حاج و سید!
...
چه ارتباطی بین «حاج منصور»، مداح حکومت جمکران، و حاج سیدجوادی، طرفدار دیروز «انقلاب اسلامی»، و منتقد امروز همین حکومت وجود دارد؟ آیا ارتباط ایندو را میتوان با سازمان دیدهبان حقوق بشر در نیویورک هم دید؟ در عمل، این سه «پدیده»، در یک مسیر واحد گام بر میدارند: تشویق آشوب، و قانون شکنی به سه طریق متفاوت! دیدهبانکذا، به بهانة دفاع از «حقوق بشر»، در واقع از حاکمیت ایران میخواهد که راه را بر آشوبطلبان «خودی» هموار کند. چرا که، بدون حضور دانشجونمایان به اصطلاح ناراضی، نمیتوان تجربة شیرین براندازی بهمن 57 را از نو تکرار کرد، و یک انقلاب «نارنجی» برای ملت ایران سازمان داد. انقلابی که حافظ ساختارهای استعماری «نظامی ـ امنیتی» است، و لایة بیرونی و ظاهری حاکمیت را تغییر میدهد! و اما در مورد «حاج منصور»! ایشان البته در حدی نیستند که مطالبات سیاسی داشته باشند، حاج منصورها، همچون دانشجونمایان و طلاب، ابزار استقرار بینظمی و آشوباند. سادهتر بگوئیم، سیاهی لشکر استعماراند. ولی حاج سیدجوادی، «سوگلی» است؛ و استعمار، خواستههای خود را نخست در گوش ایشان «زمزمه» میکند.
علیاصغر حاج سیدجوادی، پیرانه سر، هوای جوانیها کرده! بهتر بگوئیم، سودای براندازی حکومت در سر دارند. ایشان به بهانة «انتقاد» از حکومتی، که در رفراندوم مضحک 12 فرووردینماه 1358، به آن رأی «مثبت» دادند، و در روزنامة «جنبش»، هم این امر را «جار» زدند، یک مقالة «آتشین» در سایت «عصرنو» انتشار دادهاند، و پس از یک بررسی نه چندان دقیق، از قانون اساسی حکومت اسلامی، در واقع «فرمان» براندازی صادر کردهاند! که گفتهاند، «ترک عادت موجب مرض است!» و حاج سید جوادی بدون «براندازی»، اصلاً حاج سید جوادی نیست. بله، این روزها استعمار غرب میباید سخت به افلاس افتاده باشد.
18 ماه پس از شکست ارتش ناتو در جنگ 33 روزة لبنان، امروز جرج بوش راهی اسرائیل، مصر، اردن، عربستان، امارات و بحرین میشود؛ سفری که هدف آن «ترسیم» خطوط جدید سیاست ناتو در منطقه است. سادهتر بگوئیم، پس از عقب نشینی پنتاگون در اروپا، و برچیده شدن پایگاه هوائی «راینماین» در آلمان، آمریکا میباید عقب نشینی خود را از منطقة مصیبت زدة خاورمیانه و خاور نزدیک نیز آغاز کند. یادآور شویم که، پس از توطئة لغو انحصار رژی تنباکو، به «همت» میرزای شیرازی، یا دخالت رسمی استعمار در سیاست ایران، این نخستین عقب نشینی استعمار غرب در منطقه خواهد بود. و نخستین فرصت برای طرح مطالبات ملتهای منطقه، به ویژه مطالبات ما ایرانیان. این فرصتی است برای جبران شکست جنبش مشروطه، که با دخالت بیگانگان به حکومت سیدضیاء و کودتای کلنل آیرونساید منجر شد، تا ما ملت را، نزدیک به یک سده در دور باطل «سرکوب ـ آشوب» سرگردان کند.
