شنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۹۲

هشت مارس 2014‍!

 
 

تنها تو مانده‌ای ای زن ایرانی!

 

عادی‌سازی نگرش انسان‌ستیز «نازیسم» که حدود یک‌سال پس از تأسیس حزب نفرت‌فروش «نازی» در آلمان  ـ  20 فوریه 1920 ـ   با کودتای سوم اسفند 1299 خورشیدی در ایران آغاز شد و کلنل رضاخان را با 4 همسرشان بر تخت سلطنت نشاند،   در کشور اوکراین همچون «خر در گل» فروافتاده!  در نتیجه،  لازم آمد حساب اتحادیة اروپا هم از خر بازنده ـ  فاشیست‌های اوکراین ـ  جدا شود و این است دلیل افشا شدن مکالمات وزیر امور خارجة استونی با کاترین اشتون!     

 

در پی سفر بی‌سروصدای ویلیام هیگ،   وزیر امورخارجة بریتانیا به کی‌یف،  روند «سلب مسئولیت» از اروپای غربی در افتضاحات سیاسی اوکراین با یک افشاگری رسانه‌ای ـ گفتگوی کاترین اشتون با وزیر امور خارجة استونی ـ آغاز شد،   تا همه بدانند و آگاه باشند که «برخی رهبران اوپوزیسیون اوکراین» که سابقة خیلی بدی هم دارند تک‌تیراندازان را برای کشتار تظاهرکنندگان به میدان آورده‌ بودند.   به عبارت دیگر،   همانطورکه پیشتر هم یک افشاگری رسانه‌ای،  «مخالفت»‌ فرضی ویکتوریا نولاند را با فاشیست‌های اوکراین به «اثبات» رسانده بود،   اینبار هم می‌بایست «مسئولیت» حمایت اتحادیة‌ اروپا و به ویژه شخص کاترین اشتون از اوپوزیسیون اوکراین ـ  این اوپوزیسیون وامدار جنایات ناسیونال‌سوسیالیست‌ها و مزدوران مسلح یانکی‌هاست ـ‌  از دوش «اتحادیه اروپا» برداشته شود!  

 

بله،   کودتای اوکراین فرصتی طلائی جهت «سلب مسئولیت» فراهم آورده.   از اینرو در تاریخ 5 مارس 2014،   در اوج جنجال آتلانتیست‌ها پیرامون تجاوز «فرضی» ارتش روسیه به خاک اوکراین،   واتیکان،   مرکز زن‌ستیزی بین‌المللی مدعی شد که بیش از دیگران با «پدوفیلی» مبارزه کرده!   همین واتیکان که اسناد و شواهد حمایت‌اش از کشیش‌های کودک‌باره حتی در سازمان ملل هم رو شده!   واتیکان همچنین نیم نگاهی هم به اوکراین انداخته و می‌فرماید،   «سوءتفاهمی پیش آمده!»   البته در این میدان فرصت‌طلبی و پوچ‌گوئی واتیکان  تنها نمانده!  حکومت عدالت علوی زال‌ممد همچنان خفقان گرفته و کودتای اوکراین را محکوم نمی‌کند؛  جای تعجب هم نیست.   این کودتا با چند هدف مفید به حال زال‌ممد سازمان یافت.   در رأس این فواید،  می‌باید از «عادی‌سازی» کودتا در تائید هیجانات عمومی سخن به میان آورد.  و حکومت اسلامی نیز فرزند خلف‌ این روند به شمار می‌رود.   ولی گذشته از این «فایدة مهم»،   ماست‌مالی مذاکرات هسته‌ای،  بی‌اعتبار کردن مذاکرات صلح فلسطین،   و از همه مهم‌تر عادی‌سازی «فاشیسم» در مرزهای غربی روسیه و بازگشت به دوران نورانی «جنگ سرد» نیز منظور شده.    روشن است که در چنین شرایطی «سوسیال زال ممدیسم» هم تقویت خواهد شد.   

 

سوسیال زال ممدیسم همان حکومت زال ممد است که می‌خواهد با «کوخ نشین» کردن ایرانیان عدالت علوی را به اجرا در آورد تا بتواند هم با داس‌الله ـ  چپ‌نمایانی که از علی و چرندیات نهج‌البلاغه و حدیث و روایت به قول خودشان به سوسیالیسم رسیده‌اند ـ ، رقابت کند،‌  و هم به «سنت» قواد خلیل‌الله وفادار بماند.            

 

در فردای کودتای اوکراین،  سایت «ایریب»،   رسانة رسمی حکومت «مسجد ـ روسپی‌خانه» با شوق و ذوق فراوان گزارش لحظه به لحظة مراسم «بت‌شکنی» را با عکس و تفصیلات پوشش داد:

 

« تصويري/ مجسمة لنين در چند شهر اوکراين به زير کشيده شد [...] به گزارش مونیتورینگ اخبار خارجی واحد مرکزی خبر،  مجسمه لنین در شهرهای بیلاترسکوا، خملنتسکی، ژیتومیر، چرنیهو و دنیپروپتروفسک به زیر کشیده شد [...] یکی از حاضران در شهر ژیتومیر گفت: ما از مدت‌ها پیش منتظر به زیر کشیده شدن این بت بودیم.  من حقیقتاً خوشحالم[...] فرد دیگری گفت:  من از مدت‌ها پیش اینجا ایستاده‌ایم.  من احساس خوبی دارم[...] یکی از ساکنان شهر چرنیهف هم گفت:   شاید بهتر این بود که این مجسمه خیلی عادی به زیر کشیده شود اما مردم خود خواستند که این مجسمه اینگونه به زیر کشیده شود. این خواست آن‌ها بود[...]»

منبع:  ایریب،  مورخ 4 اسفندماه 1392 خورشیدی

 

شاید تقارن زمانی رأی اعتماد مجلس ایتالیا به «ماتئو رنزی» و کودتای اوکراین ـ  سوم اسفندماه 1392 ـ  با سالگرد 93 سالگی کودتای کلنل میرپنج اتفاقی باشد،   ولی همزمانی جنگ زرگری پیرامون «احمد شاملو»،  با اظهارات «یوری سرگئی‌اف»،   نمایندة دائم اوکراین در شورای امنیت سازمان ملل ـ  انکار همکاری ملی‌گرایان اوکراین با ارتش آلمان نازی ـ  و استقبال رسانة رسمی جمکران از تخریب نماد مبارزه با فاشیسم  ـ  مجسمة لنین ـ  در هم‌سوئی محفل شیخ‌وشاه با کودتاچیان اوکراین جای هیچ تردیدی باقی نمی‌گذارد.   

 

به عبارت دیگر، کودتای اوکراین همچون کودتای میرپنج با هدف «عادی‌سازی» نازیسم سازمان یافته.  و بی‌دلیل نیست که چند روز پس از این کودتا،   نمایندة اوکراین در شورای امنیت،   ضمن انکار گذشتة «پرافتخار» ناسیونالیست‌های اوکراین،  صلاحیت دادگاه نورنبرگ را هم به زیر سئوال می‌برد:

 

«[...] اتهامات مطرح شده توسط اتحاد شوروی در دادگاه نورنبرگ علیه ملی‌گرایان اوکراین ساختگی و جعلی بوده[...]»

منبع:  نووستی،   مورخ  13 اسفندماه سالجاری

 

به این ترتیب می‌باید بپذیریم که دادگاه نورنبرگ صلاحیت نداشته!   چرا که این دادگاه،  البته به ادعای نمایندة اوکراین،  «اسناد و شواهد» جعلی را مورد تأئید قرار داده!   می‌بینیم که موش‌های فاضلاب مطلق‌گرائی در سراسر جهان با نظم حقوقی دمکراتیک سر ستیز دارند! چرا که این نظم حقوقی «غیرجانبدار» است و از عرصة توحش لات ـ  نظم‌ستیزی و مسئولیت‌گریزی ـ  حمایت نمی‌کند!   به همین دلیل است که دست نشاندگان‌ غرب در هر فرصتی این نظم دمکراتیک را مورد تهاجم قرار می‌دهند.   به عنوان نمونه،   همزمان با انتشار مکالمة «فرضی» کاترین اشتون با وزیرامور خارجه استونی،  کاشف به عمل آمد که آن وحشی بیابانی  ـ روح‌الله خمینی ـ  هم با «توهین مردم» به پرچم آمریکا مخالف بوده،   هم با اعدام زندانیان!   بله،  همه بدانند که کشتار هزاران زندانی سیاسی در زندان‌ها فقط تقصیر «لاجوردی» بود!   به عبارت دیگر،   هیچیک از مقامات حکومت زال‌ممد،  و به ویژه میرحسین موسوی در این کشتارهای سازمان داده شده مسئولیتی نداشته‌اند:

 

«[...]امام خمینی حکم شاه را هم اعدام نمی‌دانستند [...] هزاران زندانی رژیم شاه با دستور امام خمینی، مشمول عفو واقع می‌شوند [...] بسیاری از افسران عالیرتبه ساواک بخشیده می‌شوند[...] در اعدام‌های سال‌های نخست انقلاب اسلامی افراد از امام خمینی حکمی نداشتند[...]آقای لاجوردی اصلاً حرف گوش نمی‌کرد.[...]»

منبع:  پیک نت،  ‌مورخ 15 اسفندماه سالجاری

 

آری لاجوردی «بچة نافرمان» امام خمینی بود،  و این مطلب «مردم» را نیز شامل می‌شود.  در آستانة سفرکاترین اشتون به تهران و اصفهان،   اکبر قاتل سازندگی از طریق نشخوار گذشته موفق شده مخالفت حاج روح‌الله با شعارهای ضدآمریکائی و توهین به پرچم آمریکا را نیز به اثبات برساند:

 

«[...]ایشان [خمینی ] به صداوسیما دستور داد مردم در شعارها می‌گویند ولی شما پخش نکنید[...] به من فرمودند درست نیست در میدان های رژه،  پرچم آمریکا را بگذارند و از روی آن رژه بروند.  من هم دستور دادم که همه را پاک کردند[...]»

منبع:  ایران دیپلماسی،  مورخ 8 مارس2014 

 

همچنانکه می‌بینیم روند تطهیر «فاشیسم» از طریق نشخوار گذشته در تمامی سایت‌های فارسی زبان به یک‌سان در جریان افتاده،   و جنگ زرگری کیهان زال‌ممد و گروهی از «مخالف‌نماها» پیرامون احمد شاملو،  چارچوب «شبه فلسفی» این روند را تشکیل می‌دهد.  این جنگ تبلیغاتی که با تهاجم همزمان کیهان زال‌ممد به صادق هدایت و سوابق شاملو آغاز شد،  در «گویانیوز» کار را به توجیه «نازیسم» کشاند.

 

«استدلال» شاملو این بود که در  15 سالگی در اعتراض به «ظلم و ستم روس و انگلیس» که مانع پرواز این ملت بدبخت شده‌اند،  ‌ از نظم نوین هیتلر طرفداری کرده و به زندان افتاده:

 

«[...] سال ۱۳۲۰ [...] موقعی که رضاخان را بردند من بچه‌ئی بودم زير ۱۶ سال،  بدون هيچ درک و شعوری.   فقط يک چيز توی ذهم من فرو رفته بود که روس و انگليس مانع پرواز کردن اين ملت بدبخت هستند [...] و وقتی که آلمان با روس و انگليس در حال جنگ است و ما تبليغات اين‌ها را می‌شنويم، يک بچه [...] که هيچ سابقه سياسی ـ  اجتماعی ندارد [...] چه حادثه‌ای برايش اتفاق می‌افتد؟   اين حادثه که،   اگرآن نياز به باليدن و شوريدن و گردن کشيدن در ذاتش باشد می‌گويد من طرفدار آلمانم چون دارد دشمن مرا می‌کوبد [...]‌ من با ذهنيت و با اين سادگی وارد يک جريان ضد متفقين شدم که کارم به زندان کشيد[...]»

منبع: گویانیوز،  مورخ 3 مارس 2014

 

می‌بینیم که احمد شاملو در مورد خودش به «قضاوت» نشسته و حماقت‌اش را به عنوان «نیاز به بالیدن و شوریدن و گردن‌کشی» توجیه می‌کند!  حال آنکه شناخت وی از شرایط کشور ایران به روایت و شایعه محدود بوده  و ... و در هر حال هیچ ملتی خواهان «پرواز» نیست و اگر هم چنین خواست مضحکی داشته باشد،  ازطریق نفرت‌فروشی،   «بچه‌ها» را وارد میدان مبارزات «آسمانی» نخواهد کرد؛   مگر اینکه ملت کذا آخوند و یا جیره‌خوار واتیکان باشد!  جالب اینجاست که این «نفرت‌فروشی» بومی و دینی می‌باید همچنان در کشور ایران تداوم یابد،  چرا که پیوند طبیعی «گوسفندالله» با شعار «بدون دشمنم هرگز»،  تداوم سنت قواد خلیل‌الله است.   به همین دلیل احمد شاملو که ادعای مخالفت با ملایان را هم یدک می‌کشد،  هرگز انقلاب ‌اسلامی  ـ کودتای ارتش ناتو ـ  و سازماندهی این برنامه را به زیر سئوال نمی‌برد؛   در عوض «مردم» را نکوهش می‌کند که حکومت ملایان را پذیرفته‌اند و «عظمت انقلاب» را مخدوش کرده‌اند:

 

«[...] اين آقايان [...] که به عنوان تنها دستاوردهای انقلاب به مردم تحميل شده‌اند [...]بيشتر به دهن‌کجی کودکان می‌مانند [...] آخر چطور ممکن است جامعه‌ئی که از آن انقلاب خونين پيروز بيرون آمده است اين‌ها را به عنوان سازندگان نهاد نو خود بپذيرد؟ [...]  نخستين هدفِ نظامی که هم‌اکنون می‌کوشد پايه‌های قدرت خود را به ضرب چماق و دشنه استحکام بخشد [...] کشتار همة متفکران و آزادانديشان جامعه است[...]»

همان منبع

 

عجیب است که احمد شاملو،  ‌ علیرغم ابراز مخالفت علنی با حکومت ملایان،    همچون دیگر اعضای محفل مطلق‌گرائی از همین کشتاری که بوق‌اش را می‌زد،  مستثنی شده بود!   و عجیب‌تر اینکه،‌   در دوران پهلوی هم احمد شاملو از همین حاشیة‌ امن برخوردار شد!   به استنباط ما،  تبلیغ نگرش آخوندهای ادیان ابراهیمی در ایجاد این حاشیه امن نقش سرنوشت‌سازی ایفا کرده.   نگرشی که به «پدر» اجازه می‌دهد،  کودکان‌اش را به ابزار کسب درآمد تبدیل کند:

 

 «[...]يکی ديگراز جيره‌خوارهای رژيم برای بی‌اعتبار کردن من [...] نوشت که من بچه‌هايم را لباس کهنه می‌پوشانم می‌فرستم اين ور و آن ور به گدائی.   اين هم قبول[...]گدائی از مردم دست کم يکی دو سه آب شسته‌تر از آن است که نواله خور دستگاه ظلم باشی[...]»

 همان منبع

 

در سطور فوق به یکی از مهم‌ترین اهداف جنگ زرگری،   یعنی «توجیه» اختیارات مطلقة‌ پدر بر فرزند می‌رسیم!   اختیاراتی مشابه اختیارات قواد خلیل‌الله!   در واقع جنگ زرگری پیرامون احمد  شاملو،   با هدف تخریب انسان ـ  شاعر،   روشنفکر،  پدر ـ از طریق به ارزش گذاشتن توحش ـ جوان‌ میهن‌پرست،  پدر سنتی و شاعر سیاست زده به راه افتاده.   بخش «تخریب شاعر» را کیهان جمکران برعهده گرفته،   تا «گویانیوز» هم بتواند با ارائة تصویر ابله و متعصب و مدعی برتری از شاملو آن را گسترش دهد.   یادآور شویم،   همزمان با محاکمة احمد شاملو در دادگاه پاسدار شریعتمداری ـ  اول اسفندماه سالجاری ـ  شاهد تهاجم همزمان به «نصرت رحمانی و رضا براهنی» در سایت ایسنا نیز بودیم.   خلاصه در آستانة میعاد کودتای سوم اسفند،   لات‌بازی مطلق‌گرایان از کاراکاس تا جمکران شدت گرفت.   چرا که پاترنوس برای کودتا در اوکراین به پشت جبهة نیرومند «ساده‌زیستان» نیاز داشت.   تغییر نخست‌وزیر ایتالیا هم در همین چارچوب صورت پذیرفت؛   ظاهر نخست‌وزیر سابق،   «انریکو لتا» چندان «مردمی» و «لاتی» نبود و برای چپاول بیشتر ایتالیائی‌ها کفایت نمی‌کرد!  با «رنزی نژاد» بهتر می‌توانند جیب‌بری کنند.  کودتای اوکراین هم با هدف گسترش تاراج مردم این سرزمین سازمان یافت.

 

اینچنین بود که در تاریخ سوم اسفندماه 1392،   یک روز پس از توافق اوپوزیسیون اوکراین با دولت این کشور ـ   این توافق در حضور نمایندة روسیه و وزرای امور خارجه آلمان،  فرانسه و لهستان صورت گرفت ـ  دستی نامرئی یانوکوویچ را از ریاست جمهوری خلع کرد،  و قانون اساسی اوکراین را به تعلیق در آورد،   تا یک دولت جدید در خیابان اعلام موجودیت نماید!  شبکة خبری «یورونیوز» هم با شوق و ذوق این کودتا را به عنوان «انقلاب مردم اوکراین» به ثبت رساند!   منتهی بعضی رخدادها دامنة شوق و ذوق حضرات را کاهش داد و ناچار شدند برای جمع و جور کردن اوضاع،  ویلیام هیگ را به کی‌یف بفرستند و به افشاگری هم متوسل شوند:‌

 

«[...] وزارت خارجه استونی،  مکالمة منتشر شدة منتسب به کاترین اشتون [...] و وزیر خارجه استونی درباره بحران اوکراین،  را تأئید کرد[...] در این گفت‌وگوی تلفنی،  آقای پائت، ‌ وزیر خارجه استونی [...]‌ به اشتون می‌گوید شواهدی وجود دارد که افرادی هم به مردم و هم به پلیس به شلیک کرده‌اند.[...] مردم به رهبران میدان استقلال اعتماد ندارند و کسانی  که می‌خواهند به دولت جدید بپیوندند،   به گفته او گذشته بسیار کثیفی داشته‌اند.»

منبع:  واحد مرکزی خبر،   ‌مورخ 15 اسفندماه سالجاری

 

یادآور شویم،  به گزارش سایت ولتر نت، ‌ مورخ 6 مارس 2014،   این گفتگو یک هفته قبل ـ  حدود 26 یا 27 فوریه سالجاری ـ  صورت گرفته.   و از اینجا نتیجه می‌گیریم که سناریوی تبدیل «اوکراین» به «اوکراین نوین» با شکست روبرو شده،   و «پاترنوس» نمی‌تواند سناریوی کلنل آیرون‌ساید را پس از 93 سال در کشور اوکراین «تکرار» نماید.   هر چند متحدان و جیره‌خواران «پاترنوس» ـ  بلشویک‌ها و عزاداران جنگ سرد ـ  این واقعیت تلخ را نادیده گرفتند و به رهبری رادیوفردا،‌   به تعیین «برنده و بازنده» در اوکراین مشغول شدند.   و از قضای روزگار مهم‌ترین جناح‌های عزاداران جنگ سرد را در حاکمیت روسیه می‌توان شناسائی کرد!

 

اینان می‌کوشند با دامن زدن به افراط‌گرائی،   به ویژه در «مجلس روسیه»،   جناح ولادیمیر پوتین را تحت فشار بگذارند.   اگر به اظهارات «ژرینوفسکی» و پیشنهادات «آتشین» دومای روسیه برای حمایت از روس‌تباران اوکراین نیم نگاهی بیاندازیم خواهیم دید که شیفتگان پاترنوس در کشور روسیه با کودتاچیان اوکراین هم‌سوئی دارند!                         

 

جبهة روس‌های «عزادار جنگ سرد» از تجزیة اوکراین و «انضمام کریمه» به روسیه حمایت می‌کند،   و کودتاچیان اوکراین هم ـ  سایت فرانسه زبان نووستی،  مورخ 7 مارس 2014 ـ  از یک‌سو ادعا می‌کنند،  «روسیه خواهان قطع رابطه با اوکراین است»،  و از سوی دیگر ورود خبرنگاران روس به اوکراین را ممنوع کرده‌اند ـ صدای روسیه،  مورخ 8 مارس 2014 ـ  تا رخدادهای اوکراین را شبکة‌ «یوتوپیا» بازتاب دهد.   و تعجبی ندارد که مطالبات عزاداران روس و ادعای کودتاچیان اوکراین در قالب تفسیر سیاسی در سایت «شپیگل» منعکس شود!   در تاریخ 3 مارس 2014،‌  «شپیگل» ضمن نکوهش وزیر امورخارجه آلمان که برای «توافق یانوکوویچ با اپوزیسیون اوکراین» تلاش کرده،   می‌نویسد،   «قوانین بین‌المللی» کارآئی ندارد و  بهتر است کریمه را به روسیه واگذارکنیم!  جالب اینکه،  یک‌روز پس از انتشار،  ترجمة این مطلب تحت عنوان،   «بحران کریمه:  فلاکت آلمانی» در سایت اخبارروز منعکس می‌شود:   

 

«[...] همان به که نیمی از اوکرائین در جانب ما باشد [...] در اینصورت باید سیاست خارجی آلمان پخته‌تر از آنی می‌بود که آقای اشتاین مایر پیش می‌برد.  در هر حال جهان با خسارت کمی از این بحران خارج خواهد شد اگر مسئله تنها با جدائی کریمه پایان یابد.»

منبع:  اخبار روز،   ‌مورخ 4 مارس 2014 

 

گویا کارفرمایان «شپیگل» شکم‌شان را برای دخالت نظامی روسیه در اوکراین،  یعنی ماستمالی مذاکرات هسته‌ای و مذاکرات صلح اسرائیل و بازگشت به دوران جنگ سرد،  صابون مفصلی زده بودند.   ولی گذشته از افشای مکالمات وزیر امورخارجه استونی با کاترین اشتون،   انتشار مقالة هنری کیسینجر در واشنگتن پست،   مورخ 6 مارس 2014،   و  اعلام مواضع رسمی چین و هند ـ  تأکید بر تمامیت ارضی اوکراین ـ  نشان می‌دهد که تلاش اسطوره‌فروشان  و طرفداران تجزیه اوکراین به جائی نخواهد رسید.  هنری کیسینجر نمایندة بخشی از حاکمیت ایالات متحد است؛  چین و هند در گروه 20 عضویت دارند و علاوه بر این،   دولت چین همسایه روسیه و عضو پیمان شانگهای نیز هست.   منطقاً دولت روسیه خود را در تقابل با حاکمیت آمریکا و هم‌پیمانان اقتصادی و نظامی و مهم‌ترین همسایه‌اش قرار نخواهد داد.   در هر حال اگر جدائی کریمه از اوکراین در چارچوب قوانین بین‌المللی امکانپذیر باشد، ‌ ممکن است شاهد تجزیة اوکراین باشیم.  در اینصورت می‌توان به صراحت گفت که کودتای سوم اسفند اوکراین یک بازندة مشخص دارد؛   مردم اوکراین.   همانطورکه بازندة کودتای آیرون ساید و کودتاهای 28 مرداد و 22 بهمن نیز ملت ایران بود.   ملتی که در سال 2014 نیز روز جهانی زن را تحت قیمومت حکومت «تعدد زوجات،  برده فروشی،  سنگسار و قصاص» برگزار می‌کند.  و کاترین اشتون هم از قضای روزگار میعاد 8 مارس را برای دیدار دو روزه از ایران برگزیده.   

 

«لیدی» اشتون پس از ملاقات با حسن فوتبال راهی اصفهان خواهد شد تا به صورت تلویحی به شاه‌عباس «کبیر»،‌   نماد حرمسراداری،  برده فروشی،  فرزندکشی،  دین‌فروشی،  دریوزگی،  و توحش صفوی در ایران ابراز ارادت نماید.  هر چه باشد همین «شاه‌عباس» بودکه برای مبارزه با «ظلم و ستم» استعمار پرتقال در بندر گامرون،   دست به دامان استعمار بریتانیا شد! واحدمرکزی خبر،  مورخ 8 مارس 2014،‌  از ورود کاترین اشتون به تهران خبر داد.       

 

من خواب ندیده‌ام! 

کسی 8 مارس با چماق می‌آید

کسی که روی چماق‌اش صلیب شکسته نقش بسته

و سفره را می‌اندازد

و «آزادی» زنان حرمسرا

برده فروشی،  قصاص و فتوی ... و

قساوت و«روشنفکری» شاه عباس

و بمب و موشک‌ و مرگ    

قسمت می‌کند

من خواب ندیده‌ام!  

کاترین اشتون ‌آمد‌

کسی که در دلش،  در نفس‌اش و در صدایش با

دژخیمان و اسطوره فروشان است

کسی که جلوی آمدنش را

نمی‌شود گرفت!

کسی که چماق بروکسل را  

در کنار ستون‌های فرسودة عالی قاپو

کاشته    

و چماق‌اش روز به روز

بزرگ می‌شود،  بزرگ‌تر می‌شود

با پوزش از فروغ فرخزاد!

 

              

 

         

 

 

 



دوشنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۹۲

گوسفندالله!

 
«[حجت‌الشریعه گفت] در حدیث معتبر آمده[...] شعر و نقاشی و موسیقی و مجسمه‌سازی فعل شیطان‌ است[...]»
صادق هدایت،  رمان «حاجی آقا» 
 
اتفاقاً پرسوناژ رمان «حاجی آقا» درست می‌گوید؛  ‌از آنجا که «آزادی بیان» انسان خارج از فاضلاب «تکرار و توهم و تعبد» اسطوره‌پرستان قرار خواهد گرفت،  «فعل شیطان» هم هست! 
 
بله،   فراموش نکنیم که مگس‌های چاهک پاترنوس،  تشکل منظم سیاسی،  سلسله مراتب،‌  نظم اجتماعی،‌  و ... و خلاصه «انسان‌محوری» و آزادی بیان را برنمی‌تابند.   دلیل هم روشن است؛   انسان به مسکن و بهداشت و رفاه و آموزش و فرهنگ نیاز دارد،  از قدرت تفکر و خلاقیت برخوردار است،  حال آنکه گلة بندگان صالح و مومن و متعهد،  و همچنین گلة ‌«میهن‌پرستان» از اینهمه بی‌نیاز است!   اصولاً نیازهای«گله» با نیازهای «انسان» تفاوت دارد!   گلة گوسفند تحت نظارت چوپان و حمایت سگان،   در دشت و بیابان بع‌بع‌کنان به دنبال «بز سرگله» می‌دود.  حال آنکه گوسفندالله تحت نظارت استعمار و با همراهی سگ‌ها،  یا در خیابان‌ها الله‌اکبرگویان به دنبال آخوند می‌دود،   یا پوزی به «قلم» می‌زند،   و ضمن انکار نقش چوپان  ـ  استعمار ـ مطالبات استعماری را به ارزش می‌گذارد!
 
تفاوت گوسفند با گوسفندالله این است که گوسفند هرگز خود را در جایگاه «برتر» نمی‌بیند،  حال آنکه گوسفندالله همواره در «جایگاه برتر» می‌نشیند!   مرام گوسفندالله بر پایة موهوم ‌«برتری شعر بر رمان» تکیه کرده!   به همین دلیل بود که سال‌ها پس از مرگ احمد شاملو، سایت بی‌بی‌سی یک «نامه منتشر نشده از شاملو» منتشر کرد تا به مخاطب تفهیم کند که «شعر از رمان برتر است!»  در وبلاگی که به متن نامة‌کذا اختصاص یافت ـ   فتوی ادبی ـ‌ توضیح دادیم که این تأکیدات ابلهانه در واقع اعلان جنگ به دمکراسی و انسان‌محوری در ایران است.   و دقیقاً به همین دلیل در گیرودار بحران‌سازی آتلانتیست‌ها در اوکراین،   جمکرانیان «احمد شاملو» را مورد تهاجم قرار می‌دهند،   تا «گویانیوز» بتواند به بهانة «دفاع از شاملو»، ضمن تخریب وی،  یک‌بار دیگر برتری موهوم «شعر بر رمان» را به صورت تلویحی به اثبات برساند؛    نقد ادبی را با نقد ایدئولوژیک در ترادف قرار دهد،   و به منتقدان اظهارات شاملو در مورد شاهنامه برچسب «سلطنت‌طلب» الصاق کند:
 
«[...] چشم و چراغِ کانون نويسندگان ايران [...] دمی از مبارزه‌اش با استبداد دينی غافل نماند [...] شاملو در پاسخ به برخی از سلطنت‌طلبانی که نظر او در باره‌ی فردوسی و شاهنامه را نادرست دانسته‌ند ديدگاه‌اش را در باره سلطنت [... ] رُک و پوست کنده بيان کرده است[...]»
منبع:  گویانیوز،  ‌مورخ 3 مارس 2014 
 
همچنانکه پیشتر هم به کرات گفته‌ایم،  ‌ در قرن بیستم،   نقد و بررسی آثار ادبی به معنای «نکوهش» و یا «ستایش» آفرینندة اثر نیست.   تهاجم به نویسنده و شاعر مرام لجنزاری است که در قرن یازدهم میلادی تحرکات‌اش را با «جنگ‌های صلیبی» آغاز کرد،  و با «انکیزیسیون» ادامه داد،  تا به بنیانگزاری واتیکان و آغاز فعالیت موسولینی و حزب نازی رسید.  مرده‌ریگ همین لجنزار چپ‌ستیز و ضدلائیسیته است که در کشور ایران برای حمایت از توحش آخوند و «حاجی آقا»،   کانون تبلیغات اسلامی،  جبهة ملی،  نهضت آزادی،  حزب رستاخیز و ... و حزب جمهوری اسلامی به راه انداخته.  باشد که از این راه تعلقات و تعصبات را بر جامعة ایران حاکم کرده،    عرصة علم و تفکر و ورزش و هنر را به توحش و تعصب «باورهای جمع» بیالاید.   و می‌بینیم که احمد شاملو که به ادعای مداحان‌اش گویا «غیرمذهبی» بوده،  به اسطوره‌های همین کلیسا استناد کرده:
 
«[...] ز تجديد حيات کانون نويسندگان چه خبر؟  و چنين پاسخ گفت [...] در بارة‌ کانونی که حکومت اسلامی و اهل قلم‌اش کمر به نابودی‌اش بسته بودند:  آنکه تجديد حيات بکند يا نکند بايد مثل لازار انجيل قبلاً مرده باشد[...]»
همان منبع
 
شاملوی «غیرمذهبی» به چرندیات انجیل «استناد» می‌کند،   همانطور که جمکرانیان برای توجیه چرندیات‌شان به مزخرفات قرآن تکیه دارند.   بله،   «غیرمذهبی بودن» آن مرحوم از قضای روزگار شامل مسیحیت نمی‌شود،   و به همین دلیل است که سرایندة شاهنامه مورد تهاجم شاملو قرار می‌گیرد.   این تهاجم ریشه در ایران‌ستیزی و به طورکلی «شرق‌ستیزی» همان کلیسائی دارد که شاملو تکیه‌ بر آن داده. 
 
 همانطور که پیشتر هم به کرات در مورد تبلیغات انسان‌‌ستیز کلیسا گفته‌ایم،   در ایران محفل ضدلائیسیتة «شیخ وشاه»،  مرکز پخش این تبلیغات است.  تبلیغاتی که در لندن و واشنگتن «تولید» می‌شود و آن را در بیانیه‌های وزارت امور خارجه آمریکا ـ  حمایت آشکار از لشکرکشی‌های خیابانی در اوکراین و جمکران ـ  به صراحت می‌بینیم.    بیانیه‌هائی که هر هفته،   پاسخ مطلوب را در وقوقیه های جمعه دریافت می‌کند.   به عنوان نمونه،   24 ساعت پس از انتشار بیانیة وزارت امور خارجه یانکی‌ها،   داش احمدخاتمی،  به بازنشخوار آن مشغول شد و ضمن جست و خیز کردن در لجنزار «عشق مسیحائی»،   «برتری» حکومت دینی بر دمکراسی را هم به اثبات رساند.
 
داش احمد ضمن ارائة تعریف «شکمی» از دمکراسی می‌گوید،   ‌در نظام دینی مردم به حاکمان عشق می‌ورزند و حاکمان نیز به مردم محبت دارند:
 
«[...] دموکراسی یعنی حاکمیت اکثریت بر اقلیت[...] اما در نظام اسلامی مردم به حاکمان‌شان عشق می‌ورزند ضمن اینکه آن‌ها را انتخاب می‌کنند[...] نگاه دین این است که باید رابطه حاکمان با مردم رابطه محبت باشد [...]»
منبع:   فارس‌نیوز،  ‌مورخ 28 فوریه 2014 
 
به عبارت دیگر سرکوب،  کشتار و تاراج ملت ایران نشانة «محبت آخوند به مردم است،   و از عشق مردم به آخوند» سرچشمه گرفته!   می‌بینیم که آنگلوساکسون‌ها از طریق تشکیل حکومت با قواد و قاری و قلتبان در کشورمان،   نهایت امر کار را بجائی ‌رسانده‌اند که بعضی‌ها  از تحمل سرکوب و خشونت حاکمیت،   آنهم در سطح جامعه «لذت فراوان» می‌برند!   تصویری که نامة محمد نوری‌زاد ارائه می‌دهد،   دقیقاً نمونه‌ای است از همین روابط ناهنجار «سادومازوشیست»:
 
«[...] سه نفر آمدند [...] ‌خود را کشاندم سمت بزرگراه.  همانجا مرا زمین زدند و خوابیدند روی سینه‌ام و دست و پایم را گرفتند[...] من ماندم و سرتیمِ سربه زیر که روی من افتاده بود[...] ‌دست به گلویش بردم.  فریاد کشید[...]سه نفری زور زدند [...] صورتم بر آسفالت بزرگراه نشست[...] زانویش را بر پسِ کله‌ام نهاد[...] ‌سنگ ریزه‌ها بالای ابرویم را شکافتند و خون بیرون زد[...] داد زد: همین را می‌خواستی روانی؟  با دهانی که به آسفالت خیابان چسبیده بود گفتم: من فردا باز همینجایم[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 26 فوریه 2014  
 
اشتباه نکنیم،  پیامی که سطور فوق در قالب تصویر و کلام به مخاطب می‌فرستد،   «تجاوز گروهی به یک مرد ـ نوری‌زاد ـ  و ابراز تمایل نوری‌زاد برای تکرار همین تجربه است.»   و مخاطب می‌باید بپذیرد که نوریزاد به این ترتیب با استبداد «مبارزه» می‌کند!  حال آنکه در عمل محمد نوری‌زاد به تبلیغ «خودتخریبی» مشغول شده!   به همین دلیل بی‌بی‌سی،  بررسی منطقی اظهارات نوریزاد را «حرام» شمرده.
 
سایت بی‌بی‌سی مطلبی در مورد «محمد نوری‌زاد» منتشر کرده،  تا به مخاطب تفهیم کند که نه تنها آفرینش هنری،  که «تفکر» و «نگرش منطقی» هم «فعل شیطان» است!  به عبارت دیگر،  بی‌بی‌سی تلاش دارد به ما بگوید،   «نشان دادن پوچ‌گوئی افراد از طریق بررسی منطقی سخنان‌شان،   نشستن در جایگاه قضاوت ارزشی» خواهد بود!   بوق وزارت امور خارجه بریتانیا می‌نویسد،  از آنجا که نوری‌زاد سابقة همکاری با حکومت داشته،  به محض اینکه حرفی می‌زند،  به او می‌گویند «خفه شو!»
 
در نتیجه،   می‌باید بپذیریم آن روز که ابعاد خشونت را در یکی از نامه‌های نوری‌زاد بررسی کردیم و نشان دادیم که این نامه همچون دیگر نامه‌های این فرد در واقع تبلیغ برای «اسلام خوب» است،  ‌ «قضاوت ارزشی» کرده‌ بودیم و ... و بررسی منطقی در قاموس بوق وزارت امورخارجه بریتانیا،  یعنی سرکوب «آزادی بیان!»   خلاصه اینکه،  اگر نوری‌زاد و همپالکی‌های‌اش «حق» دارند هر آنچه می‌خواهند بگویند و بنویسند،  هیچکس حق ندارد اظهارات‌شان را به محک بررسی بکشاند،  چرا؟  چون تمام مطالبی که محمد نوری‌زاد و شرکاء نوشته و می‌نویسند،   ‌همچون فرمایشات «رهبرکبیر انقلاب» در دفاع از «روابط یک‌سویه» و ارزش‌های فاضلاب مطلق‌گرائی است!   و این فاضلاب را هیچکس حق ندارد به زیر سئوال برد،  ‌ چرا که آتلانتیست‌ها نیز همچون هیتلر و موسولینی از این لجن‌زار «ساده زیستی،  چپ‌ستیزی و مسئولیت گریزی» تغذیه می‌کنند.   لجنزاری که با «توهم،  تکرار و تخریب» محفل «شیخ و شاه» پیوندی ناگسستنی دارد. 
 
از اینرو علیرضا نوری‌زاده همزمان مشغول «لیفتینگ» محفل «شیخ وشاه» شده.   نوری‌زاده ـ  با نوری‌زاد اشتباه نشود ـ  پس از مطالبة ارث پدری هیتلر ـ  قفقاز ـ  به تمجید از پهلوی اول و لیفتینگ بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان نشسته،  ‌ «حزب» را به سخره گرفته و برای رستگاری «انقلاب» ـ  کودتای  ارتش ناتو در ایران ـ   نسخه می‌نویسد:
 
«[...] اين رضاشاه بود که با ياری روحانی برجسته وآزاد انديش [...] حائری يزدی مؤسس حوزه علميه قم [...] برای عمامه و لقب رجل دين داشتن،  امتحانی برقرار کرد[...] حسينی‌که مظهر عدالت خواهی و شجاعت و تقوا بود برای جرعه آبی التماس نمي‌کرد [...] دخترش سکينه بانو از موسيقيدانان بزرگ عصر خويش بود و دهها شاگرد داشت [...]کار بسياری از ما [ درپی رسوائی حزب خزینه] بايد آن باشد که دانسته‌ها و برداشت‌های خويش را از روزگار پدر و پسر بازگوئيم [...] اگر سکوت کنيم و حقايق را [...] بپوشانيم.  هيچ انقلابی به رستگاری نمي‌رسد.  انقلاب فرانسه [...] نبايد الگوی ما باشد[...]»
 
 همه بدانندکه پرسوناژ موهوم سکینه،   دختر عین سوم،  یکی دیگر از پرسوناژهای موهوم بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان،  موسیقیدان هم بوده و پدر این موسیقی‌دان بزرگ از چه‌گوارا هیچ کم نداشته و ... و از همه مهم‌تر اینکه کودتای ارتش ناتو در ایران از انقلاب فرانسه «برتر» است!    پرسوناژ رمان «حاجی آقا» درست می‌گوید!   خارج از فاضلاب «تکرار و توهم و تعبد»،  همه چیز «فعل شیطان» خواهد بود؛   از جمله بررسی منطقی رخدادهای ایران و دگردیسی مسیحائی  نوری‌زاد!
 
سایت بی‌بی‌سی همه را به پیروی از نوری‌زاد فرامی‌خواند و می‌گوید،   رخدادهای سال 1388 همچون دم مسیحائی محمد نوری‌زاد را «تغییر» داد:
 
«[...]‌ محمد نوری‌زاد در اين چهار سال اخير ايستاده است؛  حتى افتاده بر كف آسفالت [...] نورى زاد [...] درباره بهائى‌ها،  خانواده اعدامى‌ها [...] و غيره و غيره مى‌نويسد و سفر می‌رود و حرف می‌زند.   اما او هرچه راديكال‌تر می‌شود،   نداى تأسف‌آورترى می‌شنود:  خفه‌شو!  اين صدا نه فقط از جانب مأموران كه از جانب همان جامعه‌اى به گوش می‌رسد كه او در دفاع از آن‌ها می‌نویسد [...] نوری‌زاد،   يكى از بارزترين محصولات تضادهاى اجتماعى درون جامعه ماست.   ذهنيتى كه با اتصال به امر مشترك،   از خاكستر خويش،  دوباره برخاست[...]‌ پديده‌اى كه جامعه به گونه‌اى متفاوت بازسازى كرد.   چه نيرو و توانى او را تا اين ميزان تغيير داده است؟   آن دم مسيحايى بر حيات ذهنى او چه بود؟ [...]  چيزى جز رخدادهای سال ٨٨؟[...]»
همان منبع
 
بله،   تداوم جنگ استعماری همچون دم مسیحائی آخوند منتظری را زنده کرده بود،  کودتای ناکام هیزاکسلنسی هم نوری‌زاد را چون «لازار» زنده کرده!   می‌بینیم که احمد شاملو و بی‌بی‌سی منبع الهام مشترکی دارند،   و جای تعجب نیست؛‌   گلة مرگ‌فروش استعماری هرگز از لجن‌زار یوتوپیا ـ  دم مسیحائی،  زمان مسیحائی،  و ... ـ  خلاصه از عرصة «تخریب انسان» فراتر نخواهد رفت:   
 
«[...] براى منتظرى به مثابه نمونه آرمانى بازـ تولد مردمى سياست،  اگر زمان مسيحايى،  ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر بود براى نوري‌زاد اين زمان،  احتمالاً،  چهره واپسين ندا بود[...]»
همان منبع
 
و اتفاقاً ادامة جنگ برای آتلانتیست‌ها هم همان «دم مسیحائی» است،  ‌ چرا که تنها دستاورد  یوتوپیا «جنگ و تخریب و تجزیه» است.   و اگر این روزها لندن و واشنگتن، ‌ هم‌صدا با پادوهای‌شان در شهر «کی‌یف» در مورد «تجزیة اوکراین» هشدار می‌دهند،  در واقع برای «تکرار» سناریوی یوگسلاوی در اینکشور خیز برداشته‌اند.   و هر دولتی با این سناریو مخالفت کند به نحوی از انحاء مجازات خواهد شد.   به عنوان نمونه،   مخالفت رسمی دولت چین با تجزیة اوکراین به مذاق لندن و واشنگتن خوش نیامد.   ولی نهایت امر حضرات ناچار شدند عقب‌نشینی کنند.   در نتیجه،   حمایت از نئونازی‌های اوکراین را به حساب «اسرائیل» نوشتند تا همه بدانند که اتحادیة اروپا هرگز از «نازی‌‌جماعت»،   به ویژه در اوکراین حمایت نکرده و و نخواهد کرد!   خوانندگان گرامی می‌توانند برای آشنائی با جزئیات حضور سربازان اسرائیل در اوکراین به سایت ولترنت،   مورخ 3 مارس 2014 مراجعه فرمایند چرا که رخدادهای اوکراین  موضوع وبلاگ ما نیست.   ولی انکار حمایت غرب از نئونازی‌های اوکراین به ما مربوط می‌شود!          
 
آنچه در سایت بی‌بی‌سی می‌بینیم نشان می‌دهد که وزارت امور خارجه بریتانیا همچنان در سنگر هیتلر لنگر انداخته؛   تاریخ را با اسطوره در ترادف قرار می‌دهد،   و از «مبارزات» فروهر و نوری‌زاد اسطوره می‌بافد،   و ناگهان به ترهات کلیسا در باب «گناه نخستین» نقب می‌زند و ادعا می‌کند نوری‌زاد طرفدار دمکراسی است و نباید در مورد گذشتة او به «قضاوت» بنشینیم:  
 
«[...] داستان سنگ‌هاى پرتاب شده حضّار به حلاج در روايت تاريخى بيهقى [...] به همان ميزان كه تاريخى است،  پيشگويانه نيز [هست]  داريوش فروهر [...]  متهم به این بود كه: سوپاپ نظام است [...] نوری‌زاد به شهادت اين سال‌ها جزء پيش‌قراولان نزاع با سيستم بوده است [...] نمادى بوده از شجاعت و ايستادگى[...] آنچه نوری‌زاد را همچنان نفى مى‌كند، گناه نخستين اوست[...] در الهيات مسيحى [...]‌ انسان ذاتاً گنهكار است [...] پيش كشيدن گذشته فرد دموكراسى‌خواه،  منتقد و كنشگر [...] واقعيتى ترسناك خود را بر ما عرضه مى‌كند؛ دستگاه كليساى درونى ما[...]»
همان منبع
 
می‌بینیم که بررسی اظهارات نوری‌زاد با «قضاوت» در مورد عملکرد گذشتة او ترادف یافته.  در واقع بی‌بی‌سی،   به بهانة دفاع از مبارزات «فرضی» نوری‌زاد با حکومت جمکران،   آشکارا به سنگرسازی برای همة «نوری‌زادها» مشغول شده،   و انتقاد از آنان را «حرام» می‌شمرد.    شیپور لجنزار اسطوره‌فروشان با آن‌ها که قربانی  امثال  نوری‌زاد بوده‌اند،  کاری ندارد؛ نوری‌زاد را در جایگاه «حلاج و مسیح» نشانده،   و انواع  برچسب‌ها را بر پیشانی منتقدان این مسیح «معاصر» الصاق می‌کند تا سرکوب «آزادی بیان»،   تکرار دورباطل و ترهات کلیسا و مزخرفات کربلا را در بسته‌بندی‌های نوین به مخاطب بفروشد:                
 
«[...]  ما، يعنی همان كشيش‌هاى قرون وسطى[...] در حال خوردن و دفع كردن خود، دستاوردها و اميدهاى خويشيم [...] حاميان و عاشقان معمولى نازيسم و استالينيسم،  محصول همين خود ـ منزه‌بينى‌ها [...] بودند[...] مسيح [...] با رنج خود،  گناهكارى ذاتى بشر را برعهده می‌گیردتا ديگران را رها كند.   نوری‌زاد [...] مى‌خواهد با بر عهده گرفتن گناه بى‌ايمانى بقيه، با عذاب وجدان خود كنار بيايد[...] هر چند اسلام در مواجهه با گناه،  صورتبندى متفاوتى با مسيحيت دارد اما اين نوع مواجهه شبه‌مسيحى را مى‌توان در شيعه و حسين [...] و ايستاده مردن مشاهده كرد[...]»
همان منبع
 
اگر همة راه‌ها در گذشته به «رم» ختم می‌شد،  پس از انقلاب صنعتی و نگرش انسان‌محور مدرنیته،   و به ویژه پس از مسابقات المپیک سوچی،  همة راه‌ها به کلیسا و کربلا و مرگ و شورش و خودآزاری منتهی می‌شود.   برای پیمودن این مسیر توحش لازم است مردم همیشه در صحنه با نوری‌زاد هم‌صدا شوند:
 
«[...]‌ بهتر است كه بنگاه‌هاى سياست‌ورزى [...]‌ انتقادات‌شان به مردم را در كنار حاكم،  به گونه‌ای بنيادين و راديكال پيگيری كنند[...] تا [...] بتوانيم به گونه‌اى جمعى بگوئيم:  من فردا باز همین جایم.»
همان منبع
 
پیگیری «رادیکال انتقادات به مردم» را از دست ندهیم!  پیشتر بوق‌های فاضلاب مطلق‌گرائی، هم‌صدا با تل موهوم مردم،  رأس هرم قدرت را مورد تهاجم قرار می‌دادند تا سگ را به جای کله پز بنشانند.   اینبار روند تغییر کرده! گویا قرار شده اینبار گوسفندالله پشت سر نوری‌زاد بایستد و بع بع کند تا هم نزول‌خورهای جنتلمن لندن بتوانند نانی به کف آرند،   و هم  نقش سرنوشت‌ساز آتلانتیست‌ها در «انقلاب شکوهمند بهمن» پنهان بماند.  جالب اینکه،   یک روز پس از انتشار مطلب چماقدارانة بی‌بی‌سی در سلب مسئولیت از «نوری‌زادها»،   گویانیوز با پرتاب خشونت استعمار غرب در ایران به دوران باستان،   توحش و خشونت آخوند و اربابان غربی‌اش را به حساب ایرانیان نوشت:
 
«[...] اين خشونت وحشيانه،   که ما را در افکار عمومی جهان سرافکنده کرده،  از کجا گريبان‌گير ما ايرانيان شده است؟   چرا تاکنون هيچ نسلی نتوانسته يا نخواسته به اين ننگ بزرگ پايان بدهد [...] اين نوع خشونت رسمی [...] انگار با حضور ما در تاريخ آغاز شده است[...] از ميان چهار تمدن بزرگ کهن،  يعنی تمدن يونان،  رم،  مصر و ايران خشونت حکومتی و همراهی ملت با اين نوع خشونت،   بيش از همه با ما همزيستی داشته و حتی به امروز رسيده است[...]»
منبع:  گویانیوز،  مورخ 27 فوریه سالجاری
 
بله،  سایت‌های فارسی‌زبان با بی‌بی‌سی پیوندی جادوئی دارند!   بی‌بی‌سی از «مردم» ایران انتقاد می‌کند چون از نمایش‌های مهوع نوری‌زاد استقبال نکرده‌اند.   فردای همانروز با مقاله‌ای در باب «ایرانیان وحشی» در گویانیوز برخورد می‌کنیم!   این است پیامد پوز زدن گوسفندالله به قلم!   تلاش‌ گوسفندالله یک هدف مشخص را دنبال می‌کند:   پنهان داشتن نقش استعمار در جنایات سدة اخیر،   خصوصاً طی دوران حکومت اسلامی.  ولی این زبان‌بازی‌‌ها دیگر نتیجة مطلوب به بار نخواهد آورد؛   وزارت امور خارجه آمریکا ناچار شده رسماً برای حمایت از قانون اساسی طویله اسلامی رایش بیانیه صادر کند!   در نتیجه،   جهت تطهیر استعمار دیگر نمی‌توان خشونت و توحش آنگلوساکسون‌ها را به «ایرانیان» و تمدن ایران باستان نسبت داد،  و با جعل تاریخ «ایرانیان» را مسئول وحشی‌گری حکومت‌هائی معرفی کرد که با حمایت غرب در ایران مستقر شده‌اند!