شنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۹۵

طنز کودتائی!




میکائیل باکتین می‌گوید،  «طنز ابزاری است که از آن جهت تخریب تقدس‌ها استفاده می‌شود.  از اوائل دورة رنسانس،   طنز به عنوان ابزار رسمی ادبیات،  به همراه ایدئولوژی حاکم،   بخشی از مجموعه ابزار‌های رسمی بود،  که از طریق آن،  نه تنها ایدئولوژی حاکم و الهی به صورت مضحک تقلید و واژگونه می‌شد،  که در مقام یک ایدئولوژی زمینی و فاسد از درون تخریب می‌شد.»

به زبان ساده‌تر،   اشیاء و افراد،   با توسل به طنز از جایگاه والای معنوی خود به دنیای خاکی فروافتاده،    به زیر گام‌های خندان و شادان لگدمال می‌شدند.   و به زبان بسیار ساده‌تر،  این اشیاء و افراد تقدس خود را از دست می‌دادند.   فکر می‌کنم،   به اندازة کافی روشن شده باشد، که طنز،  در واقع «تقدس‌شکن» است.   و طنزی که «تقدس» را به ارزش می‌گذارد،  طنز نیست،   لودگی سرطویلة مشروعه است که در نشریة شارلی ابدو هم گویا سروکله‌اش پیدا شده!

«شارلی ابدو» که پیش از ترورهای 7 ژانویه،   نمادهای قدرت را به سخره می‌گرفت،  و عملکردش در چارچوب «طنز» قرار داشت،   پس از ناکامی آتلانتیسم در سوریه،   و به ویژه پس از شکست کودتای ارتش ناتو در ترکیه،   به «طنز مشروعه» روی آورده!   افسوس که دست‌اندرکاران این هفته‌نامة ‌دگردیسی یافته در ضیافت «هادی خرسندی» حضور نداشتند!  

آن زمان که به بهانة هواداری دستگاه پهلوی اول از آلمان نازی،  ارتش متفقین وارد خاک ایران شد،   ارتش استعماری ایران به عادت همیشگی جاخالی داد و اعلیحضرت که شعار «نه شرقی، نه غربی» سر می‌‌دادند و ادعای استقلال داشتند،  ‌ فرار را برقرار ترجیح دادند.   ولی اینبار امکان فرار برای کودتاچیان مشروعه وجود ندارد،  به همین جهت حکومت زال‌ممد رایش برای «ایران درودی» موزه می‌سازد!   بله،   طویلة صدسالة مشروعه برای تطهیر خود به ریشه‌ها بازگشته و دست به دامان محافل «بالادستی» یکتاپرست و ضدلائیسیته شده.

در این راستا همزمان با اجرای مراسم وقوقیة جمکران و برگزاری سوپر وقوقیه‌ در بی‌بی‌سی و رادیو فردا،‌  ایرنا،   بوق رسمی حکومت زال‌ممد رایش،  برای بازتولید تبلیغات‌ «بومی» سازمان سیا،  یک مصاحبه هم با ایران درودی ترتیب داده.  و باید اذعان کنیم که لطف و عنایت ویژة ایشان شامل حال طویلة مشروعه شده.   ایران درودی پس از مدح و ثنای «پدر»،   بساط افتخار به گذشته و ایرانی بودن پهن می‌فرمایند و بر اساس تاریخ پرافتخار ایران،   «ادعای هنرمندی» دارند:

«[...] پدرم از کودکی به من آموخت هویتم ‌به عنوان ایرانی مهم‌ترین مساله است[...] او من را ایران نامید و به من گفت معنای این نام آزادی و آزادگی است [...] به ایرانی بودنم افتخار می‌کنم [به] یک تاریخ چندین هزار ساله تکیه کرده‌ام و براساس این تاریخ ادعا می‌کنم هنرمند هستم و سرپا ایستاده‌ام[...]»
منبع: ایرنا،  مورخ 2 سپتامبر 2016‌ کدخبر: 82214244

معلوم نیست این پدر مهربان که نام دختر دیگرش را «پوران» گذاشته چه‌ها گفته!  در هر حال پوران درودی،  ‌همسر هوشنگ طاهری،  مرباهای خیلی خوبی درست می‌کرد!  باری،   از بیانات گهربار همسر پرویز مقدسی،   چند نتیجة مهم و اساسی می‌گیریم که تمامی نظریه‌های علمی را به زیرسئوال می‌برد.   نخست اینکه خانم درودی برای متولد شدن در ایران و داشتن پدر ایرانی،   سال‌ها و سال‌ها تلاش کرده‌اند!   دیگر آنکه،  بر اساس تاریخ کشورشان می‌توانند خود را «هنرمند» به شمار آورند و هیچ نیازی نیست که در عرصه واقعیت هنری هم داشته باشند!   به عبارت دیگر،   باید بپذیریم «هنرمند» کسی است که با تکیه بر گذشتة پرافتخاری که دستاورد او نیست،  لاف هنرمندی بزند!

البته از دیر باز شعار پوچ و افتخار به گذشته‌های «موهوم» و تاریخی و غیره و واژگون‌نمائی و صحبت‌های خاله زنکی در لجنزار محفل احترام به ادیان جایگاه ویژه‌ای داشته‌.   چراکه «بازگشت به‌گذشته و جفنگ‌بافی» پایه و اساس تروریسم ـ  روابط یک‌سویه و ضدحقوقی ـ  است!   در این نگرش ضدلائیسیته،  آفرینش هنری با عرصة‌ تکرار ـ  ابراز بندگی به درگاه خداوند خونخوار ابراهیم و نفی پویائی انسان ـ  ترادف پیدا می‌کند!   وکافی است نیم نگاهی به اظهارات ایران درودی در مورد هنر و هنرمند بیاندازیم:

«[...]‌ هنر یعنی از بالا نگاه کردن، یعنی زندگی،  یعنی به خدا نزدیک شدن و من با هنر به خدا نزدیک شدم و معتقدم یکی از معدود برگزیدگان خداوند هستم چرا که خدا به من جرأت نقاشی کردن را داد و شعور داد تا نقاشی را دوست بدارم.   نقاشی کردن برایم نماز و نیایش است[...]»
همان منبع

بدانید و آگاه باشید که «نقاشی کردن» برای ایران درودی نماز و نیایش است،‌  به عبارت دیگر هنر عرصة «تکرار» است، ‌ و مانند نماز و نیایش «هیچ و پوچ» تولید می‌کند!  یادآور شویم،  انسان در زمان و مکان مشخص زندگی می‌کند و «هنر» انسان به صورتی غیرقابل اجتناب بازتابی است از کنونی‌ات وی.   و اگر این کنونی‌ات به زیر سئوال برود،  اصل «هنر» از میان رفته.   البته بانیم نگاهی به تابلوهای نقاشی خواهر پوران درودی به صراحت می‌بینیم که در عرصة هنر تا چه حد اهل نیایش و نماز هستند؛   چرا که در آثار هنری ‌ایشان معمولاً یک «ناکجاآباد رنگارنگ» و بسیار «طبیعی» می‌بینیم که در آن اثری از تمدن و فرهنگ ـ  انسان و جامعة انسانی ـ  وجود ندارد!   در نتیجه،  ایشان «نوامیس اسلام» را نیز با هنرشان تهدید نمی‌کنند.  هنری که جامعه ندارد،  انسان ندارد،  حکومت در آن دیده نمی‌شود،  و فارغ از ارتباط انسان با جامعه،  و نمادهای مادی جامعه انسانی است،‌  نوعی از انواع هنرهای بیابانی  صدراسلامی باید باشد.  

به همین دلیل است که علاوه بر دربار آریامهری،   آخوندجماعت نیز این قماش آثار «هنری» بی‌خطر را مورد تأئید و تشویق قرار می‌دهد!   پیش از ادامة مطلب یک پرانتز می‌کنیم تا در مورد لطف و عنایات دربار پهلوی به «هنر» ایران درودی توضیح دهیم.   اعلیحضرتین در سفرشان به چین مائوئیست،   یکی از تابلوهای ایران درودی را به عنوان اثر یک نقاش ایرانی به میزبان هدیه دادند،   و جالب اینجاست که هیچ نشانی از ایران و ایرانی‌ات در این نقاشی بچشم نمی‌خورد!   این قماش آثار هنری،   همچنانکه گفتیم «فاقد هویت واقعی» است!   به عنوان نمونه اگر نیم نگاهی به آثار علی‌اکبر صادقی بیاندازیم،  خواهیم دید که برخلاف نقاشی‌های درودی،  نشانه‌های مشخصی از تاریخ و جغرافیا،  حماسة فردوسی و آئین‌های مذهبی در آن‌ها وجود دارد.   به عبارت دیگر،   علی اکبر صادقی،  نقاشی را با نماز و نیایش  و ابراز بندگی به درگاه قدرت اشتباه نگرفته،  و دقیقاً به همین دلیل،  اهل لاف‌وگزاف و جفنگ‌بافی نیست و آثارش هم سکون مرگ و ناکجاآباد جهانی را تداعی نمی‌کند!              

ولی کاملاً برعکس!  نماز و نیایش ایران درودی که با رنگ و روغن روی بوم نقش بسته،  پیامی جز  سکون و سکوت نمی‌فرستد،   و از این منظر به مراتب از «کنسرت» بهتر است!  می‌دانیم که کنسرت این روزها کک به تنبان حکومت قدرقدرت ‌انداخته،  چرا که،    واژة کنسرت،  داغ «کنسرت پالمیرا» و عجز و ناتوانی و افلاس اربابان آتلانتیست‌اش را تازه می‌کند.   البته در این عرصة افلاس و حماقت،   داس‌الله هم در کنار زال‌ممد نشسته و از «کنسرت پالمیرا» شدیداً انتقاد به عمل آورده،   چرا؟   چون در ذهن علیل داس‌الله،  برگزاری کنسرت،  یعنی ابراز شادی و خوشحالی!  به عبارت دیگر،  چپ‌الله کنسرت را با داش‌مشتی‌گری‌های خلقی و بساط «بشکن و بالابنداز، ‌ دنیا فقط دو روزه»،   و دیزی و عرق سگی  ـ  استالینیسم مردمی جمکران  ـ  اشتباه گرفته!

تعجب نکنیم،   نگرش چماقدار و چپ‌نما به فعالیت هنری یک‌سان است؛   به ویژه زمانی که این فعالیت تفکیک جنسیتی،  یعنی پایه و اساس طویلة صدسالة مشروعه ـ  جایگاه برتر آخوند ـ  را مخدوش کند!   با توجه به این نکتة پیش‌پاافتاده می‌توان به علت انتشار فایل صوتی آخوند منتظری نیز پی برد!   هدف از «دکان نوارصوتی»،  نوشتن اعدام‌ها به حساب احمد خمینی و افراد «خودسر»،‌   جهت تطهیر همزمان آن وحشی بیابانی و منتظری است.

وحشی بیابانی و فقیه‌عالیقدرش را که فراموش نکرده ایم،  همان آخوندهای متحجر و فرصت‌طلبی که پس از پیروزی کودتای 22 بهمن 1357،   تحمیل حجاب بر زن ایرانی،  کشتار اقلیت‌های قومی و مذهبی و قصاص و سنگسار و پدوفیلی را به سیاست کشور تبدیل کردند و گویا در برهه‌ای خاص «مخالف این نوع اعدام‌ها» هم از آب در آمده‌اند!   البته مخالفت خمینی اخیراً مطرح شده!   اتفاقاً در این عرصة فرصت‌طلبی و پدرسوختگی،  آخوند منتظری به هیچ عنوان تنها نیست؛  ‌ملاممد خاتمی،  سرپرست سابق کیهان،  و مسئول تبلیغات جنگ 8 ساله هم مخالف خشونت از آب در آمده،   و ادعا می‌کند انقلاب‌شان «ضدخشونت» بوده:

«[...]‌ یکی از درس‌های بزرگی که انقلاب اسلامی ما داشت،  درس ضدخشونت بودن آن بود[...]»
منبع: پیک‌نت،  مورخ 6 شهریورماه سالجاری  

بله اعدام‌ها به کنار،   تهاجم به میهمانی‌های مختلط،  شلاق زدن مردم در خیابان،  تحمیل حجاب و «پاک‌سازی» ادارات که از دوران نکبت‌بار صدارت شیخ مهدی بازرگان آغاز شد،‌ ثابت می‌کند که کودتای ارتش ناتو در ایران به راستی ضدخشونت بود!   حال که به پاک‌سازی اداری و اجتماعی «ضدخشونت» ملایان رسیدیم،   از آنجا که اینروزها اوباش جمکران به روضه و زوزه و تغذیه از جنازة داوود رشیدی اشتغال دارند،   بد نیست به اخراج رشیدی و همسرش،   «احترام برومند» از تلویزیون «انقلاب ملایان» هم اشاره‌ای داشته باشیم! زمانیکه صادق قطب‌زاده  ـ  یکی از لات‌های اعزامی دستگاه آریامهر که در ینگه‌دنیا و فرانسه مشغول ولگردی بود ـ  در رأس تلویزیون «انقلاب» قرار گرفت، ‌ احترام برومند را اخراج کرد چرا که،   حاضر نشد «نماد بردگی» بر سر بگذارد،   و تبدیل شود به کنیزالاسلام!   البته گورکن‌ها که اینروزها بساط روضه و زوزه و شیون برای داوود رشیدی پهن کرده‌اند به این مسائل پیش‌پاافتاده اشاره نمی‌کنند و دلیل هم روشن است؛‌  به ادعای گوبلز جمکران انقلاب‌شان «ضدخشونت» بوده!

بله،   ممدگوبلز جمکرانی خشونت برهنه را «ضدخشونت» می‌خواند،  تعجبی هم ندارد؛  ‌ در طویلة فاشیسم،  به ویژه در لجنزار فاشیسم نوکرمسلک و دست‌نشانده،   وقاحت و دروغگوئی ـ  واژگون‌نمائی ـ  سنت رایج بوده،   هست و خواهد بود.   طبیعی است که این واژگون‌نمائی به عرصة هنر نیز سرایت کند.

البته موضوع این وبلاگ «هنر» ایران درودی و ارتباطات «محفلی» ایشان، یا انتشار تبلیغات محافل افراطی غرب،  از زبان بخش «مستفرنگ» طویلة مشروعه در بوق رسمی حکومت جمکران نیست!   موضوع این وبلاگ همانطور که در ابتدای مطلب با اشاره به دگردیسی شارلی ابدو نیز گفتیم بررسی پوچ‌سازی «طنز» از مفهوم معاصر آن است.   در این روند،  «طنز» که می‌باید نمادهای قدرت و انسان ستیزی را به سخره گیرد، ‌ تبدیل می‌شود به «شبه‌طنز» و ابزار ستایش انسان ستیزی و  قدرت،   یعنی نشستن در جایگاه برتر و به سخره گرفتن قربانی!   به عنوان نمونه،   بی‌بی‌سی به بهانة‌ دفاع از برابری‌طلبی،  ضمن جفتک‌پرانی به سلطنت سنتی ایران،   عربدة «برتری» ادیان ابراهیمی سر داده و چماق «تمدن و فهم و شعور و انسانی‌ات یهوه» را بر فرق مخاطب می‌کوبد:

«[...] خيلي‌ها مي‌گويند [قربانت بروم] ‌تعارف است،  جدّي نيست [...] همه می‌دانند.  اين را مثلاً هم «ناصرالدّين شاه» [...] مي‌دانست،  هم صدر اعظمش،  «ميرزا تقي خان امير کبير» که [...] به او مي نوشت:  «قربان خاک پاي همايون مبارکت شوم [...] ‌همه اين را مي دانند که پيش از خداي ابراهيم خداهاي ديگري بودند که خوششان مي‌آمد انسان براشان قرباني کنند[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 26 اوت 2016  

اتفاقاً به «نویسندة» بی‌بی‌سی بگوئیم،  گز نکرده جر داده!   قربانی کردن واقعی انسان‌ها در محراب پیامبران و مذاهب،   نه از دوران شاه‌وزوزک، که دقیقاً از دوران همان ابراهیم قواد و محبوب و مامانی حضرت‌عالی آغاز شد؛  همانکه بر اساس قصه‌ها قرار بود،  فرزندش را «در راه خدا» سر ببرد.   هوچی بی‌بی‌سی با ردیف کردن ترهات و تهاجم به زبان رسمی و رایج در دوران ناصرالدین شاه قاجار به این نتیجة علمی رسیده که خدای خونخوار و وحشی ابراهیم گویا خیلی «خوب» بوده.  حتماً این حضرت نمی‌دانند که توحش و تخریب و ضدیت با اجتماع،   طی سدة اخیر در واقع بازتولید «راه ابراهیم» است.  این پرسوناژ که فاقد جایگاه واقعی اجتماعی بود؛  هر آنچه بر او تقدم تاریخی داشت و یا با سلیقه‌اش جور در نمی‌آمد «ناحق» می‌شمرد و نابود می‌کرد،   و خود را «برحق و برتر» می‌دانست.   و از قضای روزگار آتلانتیست‌ها نیز به پیروی از فاشیست‌های آلمان،  دقیقاً در همین مسیر توحش گام برمی‌دارند.   به همین دلیل از فرهنگ ایران پیش از اسلام نفرت دارند،  و هم‌صدا با جوجه مک‌کارتیست‌های قم و نجف در داخل و خارج مرزها،  دکان مرگ‌پرستی و براندازی حسین عین را می‌ستایند.   محاکمة خسرو پرویز،  پادشاه ساسانی در دادگاه منکرات؛   ترور پرسوناژ شاه در شاهنامة فردوسی؛   و‌ نفی فردی‌ات و خلاقی‌ات هنرمند توسط شیخ صادق صبا و هادی خرسندی بخشی است از همین پروپاگاند!

در آخرین جمعة ماه اوت،   شیخ صادق پس از تناول عابقوشت با حاج اسماعیل خوئی در مجلس مردانه،   و صرف قوروت بادمجان در برلن ـ  به لندن بازگشت و رفت به سراغ هادی خرسندی.  از قضای روزگار اینجا هم بساط «پنج‌تن» به صورت نمادین بر پا بود و از آنجا که میزبان هم «طنزپرداز» و خوش زبان و شیرین بیان و شوخ طبع بود و هم «انقلابی» و آخوندپرست و اهل تقیه،   در انتخاب میهمانان،   و هم در منوی شام ذوق و سلیقة «مشروعه و کودتائی» به خرج داده بود.   کودتا بر علیه ایرانی،   به عنوان انسان با تاریخ مشخص،  در محدودة جغرافیائی مشخص!

میهمانان خرسندی به ترتیب عبارتند از رستم، پهلوان فریبکار شاهنامه که آئین پهلوانی را زیرپای می‌گذارد؛  حسین عین،   پرسوناژ مرگ‌پرست شیعی‌مسلکان،  ملانصرالدین،  پرسوناژ حکایات عامیانة مسلمانان؛   مرتضی یا مرتاض علی،   پرسوناژ موهوم و سرشناس «مردم» و خسروپرویز پادشاه ساسانی.   البته این میهمانان بلافاصله جای خود را به گربه و اسب و الاغ می‌سپارند.   اسب‌ خسروپرویز،   رستم و حسین عین،  گربة مرتاض‌علی،  و الاغ ملانصر‌الدین که هادی خرسندی خود را با او شناسائی می‌کند:

«[...] خر ملا نصرالدین [...] شاید نقش خود مرا بازی کند [...] چون او می‌خندد به حرف‌های خرافی و استدلال‌های آبکی [...] و آن شخصیت فرصت‌طلب[...]»
منبع: رادیوفردا،  مورخ 26 اوت 2016

از همین مرحله است که طنزپرداز جایگاه واقعی اجتماعی خود را نفی می‌کند،  و از عرصة «طنز معاصر» خارج می‌شویم و به عرصة طنز کودتائی یا طنز طویلة مشروعه پای می‌گذاریم. طنز مشروعه و کودتائی آمیزه‌ای است ضدایرانی که تأئید تروریسم شیعی و دکان حسین در کربلا، ‌‌ کودتای 22 بهمن 1357،   و تهاجم عرب به امپراتوری ساسانی را در خود جای داده و خشونت و سکون را به ارزش می‌گذارد!

در این مجموعة ظاهراً «فکاهی» و در واقع کودتائی، اسب حسین عین  ـ که قاعدتاً باید شتر باشد ـ    اسب رستم،  رخش را مورد تهاجم قرار می‌دهد و خود را برتر از او می‌شمارد:

«ما از عالم بالا می‌آئیم [...] ما اسب بالدار هستیم و تو یک اسب زمینی و ملی‌گرا هستی[...]»
همان منبع

پس از اینکه زمینی بودن و مادی‌ات داشتن نمایه‌ای از پستی به شمار آمد،   شاهد تهاجم لفظی رخش به شبدیز،   اسب خسرو پرویز هم هستیم.   رخش،  اسب حماسه‌ای در نقش «لات» ظاهر شده،   برتری پرسوناژ  اسطوره‌ای،   فریبکار و موهوم را بر پرسوناژ تاریخی و واقعی خسرو پرویز به اثبات می‌رساند،  از کشورگشائی خسرو پرویز انتقاد می‌کند و او را به جرم رابطه با شیرین،   به دادگاه منکرات می‌کشاند:

«[...] این کشورگشائی‌هائی که صاحب تو می‌کرده و می‌تاخته این طرف و آن طرف برای چه؟ رستم من از همه شما قوی‌تر بود.  ادعا نداشت [...] دنبال گسترش عدالت بود [...] دنبال رفاه مردم بود [...] تو که پادشاه سوارت می‌شد[...]  دو تا زن داشت [...] ‌تکلیف فرهاد این وسط چه می‌شد[...]»
همان منبع

فقط الاغ ملانصرالدین می‌تواند رستم را عدالت‌طلب رویت کند.  می‌بینیم که اسب رستم،  با عمامة آخوند شیعی به میهمانی آمده،  چرا که همچون سگ نازی‌آباد،  هم به شاه پارس می‌کند،  هم نفس‌کش می‌طلبد و در جایگاه قضاوت ارزشی می‌نشیند.   ولی بساط «طنز مشروعه» به این مختصر محدود نمی‌ماند.   خسرو پرویز هم در دادگاه خرسندی محاکمه می‌شود،  و شاعری که در سوگ شبدیز شعر سروده نیز زیر لگد «طناز مشروعه» می‌افتد:  

 «[...] به مردم چه اگر تو می‌مردی [...] توی روایت هست که یک شاعری از ترسش شعری می‌گوید غم‌انگیز در سوگ شبدیز[...]»
همان منبع

بله حالا «باربد» هم شده یک شاعری که به ادعای جارچی‌های سازمان سیا «از ترس در سوگ شبدیز شعری سروده!»  این اکتشافات علمی نتیجة نیم‌قرن لنگر انداختن هادی خرسندی در لندن است.  پیشتر هم در ذهن علیل ایشان «مولوی زن ستیز بود؛  سعدی یهودستیز بود؛  و...» و   باید اذعان کنیم که هوش و ذکاوت و فرهنگ و درایت شیخ صادق صبا به همراه ملاحت و ظرافت هادی خرسندی تاریخ و فرهنگ ایران را با یک طویلة «شیعی ـ  مردمی» جایگزین کرده که در آن از جنایتکار و تاراج‌گر «تصویر مردمی» و دوست‌داشتنی و بی‌خطر ارائه می‌شود:

«[...] مرتاض علی نامی [...] گربه‌ای آورده بوده که با این گربه بازی می‌کرده [...]‌ گربه مرتاض علی همیشه یک شخصیت سیاسی بارز است [...] اصطلاحی است برای توصیف افراد ابن‌الوقت، فرصت‌طلب یا نان به نرخ روز خور [...] نمی‌توانم اسم بیاورم و به آقای رفسنجانی بر بخورد [...]»
همان منبع

جونم براتون بگه،  هاشمی رفسنجانی جنایتکار و تاراجگر و تروریست نیست،   فردی است فرصت‌طلب مثل دیگر فرصت‌طلبان، و مثل همه سیاستمداران:

«[...] گربه مرتضی‌علی شخصیت خیلی بارزی است که همین امروز ما در دنیای سیاست ایران و خیلی جاهای دیگر دنیا می‌توانیم ببینیم[...] ‌نمی‌توانم اسم بیاورم و به آقای رفسنجانی بربخورد[...]‌یعنی کسانی که خودشان را دائماً وفق می‌دهند به زمانه برای اینکه به خواسته‌شان برسند[...]»
همان منبع

 یکوقت فکر نکنید بعضی‌ها موذیانه در حال عادی‌سازی جنایت و تاراج‌اند و می‌خواهند هاشمی رفسنجانی را مانند «همة» سیاستمداران دیگر معرفی کنند!  به هیچ عنوان!  نه شیخ صادق صبا که به خشتک آخوند منتظری جنایتکار دخیل بسته بود،  و نه هادی خرسندی که سراسیمه از لندن به ایران آمد تا پشت سر خمینی بایستد و «شاه ظالم» را محکوم کند و پس از اینکه خیالش از استقرار حکومت کودتا آسوده شد به لندن بازگردد،  و ... و نه سازمان سیا که این بساط گسترش ابتذال و خشونت را پهن کرده هیچکدام از جنایت‌کار حمایت نمی‌کنند!  اینان هیچ منظوری ندارند؛   لودگی می‌کنند تا از این طریق ماتحت آخوند شیعی را صیقل بزنند،   و به قربانیان جنایات‌اش دهن‌کجی کنند،  دقیقاً همان شیوه‌ای که اخیراً شارلی ابدو هم در پیش گرفته،  ‌ و طنز را با تهاجم و انسان‌ستیزی در ترادف قرار داده!

این شیوة‌ خشونت که بر نگرش «کلاسیک» استوار است،   جامعة مختلط،‌ حق انتخاب، ‌ و فردی‌ات انسان را به صور مختلف نفی می‌کند؛   هنرمندان را با پیامبران ادیان توحش ابراهیمی در ترادف قرار می‌دهد،   و برای‌شان «مأموریت اجتماعی» و مردمی قائل می‌شود و ... و نهایت امر به چند نتیجة ابلهانه هم می‌رسد که مورد تأئید چاهک برتری‌طلبان آتلانتیست است.   از آنجمله است،   «برتری شعر بر رمان» که سخت به مذاق احمد شاملو و پامنبری‌های شعارسرا و واژگون‌نمای‌اش خوش آمده.   دیگر آنکه،   «وظیفة هنرمند بازگوکردن دردهای اجتماع است.»   به عبارت دیگر،  هنرمند می‌باید مانند آخوند،   «در کنار مردم» قرار گیرد،  و آثار هنری‌اش در حد درک و فهم عوام باشد.  خلاصه اینکه،  معنای این «آیه» در قرآن هنرشناسان چاهک آتلانتیسم این است که هیچ هنرمندی حق ندارد،‌  رنج مخالفان استقرار حکومت اسلامی،   و یا خشونتی که اقلیت‌های ایران متحمل شده‌اند را در قالب فیلم،  تئاتر و یا نقاشی و شعر بازتاب دهد!  روشن‌تر بگوئیم در حوزة فرهنگی آتلانتیسم و به ویژه در طویلة اسلامی گوبلز،  کسی حق ندارد چنین موضوعاتی را به مخیله‌اش راه دهد!   هنرمند باید در مسیر باورها و توحش جمع قوة مخیله‌اش را به کار اندازد!   و اینجاست که به فواید «هنر مردمی» یا تبدیل هنرمند به گوسفند پی می‌بریم و می‌توانیم به صراحت هم‌سوئی هادی خرسندی و محمد خاتمی را ببینیم!   خاتمی جنایتکار ادعا می‌کند،   «انقلاب اسلامی ضدخشونت» بوده،   هادی خرسندی هم البته با کمک و همیاری شیخ صادق صبا و امکانات سازمان سیا،   رفسنجانی جنایتکار و تروریست را به «همة» فرصت‌طلبان و سیاستمداران تشبیه می‌کند،   و طنزپرداز را با «خر ملانصرالدین» در ترادف قرار می‌دهد تا بتواند هم‌صدا با ایران درودی،  عرصة فرهنگ و آفرینش هنری را به «لجنزار تکرار» تقلیل دهد:

«[...] موسیقی خانم سیما بینا را [...] ترجیح می‌دهم به تمام موسیقی‌های عالم [...] احساس می‌کنم ترانه‌هائی که سیما بینا می‌خواند مادر من هم در بچگی در گوش من زمزمه کرده[...]»
همان منبع

در واقع باید بپذیریم که ترانه‌ای که سیما بینا می‌خواند،  «تکرار» زمزمة والدة هادی خرسندی است؛   هیچ خلاقیت و فردیتی در آن وجود ندارد،   ترانة تکراری هم برای خرسندی  «بهترین موسیقی» عالم شده.  به عبارت دیگر،   این فرد در 70 سالگی هم به لالائی مادرش چسبیده.   همچنانکه در وبلاگ «عابقوشت‌ایسم» هم گفتیم ساختار شخصیتی جماعت آخوندپرست،  ‌ در مرحلة طفولیت و پدرکشی ادیپی متوقف مانده؛   قادر نیست از مادر جدا ‌شود،  همه چیز را از دریچه چشم گذشتگان می‌بیند و همیشه از ترس ناخودآگاه ـ  رویاروئی با پدر ـ  به پشت‌سر می‌نگرد و هر آنچه در برابر این پس‌روی و تخریب قرار گیرد،‌  نابود می‌کند!  اینچنین است که در شاهنامة فردوسی،  رستم،  پرسوناژ فریبکار و خادم قدرت را از آنجا که زورپرستی و فریبکاری را درونی کرده به ارزش می‌گذارد.   و خود را با خر ملانصرالدین شناسائی می‌کند.  اینهمه تا بی‌بی‌گوزک آخوند شیعی را به تاریخ پیش از اسلام ایران و شاهنامة فردوسی تحمیل ‌نماید؛   هنر سیما بینا را در لجنزار تکرار فرو ‌برد،  باشد که در طویلة مشروعه،   نقش لوده و پامنبری ایران درودی را ایفا کند.