گزارش سازمان دیدهبان حقوق بشر که در وبلاگ دیروز به آن پرداختیم، دقیقاً جهت تداوم همین دور باطل به زینت چاپ مزین شد! در سال 1977 نیز، به محض ورود جیمی کارتر به کاخ سفید، که با شعار دفاع از «حقوق بشر» به پست ریاست جمهوری دست یافته بود، ناگهان «بعضیها» دل شیر پیدا کردند، و به حضور اعلیحضرت نامة سرگشاده فرستادند. بله، جناب حاج سید جوادی، که بالاتر از ایشان یاد کردیم، در ماه مارس سال 1977، ناگهان «شیر شرزه» شدند. به یاد داریم که چند روز پیش حاج منصور، فرموده بودند، «مداح باید جیگر داشته باشه»! و این همان «جیگری» است که آنروزها، حاج سیدجوادی از حاج منصور به عاریت گرفتند.
پس از انتشار سخنان توهین آمیز یک مداح به نام «حاج منصور» در رسانههای جمکران، ایشان شهرة شهر شدند! حاج منصور، مانند حاج روحالله، و دیگر اوباش محصول کارخانة رجاله پروری «وظیفة دینی» دارد، که با تکیه بر حدیث و روایات، یا بهتر بگوئیم بر «بیبیگوزکهای» شیعی مسلکان، ضمن توهین و بستن افترا به مقامات رسمی دولت، در امور جاری مملکت دخالت مستقیم کند، و در واقع به شیوة آیات عظام، نفسکش بطلبد، بدون آنکه از سگهای هار حکومت هیچگونه هراسی به دل راه دهد. چرا که، خیالش آسوده است! با نفسکش طلبی و مهملگوئی به سبک و سیاق روحالله خمینی، حاج منصور هم، به شخصیتی مبارز و آزادیخواه تبدیل خواهد شد!
این روند جادوئی از آنجا سرچشمه میگیرد، که محور اصلی سیاست استعمار در کشورمان همیشه بر اساس گسترش آشوب، و دامن زدن به «ابتذال» شکل گرفته. این مهم نیز از طریق تبدیل «قانون شکنی» به «ارزش» تحقق مییابد. به همین دلیل، سازمانهای مدعی دفاع از حقوق بشر، بدون استثناء، از قانونشکنان پشتیبانی میکنند. و با این ترفند، با یک تیر چندین و چند نشان میزنند. از یکسو به دروغ خود را مدافع آزادی جلوه میدهند، و از سوی دیگر، مطالبات آزادیخواهانه مردم را به بیراهه میکشانند. بدیهی است که اگر «قانون شکنی» به «ارزش» تبدیل شود، استقرار یک نظام دمکراتیک دیگر امکانپذیر نخواهد بود! چون بدون حاکمیت قانون و نظم قانونی، حقوق اجتماعی، و آراء واقعی مردم به حساب نخواهد آمد، و نهایت امر دمکراسی هم در کار نخواهد بود. و به این ترتیب، استعمار به اهداف واقعی خود دست مییابد. هر آشوبی که استعمار در ایران سازمان میدهد، یک «قهرمان ملی» دارد، و یک «قهرماندینی»، و هر دو اینان سر از صندوقچة استعماری بیرون میآورند. ولی نمیباید اشتباه کرد، هر دو، همکار یکدیگر و جیرهخوار استعماراند: زوج «میرپنج ـ سید ضیاء»، «مصدق ـ کاشانی»، و «بازرگان ـ خمینی» از آن جملهاند.
«مبارزات» فدائیان اسلام به رهبری کاشانی و محمد مصدق، جهت ممنوعیت مدارس مختلط، «ملی» کردن نفت، و فراهم آوردن زمینة کودتای 28 مرداد را فراموش نکردهایم. آشوبهای دوران سلطنت پهلوی دوم را هم خوب به یاد داریم. سپس نوبت به «مبارزات» حاج روحالله با پیمان وین، جامعة مختلط، و حقوق زنان رسید، و نهایت امر پای به کودتای 22 بهمن گذاردیم. ولی در این چشمانداز، نقش دانشجونمایان را نمیباید فراموش کرد. همانها که مانند حاج منصورها، همگی در تمامی امور سیاسی و اقتصادی صاحبنظراند، ولی در واقع به قول فریدون آدمیت، مانند گاو حاج میرزا آغاسی رها میشوند، تا برای دیگران ایجاد مزاحمت کنند. جایگاهشان هم یا «انقلابی» است، یا «زندانی» و در زنجیر «ضحاک»! ولی خسارت گاو حاج میرزا آغاسی کجا، خسارت دانشجونمایان کجا؟ طفلک گاو حاج میرزا آغاسی، فقط مزاحم کسبة بازار میشد، «دانشجویان مبارز»، زنجیرهای اسارت را بر پای ما ملت محکم و محکمتر میکنند. بیدلیل نیست که بلافاصله پس از انتشار گزارش «دیدهبان نابینای حقوق بشر»، گروهی از خانوادههای این دانشجویان دست به دامان انواع و اقسام سازمانهای مدعی دفاع از «حقوق بشر» شدند، و در اینراه، اعلامیهنویس پیر و فرتوت ساواک هم یکی از همان اعلامیههای معروف خود را به اسم خانوادههای محترم قلمی کرد!
البته «متن» این به اصطلاح اعلامیة خانوادههای دانشجویان، در تمام سایتهای فیلترنشده خودنمائی میکند، و نه تنها با ادعاهای این خانوادهها در تضاد قرار میگیرد، که انسان را در سلامت عقلشان نیز دچار تردید میکند! چرا که، اینان با ذکر نام و مشخصات خود، در همین بیانیه ادعا دارند که، این «بیانیه» را در جامعهای صادر میکنند، که هر کس سخنی از حق و عدالت به میان آورد، توسط ایادی رژیم «ربوده» میشود! ولی علیرغم چنین شرایطی، خانوادههای شیردل که گویا پس از شنیدن سخنان حاج منصور، «جیگر» یافتهاند، به شیوة ایشان به پرت و پلاگوئی میافتند، و یک داستان حیرت انگیز هم از دستگیری «دانشجویان آزادیخواه» برایمان نقل میکنند. بر اساس این بیانیه، دانشجویان کذا در تجمع غیرمجاز 16 آذر شرکت کرده بودند! ولی مگر در جمکران کسی مجاز و غیرمجاز به رسمیت میشناسد؟ قانون و مقررات میشناسد؟ نه! «آزادی» اصلاً همین است! به ویژه برای اراذل، طلاب و دانشجونمایان. لوئیز آربور و دیدهبانهای ریز و درشت هم در کارند، که دکان اینگونه آزادیها در ایران تعطیل نشود، چون دکان استعمار غرب تعطیل خواهد شد. حال باز گردیم به بیانیة کذا.
متن بیانیه، گذشته از غلطهای املائی، از نظر ابتذال و پریشانگوئی شباهت فراوان به دیگر متون بیانیه نویس «معروف» ساواک دارد. در این بیانیه، «مادیات» جای خود را به «معنویات» سپرده! و «سخن گفتن»، «فکر کردن» و «نوشتن»، ابتدائیترین حقوق اجتماعی انسانها خوانده شده! و ما متحیر ماندهایم که بدون خوراک، پوشاک، مسکن، آموزش و بهداشت، چگونه انسان قادر است زنده بماند، تا چیزی هم بنویسد! البته خانوادههای دلسوخته نمیگویند فرزندانشان چهها نوشته و یا چهها گفتهاند! آیا اینان نیز مانند حاج منصور به پیروی از فرمان روحالله به تهمت زدن و توهین به مقامات رسمی پرداختهاند؟ یا مانند جنبش آزاد زنان بازار تهران، در تجمع و تظاهرات غیرمجاز شرکت داشتهاند؟ خانوادههای دلسوخته فقط میگویند، فرزندان «غیور» و «آزادیخواهشان»، روز 16 آذر «تجمع» کردهاند! ولی نمیگویند این تجمع غیرمجاز بوده!
بله دانشجویان آزادیخواه که کار بد نمیکنند! همه کارشان به فرمودة رهبر فرزانه، نظارت بر اجرای «عدالت» است، تا دستگیر شوند، و ساواک برایشان بیانیه صادر کند، و به ما بگوید، خوراک، پوشاک و مسکن را فراموش کنید، حقوق ابتدائی اجتماعی عبارت است از فکر کردن، گفتن و نوشتن! به زبان سادهتر، حقوق اجتماعی همان است که همة انگلهای اجتماع، مانند «طلاب» از آن برخورداراند. آنها که در تلاش معاشاند، آنها که در سرمای تهران یخ زدهاند، مردم بانه و سقز، که در سرمای 20 درجه زیر صفر، از گاز محروماند، حق اعتراض ندارند، چون بر اساس این بیانیه، از حق فکر کردن، گفتن و نوشتن برخورداراند! بله، این بیانیههای سازمان منفور ساواک فقط برای انتشار تبلیغات مسموم حوزههای علمیه نوشته میشود. همان انگلهای اجتماع و محصولات کارخانة رجاله پروری که وظیفه دارند «معنویات» ابداعیشان را بجای «مادیات» غائی جامعه بنشانند، «حقیقت» را بجای «واقعیت» به مردم حقنه کنند، تا به این ترتیب پدیدة مبهمی به نام «خداوند» را جانشین «انسان» کرده، مطالبات مادی مردم را در تضاد با «حقیقت» قرار داده، و آنرا بکلی انکار کنند. دیروز اکبر بهرمانی در حنازرچوبه گفته بود، «انصاف»، از ویژگیهای روحانیت است! و منصف باشیم، در این بیانیه هم «انصاف» را رعایت کردهاند. چون بیانیة کذا ، مانند گزارش «دیدهبان نابینا»، بر وجود حق و حقوق زندانیان در قوانین جمکران تأکید دارد:
«[...] هر کس سخن از حق و عدالت اجتماعی به میان آورد توسط ایادی رژیم ربوده می شود و با انگها و بر چسبهای ناچسب و انتشار آن توسط روزنامههای معلوم الحال دولتی بدنام میگردد[...] استارت دستگیری خودسرانه دانشجویان آزادیخواه [...] در قوانین داخلی ایران تسریح [تصریح] شده فرد بازداشت شده حق برخورداری از وکیل دارد ...»
بله این شمهای است از تبلیغات براندازانه و الکنی که، در سال 57 هم شاهد انتشارشان توسط عوامل ساواک و استعمار بودیم، البته نه بر شبکة مجازی. آنروزها جنگ سرد به اوج خود رسیده بود، و حاج منصورها، «حق» و «حقیقت» بلغور میکردند، هر چند صدایشان به گوش ما نمیرسید. و آنروزها، جناب حاج سیدجوادی «نامه» مینوشتند، ولی ما از متن آن اطلاعی نداشتیم. ولی، امروز میتوانیم متن نامة جدیدشان را «بررسی» کنیم.
در این نامه، جناب حاج سیدجوادی، به بررسی اصول قانون اساسی حکومت اسلامی پرداختهاند تا بگویند، انتخابات در چنین حکومتی در واقع یعنی کشک! البته ما هم کاملاً به آقای حاج سید جوادی حق میدهیم. ولی برای رسیدن به این نتیجة مسلم، لزومی نداشت آنجناب بر خود زحمت مطالعة چندین و چند اصل از این قانون «مضحک» را هموار کنند. حکومتی که مشروعیت خود را مدیون احکام توحش دینی است، و قانون اساسیاش بر «ولایت مطلقة» فقیه تأکید دارد، با انتخابات کاملاً بیگانه است. ولی در کمال تعجب، مطلب آقای حاج سیدجوادی، حکومت اسلامی را اصلاً هدف نگرفته! بله، جناب حاج سیدجوادی، در واقع، به گاز گرفتن پای اتحاد جماهیر شوروی سابق و کلنل پوتین مشغولاند! و انتخابات روسیه را هم با انتخابات جمکران مقایسه کردهاند! خلاصه بگوئیم، جناب حاج سیدجوادی، «رنج» نگارش را از این جهت بر خود هموار کردهاند، تا ضمن تکرار ترهات «نیویورک تایمز» و «گاردین»، که منافع اربابانشان در جهان به خطر افتاده، به ما ملت ایران «حالی» کنند، کاسپاروف حق داشت! کاسپاروف، همان نوچة محافل فاشیسم بینالملل است، که مانند دانشجویان «آزادیخواه»، در زمینة آشوب و برپائی تظاهرات غیرقانونی تخصص دارد! و این کاسپاروف میفرماید، « انتخابات روسیه تقلبی است»، و جناب حاج سیدجوادی هم به ما میگویند، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیست نبود!
