...
بله، دیروز داستان ما به آنجا رسید که یکی از همراهان حسین، بر اثر گرمازدگی سپاه «حر» را با نخلستان عوضی گرفته بود. طبق روایات شیعیمسلکان، سپاه «حر» آمده بود تا از ادامة حرکت سپاهیان حسین جلوگیری کند. همانطور که گفتیم، این متن را در چارچوب رمان مدرن بررسی میکنیم. و میدانیم که هر رمان یک یا چند «راوی» دارد؛ و در رمانی که به ماجرای کربلا پرداخته، «راوی» همزمان در گذشته و حال حضور خود را حفظ میکند، و از نیات درونی پرسوناژهای کربلا هم آگاهی کامل دارد. و اگر بخواهیم صفتی برای «راوی» برگزینیم میباید «راوی» را «خدایگونه» بنامیم، که شباهت فراوانی دارد، به «راوی»، در رمانهای نویسندة فرانسوی، فرانسوا موریاک. «موریاک»، نویسندة مسیحی، مکتبی و متعهدی بود، که پرسوناژهایاش به دلیل اسارت در چارچوب قضاوتهای اخلاقیات مسیحی «راوی»، از «آزادی» بیبهره میماندند. و به همچنین است در مورد پرسوناژهای عاشورائی! البته روایت عاشورا ادعای حماسی بودن نیز دارد. ولی متن حماسی، میباید با شکوه و متانت باشد، همچون متن شاهنامه. حال آنکه متن عاشورائی، به دلیل فقرفرهنگی روحانیت شیعه، در گرداب ابتذال بازاری گرفتار است. در غیر اینصورت، از حکایت عاشورا میتوان حماسهای غنی و پرشور آفرید. به عنوان نمونه چند سطر از متن «راوی» را تغییر میدهیم، تا ببینیم متن عاشورائی تا کجا قادر است به یک متن زیبای ادبی تبدیل شود. پس بازگردیم به سپاه «حر»، که «راوی» آنرا چنین توصیف میکند:
« چیزی نگذشت که گردن اسبان نمودار شد. نیزههایشان گوئی شاخ زنبورهای سرخ، و پرچمهایشان گوئی بال سیاه غراب بود.»
و ما آنرا این چنین توصیف میکنیم:
پس آنگاه سواران پدیدار شدند. خورشید بر کلاهخودهایشان میخرامید، و نیزههایشان سرخی آتش از آفتاب میربود؛ و پرچمهایشان، آه! پرچمهایشان! تو گوئی در سوگ حسین سیهپوش بودند!
بله این حکایات را هم میتوان از فقر فرهنگی و ابتذال بازاری به در آورد. ولی وقتی امثال سیدمهدیخاموشیها در رأس سازمان تبلیغات اسلامی مینشینند، جهت ترویج ابتذال است. همچنانکه «عبدالکریم سروش» نیز میباید فلسفه را به حماقت و فقرفرهنگی خود بیالاید. استعمار، فقط ثروتهای ملی را چپاول نمیکند، استعمار، ابتدا با سرکوب فرهنگی، زبان و فرهنگ را به ابتذال میکشاند. «فروغی»، فرهیختة استعمار را فراموش نکنیم، که تحت رهبری کلنل آیرونساید، کلیات سعدی را «تصحیح» کرد، و امروز جهت پیشبرد سیاستهای استحمار و سرکوب فرهنگی وزارتخانهای «مستقل» داریم، که مردم را باید به سوی ابتذال «ارشاد» کند. پس باز گردیم به حکایت مبتذل از عاشورا.
«راوی» ادامه میدهد که کاروان حسین در دامنة کوه «ذوحسم» خیمه زد، تا از رویاروئی با سپاهیان «حر» بپرهیزد. ولی سپاهیان حر به سوی حسین میآیند، و حسین دستور میدهد سپاهیان «حر» و اسبهایشان را سیراب کنند. راوی به نقل از «محاربی»، یکی از سپاهیان حر، میگوید، حسین با دست خود مرا سیراب کرد. سپس «حر»، یک خورجین پر از نامههای مردم کوفه را به حسین نشان میدهد و میگوید، ما این نامهها را ننوشتهایم! ما مأموریت داریم شما را به کوفه نزد «عبیدالله بن زیاد» ببریم. و اینجاست که امام حسین عزیز ما که برای «شهادت» آمده بود، دستور فرار صادر میکند:
«امام [...] یاران را گفت تا برخیزند و زین بر اسبها نهند و زنان و کودکان را در محملها بنشانند و راه مراجعت پیش گیرند[...]»
اما از آنجا که فعلة فاشیسم متخصص کشف منظوراند، «راوی» نخست ادعا میکند، حسین قصد بازگشت نداشت! بعد هم در اینمورد ابراز تردید میکند:
«آیا به راستی امام قصد مراجعت داشتهاند؟»
باید بپرسیم اگر حسین قصد بازگشت نداشت، ولی فرمان بازگشت صادر کرد، چه هدف دیگری داشته؟ شاید امام به آشفتگی روانی دچار شده بودند، و هر گاه قصد انجام کاری میکرده، دستور عکس آنرا میداده. و این شیوه بعدها از سوی ایالات متحد، جهت تعیین سیاست حکومت جمکران به کار گرفته شد! و آمریکا هر کار که میخواست حکومت اسلامی انجام دهد، عکس آنرا به زبان میآورد. به عنوان نمونه، خواهان رعایت حقوق بشر و دمکراسی میشد، یا میگفت اشغال سفارت آمریکا باید پایان یابد، ایران باید آتش بس را بپذیرد، ایران باید به غنی سازی اورانیوم پایان دهد و ... و میبینیم که سیاست ایالات متحد در جمکران، ریشه در پریشانحالی همان حسین آخوندها دارد، و سیاستی است که به مراتب از تاریخ ایالات متحد هم قدیمیتر است. و یانکیها، حتماً از طریق استعمار بریتانیا در جریان این «سیاست جادوئی» قرار گرفتند، و به فواید آن پی بردند. و همین چند روز پیش هم با توسل به همین شیوة عاشورائی ادعا میکردند، سپاه پاسداران ما را در تنگة هرمز تهدید کرده!
گذشته از مضحک بودن چنین ادعائی، باید از گاوچرانها پرسید سپاه پاسداران، با کدام تجهیزات به تهدید بزرگترین نیروی دریائی جهان پرداخته؟ نکند رهبر فرزانه جهت برقراری روابط با آمریکا، از چند کیلومتری برای ناوگان ایالات متحد پرچم سفید بالا برده، و فرماندة ناوگان آمریکائی هم مانند راوی قصة امام حسین از خود پرسیده، آیا به راستی «امام» قصد دمجنبانی داشته؟ سپس، «نیویورک تایمز»، «بیبیسی»، «گاردین» و دیگر نانخورهای تفنگ فروشان جهان، از تهدید ناوگان ایالات متحد توسط پاسداران «خبرمؤثق» پخش کردند، و بلافاصله ویدئوی آنرا هم روی خط گذاشتند، تا همه بدانند آمریکا هرگز دروغ نمیگوید! حال بازگردیم به حکایت عاشورا!
همینکه حسین فرمان بازگشت صادر کرد، سپاه «حر» راه بر او میبندد. و حسین، که پدرش خلیفة مسلمین بوده، و مادرش دختر پیامبر اسلام، و همسرش شاهزاده خانم ساسانی، ناگهان مانند داشمشتیهای بازار، خطاب به «حر» میگوید:
«مادرت در عزای تو بگرید، از من چه میخواهی؟»
و اینجاست که «حر» در کمال ادب به حسین میگوید، اگر «عرب دیگری» با چنین لحنی با من سخن گفته بود، پاسخی در خور میگرفت، ولی من از مادر تو جز به نیکی نام نخواهم برد. و همة مورخین جمکران در ستایش چنین ادب و تربیتی، زبان به تمجید از جناب «حر» گشودهاند. البته این حرفها، از دیالوگهای تولیدی جمکران است. بگذریم! «حر» که دید کار دارد بجای باریک میکشد، به حسین میگوید، نه به سوی مدینه بازگردد نه به سوی کوفه، تا او از «ابن زیاد» کسب تکلیف کند. در بعضی روایات آمده که «حر» به حسین هشدار داد، اگر دست به شمشیر برد، کشته خواهد شد، و حسین هم با همان لحن دستاربندان پر روی خودمان جواب داده، «بکشید ما را، اسلام زنده میشود.» و خلاصة مطلب، به گفتة استاد مطهری، پدر زن علی لاریجانی، حسین، روز دهم ماه محرم، با یک تیر کشته شد. و چند سدة بعد، روحالله هم همین سخنان امام حسین را تحویل ملت ایران داد. و گفت «ما از مرگ نمیترسیم!» البته کسی با روحالله و دیگر زبالههای بازیافتی سفارتخانة کذا کاری نداشت، هدف مردم ایران بودند. مردمی که جهت حفظ منافع آمریکا باید در جبهههای جنگ استعماری و یا در بمباران شهرها کشته میشدند، تا به کمک دولت بینظیر بوتو در پاکستان، زمینة استقرار دمکراسی ملاعمر در افغانستان فراهم آید. و امروز، «فرانس پرس»، و «نیویورک تایمز»، به نقل از جرج بوش رئیس جمهور ایالات متحد در امارات میگویند:
«ایران هیچ دوستی بهتر از آمریکا ندارد.»
ظاهراً حضرت رئیس جمهور، ایران را با حکومت ایران اشتباه گرفتهاند. چون این یک واقعیت است که حکومت رمالان دست نشاندة سازمان سیا است، و گورکنهای جمکران، از آمریکا بهتر هیچ دوستی نخواهند یافت. و اما مردم ایران، به ویژه آنها که از هشتم دیماه سالجاری، به گاز مصرفی دسترسی ندارند، دوستی آمریکا را، مانند سرما تا عمق وجودشان احساس کردهاند!
از هشتم دیماه ترکمنستان، صدور گاز را به ایران متوقف کرد. و روز 21 دیماه، یک «سر» سناتور آمریکائی به نام «ریچارد لوگار» که به ترکمنستان سفر کرده بود، سیاست انرژی ترکمنستان را ستود! حال ببینیم صدور گاز ترکمنستان به ایران چه ارتباطی به ایالات متحد دارد؟
جریان از این قرار است که در سال 1976، در چارچوب لیسیدن چکمة گاوچرانها، که آنروزها در کشورهای حاشیة خزر به تاخت و تاز مشغول بودند، تا بر منابع انرژی چنگ اندازند، اکبر بهرمانی در «عشق آباد» حضور یافت، تا هم با ژنرال الکساندر هیگ ملاقات کند، و هم گاز ترکمنستان را، که توسط شرکتهای آمریکائی استخراج میشد، از طریق ایران به ترکیه و پاکستان صادر کند! پیشتر گفتیم که شرکتهای غربی، جهت مقابله با روسیه، در صدد احداث خط لولههائی برآمدهاند که از خاک روسیه عبور نکند. و احداث خط لولة «ترکمنستان ـ ایران»، در واقع یکی از نخستین طرحهای رقابت اقتصادی غرب با روسیه بود، که امروز ملت ایران تاوان آنرا همانطور که میبینیم میپردازد. بله! انعقاد قرارداد انتقال گاز جهت نوکری برای آمریکا، یک قرار داد 25 ساله است که هرگاه منافع آمریکا ایجاب کند، به صورت یکجانبه نقض خواهد شد! و این است نتیجة مبارزات حکومت ملایان با آمریکا، که در دوران اکبر بهرمانی به اوج خود رسید! و این است نتیجة پیشرفتهای مورد نظر علیخامنهای، که به دلیل تحریمها در همة زمینهها حاصل شده! به گزارش ایرنا مورخ 21 دیماه سالجاری، «ریچارد لوگار»، دیروز در ترکمنستان ضمن ملاقات با رئیس جمهور ترکمنستان، خواستار توسعة همکاری دو کشور به ویژه در بخش انرژی شده.
خارج از قطع صدور گاز ترکمنستان، چند روزی است، کشور ایران، که خود صادرکنندة گاز است، به دلیل «پیشرفت در همة زمینهها»، دیگر قادر به تأمین گاز مصرفی مردم عادی نیست، و سرمای شدید، باعث شده، چندین نفر از بیخانمانهای «حکومت عدل علی» یخ بزنند! البته از آنجا که آخوندجماعت، ارث پدر نداشتهاش را از ما ملت طلبکار است، کسی هم از چنین شرایط غیرانسانی ابراز تأسف نمیکند. هیچیک از آیات عظام و آنها که مراسم «آشپزان» و آشتیکنان به راه میاندازند، درهای خانهشان را به روی کارتنخوابها نخواهند گشود. و شهرداری تهران هم جهت پیشگیری از چنین وضعیت تأسفباری، هیچ اقدامی نخواهد کرد. یکی اعضای شورای شهر تهران بیشرمانه در وبلاگاش مینویسد:
«امروز [...] پس از گذراندن شبی در سرما و شنیدن صدای با مزة کلیک کلیک دندانها [...] با خود فکر میکردم عیبی ندارد بالاخره ما هم با هموطنان در سرما گرفتار، ساعاتی همدرد شدیم[...]»
بله، چندین نفر در تهران یخ زدهاند و کنیزک ساواک، معصومه ابتکار، صدای بهم خوردن دندانها از سرما را «بامزه» یافتهاند! به راستی که زبان از توصیف چنین توحشی عاجز میماند! بیجهت نیست که روزینامه «گاردین»، مورخ 5 ژانویه 2008، نام این اسطورة بلاهت و وقاحت «عصرحجر» را جزو 50 منجی «زمین» قرار داده، و آفتاب نیوز، مورخ 22 دیماه، با افتخار از چنین انتخابی یاد میکند. ولی از پادوهای ساواک بیش از اینها انتظار نمیرود، آنچه اهمیت دارد این است که، مردم، بیتفاوت از کنار چنین فاجعهای گذشتند!
چون بحث «داغ» روز، پس از قصة «بیبیگوزک» عاشورا، و «حکایات» صادق طباطبائی، خواهرزادة موسی صدر، از معجزات دائیجانشان، بحث «عدالت» توسط کارشناسان و نخبگان شبه اصلاحطلب جمکران، از قبیل علویتبار و شرکاء، و خصوصاً بحث شیرین «انتخابات آزاد»، و حمایت آمریکا از این و آنگروه بوده!
و همة گروهها، همانطور که در این 28 ساله شاهد بودیم، «هیچ رابطهای» با آمریکا ندارند، البته هیچ رابطهای جز نوکری! در نتیجه، به محض آنکه جرج بوش از اصلاح طلبی حمایت کرد، نوچههای سازمان سیا به بلبل زبانی پرداختند، و گفتند «با ما که نبود!» البته روی سخن جرج بوش با حکومت ایران بود، نه با گروه ویژهای.
واقعیت این است که امروز اصلاح طلبی و اصولگرائی برای ما ملت، همان قدر روشن و واضح تعریف شده که سه دهة پیش، «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی». همة گروههای سیاسی بیانیههای خود را صادر کردهاند، و همه، به ویژه «نهضت آزادی» خواهان حکومت عدل علی شدهاند! هیچیک از این گروهها حقوق اجتماعی افراد را به رسمیت نمیشناسد، و همه در چارچوب همان قانون اساسی توحش اسلامی، شعار «دمکراسی» سر دادهاند. به زبان سادهتر همة گروههای کذا به شیادی مشغولاند. و در رأس شیادان، روزینامة «انقلابی» کیهان قرار دارد.
پاسدار شریعتمداری در مطلبی تحت عنوان «شتر بر مناره» مینویسد، اعضای نهضت آزادی در انتخابات ثبت نام کردهاند، تا از سوی شورای نگهبان صلاحیتشان رد شود، و بگویند انتخابات آزاد نیست! پاسدار شریعتمداری و نهضت به اصطلاح آزادی، هر دو کور خواندهاند. اگر تمام نمایندگان مجلس مضحک جمکران هم از «نهضت آزادی» باشند، جمکران «مجلس شورا» ندارد. چون یک فتوای ولی فقیه کافی است که تمام مصوبات مجلس کذا را ابتر کند. بنابراین، روزینامه کیهان، ارگان «هریتیج کلاب»، رنج پروپاگاند برای این انتخابات مسخره را بهتر است برخود هموار نکند. و پرزیدنت جرج بوش بسیار عزیز، که از ابوظبی برای «آزادی ما» سینه چاک میدهند، هنگام بازگشت به ایالات متحد، از اعضای «هریتیج کلاب» بخواهند، در شیوة پروپاگاند فرسودة خود در کیهان و ساواک تجدید نظر کلی صورت دهند، تا بتوان گورکنها، یا همان بهترین دوستان جرج بوش را، چند صباحی دیگر بر اریکة قدرت سر پا نگاه داشت. چون به گزارش خبرهای 16، مورخ 11 ژانویه 2008، محمولة رادیو آکتیو اهدائی یانکیها برای گورکنها هم در قرقیزستان جدیداً توقیف شد!
بزودی علیخامنهای و شرکایاش، مانند قافلة حسین، نخلستان کذا را مشاهده خواهند کرد، نه به دلیل اینکه در صحرای کربلا سرگردان شدهاند، به این دلیل که اربابانشان در همان حوالی دچار توهم شده، به هذیانگوئی افتادهاند.
احساس میکنم
در هر کنارگوشة این شورهزار یاًس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
میروید از زمین
صفر قهرمانی
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت