...
«تاریخ»، همانطور که گفتیم پدیدهای است «پویا»، که در ارتباط کامل با عملکرد انسانها قرار میگیرد، در زمان و مکانی مشخص. تفاوت «تاریخ»، با حماسه و اسطوره را نیز پیشتر توضیح دادهایم، و تکرارمیکنیم که، حماسه برخاسته از اسطوره است، و اینکه اسطوره، بنابرتعریف، «تاریخ ستیز» و «زمانگریز» خواهد بود. از اینرو به طور مثال، شاهنامة فردوسی را در جایگاه «حماسه» نمیتوان با تاریخ کشور ایران در ترادف قرار داد. «تاریخ»، شرح وقایع و اعمال بازیگران واقعی، یعنی انسانها است، و عوامل الهی و جادوئی در چند و چون آن دخالتی ندارد. بنابراین آنچه ملایان تحت عنوان «تاریخ اسلام»، در همراهی با معجزات الهی و حوادث مابعدطبیعی همه روزه به خورد ملت میدهند، فقط داستان و حکایت است، نه «تاریخ»! حال پیش از پرداختن به وبلاگ امروز، از میهن پرستان دو آتشه که با استناد به «تاریخ»، پرچم ایران را در بحرین برافراشتهاند، و کل دریای خزر، یا حداقل50 درصد آنرا مطالبه میکنند، خواهشمندیم میزان «سهم ما» از خلیج فارس را هم با همان اسناد معتبر ارائه دهند، که خیالمان حداقل از سواحل جنوبی کشور آسوده باشد. و اگر رسانهها، ملت را در «رویای خزر» فروانداختهاند، حداقل با «واقعیت» خلیج فارس آشنا باشیم، و تمام زندگی را در سراب رویا و مرداب ناآگاهی سپری نکنیم!
میدانیم که «رویا» هیچ ارتباطی با «واقعیات» ندارد. به عبارت دیگر، آنچه در رویا میگذرد، در بیداری، و یا در برابر واقعیت نابود میشود. فروید در کتاب «تعبیر خواب» میگوید، «رویا»، شاهراهی است به سوی ضمیر ناخودآگاه. به عبارت دیگر، رویاها تبلور کامل تمایلات ناخودآگاه انساناند. چرا که در خواب، ضمیر خودآگاه، که همواره در برابر تمایلات ضمیر ناخودآگاه مانع ایجاد میکند، تا از درگیری آن با ضمیربرتر و جامعه جلوگیری به عمل آورد، تقریباً حضور خود را از دست میدهد. در نتیجه، ضمیر ناخودآگاه آزادانه تمایلات خود را بیان میکند. و به همچنین است در مورد شیپورهای تبلیغاتی سازمان سیا.
محور اصلی پروپاگاند، جهت ارائة «تصویر دلپذیر» از آمریکا، همان «رویا محوری» است! به این ترتیب که تبلیغاتچیهای عموسام، با نادیده گرفتن واقعیات، آمریکا را مدافع دمکراسی در جهان جلوه میدهند. البته فکر نکنید که شیپورچیهای سازمان سیا همه در «ولایات» متحد خیمه زدهاند، ابداً چنین نیست. بوقهای اصلی سازمان سیا در جمکران و کشورهای بلازدة جهان سوم فعالاند. به طور مثال، تشکلهای استعماری «فدائیان اسلام»، که چندین شاخه با نامهای مختلف به وجود آورده، از جمله مهمترین شیپورهای استعماراند. به این ترتیب که، از یکسو با شعارهای دروغین مبارزه با آمریکا، به ستایش و مداحی از حاکمیت توحش اسلامی مینشینند، و از سوی دیگر، آمریکا را مدافع دموکراسی معرفی میکنند، تا بتوانند هر کس را که در ایران سخن از حاکمیت «انسان محور» و دمکراسی به میان میآورد، به طرفداری از آمریکا متهم کنند. بله، این دکان پررونقی است که طی 28 سال، یک روز هم کسادی نداشته! البته این تجربه ریشه در مبارزات ضدکمونیستی دوران پهلوی دارد. در آنزمان هم، اتحادجماهیر شوروی را در ترادف با عدالت اجتماعی و برابری قرار میدادند، در نتیجه هر کس سخن از عدالت اجتماعی به میان میآورد، یک بر چسب «کمونیست»، نوکر شوروی بر پیشانیاش «الصاق» میشد، و ساواک از طریق دموکراتیک به او «یادآوری» میکرد، «بتو چه مربوط است که فقیر در کشور وجود دارد؟ مگر اعلیحضرت نمیدانند که در اینجا فقیر وجود دارد؟ اگر صلاح میدانستند خودشان اقدام میکردند!» البته این داستان برخورد «نرم» ساواک با کمونیستهائی بود که اصلاً نمیدانستند «کمونیسم» خوراکی است یا پوشاکی! به زبان سادهتر، این «هشدار» ساواک منفور به کسانی بود که طبق تعالیم انسانی، و نه اسلامی، میپنداشتند انسانها حق دارند از حداقل رفاه، خوراک و پوشاک و مسکن برخوردار باشند، و جسارتاً به این صرافت افتاده بودند که کمکی به خانوادههای مستمند صورت دهند، تا حداقل فرزندانشان بتوانند از مرداب فقر نجات یابند. مسلم است که ساواک با کسانیکه سالی یکبار آش نذری میپختند، و بین فقرا تقسیم میکردند تا مشکلاتشان حل شود، هیچ کاری نداشت. و برخورد ساواک با کسانی هم که «ماتریالیسم دیالکتیک» و اینجور «چیزها» بلغور میکردند، و ادای مستضعفین را در میآوردند، و عضو گروههای به اصطلاح «چپ» بودند تفاوت میکرد!
ساواک وقتی دردسرساز میشد، که افرادی خارج از «گله»، به فکر همنوعان خود میافتادند، و از کنترل خارج میشدند. چرا که، کنترل کلیة افراد در یک جامعه، برای سازمانهای سرکوب استعماری چون ساواک امکانپذیر نیست. این سازمانها ترجیح میدهند جوانان جذب گروههای مشخصی شوند، تا از این طریق تحت نظر قرار داشته باشند. همانطور که پیشتر هم گفتیم سردمداران گروههای کذا از خودشاناند. از شیخ فرخ نگهدار، برادر مسعود رجوی، یا مهندس بهزاد نبوی بپرسید! از شیپورهای استعمار در جمکران دور افتادیم. بله، فعلة فاشیسم همزمان با عربدة «نبرد با آمریکا»، همین آمریکا را هم مدافع دموکراسی میخواند! البته دمکراسی مورد نظر پادوهای عموسام، همان افتضاحی است که تحت عنوان انقلاب مخملی در گرجستان، یا کشورهای بالت به راه افتاده. نشانة بارز دمکراسی در گرجستان، علاوه بر حضور «ساکاشویلی»، صدور سالانه نهصد میلیون دلار سلاح و تجهیزات از سوی پنتاگون به این کشور «یک وجبی» شده! و اما در کشورهای «بالت»، دمکراسی به مراتب پیشرفتهتر از گرجستان است، به ویژه در استونی!
به گزارش «نووستی»، مورخ 4 ژانویه 2008، کشورهای «بالت» تبدیل به تفریحگاه نازیها شدهاند. یکی از معروفترین اینان، میلیونری است به نام «هاری مانیل» که ساکن ونزوئلا است، و جهت دیدار با «دوستان»، مرتب به شهر «تالین» مسافرت میکند. بله، این افتضاح، به زعم فعلة فاشیسم دمکراسی نام دارد! و ما هم میدانیم که آمریکا از چنین «دموکراسیهائی» همواره حمایت کامل کرده. مگر هیتلر، فرانکو، سالازار و پینوشه بدون پشتیبانی گاوچرانها میتوانستند به قدرت برسند؟
مورخین صاحب نام، از قبیل «هاوارد زین»، بر حمایت آشکار آمریکا و متحدانش در غرب از چنین دمکراسیهای «رویائی» تأکید دارند. چون دمکراسیهای رویائی، مانند رویا، با واقعیت زمان و مکان بیگانهاند. ولی برای ریزهخواران استعمار در جمکران، حمایت از فاشیسم در کشورهای بالت، دمکراسی نام گرفته! امروز، «حمیدرضا ترقی»، از اعضای سازمان جنایتکار مؤتلفه، در مصاحبه با خبرگزاری حنازرچوبه، مورخ 21 دیماه 1386، اعلام میکند که، آمریکا از گروههای مدافع دمکراسی در منطقه و ایران حمایت میکند، و سعی دارد آنها را به قدرت برساند:
«آمریکا از جریانات سیاسی که مواضع آنها مبتنی بر دموکراسیخواهی است حمایت میکند [...] آمریکا تاکنون [...] توانسته با ایجاد انقلاب مخملی به اهداف خود دست پیدا کند.»
ولی حمیدرضا ترقی، که جهت بازار گرمی برای اربابان گاوچرانش، انقلاب مخملی را در ترادف با دمکراسی قرار میدهد، یک نکتة مهم را فراموش کرده، و آن اینکه انقلاب مخملی، نوعی کودتا بود، که با تکیه بر نارضایتی جمعی، در برخی کشورهای سابقاً شورائی، از جمله گرجستان سازماندهی شد، تا این کشورها را به ابزار اعمال فشار بر علیه روسیه تبدیل کند. در حالیکه، ملت ایران در 22 بهمن سال 57، در عمل از همین مرحله عبور کرده؛ با یک تفاوت: به طور مثال، دولت دستنشاندة ساکاشویلی، جهت پادوئی برای آمریکا، شعار مرگ بر آمریکا نمیدهد، چون پیشتر قسمتی از جمهوریهای شوروی بوده، و اینکار از نظر دیپلماتیک برای آمریکا گران تمام میشود! ولی در مورد کشور ایران، شرایط بکلی متفاوت است. از نظر تاریخی، به دلیل استقرار حکومت بلشویکها در مرزهای شمالی ایران، از کودتای کلنل «آیرون ساید»، تا کودتای ژنرال «شوارتسکف»، و سپس تا براندازی ژنرال «هویزر»، حاکمیت ایران، به صور مختلف وابستگیهای خود را به غرب «واژگونه» نمایانده؛ هر چند با استقرار حکومت طالبان در ایران، افغانستان و عراق امروز، دلایل واقعی این واژگوننمائی دیگر کاملاً علنی شده. ولی با وجود اهمیت این بحث، حمیدرضا ترقی را با نظرات بسیار «مترقیشان»، در همینجا رها میکنیم، و میپردازیم به درافشانیهای یکی از فرهیختگان ساکن بلاد غرب، به نام جناب دکتر«گنج بخش»، در سایت «اخبار روز».
ایشان، به شیوة حاج سید جوادی، ضمن تهاجم بیرحمانه به مارکسیسم، و به ویژه هتاکی به حاکمیت کوبا، حکومت جمکران را، که توسط سازمان جنایتکار ناتو بر ما ملت تحمیل شد، و تا زیر مژگانش به لجنزار فاشیسم مذهبی آلوده است، حکومت «کمونیست ـ حزباللهی» خطاب کرده، میفرمایند:
«مفهوم مبارزه بلاواسطه با امپریالیسم اساساً ضد ملی و ارتجاعی است.»
این جملة «سحرآمیز» را چند بار خواندم، و باز خواندم، و هر بار بیش از پیش مسحور قلم «جذاب» آقای دکتر شدم. گویا آقای گنجبخش حکومت رمالان تهران را ضدامپریالیست ارزیابی کردهاند! در اینصورت باید به ما شوت و پرتها توضیح دهند، چگونه، گروه برژینسکی زمینه ساز سرنگونی سلطنت پهلوی شد، تا در مرز اتحادجماهیر شوروی، یک حکومت «ضدامپریالیست» مستقر کند؟! چون به این ترتیب میتوان تأکید کرد که گروه برژینسکی بر ضد منافع ایالات متحد توطئه کرده بود. و از آنجا که چنین کاری، منطقاً مستوجب مجازات است، دادگاه ویژة امنیتی میباید به جرم این «لهستانی خرابکار» رسیدگی کند! حال آنکه شاهدیم نه تنها چنین نشد، که برژینسکی نشان معروف «آزادی» را هم دریافت کرد!
حال جناب «گنج بخش» بهتر است بگویند، آیا حاکمیت آمریکا به توطئه بر ضد منافع خود پرداخته، یا اینکه استقرار حکومت اسلامی در کشورمان در هماهنگی کامل با منافع آمریکا قرار گرفته؟ چون سخنان گهربار جناب «دکتر»، در تأئید مبارزة حکومت جمکران با یانکیها کاملاً بیپایه و اساس است. این همان حکومتی است که در هماهنگی کامل با «سیاست انسداد»، بر ما ایرانیان تحمیل شد، و با حمایت آمریکا و متحدانش از طریق تحریم اقتصادی، جنگ و بحران، 28 سال دوام یافته، تا منافع آمریکا در منطقه تأمین شود. این همان حکومتی است که مانند حکومت منفور ترکیه از اشغال نظامی عراق حمایت مالی و نظامی میکند. این همان حکومتی است که مانند حاکمیت منفور پاکستان حامی طالبان در افغانستان است. چون این حکومت، مانند حکومت ترکیه و پاکستان دست نشاندة گاوچرانهاست، و هیچ ارتباطی هم با دولت کوبا نمیتواند داشته باشد.
دکتر گنجبخش که نمیدانیم «دکترایشان» را در کدام رشتة علمی دریافت کردهاند، می فرمایند، همة دمکراسیها با آمریکا پیوند گسترده دارند! ایشان نظام مضحک ترکیه را نیز جزو همین دمکراسیها به شمار آوردهاند! و در تعریف از حاکمیت ترکیه میگویند، «به آمریکا اجازه نداده از خاکش به عراق حمله کند!» اولاً میباید بگوئیم، ترکیه هشتاد درصد تجهیزات نظامی خود را از پنتاگون دریافت میکند، و به هیچ عنوان در جایگاهی قرار ندارد که بتواند به آمریکا «اجازه» بدهد، یا ندهد! در ضمن مهمترین پایگاه نیروی زمینی و زرهی ناتو در کشور ترکیه استقرار یافته، و کمکهای نظامی، از طریق ترکیه برای نظامیان اشغالگر در عراق به صورت مرتب «ارسال» میشود. ظاهراً جناب گنج بخش از مشتریان و طرفداران «سی.ان.ان» و «فاکس نیوز» باید باشند. چرا که اگر کسی مختصر آشنائی با تاریخ و مسائل سیاسی و امور منطقه داشته باشد، نمیگوید همکاری و داد و ستد با آمریکا باعث پیشرفت در بسیاری از زمینهها خواهد شد! این سخنان پریشان، در عمل آن روی سکة ترهاتی است که امثال خمینی و خامنهای بر زبان میرانند، و میگویند جنگ و تحریمها باعث پیشرفت در همه زمینهها میشود. بله، «دکتر» گنج بخش آن روی سکة استعمار اسلام پرستی است، که حکومت سرسپردة جمکران را ضدامپریالیست میخواند، تا به ما تفهیم کند، روابط «دوستانه» با آمریکا، حتماً درهای بهشت را به روی ما ملت خواهد گشود! حال آنکه حکومت اسلامی در ایران، دقیقاً محصول واقعی «روابط» دوستانة پهلوی دوم با آمریکاهائی بود.
نه جناب گنج بخش! آنقدرها که سرکار میپندارید، ما شوت و پرت نیستیم! به محض انتخاب جیمی کارتر به ریاست جمهوری آمریکا، کاخ سفید، مستقیماً و نه چندان محترمانه، به محمدرضا پهلوی حالی کرد که، باید تشریف ببرند. اگر شما نمیدانید، ما میدانیم! و به همین دلیل هم به سرکار میگوئیم، آمریکا نه تنها از دولت دست نشاندة ترکیه، که از دولتهای دمکراتیک اروپای غربی هم جهت برنامههای نظامی خود «اجازه» نمیگیرد. سرکار بجای توسل به شیوة رمالان در «امر به معروف نهی از منکر»، و بجای توهین و هتاکی به ایرانیانی که کودتای 28 مرداد را تأئید نمیکنند، و چون امثال شما از لجنزار «مککارتیسم» تغذیه نمیکنند، و میدانند که ساواک و سپاه پاسداران تحت نظارت سازمان سیا فعالاند، بهتر است چند ساعت در روز مطالعه کنید، تا در مقالات «بعدی» چنین مهملاتی به خورد خوانندگان خود ندهید:
«[ایرانیان] باید از تجربیات کشورهای دیگر به نفع آزادی و پیشرفت استفاده کنند[...]»
خیر! جناب دکتر! اینجا را هم کور خواندهاید! چرا که، هر ملتی فقط با تکیه بر تجربیات تاریخی خود میتواند به حضور تاریخیاش معنا و مفهوم دهد. تجربیات کشورهای دیگر هم بر تاریخ همان کشورهای دیگر تکیه دارد. متأسفانه بر خلاف برداشت شما، در بحث «تاریخ»، سخنان «گزیده» و «تقلید» از بزرگان و «لغزخوانی» هیچ ارزشی ندارد! بهرهوری از تجربة دیگر ملتها، نوعی رویاپروری است، که با واقعیتهای سیاسی کاملاً بیگانه خواهد بود. و از قضای روزگار، «فراموشی» وقایع تاریخی نیز در همین چارچوب قرار میگیرد. از فرضیة روانکاوی و فروید نمیگوئیم، ولی هیچ عقل سلیمی نمیتواند بپذیرد که یک حرکت موفقیتآمیز به سوی آینده، بتواند با فراموش کردن گذشته و تجربیات گذشتة یک جامعه امکانپذیر شود.
بله «رویا پروری»، در عالم سیاست به فاجعه میانجامد، این امر چنان بدیهی است که حتی سازمان تبلیغات اسلامی، البته به زبان الکن ویژة خود، آنرا در عزاداری نیز منع کرده! امروز شیخ احمد خاتمی در نماز علفزار، میگوید، خطبای محترم، جهت «حسین پسند» بودن عزاداری از «خواب محوری» پرهیز کنند:
«خطبای محترم که از ارکان جلسات عزاداری هستند باید[...] از طرح سست معارف اسلامی و به ویژه خواب محوری اجتناب نمایند چرا که به غیر از خواب رسول اکرم و ائمه که شیطان در آن راه ندارد خواب هیچگونه قدرت شرعی نداشته ولو اینکه رویای صادقانه باشد.»
منبع: حنازرچوبه، مورخ 21 دیماه 1386
بهتر است جناب «دکتر» گنج بخش و دیگر «دکترهای» محترم که از ارکان تبلیغات عموسام هستند نیز، از طرح «سست» مسائل سیاسی و به ویژه رویا پروری اجتناب کنند، چرا که بجز رویاهای «جرج بوش» و روسای سازمان سیا، که استعمار در آن راه ندارد، ارائة رویا، تحت عنوان «راهکار سیاسی»، جز فریب هیچ نیست!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت