شارلی و شارلاتان!
فاشیسم از طریق ستایش «دین نخبگان» و تحقیر باورها و
رسم و رسوم عامیانه، در واقع بر تحجر کلیسای
کاتولیک در قرون وسطی پای میفشارد. این تبلیغات از نظر تاریخی در دورانی سیر میکند
که به دلیل فعالیت دادگاههای تفتیش عقاید، از آن تحت عنوان «عصر طلائی تحجر و توحش» یاد میکنند. میکائیل
باکتین ویژگی زبان قدرت را، که همان زبان
احکام الهی و منهیات دینی است، مورد بررسی
قرار داده و تأکید میکند، واکنش مردم به زبان فریب اصحاب «حقیقت»، که انسان را در زنجیر اسارت ترس و بندگی میخواستند، واکنشی
«طبیعی» بود. واکنشی که نهایتاً از طریق طنزپردازی، هزل و استهزاء،
اروپای قرون وسطی را در طنین «خندة
آزادی»، به استقبال انسانمحوری عهد رنسانس رهنمون شد.
در «آثار ربله»، باکتین میگوید، لحن خشک، جدی و رسمی در قرون وسطی آکنده از ترس، ضعف، بندگی، تسلیم، دروغ و نیرنگ و یا خشونت، ارعاب، تهدید و منهیات بود. این
لحن در زبان قدرت، یا زبان حاکمیت، با هدف ارعاب، فرد را به صورت مدام «ملزم» و یا «نهی» میکرد. و در
زبان مخاطبان «لرزان» و «هراسان»، این پدیده
به صورت اطاعت، ستایش و مدح و ثنا خود را
بروز میداد. به همین دلیل تودههای مردم به لحن رسمی اعتماد
نداشتند. در ایندوره، زبان «جدی»،
با ایجاد رعب و وحشت، انسان را به انقیاد دعوت میکرد. دروغ
گفتن، میانبر زدن و رفتن به بیراهه از ویژگیهای
زبان رسمی در قرون وسطی است. زبانی که باکتین آن را کممایه و حقیر میخواند.
مردم در اماکن عمومی این زبان را مانند صورتکی به دور میانداختند
و زبان غیررسمی خود را از طریق مضحکه و در چارچوب شوخی، لودگی، هزل، هنجارشکنی، ابتذال و غیره بروز میدادند. به این
ترتیب بود که زبان غیررسمی میتوانست با «مادیت» خود ترس و دروغ را از ارتباط انسانها
بزداید. انسان قرون وسطی توانست به سهولت
بین مراسم مذهبی عشاءربانی و شبیهسازی مضحک همین مراسم که به مناسبت جشنها در میادین
عمومی بر پا میکرد، هماهنگی برقرار نماید. به
عبارت دیگر، مردم با واژگون کردن «فرهنگ خواص» که همان تحجر
کلیسا بود، و خود را «حقیقت مطلق» میانگاشت، توانستند جهانی انسانی بیافرینند؛ جهانی
که باکتین آن را «حقیقت شادمان» و «جهان واژگون» مینامد. «جهان واژگون» مستحکم و منسجم بود و به گفتة
باکتین، هماهنگ با بیریائی و صداقت.
مردم دریافتند، «خنده»
هرگز پردهای برای پنهان داشتن خشونت نبوده،
و اینکه «خنده» هرگز هیزمبیار آتش
تفتیش عقاید نمیشد. مردم درک کردند که فریبکاران و مزوران هرگز نمیخندند، بلکه
[همچون کشیشان] صورتک جدی و رسمی بر چهره میگذارند. مردم دریافتند که خنده، «جزمپرور» و «آمرانه» نیست، و نشانی
از ترس در خود پنهان ندارد، بلکه نشانگر
آگاهی از قدرت است. خنده، نمادی
است از عشق و تولد نوآوری و حاصلخیزی و وفورکه با «جاودانگی زمینی» انسانها پیوند
برقرار کرده و در ارتباط با آینده و نوآوریها، راهگشا است.
به همین دلیل مراسم و «زبان رسمی»
بیاعتبار شد، و ایمان به خنده و جشن هر
روز افزونی گرفت.
منبع: میکائیل باکتین، «آثار ربله»،
انتشارات گالیمار، 1970
همزمان با اعزام ناو هواپیمابر «شارل دوگل» به خلیج
فارس، فرانسوا اولاند، رئیسجمهور سوسیالیست فرانسه، یکبار
دیگر چماق محفل نوبل ـ سازگاری اسلام با
دمکراسی ـ را بر فرق مسلمانان طرفدار
دمکراسی فرود آورد و «تایمز» لندن نیز به دیوید کامرون و باراک اوباما، رهبران
تروریسم بهارعرب، تریبون داد تا اینان ضمن تطهیر مسیحیت و یهودیت،
«تروریسم» را به حساب اسلامگرایان افراطی بگذارند! بله، کاریکاتورهای شارلی را فراموش کنید؛ همه
بدانند که تروریسم فقط با «دین اسلام» ارتباط دارد؛ کلیسا و کنیسا هرگز از تروریسم حمایت نکرده و
نمیکنند! از اینجا میباید چند نتیجة ابلهپسند بگیریم.
نخست اینکه بمبگذاری در سینمای «سن میشل» پاریس در اعتراض به نمایش «آخرین وسوسة
مسیح» کار کاتولیکهای افراطی نبوده! دیگر آنکه دولتهای غرب هرگز از تروریسم حمایت
نکرده و نمیکنند! و نهایت امر اقلیم «مسجد ـ روسپیخانه»، یا همان
لجنزار احترام به ادیان تحت نظارت اینان تشکیل نشده! مسلم
است که در اینصورت میباید بپذیریم که آتلانتیسم،
یعنی آخوندپرستی هیچ ارتباطی با
تروریسم ندارد! حال آنکه پایه و اساس تروریسم
معاصر، نفرتفروشی و «برتریطلبی» آتلانتیستهاست که به
دو جنگ جهانی منجر شده، و اینک در قالب مبهم «تروریسم» به سراسر جهان سرایت
کرده. تروریسمی که از طریق تحمیل دوقطبیهای کاذب بر
افکار عمومی جهان، زمینة سرکوب آزادیبیان انسان را فراهم میآورد؛
کارساز پوپولیسم ـ آزادیبیان شارلاتان و
آخوند ـ میشود، تا منافع تفنگفروشها گسترش یابد!
«شارلی» 10 هزار آبونه داشت، و تیراژش از 60 هزار فراتر نمیرفت. ولی نخستین شمارة مجله شارلی، پس از
کشتار ناشر و بنیانگزاراناش در موعد همیشگی ـ روز چهارشنبه 14 ژانویه ـ در 3 میلیون نسخه انتشار یافت، و به دست ما هم نرسید، چرا؟ چون در کشور فرانسه، «مردم»
برای خرید «شارلی» صف کشیده بودند! بله، حتی پس
از مرگ ناشر و بنیانگزاراناش هم «شارلی»،
ابعاد مضحک پدرپرستی ـ تقلید، توبه، تقیه، احترام
به مقدسات و ... و روضه و زوزه ـ را بر ملا
میکند!
هر چند از «شوک» عملیات تروریستی ژانویة 2015 ، و به
ویژه از وقاحت بیحدومرز فعلة آتلانتیسم جهت بهره برداری از این جنایات هنوز خارج
نشدهایم، ولی از آنجا که «شارلی» ارزشهای
جمعی ـ دینی، بومی و قومی ـ و نمادهای «قدرت» را بدون استثناء در قالب «کاریکاتور»
ارائه میداد، ما هم تلاش میکنیم، ابعاد
فکاهی شیون و زاری مزورانة بوقهای چاهک آتلانتیسم را برملا سازیم. همانطور که در وبلاگ «شیخ و شارلی» هم گفتیم در
مورد عملیات بزدلانة تروریستها هیچ منبع موثقی نداریم، در نتیجه ناچاریم به وغوغساهابهای آتلانتیسم
اکتفا کنیم. میگویند تروریستها با فریاد «اللهاکبر» به
دفتر شارلی حمله بردند، و پس از پایان عملیاتشان گفتند، انتقام
محمد ـ پیامبر اسلام ـ را گرفتیم. حال آنکه در میان قربانیان تروریستها، «مسلمان» هم وجود داشته! پس از اینکه خبر کشتار هیئت تحریریه «شارلی»
منتشر شد، در پاریس شاهد تجمع مردم و فراخوان گروههای چپ برای
تظاهرات بودیم. سپس فرانسوا اولاند «عزای عمومی» اعلام کرد و دولت
برای «مبارزه با تروریسم» طرح «ویژی پیرات» را به اجرا گذاشت. یادآور شویم «ویژی پیرات» هرگونه تجمع را ممنوع
میکند.
در این گیرودار بودکه یک مأمور شهرداری قربانی تروریستهای
فراری شد، و رسیدیم به گروگانگیری در یک سوپرمارکت «کاشر»، ویژة یهودیان!
در سوپرمارکت مذکور تروریست یا تروریستها چندین مشتری را به گروگان گرفته بودند و ... و سرانجام همة
تروریستها توسط پلیس کشته شدند و چند گروگان هم در این میانه جان خود را از دست
دادند و ... و علیرغم فعال شدن طرح «ویژی پیرات»، راهپیمائی «اعتراض به تروریسم» نیز در دستور کار
دولت قرار گرفت! در گیرودار این یک بام و
دو هوا بود که «روپرت مردخای» کشف کرد «همة مسلمانان» مسئول عملیات تروریستی پاریس
بودهاند!
جالب اینجاست که در دوران نکبتبار محمد خاتمی، یعنی
در اوج لشکرکشیهای خیابانی بر علیه «کاریکاتور
محمد»، این جانور وحشی ـ مرداک را میگویم ـ برای حمایت از اصلاحطلبان جمکران به تهران رفته
بود! به عبارت دیگر،
محفل مرداک هیچ مشکلی با تروریسم
ندارد، چرا که به گواهی سوابق درخشاناش در بریتانیا ـ شنود مکالمات شهروندان ـ از مشوقان مرزشکنی و تهاجم به حریم خصوصی است! در
نتیجه، وقتی سردمدار چنین محفلی، همصدا با وغوغساهابهای چاهک ناتو، جنایات پاریس را به حساب «مسلمانان» میگذارد، به
صراحت میتوان دریافت که اعضای چاهک «احترام به ادیان» برای بحرانسازی و سرکوب خیز
برداشتهاند. سرکوب در اروپا از طریق ارعاب روزنامه نگاران
«نافرمان» و اقلیتهای مسلمان و یهودی، و
به ویژه سرکوب طرفداران دمکراسی در کشورهای مسلماننشین!
به همین دلیل پس از انتشار خبر ترور «شارلی»، بوقهای سازمان ناتو «مسلمانان افراطی» را مسئول
این جنایات بزدلانه معرفی کردند. همانطور که در وبلاگ «شیخ و شارلی» هم گفتیم، هیچ
منبع موثقی در مورد عاملان و آمران جنایات 7 ژانویه اطلاع رسانی نکرده. هر چند این روزها تصاویری که در ارتباط با کشتار
«شارلی» منتشر شده به زیر سئوال میرود، و
یا تصویر دست دادن نیکولا سرکوزی با «امد کولیبالی»، عامل گروگانگیری در سوپرمارکت «کاشر» روی شبکة
مجازی در دسترس همگان قرار میگیرد! خلاصه، جنایات پاریس روز به روز در ابهام بیشتری فرو میرود، هر چند
پیامدهایاش ـ بهرهبرداریهای سیاسی و محفلی
ـ تا حدودی پردة ابهام را کنار میزند.
به عنوان مثال، روز 8 ژانویه،
«بی. اف. ام.تی. وی» یکی از بوقهای
ناتو به «ژانت بوگراب»، از وزرای سرکوزینژاد تریبون داده بود تا او را به «استفان
شاربونیه» ـ شارب ـ بچسباند. به این ترتیب محفل سرکوزی میتوانست در مراسم
تدفین «شارب» حضور یابد! ولی خانوادة «استفان
شاربونیه» ضمن تکذیب ادعای بوگراب، تأکید
کرد که این فرد حق ندارد در مراسم تدفین حضور یابد. با
توجه به تجمع لاشخورها جهت بهرهبرداری سیاسی از جسد «شارلی»، بعضی از اعضای هیئت
تحریریة این رسانه طی مصاحبه، چند نکتة مهم
را به فرصتطلبان تفهیم کردند. نخست اینکه راه «شارلی» ـ به سخره گرفتن تمام نمادها و بنیادها ـ ادامه خواهد یافت. دیگر
آنکه روزنامه نگاران «شارلی»، علیرغم بیم
و ترس و تهدید و خطر، کارشان را ادامه خواهند داد، و ... و
از همه مهمتر اینکه، مردم فرانسه نه
برای مبارزه با تروریسم که برای دفاع از آزادی بیان به خیابانها آمده بودند:
«[...] ما ترسیدیم، همچنان میترسیم و ترس خواهیم داشت، ولی کارمان را ادامه میدهیم[...] ما به شدت از
واکنش رسانههائی که بجای انتشار کاریکاتورهای محمد و واتیکان و... ، تصاویر
قربانیان را منتشر کردند، خشمگین هستیم [...]
حضور سیاستمداران خارجی در تظاهرات 11 ژانویه را محکوم میکنیم؛ مردم فرانسه برای حمایت از آزادی بیان به خیابانها
آمدند نه برای مبارزه با تروریسم[...]».
منبع: صدای روسیه،
مورخ 14 ژانویه 2014
جالب اینجاست که بوقهای جمکران به طبل زدن در مورد
«ترس» کارکنان شارلی پرداختند. حال آنکه این «ترس»، برخلاف نگرانی و ترس موهوم از آینده، ترسی است منطقی و ریشه در «واقعیت» دارد! تهاجم
به «شارلی» بیش از 40 سال سابقة تاریخی
دارد! نخستین بار «شارلی» به دلیل شوخی با «مرگ ژنرال
دوگل» تعطیل شد! بار دوم، در زمان «سلطنت» فرانسوا میتران، «شارلی» را تعطیل کردند، چرا که از نامزدی «کلوش» برای شرکت در انتخابات
ریاست جمهوری طرفداری کرده بود! در تاریخ 19 ژوئن 1986، «کلوش» ظاهراً در یک تصادف کشته شد! بعد هم
چند طنزپرداز سرشناس نظیر «تییری لو لورون» و «پییر دپروژ» و...، ناگهان
سرطان گرفته و جوانمرگ شدند! خلاصه بگوئیم،
بعضیها در کشور فرانسه خیلی ژست
دمکراتیک میگیرند، ولی مانند واتیکان «طنز» را برنمیتابند!
همین پاپ که در مورد کشیشهای پدوفیل که خود را
همجنسگرا جا زدهاند، خیلی بخشنده و
مهربان شده بود و میگفت: «من که هستم که
به قضاوت بنشینم»، پس از انتشار شارلی
مورخ 14 ژانویه، ژستهای مزورانهاش را
کنار گذاشت و به جایگاه اصلیاش ـ قضاوت
در مورد دیگران ـ بازگشت و فرمود، «نمیتوان به اعتقادات دیگران توهین کرد!» بله، همه وظیفه دارند به توهمات و اعتقادات «بشر
طبیعی» احترام بگذارند. مهمترین ویژگی
بشر طبیعی این است که برای «پدر» و کشتزار پدر ـ مادر ـ و تمام نمادهای پدرسالاری «تقدس» قائل میشود:
«[...]پاپ فرانسیس [...] گفت آزادی بیان نه تنها حق بنیادی
بشر است بلکه انسان وظیفه دارد با بیان افکار خود به خیر جامعه و عموم کمک کند[...]
مثلا اگر دوست خوب من [...] به مادرم دشنام بدهد از من یک مشت خواهد خورد[...] نمیتوان
دیگران را تحریک کرد[...] به اعتقادات دیگران توهین کرد[...] اعتقادات دیگران را
مسخره کرد. [وی] در مورد حمله شارلی ابدو افزود[...] جنایت [...] به نام خدا نمیتواند
قابل توجیه باشد[...] این نوعی واکنش قابل انتظار بود[...]»
منبع: رادیوفردا،
مورخ 16 ژانویه 2015
آنچه در اظهارات گهربار پاپ اهمیت دارد این است که رهبر
واتیکان با توسل به چند ترادف کلی، طنز را از چند جانب مورد تهاجم قرار میدهد. از یکسو،
پاپ آزادی بیان را به بیان «افکار» تقلیل داده و آزادی «تخیل» هنرمند را
نفی میکند. رهبر واتیکان،
از سوی دیگر، کاریکاتور را با دشنام به مادر و مسخره کردن دیگران در ترادف
میگذارد! حال آنکه در چارچوب قوانین
فرانسه، هیچ رسانهای حق ندارد افراد را هدف تهاجم قرار
دهد، این مقامات و بنیادها و قدرتها
هستند که موضوع طنز میشوند! و «شارلی» هم از این چارچوب هرگز خارج نشده؛ شارلی «نمادها» را به سخره میگیرد. منتهی
بعضیها از جمله فاشیستهای جبهةملی و دیگر نمادپرستها با آزادی تخیل هنرمند
«مشکل» دارند؛ مگر رمان سلمان رشدی، یا فیلم «آخرین وسوسة مسیح» کمدی بود که اولی
به صدور فتوی قتل نویسنده توسط روحالله خمینی منجر شد، و دومی
به کشتار تماشاچیان فیلم انجامید؟ این آثار کمدی و طنز نبودند؛ به هیچ عنوان!
ولی واتیکان نمایش این فیلم را در ایتالیا ممنوع کرد و
به دنبال بمبگزاری در سینمای سنمیشل پاریس،
سینماهای فرانسه نتوانستند فیلم
مذکور را به نمایش بگذارند. و دلیل هم
روشن است آخوند کاتولیک همانقدر از آزادی تخیل هنرمند میهراسد، که آخوند یهودی و شیخ
مسلمان. چرا که این آزادی، نمادهای زور و قدرت را به چالش میکشد و دیوار
ترس و ارعاب را ویران میکند و ... و پایه و اساس محفل احترام به ادیان چیزی
نیست جز «ترس و ارعاب.» روشن است که «خنده و شوخی و طنز» در واقع تیر
خلاص خواهد بود بر کلة پوک محفل کذا.
شاهدیم که فاشیستها هیچ مشکلی با «توهین» ندارند، چرا که
اینان از توهین تغذیه میکنند و موجودیتشان فینفسه توهینی است به انسان و انسانیات.
این
جانوران وحشی که در مرداب مطلقگرائی و تکرار دستوپا میزنند، با
«آزادی بیان» مخالفاند، چرا که این
آزادی، به ویژه زمانیکه در قالب طنز ارائه
شود، دیوارههای «تقدس» را به لرزه در میآورد. از
اینرو فعلة فاشیسم «طنز» را که یک شیوة بیان هنری است با «توهین» در ترادف قرار میدهند
تا دامنة «تقدس» را گسترش دهند. خلاصه بگوئیم فاشیسم تلاش دارد پردهای از «معنویت»
بر پدیدههای مادی بیفکند تا از این طریق «آزادی بیان» و به ویژه «طنز» را محدود کند، چرا؟
چون «فردپرستی»، «ذوب شدن در رهبری»، «مدح و ستایش»،
«دستبوسی» و ... و «ابراز بندگی»
همگی از معنویت و تقدس بخشیدن به افراد سرچشمه میگیرد. این روند، افراد، گروهها،
ادیان، حتی حیوانات و اماکن را نیز شامل میشود. خلاصه،
گسترش «تقدس» راه را بر خنده و شادی میبندد، و همین برای تحمیل فاشیسم کفایت خواهد کرد.
پیشتر، با تکیه
بر متفکران مدرنیته و آثار میکائیل باکتین در مورد «تئوری رمان» و طنز «ربله»، به
دلایل هراس سلطهطلبان از «آزادی بیان» انسان به تفصیل توضیح دادهایم. زبان
حاکمیت مقدس، زبان تهدید و ارعاب است، و
بازتاب چنین زبانی در جامعه، گسترش زبان
ترس و اطاعت و ستایش خواهد بود. بدیهی است که در چنین شرایطی زبان طنز امکان
ابراز وجود نخواهد یافت. به طور مثال، در پس
«تبلیغات» فریبکارانة محافل «احترام به ادیان»، به ویژه در مصاحبة اخیر پاپ میتوان گسترش زبان
تهدید را به صراحت باز یافت. این زبانی
است که «تقدس» را به عرصة روابط اجتماعی وارد میکند. و با تکیه بر این فرایند میتوان آزادی بیان را
تحت عنوان «توهین به مقدسات» سرکوب کرد. میبینیم که آزادی بیان انسان از هر نظر با
آزادی بیان آخوند در تضاد قرار میگیرد. چرا که آخوند روی به گذشته دارد و در مسیر
باورها و ارزشهای جمع به سوی ناکجاآباد ارزشی گام برمیدارد، حال
آنکه انسان، در زمان و مکان مشخص به سوی
آینده حرکت میکند. به همین دلیل کاریکاتور محمد که در شمارة 14
ژانویه «شارلی» انتشار یافت، اشک میریزد و از «بخشش» میگوید.
در این کاریکاتور،
«شارلی» به مخاطب نشان میدهد که
پیامبر مسلمانان هیچ ارتباطی با خشونت و اسلامگرائی ندارد، بخشنده است و برای قربانیان اشک میریزد. و همینجاست که حماقت و توحش و «پدرسوختگی» آتلانتیسم
در برابر افکار عمومی جهان خود را به نمایش میگذارد. پدرسوختگی آتلانتیستها تنها یک روز پس از
انتشار شارلی، به صورت مقالة مشترک نخستوزیر
بریتانیا و باراک اوباما ـ تایمز لندن، مورخ 15 ژانویه ـ بروز کرد. در این مقاله، شاهد کوشش جهت رفع و رجوع و ماستمالی کردن
تزلزل کاخ سفید و دستگاه باراک اوباما هستیم. پیشتر
هم بیبیسی تلاش کرده بود غیبت باراک اوباما را به حساب «تکبر» وی بگذارد! حال لندن و واشنگتن را در مرادب «توجیه» و تقیه
رها میکنیم و میرویم به سراغ دوشاخة آتلانتیسم در منطقه، یعنی چین مائوئیست و حکومت زالممد که همصدا با
پاپ، توحش و حماقتشان را به جهانیان ثابت کردند و ما
را سخت به خنده انداختند!
رئیسجمهور چین، بدون اینکه خود یا مشاوراناش نیم نگاهی به
کاریکاتور اخیر شارلی بیاندازند، همین که خبر انتشار کاریکاتور محمد پخش شد، «توهین
به اعتقادات» را محکوم کرد! حکومت زالممد و مخالف نمایاناش هم که جای خود
دارند! اینان همان برخورد جانبدار و غیرمنطقی را که با
«شاپور بختیار» داشتند و دارند، ادامه
دادند و دست به روضه و زوزه و عربدهجوئی زدند.
بدون اینکه بدانند «شارلی» در واقع آرزویشان را بر آورده
کرده، و از پیامبر اسلام، تصویر
پدر مهربان و بخشنده ارائه میکند! روضه و زوزة مخالف نمایان به کنار، اظهارات
محمدعلی موحدی کرمانی در وقوقیه امروز شاهدی است بر این مدعا:
«[...] توهین به پیامبر اسلام بیشرمی جاهلانه و خباثتآلود
است[...]»
منبع: فارسنیوز،
مورخ 16 ژانویه 2015
خریت و بیشعوری حکومت زالممد که با 37 امین سالگرد مسئولیتگریزی
پهلوی دوم ـ خروج از ایران ـ تقارن زمانی یافته، در واقع تداوم مواضع خرکی و «سنتی» پکن در دوران
جنگ سرد است که پس از 37 سال به اوج رسیده.
ولی به استنباط ما علیرغم تلاش
جوزف بایدن که «مادورو» را برای حفظ محور «چین ـ ایران ـ عربستان» به این سه کشور پرتاب کرده بود، «پکن»
دیگر نمیتواند به این مواضع ابلهانه تداوم بخشد! تغییر موضع وزیر امور خارجه یانکیها، به همراه «غلط کردم» آنجلا مرکل ـ تکذیب
تمایل غرب به سرنگونی دولت روسیه ـ و به
ویژه تغییر سنگر چشمگیر دولت فرانسه در مورد «آزادی بیان» شاهدی است بر این
مدعا.
بله دولت فرانسه ناگهان به یاد آورد که پس از انقلاب
کبیر، هیچ فرد و گروهی را نمیتوان به
اتهام «توهین به مقدسات» مورد پیگرد
قانونی قرار داد! از اینرو رئیس
دیوانعالی فرانسه هم از خواب بیدار شد و تأکید کرد که در فرانسه کاریکاتور
«همه» را میتوان کشید!!! به یاد داشته
باشیم که 37 سال پیش در چنین روزهائی روحالله خمینی در «نوفل لوشاتو» لنگر
انداخته بود و نفسکش میطلبید و ... و همة بوقهای چاهک ناتو و در رأسشان بیبیسی
و شرکاء در اختیار این جانور وحشی قرار گرفته بودند، و
سایروس ونس، وزیرامور خارجة جیمی کارتر، مژدة
«مرخصی رفتن شاه» را به لشولوشهای «مردمی» میداد و ... و رادیو مسکو هم به
مصداق «سکوت علامت رضاست»، عمل میکرد.
اما پس از 37 سال، وزیرامور خارجه
آمریکا به فرانسه آمده و از اینکه در تظاهرات 11 ژانویه شرکت نکرده پوزش میطلبد! امروز گذشته از کشورهای عرب و یوتوپیای «پاکستان»،
محفل «شیخ و شاه» نیز هنوز در همان
فاضلاب جنگ سرد شناور مانده و «متفکران مدرنیته» و روشنفکر و لائیسیته را مورد
تهاجم قرار میدهد، ولی شاهد جدا شدن
ترکیه از این مجموعة روانپریش هستیم. روزنامة «جمهوریت» کاریکاتورهای شارلی را منتشر
کرد، و علیرغم مزاحمت پلیس، دستگاه
قضائی به نفع روزنامة «جمهوریت» رأی داد:
«پلیس ترکیه به دنبال اطلاع از نشر کاریکاتورهای مجله
فرانسوی "شارلی ابدو" در روزنامه "جمهوریت"، امروز برای 40 دقیقه
مانع از پخش این روزنامه شد اما سپس با دستور دادستانی به پخش روزنامه اجازه داد. این
مطلب را روزنامه "حریت دیلی نیوز" گزارش داده[...]»
منبع: صدای روسیه،
مورخ 14 ژانویه سالجاری
و اسلامگرایان برای جبران این شکست سهمگین ملکه زیبائی
اسبق ترکیه را به جرم توهین به رجب
اردوغان به دادگاه احضار کردند:
«[...] مروه بویوکساراچ [...] که برای ادای توضیحات [...]
درباره "منظومه پیشوا" که [...] تقلید سرودملی ترکیه [به دادستانی
فراخوانده شد] تأکید کرد سراینده این منظومه نیست و فقط به خاطر خنده داربودن آن را
منتشر کرده[...]»
منبع: صدای روسیه،
مورخ 16 ژانویه 2015
بله محفل احترام به ادیان برای تعلقات و تعصبات دینی و
بومی و قومی «تقدس» قائل است، در نتیجه هیچکس حق ندارد این بساط را «خندهدار»
ارزیابی کند! همانطور که در وبلاگهای پیشین
هم به کرات گفتهایم، محفل شیخوشاه با طنز سر ستیز دارد. پس جای
تعجب نیست که امروز نیز پادوهای استعمار تلاش خود را بر ممنوعیت همین «طنز» متمرکز
کرده باشند، چرا که «طنز»، بنابرتعریف میکائیل باکتین، دیوارههای
ترس و وحشت را فرو میریزد و «فاصلهها» را از میان بر میدارد. به همین
دلیل است که تشکل منفور نهضت «عاظادی» هر از گاه با صدور «بیانیه» خواهان آزادی
برپائی مراسم زوزه و ضجه و مردهشوئی و رفتن به گورستان میشود، چرا که
هیچیک از این مراسم با خنده و شادی ارتباطی نداشته و ندارد و دوای «اسلام درد»
اینان است. و البته به یاد داشته باشیم که «کانون نویسندگان»
نیز برای ورد خواندن بر سر مزار شاملو بیانیه صادر میکند. اتفاقاً برای صدور همین قماش بیانیههاست که
عملة ساواک از اجرای مراسم گورکنی و زوزه و روضة اینان ممانعت به عمل میآورند! تشکلهای «سیاسی» و کانون به اصطلاح «لائیک» نویسندگان
چاه جمکران، با صدور بیانیههای کذا تلویحاً به ما میگویند
که «آزادی» را در ارتباط با مرگ و برپائی مراسم پس از مرگ شخصیتها بجوئیم، نه در
ارتباط با «زندگی» و «انسان»، چرا؟ چون
مرگ و سوگواری و مردهپرستی و شیون و زاری فواید بسیار دارد.
مرگ هرگز کسی را به «خنده» نمیاندازد. مرگ
ناشناختهای است که هیچکس را از آن گریزی نیست،
در نتیجه کاملاً منطقی است که
«تمرکز بر مرگ» هراس و نگرانی بیافریند، و
اندک شمردن دقایق و اهداف زندگانی را در افراد تقویت کند. کسی که به گورستان میرود در هر سنگ مزار آیندة
مسلم خود و دیگران را خواهد دید! اگر در
حالت عادی به مرگ کسی نمیخندند، زندگی انسان، یا آنچه زندگی انسانی مینامیم، با خنده ارتباطی غیرقابل انکار دارد. و در
تظاهرات 11 ژانویه نیز همین خنده را شاهد بودیم. زمانیکه فرانسوا اولاند به گفتگو با بازماندگان «شارلی»
مشغول بود، کبوتری بر شانة راست رئیس
جمهور فرانسه چلغوزی انداخت که باعث خندة
بازماندگان شارلی شد. «لوز»، همان کسی که کاریکاتور محمد را کشیده در توئیترش
نوشت: «به احتمال زیاد این کبوتر یکی از
خوانندگان وفادار شارلی بوده!»