک‌شان سواری را مشاهده فرموده بودند، ‌ که سخنانی گفته بود، و شست امام حسین بلافاصله خبردار شده بود که، خداوند خبر مرگ‌شان را منتشر کرده:

«سواری بر من ظاهر شد که می‌گفت: این قوم می‌روند و مرگ نیز با آنان همراهی می‌کند. دانستم این خبر مرگ ماست که می‌دهند.»

بله سوار کذا هم مانند فلاسفة جمکران «غیب» گفته بود! مرگ، با هر موجود زنده‌ای همراه است و این امر به قوم و قبیله حسین اختصاص ندارد. ولی خوب آنوقت‌ها هنوز بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، عبدالکریم سروش را استخراج نکرده بود، تا ادعا کند، «مدرنیته» با «برق» آمد و بنابراین با «سنت» در تضاد قرار می‌گیرد! آنوقت‌ها هنوز ادیسون «برق» را از «دین عقلانی» استخراج نکرده بود، و گورکن‌ها با شرکت «ادیسون» قرارداد نبسته بودند، که با روسیه به رقابت اقتصادی برخیزند. در نتیجه، وقتی امام حسین سوار کذا را در خواب می‌بیند، و این سخنان را از زبان وی می‌شنود، برق از چشمان مبارک‌شان می‌پرد، و شروع می‌کنند به فریاد زدن. تا علی‌اکبر بیاید، و وقتی می‌فهمد خداوند تبارک و تعالی خبر مرگ صادر کرده، به پدر بزرگوار خود می‌گوید، ما که بر حق هستیم، پس نباید از مرگ بهراسیم.

بله، عبارت دلنشین «ما بر حق هستیم»، همان است که، «سلطنت ودیعه‌ای است الهی، که از پدر به پسر و از استعمار به نوکر» به ارث می‌رسد. و همانطور که می‌بینیم، این «ودیعه» از محمد به حسین، و از حسین به علی‌اکبر و از علی‌اکبر هم به گورکن ها به ارث رسیده. در هر حال حسین پس از شنیدن سخنان علی‌اکبر در حق او دعای خیر کرده، می‌گوید:

«خداوند تو را از فرزندی جزائی [پاداشی] عطا کند، که هیچ‌ فرزندی را از جانب پدر عطا نکرده باشد.»

و نخستین کسی که در جنگ کشته می‌شود، همین علی‌اکبر است و آخرین نفری که جان می‌بازد، حسین است. این است پیام استعماری عاشورا: شتافتن به سوی مرگ!

ابراهیم لطف‌اللهی، دانشجوی دانشگاه پیام نور سنندج، روز 16 دیماه سال‌جاری، پس از خروج از جلسه امتحان توسط لباس شخصی‌ها دستگیر شد. و 9 روز بعد، خبر خودکشی ابراهیم لطف‌اللهی در زندان انتشار یافت. سازمان امنیت منفور جمکران، همچنان به آدم‌ربائی و قتل ادامه می‌دهد تا رسانه‌های استعمار، جهت سازمان دادن براندازی از طریق قصه‌های کربلا به تبلیغ برای شورش و مرگ‌پرستی بپردازند.

به گزارش حنا زرچوبه، مورخ 27 دیماه سالجاری، شبکه تلویزیونی الجزیرة قطر، پنجشنبه شب با دکتر محمود احمدی نژاد گفتگو کرد. این همان گفتگوئی است که، احمدی نژاد در آن کت شلوار ضدموشک پوشیده بودند. و افتخار شنیدنش به زبان انگلیسی را نیافتیم. احمدی نژاد در آغاز این گفتگو چنین می‌فرمایند:

«امام حسین[...] با ایمان و آگاهی محکم خود بر علیه ستم و فساد و تجاوز علیه حقوق‌بشر[...] قیام کرد.[...] حسین [...] کوشید از تمامی حقوق بشر و حقوق ملت‌ها[...] حمایت کند[...]»

و البته چون هیچکس «حمایت» آنحضرت را نخواسته بود، بلافاصله شر ایشان از سر مردم کم شد. آنروزها، دین‌پرستان استعمارگر، وجود نداشتند. ولی پس از 14 سده، سازمان ناتو که سه دهه پیش با توسل به «نهضت» پر نان و آب «عاشورا»، یک براندازی در ایران سازمان داد، و امروز کل منطقه را به مرداب فاشیسم مذهبی تبدیل کرده، باز هم با توسل به همان ابزار پوسیدة جنگ سرد بیشرمانه به تبلیغ مرگ پرستی مشغول شده، تا مرداب کذا را هر چه بیشتر گسترش دهد. به اربابان شبکة الجزیره، که هم‌صدا با «عزاداران حسینی» به قمه‌زنی رسانه‌ای پرداخته‌اند، باید همان بگوئیم که ایرج میرزای دوست داشتنی‌ما به سینه زنان می‌گوید:

زن ق... چه می‌کشی خودت را
دیگر نشود حسین زنده


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت