شنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۴


میرنوروزی پسامدرن!
...
سایت بی‌«طرف»، بی«نظر» و سی«طرف»، یعنی همان بی‌بی‌سی، می‌نویسد: به راه انداختن «مير نوروزی» يکی از آئين‌های رايج بوده. حکایت مير نوروزی اين است که در پنج روز آخر سال اداره و فرمانروائی شهر را که به طور معمول در دست حکام است، خلاف آمد عادت به فردی از پائين‌ترين قشرهای اجتماعی می‌سپردند و او نيز چند تن از مردم عوام را به عنوان خدم و حشم و عامل خود انتخاب می‌کرد و فرمان‌های شداد و غلاظ عليه ثروتمندان و قدرتمندان می‌داد.

آنها نيز در اين پنج روز حکم او را کم و بيش مطاع می‌دانستند و تنها در موارد پولی به چانه زدن می‌پرداختند. پس از آن پنج روز نيز مير نوروزی مطابق سنت از مجازات معاف بود و هيچ کس از او بازخواست نمی‌کرد که چرا در آن مدت پنج روز چنين و چنان کرده است. حافظ در اين بيت به عمر کوتاه آدمی، عمر کوتاه گل و عمر کوتاه سلطنت مير نوروزی اشاره دارد:
سخن در پرده می‌گويم چو گل از غنچه بيرون آی
که بيش از پنج روزی نيست حکم مير نوروزی

طبق معمول سایت «بی‌طرف»، قسمتی از واقعیت را بیان کرده. واقعیت این است که حدود هشتاد سالی است که آئین «میر نوروزی» گریبانگیر ملت ایران شده و ملت از چالة «این میر» به چاه «آن میر» فرو‌می‌افتد. و هربار میر سفاک‌تری نصیبش می‌شود. از سردسته فوج قزاق تا احمدی نژاد، ملت ایران فقط «میر» داشته، میر نوروزی، با حکم استعمار.

البته بعضی از این میرها را «فرهیخته» می‌خواندند، چون کوره سوادی هم داشتند و به قول دکتر «تساهل» حرمسرادار ساکن لندن، از نخبگان سرباز گیری می‌کرده‌اند! دقیقاً مثل همین خاتمی خودمان.
خاتمی، «میر» فرهیخته‌ای است که اصلاً نمی‌فهمد چه می‌گوید. خاتمی در سخنرانی‌تاریخی‌اش در نشست شورای منطقه‌ای ادیان، با استفاده از شیوه وارونه جلوه دادن واقعیت‌ها، ناهنجاری‌های موجود در جهان را که بر اساس جنگ مذاهب به راه افتاده، به تقدس زدائی نسبت می‌دهد. به گفته خاتمی، «ریشه جنگ‌ها، درگيري‌ها و خشونت‌ها در طول تاريخ ناشي از انكار و يا غفلت از امر قدسي است.» اگر مهملات «میر نوروزی سابق» را بپذیریم، باید قبول کنیم که جنگ‌های صلیبی، که نام منفور خود را از سمبل مقدس مسیحیت گرفته‌اند، به دلیل، «غفلت کلیسا از امر قدسی» صورت پذیرفته! یا فاشیست‌ها،‌ به دلیل «غفلت از امر قدسی»، اردوگاه‌های مرگ بر پا کرده بودند. و کلیسا، بخصوص کلیسای کاتولیک، به دلیل «غفلت از امر قدسی» صمیمانه با فاشیست‌ها همکاری کرده! از اینجا نتیجه می‌گیریم که صلیبیون، فاشیست‌ها و کلیسا، سکولار بوده‌اند! مگر جدیداً دکتر سرکوب نفرمود، دین سکولار هم داریم؟ پس کلیسای سکولار هم داریم و مذهب غیر مذهبی هم داریم! ولی گرفتاری خاتمی، این است که جهان سکولار «روحش قدسی زدا است»، باعث ناراحتی انسان می‌شود! «روح جهان سکولار» را البته فقط خود خاتمی می‌شناسد! خاتمی می‌گوید: «و در جهان سکولار، انساني كه فطرتاً برخوردار از امر قدسي است، دچار تضاد مي‌شود و اين تضاد تمام شخصيت او را به نابودي مي‌كشاند.»

همین خاتمی، در شروع سخنانش تاکید داشت که اعتقاد به «مبداء قدسی برای آرامش، آسایش و ...کافی است» ، ولی در این مرحله، از بس پرت و پلا گفت، هم خود ایشان، و هم حاضران، فراموش کرده‌اند چه‌ها گفته شده، در نتیجه، «انسان معتقد به امر قدسی»، که قبلاً حالش خیلی هم خوب بوده ناگهان، دچار تضاد شده تمام شخصیتش نابود می‌شود! از این مطلب باید نتیجه گرفت که خاتمی هم که دچار تضاد شده، تمام شخصیت نداشته‌اش نابود شده، ولی، نه چنین نیست، اشتباه می‌کنید! رسانه‌های استعمار، برای خاتمی چنان در شیپور می‌دمند، که اگر انسانی باقی مانده باشد، نابود می‌شود! و خاتمی به عنوان «میر نوروزی سابق» به انجام وظایف مقدسش ادامه می‌دهد. و زمینه را برای پرت و پلاگوئی فعله استعمار در ایران آماده نگاه ‌می‌دارد.

نظریه پردازان استعمار جدیداً کشف کرده‌اند که نیچه هم پسامدرن بوده! یعنی فیلسوف مدرنیته، پسا‌مدرن بوده. تعجب نکنید، وقتی یکی از متفکرین ساواک کشف می‌کند که هایدگر نازی بوده و در نتیجه فلسفة هایدگر فاشیستی است، سارتر هم چون صهیونیست بوده، فلسفة سارتر هم صهیونیست بوده، می‌توان تاکید کرد که نیچه هم پست مدرن است! و می‌توان گفت که افلاطون هم ارسطو بوده! کانت هم دکارت بوده! چه اشکالی دارد؟

در راستای همین پرت و پلاگوئی است که بعضی از «فلاسفه و بزرگان» ایران اسلام زده، کشف کرده‌اند که« نوروز جشن طبیعت است!» یعنی جمشیدی نیست و به جمشید، بنیانگزار اسطوره‌ای نوروز هیچ ارتباطی ندارد! و ائمه اطهار هم نوروز را جشن می‌گرفته‌اند!! ‌چون نوروز جشن طبیعت است. و در این روز خداوند تبارک و تعالی، برای طبیعت لباس و کفش و جوراب نو می‌فرستد! و در مناطق سردسیر هم، که هنگام تحویل سال یک متر برف به زمین نشسته و همه جا یخ زده، نوروز، جشن طبیعت است،‌ منتها با یخ! یعنی خداوند تبارک و تعالی، پولش نرسیده برای طبیعت، در این مناطق، کفش و لباس نو تهیه کند! در نتیجه، بعضی مناطق طبیعت، نوروزشان را در برهنگی و سرما جشن می‌گیرند. با تساهل و تسامح! تساهل و تسامح در همه مسائل «جایز است». باور نمی‌کنید؟ از صافی گلپایگانی بپرسید، خواهد گفت که پرت و پلاگوئی، بر خلاف استفاده از مواد محترقه در چهارشنبه سوری، از مصادیق لهو و اسراف نیست! یعنی «جایز» است.

جمعه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۴


دیالوگ تقدس‌ها
...
از پردة آهنین تا دیالوگ "تقدس‌ها"
روژه گارودی، سال‌ها پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، "دیالوگ تمدن‌ها" را نگاشته بود. بوریس یلتسین، پس از آنکه حاکمیت فدراسیون روسیه را به ‌دست گرفت، اظهار داشت: «اگر تقسیم سرمایه انجام نشود، جنگ سرد به جنگ گرم تبدیل خواهد شد.» از آن هنگام تا به امروز، سنگینی فضای مسموم تبلیغات جنگ سرد بر رسانه‌ها همچنان محسوس است. ولی جنگ سرد جایش را به جنگ‌های پراکندة گرم در سراسر جهان داده.

خروج ارتش سرخ از افغانستان، به فاجعه‌ای عظیم‌تر انجامید. پس از سال‌ها جنگ داخلی، آمریکا و هم‌پیمانانش در غرب، آمادة به رسمیت شناختن حاکمیت طالبان بودند، حاکمیتی که غرب با همکاری صمیمانه چین و دستیاری اعراب، ایران و پاکستان به قدرت رسانده بود. از اواخر دهة نود، هیاهوی رسانه‌ها در مورد "امنیتی" که طالبان به سوغات آورده بودند، شروع شد. و فدراسیون روسیه نیز در تقابل با طالبان از دشمن دیروز، احمد شاه مسعود، حمایت می‌کرد. جنگ داخلی افغانستان هنگامی پایان گرفت که بین‌الملل «امنیتی ـ نظامی» مصلحت خویش در آن دید که تهدید همه جانبه و پیوسته را در سراسر جهان حاکم کند. از این پس، امنیت هیچ ملتی نمی‌توانست تأمین شده باقی بماند. بمب‌ها در آمریکا همانگونه می‌توانستند کشتار کنند که در اندونزی و مسکو.

تنها قربانیان این نظم نوین جهانی، ملت‌ها بودند. از عراق تا واشنگتن، کشتار و ارعاب در دستور کار حاکمیت‌های جنایتکاری قرار گرفت که حدود نیم قرن، با توسل به حربه کمونیسم و مبارزه با کمونیسم به ارعاب و سرکوب ملت‌ها پرداخته بودند و اکنون که سلاح فرسوده را از دست داده بودند، می‌بایست حربه جدیدی بیابند.

امروز مطالبات ملت‌ها همانگونه در دموکراسی‌ها سرکوب می‌شود که دیروز مطالبات مردم در کشور‌های جهان سوم سرکوب می‌شد. حربة جدید سرکوب، «مبارزه با تروریسم» نام دارد. در این راستا، هر حاکمیتی می‌تواند دشمنان خود را تروریست خوانده و حق دخالت در کشور مقر تروریست‌ها را نیز برای خود محفوظ دارد. تهاجم نظامی آمریکا به افغانستان در همین چارچوب انجام شد. رئیس جمهور روسیه نیز، در همین هفته، قانونی را «توشیح» فرمودند، که مجوز رسمی دخالت نظامی روسیه در آنسوی مرز‌ها، برای مبارزه با تروریسم در آن گنجانده شده بود.

امروز دیگر نمی‌توان با تکیه بر شیوه‌های گذشته از حق ملت‌ها دفاع کرد. امروز دیگر حاکمیت‌های ملی وجود ندارند. امروز شبکه بین‌المللی «امنیتی ـ نظامی» بر جهان حاکم شده، شبکه‌ای که منافعش در جنگ، سرکوب سراسری و ایجاد ناامنی خلاصه می‌شود. این شبکه، همزمان بازار کار، تجارت انسان و مواد مخدر را نیز تحت کنترل دارد. به عنوان مثال در آمریکا، ارتش بزرگترین «کارفرما!» به شمار می‌رود. کارمندان صنایع شیمیائی، الکترونیک، هواپیمائی و ... نیز مستقیما یا به صورت غیرمستقیم مزدبگیران پنتاگون‌اند. به همین دلیل نمی‌توان برای مبارزه با این شبکه بر ساختاری تکیه کرد که در برگیرندة کارکنان صنایع نظامی، شیمیائی یا عواملی باشد که موجودیتشان عملاً در گرو جنگ و نا امنی است. تکیه بر جنبش‌های کارگری نیز، با در نظر گرفتن انتقال صنایع از اروپای غربی به کشورهای غیردموکراتیک، ممکن نیست. تنها راه مبارزه ایجاد ساختاری است که بر پایه «جهان بدون مرز» استوار باشد. جهانی بدون مرز مذهب، نژاد و تقدس‌های گوناگون. مرزها و دفاع از مرزها، امروز دستاویزجنگ پرستانی شده که دهه‌هاست به بهانة دفاع از مرزهای دموکراسی، مذهبی، قومی و قبیله‌ای و ... عملاً مرز‌های متعدد و نا امن را ترجیح می‌دهند.

بهترین نمونه این مرزهای جنگ‌آفرین را با مذهب می‌توان ایجاد کرد. بی‌جهت نیست که در چارچوب "دیالوگ تملق‌ها"، همان که خاتمی "فرهیخته با الهام از روژه گارودی" به جهانیان عرضه کرد، هیاهوی کاریکاتور پیامبر به راه افتاد و همه، حتی حزب کمونیست روسیه، خواستار احترام به "مقدسات" شدند! بی‌جهت نیست که رسانه‌های غرب و شرق بر طبل مقدسات و معجزات می‌‌کوبند. دیروز در شهر لورد فرانسه "معجزه" شد، و یک بیمار لاعلاج «شفا!» یافت، همزمان یک بودا در نپال "غیب" شد! بودائی که دو ماه بود، بدون خوردن و آشامیدن در تنه درختی نشسته بود! پلیس هم برای یافتن بودای "غایب" بسیج شده! (گویا نظم نوین، با اسلام کارش پیش نمی‌رود و به بودائیان هم احتیاج است!) هفته گذشته نیز در دهکده‌ای از توابع شاهرود زنی خواب نما شد که مریم "مقدس" بر روی تپه‌ای آماده است بیماری‌اش را شفا دهد! این حکایات همزمان از تلویزیون فرانسه و سایت سردار سازندگی نقل می‌شوند!

امروز برای سرکوب و چپاول، بین‌الملل "تقدس" کارآئی پیدا کرده است و بس. فاشیسم امروز، فاشیسم هیتلری نیست. فاشیسمی است که دیگر نمی‌تواند با تکیه بر صلیب به سرکوب بپردازد و جنگ افروزی کند. امروز، نظم نوین محتاج ستاره داوود، و شمشیر اسلام نیز شده. و اگر بتواند بودائیان را نیز در این راه به کمک می‌طلبد. به همین دلیل است که واتیکان، مرکز مافیا، «کودک‌باره‌گان» و تجار اسلحه و انسان، مسیحیان و یهودیان را به حمایت از اسلام فرا خوانده. فراخوان بعدی واتیکان، به احتمال زیاد شامل ادیان غیرابراهیمی نیز خواهد شد. تا دیروز فقط با مسیح "پسر خدا" آتش جنگ برافروخته می‌شد، امروز صلیبیون درمانده و بیچاره، دست به دامن دشمنان دیروز شده‌اند. پدر احتیاج بسوزد. که گفته‌اند:

آنچه شیران را کند روبه مزاج، احتیاج است، احتیاج است، احتیاج ...

پنجشنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۴


First Cut Is The Deepest
...
همیشه وقتی به اخبار گوش می‌دهم، به یاد آهنگ «راد ستیوارت» می‌افتم. تکنیک پخش اطلاعات دقیقاً همین ویژگی را دنبال می‌کند. ضربه نخستین، «قاطع‌ترین ضربه» است. به عنوان مثال، برای لوث یک مطلب مهم، نخست، هیاهوئی رسانه‌ای در ارتباط با آن صورت می‌گیرد و شبکه‌های مختلف چندین بار، با طبل و دهل، خبری را در ارتباط با آن پخش می‌کنند. بعد، مرحلة تکذیب همان خبر فرا می‌رسد؛ بطور مختصر و مفید، همراه با یادآوری خبر پخش شده، با آب و تاب کم‌تر، در مرحلة، که مرحله ابهام است، رسانه‌ها خبر را نه تکذیب می‌کنند، نه تائید، بلکه آنرا به صورت شرطی پخش می‌کنند. به این ترتیب: گفته می‌شود، در حمله به سفارت آمریکا، یعنی سفارت دموکراسی بمب‌ها، همة مهاجمین مسلح به قتل رسیدند ... مرحله نهائی مرحله سرگردانی است. در این مرحله، شبکه‌هائی خبر را تائید می‌کنند ولی همزمان یادآور می‌شوند که شبکه های دیگری، این خبر را تکذیب کرده‌اند!

این «فناوری» دو فایده دارد، از یک سو خبری که نخستین بار پخش شده در ذهن شنونده تاثیری ماندگار می‌گذارد. و با هر تکذیب، صرفاً تاثیر خبر در ذهن او تشدید می‌شود. به عبارت ساده‌تر، اگر ده بار تکذیب خبر را بشنوید، امکان ندارد بتوانید خود خبر را فراموش کنید. چون تکذیب‌ها خبر را از ذهن پاک نمی‌کنند.

از سوی دیگر، اصل مطلب به طور کلی لوث می‌شود. یعنی هیچکس نمی‌تواند بفهمد، اگر تهاجمی به سفارت آمریکا صورت گرفته، چند آمریکائی کشته یا مجروح شده‌اند، چه خسارتی به سفارت وارد آمده و جزئیات این تهاجم چه بوده. و اگر تهاجمی در کار نبوده، چه پیش آمده که تعبیرش تهاجم بوده؟ این مسائل هرگز روشن نخواهند شد. یعنی در سایه پخش خبر نخست، خبرهائی وجود دارند، که هرگز پخش نمی‌شوند.

این فناوری «اطلاع رسانی» بر پایه شیوه‌های ابهام تکیه دارد. با استفاده از واژگان پوشالی، با ترادف مفاهیم متخالف و متضاد، رسانه‌ها به مخدوش کردن مرز‌ها می‌پردازند. برای مثال به عنوان خبری از بی‌بی‌سی بنگریم: تونی بلر اظهار داشت که در شورای امنیت، بر سر مسئله ایران توافق حاصل خواهد شد.

در این عنوان هیچ اشاره‌ای به جزئیات توافق مورد نظر تونی بلر نشده. ولی خواننده ـ با شناخت مواضع دولت انگلیس، یا مواضعی که بی‌بی‌سی آن‌ها را به عنوان مواضع انگلیس به او فهمانده، چنین نتیجه می‌گیرد که در شورای امنیت توافقی حاصل خواهد شد که مورد نظر دولت انگلیس است. در صورتی‌که توافق مذکور اگر هم حاصل شود، می‌تواند با انتظارات دولت انگلیس فاصله بسیار داشته باشد. این امری است که بنگاه معتبر سخن‌پراکنی به‌آن نمی‌پردازد. چون هدفش اطلاع رسانی نیست، هدفش ایجاد شبهه است.

واژه پوشالی در این جا واژه «توافق» است که هیچ چارچوبی ندارد. فقط توافق است و بس. در این قالب پوچ همه چیز می‌توان گنجاند: حمله به ایران، تحریم ایران، تشویق ایران و ...

گذشته از شیوه لوث خبر، شیوه «کشتن خبر» نیز استفاده فراوان دارد. این هنگامی است که خبر اهمیت بیش از اندازه داشته باشد. برای مثال، ربودن پنجاه کارمند یک شرکت امنیتی در عراق، هرگز دنبال نشد. چه کسانی ربوده شدند؟ هیچکس نمی‌گوید. آنچه مسلم است، این است که «اموال مسروقه» از اوباش ارتش آمریکا بوده‌اند که به عنوان ماموران امنیتی در عراق، در شرکت خصوصی، کار خصوصی می‌کرده‌اند! یعنی حفظ «امنیت»، که طبق قوانین بین‌الملل به عهدة ارتش اشغالگر است. ولی از هنگام اشغال عراق، و در سایه رهنمودهای سیا و بخصوص آقای نگروپونته، ایجاد ناامنی و تامین امنیت، هر دو به عهدة همین شرکت‌های خصوصی گذارده شده. هر جا لازم باشد بمب می‌گذارند و نا امنی ایجاد می‌کنند، هر جا لازم باشد، ناراضیان را سرکوب کرده امنیت را برقرار می‌کنند. می‌بینید که این اراذل و اوباش پس از اشغال عراق، در حقیقت نقش اصلی را به عهده دارند و ناپدید شدن پنجاه راس از آنان اهمیتش بیش از آن است که برای «شهروندان» توضیح داده شود.

ولی مهمترین اخبار آن‌هائی است که هرگز پخش نمی‌شوند، یعنی هرگز نخواهیم دانست کدام دولت، برای حفظ امنیت، دو شاهکار معماری با قدمت هزار و دویست سال را در سامرای عراق منفجر کرد؟ ولی با هیاهوئی که برای نسبت دادن این انفجار به سنی‌ها و بعثی‌ها به راه افتاد، می‌توان اطمینان حاصل کرد که نه سنی‌ها و نه بعثی‌ها در این انفجارها نقشی نداشته‌اند.

چهارشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۴


سه نخاله و فلسفه!
...
خاتمی، دکتر سرکوب و جک استرا، گروه همسرایان!
سه شخصیت محبوب و فرهیخته به فاصله چند روز، به شیوه همسرایان، بیانات گهرباری ایراد کرده‌اند، که نشانگر «تشکلات همسو» در داخل و خارج از کشور است. تشکلاتی که در پی تحکیم پایه‌های سلطه از همة امکانات بهره‌ می‌گیرند.

در این راستا، در سخنرانی همایش ادیان، خاتمی، سرپرست فرهیختة سابق کیهان، سخن از جهانی به میان می‌آورد که فاقد مبداء مقدس است و «از امر قدسي» در آن خبري نيست. طبق فرمایشات آقای خاتمی، که اینبار در نقش زیگموند فروید ظاهر شده‌اند، در چنین جهانی، انسان آزاد است، ولی چون به «امر قدسی» اعتقادی ندارد، در هنگام انتخاب «دچار دلهره مي‌شود»!

سپس، فیلسوف اردکان به این نتیجه می‌رسد که اگر جهان از «امر قدسي» مورد نظر ایشان خالی باشد، اضطراب طبيعت آدمي را فرا خواهد گرفت! و می‌افزاید که، فيلسوفان غيرمعتقد به این امر نیز به همین «جمع‌بندي منطقي رسيده‌اند.» بنا بر استدلال آقای خاتمی، اگر انسان به مبداء مقدس جهان اعتقاد نداشته باشد،‌ مضطرب می‌شود! و باز هم به گفتة ایشان، این یک جمع بندی منطقی است! یعنی همة افراد مضطرب کره زمین به دلیل بی‌اعتقادی به «امر قدسی» دچار اضطراب شده‌اند! اینکه از چه طریقی، خاتمی و فیلسوفان «غیر معتقد» به این جمع بندی منطق رسیده‌اند، معلوم نشده، و برای این پرسش‌ در سخنان گهربار ایشان نباید به دنبال پاسخ بود.

در واقع، فیلسوف اردکان نمی‌فرمایند که اعتقاد،‌ ساخته و پرداخته ذهن انسان است. و اینکه موجودیت اعتقاد در گرو ذهن انسان‌هاست. اگر انسان به امری «اعتقاد» نداشته باشد، این امر خود بخود در جهان انسان «موجودیت» خود را از دست می‌دهد. اعتقاد به «مبداء قدسی جهان» نیز برخاسته از همین ذهنیت بشری است، و نمی‌تواند بر پایة برخوردی «منطقی» استوار باشد، چرا که، در هر حال، «ذهنیت» در تخالف کامل با «منطق» است.

آقای خاتمی پس از تشریح ریشة اضطراب، انسان را نیز به نوبة خود «تعریف» می‌کنند: «براي انسان تعريف‌هاي زيادي كرده‌اند اما شايد بهترين تعريف اين است كه انسان مخاطب كلام خداست». ایشان پس از تعریف انسان به عنوان «مخاطب خدا»، به «مقدس‌ترین انسان‌‌ها، یعنی پیامبران به عنوان واسطه خدا با انسان» ‌می‌رسند. در این مرحله، در سخنان آقای خاتمی، جهان، خدا، انسان و پیامبران از تقدس برخوردار می‌شوند.

تنها مشکلی که وجود دارد، «واقعیت» این تقدس‌ها‌ست. واقعیت در مفهوم عینیت آنان. به یمن سفسطه و پرش در عرصة مفاهیم متخالف، آقای خاتمی، تقدس‌های موهوم را «عینیت تاریخی» نیز می‌بخشند! و می‌گویند: «مقدس‌ترين موجودات تاريخ، پيامبران خدايند.» به زبان ساده‌تر، اکنون باید «تقدس» پیامبران را به عنوان «پدیدة تاریخی» ـ تاریخ در معنای پدیده‌ای علمی ـ که ذاتاً نافی تقدس نیز هست، بپذیریم!

به دنبال بیانات رئیس جمهور فرهیختة سابق، دکتر «سرکوب»، نظریه‌پرداز کبیر و معمار رنسانس کیهان لندن، در نامه‌ای که توسط فرزند برومندشان برای دانشجویان بینوای ایران قرائت شد، از دانشجویان خواسته‌اند با «تحریف حقیقت» مبارزه کنند! جناب معمارباشی که طبق معمول، در استخر فاشیسم غوطه ورند، هراز گاه، سری از آب بیرون آورده، در راستای «وحدت»، بیانات گهربار شرکای داخلی را «تحکیم» می‌فرمایند. دانشجویان عزیز، به دلخواه باید، «حقیقت» را شناخته، و هرچه را که «تحریف حقیقت» برآورد می‌کنند، به قول معمارباشی «با چماق اندیشه فرو کوبند.» نه تعجب نکنید! برداشت نظریه‌پرداز استعمار از اندیشه، برداشت الله‌کرم‌ها از آزادی است. یعنی چماق! در نتیجه اندیشه را باید با چماق اندیشه فروکوفت! این سخنان گهربار را دکتر «سرکوب» همان جائی بیان کرده که سه شاخص مدرنیته را هم تبیین نموده‌اند یعنی در لندن! محل زندگی دکتر «تساهل»، که یکی دیگر از «نخبگان منتخب» است!

سروش، مدرنیته را با برق، اخلاق در عرصه سیاست و ... تعریف کرده، البته بدون کوچکترین اشاره به فلسفه مدرن. به عبارت دیگر معمارباشی، نیچه را به رسمیت نمی‌شناسد! چون اگر نام نیچه را به زبان آورد، ناچار است چماق «حقیقت» را کنار بگذارد و از نان خوردن بیفتد! امروز هم دوباره جناب سروش پیراهن ملکوتی «حقیقت» را به چماق استعمار پوشانده، و از دانشجویان هم تقاضا کرده با تحریف چماق مبارزه کنند!

همزمان با این تقاضای کمک، جک استرا هم در مصاحبه‌ای با بنگاه سخن پراکنی بی‌بی‌سی، اعلام کرده «در زمان خاتمی وضع بهتر بود!» البته معلوم نیست وضع چه کسی بهتر بود! و مهم هم نیست مشخص شود، چون این «وضع بهتر» همانند «حقیقت» نظریه‌پرداز سرکوب، گنگ و نامشخص است. حسن واژه‌های پوشالی و شعارهای عوامفریب در همین ابهام است. اگر ابهام برطرف شود، دیگر سخنان شارلاتان‌ها کاربردی نخواهد داشت. نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده، که جک استرا هم مثل دکتر تساهل و معمار باشی حرف می‌زند. فکر می‌کنم، فاشیسم، حماقت و بلاهت، مانند آنفلوانزای مرغی واگیر داشته باشد. در اینصورت امیدوارم «نخبگان» حکومتی ایران همه مقیم انگلستان شوند، شاید از اینطریق، انتقام هشتاد سال استعمار را از این انگلیسی‌های چش چپ بگیریم. و همه با قهقهه بخوانیم: بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر، دیدی که چگونه گور بهرام گرفت!

سه‌شنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۴


Posted by Picasa آتش این بی‌نشان افسانة آغازها

...

می‌گویند، ‌چهارشنبه سوری آئین زرتشتی نیست، زرتشتیان از روی آتش نمی‌پرند. ولی من ایرانی و زرتشتی تبارم. و سال‌هاست که آخرین سه شنبه اسفندماه، آتش افروخته‌ام، بارها و بارها از روی آتش پریده‌ام، هر بار شعله‌های رقصانش پیکرم را نوازش کرده، هربار پولک شراره‌هایش بر لبانم نشسته، هر بار نسیم شعله‌هایش بر چهره‌ام وزیده، هر بار نفس سرخ آتش، همنوا با «سرخی تو از من، زردی من از تو»، برگونه‌هایم نشسته: سرخی تو از من ...


چهارشنبه سوری، آئین مذهبی نیست، چهارشنبه سوری، آئین ایرانیان است، آئین ملتی که گذار از آتش را، از طلوع آتش هستی آزموده. از فرود کیومرث بر زمین، تا بازگشت کیخسرو به آسمان‌ها، ایرانی از آتش‌ها گذشته. سیاوش‌وار، بسان شهریاران، ایرانی از آتش گذشته.

چهارشنبه سوری آئین مذهبی نیست. گذار از آتش آغازهاست. بِسان میترا بر ارابه خورشید، یا همچو کاوه در آتش خشم، ایرانی از آتش گذشته.


چهارشنبه سوری، گذار از آتش زندگی است، دیدار یک دم جام جادوی جم، در فلات جاودان نوروزها‌ست.چهارشنبه سوری، شرارة آتش هزاره‌های تاریخ‌گریز، بی‌نشان افسانه آغاز هاست.

یکشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۴


برای نبرد با آمریکا ایستاده‌ایم!
...
نفت مجانی در ازاء جنگ
...
ملت ایران! امشب آسوده بخوابید. ژان‌ماری لوپن، رئیس دستة فاشیست‌های فرانسه، که هم نوکر آمریکاست، و هم مخارجش را سفارت حاکمیت «تحجر توحش» در پاریس تأمین می‌کند، بر حق شما از بهره‌مندی از انرژی هسته‌ای تأکید کرده. نمایندگان حاکمیت سر سپرده ایران با کوشش فراوان پروندة بحران خودساختة هسته‌ای را به شورای امنیت فرستادند و خیال سردار سازندگی راحت شد. سردار اکبر بلافاصله گفت، باید برای وحدت تلاش کنیم، در آنجا تصمیم گیرنده آمریکاست: ارباب خودمان. حسن روحانی، عضو عالی‌رتبة ساواک هم فرموده، باید استراتژی امام را در پیش گرفت. به عبارت ساده‌تر، حماقت و جنگ افروزی. خامنه‌ای هم که بوی جنگ به دماغش خورده، ‌عصایش را هوا کرده و گفته ما ایستاده‌ایم! و کیهان، روزی‌نامة کوکلوکس‌کلان‌ها در ایران نوشته، آمریکا از ایران در هراس است! چون ممکن است ایران از سلاح نفت بر علیة غرب استفاده کند. ولی متکی، وزیر امور خارجه، بلافاصله خیال ارباب را راحت کرد و اظهار داشته، خیر! از سلاح نفت استفاده نمی‌کنیم. به زبان بی‌زبانی یعنی، مثل همان دفعة قبل چند سال جنگ برای ملت ایران و چند سال چپاول برای غرب و حاکمیت اسلام فراهم می‌کنیم. بفرمایید! خانة خودتان است. شاید با این همه خوش خدمتی بالاخره پرزیدنت احمدی نژاد بتواند، ‌هنگام بازدید از مناطق جنگ زدة آینده، به خوزستان هم ‌مشرف شود.