دوشنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۶

عرفان و پروپاگاند!
....

چه نشسته‌اید که مولوی، از فمینیست‌های اصلاح‌طلب بوده! این آخرین اختراع و اکتشاف فعلة مؤنث فاشیسم در جمکران است. در ضمن، «حقیقت» قتل بی‌نظیر بوتو نیز «اختراع» شد، تا پس از آن «کشف» شود! و از آنجا که سهم ما از خزر50 در صد است، به گفتة سایت «اعتماد»، مسلماً جهت تأمین همین 50 درصد کذا، انگلستان صادراتش را به کشور ما 53 درصد افزایش داده!

چهار روز پس از ترور «بی‌نظیر بوتو» در یک میتینگ انتخاباتی، بعضی‌ها یک ویدئو روی خط گذاشته‌اند، که «ثابت» می‌کند قاتل از فاصلة نزدیک، خواهر خواندة ملاعمر را هدف گلوله قرار داده! بله، وقتی بعضی‌ها مخاطبان خود را احمق می‌پنداراند، چنین رفتاری کاملاً عادی است! امروز بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» هم، اسناد «محرمانه» انتشار داده، و ادعا دارد، شاه ایران دولت انگلیس را «تهدید» کرده! البته این مطلب را در یک وبلاگ جداگانه بررسی خواهیم کرد. چون هدف از انتشار این نوع «اسناد محرمانه»، تداوم پروپاگاند پوسیدة «جنگ سرد» با هدف تحریف تاریخ است. حاکمیت انگلستان بجای این تبلیغات مضحک، بهتر است اختلافات‌اش را با روسیه مستقیماً حل کند، و دست از گریبان محمدرضا پهلوی بردارد! در ضمن، به رعایای الیزابت دوم یادآوری می‌کنیم، که هند و اسرائیل قرارداد منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای را امضا نکرده‌اند، و از این جهت، سخنان غلام‌بچة سفارت کذا ـ لاریجانی ـ در مصر خیلی ابلهانه و مضحک است. رعایای الیزابت دوم ، بجای فوت کردن در آستین گورکن‌ها، جهت پافشاری بر حق برخورداری از سلاح هسته‌ای، یا ادعای مالکیت بر 50 درصد از دریای خزر، بهتر است آن «سند رسمی» که چنین ادعائی را ثابت می‌کند، مانند همان «اسناد محرمانه»، روی خط بگذارند! چون در وزارت امور خارجة ایران، هرگز چنین سندی وجود نداشته. شاید جهش 53 درصدی واردات جمکران از انگلستان، که سایت «اعتماد» مطرح می‌کند، به منظور باز پس گرفتن «سهم ما» از خزر باشد، و نمی‌دانیم! از مطلب دور افتادیم بازگردیم به «رادیو زمانة» خودمان، که پیرو زمانه است و هر چه دیگران بگویند، به پیروی از هم آنان «تیتر» می‌زند!

البته رادیو زمانه، همزمان در چند جبهه «مبارزه» می‌کند، چرا که، رادیوئی است «جهادگر»! «زمانه»، ضمن ادای «احترام به ادیان» و معرفی هنرمندان «دینی»، به تغییر دین و مذهب نیز اهمیت فراوان می‌دهد، به عنوان نمونه، تغییر دین یک خوانندة سرقبرآقا در ایالات متحد، جزو مسائل مهم جهانی است، که مخاطبان فارسی زبان حتماً می‌باید در جریان آن قرار گیرند! تا از قافلة فرهنگ و تمدن عقب نیفتند. ولی یکی از مهم‌ترین جبهه‌های رادیو زمانه، قرض دادن نان به «مارشال» شریعتمداری در کیهان است. که گویا علیرغم دسترسی به مخزن اختصاصی باروت، مهمات کم آورده‌اند! و جهت لجن پراکنی به «لنین» و «انقلاب اکتبر»، نیازمند کمک رادیو زمانه‌اند. پیشتر گفتیم که بنیاد «بیلدربرگ» در هلند واقع شده! و تا زمانی که اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت، ایدئولوژی بسیار بد بود، چون ایدئولوژی می‌توانست «مارکسیست» باشد! ولی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سازمان سیا چنان دلباخته ایدئولوژی شده، که به هر سو می‌نگرد، فقط ایدئولوژی می‌بیند! چون این ایدئولوژی اسلامی است، و ساخته و پرداختة سازمان کذا! به عبارت دیگر رابطه سازمان سیا و ایدئولوژی اسلامی، رابطه پدر و فرزندی است. و از اینرو بعضی‌ها می‌پندارند که ناگسستنی است. ولی اشتباه‌شان همینجاست. چون در جوامع دموکراتیک، تعصبات قوم و قبیله‌ای باید جای خود را به ارتباطات دموکراتیک بسپارد. و بر همین اساس، بسیاری از پدرو مادرها از حق طبیعی سرپرستی فرزندان خود محروم می‌شوند. بگذریم، و بازگردیم به ایدئولوژی محبوب سازمان سیا. هر چه رنگ و بوی اسلام داشته باشد، می‌تواند در چارچوب این ایدئولوژی قرار گیرد. به ویژه عرفان اسلامی!

چون همانطور که پیشتر هم در مطالب این وبلاگ گفتیم، استعمار تلاش دارد از طریق «پروپاگاند»، عرفان مولوی را جایگزین اسلام کند. چرا که عرفان، به عنوان یک پدیدة فردی، و بیگانه با زمان و مکان، از قدرت سرکوب بیشتری برخوردار است. به همین دلیل، در ایالات متحد تلاش برای ارائة «تصویر دلپذیر» از عرفان آغاز شده، و به اروپا هم سرایت کرده. پیشتر گفتیم که جهت ارائة چنین تصویری، تلاش می‌کنند تا عرفان، و به ویژه عرفان مولوی را در تقابل با اسلام حکومتی در جمکران قرار دهند. و به دلیل نفرت مردم از اسلام حکومتی، طبیعی است که بعضی شوت و پرت‌ها باورشان شود که، اسلام همان است که مولوی می‌گوید! در صورتیکه آنچه مولوی می‌گوید، در واقع جهان بینی شخص مولوی است. و مولوی از هیچکس برای «گرویدن» به جهان بینی خود دعوت به عمل نیاورده. چون مولوی خود را فرستادة خدا نمی‌داند، و مأموریت الهی و حتی اجتماعی نیز برای خود قائل نیست.

از سوی دیگر، عرفان برخلاف ادعاهای بی‌پایه و اساس سیدحسین نصر و شرکاء، هیچ ارتباطی با اسلام و هیچ دین دیگری ندارد. پیشتر در مورد عرفان توضیح داده‌ایم، و گفتیم که عرفان پدیده‌ای است کاملاً فردی، و از این نظر در تقابل کامل با دین، به عنوان یک بنیاد اجتماعی قرار دارد. بنابراین آن‌ها که در پی تبدیل عرفان به ایدئولوژی در آبدارخانة سازمان سیا به عرق ریختن مشغول‌اند، فقط آب در هاون می‌کوبند. به ویژه آن‌ها که به نبش قبر مولوی پرداخته‌اند، تا ثابت کنند مولوی حقوق زنان را هم به رسمیت می‌شناخته! اینان تلویحاً به ما می‌گویند که، مولوی پیش از ظهور پدیده‌ای به نام «فمینیسم»، یک فمینیست تمام عیار بوده، همانطور که علی هم به ادعای بعضی‌ها سوسیالیست از کار در آمده بود! بله، دریای فقر فرهنگی در جهان سوم بیکران است، و متأسفانه ماهرترین شناگران در این دریای فقر را زنان جمکران تشکیل می‌دهند.

امروز دفتر امور بانوان شهرداری تهران، در تالار بتهوون خانة هنرمندان همایش «تجلی زن در آثار مولانا» برگزار کرده، و سخنرانان در این همایش به این نتیجه رسیده‌اند که دیدگاه مولانا نسبت به زن، به نگرش «اصلاح‌طلبان» نزدیک است! این «ترهات» را خانم «دکتر اکرم جودي» بر زبان رانده‌اند، و خلاصة مطلب، گویا از این پس مطالبات زنان باید در چارچوب اشعار مولانا مطرح شود! «خواهر» اکرم جودی که سردبیر «فصلنامة فقه و حقوق خانواده» هم هستند، می‌فرمایند:

«نگاه مولانا نسبت به خانواده و زن نگاهی کاملاً اصلاح‌گرایانه بوده[...] نگاه و تفکر مولانا نسبت به زن سنجیده و متعالی بود.»


این عضو مؤنث تبلیغات فاشیسم اسلامی، ادعا کرده «انگیزة» مولوی «هدایت» مردم بوده و برای همین مثنوی را سروده! بله،‌ «خواهر» اکرم جودی هم به شیوة دیگر گورکن‌ها به «کشف انگیزه» اشتغال دارند، تا مفاهیم مدرن را در گذشته‌‌های دور دفن کرده، سپس به استخراج‌شان همت گمارند. مقالة گهربار پاسدار شریعتمداری، که به نقل از خمینی، «منظور» کشف کرده بود تا در کمال بلاهت بگوید «حکومت همان سیاست است» را که به یاد دارید؟ اکرم جودی هم نوعی پاسدار شریعتمداری مؤنث است، که ارز حاصل از چپاول نفت را دریافت می‌کند، تا همچنانکه تعداد کارتن‌خواب‌ها و فروشندگان کلیه در کشور افزایش می‌‌یابد، چنین چرندیاتی را سر هم فرماید، و مهرنیوز مورخ 10 دیماه 1386، هم بی‌درنگ آن ‌را انتشار دهد:

«مولانا[...] مثنوی را با انگیزة هدایت انسان‌ها سرود[...] بخشی از اشعار وی به مسائل خانوادگی اختصاص دارد. [...] مولانا به جایگاه و مقام زن از ابعاد و زوایای مختلفی نظر کرده ‌است. [...]»

«خواهر» اکرم جودی، پس از آنکه ادعا می‌کند مولوی یک توضیح‌المسائل نوشته، در مورد روابط مولوی و همسرانش نیز اظهار نظر کرده، می‌گوید:

«بین مولانا و همسرانش همواره جایگاهی متعالی و عرفانی وجود داشت. مولانا به نقش مادر اهمیت زیادی می‌داد[...] گاهی مادر در آثار مولانا نماد حق و خداوند است [...]»

البته هرچه فکر کردم متوجه نشدم، «وجود جایگاه متعالی و عرفانی بین یک مرد و همسرانش» چه مفهومی دارد؟! شاید مولوی، همسرانش را در جایگاه مادرش قرار داده، و چون به ادعای خواهر جودی، برای مولوی، مادر «نماد خداوند» بوده، پس ارتباط مولوی و همسرانش هیچ ارتباطی به یک ارتباط طبیعی ندارد! اما سخنران بعدی در این همایش، دکتر غلامرضا خاکی است. ایشان مرگ کیمیا خاتون، دختر مولوی را بر اثر کتک خوردن از همسرش، «شمس تبریزی»، به شدت تکذیب می‌کنند. حق هم دارند. فکرش را بکنید، شمس تبریزی دختر مولوی را تا سر حد مرگ کتک بزند، و مولوی هم در وصف او چنین اشعار زیبائی بسراید! شاید کیمیا خاتون تمکین نمی‌کرده، یا بدون اجازة شمس از خانه خارج شده بود، و خلاصه، شمس تبریز با پیروی از احکام قرآن ناچار شده، «اضربوهن» را در مورد همسر محترم خود به اجرا گذارد. و مولوی هم از اعتقاد شمس به اسلام و قرآن به وجد آمده، و این اشعار زیبا را در وصف داماد متعهد و مکتبی خود سروده. ولی آقای دکتر خاکی، با یک جملة کوتاه تمام این شایعات را مردود می‌شمارند. و با تکیه بر «روایات» می‌گویند، مولوی، شمس را مجبور کرده که با کیمیا خاتون ازدواج کند. و شمس داماد سرخانة مولوی هم بوده. دکتر خاکی سپس می‌افزایند:

«شمس[...] اساساً تعهدی نسبت به همسر خود نداشت [...] شمس هرگز عاشق کیمیا خاتون نشد [...] کیمیا خاتون [...] به دست شمس کشته نشده. وی پس از جدائی و طلاق دارفانی را وداع گفته.»

چه ازدواج رومانتیکی! چه روابط عجیبی! شمس، داماد مولوی بوده، و مولوی شیفتة شمس. و شمس نسبت به همسر خود هیچ تعهدی هم نداشته و او را طلاق می‌دهد! یا آنقدر همسرش را کتک می‌زند تا بمیرد! در هر حال همة این داستان‌ها قصه‌های «بی‌بی‌گوزکی» است که در ایران به ابزار «پروپاگاند» استعمار تبدیل شده. اخیراً «ژان کلودکار‌یر»، به همین منظور در تهران حضور یافت، تا برای رمان «نهال تجدد»، دختر مهین تجدد، در مورد مولوی بازاریابی کند. همچنانکه «خواهر» کاترین دونوو، با یک کاروان تبلیغاتچی، جهت دست و پا کردن اسکار برای فیلم پرسپولیس روانه جمهوری یانکی‌ها شد. شاید اگر روزی فرصت شد، در بارة پروپاگاندهای ایران‌ستیز فرانسه مطلبی بنویسیم. پروپاگاندهای عوامفریبانه‌ای که شوت و پرت‌ها به حساب خود، در آن ستایش و تمجید از «فرهنگ ایران» می‌بینند، حال آنکه تبلیغاتی است صرفاً ایران‌ستیز. در مقیاسی وسیع‌تر می‌توان به مسلمان شدن روژه گارودی و کتاب «گفتگوی تمدن‌ها» و دیگر آثار وی که در ظاهر دفاع از حق و حقوق مردم فلسطین بود، اشاره کنیم.

روژه گارودی پس از تشرف به دین مبین ناگهان کشف کرده بود که «دین» همان «تمدن» است! حال آنکه گارودی به عنوان فیلسوف، نیک می‌داند که دین فقط جزئی از یک تمدن می‌تواند به شمار آید. در هرحال جای بسی خوشوقتی است که دکان گفتگوی تمدن‌های محمد خاتمی، که در واقع جنگ توحش‌ها بود، تعطیل شد. اینهم از معجزات کریسمس سال 2007! پس بازگردیم به همایش کذا در مورد مولوی. سخنران بعدی این همایش دکتر سهیلا صلاحی مقدم بود که مولوی را «جامعه شناس» خوانده و می‌گوید، مثنوی یک کتاب آموزشی است که در آن به ارزش‌های واقعی زن اشاره شده! ولی آخرین سخنران این همایش استحماری، یک سر حجت‌الاسلام حکومتی است به نام «قادر فاضلی»، که ضمن تأکید بر «مکتبی» بودن مولوی، مثنوی را «مکتب وحدت» می‌خواند:

«مولانا پرورش یافته و ساخته مکتب اسلام است. او یک موحد به تمام معناست و می‌توان گفت که مثنوی مکتب وحدت است»

البته از آنجا که گویندة چنین سخنانی هم حجت‌الاسلام است، هم «قادر فاضل» نام دارد، مسلماً «قادر» است از سر «فضل» هر چه می‌خواهد بگوید. ولی اشعار مثنوی در بسیاری از موارد، از مرز نفی دین نیز به مراتب فراتر می‌رود. چون همانطور که پیشتر در همین وبلاگ گفتیم، کلام عرفانی، کلامی است که در تمامی ابعاد خود آکنده است از«فردیت». و از این جهت کلام عرفانی، «کلام شورش» است بر تمامی بنیادهای جامعه، از جمله بنیاد دین. بله، از قضای روزگار، همین «شورش» است که بعضی‌ها می‌خواهند به هر ترتیب شده، به ما ملت «تزریق» کنند.

ابتدا از طریق اعتقادات مذهبی چنین کردند، حال که بنیاد شیعة اثنی‌عشری مضحکة خاص و عام شده، حضرات به مفاخر فرهنگی ما چشم طمع دوخته‌اند، و مولوی بزرگوار ایران را به ابزار تبلیغات سیاسی تبدیل کرده‌اند. در فرانسه، نه تنها فیلم «پرسپولیس» می‌سازند، که رمان مولوی هم می‌نویسند، در تهران همایش مولوی به راه می‌اندازند، و شخص «ژان کلودکاریر» که ادعا می‌کند شیفتة مکتب «بودا» است، و دست و پای «دالائی‌لاما» را می‌بوسد، راهی تهران می‌شود تا رمان مولوی را به ما «معرفی» کند.

یکروز، ملانصرالدین پس از گفتن اذان، از مناره پائین آمد، از مسجد خارج شد، و باسرعت شروع به دویدن کرد. یک نفر از او پرسید ملا چه خبره؟ با این عجله کجا می‌روی؟ نصرالدین همانطور که می‌دوید، فریاد زد:
ـ اذان گفتم، می‌خواهم ببینم صدایم تا کجا می‌رسد.





0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت