جمعه، مهر ۰۶، ۱۳۸۶


افتخار و آبدوغ‌خیار!
...

اوضاع حکومت رمالان باید سخت بحرانی باشد که پادوهای تفنگ فروشان در ایالات متحد این چنین به جنب و جوش افتاده‌اند، تا مبادا نوکران‌شان در جمکران میدان از دست بدهند! ابتدا رئیس «محترم» دانشگاه کلمبیا، جهت تبلیغات برای حکومت جمکران پیشقدم شد، سپس نوبت به «جوزف لیبرمن» معروف رسید، تا با همکاری یک سناتور جمهوریخواه، تنور سپاه پاسداران را گرم نگاهدارد. و اینچنین بود که، در تاریخ 26 سپتامبر سال‌جاری، سنای آمریکا لایحة «غیرالزام‌آور» تروریست بودن سپاه پاسداران را تصویب کرد. گفتیم که هدف از چنین تحرکاتی، صرفاً تبلیغ برای تشکل استعماری سپاه و حکومت جمکران است. و سناتور «لیبرمن»، از هنگامی که با دختر یک خاخام ازدواج کرده، خود از فدائیان اسرائیل، جنگ و در نتیجه از جمله عشاق اسلام است. و به همین جهت از هیچ فداکاری جهت حفظ کیان اسلام و اسرائیل فروگذار نخواهد کرد. در پی جانفشانی‌های «لیبرمن»، در راه فراهم آوردن خوراک تبلیغاتی برای پادوهای ایالات متحد در ایران، تمام خطبه‌های نماز جمعه این هفته به ستایش حاکمیت از تشکل استعماری سپاه و تجلیل از سخنرانی احمدی‌نژاد در سازمان ملل اختصاص یافت. در خطبه‌های نماز علفزار که توسط جنتی روخوانی ‌شد، به این مهم اشاره شده که، سپاه «مردمی» است! و سپاه، همان مردم ایران است! هر چند که سپاه حدود 300 هزار عضو بیشتر ندارد، ولی خطبه نویسان ساواک، همین 300 هزار اوباش مسلح را در ترادف با ملت ایران و تاریخ چند هزار سالة ما ایرانیان قرار داده‌اند، تا جنتی هم، که از برکت «مردمی» بودن سپاه، به جنایت و چپاول روزگار می‌گذراند، به تکرار این مهملات بپردازد:

«این صحبت شما یعنی هفتاد میلیون مردم کشور ما تروریست هستند.»

البته جنتی نمی‌داند که سنای آمریکا این لایحه را جهت گرم کردن تنور سپاه پاسداران و حمایت از ریزه خواران‌اش در جمکران تصویب کرده، تا اینان با پشت‌گرمی به حمایت اربابان خود در آمریکا، به چپاول و جنایت در ایران ادامه دهند، و زبان به تهدید ملت ایران بگشایند. می‌دانیم که هر گاه ایالات متحد دست نوازشی به سر و گوش حکومت جمکران می‌کشد، دستاربندان و سرداران، برای نبرد با آمریکا اعلام آمادگی می‌کنند، و همزمان، دامنة سرکوب و چپاول در داخل ایران وسعت می‌گیرد! گویا این رمالان، ملت ایران را با «آمریکای جهان‌خوار» یکسان می‌پندارند! و اینهم از معجزات مبارزات «معنوی» دستاربندان و اوباش شیعی مسلک با امپریالیسم باید باشد! البته آخوند جنتی در نماز علفزار امروز اعلام کرده:

«ما از این سخنان باکی نداریم.»

و مسلم است که امثال جنتی و دیگر ریزه خواران سفره استعمار از این سخنان نباید باکی داشته باشند، کاملاً بر عکس، باید از این سخنان استقبال هم به عمل آورند، چرا که 28 سال است همین سخنان زمینة زورگوئی و جنایات اینان را فراهم آورده. بله، آخوند جنتی، که مانند دیگر دستاربندان جمکران، امروز از اظهار لطف رئیس دانشگاه کلمبیا به مهرورزی، و تفقد «برادر» لیبرمن، و بنده نوازی‌های سنای آمریکا، از خوشحالی با دمش گردو می‌شکست، سفر مهرورزی به ایالات متحد را «استثنائی» توصیف کرد! و البته کاملاً حق دارد، تا به حال ایالات متحد، چنین پیاپی دست نوازش بر سر حکومت اسلامی نکشیده بود. و چنین فرصت‌های طلائی‌ای جهت تبلیغات برای آخوندهای شیعی مسلک فراهم نیاورده بود. بله، رئیس دانشگاه کلمبیا، به ویژه برای آخوند جنتی، که جز توحش اسلام و امام زمان هیچ نمی‌شناسد، فرصتی فراهم آورد، تا بتواند «آدمیت» را برایمان تعریف کند، و بگوید:

«اينکه رئيس‌جمهور يک ملت را دعوت می‌کنند تا سخنرانی کند، اما قبل از سخنان او شروع به فحاشی و هتاکی می‌کنند، نشان می‌دهد اينان هيچ بوئی از آدميت نبرده‌اند.»

و البته جنتی در این‌مورد هم کاملاً حق دارد! بله، اگر رئیس دانشگاه کلمبیا بوئی از آدمیت برده بود، از روز نخست، زمینه‌ساز تبلیغات حکومت جمکران نمی‌شد. ولی همانطور که گفتیم اگر حکومت جمکران و دیگر نوکران ضدامپریالیست آمریکا نباشند، نان ‌آقای رئیس دانشگاه کلمبیا که هیچ، نان رئیس جمهور آمریکا هم آجر خواهد شد. و آنوقت لات و اوباش نه می‌توانند محوطة دانشگاه تهران را اشغال کنند،‌ و نه ارکان حاکمیت ایران را! بله، فداکاری رئیس دانشگاه کلمبیا همچنان که فعالیت‌های سازمان رسوای ملل، ریشه در واقعیات این جهان دارد. به همین دلیل است که احمدی نژادها باید در سازمان ملل قرآن بخوانند، و در کشور متبوع خود بازار سیاه بنزین به راه بیاندازند، تا امثال آخوند جنتی در نماز جمعه به ستایش از حماقت و مزدوری اینان بپردازند. چرا که به زعم فعلة فاشیسم، سفر احمدی نژاد به نیویورک بسیار موفقیت‌آمیز هم بوده، چون مهرورزی در شرکت سهامی سازمان ملل قرآن خوانده! همان قرآنی که رمالان جمکران 28 سال است با آیات بی‌سرو ته‌ و مبهم‌اش گوش ملت ایران را می‌آزارند، و در مقابل برای ما ملت بازار سیاه هم درست می‌کنند. و اگر دقت کنیم می‌بینیم که سازمان ملل نیز شباهت فراوانی به همین حکومت اسلامی دارد، چرا که در آن کلاهبرداری و زورگوئی حاکمان اصلی‌اند:

« این آقا[احمدی نژاد] در سازمان ملل آيه قرآن خواند[...]گويی يک مبلغ اسلام در آنجا[...]صحبت می‌کرد[...] در سازمان ملل کلاهبرداری، سلطه‌گری و سلطه‌پذيری حاکم است[...]»

کاملاً صحیح است، سازمان ملل هم باید همان حکومت گورکن‌ها باشد! اگر سازمان ملل واقعاً سازمان ملت‌های جهان بود، کلاهبرداری و سلطه در آن حاکم نبود، و در نتیجه، امثال احمدی نژادها هم نه تنها به آن راهی نداشتند، که نمی‌توانستند در آنجا قرآن برای مردم بخوانند. چرا که ملت‌ها نه «کلاهبرداراند»، نه «رمال» و نه «روضه‌خوان»، هیچ نیازی هم ندارند که امثال احمدی نژاد برای‌شان تبلیغات «معنویت» به راه بیاندازند. اما از آنجا که جنتی مانند خطبه‌نویس ساواک، جهان را از دریچة معروف «جالینوسی» می‌نگرد، سخنرانی مضحک احمدی‌نژاد در سازمان ملل را افتخاری بزرگ انگاشته و می‌گوید، پرزیدنت مهرورزی از موضع قدرت با آمریکا و اسرائیل برخورد کرد! البته، ما می‌دانیم که چه کسی در موضع قدرت قرار دارد، و همچنین می‌دانیم که همین آمریکا اگر بنزین به «مهرورزی» قدرتمند نفروشد، شرکای «پرزیدنت» نمی‌توانند از مزایای بازار سیاه بنزین جیب‌شان را پر کنند، و ژست‌های «سوسیال‌آبدوغ‌خیاری» هم بگیرند.

‌ولی آنچه ما می‌دانیم، جنتی نمی‌تواند بداند، چرا که، آخوند جماعت ذاتاً برده، ذلیل و حقیر است. و از این جهت قادر نیست واقعیات اربابان خود را دریابد. شاخ و شانه کشیدن سردمداران جمکران برای ایالات متحد مانند ناله و نفرین نابینا در سیاهچال است، که زندانبان واقعی را هرگز نخواهد شناخت، و به ناچار، زندان‌بانی موهوم برای خود تصور می‌کند که هیچ ارتباطی با زندان‌بان واقعی نخواهد داشت. همچنان که روضه‌خوانان جمکران تصویر مبتذل، ابلهانه و مضحکی از غرب برای خودشان درست کرده‌اند. تصویری که هیچ ارتباطی با واقعیات جوامع غربی ندارد. رمالان، غرب را به میزان شناخت خود «توصیف» می‌کنند، و به همین دلیل جز ابتذال در غرب هیچ نمی‌بینند. و زبان به نکوهش همین ابتذال «فرضی» می‌گشایند.

«زبان ابتذال»، همانطور که گفتیم «زبان منهیات الهی» است، و در نتیجه زمینه را برای رشد «زبان ابتذال الهی» یا زبان توضیح‌المسائل‌ها آماده می‌کند. و به این ترتیب تماس گورکن‌ها با غرب، به خودی خود زمینه ساز رشد زبان ابتذال الهی یا زبان توضیح‌المسائل می‌شود. و هم از اینروست که جنتی در خطبه‌های نماز جمعه می‌تواند ادعا کند، اگر علم در خدمت دین قرار نگیرد، به راه غرب می‌رود! چون همانطور که می‌دانیم در جهان سوم، به ویژه در حکومت‌های الهی، علم در خدمت دین قرار دارد، برای آنکه، «علم» از جهان غرب، تنها با هدف استثمار بیشتر ملت‌ها، به جهان سوم «صادر» می‌شود. و از آنجا که در کشورهای جهان سوم، حاکمیت را غرب تعیین می‌کند، بنابراین علم وارداتی هم در اختیار حاکمیت وارداتی قرار می‌گیرد، تا وسیلة استثمار ملت‌ها شود. و در حکومت‌های الهی چون حکومت گورکن‌ها هم، علم در اختیار «دین» قرار می‌گیرد، تا از این طریق منافع غرب بهتر تامین شود:

«اگر دين و اخلاق حاکم نباشد، علم به راه‌هايی می‌رود که غرب رفته[...]»

بله، آخوند جنتی کاملاً حق دارد، علم وارداتی باید هم در خدمت حکومت وارداتی قرار گیرد، تا ملت ایران در چنگ استعمار غرب باقی بماند، و احمدی‌نژاد بتواند در سازمان ملل، قاری قرآن شود، و ظهور «امام زمان» وعده بدهد، یا در دانشگاه کلمبیا، بی‌شرمانه وجود همجنس‌گرایان را انکار کند، تا روضه‌خوانانی چون جنتی به وجودش افتخار هم بکنند. و اگر سخنان جنتی را یک مرحله منطقی به پیش رانیم خواهیم دید که اگر «دین» سلطه، و«اخلاق» نوکری جمکران حاکم نبود، علم در ایران نیز می‌توانست در امتداد علم در غرب قرار گرفته و «پیشرفت» واقعی داشته باشد، یا به زبان ساده‌تر، به همان راهی برود که در غرب می‌تواند برود. چرا که امروز علم از غرب می‌آید، و زمینة پیشرفت و تداوم آن هم در غرب فراهم است، نه در حکومت جمکران! در نتیجه، علم در کشور استعمار زده‌ای چون ایران، به ناچار در مسیر حاکمیت قرار می‌گیرد: خدمت به منافع استعمار غرب.

پیشبردفناوری در فیزیک

پنجشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۶


اسطورة «تحریم»!
...

پیش از پرداختن به وبلاگ امروز لازم است، عبارت «اوباش پیشرفته» یا «اوباش خوش شانس» را تعریف کنیم. «اوباش پیشرفته» به آن‌هائی اطلاق می‌شود که، پس از براندازی سال 57 و به دنبال اعمال تحریم‌های اقتصادی غرب بر ملت ایران، ارتقاء درجه یافته در جایگاه وزارت و وکالت قرار گرفتند. خوشبختانه در حکومت جمکران این قماش فراوان یافت می‌شود. اگر دستاربندان حکومت را که همگی در ردة اوباش‌اند، در این مرحله کنار بگذاریم، می‌ماند ولایتی، خرازی، محسن رضائی، رحیم صفوی و دیگر «انقلابیون»، که همگی در همین جایگاه ویژه قرار می‌گیرند. چرا که استعمار در ایران، همواره حامی اوباش بوده، تا بتواند از این طریق جامعه را «تسطیح» کند. به این ترتیب که اوباش را در رأس هرم قدرت، و دستاربندان را در پناه آنان قرار ‌دهد. همانطور که کسروی تأکید می‌کند، پیوند اوباش و دستاربندان پیوندی است سنتی، که از زمان فتوی میرزای شیرازی، جهت تأمین منافع استعمار، «معجزات» فراوان داشته. این پیوند، با گسترش فقر، استحکامی فزونتر می‌یابد. چرا که فقر، به عنوان آفت اجتماعی، رونق حوزه‌های علمیه را در پی خواهد آورد. و در واقع با افزایش «فقر» در ایران، بودجه نظامی و بودجة حوزه‌های علمیه افزایش چشم‌گیری یافته، در داخل و خارج، حوزه‌ها، فرودستان بیشتری را به تبلیغات خود جذب می‌کنند. و همین امر باعث تقویت ریشه‌های استعمار در ایران می‌شود.

شاهدیم که پس از استقرار حکومت اسلامی، قرار گرفتن اوباش «کلاهی» و «معمم» در کنار یکدیگر، باعث شد که، عامل «فقر» سیری تصاعدی بپیماید. به این دلیل که، حکومت اسلامی استقرار یافته بود تا با بحران‌سازی در داخل و خارج مرزهای‌ کشور، منافع استعمار در منطقه را به بهترین وجه تأمین کند. و همانطور که می‌دانیم، بهترین راه تأمین منافع استعمار، «جنگ» و «تحریم» است. پس از پایان جنگ استعماری ایران و عراق، ملت ایران، نه تنها متحمل تحریم‌هائی غیرمنصفانه می‌شود، که هر روز دامنة این تحریم‌ها گسترش می‌یابد، چرا که به محض تضعیف حکومت دستاربندان در برابر ملت ایران، استعمار جهت پشتیبانی از پادوهای‌اش، تحریم‌ها بر ملت ایران را شدت می‌بخشد. و در شرایط فعلی، زمینه جهت اعمال تحریم بر ملت ایران، بسیار مناسب شده. مقدار قابل توجهی ارز حاصل از «حراج نفت» ایران، در بانک‌های غرب ذخیره شده، که نمی‌باید جهت رفاه مردم ایران، احداث راه‌های ارتباطی، یا ایجاد صنایع مادر مصرف شود، بلکه می‌باید به جیب صاحبان صنایع در غرب واریز شود، تا «تعادل» استعماری همچنان برقرار بماند. و شرط پایداری این تعادل استعماری، این است که احمدی‌نژاد و «اوباش پیشرفته» نقش خود را به بهترین وجه ایفا کنند: تحمیل شرایط ویژه بر ملت ایران، تداوم ارعاب، رونق بازار سیاه، افزایش درآمد دلالان و واسطه‌ها، و ... و شاهدیم که از طریق سهمیه بندی کاذب بنزین و بحران خودساختة هسته‌ای این «مهم» حاصل شده. حال، زمان اعمال تحریم‌های نوین توسط اربابان حکومت جمکران فرا رسیده. و بهترین کاربرد تحریم، اعمال آن بر «خادمین» است؛ بهترین خادم ایالات متحد در ایران، تشکل استعماری سپاه پاسداران! چرا که نعل وارونه عربده جوئی‌های ضد امپریالیستی همواره از سوی «سپاه» سر داده ‌شده، تا ایالات متحد بتواند با استفاده از شعارهای دروغین نوکران‌اش در سپاه و بسیج، ملت ایران را سرکوب کند. و در این راستا حکومت جمکران با یک تیر چند نشان زده. از یکسو با همکاری ژنرال مشارف، از احداث خط لولة صلح ممانعت می‌کند، و از سوی دیگر با «هل‌من مبارز طلبی‌‌های» رسانه‌ای، به اربابان خود در ایالات متحد امکان می‌دهد، تا ارز حاصل از فروش نفت را بهتر و بیشتر چپاول کنند.

بله، تحریم‌ها همانند «جنگ» برای ملت ایران زیانبار است؛ هر چند برای سرداران و دیگر ریزه‌خواران ایالات متحد در تهران، «نعمت الهی» است. فراموش نکنیم که رهبر ریزه‌خواران سفرة‌ فاشیسم، جنگ را «نعمت الهی» می‌خواند، و اخیراً نیز علی خامنه‌ای در نماز علفزار، بر فواید تحریم‌ها تأکید بسیار کرد، و اعلام داشت که تحریم‌ها در همة زمینه‌ها باعث پیشرفت شده! البته خامنه‌ای از یک نظر حق دارد، تحریم‌ها در همة زمینه‌ها باعث پیشرفت شد، و همانطور که می‌دانیم، «نتایج» درخشان این پیشرفت‌های «چشمگیر»، فقط نصیب حاکمان خود فروختة اسلامی می‌شود! اگر این تحریم‌ها در کار نبود، امثال خامنه‌ای و اکبر رفسنجانی باید همچنان به مرثیه‌خوانی بر سر قبرها، باج‌گیری از تجار «محترم» انسان و مواد مخدر، یا انواع دیگر «کسب و کار» ویژة دستاربندان و کلاه‌مخملی‌ها اکتفا می‌کردند. خوشبختانه تحریم‌ها اعمال شد، تا امثال خامنه‌ای و رفسنجانی، در «همة زمینه‌ها» پیشرفت کنند، و کلکسیون «اوباش» خود را نیز تکمیل نمایند‌! هر یک از اوباش که از صحنة سیاست کنار می‌رود، آناً به معاونت و مشاورت رفسنجانی یا خامنه‌ای «منصوب» می‌شود. ولایتی، محسن رضائی، رحیم صفوی، و بسیاری دیگر در ردة همین اوباش پیشرفته‌‌اند.

همانطور که گفتیم، حضور احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا، راه را برای عادی کردن روابط میان ایالات متحد و جمکران باز کرده. و اشتباه نکنیم! تحریم سپاه پاسداران دقیقاً در همین راستا صورت می‌گیرد. به زبان ساده‌تر، تحریم‌های ایالات متحد با وابستگی حکومت ایران نسبت عکس دارد. دولت مصدق زمانی تحریم شد، که خیانتی به نام ملی کردن نفت تحقق یافته بود، و تحریم اقتصادی فقط ابزاری بود جهت چپاول هرچه بیشتر ثروت‌های ملی ایران، و همزمان کسب وجهه برای محمد مصدق! به همچنین شاهدیم که حکومت جمکران از آغاز استقرار توسط ارتش ناتو، هرچه به استعمار غرب نزدیک‌تر شد، بر عربده‌جوئی‌های ضدامپریالیستی‌اش نیز افزود، و زمینه‌ساز اعمال تحریم‌های بیشتری بر ملت ایران شد. برای روشن‌تر شدن این مطلب لازم است ابتدا «تحریم» را بررسی کنیم.

تحریم ابزاری است جهت اعمال فشار بر ملت‌ها. و هنگامی که حاکمیت مردمی باشد، ‌حاکمیت و ملت همزمان متحمل تحریم خواهند شد. اما زمانی که حاکمیتی استعماری شد، ‌مانند حکومت جمکران، تحریم‌ها همزمان زمینه‌ساز سرکوب اجتماعی و اقتصادی می‌شوند. همچنانکه از هنگام اشغال سفارت آمریکا در تهران به یاد داریم، تحریم‌ها ابزار استقرار قدرت دستاربندان شده‌اند، و در پی این تحریم‌ها، جنگ با عراق سبب شد که نه تنها ملت ایران که ملت عراق نیز متحمل تحریم اقتصادی و سرکوب سیاسی حاکمیت شود. در اینصورت، نمی‌باید فریب شعارهای «اوباش پیشرفته» را خورد، فریب کسانی را که همگی در ظاهر از تحریم‌ها ابراز نارضایتی هم می‌کنند! کمال خرازی که فراموش کرده، چندی پیش در نماز علفزار، علی خامنه‌ای زبان به تمجید از تحریم‌ها گشوده بود، هم امروز به «خبرگزاری فارس» می‌گوید، «آمادة وارد آوردن ضربه‌های کاری‌تر به آمریکا هستیم!» و ضربة کاری‌تر به آمریکا به این مفهوم است که، کمال تشکر را از آمریکا داریم که به ما امکان داد، باز هم به عربده‌جوئی و نفس‌کش‌طلبی‌های ضدآمریکائی و سرکوب ملت ایران، ادامه دهیم!

بله، کمال خرازی، تحریم‌ها را نشانة نفرت آمریکا از حکومت جمکران خوانده، و می‌گوید، آمریکا از جنبش اسلامی هراس دارد! آمریکا واقعاً هم باید «هراس» داشته باشد! اینهمه که روح‌الله و اسلام به آمریکا سیلی زدند، هر کس دیگر هم بود از اسلام می‌ترسید! و «سپاه» را فوراً تحریم می‌کرد تا سیلی‌های بیشتری از او دریافت کند! اصولاً پیروان ادیان ابراهیمی به بیماری خودآزاری مبتلای‌اند. نگاهی به اسطوره‌های «مقدس‌شان» بیاندازیم، خواهیم دید که رفتار اینان منطبق بر قصه‌های «بی‌بی‌گوزک» کتب مقدس، و به ویژه کتاب آفرینش است. در سورة 17 «کتاب آفرینش» آمده که یهوه «ابراهیم» را در سن 99 سالگی ختنه کرد! البته پیش ازختنه سوران، نام مبارک آن حضرت «آبرام» بوده، و پس از ختنه، یهوه ایشان را «ابراهیم» نامید! بله، سورة 17 می‌گوید:

«پس چون ابراهیم 99 ساله شد، یهوه بر او ظاهر گردید و گفت اتحاد من با تو خواهد بود تا نسل تو فراوان شود!»

و ابراهیم هم مانند همة ‌بندگان خوب و ذلت‌پذیر، بلافاصله پیشانی بر زمین نهاد! سپس یهوه که در همان زمان بی‌زمان، ملت و ملیت را گویا می‌شناخته، به «آبرام» که هنوز ابراهیم نشده، می‌گوید، تو پدر ملت‌ها و پادشاهان بی‌شماری خواهی بود! و باید در سرزمین کنعان اقامت کنی! و یهوه بازهم تکرار می‌کند، «اتحاد من با تو است، و من خداوند تو و اخلاف تو خواهم بود!» می‌بینیم که اتحاد با یهوه، به معنای بندگی است. سپس یهوه می‌گوید، نشانة اتحاد تو و فرزندان تو با من این است که هشت روز پس از تولدتان ختنه شوید! در ضمن برده‌گانی که در خانة تو هستند نیز باید ختنه شوند. و همینطور که یهوه صحبت از «اتحاد» می‌کرده، نام «سارای»، همسر 90 ساله ابراهیم را نیز به «سارا» تغییر می‌دهد و به ابراهیم می‌گوید فرزندان فراوانی خواهید داشت. ابراهیم که از هاجر، کنیز سارا، یک پسر به نام اسماعیل دارد، و در این گیرودار یک سال به سنش افزوده شده! با خنده زمزمه می‌کند و می‌گوید، من در صد سالگی چگونه از یک زن 90 ساله فرزندی خواهم داشت؟! ولی یهوه بی‌اعتنا به ابراهیم، ادامه می‌دهد و می‌گوید، نام پسرت که یکسال دیگر به دنیا خواهد آمد «اسحاق» است. و من با اسحاق اتحاد خواهم داشت. البته به اسماعیل هم فرزندان فراوانی خواهم داد، از جمله 12 رئیس قبیله! ولی اتحاد من با اسحاق خواهد بود. سپس یهوه ساکت می‌شود، و ابراهیم به سوی خانه روان شده و همة اهالی خانه را ردیف کرده به ختنة آنان می‌پردازد. در این هنگام، ابراهیم دوباره 99 سال دارد!

بله مجسم کنید یک مرد 99 ساله را ختنه کنند و زن 90 ساله‌اش هم به فرمان یهوه، یک پسر کاکل زری به نام اسحاق به جهان بندگی و اسارت تقدیم کند، حیرت ناشی از چنین مسائل اعجاب آوری، درست مانند تحریم سپاه پاسداران خواهد بود! تحریم‌های ایالات متحد برای سپاه پاسداران، مانند ختنة اجباری ابراهیم در 99 سالگی توسط یهوه است، که باعث رونق و زندگی می‌شود. همین فردا است که «علی آهنی»، سرداران و پادوهای‌شان در فرانسه راهی «اشندر»، «تومپسون»، «تالس» و دیگر مراکز تغذیة استعمار شده، انواع حلبی و آهن پاره‌های اسقاطی را به دو برابر قیمت عادی ابتیاع کرده، و دو برابر نرخ عادی نیز حق دلالی دریافت کنند. آنوقت متوجه می‌شویم چرا ابراهیم در 99 سالگی، پیشانی بر خاک نهاد، و چرا علی‌خامنه‌ای در خطبه‌های علفزار، به ستایش تحریم‌ها نشسته بود. گویا عموسام هم پس از حضور مهرورزی در نیویورک، به رهبر فرزانه گفته، «اتحاد من با تو است!» البته ایالات متحد هنوز نام جدیدی برای علی خامنه‌ای انتخاب نکرده!


چهارشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۶

پساکلمبیا!
...
همانطور که در وبلاگ دیروز گفتیم، دعوت از احمدی‌نژاد برای سخنرانی در دانشگاه کلمبیا، آغازی است برای عادی سازی روابط بین ایالات متحد و پادوهای‌اش در جمکران. هنوز مرکب جنجال نیویورک تایمز و دیگر روزی‌نامه‌های غرب پیرامون سخنان مضحک احمدی‌نژاد در دانشگاه کلمبیا خشک نشده بود که همة داش‌مشتی‌ها و کلاه مخملی‌های حکومت جمکران،‌ فدائی «ادب»، «نزاکت»، «تمدن» و «آزادی بیان» شدند. اکبر رفسنجانی و هاشمی شاهرودی به پیگیری جنجال در کلمبیا پرداختند و از «بی‌نزاکتی» در حق «مهرورزی» انتقاد کردند، و چند سر از روسای دانشگاه‌های جمکران به رهبری غلام سفارت، لاریجانی نیز، جهت «قدردانی» از رئیس دانشگاه کلمبیا یک «دعوتنامة» رسمی برای وی فرستادند تا با همپالکی‌هایش جهت دریافت «حقایق» به ایران سفر کند! تلویحاً گفته‌اند، «کرم‌نما و فرودآ که خانه خانة توست!» و متن این «دعوتنامه» در «مهر نیوز»، مورخ سوم مهرماه سال‌جاری منتشر شد. بله، 8 تن از نخبگان فقرفرهنگی ضمن گله و شکایت از «گفتار خارج از نزاکت آن همکار» با احمدی‌نژاد، تأکید کرده‌اند که «مهرورزی» در «انتخابات آزاد» به ریاست جمهوری برگزیده شده، و «همة مردم» با «همة گرایش‌های سیاسی» نیز در این انتخابات شرکت داشته‌اند! شاهد اینان هم برای اثبات چنین ادعای مضحکی حتماً «دم مبارک‌‌شان» است، یعنی همان گزارشاتی که خبرنگاران آمریکائی از انتخابات ژوئن 2005 ارسال کرده‌اند! واقعاً، جهت تأئید «مردمی» بودن حکومت جمکران، چه کسانی قابل اطمینان‌تر از خبرنگاران آمریکائی؟ اگر این حکومت‌های «مردمی» نباشند، آن خبرنگاران آمریکائی هم باید بجای غذا، «مک دونالد» سق بزنند. و این روسای دانشگاه‌های فقر فرهنگی هم باید مانند رهبر فرزانه و دیگر حکومتی‌ها، کار شرافتمندانه‌ای پیشه کنند.

بله، وقتی خبرنگاران غربی زبان به تأئید حکومت پوشالی جمکران می‌گشایند، «حق» دارند و «حقیقت» می‌گویند، اشکال زمانی بروز می‌کند که خبرنگاران آمریکائی، شلاق و قصاص، سنگسار و تعدد زوجات را محکوم کنند، و احیاناً از عدم رعایت حقوق بشر مطلبی بنویسند. آن‌ هنگام است که فرمول جادوئی روح‌الله به کار می‌آید، و همة ریزه‌خواران غرب در حکومت اسلامی از جمله اکبر رفسنجانی، حداد عادل و علی خامنه‌ای، ‌به این نتیجة درخشان می‌رسند که، غربی‌ها از «پیشرفت» و «ترقی» اسلام به هراس افتاده‌اند! و هرچه غربی‌ها می‌گویند، خلاف‌اش درست از کار در می‌آید! و اصلاً هرچه غربی‌ها بگویند، می‌باید خلاف‌اش را انجام دهیم! این «فرمان» یک ماده‌ای، مهم‌ترین نشانة هوش و ذکاوت روح‌الله بود که در این 28 سال، تا پیش از سخنان وزیر دفاع انگلستان کاربرد خود را حفظ کرده بود.

از دیروز که وزیر دفاع انگلیس به سینه زنی زیر علم طالبان و اسلام پرداخته، حکومت امام زمان با یکی از بزرگترین مشکلات حیات ننگین خود روبرو شده. «دز براون»، وزیر دفاع انگلستان اظهار داشته، انگلیس در افغانستان «تعهد» دارد، بنابراین افغانستان از زنجیر توحش اسلام و طالبان نمی‌تواند رها شود. و این خمینی دجال نیست که «اسلام، اسلام» می‌گوید، این وزیر دفاع کشوری است که دهه‌ها است از «برکت» اسلام، منطقه را چپاول می‌کند، و می‌داند اگر «اسلام» نباشد، منافع استعمار،‌ به ویژه استعمار انگلیس، تا چه حد خدشه‌دار خواهد شد. وزیر دفاع انگلیس طی سخنانی که در سایت رعایای الیزابت دوم مورخ 25 سپتامبر بازتاب یافت، چنین می‌گوید:

«هرگونه تلاشی که در آینده برای حل بحران افغانستان صورت می‌گیرد، باید ریشه در قوانین اسلامی داشته باشد[...] طالبان باید بخشی از روند صلح باشند [...] نمی‌توان تفکرات طالبان را در این کشور [افغانستان] نادیده گرفت[...] بعید بنظر می‌رسد اندیشة طالبان در افغانستان پدیده‌ای گذرا باشد[...] تعهد بریتانیا در افغانستان ممکن است تا چند نسل طول بکشد[...] تعهد الزام به معنای حضور نظامی نیست.»

با توجه به این سخنان، آشکارا مشاهده می‌کنیم که منافع کدام گروه‌ها به اسلام گره خورده! و چرا قانون اساسی ملت‌های منطقه باید مبتنی بر دین «مبین» باشد، تا نان استعمارگران آجر نشود! جالب اینجاست که سخنان وزیر دفاع انگلیس در جانبداری از قوانین «اسلامی» هنگامی مطرح شده، که حداد عادل ادعا کرده بود، «سکولاریسم» خواسته غربی‌هاست! و البته مشخص نیست که مقصود ایشان کدام «غربی‌ها» بوده‌، که خواستار «سکولاریسم» در ایران شده‌اند؟ همانطور که گفتیم برای شناخت پریشانگوئی فعلة فاشیسم، ‌ می‌باید امتداد «منطقی» سخنان‌شان را بررسی کرد. و اگر سخنان حداد عادل را یک مرحلة منطقی به پیش برانیم، خواهیم دید که بر اساس منطق «حماقت» حداد، اکثریت مردم ایران هم «غربی» به شمار می‌روند! چرا که اگر بر مبنای سخنان ایشان، «سکولاریسم» خواست غربی‌ها باشد، باید بپذیریم که ایرانیان طرفدار «سکولاریسم» نیز غربی هستند! و هر کس چنین ادعائی داشته باشد، در حماقت یا مزدوری‌اش تردیدی نخواهیم داشت. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به نامة روسای دانشگاه‌های جمکران به رئیس دانشگاه کلمبیا!

هشت ‌سر نخبة جمکران، در «پرسشنامه ـ دعوتنامة» خود ادعا کرده‌اند، که «آزادی بیان» را به رسمیت می‌شناسند، ‌و از رئیس دانشگاه کلمبیا گله کرده‌اند که چرا آزادی بیان برای «مهرورزی» رعایت نشده! ویژگی فعلة فاشیسم این ‌است که، از حقوق و آزادی‌ها استفاده می‌کنند، تا بتوانند دیگران را از همین حقوق و آزادی‌ها محروم کنند! امثال لاریجانی که بی‌شرمانه دم از «حقوق بشر اسلامی» می‌زنند، و قصاص و سنگسار را در چارچوب همین حقوق توحش قرار می‌دهند، امروز ‌مدافع «آزادی بیان» هم شده‌اند! و با تکیه بر همین «آزادی بیان»، ده پرسش مضحک نیز به درگاه رئیس دانشگاه کذا ارسال کرده‌اند، که بیشتر جهت رد گم کردن مطرح شده. پرسش نخست، جهت واژگونه جلوه دادن تمایل حاکمیت آمریکا بر حضور «مهرورزی» در دانشگاه کلمبیا است. نخبگان هشتگانه می‌پرسند، چرا رسانه‌های آمریکا نمی‌خواستند احمدی نژاد در کلمبیا سخن‌رانی کند؟! البته احتیاج به توضیح نیست که، خواست حاکمیت آمریکا، حضور احمدی نژاد در کلمبیا را امکانپذیر کرده، و برخلاف پریشان‌گوئی «جان بولتون»، و دروغ‌پراکنی رسانه‌های شرکاء در اسرائیل، این عمل «خیر» فقط به دلیل «حسن‌نیت» دولت آمریکا محقق شد!

در این «دعوتنامه»، نخبگان جمکران با تکیه بر پرسش‌هائی انحرافی، همزمان بر کلیة تبلیغات استعماری در مورد تاریخ معاصر ایران هم «مهر» تائید زده‌اند. اینان ادعا کرده‌اند، کودتای 28 مرداد علیه شخص مصدق بوده، و نه علیه ملت ایران؛ ادعا کرده‌اند، آمریکا در جنگ استعماری بین ایران و عراق، فقط از عراق حمایت می‌کرده و نه از ایران و عراق همزمان؛ اینان، سپس، ضمن تحریف تاریخ، و ادعاهای بی‌پایه و مضحک، مسائل ایران را رها کرده به بررسی امور دیگر کشورها می‌‌پردازند! و پرسش‌هائی مطرح می‌کنند که، مرغ پخته را هم به خنده می‌اندازد. «هشت سر» نخبه می‌پرسند، چرا ایالات متحد با عربستان روابط دوستانه دارد؟ چرا که، به زعم نخبگان جمکران، آمریکا با منافع اقتصادی خود نباید کاری داشته باشد، و از آنجا که فقط به «بیماری» شیفتگی برای دموکراسی مبتلا شده، نمی‌باید با حاکمیت عربستان که از نظر نخبگان جمکران «شدیداً غیر دموکراتیک» است رابطه برقرار کند! گویا برخلاف عربستان، حکومت جمکران، هم «شدیداً دموکراتیک» است، و هم صدالبته، آمریکا با این حکومت که الگوئی کامل از «دمکراسی باغ‌وحش» ارائه می‌دهد، هیچ گونه «ارتباطی» ندارد! بله، «ارتباط» که ندارد، فقط نفت چپاول می‌کند، و بجایش بنزین صادر می‌کند! «هویزر» هم فقط آمد که بر رفتن شاه نظارت کند، بعد هم کشور ایران را در مرز اتحادجماهیر شوروی به دست ملایان سپرد و رفت سر کارش! تا همانطور که دیدیم، ذکاوت روح‌الله و حماقت ابراهیم یزدی، استبداد 2500 ساله را سرنگون کرده، «تمدن» درخشان اسلامی را به جهانیان معرفی کند!

یکی دیگر از ایرادات نخبگان جمکران به ایالات متحد این است که، «حکومت‌های شدیداً غیردموکراتیک» منطقه، «رژیم مطلقة سلطنتی» دارند! می‌باید چنین نتیجه بگیریم که، اگر عربستان مانند جمکران «ولایت مطلقه» داشت، حتماً عین دموکراسی می‌شد، و نخبگان جمکران کوچکترین اعتراضی هم نمی‌کردند! مضحک‌ترین پرسش گروه لاریجانی این است که، «چرا آمریکا با همه‌پرسی در فلسطین مخالفت می‌کند؟!» مسلماً رئیس دانشگاه کلمبیا می‌تواند به نخبگان فقر فرهنگی پاسخ دهد، به همان دلیل که آمریکا و نوکران‌اش در ایران هم، با «همه‌پرسی» مخالف‌اند! نخبگان، در ادامه می‌پرسند، «چرا بن لادن پیدا نشده»، «چرا خانوادة بوش با قبیلة بن‌لادن همکاری می‌کند»، و چرا «جرج بوش اجازه تحقیق در مورد وقایع 11 سپتامبر را نمی‌دهد»، و اینکه، چرا «آمریکا از مجاهدین خلق حمایت می‌کند»، و بالاخره چرا «آمریکا به عراق حمله کرد»؟ البته این پرسش‌ها جهت بازکردن سر صحبت است، در غیر اینصورت، رئیس دانشگاه کلمبیا برخلاف نخبگان جمکران نمی‌تواند از همة مسائل امنیتی آگاه باشد! می‌دانیم که «آگاهی» و «شناخت» در «همة زمینه‌ها»، از هنگام حکومت اسلام و امام زمان، با رهبری روح الله در ایران رایج شد، و همان بیماری مزمنی است که به دیگر فعلة فاشیسم سرایت کرده. و خارج از قلمرو حکومت «امام زمان»، نه رئیس دانشگاه، و نه هیچ فرد دیگری، در جایگاهی قرار نمی‌گیرد که همة مسائل امنیتی و راهبردی را با چنین حماقتی به سرعت بررسی کند. در پایان پرسش‌های «دهگانه»، نخبگان جمکران از رئیس دانشگاه کلمبیا و همکاران، و همة هیئت‌های علمی «جستجوگر حقیقت» دعوت کرده‌اند که سری به ایران زده، از نزدیک با «حقایق» در بارة دولت و ملت ایران آشنا شوند! البته از نظر دور نداریم که، این گونه «حقایق»، ‌ فقط حین ملاقات با روشنفکران و نخبگان حکومتی «روشن» خواهد شد! نه در ملاقات با فروشندگان کلیه، کارتن‌خواب‌ها، زندانیان، و خصوصاً مخالفان! چرا که در باغ وحش «امام زمان»، کسانی که کلیه می‌فروشند تا زندگی کنند، یا کسانی که در کارتن‌ها شب را به صبح می‌رسانند، هرگز نمی‌توانند «حقایق» عمیق حکومت مردمی جمکران را بشناسند! اینان، بر خلاف نخبگان «هشت‌گانه»، که موجودیت خود را مرهون وجود ایالات متحد‌اند، و در نتیجه از چاپلوسی و بادمجان دورقاب چینی برای یانکی‌ها دقیقه‌ای فروگذار نمی‌کنند، قادر به میهمان نوازی «سنتی» هم نخواهند بود. اینگونه میهمان‌نوازی‌ها فقط شامل حال میهمانانی می‌شود که از بلاد غرب به دیدار ریزه‌خواران سفرة استعمار آمده باشند! همان‌ نخبگانی که صرف موجودیت‌شان، خود شاهدی است بر «بی‌نزاکتی» استعمار در رفتار با ملت ایران!



سه‌شنبه، مهر ۰۳، ۱۳۸۶


«دیالوگ» درکلمبیا!
...

امروز با مطالعة رسانه‌های غرب بخوبی می‌توانیم به بعد دیگری از «گفتگوی تمدن‌ها» پی ‌ببریم: تولید شعار در غرب، جهت فراهم آوردن زمینة سرکوب در ایران! بله، با دعوت از احمدی‌نژاد، دانشگاه کلمبیا، رسماً تبلیغات خود را برای محمدخاتمی آغاز کرده. در پشت پردة جنجال تبلیغاتی غرب برای دعوت از احمدی‌نژاد در دانشگاه کلمبیا، در واقع تأئید محافل استعمار از محمد خاتمی نهفته. پیشتر گفتیم که «جنجال رسانه‌ای» همواره هدف خاصی را دنبال می‌کند، و هدف از بر پا کردن جنجال پیرامون احمدی‌نژاد این است که چهرة کریه محمد خاتمی را هر چه بیشتر «دلپذیر» جلوه دهند. همانطور که گفتیم استعمار هیچ گزینه‌ای خارج از چارچوب فاشیسم یا «مذهب»،‌ برای ملت ایران نمی‌پذیرد. سفر محمد خاتمی به ایالات متحد و اروپا، جهت لیسیدن نعلین آخوندهای کاتولیک و پروتستان در همین راستا صورت پذیرفت. در واقع احمدی نژاد، زنگ تفریح استعمار است. «انتخاب» احمدی‌نژاد به این منظور انجام گرفت که دارو‌دستة «شبه اصلاح‌طلبان» فرصتی برای نفس تازه کردن داشته باشد، و بتواند در «انتخابات» بعدی شوت‌و‌پرت‌های «تازه به دوران رسیده» را به پای صندوق‌های خیمه شب‌بازی استعمار در حکومت اسلامی گرد آورد. در این راستا، زمانی که دوربین تلویزیون‌های بلاد غرب به شهروندان خود ثابت می‌کنند که مردم ایران شیفته و فریفتة «اصلاح‌طلبان» عمامه ‌به ‌سر و یا انواع بی‌دستار آن است، همزمان ملت‌های دنیا درمی‌یابند که حکومت اسلامی هم، حکومتی است بسیار مردمی!

وقتی این دروغ بزرگ در افکار عمومی غرب پذیرفته شد، غربی‌ها می‌توانند با آرامش خاطر با نوکران سنتی خود در ایران «ارتباط آزاد» بر قرار کرده، ملت ایران را هر چه بیشتر چپاول و سرکوب کنند. از روزی که رئیس «آزادی‌خواه» دانشگاه کلمبیا، علیرغم انتقادهای جنجالی هیلاری‌کلینتون و شرکاء، اعلام کرد که، ما طرفدار «آزادی بیان» هستیم، و اگر هیتلر هم زنده بود او را به دانشگاه کلمبیا دعوت می‌کردیم، تا «عقاید» خود را بیان کند، مشخص شد که فاشیست‌ها چه تنوری برای ملت ایران گرم کرده‌اند، تا با یک تیر، نه دو، که چندین و چند نشان بزنند. از طریق احمدی نژاد، برای محمد خاتمی «بازاریابی» کنند، و این کالای بنجل را برای بار سوم به ملت ایران بفروشند. و جهت نیل به این هدف «مقدس»، لازم بود، «تصویر دلپذیر» از جنایتکاری چون خاتمی ارائه داده شود. و از سوی دیگر، با ارائة تلویحی «تصویر دلپذیر»، خوراک تبلیغاتی برای ریزه‌خواران‌شان فراهم کرده، زمینة ارعاب و سرکوب همجنس‌گرایان را در ایران فراهم آورند. حال ببینیم ارائه «تصویر دلپذیر» چگونه انجام می‌پذیرد.

از آنجا که پادوهای محافل فاشیسم بین‌الملل همه شناخته شده‌اند، فاشیست‌ها در پی یافتن چهره‌های گمنام و «پلید» بر‌می‌آیند، تا مردم به مقایسة «چهرة پلید» با چهرة پادوهای سنتی فاشیسم بنشینند. به زبان ساده‌تر، فاشیست‌ها جهت تبلیغ برای پادوهای سنتی خود، یک مسابقة دو نفره ترتیب می‌دهند، که برندة آن در افکار عمومی غرب از پیش تعیین شده. این شیوه، همان دو قطبی کردن فضای اجتماعی است، شیوة «محبوب» فاشیست‌ها. البته راه‌های دیگری هم برای ارائة «تصویردلپذیر» از طریق همان دو قطبی کردن وجود دارد. که از طریق نفی «تصویر پلید» توسط تصویر دلپذیر صورت می‌گیرد. به عنوان نمونه، سایت رعایای الیزابت دوم جهت ارائه تصویر دلپذیر از «کاردینال راتزینگر» یا پاپ فعلی، ادعا می‌کند که پاپ، کاندی رایس را به حضور نپذیرفت. چرا که، رایس گفته بود اهمیتی به اخلاقی نبودن جنگ عراق نمی‌دهد! و البته در گیرودار دمیدن در تنور واتیکان، «بی‌بی‌سی» فراموش می‌کند که هنگام تهاجم نظامی به عراق، کالین پاول پست وزارت امور خارجه را عهده دار بوده، نه کاندی رایس! در امتداد همین بساط خیمه شب بازی، پاسدار شریعتمداری در روزی‌نامه کیهان مورخ 25 سپتامبر سال‌جاری ادعا می‌کند که، جرج بوش سه بار شخصاً تقاضای ملاقات با آیت‌الله سیستانی را کرده، تا حضرت آیت‌الله برای خروج از بن‌بست عراق به او کمک کنند، ولی حضرت آیت‌الله نپذیرفته‌اند! بله، «حضرت آیت‌الله» که، از برکت تهاجم نظامی ایالات متحد به عراق، شرشان را از ایران کنده، در عراق ساکن شده‌اند، ‌ولینعمت خود را هم به حضور نپذیرفته‌اند! و جرج بوش که در جایگاه ریاست جمهوری ایالات متحد نمی‌تواند به تنهائی هر کار می‌خواهد انجام دهد، شخصا از درگاه آیت‌الله، تقاضای ملاقات کرده! و همان آیت‌الله کذا که اگر حمایت ارتش آمریکا نباشد، توسط مردم عراق تکه تکه خواهد شد، به جرج بوش پاسخ منفی داده! جای تردید باقی نمی‌ماند که این سناریوی ابلهانه را پاسدار شریعتمداری به دستور چه کسانی در کیهان گذاشته! همانطور که سایت رعایای الیزابت دوم هم یک داستان تخیلی برای «کاردینال راتزینگر» نوشته بود. بله، تبلیغات رسانه‌ای برای ارائة «تصویر پلید» به جرج بوش و دارودستة جمهوریخواهان در ایالات متحد متوسل شده، چون اینان به آخر خط رسیده‌اند و هر چه شکست و ناکامی است باید به حسابشان نوشته شود، تا گروه بعدی که جهت تأمین منافع تفنگ‌فروش‌ها به کاخ سفید راه می‌یابد، و در این مدت در جنایات حاکمیت آمریکا شریک بوده، از امتیاز «تصویر دلپذیر» برخوردار شود.

به موازات ارائة «تصویر دلپذیر» از محمد خاتمی، تصویر دلپذیر از پاسدار اکبر گنجی نیز ارائه می‌شود که، ناگهان طرفدار «حقوق بشر» شده، و با اقتداء به ترهات اکبر رفسنجانی، از «شرایط ویژه» سخن می‌گوید! سایت‌های مستقل و ریزه‌خوار حکومت اسلامی هم بلافاصله مهملاتی تحت عنوان نامة پاسداراکبر به مدیر عامل شرکت سهامی سازمان ملل منتشر کرده، می‌نویسند، 300 روشنفکر از پادوی سرداراکبر در ایالات متحد «حمایت» کرده‌اند! در رأس نام روشنفکران کذا به نام «یورگن هابرماس»، نظریه‌پرداز فاشیسم و همپالکی همین «کاردینال راتزینگر» برخورد می‌کنیم! و پس از نام «مقدس» هابرماس، نام‌های «نوام چامسکی» و «هاوارد زین» به چشم می‌خورد. و می‌دانیم که اگر یورگن هابرماس پولی دریافت کرده تا با پاسدار اکبر عکسی بگیرد، نوام چامسکی، بجز در سایت‌های ریزه‌خواران حکومت اسلامی، که عکسی از گنجی در پشت سرش منتشر کرده بودند، هیچ ملاقاتی با پاسداراکبر نداشته. و البته با مراجعه به سایت شخصی چامسکی می‌توان خودداری وی از ملاقات با پاسداراکبر را مورد تأئید قرار داد. حال بپردازیم به آن ‌روی سکة «تصویر دلپذیر»، یا ارعاب همجنسگرایان در ایران.

آن روی سکة «تصویر دلپذیر»، همواره سرکوب ملت ایران است. وقتی موجود منفوری چون پاسداراکبر به «حقوق بشر»‌ متوسل می‌شود، در واقع اعلامیة جهانی حقوق بشر را بی‌اعتبار می‌کند، همانطور که حکومت اسلامی، با مطرح کردن «حقوق بشر اسلامی»، در راه بی‌اعتبارکردن همین اعلامیه گام بر می‌دارد. و این عمل اجازه می‌دهد که امثال حداد عادل بتوانند ادعا کنند، «حقوق بشر» و سکولاریسم خواست غربی‌ها است، حال آنکه این وزیر دفاع انگلستان است که امروز خواهان شرکت طالبان در حاکمیت افغانستان شده! وقتی احمدی‌نژاد ادعا می‌کند که، در ایران همجنسگرا وجود ندارد، موجودیت همجنسگرایان را عملاً نفی کرده، و به این ترتیب زمینه را برای تبلیغات ضدهمجنس‌گرایان در داخل کشور فراهم می‌آورد. اگر به یاد داشته باشیم، نفی همجنس‌گرایان، ابتدا از مصاحبة جنجالی روزی‌نامة «شرق» آغاز شد، تا زمینه ساز تبلیغ «زبان سرکوب» بر علیه همجنس‌گرایان باشد. به یادداریم که روزی‌نامة کیهان نیز از این فرصت حداکثر استفاده را کرد تا همجنس‌گرائی را در ترادف با «فساداخلاق» قرار داده، به تهدید و ارعاب همجنس‌گرایان بپردازد.

پیشتر گفتیم که در راستای تبلیغات محافل افراطی غرب در ایران، ‌ «آزادی سیاسی» در ترادف با «هرج‌ومرج»، و آزادی‌های اجتماعی، در ترادف با «ابتذال» قرار می‌گیرد، تا به این وسیله، «آزادی»، در اذهان عمومی ارزش واقعی و اجتماعی خود را از دست بدهد. چرا که هیچ عقل سلیمی نمی‌تواند «هرج‌ومرج» و «ابتذال» را مورد تأئید قرار دهد! و هیچ اجتماعی در «ابتذال» و «هرج‌ومرج» قادر به رشد و حرکت سازنده نخواهد بود. «ابتذال» و «هرج‌و‌مرج» عملاً روی دیگر سکة فاشیسم حاکم بر کشور شده؛ و همین‌ها زمینه‌ساز بازگشت به فاشیسمی «نوین» خواهند شد. به همین دلیل است که رسانة «شرق»‌ مصاحبة کذائی خود را «منتشر» می‌کند، «فارس نیوز» مورخ 20 مردادماه سالجاری، «زبان ابتذال» را دوباره انتشار می‌دهد، و امروز هم احمدی‌نژاد با نفی موجودیت واقعی «همجنس‌گرایان»، دوباره زمینه را برای «زبان سرکوب» فراهم می‌آورد. مشاهده می‌کنیم که حکومت اسلامی دیگر قادر نیست زبان سرکوب را در داخل «بازتولید» و «منتشر» کند. و جهت این امر نیازمند «واردات» آشکار «زبان سرکوب» از مغرب زمین شده.

چندی پیش، در وبلاگ «شرق و شگرد» اشاره شد که، مصاحبة «شرق»، تنها جهت فراهم کردن خوراک تبلیغاتی برای «کیهان» صورت گرفته بود. و امروز نیز با توجه به جنجال پیرامون سخنان مضحک احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا، ‌باید بگوئیم، «استقلال» حکومت اسلامی به مرتبه‌ای رسیده، که نه تنها بنزین و گندم از خارج وارد می‌کند، که شعارهای‌اش نیز با کمک بی‌شائبة دانشگاه کلمبیا «بازتولید» می‌شود!

دوشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۶


عرفان و دندان!
...

در وبلاگ «لات و دیالوگ» گفتیم ‌که جنگ نیز در مقام خود نوعی «دیالوگ» است، چرا که عملکرد جنگ، همانند عملکرد کلام، کنش و واکنش در ارتباط با «واقعیت» است. در این راستا می‌توان تبلیغاتی را که اخیراً سایت «بی‌بی‌سی» برای رسانة کیهان به راه انداخته، و تبلیغات «رادیو زمانه» را برای «عرفان» مورد بررسی قرار داد. می‌دانیم ‌که صاحبان صنایع نظامی هلند، از اربابان «بی‌بی‌سی» به مراتب جنگ پرست‌تراند، چرا که منافع بیشتری از جنگ می‌برند. اینان اخیراً نیز از گزافه‌گوئی‌های «برنار کوشنر» پشتیبانی فراوان کردند. ولی از آنجا که شبکة جنگ پرستان اروپائی به بن بست رسیده، به ناچار دست به دامن ریزه‌خواران خود در جمکران شده‌اند. و در این چارچوب است که «اسلام» و «عرفان»، که از نخستین روزهای جنگ ایران و عراق ابزار تبلیغات استعمار شده بودند، بار دیگر در این رسانه‌ها به موضوع روز تبدیل می‌شوند. ولی «اسلام»، به عنوان «زبان حکومت»، و «عرفان»، به عنوان زبان احتمالی «حاکمیت جایگزین»، هر دو به زینت «ابهام» آراسته‌اند. دلیل حمایت تبلیغات استعماری از «عرفان» نیز فقط وجود عامل «ابهام» است. همچنانکه پیشتر گفتیم، ‌ «مثنوی معنوی»، علیرغم عظمت ادبی و عرفانی، در مقام پایة یک حکومت می‌تواند، به مراتب از قرآن سرکوبگرتر شود. چرا که ابهام در «عرفان»، به مراتب از ابهام قرآن فراتر می‌رود. از این جهت، «عرفان» می‌تواند جنگی به مراتب گسترده‌تر از جنگ ایران و عراق به راه اندازد.

و تنها گزینه‌ای که استعمار غرب برای ملت ایران می‌پذیرد، همان جنگ است. جنگی که مانند جنگ ایران و عراق، بدون وجود حاکمیت سرکوب نمی‌تواند آغاز شود، و نمی‌تواند تداوم یابد. جنگی که ریشه در «ابهام» مذهب دارد. پیشتر گفتیم که «زبان دموکراسی»، زبان تعادل است. زبانی که خارج از دو قطب افراط، یعنی ابهام «الهی» و زبان ابهام «غریزی» قرار می‌گیرد. از این رو است که استعمار با تمام قوا سعی بر تحمیل «زبان افراط» بر ملت ایران دارد. و به همین جهت، پس از استقرار حاکمیت توحش اسلامی، و آغاز جنگ استعماری با عراق، صداوسیمای جمکران اقدام به پخش «تفسیر مثنوی» توسط سروش و «استاد» جعفری کرد. به این ترتیب «زبان سرکوب» که زبان حاکمیت بود، همزمان، زبان حاکمیت جایگزین، یا «زبان عرفان» را نیز تبلیغ می‌کرد. زبان حکومت اسلامی ریشه در «ابهام» حکومت، و «ابهام» حاکم بر روابط‌اش با اربابان غربی دارد، همچنانکه زبان «عرفان» نیز زبانی است سراسر «ابهام». تنها تفاوتی که عرفان با اسلام دارد این است که دین یک پدیدة «جمعی» است، حال آنکه عرفان، پدیده‌ای است «فردی»! و فعلة فاشیسم نیز به شیوة مرسوم،‌ قصد مخدوش کردن مرزهای دین اسلام،‌ به عنوان پدیده‌ای جمعی، و عرفان، در مقام پدیده‌ای فردی را دارند!

در این راستا، همزمان شاهد طبل زدن آنگلوساکسون‌ها در «نیویورک تایمز» و «بی‌بی‌سی» برای جنگ در خلیج فارس و، تبلیغات ایالات متحد و فرانسه در راه «عرفان» هستیم. به یاد داریم که چندی پیش سخنان «برنار کوشنر» هیاهو و جنجال به پا کرد. و در پی اعتراض رسمی روسیه، کوشنر ناچار به پس گرفتن سخنان خود شد. گفتیم که جبهة غرب از هنگام شکست اسرائیل درلبنان، سیر قهقرائی می‌پیماید. امروز جنگ طلبان آنگلوساکسون،‌ که نمی‌توانند متحد خود، فرانسه را در خط مقدم جبهه قرار دهند، به ناچار دست به دامان نوکران خود در حکومت اسلامی شده‌اند، و از زبان پاسدار شریعتمداری، سرپرست کیهان، اهداف واقعی خود را بیان می‌کنند. رسانة کیهان،‌ همانطور که پیشتر گفتیم، بلندگوی تبلیغاتی کوکلوکس‌کلان‌ها در ایران است. این رسانه در سال 1942، هنگامی که ایالات متحد ناچار شد به حمایت رسمی خود از فاشیست‌های ویشی در فرانسه پایان دهد، در ایران تأسیس شد، تا همچنانکه «اطلاعات» سخنگوی «روتاری کلاب» در ایران است، کیهان هم سخنگوی منافع برتری‌طلبان آن‌سوی آتلانتیک شود.

و اکنون که دموکرات‌های ایالات متحد خود را در یک گامی کاخ سفید می‌بینند،‌ رویای یک جنگ «دلنشین» در خلیج فارس را به عنوان سیاست آیندة خود، ‌ از زبان پاسدار شریعتمداری در «نیویورک تایمز» اعلام می‌کنند. و پادوهای ایالات متحد در حکومت اسلامی نیز وظیفه دارند پیرامون این جنگ به تبلیغات مشغول شوند. در نتیجه، جای تعجب نیست که سایت رعایای الیزابت دوم، با انتشار مقاله‌ای از «نیویورک تایمز»، عملاً‌ تبلیغات برای جنگ خلیج فارس را آغاز کند. پیشتر گفتیم که تنها برندگان جنگ در کشورهای جهان سوم، ابرقدرت‌ها هستند. و پیامدهای جنگ ایران و عراق، برای ملت ایران شاهدی است بر این مدعا. جنگ 8 ساله، که روح‌الله آنرا «نعمت الهی» می‌خواند و می‌گفت، اگر20 سال هم طول بکشد ما ایستاده‌ایم، چنان پر برکت بود، که نهایت امر راهگشای تهاجم نظامی ناتو به افغانستان و عراق شد. و امروز ملت‌های عراق و افغانستان،‌ مانند ملت ایران متحمل پیامدهای جنگی می‌شوند که به برکت مزدوری دستاربندان جمکران میسر شد. ولی گویا صاحبان صنایع نظامی در غرب،‌ و به ویژه در ایالات متحد، از «نعمت‌های الهی» موجود در منطقه خشنود نیستند، و قصد «افزایش» نعمت‌های الهی‌شان را دارند. طبل زدن «نیویورک تایمز» برای پاسدار شریعتمداری را تنها در این چارچوب می‌توان ارزیابی کرد. گزارشگر روزی‌نامه «نیویورک تایمز» کسی جز «مایکل اسلکمن» نیست. پیشتر، هم در مورد اسلکمن، و هم در مورد «نیویورک تایمز» توضیحاتی داده‌ایم. نیویورک تایمز، همان روزنامه‌ای است که گزارشی از اکتشافات «لاله بختیار» در زمینة زبانشناسی «عرب» ارائه داده بود، تا همه بدانند «اضربوهن» در قرآن، برخلاف آنچه می‌گویند، به معنای «کتک زدن زنان» نیست، بلکه به معنای «ترک کردن» آنان است! بله، «نیویورک تایمز»، مانند دیگر رسانه‌های غرب، تلاش دارد دکان حکومت‌های «عدل الهی» را گرم نگاهدارد، تا نان اربابان‌اش آجر نشود. و به همین دلیل گذشته از سایت رعایای الیزابت دوم، دیگر رسانه‌های فارسی زبان نیز تلاش و کوشش فراوان دارند، تا اگر روزی روزگاری دکان اسلام تعطیل شد، بلافاصله سوپر مارکت «عرفان» را جایگزین آن کنند.

ویژگی سوپر مارکت عرفان، ‌مانند دکان اسلام، همان ابهامی است که راه سرکوب را برای حاکمیت هموار می‌کند. همانطور که مشاهده کردیم، 28 سال است که فعله فاشیسم به جنگ زرگری پیرامون «جمهوریت» و «اسلامیت» نظام استعماری جمکران مشغول‌اند، حال آنکه در واقع حکومت جمکران، اصولاً «جمهوریت» نمی‌تواند داشته باشد. چرا که «جمهور»، بنابرتعریف، فراتر از مذهب قرار می‌گیرد، و اگر «جمهور» را در اسارت «دین» قرار دهیم،‌ جمهوریت‌ را با «دین» نقض کرده‌ایم. نیازی به توضیح بیشتر نیست، مقالة معروف «مصطفی رحیمی» به اندازه کافی گویای این واقعیت است. بازگردیم به «ابهام» که اینچنین برای استعمار جنبه حیاتی یافته. آنچنان حیاتی، که در ایالات متحد،‌ گویا همگان عاشق دلخستة مولوی شده‌اند، و در «یونسکو»، مراسم بزرگداشت برای‌ او بر پا می‌کنند! ولی ما می‌دانیم که این فعالیت‌های ظاهراً «فرهنگی» تنها در راستای منافع ناتو سازماندهی می‌شود.

سایت «رادیو زمانه» طی مصاحبه‌ای با جناب «کریمی حکاک» از بزرگداشت مولوی در ایالات متحد و یونسکو برایمان گزارش می‌دهد. به مناسبت هشتصدمین سالگرد تولد مولوی، دانشگاه «مریلند» صدها میهمان دعوت کرده، تا از 28 تا 30 سپتامبر سالجاری در مورد مولوی سخن بگویند! و در یونسکو نیز به همت آقای «کریمی حکاک»، مدیر «مرکز مطالعات فارسی» یک کنفرانس بین‌المللی بر پا خواهد شد. هدف از این کنفرانس به گفتة آقای حکاک این است که به ما بگویند، جوامع غربی راه انسان بر «معنویات» را بسته‌، و زندگی انسان را تیره و تار کرده‌‌اند. در نتیجه یونسکو و دانشگاه مریلند، با هدف روشنائی بخشیدن به زندگی تیره و تار «ما»، سمینار و کنفرانس بر پا می‌کنند. و چقدر این دانشگاه مریلند و یونسکو، دوست داشتنی و مهربان‌اند! حتی از خود «ما» هم بیشتر به فکر «ما» هستند! از «ما» که خود نمی‌فهمیم زندگی‌مان در غرب روشنائی ندارد! و «ما» که می‌بینیم زندگی هم‌میهنان‌مان در ایران، در ظلمت شب فرو رفته، و مانند زندگی مردم منطقه تیره و تار است، چرا که غرب با حمایت از مشتی جنایتکار، «معنویت» و «ابهام» را بجای قوانین بر مردم منطقه تحمیل کرده. و «ما» که به شهادت زندگی در غرب، شاهدیم که در این دیار، عملاً هیچ مانعی برای «غرق» شدن در دریای معنویت وجود ندارد. و نه تنها راه برای معنویت امثال مولوی، که راه برای پیوستن به مکاتب معنوی هند، چین و ... نیز هموار است. مکاتبی که به مراتب از مکاتب عرفانی ایران غنی‌تر هم هستند!

مانعی که بر سر راه «معنویت» وجود دارد، فقر و تنگدستی مردمانی است که به دلیل فقر مادی به فقر فرهنگی نیز دچار شده‌اند، و راه گریزی جز «زندگی کارگری» در مغرب زمین ندارند. بجز خیل عظیم بیکاران که از حق و حقوقی برخوردار نیستند، و زیربار کمک‌های دولتی و فشار روحی به زانو افتاده‌اند، بسیاری از «شهروندان» کشورهای اروپائی زندگی کارگری دارند. زندگی بخور و نمیری که به تدریج گریبانگیر کارمندان ـ یقه ‌سفید ـ نیز می‌شود. اینان، مانند اکثریت «شهروندان» ایالات متحد، جهت ادامة زندگی راهی جز مقروض شدن به بانک‌ها ندارند. و هر چه بیشتر کار کنند،‌ بیشتر «مصرف» می‌کنند، و بیشتر «مقروض» خواهند شد. مسلم است که این گروه‌ها امکان فعالیت‌های فرهنگی نخواهند داشت. و در کنار مراسم صبح یکشنبه در کلیسا، برنامه‌های مبتذل تلویزیون، و فیلم‌های صدمن‌‌یک‌قاز هولیوودی، ‌تنها «فعالیت فرهنگی» اینان به شمار می‌رود. ولی خارج از این رده «دوزخیان»، امکان دستیابی به انواع «معنویت» برای دیگران وجود دارد. و نیازی هم به کنفرانس‌های یونسکو و سمینار‌های دانشگاه «مریلند» نیست. از این گذشته، برخلاف آنچه آقای حکاک می‌گویند، عرفان ایرانی، فرهنگ و زبان ایران نیست، کاملاً بر عکس، فرهنگ ایران، به عرفان موجودیت بخشیده. نمایاندن عرفان، به عنوان فرهنگ و زبان یک ملت، فرو کاستن فرهنگ ملی به پدیدة عرفان‌ نام دارد. همانطور که پیشتر پادوهای سیاست غرب، فرهنگ ایران را به اسلام محدود کردند. اینهمه در شرایطی که می‌دانیم عرفان، «جمعی» نیست، ایدئولوژی نیست، و سیاسی نیز نمی‌تواند باشد. پیشتر در مورد عرفان به عنوان پدیدة فردی توضیح داده‌ایم. همچنین متذکر شدیم که پدیده‌های «فردی» را نمی‌توان بر جمع تحمیل کرد. بنابراین، عرفان را نمی‌توان «نیاز» جمع تلقی کرد، عرفان عامل پویائی «زبان» و «فرهنگ» ایران نبوده و نخواهد بود. اینهمه، برخلاف ادعای آقای حکاک که می‌گویند:

«مولوی می‌تواند به نیاز امروزی ما پاسخ دهد [...] عرفان [...] نیروهای موجود در روان آدمی را به کار می‌گیرد تا [...] فضائی باز بکند برای شوق رسیدن به معنویتی فراسوی زندگی مادی. [...] این‌ها بخشی از محتوای عرفان ایرانی است و روزگاری چرخ حرکت آن زبان و فرهنگ بوده[...] »


باید به ایشان پاسخ داد که، این سازمان یونسکو و دانشگاه مریلند نیست که می‌تواند با تبلیغ پیرامون عرفان، به نیا‌ز «ما» پاسخ دهد. انسان، به تنهائی قادر است نیازهای خود را بشناسد و در پی یافتن پاسخ به نیاز خود باشد. چرا که نیاز انسان در زمینة «معنوی»، یا فراسوی زندگی مادی، نیازی است «فردی»، نه «جمعی» و اجتماعی! این نکته‌ای است که برگزارکنندگان سمینارهای مولوی در غرب گویا فراموش کرده‌اند! به همچنین، گویا سوءتعبیری در مورد «زبان» و «فرهنگ» نیز برای برگزارکنندگان محترم کنفرانس بین‌المللی عرفان پیش آمده باشد، چرا که سعی دارند پدیده‌های «جمعی»، چون «زبان» و «فرهنگ» را به زنجیر اسارت عرفان، در مقام یک پدیدة فردی در آورند. و می‌دانیم که مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد، همان شیوة مرسوم «فاشیسم» سیاسی است. بنابراین تعجب نمی‌کنیم که سایت «رادیو زمانه»، برایمان طبل عرفان بزند! فقط به اهالی «رادیو زمانه» یادآور می‌شویم که، امروز عرفان بیش از آنچه «نیاز ما» باشد، نیاز تفنگ فروش‌های غرب شده، که پیشتر «نیاز ما» را در «اسلام» دیده بودند! و عربده‌جوئی‌های پادوهای‌شان در ایران شاهدی است بر این مدعا. امروز حداد عادل در «حنا زرچوبه» ـ خبرگزاری ایرنا ـ ادعا کرده، «سکولاریسم، حقوق بشر و تأمین حقوق اقلیت‌ها، خواستة غربی‌هاست!» ولی شاهدیم که اراذل و اوباشی چون حداد عادل، 28 سال است، ‌با حمایت غربی‌ها بر ملت ایران تحمیل شده‌اند، تا «ابهام» دین، از سیاست جدا نشود. و به یاد داریم که همین غربی‌ها، همزمان با تحمیل حکومت اسلامی، به تبلیغ عرفان در صداوسیمای جمکران مشغول شده بودند. عبدالکریم سروش، «فیلسوف» جمکران، با «استفاده» از مطالعات «آن‌ماری شیمله»، برایمان مولوی «تفسیر»‌ می‌کرد. و از قضای روزگار، همین فیلسوف بی‌مثال، در کنفرانس بین‌المللی عرفان نیز سخنرانی خواهد داشت! و به موازات پخش آگهی‌های تبلیغاتی برای «عرفان» است که، «نیویورک تایمز» از زبان پاسدار شریعتمداری خواهان جنگ با کشورهای حاشیة خلیج فارس شده. و سایت رعایای الیزابت دوم نیز با انتشار یاوه‌گوئی‌های همین شریعتمداری، تلویحاً موافقت خود را با چنین جنگ پر برکتی اعلام داشته.

در گزارشی تحت عنوان «صدای تندروها در ایران»، اسلکمن به لاف و گزاف پیرامون «قدرت» پاسدار شریعتمداری پرداخته و ادعا می‌کند که همه از این پاسدار بی‌مقدار در هراس‌اند! البته اسلکمن نمی‌گوید، حمایت کارخانة «رجاله پروری» از شریعتمداری، باعث قدرت «الهی» ایشان شده! بله، به ادعای گزارشگر «نیویورک تایمز»، پاسدار شریعتمداری، از 27 سالگی در زندان بوده، ‌ شدیداً شکنجه شده و ناخن‌هایش را هم کشیده‌اند. ولی یک عکس از جمال بی‌مثال همین پاسدار دلسوخته وجود دارد که نشان می‌دهد، محمدرضا پهلوی گویا فراموش کرده ناخن‌های یکی از دست‌های‌ «آزادیخواه» بزرگ را بکشد! البته اسلکمن می‌گوید دندان‌های شریعتمداری را در زندان کشیده‌اند، این نوع شکنجه را تا حال نشنیده بودیم، ولی نمی‌دانیم دندانهای‌اش را هم مانند ناخن‌های‌اش کشیده‌اند یا خیر! در هر حال از گزارش «نیویورک تایمز» متوجه می‌شویم‌که ساواک پهلوی‌ها، جهت حکومت آینده، زندانیان را دستچین کرده و «نخبگانی» چون شریعتمداری را هم برای روز مبادا نگاه ‌داشته بود. به همین دلیل است که شریعتمداری هر وقت منافع اربابان‌اش اقتضا کند، در صدا و سیمای جمکران بر طبل جنگ و خروج از «ان‌پی‌تی» می‌کوبد، و خواهان بازپس‌گیری «بحرین» می‌شود! و اگر علی خامنه‌ای و دیگر «فرزانگان» جمکران در برابر تاخت و تاز امثال شریعتمداری خفقان می‌گیرند، فقط به این دلیل است که با پاسدار شریعتمداری سر در آخوری مشترک دارند. البته می‌دانیم که حکومت جمکران مانند دولت اردوغان و عبدالله گل «مستقل»‌ است، ولی گویا استقلال اینان هم باید «معنوی» باشد! چرا که، در جهان مادی، حکومت جمکران استقرار خود را فقط مدیون فداکاری‌های ژنرال هویزر باید باشد. اما، از آنجا که اربابان «نیویورک تایمز» در ایران، فقط به «معنویت» می‌اندیشند، همة پادوهای‌شان چون شریعتمداری و خامنه‌ای، مبارزانی مستقل‌اند. و اسلکمن هم به این دلیل از شریعتمداری فراوان تمجید می‌کند، چرا که، پاسدار شریعتمداری در عرصة حماقت‌ و پریشانگوئی به مراتب از روح‌الله «استقلال» بیشتری دارد، و همانند امامش «افراطی» و «آشتی ناپذیر» هم هست، البته تا زمانی که توسری دریافت نکرده، و «جام زهر» هم زیر دماغش نگرفته باشند.

پاسدار شریعتمداری در ملاقات با گزارشگر «نیویورک تایمز»، از افرادی که «ارزش‌ها»را به چالش می‌کشند، شدیداً انتقاد کرده. و همانطور که می‌دانیم، ارزش‌های کذا، به روسری زنان و آداب استنجاء محدود می‌شود. در ضمن گزارشگر «نیویورک تایمز» از فرصت استفاده کرده، بدون کوچکترین اشاره‌ای به تاریخچة واقعی رسانة کیهان، ادعا می‌کند که این روزی‌نامه از سال 1942 در ایران منتشر می‌شد، و بعد هم به «صدای انقلاب ایران» تبدیل شد! بله، به همین سادگی، هم ارتباط کیهان با کوکلوکس‌کلان‌های ینگه‌دنیا محو می‌شود، و هم کیهان، که در واقع شیپور تبلیغاتی فاشیست‌های ایالات متحد است،‌ صدای «انقلاب» می‌شود. البته از یک نظر این امر واقعیت دارد، چرا که در واقع آنچه در ایران پیش آمده، خواست همین محافل غرب بوده. و اگر اسلکمن، به نقل از شمس‌الواعظین، کیهان را یک رسانة «اطلاعاتی» می‌خواند، واقعیت را بیان کرده، چرا که سازمان‌های اطلاعاتی ایران مأمور تأمین منافع استعمار غرب‌اند. و اگر به سیر تحول پاسدار شریعتمداری نگاهی بیفکنیم، به صراحت می‌بینیم، هر جا منافع استعمار تأمین شده، شریعتمداری هم حضور داشته. وی مانند بسیاری از عوامل نفوذی ساواک به اوین اعزام شده، تا بتواند ادعا کند «شکنجه» شده! پس از براندازی سال 1357، از زندان اوین به سپاه پاسداران رفته، هم بازجو بوده و هم فرماندة جنگ! فعلاً هم در روزی‌نامة کیهان التزام رکاب دارد. و به اسلکمن هم می‌گوید، نه تنها بحرین که همة کشورهای حاشیة خلیج فارس متعلق به ایران هستند! دلیل پاسدار شریعتمداری هم این است که:

«این‌ها کشورهائی هستند که حتی 200 سال هم سابقه ندارند.»

البته پاسدار شریعتمداری فراموش می‌کند که، کشورهای بسیاری، از جمله «پاکستان»، بسیار کم‌تر از 200 سال «سابقه» دارند! و اسلکمن می‌افزاید، منظور شریعتمداری، فقط بحرین نبود! بله، از آنجا که کشورهای خلیج فارس 200 سال هم سابقه ندارند،‌ باید یک جنگ خوب مانند جنگ با عراق بر پا شود، تا اربابان شریعتمداری در غرب جیب‌شان پر شود، و کسی هم نتواند «ارزش‌های» نظام ایشان را به چالش کشد! البته سرپرست کیهان از فرط ذوق ملاقات با اسلکمن گویا فراموش کرده که موجودیت کشورها نیازی به تائید اوباشی چون پاسداران اوین ندارد. همچنانکه می‌بینیم گزارشگر «نیویورک تایمز» هم فراموش کرده که، در صورت حضور دموکرات‌ها در کاخ سفید، بازگشت به دوران طلائی جیمی کارتر نه تنها امکانپذیر نیست، که می‌باید آنروزها را فقط در خواب‌های «معنوی» خود ببیند.


یکشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۶

لات و «دیالوگ»!
...

در وبلاگ «لات و مدرنیته» گفتیم که «نخبگان» فقرفرهنگی در غرب، «تقدس زدائی» را با هتاکی یکسان پنداشته، با صدور فتوی برای شعرای ایرانی، تهاجم به مفاخر ادبیات فارسی را آغاز کرده‌اند. امروز در ادامه، به بررسی ابعاد وسیع فقرفرهنگی می‌پردازیم، خصوصاً به آن دسته از «نخبگان» که همچون محمد خاتمی و شرکاء، در مورد مفهوم «دیالوگ»، نیز دچار «لغزش» شده، چند سالی است شعار می‌دهند که، گویا «گفتگوی تمدن‌ها» از «برخورد تمدن‌ها» خیلی بهتر است! می‌دانیم که «برای گفتگوی تمدن‌ها»، اثری است از «روژه گارودی» که در سال 1977 همزمان با ورود «جیمی کارتر» به کاخ سفید، توسط انتشارات «دونوئل» پاریس منتشر شد. پیشتر گفتیم که در کشورهای عضو ناتو فعالیت‌های فرهنگی تحت نظارت مستقیم این سازمان انجام می‌شود، و تنها در این چارچوب است که می‌توان عملکرد رسانه‌ها، انتشار کتب‌ و دیگر فعالیت‌های هنری در غرب را بررسی کرد. و از آنجا که فرانسه، به عنوان عضو پیمان ناتو، نقش «چرخ پنجم» سیاست خارجی آمریکا را بر عهده دارد، انتشار کتاب «روژه گارودی» را در چارچوب نقش سیاسی فرانسه، و در بطن فعالیت‌های فرهنگی ناتو می‌توان بررسی کرد.

جهت پرداختن به وبلاگ امروز، ابتدا باید «دیالوگ» را توضیح دهیم. «دیالوگ»، به معنای «دنبال کردن یک تفکر»، عبارت است از «تبادل» میان «دو» یا «چند» عامل. «دیالوگ» واژه‌ای است مرکب، از ریشة یونانی «دیا»، به معنای «میان»، و «لوگوس»، به معنای «سخن»، «کلام» و «صحبت». «دیالوگ» با «گفتگو میان دو فرد» ارتباطی ندارد. و پیش از افلاطون، «دیالوگ» به عنوان «ژانر» ادبی، از هزارة دوم پیش از میلاد مسیح در «سومر» شناخته شده بود، ‌ و در هند نیز در «مهابهاراتا» و «ریگ ودا» وجود داشته. سده‌ها بعد، در فلسفة افلاطون، «دیالوگ» به عنوان «گفتگوی مستدل» حضور پیدا می‌کند، و بسیاری از آثار افلاطون در صورتبندی «دیالوگ» به رشتة تحریر درآمده. اروپای مسیحی نیز به نوبة خود، «دیالوگ» را از فلسفة یونان به عاریت گرفت. چرا که مسیحیت، به عنوان دین، اصولاً فاقد فلسفه است. این مختصر را گفتیم تا کسانی که سخن از «فلسفة اسلامی» و یا مسیحی به میان می‌آورند، بدانند آب در هاون می‌کوبند. بدون فلسفة یونان، ادیان ابراهیمی جز قصه‌های پراکنده و بی‌سروته در باب مجازات انسان و وظایف بندگان در درگاه «قادر متعال»، هیچ برای گفتن ندارند. حال به تعریف «دیالوگ» در فلسفة مدرن می‌پردازیم.

میکائیل باکتین در «تئوری دیالوگ» جنبه‌های متفاوتی از کلام را تعریف می‌کند. باکتین زبان را محل «بروز» و «تقابل» گویش‌های اجتماعی می‌داند. وی می‌گوید، هر گفتاری در یک زمان ویژة تاریخی و در یک مکان اجتماعی مشخص بروز کرده، و هدف‌‌اش، شرکت در «گفتار اجتماعی» از طریق «دیالوگ»است. باکتین می‌گوید همه نوع «گفتار»، برخاسته از «گفتار اجتماعی» است و همزمان، هم «امتداد» آن است و هم «پاسخ» به آن! باکتین بر «واقعیت» کلام و «تکثر» آن تأکید دارد. «تکثر کلام» به این معنا که حضور «کلام قدرت»، به عنوان مجموعه‌ای از «کلام گذشته» و «گفتار اجتماعی»، در کلام هر فرد غیر قابل اجتناب است. و به این ترتیب است که «دیالوگ»، خارج از گفتگو با دیگران، در کلام فرد حضور فعال پیدا می‌کند. به عنوان نمونه، حتی در کلام فردی که در تنهائی با خود سخن می‌گوید، ‌ پدیدة «دیالوگ» وجود دارد. چرا که علاوه بر حضور «کلام قدرت»، هر گفتار زنده‌ای، در مسیر پاسخ به خود راه می‌پیماید، و نمی‌تواند از تأثیر عمیق «گفتار ـ پاسخ»، یا «کلام آینده» در امان بماند. به این ترتیب است که هیچ کلامی نمی‌تواند «ناب» به شمار آید. جهت روشن شدن تعریف «دیالوگ» در فلسفة باکتین، می‌توان به همان ترتیب که «فروید» کلام را «واکنش» به جهان می‌داند، کلام را ترکیبی از «کنش» و «واکنش» فرد در اجتماع به شمار آوریم.

با توجه به‌ تعریف باکتین، «دیالوگ» همزمان با هدف کنش بر واقعیت اجتماعی، واکنشی است در برابر همین واقعیت. به زبان ساده‌تر، «دیالوگ» همزمان واکنشی است به تهاجم واقعیت، با هدف تأثیر بر همین واقعیت. و در این چارچوب می‌توان گفت که، «دیالوگ» محل «برخورد» خواهد بود. برخورد فرد با واقعیت، برخورد طبقات اجتماعی با واقعیت، و یا برخورد ملت‌ها با واقعیات جهانی. برخوردهای «فرهنگی» را در همین چارچوب می‌توان نوعی «دیالوگ» در سطح جهانی عنوان کرد. و در این راستا است که «جنگ» نیز، نوعی «دیالوگ» به شمار می‌رود. حال که با چارچوب مدرن فلسفة «دیالوگ» آشنا شدیم، بازمی‌گردیم به «گفتگوی تمدن‌ها»!

بله، همانطور که گفتیم، گفتگوی تمدن‌ها، در بطن خود حامل «برخورد تمدن‌ها» نیز خواهد بود. ولی از آنجا که «استاد» سروش، «دیالوگ» را گفتگوی بین دو فرد می‌پندارد، «محمد خاتمی» نیز به عنوان نمایندة «فقرفرهنگی» حوزه، چنین پنداشته که «برخورد» در «دیالوگ» وجود ندارد، و «دیالوگ» فقط به معنای سلام و احوالپرسی دوستانه، «چاق‌سلامتی» است و بسیار «نیکو»! در نتیجه هفته‌ای چند بار، سخنان شیوا و پر مغز محمد خاتمی در ستایش از«گفتگوی تمدن‌ها» و نکوهش «برخورد تمدن‌ها» در رسانه‌های فارسی زبان به چاپ می‌رسد! و به دنبال چاپ این ترهات نیز گروهی از «نخبگان» حکومت گورکن‌ها با هیاهوی فراوان به ستایش از محمد خاتمی و سرزنش «هانتینگتون» می‌پردازند! چرا که در عمل هیچکس نمی‌گوید، طرح «گفتگوی تمدن‌ها» را در واقع محمد خاتمی، به عادت معهود، از دیگران سرقت کرده، و این مطلب نیز پوشیده مانده که، «روژه گارودی» خود در سال 1977، کتاب کذائی را در چارچوب فعالیت‌های فرهنگی ناتو به چاپ رسانده. و از همه مهم‌تر آنکه، تهاجم نظامی به افغانستان و عراق، دقیقاً در چارچوب برنهادة استعماری همین «دیالوگ تمدن‌ها» صورت پذیرفته!