البته هدف ما از این وبلاگ به هیچ عنوان دفاع از روسیه نیست. روسیه، و عملکردهای دولت فعلی آن، بر خلاف آمریکا، نیازی به وکیل مدافع ندارد! پس باز میگردیم به فرمایشات جناب حاج سیدجوادی در مورد «عوامفریبی» اتحاد جماهیر شوروی، تا به ایشان بگوئیم، حاکمیت شوروی هر چه بود، «خوب» یا «بد»، نمیتواند با یک حکومت دست نشاندة سازمان سیا در ایران به قیاس کشیده شود! و از همه مهمتر، جناب حاج سیدجوادی باید بدانند که در سال 1917، در روسیه، بدون دخالت ژنرال هویزر، و حمایت سازمان جنایتکار ناتو، «انقلاب» صورت گرفته. و کسی که ادعای شناخت در زمینة مسائل حقوقی دارد، باید بداند که براندازی استعماری 22 بهمن را، با هیچ استدلالی نمیتوان با انقلاب اکتبر در ترادف قرار داد. ولی، گذشته از این مسائل «فرعی»، میباید کمی هم به پیام اصلی «مقالة» جناب حاج سیدجوادی بپردازیم، پیامی عوامفریبانه، در مسیر «پروپاگاند» براندازی.
حضرت حاج سید جوادی پس از تقدیر از انحلال غیر قانونی مجلس، توسط محمد مصدق، به نقل از یک فیلسوف آلمانی در اواخر قرن 18، میگویند:
«من یقین ندارم که با تغییر؛ وضع بهتری خواهد آمد؛ اما یقین دارم که برای بهتر شدن باید وضع تغییر کند.»
جناب حاج سیدجوادی! میتوانید بفرمائید «تغییر» کذا «چگونه» باید صورت گیرد، و از «چه مسیری»؟ میتوانید بفرمائید، اگر هدف از تغییر، «بهتر شدن وضع» است، کدام عقل سلیمی میپذیرد که «تغییر وضع»، فینفسه به معنای «بهتر» شدن آن باشد؟ فیلسوف شما چگونه فیلسوفی بوده، که فقط یک روی سکة «تغییر» را میبیند؟ آنهم روی مطلوب را! و از همة این حرفها که بگذریم، پس از «تغییر»، کدام «وضع» باید بهتر شود، وضع مردم ایران، یا وضع شرکای حکومت اسلامی، که در حال حاضر همگی نقش مخالفخوان به عهده گرفتهاند؟ جناب حاج سید جوادی، شما که مانند دیدهبان کذا، کور نیستید، نگاهی به نام این شبه مخالفان، که بر صفحات سایتهای به اصطلاح «فیلترشده» انتشار یافته بیاندازید! آیا آنچه به زعم شما میباید «بهتر» شود، وضع اربابان واقعی و پشتپردة حکومت اسلامی نیست؟!
جناب حاج سیدجوادی! اطمینان دارم که نمیتوانید به این پرسشهای ساده پاسخ دهید. چرا که، شما هم مانند «حاج منصور»، برای خودتان «مأموریت» قائل شدهاید. حاج منصور تکلیفاش روشن است، و مانند هزاران لات و اوباش حکومتی که نانشان در دست سازمان امنیت افتاده، مأمور حفاظت از «خون شهدا» شده، تا «انقلاب» خدشهدار نشود! مداحی امثال حاج منصورها، هر چند که فقر و نیازمندی، به هیچ عنوان توجیهگر «پفیوزی» نیست، تاحدی قابل درک است. و این فرض را هم قبول داریم که، هر که فرودست شد، الزاماً مداح «قدرت» نشده. اما شما، جناب حاج سید جوادی! شما را که از ناکجاآباد «استخراج» نکردهاند؟ پس به چه دلیل، هنوز کودتای ننگین سازمان سیا در ایران را «انقلاب» میخوانید؟ به چه دلیل برای جنایتکاری به نام مناخیم بگین سوگواری میکنید؟ شما چرا «مداح» شدهاید، آنهم «مداح» عموسام؟!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت