جمعه، تیر ۲۵، ۱۳۸۹


دامن آفتاب!
...
تا دامن آفتاب در چنگ من است
با هر چه شب است و تیره‌گی جنگ من است
(قهار عاصی)

اگر شهرام امیری تصادف کرد،‌ یا خانه‌اش آتش گرفت، یا از پله افتاد و گردن‌اش شکست، و ... و خلاصه اگر به طور اتفاقی کشته شد، مسلم بدانیم که سازمان سیا به نوکران در جمکران مأموریت داده برای رفع این «مشکل» چاره‌ای بیاندیشند. در قاموس سازمان سیا و پیشخدمت‌های‌اش بهترین حلال مشکلات بمب و کشتار است. پس فکر بد نکنیم! سفر غیرمنتظرة هیلاری کلینتن به پاکستان هیچ ارتباطی با انفجارهای روز گذشته در زاهدان ندارد و بازتاب مخالفت چارپایان طویلة مک کارتی با احداث خط لولة صلح هم نیست!

انفجارهای زاهدان با هدف به حاشیه راندن ماجرای شهرام امیری و پنهان داشتن همکاری مسلم حکومت اسلامی با سازمان سیا در جنجال پیرامون به اصطلاح «دانشمند هسته‌ای»‌ جمکران صورت گرفت. از سوی دیگر، چنین جنایاتی بهانة‌ مناسبی است جهت گسترش سرکوب در منطقه، و از همه مهمتر، در راستای سیاست «یک کشور، یک مذهب»، تداوم عملیات خرابکارانه می‌تواند زمینة‌ جدا کردن بلوچستان و تجزیة ایران را نیز فراهم آورد. در واقع ابتر شدن طرح سازمان سیا و نوکران‌اش در جمکران که به بازگشت مفتضحانة شهرام امیری انجامید، از یکسو همکاری‌ آنگلوساکسون‌ها با ساواک جمکران را در منطقة‌ سیستان و بلوچستان افزایش داد و از سوی دیگر صفوف سگ‌های‌هار آنگلوساکسون‌ها در داخل و خارج کشور را فشرده‌ترکرد. در این راستا پاسدار شریعتمداری و شیخ صادق لاریجانی به صورت غیرمستقیم و واژگونه باب گفتگو را به ترتیب با آخوند کدیور و حاج فرج دباغ گشودند!

«بمب دروغ»، سوقات بنیامین نتانیاهو برای علی‌خامنه‌ای از راه رسید! بهتر است بگوئیم طرح سرشار از نبوغ یانکی‌ها «به آب گ..زید»، و بمب مستخدمان‌اش در جمکران تقلبی از آب درآمد! بله برنامه‌ای که براساس آن قرار بود شهرام امیری ضمن ایفای نقش «دانشمند هسته‌ای» جمکران در ینگه دنیا، اسرار پیشرفت‌های عظیم حکومت مرده‌شویان را برای جهانیان فاش کند برهم خورد و رسوائی و افتضاح به بار آورد. ولی خوب علی خامنه‌ای،‌ رهبر حکومت مرده‌شویان که خبر نداشت چه آش تاپاله‌ای برای‌اش پخته‌اند؛ رهبر فرزانه ‌شکم‌اش را برای یک جنگ خوب صابون زده بود!

«جونم براتون بگه»، حدود یکسال سگ‌های سیرک عموسام همگی به معلق زدن مشغول بودند؛ رسانه‌های داخلی و خارجی بر طبل «ربوده شدن دانشمند هسته‌ای ایران» می‌کوبیدند، و نوکران عموسام، با موکول کردن مذاکرات هسته‌ای به «پایان ماه مبارک رمضان»، برای «ایستادن» در برابر دشمن اعلام آمادگی می‌فرمودند.

اینگونه بود که روز 14 ژوئیه2010، علی خامنه‌ای طی سخنرانی برای سپاه پاسداران اعلام داشت، «ما» برای رویاروئی با هر شرایطی باید آماده‌ باشیم. همزمان، پاسدار رحیم‌صفوی، مشاور خامنه‌ای طی مصاحبه با«مهرنیوز»، مورخ 23 تیرماه سالجاری ضمن یادآوری دوران شیرین جنگ، اظهار داشت، «ما در منطقه هیچ متحد استراتژیکی نداریم.» می‌دانیم که طبق معمول در اینگونه اظهارات نوکرمآبانه، ضمیر اول شخص جمع به ملت ایران ارجاع نخواهد داد. در چنین مواقعی مقامات جمکران در واقع آمادگی خود را برای انجام هرگونه وظائف نوکری به اطلاع ارباب می‌رسانند. به همین دلیل مذاکرات هسته‌ای را به پایان «ماه رمضان‌شان» ‌موکول کرده بودند و اتحادیة اروپا هم از زبان «کاترین اشتون» تشویق‌شان می‌کرد که جمکرانی‌ها «الویت» را به «امور دینی» بدهند!

از اینرو منوچهر متکی در مادرید به خبرنگاران گفت، «تا ماه رمضان به پایان نرسد مذاکره نمی‌کنیم»! و فرانس‌پرس، مورخ 14 ژوئیه2010 نیز بلافاصله اظهارات نوکرمآبانة متکی را منعکس کرد، که ناگهان صحنة تئاتر روحوضی جمکران در هم ریخت. شهرام امیری به تهران بازگشت و اینگونه بود که پتة هیلاری کلینتن و حکومت جمکران همزمان بر آب افتاد، و دست «پیک نت»، شریک «امام زمان» هم رو شد.

از حدود 14ماه پیش که داستان شهرام امیری آغاز شد و شایع کردند که وی «دانشمند هسته‌ای» جمکران است، این موضوع هرگز تکذیب نشد. به عبارت دیگر، حکومت روضه‌خوان‌ها نیز هم‌صدا با اربابان‌اش در آمریکا و اسرائیل بر دانشمند بودن امیری در زمینة هسته‌ای مهر تأئید ‌گذارد. حکومت اسلامی هرگز نگفت امیری یک پادوی ساواک در دانشگاه ‌است، با یک مدرک الکی در رشتة «کشک و پشم» و نمی‌تواند در ینگه دنیا ضمن ایفای نقش دانشمند هسته‌ای، با افشاگری‌های فرضی‌‌ تهاجم نظامی به ایران را در افکار عمومی جهان توجیه کند. به زبان ساده‌تر، امیری در ینگه دنیا می‌بایست همان نمایش مهوعی را بازتولید نماید، که پیشتر کالین پاول، با گرفتن شیشة‌ محتوی پودرسفید رنگ در برابر دوربین‌ها آن را در شورای امنیت سازمان ملل به صحنه آورده بود. ولی تاریخ فقط به صورت مضحکه تکرار می‌شود! وقتی اعلام کردند دانشمند هسته‌ای جمکران آزاد است که به ایران بازگردد، سایت «پیک نت»، پایگاه «مردمی» ساواک جمکران آناً نوشت «لیموئی که آبش را گرفتند»، و به این ترتیب «توده‌ای ـ ساواکی‌ها» هم دروغ‌های شاخدار طویلة مک‌کارتی در باب دانشمند بودن شهرام امیری را تأئید کردند.

کوتاه سخن، روز گذشته لیموی «پیک نت» به جمکران بازگشت و آنقدر مزخرف و دروغ تحویل خبرنگاران داد که گوی سبقت از مستر عبدالله شهبازی ربود. به گزارش فیگارو، مورخ 15 ژوئیه سالجاری، امیری به محض ورود به ایران اعلام داشت که هرگز در زمینة‌ هسته‌ای فعالیت نکرده:

«من هیچ ارتباطی با نطنز و فردو ندارم [...] این بازی را دولت آمریکا برای اعمال فشار به ایران به راه انداخته بود!»

بله! و جالب است که گورکن‌ها هم با تردستی در همین میدان با یار آمریکائی بر علیه ملت ایران «بازی» می‌کردند! ولی هیچ عجیب نیست. حکومت جمکران سگ وفادار آمریکاست و بدون اجازة‌ ارباب حتی پارس هم نمی‌کند. در واقع این حکومت از سگ یانکی‌ها هم کمتر است، چرا که سگ هرگز ماهیت خود را پنهان نخواهد کرد. تاکنون دیده‌اید سگی خود را به نفهمی بزند؟ مسلماً خیر! سگ با تقیه و ظاهرسازی شیعی‌مسلکان بیگانه است، در حالیکه حکومت اسلامی همزمان با ایفای نقش واقعی خود، یعنی سگ وفادار یانکی‌ها، مدعی حفظ منافع ملی ایرانیان و دفاع از حقوق فلسطینیان نیز می‌شود. بی‌دلیل نیست که رسانة رسمی این حکومت رسوا به تریبون «ژان ماری لوپن»، رهبر فاشیست‌های فرانسه تبدیل شده.

هر چه «لوپن» بگوید، به عنوان سخنان «رهبر یکی از احزاب مخالف دولت فرانسه» در سایت حنازرچوبه منعکس می‌شود. دلیل هم اینکه رهبر فاشیست‌های فرانسه در راستای سیاست طویلة‌ مک‌کارتی «برچسب زدن» به احزاب چپ و راست را در دستورکار دارد و بس. اینروزها که چپ‌نمایان فرانسه با توسل به بی‌بی‌گوزک «لیلیان بتانکور»، سهامدار عمدة «کلان ـ شرکت» اورآل به شایعه‌پراکنی در مورد «اریک ورت»، وزیر کار دولت فرانسه پرداخته‌اند، نان شارلاتان‌ها در روغن افتاده و می‌توانند به پیشانی همه یک برچسب الصاق کنند تا گذشتة پرافتخار خودشان را پنهان دارند. هیچکس نمی‌داند صاحب کارخانة سیمان «لامبر»، ‌ که به مرگ مشکوکی درگذشت، دارائی خود را به همین رهبر جبهة‌ «ملی» بخشیده بود!

البته مسئولین رسانة رسمی جمکران نه تنها سوابق «لوپن» را از مخاطب پنهان می‌دارند که شهامت ندارند حتی گرایش او را به فاشیسم علنی کنند، در نتیجه از حزب لوپن به عنوان «جبهة ملی» فرانسه یاد می‌کنند. اصولاً فعلة‌ فاشیسم همواره با «شهامت» بیگانه خواهد بود، چرا که زورپرستی و زورگوئی نیازی به شهامت ندارد؛ محتاج «پفیوزی» و فرصت‌طلبی است‌ که خوشبختانه نزد مقامات جمکران و به اصطلاح اوپوزیسیون‌ این حکومت مهوع به وفور یافت می‌شود. اگر نیم نگاهی به سخنان خمینی، خامنه‌ای، خاتمی، رفسنجانی، منتظری، زهراخانوم، کدیور، موسوی،‌ کروبی و ... و دیگر همپالکی‌های‌شان بیاندازیم خواهیم دید همچون بوقلمون هر روز به رنگی در آمده‌اند.

به عنوان نمونه موسوی از بازگشت به دوران امام روشن‌ضمیرش آغاز کرد، تا رسید به «ایران برای همة ایرانیان!» ولی اینجا هم باز مرتکب اشتباه شد، چرا؟ چون وقتی ما می‌گوئیم کشور ایران به همة ایرانیان تعلق دارد، ایرانی را به عنوان «انسان» و در چارچوب اعلامیة جهانی حقوق‌بشر، خارج از باورهای‌اش در نظر گرفته‌ایم. ‌ در صورتیکه میرحسین موسوی اصلاً چنین نگرشی ندارد! سخنان و مطالبات موسوی همواره خارج از چارچوب «انسان‌محوری» قرار گرفته، در نتیجه وقتی می‌گوید، «دمکراسی» یا «ایران برای همة ایرانیان» در واقع به عوامفریبی مشغول شده. همچنانکه حنازرچوبه وقتی سخنان رهبر فاشیست‌های فرانسه را منعکس می‌کند در همین سنگر حق نشسته! به همین دلیل نمی‌گوید که این «مسیو لوپن» دشمن مسلمانان است و یکی از مخالفان «استقلال» الجزایر بوده! لوپن به هنگ‌های ویژه‌ای تعلق داشت که قتل‌عام و شکنجه و سرکوب «مسلمانان» در دورة انقلاب الجزایر فعالیت اصلی‌شان به شمار می‌رفت! ولی ما که دم از اسلام و مسلمین و جهان اسلام نمی‌زنیم، پس از مطلب دور نیافتیم، و بازگردیم به گزارش فیگارو و شهرام امیری که قرار بوده «دانشمند» هسته‌ای باشد و نشد!

امیری به خبرنگاران گفته، من در یک دانشگاه کار می‌کنم و هرگز در زمینة هسته‌ای تحقیق نکرده‌ام و همه از این واقعیت آگاه‌اند. امیری در ادامه، اظهارات هیلاری کلینتن را تکذیب کرده می‌گوید:

«من آزاد نبودم، طی دو ماه اول متحمل بدترین شکنجه‌ها شدم و پیوسته تحت نظارت مردان مسلح سرویس‌های اطلاعاتی بودم.»


یادآورشویم، درتاریخ 13 ژوئیه سالجاری، هیلاری کلینتن تأکید کرده بود،‌ «شهرام امیری آزاد است که به ایالات متحد رفت و آمد کند.» ‌ به گزارش فیگارو، یکروز پس از اظهارات کلینتن، سخنگوی وزارت امورخارجة یانکی‌ها، فیلیپ کراولی اظهار داشت:‌

«هیچکس [شهرام امیری] را به زور به ایالات متحد نیاورده و هیچکس او را به بازگشت وادار نکرده[...]»

البته فیلیپ کراولی تا حدی راست می‌گوید. امیری با توافق جمکران به آمریکا ارسال شد تا نانی برای پنتاگون به تنور بچسباند باشد که از این مفر مستشاران نظامی آمریکا و انگلستان آزادانه در سواحل خزر خیمه و خرگاه خود را برپا دارند و جهان بازگردد به دوران شیرین جنگ سرد. اما اشکالاتی پیش آمد که ماجرای شهرام امیری را از چارچوب داستان‌سرائی‌های ابلهانة‌ یانکی‌ها و نوکران‌شان در جمکران خارج کرد. ارسال فیلم نخستین «فرار» شهرام امیری برای صداوسیمای جذام زدة‌ جمکران، و قرار گرفتن آن روی شبکة «یوتوب» نشان می‌دهد که در داخل خاک آمریکا یک شبکة ضدجاسوسی هر آنچه سازمان سیا رشته بود، پنبه کرد. و این شبکة‌ ضد جاسوسی منطقاً هیچ ارتباطی با حکومت اسلامی نمی‌تواند داشته باشد، چرا که طی یکسال اخیر رسانه‌های این حکومت مزدور استعمار بدون استثناء‌ شهرام امیری را همواره «دانشمند هسته‌ای» جمکران معرفی می‌کردند، تا اعترافات فرضی‌اش بتواند کارساز حملة نظامی گاوچرا‌ن‌ها به کشورمان شود.

امیری در واقع رابط گورکن‌ها با یانکی‌ها در عربستان بوده. و اواخر ماه مارس شبکة «ای. بی. ‌سی» از همکاری او با سازمان سیا سخن به میان آورد. در هر حال این مسائل امروز اهمیتی ندارد، چرا که حکومت جمکران موجودیت خود را به سازمان کذا مدیون است. پس بپردازیم به ماجرای امیری از زبان خود وی، ابتدا در فیگارو و سپس در «پرس تی‌وی»:

«وقتی برای زیارت به مکه رفته بودم، یک اتومبیل پیشنهاد کرد مرا برساند[...] به محض اینکه سوار شدم، هفت‌تیری به سویم نشانه رفته بود. موادمخدر به من دادند و با هواپیمای نظامی مرا به آمریکا بردند. دو ماه اول مرا تحت شکنجه روحی و جسمی قراردادند، خانواده‌ام را تهدید کردند، گفتند اگر در مورد برنامة هسته‌ای ایران دروغ بگویم 50 میلیون دلار به من می‌دهند. آمریکائی‌ها می‌خواستند که من بگویم به میل خود از ایران گریخته‌ام، تا بتوانند از من برای دروغ‌پراکنی در مورد برنامة هسته‌ای استفاده کنند. در بعضی جلسات بازجوئی اسرائیلی‌ها هم حضور داشتند و معلوم بود که می‌خواهند مرا به اسرائیل ببرند.»

البته این حکایت می‌بایست با «یکی بود، یکی نبود» آغاز می‌شد، چرا که بیشتر به قصة کودکان شباهت دارد. از ابتدای داستان امیری شروع کنیم که در مکه بوده. عجیب است که در یک کشور خارجی کسی به این سادگی دعوت بیگانه‌ای را بپذیرد و سوار اتومبیل او شود؟! شاید هم امیری مخاطب‌اش را می‌شناخته، و به همین دلیل سوار خودرو شده. آنچه عجیب‌تر است اینکه اسرائیلی‌ها هم قصد داشتند شهرام امیری را به اسرائیل ببرند، و معلوم نیست به چه دلیل از این عمل خیر منصرف شده‌اند؟ خلاصه گویا بر سر «تصاحب» امیری رقابت شدیدی بین طرفین جریان داشته و شاید بعضی‌ها ایشان را با جام جهانی فوتبال اشتباه گرفته بودند! اگر مسابقات جام جهانی به پایان نرسیده بود و حضرات در جریان پیروزی اسپانیا قرار نگرفته بودند، امکان داشت کار به «ضربات پنالتی» بکشد! یعنی جنگ بین اسرائیل و اربابان‌اش! چه شانسی آوردیم که شهرام امیری پس از تحمل شکنجه‌های جسمی و روحی از چنگ «دشمن» گریخت و توانست به عنوان حاج شهرام امیری آمریکائی به میهن اسلامی بازگردد و برای‌مان داستانسرائی کند. ولی در مورد شکنجه‌های جسمی و روحی داستانی در کار نیست!

یکی از کاربران فیگارو هم با ما در این امر هم عقیده‌ است و می‌گوید، حتماً منظورش از شکنجه‌ها، بلعیدن «بیگ‌مک، سیب زمینی سرخ ‌کرده و کوکاکولا» است. یکنفر دیگر می‌نویسد: «عجیب است که حزب سوسیالیست اریک ورت را متهم نمی‌کند! شاید منتظراند کانارآنشنه در مطلبی تأکید کند که، آمر این آدم‌ربائی هم اریک ورت بوده.» و ... و اما از نظر ما یانکی‌ها و نوکران‌شان این لات‌بازی را به راه انداخته‌اند تا همزمان چندین دروغ شاخدار به خورد افکار عمومی در جهان بدهند.

نخست‌ اینکه به ما بگویند آمریکا و اسرائیل که ما می‌دانیم مستقیماً بر فعالیت‌های نظامی گورکن‌ها نظارت عالیه اعمال می‌کنند، از این فعالیت‌ها بی‌اطلاع‌اند و برای آگاهی از عملکرد نوکران‌شان در جمکران دست به آدم ربائی می‌زنند. از سوی دیگر،‌ رسانه‌های جمکران چنین القاء می‌کنند که یانکی‌ها علاوه بر عدم آگاهی از برنامة هسته‌ای جمکرانی‌ها بسیار هم سخاوتمنداند و برای آشنائی با برنامة کذا و یا دروغ‌پراکنی در مورد آن آمادة پرداخت مبلغ 50 میلیون دلار بوده‌اند! مبلغی که شهرام امیری نپذیرفته! بهتر است به گورکن‌ها یک نکتة‌ پیش‌پاافتاده را یادآور شویم و آن اینکه گاوچران‌ها برای به دست آوردن یک دلار ناقابل از کشتار 50 میلیون نفر ابائی ندارند!

حال این پرسش مطرح می‌شود که یانکی‌ها امیری را ربوده و شکنجه داده‌اند، تا بعداً او را رها کرده‌، و این افتضاح را جهانگیر کنند؟ درست است که گاوچران‌ها وحشی و درنده‌اند ولی می‌خواهید بگوئید تا این حد احمق و بیشعور‌اند؟ نه! شما قیاس به نفس کرده و مخاطب را ابله می‌انگارید! به عنوان نمونه سایت «پیک نت»، در مورد امیری تأکید می‌کند که او رئیس سایت «فردو» بوده که در جریان سفر به عربستان با لب تاپ «اتمی‌اش» ناپدید شده! و حالا هم قرار است سه امریکائی را بدهند و شهرام امیری را پس بگیرند. بله به ادعای «پیک نت» رئیس مرکز فعالیت‌های هسته‌ای با تمام اطلاعات محرمانه به راحتی از کشور خارج می‌شود، تک و تنها در عربستان می‌چرخد و از بیگانگان هم هیچ هراسی ندارد! در نتیجه، سوار اولین اتومبیلی می‌شود که به او بفرما می‌زند! گویا «پیک‌نتی‌ها» از شرایط ویژة زندگی دانشمندان هسته‌ای کمترین اطلاعی ندارند که چنین مزخرفاتی سر هم می‌کنند:‌

«شهرام امیری، لیموئی است که آبش گرفته شده و از تفاله‌اش تنها می‌توان چند روزی تبلیغات امنیتی کرد. همة اطلاعات‌اش را در اختیار امریکائی‌ها گذاشته و بعد از مدتی رهایش کرده‌اند. ابتدا یک نوار تصویری در امریکا ضبط کرده و برای صدا و سیمای جمهوری اسلامی فرستاد و...»

منبع: پیک‌نت

و جالب اینجاست که مشکل اصلی یانکی‌ها و نوکران‌شان در جمکران با ارسال همین نوار آغاز شد! در واقع یک شبکة «غیرخودی» با ارسال فیلم کذا برای صدا و سیمای گورکن‌ها همزمان به حکومت اسلامی و اربابان‌اش در واشنگتن هشدار داده. و به همین دلیل سیمای مرده‌شویان ناچار می‌شود فیلم مذکور را پخش کند و یانکی‌ها، چه برای ادامة نمایش مهوع، و چه برای سر به نیست کردن امیری و حل و فصل «آبرومندانة» این افتضاح همچون خر در گل گیر می‌افتند. اظهارات مضحک هیلاری کلینتن و فیلیپ کراولی در مورد «ورود آزادانة امیری به آمریکا» بدون ارائة شواهد و مدارک معتبر نشان می‌دهد که اینان دروغ می‌گویند. اگر امیری از طریق قانونی وارد خاک آمریکا شده، یا ویزای ورود دارد، یا کارت اقامت یا تابعیت. از این گذشته دوربین‌های فرودگاه چه در عربستان و چه در ایالات متحد می‌باید فیلم خروج امیری از عربستان، و ورود وی را به آمریکا ضبط کرده باشند!

جالب اینجاست که هیچ سند و مدرکی در دست نیست تا اظهارات مقامات آمریکائی و یا ادعای شهرام امیری را تأئید کند. در این میان ارسال فیلم نخستین «فرار» امیری فقط ثابت می‌کند که طرف سوم یک «پیام» برای طرفین جنگ زرگری در جمکران و ینگه دنیا ارسال داشته! و شاید «جاسوس‌گیری» اخیر در ینگه‌دنیا با ارسال همین «پیام» بی‌ارتباط نباشد! بگذریم و بازگردیم به مطلب مستدل «پیک نت» که هم‌صدا با رسانه‌های غرب امیری را همچنان دانشمند هسته‌ای به شمار آورده و تلویحاً مرگ او را الزامی می‌داند:‌

«نه می‌توانند از او در تأسیسات اتمی استفاده کنند و نه اعتمادی برای آزاد نفس کشیدن به او وجود دارد. مهره‌ای‌ست سوخته و اطلاعاتش به موقع تبدیل به بزرگترین جنجال اتمی علیه ایران شد.»

بله امیری «اطلاعاتی» داشت که در واقع نمی‌توانست داشته باشد! و یانکی‌ها می‌خواستند اطلاعاتی که خود در دست دارند، از امیری کسب کنند! روشن‌تر بگوئیم قرار بود شهرام امیری متنی را که یانکی‌ها تهیه کرده‌ بودند روخوانی کند تا گاوچران‌ها به جهانیان ثابت کنند ایران نیز همچون عراق به سلاح کشتار جمعی دست یافته. به این ترتیب شیشة عمر مسکو از طریق حکومت مرده‌شویان در دست یانکی‌ها قرار می‌گرفت و بساط تهدید و باجگیری رونق می‌یافت. خلاصه برخلاف ادعای ابلهانة غربی‌ها و سکوت مزورانة گورکن‌ها، «امیری» هیچ ارتباطی با مسائل هسته‌ای ندارد. پس بپردازیم به مصاحبة‌ شهرام امیری با «پرس تی‌وی.»

در تاریخ 12 ژوئیه سالجاری، شهرام اميري طی مصاحبه با شبكة‌ خبري «پرس تي. وي» به انتشار ويديوئي كه از صدا و سيماي جمکران پخش شده اشاره کرده می‌گوید، «در آن فیلم نكات اصلي را تشريح كردم، و در فيلمي كه پس از فرار از دست مأموران اطلاعاتي آمريكا توسط دوستانم منتشر شد بر صحت فیلم صدا و سيما تأکید کردم»!

باری، اميري در ادامه به «پرس تی. ‌وی» می‌گوید، «پس از اینکه دوباره در ايالت ويرجينيا دستگير شدم، مأموران آمريكائي با توجه به تهيه اين فيلم و احتمال نمايش آن از طريق ايران يا شبکه‌های اينترنت به اين فكر افتادند كه با تهیة فيلم ديگري از من اعلام كنند كه در حال بازگشت به ايران هستم.» یادآور شویم فیلمی که از فرار امیری تهیه شده بود، پس از فيلم ساختة دولت آمريكا مبنی بر بازگشت امیری منتشر شده! به این ترتیب این حدس تقویت می‌شود که دولت آمریکا برای تأئید رسمی حضور امیری در ایالات متحد و اعلام «بازگشت» او به تهران تحت فشار قرار گرفته و به همین دلیل نوکران آنگلوساکسون‌ها از منوچهر متکی تا علاءالدین بروجردی در مورد اظهارات امیری ابراز تردید کرده‌اند! متکی خواهان اثبات ربوده شدن امیری است در حالیکه، بروجردی آزادی او را نیز «مبهم» دانسته!

بروجردی، رئیس عراقی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس جمکران که افتخار جیره‌خواری استعمار و دفاع ابلهانه از اشغال سفارت آمریکا را نیز یدک می‌کشد، در تاریخ 14 ژوئیه به خبرنگاران می‌گوید، ربودن امیری و حضور وی در دفتر حافظ منافع ایران مبهم است! اظهارات بروجردی در کیهان، مورخ 15 ژوئیه سالجاری منتشر شده. و اما پس از بازگشت امیری به جمکران، ورق‌پارة‌ «نیویورک تایمز»، بوق محفل جنگ‌فروشان اسلام‌نواز و اسرائیل‌پرست برای انحراف افکار عمومی از رسوائی سازمان سیا مسائل نوینی مطرح کرده که دست گورکن‌ها برای قتل شهرام امیری بازتر باشد.

شیپور صرافی‌های نیویورک ادعا می‌کند، شهرام امیری جاسوس سازمان سیا در ایران بوده و در بارة فعالیت‌های هسته‌ای ایران اسرار مهمی را فاش فرموده! به گزارش نیویورک تایمز،‌ امیری دانشگاه «مالک اشتر» را مرکز فرماندهی سری فعالیت‌های هسته‌ای حکومت اسلامی معرفی کرده! یادآور شویم این خبر موثق پس از انتشار اظهارات امیری در مورد اشتغال در دانشگاه مالک اشتر پخش می‌شود. تا دیروز یعنی تا 15 ژوئیه 2010، امیری ریاست سایت «فردو» را برعهده داشت، ولی وقتی او خود را کارمند دانشگاه مالک اشتر معرفی کرد، کهنه‌فروش‌های نیویورک بلافاصله این دانشگاه را به مرکز فرماندهی سری فعالیت‌های هسته‌ای تبدیل می‌کنند. این روند «تبدیل» بسیار ساده‌ است؛ درست مثل فشردن یک لیمو! با یک حرکت دست. چه با یک چرخش قلم، ‌چه با فشار دادن یک دکمه... می‌توان انسان‌ها را به خاکستر تبدیل کرد.

آری! آن‌ها که برای خاتمه دادن به بحران هسته‌ای در انتظار پایان «ماه مبارک» رمضان نشسته‌اند دلیل موجه دارند. در این ماه بسیار مبارک است که سازمان امنیت حکومت مستقل اسلامی، دست در دست آدمکش‌های سازمان سیا و «ام. آی. 6» در راه پیشرفت سیاست «یک کشور، یک مذهب» تلاش می‌کند. برای تحقق چنین امور خداپسندانه‌ای نمی‌توان تا پایان ماه مبارک کذا دست روی دست گذاشت!

به گزارش فیگارو، مورخ 16 ژوئیه 2010،‌ به نقل از رویترز، صرافی نیویورک‌تایمز در یک «جملة شرطی» از قول «مسئولان» آمریکا می‌نویسد:

«ظاهراً شهرام امیری به مأموران اطلاعاتی گفته، دانشگاه مالک اشتر به مرکز سری فرماندهی فعالیت‌های هسته‌ای حکومت اسلامی تبدیل شده!»


بوق کهنه فروش‌های نیویورک همچنین تأکید کرده که، امیری مدت‌هاست برای سازمان سیا خبرچینی می‌کند و یکی از منابع خبری «ان. آی. ئی» برای تهیة گزارش سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا پیرامون فعالیت‌های هسته‌ای حکومت اسلامی در سال 2007 بوده! در این گیرودار «رادیوفردا»، مورخ 24 تیرماه 1389، از زبان صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیة حکومت سنگسار و قصاص به ترویج علوم انسانی و به ویژه تئوری‌های روانشناسی و جامعه شناسی در ایران اعتراض می‌کند. توله‌سگ هیز‌اکسلنسی، سایمون‌گاس ادعا کرده «بنای کشور ایران بر اساس قرآن شکل گرفته» و به همین دلیل مستدل و مبرهن، تدریس علوم انسانی با پیش‌فرض‌های دین سگ‌های هار استعمار در تضاد قرار می‌گیرد، چون در ذهن انسان ایجاد «تردید» می‌کند:

«[صادق لاریجانی گفت] در کشوری که بنای آن توحید و ایمان به حق تعالی بوده و براساس قرآن شکل گرفته، آیا درست است بر علوم انسانی اتکا کند که پیش‌فرض‌های آن به هیچ وجه الهی نیست؟»

باید بگوئیم در عرصة وقاحت و بیشرمی و حماقت «حق» کاملاً با شیخ صادق است که به بازنشخوار سخنان خامنه‌ای ملهم از «اعترافات» زندانیان تزئینی کودتای سبز پرداخته:

«چه معنی دارد در کشور خود تئوری‌هایی در باب روانشناسی و جامعه‌شناسی ترویج کنیم که بر پیش فرض‌هایی استوار است که به هیچ ‌وجه با پیش فرض‌های دینی ما هماهنگی و همخوانی ندارد؟»

اولاً! کشور شما و دیگر مقامات جمکران همان طویلة‌ عموسام است. پس دلیلی ندارد سگ‌های‌هار استعمار برای کشور ایران تعیین تکلیف کنند. ثانیاً تمام علوم و فنون با پیش‌فرض‌های دینی شما و یهودیان و مسیحیان در تضاد قرار خواهد گرفت و به دلیل کوری ناشی از خودفروشی و حماقت است که این «تضاد» را نمی‌بینید. و بالاخره «دین شما» جز مزدوری بیگانه نیست، پس ایرانیان را به کیش خود نپندارید! در حکومتی که بنای آن خودفروختگی و نوکری در بارگاه عموسام بوده و بر اساس منافع سازمان سیا شکل گرفته، آیا درست است بر علوم انسانی اتکا کند که پیش‌فرض‌های‌اش به هیچ وجه با جنگ افروزی و کشتار همخوانی ندارد؟ مسلم است که خیر! صادق لاریجانی درست می‌گوید!

با توجه به ابراز رضایت اخیر خامنه‌ای از دانشگاه‌ها، سخنان شیخ صادق نشان حرکت سینه خیز ایشان به سوی مصباح یزدی و دور شدن از مقام رهبری است. به گزارش رادیوفردا، در تیرماه امسال مصباح یزدی، عضو مجلس خبرگان گفته بود، «بسیاری از کسانی که در فتنه‌ها نقش کلیدی داشتند، از تربیت‌شدگان همین اساتید فاسد دانشکده‌های حقوق و علوم سیاسی بودند.» از آنجا که واشنگتن و لندن در ایران فقط به سگ‌هار نیاز دارند، به احداث حوزه علمیه و حسینیه اکتفا خواهند کرد. پس حجاب‌ و عفاف‌تان را رعایت کنید.


چهارشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۹


مبال نت!
...
شهرام امیری در چمدان بنیامین ‌نتان‌یاهو پیدا شد! مسلماً بازگرداندن وی با یک بمب قشنگ به جمکران پیامد ملاقات «مفید» و سازندة باراک اوباما با نخست‌وزیر اسرائیل در ینگه‌دنیا می‌باید تلقی شود. تنها به این ترتیب است که اسرائیل می‌تواند از بازگشت به درون مرزهای قانونی خود امتناع کند! این است دلیل پافشاری شاخک‌های سازمان سیا برای چسباندن دارودستة‌ موسوی به دمکراسی. باید حضور گاوچران‌ها بگوئیم کور خوانده‌اند. موافقت پادوهای‌شان با «تغییر قانون اساسی» به هیچ عنوان کفایت نخواهد کرد! اینان الزاماً می‌باید ضمن ابراز مخالفت صریح با دخالت دین در سیاست، از حاکمیت قوانین انسان‌محور دفاع کنند. سفسطه و ابهام پراکنی نفی دمکراسی است.

با هدف رفع ابهامات و پایان دادن به لجن‌پراکنی فاشیست‌ها به دمکراسی، امروز می‌پردازیم به ویژگی‌های نظام آموزشی در یک ایران دمکراتیک. به این ترتیب حضرات، از آدمخواران سازمان سیا گرفته تا‌ چارپایان طویلة مک‌کارتی و پیشخدمت‌های رمزی کلارک که پس از ملاقات معجزه آسای بنیامین نتانیاهو با اوباما، ذکر دمکراسی گرفته‌اند متوجه خواهند شد که «دمکراسی» برخلاف شعارهای سازمان سیا در سال نورانی 1357، به هیچ عنوان شعار پوچ نیست، ‌ و برخلاف ادعای لوطی و عنترهای لندن و واشنگتن هیچ ارتباطی نیز به «باورهای مردم»، مقدس یا غیر ندارد! دمکراسی، بنابرتعریف حاکمیت قوانین انسان‌محور است، نه حاکمیت قوانین «باورمحور» انسان! پس از همة لوطی و عنترهای سیرک عموسام خواهشمندیم دکان سفسطه و مغلطه را تعطیل فرمایند. موجودیت انسان فیزیکی (مادی) ‌است، از این رو از صراحت و شفافیت برخوردار است، حال آنکه باورهای همین انسان شفاف و صریح در هر حال مبهم و فاقد پایه و اساس منطقی خواهد بود. به همین دلیل مبارزان صدر مشروطه بر «جدائی دین از سیاست» پای می‌فشردند.

پیشتر گفتیم که پس از توافق روسیه تزاری با انگلستان، یک قانون اساسی وارداتی به ملت ایران تحمیل شد که در تضاد کامل با مطالبات‌ مشروطه‌خواهان، «نظارت روحانی» شیعی‌مسلک را بر تدوین و اجرای قوانین تضمین می‌کرد! در پی همین توطئه بود که ستارخان، سردار مشروطه را خلع‌سلاح کرده و مبارزان مشروطه را به انزوا کشاندند و روز به روز از تاخت‌وتاز آخوند و گسترش مقدسات حمایت به عمل آوردند. پیامد این سیاست استعماری در برابر ماست: حاکمیت هرج و مرج و قانون‌شکنی بر ملت ایران. شرایطی که با آشوب‌های خردادماه سال گذشته به اوج رسید و قانون‌شکنان فریبکار حکومتی از قماش موسوی، کروبی و محمد خاتمی را در جایگاه «رهبر» مخالفان قرار داد.

مأموریت اصلی حضرات گسترش پروپاگاند گوساله‌پسند سازمان سیا نظیر، «اسلام ضداستبداد» و «دمکراسی صحرای عربستان» و طرح پیشنهادات ابلهانه، کلی‌گوئی و پوچ‌پردازی است. اینان برای تداوم یک حکومت متحجر و ضدایرانی خواهان «برگزاری انتخابات آزاد» می‌شوند و بر طبل آزادی «زندانیان تزئینی» می‌کوبند. به این ترتیب وقتی زندانیان دروغین حکومت آزاد شوند، حقوق‌بشر فروش‌های غرب زبان به تمجید از حکومت اسلامی خواهند گشود، و اگر مسابقات‌ مارگیری هم به راه افتد، آدمخواران جمکران در رسانه‌های غرب تبدیل می‌شوند به نماد دمکراسی! البته در «جهان اسلام» که دمکراسی‌اش می‌باید الزاماً در راستای «باورهای مردم» قرار داشته و بر مقدسات،‌ یعنی اصول «انسان‌ستیزی» تکیه کند، تا بازتابی باشد از منافع لندن و واشنگتن. این است دلیل شیفتگی آنگلوساکسون‌ها به اسلام و حکومت‌های اسلامی و مخالفت‌شان با جدائی دین از سیاست.

جدائی دین از سیاست، در عرصة فرهنگی چنین ایجاب می‌کند که ابتدا نظام آموزشی را از سلطة توهمات و باورهای مقدس آزاد کنیم. برای تحقق این امر لازم است، مدارس کشور مختلط باشد، و علاوه بر حجاب، تدریس تعلیمات دینی نیز در آن‌ها ممنوع گردد. تدریس اخلاق اجتماعی و روابط سازندة اجتماعی را می‌باید جایگزین شرعیات و مزخرفات قرون وسطائی کنیم. به عبارت دیگر لازم است ابتدا از آموزش‌وپرورش کشورمان «آخوندزدائی» شود. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، مدارس ایران پیشتر مختلط بود و در زمان صدارت محمد مصدق که به ادعای پیشخدمت‌های مذکر و مونث رمزی کلارک خیلی «دمکرات» بود، مدارس مختلط ممنوع شد! همچنانکه در وبلاگ‌های پیشین هم گفتیم، تشکلی به نام «جبهة ملی»، شاخة فکل‌کراواتی‌های‌ «فدائیان اسلام» است که با شعار استقلال و حفظ منافع ملی، در واقع از منافع استعماری آنگلوساکسون‌ها پاسداری می‌کند. نهضت ‌منفور عاظادی نیز شاخک «اسلامی‌تر» همین جبهة ضدملی می‌باید به شمار آید. خلاصه اخراج شاپور بختیار از جبهة کذا، در واقع برای بار دوم دست این جبهة عوام‌پرست را در سال 1357 رو کرد. هر چند «مورخین» در مورد پوپولیسم جبهة ملی همچون در مورد یهودستیزی استالینیست‌های جمکران یا همان داس‌الله خودمان خفقان گرفته‌اند، ما یک پرانتز باز می‌کنیم و می‌پردازیم به هم‌سوئی آخوند و چپ‌نما در امر مقدس یهودستیزی.

سایت «پیک نت» که از طرفداران «جنبش سبز» به شمار می‌رود، مطلبی به قلم شیوای «عبدالله شهبازی» انتشار داده تا به ما بگوید، ولادیمیر پوتین برای مافیای یهودیان کار می‌کند، پدربزرگ «کرینکو» یهودی بوده و... و در واقع شهبازی می‌کوشد یهودیان را با حاکمیت اسرائیل در ترادف قرار داده، و چنین وانمود کند که همین یهودیان در روسیه نیز سیاست‌گزاری می‌کنند. به این ترتیب این عضو «برجستة» حزب بسیار شریف توده، که همکاری با ساواک آخوندها نیز درخشش کارنامه‌اش را دوچندان کرده، با یک تیر چند نشان خواهد زد. در همسوئی با نمایش «جاسوس‌گیری» در ایالات متحد، شهبازی ابتدا ادعا می‌کند، روسیه توسط «یهودیان» اداره می‌شود. او می‌گوید این یهودیان پیشتر در حزب کمونیست و «کا. گ. ‌ب» فعالیت داشتند و پس از فروپاشی با حمایت از دولت یلتسین به غارت روسیه مشغول شدند و همین یهودیان ولادیمیر پوتین را به ریاست جمهوری روسیه رساندند و او هم مدودف را از صندوقچه بیرون کشید.

آنچه در به اصطلاح «تحقیقات» مستر شهبازی جلب نظر می‌کند شباهت عجیب آن به تبلیغات فاشیست‌ها در بلاد غرب است. اینان نیز همة «یهودیان» را به عنوان یک شبکة موذی و غارتگر معرفی می‌کنند. شهبازی هم پس از اختراع یک «مافیای یهودی» در روسیه، کشف کرده که این شبکه با ایالات متحد، اروپای غربی و اسرائیل به شیادی مشغول است:‌

«در واقع، [...] با اختاپوسی مواجهیم که اندام آن از باکو و ایروان و تفلیس در جوار مرزهای ایران تا نیویورک و لندن و پاریس و تل‌آویو گسترده است [...]»

نیازی به توضیح نیست که بگوئیم هدف ساواک جمکران از این تبلیغات مهوع مرتبط کردن نیروگاه بوشهر با یهودیان است. «دلیل» عبدالله شهبازی این است که پدربزرگ «کرینکو» یهودی بوده! از اینجا می‌باید چنین نتیجه بگیریم که «کرینکو» هیچ حسابی به دولت روسیه پس نمی‌دهد بلکه همچون آخوند دعائی و دیگر ملایان جیره‌خوار انگلستان به «تکلیف ‌الهی» ‌خود عمل می‌کند. حال آنکه در واقع این عبدالله شهبازی است که همچون خمینی دجال برای حفظ منافع اسرائیل و لندن و واشنگتن به یاد «تکلیف ‌الهی» خویش افتاده و هشدار می‌دهد:‌

«با توجه به اهمیت مسئلة انرژی هسته‌ای در سرنوشت ایران [...] هدفم جلب توجه مردم، مقامات و محافل و احزاب و شخصیت‌های سیاسی ایران است به خطری که به دلیل ناشناخته ماندن [...] مافیای روسیه [...]‌ ایران را تهدید می‌کند.»

باید از ایشان بپرسیم به چه دلیل در مورد مافیای آمریکا و به ویژه محفل‌ تفنگ‌فروش‌های انگلستان کمی برای ملت ایران «تحقیقات» نمی‌کنند؟ اینان که هم سوابق ‌چپاول‌شان در ایران «قدیم» است، و هم شواهد حمایت بی‌قید و شرط‌شان از جنایات حاکمیت اسرائیل در برابرمان قرار گرفته! نکند مافیای آنگلوساکسون‌ها «برحق»‌ است و مافیای روس «باطل»؟ مسلماً مافیای طالبان‌پروران که بوشهر را به مرکز واردات مواد مخدر از کشور «دوست و برادر» پاکستان تبدیل کرده‌ در سنگر حق نشسته و فعالیت نیروگاه بوشهر منافع‌اش را جداً تهدید می‌کند. به همین دلیل است که رهبر آدمخوارتان چند هفته پیش لاشه‌اش را به بوشهر برد و طی یک سخنرانی ابلهانه این استان را «استان دینی» خواند. بله، جناب شهبازی!‌ اگر رسانه‌ها حتی در غرب خفقان گرفته‌اند، ما می‌دانیم چه پیش آمده که سرکار همچون ‌میرحسین جلاد و خامنه‌ای پفیوز کک به تنبان‌تان افتاده و بر طبل مافیای روس می‌کوبید و می‌دانیم رسانة رسمی حکومت جمکران به چه دلیل در باب مأموریت مخوف جاسوس‌های روسیه به نقل از «فارین پالیسی» بی‌بی‌گوزک برای ملت ایران می‌سراید!

حنازرچوبه، مورخ 22 تیرماه 1389، در گزارشی با کد: 1224167 به نقل از «فارین پالیسی» یا همان «بوق ارباب» می‌نویسد، مأموریت جاسوس‌های روسیه در سال 2010 به مراتب از مأموریت جاسوس‌های شوروی در دهة 1960 که وظیفه داشتند آب مصرفی واشنگتن را مسموم کنند، خشونت‌آمیزتر بوده! عجیب است که چنین جاسوس‌های خطرناکی را دولت آمریکا فقط با 4 جاسوس انگلیس و آمریکا که سال‌هاست در زندان روسیه آب خنک می‌خوردند تعویض کرده! حتماً حاکمیت آمریکا دیوانه شده! بگذریم و بازگردیم به افشاگری‌های حجت‌الاسلام شهبازی که با پژوهش‌های‌شان نه تنها اسرائیل را در ترادف با روسیه قرار داده‌اند که به «امت اسلام‌» هشدار می‌دهند که «جهاد با روسیه» الزامی است! چرا که به ادعای ایشان، امور روسیه به دست یهودیان افتاده، و «یهودیان» هم طبق بی‌بی‌گوزک‌های اسلام و بر اساس «تحقیقات» عمیق خمینی دجال از دشمنان پیامبر بوده‌اند. بنابراین نبرد با روسیه، همان نبرد با اسرائیل باید باشد! حال آنکه حاکمیت اسرائیل همچون آنگلوساکسون‌ها از حامیان تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای به شمار می‌رود. و فقط به این ترتیب است که آمریکا هرگاه اراده کند روسیه را با بمب اتمی نوکران‌اش در جمکران تهدید خواهد کرد. همچنانکه پیشتر هم گفتیم حکومت اسلامی هرگز تهدیدی برای اسرائیل نبوده، دلیل هم اینکه حکومت نکبت و ادبار طالبان همچون دیگر حکومت‌های اسلامی دست‌نشاندة‌ آنگلوساکسون‌هاست. این حکومت را برای تخریب ایران و کل منطقه به قدرت رسانده‌اند؛ هدف، تخریب و نابودی ملت ایران و دیگر ملت‌های منطقه است.

بدون استقرار حکومت اسلامی، اسرائیل امکان جنگ‌افروزی در منطقه نمی‌یافت و دستش برای کشتار فلسطینیان، تجزیة لبنان، فروپاشاندن سازمان الفتح جهت گشایش دکان نکبت و ادبار حماس و اسلام باز نبود. رسوائی‌ای که هم‌سوئی اسرائیل با «فاشیست ـ مسلمان‌ها» به بار آورده آنچنان بالا گرفته که نخست وزیر اسرائیل برای تداوم اشغال سرزمین‌های سوریه، لبنان و فلسطین «تصویر قدرتمند» از حکومت روضه‌خوان‌ها ارائه می‌کند و مزخرفات‌اش بی‌کم‌وکاست در حنازرچوبه منعکس می‌شود! «قصة» نان قرض دادن اسرائیل به حکومت جمکران تحت عنوان «اعتراف نتانياهو به ضعف رژيم صهيونيستي در مقابل ايران»، با کد: 1225086 در سایت حنازرچوبه، مورخ 22 تیرماه 1389 انتشار یافته.

بله، نخست وزیر اسرائیل گویا پس از گفتگو با شهرام امیری متوجه شده که ایران قدرت بزرگ منطقه است و اگر اسرائیل از سرزمین‌های اشغالی خارج شود، به مصداق همان مثل معروف برخاستن کله پز و نشستن سگ، حکومت جمکران به جای‌اش خواهد نشست! نخست‌وزیر اسرائیل ضمن حضور در شورای روابط خارجی آمریکا می‌گوید،‌ وقتی ما از لبنان و غزه خارج شدیم دوستان ایران جای ما را گرفتند، حال اگر برای سومین بار عقب‌نشینی کنیم باید اطمینان داشته باشیم که چنین رخدادی تکرار نخواهد شد. اگر به سخنان بنیامین نتانیاهو دقت کنیم خواهیم دید ایشان به بازنشخوار سخنان دیوید کامرون پیرامون جنایت فجیع در «سبرنیتسا» مشغول‌اند. همان سخنانی که در وبلاگ «بالکن و بالکان» بررسی کرده‌ایم. باری بنیامین نتانیاهو، ضمن مظلوم‌نمائی و ادعای صلح‌طلبی می‌گوید:

«از ما مي‌خواهند [...]‌سرزمين‌هاي اشغالي را [...] تخليه کنيم [...] جاهائي که ما تخليه کرديم، خيلي زود به وسيلة دوستان ايران پر شد [ اولین بار در لبنان و دومين بار در غزه ] اگر قرار است براي سومين بار عقب‌نشيني کنيم [...] چگونه بايد جلوي سومين اتفاق مشابه گرفته شود [...] ضربه اول، ضربه دوم، ضربه سوم و شما براي هميشه شکست مي‌خوريد!»


به عبارت دیگر بنیامین نتانیاهو ادعا می‌کند این ارتش گورکن‌ها بود که به کمک حزب‌الله، ارتش اسرائیل و ارتش ناتو را از لبنان اخراج کرد! ایشان در ادامة این دروغ بزرگ، یک راست نصفه و نیمه هم تحویل مخاطب می‌دهند و آن اینکه مزدوران اسرائیل در غزه، یعنی دارودستة‌ اسمعیل هنیه که پس از کودتا تحت حمایت اسرائیل مردم غزه را به گروگان گرفته و حکومت ریش و لچک و سنگسار به راه انداخته‌اند به حکومت جمکران نزدیک است و از دشمنان سرسخت اسرائیل هم به شمار می‌رود! هم‌سوئی هنیه با گورکن‌ها درست؛ چرا که هر دو از پادوهای خوب اسرائیل‌اند. ولی بقیة داستان نتانیاهو به حکایت معجزات عصای موسی و ختنه سوران ابراهیم در 90 سالگی می‌ماند؛ از پایه و اساس جفنگ است. در هر حال این سخنرانی بیشتر برای «خریدن زمان» ایراد شده. در گیرودار بلبل‌زبانی‌های نخست وزیر اسرائیل، محفل دیگری در پی ایجاد کنفدراسیون «فلسطین ـ اسرائیل» برآمده! منبع ما هم بسیار موثق است! و توضیح بیشتر هم نمی‌دهیم، چرا که این وبلاگ در دسترس ساواکی‌های جمکران هم قرار می‌گیرد و ما قصد اطلاع رسانی به این حضرات را نداریم.

پیش از ادامة مطلب در بارة کشتار «سبرنیتسا» که گورکن‌ها آن را «سربرنیتسا» می‌نویسند، توضیح دهیم که سایت مبال‌‌پرور «مهرنیوز»، به نقل از یک ژنرال آمریکائی می‌نویسد،‌ سربازان هلندی که غیرنظامیان بوسنی را به نظامیان صرب تحویل دادند به دلیل همجنس‌گرائی، ‌ مشکل اخلاقی داشته و از انجام وظائف خود عاجز مانده‌اند! مسلماً این نظامی بلندپایه برای ارائة چنین فرضیة علمی و بسیار تحقیقی می‌بایست نظر عبدالله شهبازی را نیز جویا شده باشند. چرا که شهبازی اتهام «سعید امامی» را به همین موضوع پیوند زده بود! می‌بینیم که شهبازی در همان سنگر نظامیان ینگه دنیا نشسته، به همین دلیل است که شبکة «فاسد» یهودی در روسیه کشف می‌کند و «توده‌ای ـ ساواکی‌های» پیک نت نیز پس از جاسوس‌گیری در ینگه دنیا از «اکتشافات» ایشان پرده برمی‌دارند!

به گزارش مهرنیوز، مورخ 28 اسفندماه 1388، ژنرال «جان شیهان» همجنس‌گرایان را مسئول پیامد مستقیم جنایات ارتش ناتو در یوگسلاوی سابق یعنی کشتار سبرنیتسا دانسته. و «مبال‌نیوز» سازمان سیا در جمکران یا همان «مهرنیوز» نیز بلافاصله مزخرفات این سگ‌هار پنتاگون را منعکس کرده، تا به پیروی از خط مقدس شهید مک‌کارتی، همجنسگرائی را در ترادف با «فساد اخلاق» و «جنایات بشری» قرار دهد:

«[فرماندة سابق ارتش آمریکا] کشتار مسلمانان شهر صربرنیتسا [...] را ناشی از فرار نظامیان همجنس‌گرای ارتش هلند [...] دانست [...] ژنرال جان شیهان [...] روز گذشته در جلسة پرسش و پاسخ سنای این کشور خاطر نشان کرد که معضلات اخلاقی سبب ناکارآمدی نظامیان هلندی [...] شده [...]»


اگر این اظهارات وحشیانه را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم خواهیم داشت، کشتار غیرنظامیان عراق و افغانستان که به تفریحات روزانة اشغالگران تبدیل شده نیز به دلیل هم‌جنسگرائی نظامیان‌شان اتفاق می‌افتد، اما می‌دانیم که چنین نیست. این چارپایان «آموزش دیده» در طویلة‌ مک‌کارتی هستند که همجنس‌گرائی را با فساد اخلاق، و جبونی و دیگر صفات ناپسند در ترادف قرار داده‌اند. به همین دلیل است که ما خواهان ممنوعیت تدریس فقه و دستورات شریعت در مدارس هستیم. حال پس از این مقدمة‌ طولانی بازگردیم به آموزش و پرورش در دمکراسی ایران.

همچنانکه در ابتدای این وبلاگ گفته شد، یکی از مطالبات اساسی جنبش لائیک تأسیس مدارس مختلط و ممنوعیت حجاب در آن‌ها است. در این راستا مسجدسازی، حوزه‌سازی و حسینه‌نوازی و آخوندپروری خصوصاً از طریق تکیه بر بودجة دولتی می‌باید متوقف شود. ما خواهان حکومت «اسلام خوب» نیستیم، ‌ با هرگونه دخالت دین، هر نوع که باشد در سیاست مخالف‌ایم. از نظر ما «باورهای مردم» حریم خصوصی ‌است، نه میدان مبارزة سیاسی. این مختصر را گفتیم تا روشن شود، هیچ اجماعی با مدافعان «جنبش سبز» در کار نخواهد بود. طرفداران واقعی دمکراسی نمی‌توانند با مخالفان دمکراسی هم‌صدا شوند.

شما مخالف احمدی‌نژاد و خامنه‌ای هستید و اسلام سبز رحمانی با آیات عظام مترقی و «مجتهد پویا» می‌طلبید؟ ویلیام هیگ، جان‌کری و دیگر طالبان‌پروران غرب نیز جز این نمی‌خواهند. شما خواهان سرنگونی حکومت اسلامی هستید؟ ما هم خواهان دوام این حکومت نیستیم. تفاوت ما با شما این است که شما می‌خواهید همین قانون اساسی را ترمیم کنید و با آخوند «خوب» و دینداران «فرهیخته» حکومت شترگاوپلنگ دیگری به راه بیاندازید. در صورتیکه ما دخالت دین و روحانی‌جماعت را در سیاست کشور نمی‌پذیریم. به عبارت دیگر آخوند جماعت، از موضع «حقانیت الهی» به هیچ عنوان نمی‌تواند از حق نظارت بر تدوین و اجرای قوانین برخوردار شود، چرا که این حقوق ویژة‌ «شهروند» است. شهروندی که بنابرتعریف می‌باید «لائیک» باشد. ما نیک می‌دانیم که خواهان جایگزینی حکومت الهی با یک دمکراسی هستیم و هیچ ابهامی هم در مطالبات ما وجود ندارد. ما با هر گونه حکومت «خدامحور» مخالف‌ایم؛ هرگونه ابهام را نیز از «جمع‌گرائی» گرفته تا «مقدسات» و «باورهای مردم» را خارج از صحنة سیاست کشور قرار می‌دهیم. کشور ایران، ‌متعلق به تک تک ایرانیان است، خارج از هر گونه تعلقات مذهبی، قومی، نژادی و خصوصاً گرایشات ‌جنسی‌شان.



دوشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۹


بالکن و بالکان!
...
خیال‌خام «اجماع» را از سر بیرون کنید! مدافعان دمکراسی خود را به لجن فاشیسم نمی‌آلایند. ما به عنوان مدافع دمکراسی هرگز جنبش سبز را تأئید نکرده و نخواهیم کرد. در نتیجه، این جنبش‌ هرگز نمی‌تواند خود را به دمکراسی بچسباند. پیشنهاد ما برگزاری رفراندوم تک‌گزینه‌ای «آری به دمکراسی است»، ‌ چرا که ما با هرگونه «ابهام»، دینی یا غیردینی در عرصة‌ سیاست مخالف‌ایم. از اینرو هیچگاه با «جنبش سبز» هم‌صدا نخواهیم شد. روشن‌تر بگوئیم، مطالبات ما هیچ پیوندی با مطالبات گنگ و مبهم محفل کودتای 22 بهمن 57 نداشته،‌ ندارد و هرگز نخواهد داشت. این محفل که از سال گذشته صورتک «جنبش سبز» بر چهرة‌‌ پلید خود نهاده، با شکست سیاست دوم آمریکا در عربستان و امارات، به «اعتصاب بازار» امید بسته. محفل مذکور می‌باید بداند که دیگر نمی‌تواند همچون تجربة شوم سال 1357 با گشودن دکان «وحدت کلمه» راه بر کودتا بگشاید.

در قاموس نخست‌وزیر بریتانیا «حرکت رو به جلو» و پیشرفت یعنی پیوستن به اردوگاه ناتو! این است چکیدة سخنرانی دیوید کامرون در بوسنی هرزگوین. در تاریخ 10 ژوئیه سالجاری تمامی سگ‌های‌هار ارتش ناتو که در راستای سیاست «یک کشور، یک مذهب» با تجزیة‌ یوگسلاوی میلیون‌ها نفر را آواره و ده‌‌ها ‌هزار غیرنظامی را قتل‌عام کرده‌اند، برای ابراز انزجار از کشتار وحشیانة ‌«سبرنیتسا» در بوسنی هرزگوین جمع شده، انگشت اتهام را به سوی یکنفر و یک تل موهوم یعنی، ‌ «رادکم لادیچ» و سربازان هلندی سازمان رسوای ملل گرفتند. یکوقت فکر نکنید که انفجار بمب در میان مردمی که در کنگو، اوگاندا و... برای تماشای مسابقة جام جهانی فوتبال تجمع کرده بودند کار این آدمخواران است که می‌خواهند طالبانیسم را بر آفریقای سیاه نیز حاکم کنند‍! و یکوقت فکر نکنید دست جنایتکار هم‌اینان «اعتصاب بازار» را در تهران سازمان داده، تا زمینة بازگشت به دوران نورانی هویزر روشن‌ضمیر را فراهم آورد! به هیچ عنوان!

سه دهة پیش که محفل ‌«کارتر ـ برژینسکی» اهداف استعماری ارتش ناتو را با صورتک فریبندة «دفاع از حقوق‌بشر» به جهانیان ارائه داد، ساواک منفور عمامه بر سر گذاشت، و بازار تهران هم استقلال‌طلب و آزادی‌خواه از آب درآمد، خلاصه بازار اعتصاب فرمود! گویا بعضی‌ها در لندن و واشنگتن چنین پنداشته‌اند که از طریق بازتولید همین صحنه‌سازی مهوع می‌توانند یکبار دیگر مطالبات دمکراتیک ما ملت را سرکوب کنند و همانطور که در سال 1357 نارضایتی ایرانیان از سرکوب استعماری را در بوق‌های خود به حساب طرفداری ملت ایران از آن «وحشی بیابانی» گذاردند، امروز نیز مخالفت ایرانیان با حکومت توحش روضه‌خوان‌ها را به حساب طرفداری‌شان از موسوی جلاد بنویسند. باید بگوئیم کور خوانده‌اند!

به حضرات می‌باید تفهیم کرد که دیگر نمی‌توانند‌ همچون سال 1357، با گشودن دکان نیرنگ و فریب «اعتصاب بازار» زمینه‌ساز سرکوب مطالبات دمکراتیک ملت ایران شوند. این مختصر را گفتیم تا محافلی که دست‌شان از قاچاق نفت عربستان و فروش اسلحه به این‌کشور کوتاه شده بدانند، تکرار نمایش مهوع 31 سال پیش، یعنی ایجاد آشوب در قالب «حق‌‌طلبی» و «ظلم‌ستیزی» در حوزه، و لات‌بازی در دانشگاه و سپس هل‌دادن بازار به درون «سنگرحق» استعماری‌شان دیگر امکانپذیر نیست! شرایط تغییر کرده و سفر منوچهر متکی در رأس یک هیئت عالیرتبه به اسپانیا نشان از «چنج» دارد. هر چند که حاکمیت انگلستان از پذیرفتن این واقعیت تلخ عاجز مانده و آرزوی بازگشت به دوران بیل کلینتن روشن‌ضمیر بر جسم و جان‌اش چنگ انداخته.

آنگلوساکسون‌ها برای تکمیل وحشیگری‌های‌شان در دوران بیل کلینتن روشن‌ضمیر و تجزیة مجدد صربی خیز برداشته‌اند تا یک افغانستان هم در اروپا تأسیس کنند. به همین دلیل نخست‌وزیر بریتانیا، کشوری که طی سه ‌دهة اخیر حاکمیت‌اش به کشتار و تاراج و تخریب، به ویژه در ایران، عراق و افغانستان مشغول است، روز گذشته آنقدر برای مسلمانان بوسنی اشک تمساح سرازیر کرد و «فن فن» زد که آب دریای آدریاتیک بالا آمد و موج‌هائی به ارتفاع حرص و طمع استعمارگران پدیدار شد و ... و کوتاه سخن پریروز دیوید کامرون توفان نوح به راه انداخت! و اگر «هاشم تاچی» ایشان را با دلارهای حاصل از فروش برده و مواد مخدر و قاچاق اسلحه کمی تسکین نداده بود، امکان داشت ویلای محقر «گاری کاسپاروف» و دیسکوتک‌های مقدس سواحل آدریاتیک نیز قربانی خشم الهی شوند.

پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد وبلاگ «سنگ و زن» توضیحاتی بیاوریم که مطلب روشن شود. آنطور که در رسانه‌ها آمده بود، قوة قضائیه عصرحجر، خانم سکینه آشتیانی را به «گناه» ارتباط ‌جنسی به سنگسار محکوم کرده. از نظر ما دولت به هیچ عنوان حق ندارد در زندگی خصوصی و روابط دو سویة افراد بالغ و رشید دخالت کند. همچنانکه گفتیم اگر مرد یا زنی از همسر قانونی خود به دلیل عدم وفاداری به تعهدات اخلاقی شاکی شود، موضوع دیگری است. در این صورت یکی از طرفین رسماً از قوة‌ قضائیه می‌خواهد تا به این امر رسیدگی کند. اگر شکایت قابل پیگیری تشخیص داده شود، پرونده تشکیل می‌دهند و بقیة قضایا. آنچه در وبلاگ «سنگ و زن» گفته شد بر این اساس بود.

حال اگر قوة قضائیه جمکران خانم آشتیانی را «قاتل» شناسائی کرده و جرم او به اثبات رسیده، کل مسئله تغییر خواهد کرد! چرا که قتل در هر حال «جرم» است؛ در هیچ کشوری قتل مجاز شناخته نشده و در همة‌ کشورها قاتل را مجازات می‌کنند. در هر حال جنجال و هیاهوی تایمز لندن و سازمان عفوبین‌الملل به هیچ عنوان با حقوق‌بشر ارتباط ندارد. آنگلوساکسون‌ها حقوق‌بشر را به ابزار پیشبرد سیاست‌های استعماری خود تبدیل کرده‌اند و بهترین راه برای اعمال چنین سیاستی همچنانکه شاهدیم توسل دولت‌ها به مقدسات و باورهای عوام است. به همین دلیل در نماز روز جمعة گذشته، احمد خاتمی، «نره‌بوق» سازمان سیا، مخالفت دولت را با حجاب نشان مخالفت با اسلام برشمرد. شیخ‌های مزور جیره‌خوار کارخانة رجاله‌پروری شکم‌شان را برای بازگشت به دوران کلنل آیرون‌ساید روشن‌ضمیر صابون زده‌اند. آنچه اینان می‌طلبند یک کودتای دیگر است.

کودتائی که برای خامنه‌ای و دیگر فعلة استعمار، از جمله اکبر سازندگی و دیگر دستاربندان این فرصت‌طلائی را فراهم خواهد آورد تا در کنار میرحسین موسوی و شیخ کروبی در سنگر حسین‌ شهید و مظلوم قرار گرفته، خود را اوپوزیسیون یک دولت «ضداسلامی» بخوانند. البته اینان سخت در اشتباه‌اند. همچنانکه پیشتر هم گفتیم سیاست استعماری تبدیل مزدور به رهبر مخالفان اگر طی سدة اخیر در ایران ممکن شده،‌ اینبار نخواهد شد. در واقع آنگلوساکسون‌ها و سگ‌های‌هارشان در حوزه و بازار بی‌جهت خیز برداشته‌اند. ما دخالت «دین» در سیاست را به هیچ عنوان نمی‌پذیریم. توسل «بی.‌ بی. ‌سی» و رادیوفردا و دیگر شاخک‌های سازمان سیا به ‌‌محفل لاریجانی‌ها و رهبران منفور جنبش سبز آب در هاون کوفتن است.

«جونم براتون بگه»، پس از اینکه ویلیام هیگ، وزیر امورخارجة بریتانیا ایفای نقش «مجتهد مترقی» در ایران را بر عهده گرفت،‌ دیوید کامرون، نخست وزیر این کشور نیز در جایگاه رهبر مسلمانان بوسنی و هرزگوین نشست تا با قلع و قمع صرب‌ها، در راستای سیاست «یک کشور، یک مذهب» استقلال کوسوو را تحقق بخشد. بله! دیوید کامرون طی سخنرانی خود در شهر «سبرنیتسا» مراتب تأسف عمیق خود را از «قتل‌عام مسلمانان» بوسنی اعلام داشت و آنرا باعث شرمساری اروپا دانست، علامت تعجب هم نمی‌گذاریم! دولت بریتانیا در رویاهای‌اش قصد دارد به دوران بیل کلینتن بازگردد تا از طریق تحریک اقوام «مسلمان» منطقه، اکثریت ارتدوکس دو کشور صربستان و یونان را تحت فشار قرار دهد. بزودی آلبانی و کوسوو همچون ترکیه به طویلة ارتش ناتو تبدیل می‌شود و بساط برده فروشی و قاچاق کالا و اسلحه در محور «سوریه ـ کوسوو» نیز رونق خواهد گرفت. باشد که از این رهگذر واتیکان بتواند کسر بودجة خود را جبران کند.

شنبة‌ گذشته، ‌آسوشیتدپرس گزارش داد که از سال 2007 واتیکان بیش از درآمدش خرج کرده. جزئیات این گزارش در «لوموند»، مورخ 10 ژوئیه 2010 در اختیار مشتاقان قرار گرفته. به استنباط ما اسلام‌گرایان کوسوو، به دلائلی «حق مسلم» واتیکان و اعضای ناتو را از قاچاق سلاح، ‌ موادمخدر، فروش اعضای بدن و برده فروشی کاهش داده‌اند و این است دلیل انسان‌دوستی «دیویدکامرون» در بوسنی و ارادت حنازرچوبه به ایشان از طریق نقل ترهات «بی‌بی‌سی». مراتب زمین‌بوسی رسانة رسمی حکومت جمکران با کد: 530975 در دسترس همگان قرار گرفته.

به گزارش حنازرچوبه، مورخ 20 تیرماه 1389، حضرت دیوید کامرون قتل‌عام مردم «مسلمان» بوسنی را باعث شرمساری اروپا دانسته‌اند. پس بر اساس آنچه در ایرنا آمده، در قاموس نخست وزیر انگلستان کشتار «غیرمسلمانان» بوسنی می‌باید مایة افتخار اروپا تلقی ‌شود! باری دیوید کامرون چنین فرموده‌اند که آرام نخواهند گرفت مگر آنروز که مسئولین کشتار «سبرنیتسا» را به دادگاه بکشانند! گویا نخست وزیر انگلستان فراموش کرده‌اند که این جنایت فجیع پیامد مستقیم جنایات ارتش ناتو در یوگسلاوی بود، که از همیاری سازمان رسوای‌ملل نیز بهره‌ گرفت. در مورد تجزیة یوگسلاوی و نقش مزورانة آمریکا در حمایت از «میلوسویچ» جهت فراهم آوردن زمینة جنگ،‌ پیشتر در این وبلاگ به تفصیل سخن گفته‌ایم. پس به یادآوری یک نکتة مهم اکتفا خواهیم کرد. «سبرنیتسا» تحت نظارت سازمان ملل قرار داشت و در ظاهر «منطقة امن»‌ به شمار می‌رفت! ولی نظامیان هلندی که مسئول حفاظت از این منطقة به اصطلاح «امن» بودند راه بر نظامیان صرب گشودند و هیچ اقدامی نیز برای حفاظت از جان غیرنظامیان انجام ندادند. به این ترتیب در راستای اهداف یانکی‌ها دامنة خشونت در یوگسلاوی سابق گسترش یافت‌. جالب اینجاست که سازمان ملل و همان هلندی‌های جنایتکار شریک این جنایت شناخته نشده‌اند! دیوید کامرون و دیگر لوطی و عنترهای ناتو فقط سر «رادکم لادیچ» را مطالبه می‌کنند و از اینکه چنین جنایاتی تکرار شود سخت «نگران» هستند:

«[دیوید کامرون] ‌گفت ما هرگز نبايد نسل‌کشي در سربرنيتسا را فراموش کنيم [...] تا زمانی که مسئولان اين قتل‌عام نظير راتکوم‌لاديچ را به دست عدالت نسپرده‌ايم، مديون و بدهکار قربانيان سبرنيتسا هستيم [...] ما همچنين بايد اطمينان حاصل کنيم که چنين جناياتي در آينده تکرار نخواهد شد[...]»


چگونه می‌توان از رخداد یا عدم رخداد «چنین جنایاتی» در آینده اطمینان حاصل کرد؟ منطقاً از رخدادهای آینده هیچکس نمی‌تواند «اطمینان» حاصل کند چرا که‌ آینده برای انسان ناشناخته و مبهم است، ولی این «آینده» گویا برای جانوران وحشی که زندگی غریزی دارند و از نظام زور یعنی قانون جنگل پیروی می‌کنند کاملاً قابل پیش‌بینی است. کفتارها به همسانان خود «اطمینان» دارند، و به گلة خود حمله نمی‌برند، چرا که خود را در «سنگرحق» می‌بینند. اعضای ناتو نیز تقریباً به گلة کفتار شباهت دارند. می‌گوئیم تقریباً چرا که همین ارتش هر گاه «مصلحت»‌ بداند، به نام طالبان و القاعده و دیگر تشکل‌های دست‌پروردة خود کشورهای عضو ناتو را در قلب اروپا تهدید می‌کند! بگذریم و باز گردیم به سخنرانی نخست وزیر بریتانیا در بوسنی که نگران آیندة «مسلمانان» این کشور شده‌اند. چه می‌توان کرد که از خاطر مبارک مستر کامرون «غبار نگرانی» زدوده شود؟ پاسخ روشن است: استقرار بوسنی در «سنگرحق»، یعنی الحاق این کشور به ارتش جنایتکار ناتو. بله دیوید کامرون برای رفع «نگرانی» مقدس‌شان است که خواهان پیوستن بوسنی به اتحادیة اروپا و ارتش ناتو شده‌اند:

«[...]دولت ائتلافي انگليس اهميت ويژه‌اي براي مسائل بالکان و روابط خود با بوسني و هرزگوين قائل است. ما به بوسني کمک خواهيم کرد که به حرکت رو به جلوي خود ادامه دهد و به اتحاديه اروپا و پيمان آتلانتيک شمالي (ناتو) بپيوندد.»


واقعاً ساکنان بوسنی دیگر چه آرزوئی می‌توانند داشته باشند؟ اتحادیة اروپا با عضویت کشور ترکیه که عضو ناتوست، مخالفت می‌کند، پس باید بوسنی را بپذیرد. دلیل هم اینکه بوسنی وزنه‌ای در اروپا نخواهد بود و فقط به اتحادیة کذا امکان می‌دهد که برچسب نفرت‌انگیز «باشگاه مسیحی» را از پیشانی‌‌اش بردارد! بگذریم و بپردازیم به ادامة گزارش حنازرچوبه که از حضور یک «زن مسلمان» در جایگاه وزیر مشاور دولت بریتانیا سرمست شده:

«خانم سعيده وارسي قرار است به عنوان نمايندة‌ دولت انگليس در مراسم ويژه‌ای که به مناسبت سالگرد قتل‌عام سبرنيتسا برگزار خواهد شد، شرکت کند.»

به این می‌گویند حسن انتخاب! این خانم «مسلمان» را برای شرکت در مراسم روضه و زوزه و سوگواری دولتی برگزیده‌اند. مسلماً ایشان به دلیل اعتقادات «دینی» خود از حضور در جشن و پایکوبی و رقص خاج پرست‌ها امتناع خواهند کرد. در واقع، دیوید کامرون با این انتخاب «میمون» یعنی مبارک، با یک تیر چند نشان خسروانه زده‌اند! هم دل نوکران اسلام‌پرست لندن را به دست آورده، هم بار شرکت در مراسم نوحه و عزاداری را از دوش خود برداشته، و هم تلویحاً به مسلمانان تفهیم می‌کند که دولت انگلستان آنان را شایستة شرکت در مراسم سوگواری و روضه و زوزه می‌داند. این است دلیل واقعی شیفتگی جمکرانی‌ها به انگلستان! هنر دیپلماسی نزد انگلستان است و بس! اگر نه چه دلیلی داشت که شاه‌عباس «کبیر» برای اخراج چند جاشوی پرتقالی‌ از بندرگامرون، برادران «شرلی» را به ایران دعوت کند؟

واقعیت این است که دعوتی در کار نبوده! نیروی دریائی بریتانیا پرتقالی‌ها را از گامرون اخراج کرد و خود به جایشان نشست. آنگاه برای شاد کردن دل آن پادشاه مفلوک ‌صفوی نام بندر گامرون را در کتاب‌های «تاریخ» معاصر تغییر داد تا ما هم به شاه عباس صفوی افتخار کنیم! بعدها امام محمد غزالی با «اطمینان از آینده»، تک بیت معروف و بندتنبانی زیر را سرود: ‌

من پرتقال می‌خورم، من افتخار می‌کنم
پس من دوکار می‌کنم، هم پرتقال می‌خورم، هم افتخار می‌کنم!

این ابیات جادوئی در وصف عملیات متهورانة شاه عباس کبیر سرود شده، تا ما فرزندان ایران با مکتب افتخار هر چه بیشتر آشنا شویم. در واقع پرتقال را امپراتوری بریتانیا میل می‌کرد و افتخارش برای شاه عباس بود. شاه عباس پس از این پیروزی بزرگ، چشم پرنس رضاقلی را درآورد و مورخان ادعا کردند، آشنائی وی با سوزنی سمرقندی باعث شد «رادکم لادیچ» ولیعهد ایران را کور کند. در صورتیکه مورخان مزخرف می‌گویند. این جنایت فجیع هیچ ارتباطی به سوزنی سمرقندی و «رادکم لادیچ» ندارد. حتی نظامیان پفیوز هلندی نیز در این میان بی‌تقصیرند.

جریان این است که شاه‌عباس پادشاه رعیت پروری بود و به موسیقی علاقة فراوان داشت و هر وقت بزمی در آن عالی‌قاپوی فکسنی و حقیر می‌‌آراست ارکستر سمفونیک «نصف جهان» را به ضیافت شاهانه دعوت می‌کرد. از آنجا که بزم بدون زن تبدیل می‌شود به رزم، و شاه‌عباس چندان اهل رزم نبودند و بیشتر اوقات‌شان صرف سینه‌زنی و گل مالیدن به سر جهت برگزاری مراسم زوزه و نوحه می‌گذشت، برای حضور زنان در بزم جایگاه ویژه‌ای قائل بودند.

طی یکی از همین بزم‌ها بود که اعلیحضرت متوجه شدند موزیسین‌ها به نوامیس اسلام نگاه می‌کنند. «جونم براتون بگه»، شاه عباس نمی‌توانست از حضور زنان در فعالیت‌های «فرهنگی ـ اجتماعی» دربار شیوخ صفوی ممانعت کند، چرا که سروصدای سازمان‌های حقوق‌بشر در می‌آمد! وی همچنین نمی‌توانست از زنان بخواهد با چادر و مقنعه در بزم شرکت کنند، چون بین خودمان بماند نه وزارت ارشاد داشت نه در بیشعوری و بلاهت و توحش به گردپای نره‌شیخ‌ها و ماچه‌شیخ‌های جمکرانی می‌رسید. پس شاه صفوی در بحر تفکر غرقه شد تا راه حلی بجوید که دیگر چنین جنایتی در آینده تکرار نشود.

شاهنشاه پس از چندین ساعت‌ «شلپ و شولوپ» در دریای نبوغ صفویانة خود با مایو در بالکن عالی قاپو ظاهر شده فرمودند، دولت ائتلافي صفویه اهميت ويژه‌اي براي مسائل بالکان و روابط خود با ارکستر سمفونیک نصف‌جهان قائل است. ما به این ارکستر کمک خواهيم کرد که به حرکت رو به جلوي خود ادامه دهد و به اتحادية‌ اروپا و پيمان آتلانتيک شمالي بپيوندد تا نوامیس اسلام حفظ شود. یادآور شویم، اعلیحضرت عباس کبیر بالکن را بالکان تلفظ می‌فرمودند. باری پس از سخنرانی شاهانه بود که چشم همة اعضای ارکستر را در آوردند اما پرنس رضاقلی را اشتباهاً کور کردند! همانطورکه ارتش ناتو سی‌سال است «اشتباهاً» سربازان و غیرنظامیان ایران، عراق و افغانستان را به قتل می‌رساند و نخست وزیر انگلستان هم از تکرار این جنایت فجیع هیچ نگرانی ندارد. دلیل هم روشن است! جنایات ارتش ناتو و سپاه پاسداران و طالبان و القاعده در واقع همان «حرکت رو به جلوي» مطلوب بریتانیاست. هر چه دامنة سرکوب و خشونت گسترش یابد، دست آنگلوساکسون‌ها برای تاراج بازتر خواهد شد.

پس دلیلی ندارد که «بی‌بی‌سی» شیخ کروبی جنایتکار را به عنوان «مخالف» با تحریم ملت ایران برای فروش عرضه کند! این شیخ پلید حتماً تا به حال کور و کر و لال بوده که با تحریم‌ها مخالفت نمی‌کرده؟ یادآور شویم تحریم اقتصادی ایران پس از اشغال سفارت آمریکا آغاز شد. در تاریخ 4 نوامبر 1979 طرح خائنانة‌ اشغال سفارت به اجرا درآمد؛ و 8 روز بعد در تاریخ 12 نوامبر تحریم اقتصادی ایران به امضای جیمی‌کارتر «روشن ضمیر» رسید. در تاریخ 14 نوامبر همان سال، در «حرکت رو به جلوي» پیروان خط آن وحشی بیابانی، دارائی‌های ایران نیز در بانک‌های آمریکا مسدود شد. طی 31 سال، این نخستین بار است که میرحسین موسوی و شیخ کروبی و دیگر شارلاتان‌های جمکران با تحریم ملت ایران مخالفت نشان می‌دهند! البته ریشة این مخالفت‌ها را می‌باید در خارج از مرزهای ایران جستجو کرد.

به عنوان نمونه در لغو سفر شاه عربستان به فرانسه، و «کشف» قاچاق نفت از این کشور به مقصد اروپا که طی 11 سال از دیدگان تیزبین مأموران و مسئولان عربستان پنهان مانده بود و همزمان با برگزاری مسابقة فینال جام جهانی فوتبال، یعنی در تاریخ 11 ژوئیه سالجاری برملا شد! خلاصه معلوم شد دولت عربستان نیز همچون دولت نکبت و ادبار میرحسین موسوی برای تداوم حکومت توحش «نفت رایگان» به ارباب تقدیم می‌کند. منتهی عربستان مسیر دریای سرخ را برای اهدای نفت برگزیده بود، حال آنکه موسوی جلاد، خلیج «همیشه» فارس را برای تاراج ثروت‌های ملی مناسب‌تر می‌دید.

بله، در همان لحظاتی که تیم فوتبال اسپانیا از گلة وحوش نارنجی پوش لگد و جفتک دریافت می‌کرد و داور انگلیسی هم با تساهل و تسامح این «حرکت رو به جلوی» هلندی‌ها را نادیده می‌گرفت، معلوم شد بعضی شرکت‌ها از 11 سال پیش نفت عربستان را به بهای اندک تحویل اروپا می‌دهند! بین خودمان بماند، این هلندی‌ها چقدر کودن بودند؛ به اندازة پنیر هم «عقلانی‌ات» نداشتند، گویا بازیکنان اسپانیا را با توپ اشتباه گرفته بودند! بگذریم و باز گردیم به 11 سال قاچاق نفت! البته فکر بد نکنیم! چون نیک بنگریم این هم از همان «حرکت‌های رو به جلو» باید باشد، چرا که این قاچاق مقدس در بازار جهانی نفت، عربستان را در جایگاه «رقیب روسیه» قرار داده بود. گروه اخبار صوتی و تصویری حنازرچوبه «جزئیات» این خبر را به نقل از کانال یک تلویزیون فرانسه منتشر کرده.

خلاصه قرار شده، یک کمیسیون مرکب از نمایندگان وزارت نفت، وزارت کشور و شرکت آرامکو تحقیق کنند تا ببینند طی این 11 سال کدام شبکه‌ها تحت نظارت ارتش آمریکا به قاچاق نفت مشغول بوده‌اند و این نفت به کدام کشورها صادر ‌شده؟! البته نیازی به توضیح نیست که بگوئیم احتیاجات اقتصادی طرح سرشار از نبوغ ژنرال مک‌کریستال جهت استقرار گورکن‌ها در جایگاه برندة نبرد با ارتش آمریکا، و رقیب روسیه از همین منبع تأمین می‌شد و اکنون که سیاست کذا لو رفته، تداوم موجودیت منبع اقتصادی‌اش هیچ دلیل موجهی ندارد.

تبدیل حکومت جمکران به رقیب سیاسی روسیه و استقرار عربستان در جایگاه رقیب روسیه در صادرات نفت به عنوان یک سیاست «کلان ـ استراتژیک» شکست خورده، و اجزاء آن می‌باید متلاشی شود. اینجاست که به «حکمت» سفر منوچهر متکی به کشور اسپانیا پی می‌بریم، و متوجه می‌شویم وزیر امورخارجة جمکران چه حکمتی داشت که نتایج مسابقات جام جهانی فوتبال را با سیاست جهان به قیاس می‌کشید! و اینجاست که می‌بینیم تیم فوتبال اسپانیا چه «عقلانیتی» داشت که فهمید باید برندة جام شود!