شنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۷


کتاب و علوفه!

...


فردی که گویا هنوز مزة خوش کودتای 22 بهمن را زیر دندانش دارد، ضمن سر دادن شعارهای پوچ «استقلال ، آزادی، عدالت» در یکی از سایت‌های فارسی زبان، از مردم دعوت کرده جهت «خروج از بحران» با تظاهرات میدان را از دست «دولت فاسد» درآورند! ما هم به نوبة خود از مردم می‌خواهیم در هیچ تجمع و تظاهراتی شرکت نکنند، چرا که در واقع یک مافیای اقتصادی جای خود را به مافیای جدید می‌سپارد، و فریاد و فغان بعضی‌ها از جمله فکل کراواتی‌های حوزه و بازار فقط به همین دلیل به آسمان بلند شده! دولت امام زمان در کار ایجاد باندهای نوین چپاول مردم است تا «حق مسلم» خود را حفظ کند. بله! چه کسی گفته مهرورزی از اکبرهاشمی یا محمد خاتمی کمتر است؟ بساط چپاول که تعطیل بردار نیست، چرا مردم باید به خیابان‌ها بیایند تا امثال نهضت منفور آزادی با یک کودتای دیگر «دولت» تشکیل دهند؟ ما که بساط دولت‌های موقت و سرکوب زنان، کارگران و کشتار اقلیت‌های قومی در سراسر ایران را در دوران افتخارآفرین مهدی بازرگان فراموش نکرده‌ایم! ما ملت هشت دهه است که در بحران دست و پا می‌زنیم و هر بار به همت والای فدائیان اسلام و ساواک در بحران عمیق‌تری گرفتار شده‌ایم. حال به چه دلیل می‌باید باز هم برای حفظ منافع کارخانة رجاله پروری تظاهرات به راه بیاندازیم؟ تا ظهور کریم سنجابی‌ها و بنی‌صدرها و جبهه‌های رنگارنگ فاشیست را یک بار دیگر تجربه کنیم؟ حاج آقا! آن‌ راهی که سرکار برای «خروج از بحران» نشان می‌دهید به قعر چاه «بحران» ختم می‌شود! ما خواهان براندازی نیستیم! چرا که بین دولت فعلی، دولت مهدی بازرگان و دولتی که از بطن آشوب بر خواهد خاست هیچ تفاوتی نمی‌بینیم. همگی در سنگر واحد نوکری برای آمریکا نشسته‌اند.

اهالی حنازرچوبه بوسیدن آشکار چکمة فاشیست‌های فرانسه را کنار گذارده، جدیداً کمی دست و پای خود را جمع کرده، و در مطلبی تحت عنوان «روز هشتم مه، بازنمائی تناقض‌ها» بجای مداحی از «لوپن» و معرفی دارودستة او تحت عنوان افتخارآفرین «جبهة ملی»، لوپن را رهبر حزب راست افراطی می‌خوانند! البته فریب شیپور سازمان سیا در جمکران را نخوریم، چون این تغییر موضع ظاهری فقط به این دلیل در حنازرچوبة مزور مشاهده می‌شود که، این رسانة تبلیغاتی سازمان سیا، به شیپور زدن برای یک جنبش فاشیستی اسلام‌گرا مشغول شده! جنبشی که در کشور فرانسه به بهانة دفاع از «مستضعفین» به مخالفت با لائیسیته برخاسته، و به بهانة دفاع از حقوق فلسطینیان، در همگامی «پنهان» با لوپن، آتش تبلیغات یهودستیزانه را هم گرم نگاه می‌دارد. البته اعضای این به اصطلاح «جنبش» نه تنها موجودیت کشور اسرائیل که حتی یهودیان را هم به زیر سوال می‌برند!

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که سازمان ملل کشوری به نام اسرائیل را به رسمیت شناخته و در چارچوب قوانین بین‌المللی، کسی نمی‌تواند خواهان نابودی اسرائیل شود. و می‌باید به پرزیدنت مهرورزی که به فرمان اربابان‌اش قصد «پاک کردن» اسرائیل را دارد، سه نکتة مهم را یادآور شویم. نخست اینکه «پرزیدنت» بهتر است ابتدا دست و صورت مبارک خود را پاک کنند و به شتشوی خود اهمیت بیشتری بدهند، بعد به «پاک ‌کردن» کشورها بپردازند. دیگر اینکه، همان سیاستی که اسرائیل را ایجاد کرد، کشور دوست و برادر پاکستان را نیز به وجود آورده. میلیون‌ها هندی از خانه و کاشانة خود اخراج شدند تا «محمدعلی جناح» مزدور، آرزوی استعمار انگلیس جهت اعمال سیاست «یک کشور، یک مذهب» را برآورده کند. و بالاخره اگر پرزیدنت مهرورزی نمی‌داند، ما می‌دانیم که جنگ زرگری گورکن‌ها با اسرائیل تنها دلیل موجودیت‌ حکومت اسلامی است، چون اسرائیل مانند ایالات متحد از حامیان اصلی همین حکومت امام زمان به شمار می‌رود. حال بازگردیم به «جنبش» حامی مستضعفین در فرانسه!

این «کارناوال جدید» ادعا می‌کند دولت فرانسه با «اسلام» و «مسلمین» مخالف است! و اتفاقاً حزب لوپن هم به جنگ زرگری با همین جنبش «مترقی» مشغول شده تا بازارش را حسابی گرم کند. رهبر این جنبش مترقی همانطور که می‌دانیم شارلاتانی است به نام «طارق رمضان»، نوة بنیانگزار سازمان استعماری اخوان المسلمین در مصر؛ پیشتر شرح حال مختصری از ایشان ارائه کرده‌ایم. همچنین گفتیم که از دوران ریاست جمهوری فرانسوا میتران، دولت سوسیالیست فرانسه محله‌های مسلمان نشین را به دست اوباش اسلام پرست سپرد، تا نوعی حکومت اسلامی به شیوة عربستان و جمکران بر ساکنان این مناطق حاکم کند. و هنوز نیز همین سیاست بر شهرک‌های مسلمان نشین فرانسه حاکم است.

حنازرچوبه، در ادامة نعل وارونه و شیادی تلاش دارد گروه شیرین عبادی را هم طرفدار لائیسیته معرفی کند! در همین راستا، شیپور سازمان سیا، در تاریخ 21 اردیبهشت‌ماه سالجاری می‌نویسد، فردی به نام «پ.الف» ـ این فرد منطقاً همان پروین اردلان خودمان است ـ در گفتگو با یک رسانة لائیک، به زنان ترکیه در مورد انتخاب حجاب اسلامی هشدار داده. به ادعای حنازرچوبه، «پ. الف» که از مخالفان سرسخت قوانین اسلامی‌ است، گفته تنها در صورتیکه اصول لائیسیته رعایت شود می‌توان سخن از آزادی حجاب اسلامی به میان آورد. ظاهراً اهالی حنازرچوبه می‌پندارند مسائل زنان فقط به «حجاب» محدود می‌شود! یا بهتر بگوئیم، اربابان حکومت جمکران سعی دارند، حقوق و آزادی‌های اجتماعی ما ایرانیان را به حق پنهان کردن یا نمایاندن موی سر زنان محدود کنند! البته باید حضور گاوچران‌ها و نوکران‌شان بگوئیم که خیلی کور خوانده‌اند! و آرزوی بازگشت به دوران «رضاشاه کبیر» و «آزادی زنان» از نوع «توسری، بی‌روسری» را می‌باید همراه با آخوندیسم به گور ببرند. هر چند پورمحمدی منفور، وزیر کشور بیکار شدة حکومت جمکران، سعی داشته باشد با نسبت دادن انفجارهای شیراز به سلطنت طلبان، زمینه‌ای فراهم آورد تا مخالفان حکومت گورکن‌ها بر تخالف «فرضی» میان سلطنت‌طلبان و آخوندپروران ایمان بیاورند، و اطمینان حاصل کنند که «ناجیان» ضدآخوند در راه‌اند.

به دنبال اظهارات پورمحمدی، یک پورمحمدی دیگر هم که در وزارت اقتصاد معاونت امور بانکی، بیمه و شرکت‌های دولتی را عهده دار بود، از کار بیکار شد! به گزارش مهرنیوز، مورخ 20 اردیبهشت‌ماه سالجاری، سیدحمید پورمحمدی، متولد سال 1346، پیش از اشغال رأس هرم سرکوب اقتصادی، رئیس هیئت مدیرة «موسسة توسعة فرهنگ قرآن»، مدیرعامل شرکت سرمایه گذاری «شاهد»، مشاور اقتصادی معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان تربیت بدنی، مدیرعامل موسسة «اندوختة شاهد»، عضو هیئت مدیرة باشگاه پرسپولیس، معاون برنامه‌ریزی «اداری ـ مالی» استانداری چهارمحال و بختیاری، طراح طرح ورزشی روستائی و مدیر مطالعه و تدوین استراتژی دانشگاه «شاهد» بوده‌اند! همانطور که می‌بینیم ایشان وقت نداشتند اصلاً سرشان را بخارانند! به ادعای مهرنیوز، این پورمحمدی به دلیل مخالفت با تبدیل بانک‌های کشور به بانک قرض‌الحسنه، کناره گیری کرده! البته این مهملات فقط برای حفظ ظاهر است، چرا که عرب مازار، رئیس کل سازمان امور مالیاتی و هاشم رهبری، رئیس کل گمرک ایران نیز همزمان با پورمحمدی بیکار شده‌اند. به عبارت دیگر، یک مافیای اقتصادی کنار می‌رود، و یک مافیای جدید در حال خزیدن به جای اوست. چون همانطور که بارها گفتیم، در سیاست «فضای خالی» وجود ندارد. ولی از آنجا که در کشور «مستقل» امام زمان، به گفتة رهبرکبیر «انقلاب»، روح‌الله خمینی، « اقتصاد مال خر است»،‌ تغییر و تحولات در ساختارهای اقتصادی جمکران در جابجائی تعدادی «خر» خلاصه خواهد شد. چون تصمیمات اصلی در زمینة اقتصاد مملکت‌مان خارج از مرزها اتخاذ می‌شود، توسط همان‌ها که اینک سه دهه است در نمازهای جمعه مورد حملة سربازان رشید اسلام قرار می‌گیرند؛ آمریکائی‌ها! دلیل استقبال خمینی دجال از «جنگ»، و ستایش مقام معظم رهبری از «تحریم‌ها» نیز در همین واقعیت «کوچک» نهفته.

جنگ، تحریم و تهدید، ابزار استعمار برای حفظ حکومت‌های دست نشانده و گسترش چپاول ثروت‌های ملی است. و دلیل پافشاری گورکن‌ها بر غنی سازی فرضی اورانیوم، به عنوان «حق مسلم»، تداوم بخشیدن به تحریم‌ها و تهدیدهاست. چون هر چه ما ملت بیشتر تهدید شویم، حکومت امام زمان بهتر می‌تواند تحریم‌های اقتصادی و سرکوب اجتماعی را در درون مرزها بر ما تحمیل کند. این واقعیت را طی دوران«جنگ، نعمت الهی است» به چشم دیدیم. و هر چه ما بیشتر تحت فشار قرار گیریم مواضع مترسک‌های دست نشاندة استعمار مستحکم‌تر خواهد شد. در نتیجه علی خامنه‌ای، اکبر بهرمانی و دیگر عملة فاشیسم به هیچ عنوان از «حق مسلم خود»، که همان پایمال کردن حقوق ملت ایران در پیشگاه منافع استعمار است چشم‌پوشی نخواهند کرد. و فراموش نکنیم، در حکومت امام زمان نه تنها اقتصاد، که سیاست هم مال خر است. موضع‌گیری‌های استقلال طلبانة «سیاسی ـ اقتصادی» مقامات حکومت امام زمان، به ویژه مقام رهبری، دقیقاً به حکایت «کتاب خواندن» خر ملانصرالدین می‌ماند.

آورده‌اند که ملا در برابر تیمورلنگ به گزافه‌گوئی از فرهیختگی الاغ خود مشغول بود و در اغراق تا آنجا پیشرفت که گفت:
ـ الاغ من چنان هوش و فراستی دارد که می‌توانم همه چیز به او بیاموزم، حتی خواندن کتاب!
تیمور لنگ که سخنان نصرالدین را جدی نگرفته بود، به او گفت:
ـ زود برو و به الاغت خواندن بیاموز، از امروز سه ماه فرصت داری.
ملا شتابان به خانه رفت و به آموزش و پرورش الاغ خود مشغول شد. به این ترتیب که علوفه و کاه و یونجه‌ را لابلای صفحات کتاب قطوری ‌می‌گذاشت و به الاغ یاد می‌داد که با زبان خود کتاب را ورق بزند تا غذای خود را بیابد. آموزش و پرورش الاغ روزها و روزها ادامه یافت. الاغ نصرالدین دیگر در ورق زدن کتاب استاد شده بود. سه روز قبل از پایان مهلت سه ماهه، نصرالدین غذا دادن به الاغ بینوا را تعطیل کرد. و در روز موعود، در رکاب الاغ گرسنه راهی دربار تیمور شده، از وی کتابی قطوری خواست. تیمور کتابی به ملا داد و ملا آن را در برابر الاغ گرسنه گذاشت. الاغ طبق عادت با زبان خود شروع به ورق زدن کتاب کرد، تا شکمی از عزا درآورد، ولی چون لابلای صفحات کتاب هیچ نیافت، «عرعر» آغاز کرد! آنهم چه «عرعری»! تیمور خطاب به نصرالدین گفت:
ـ این شیوة کتاب خواندن به راستی عجیب است!
ملا پاسخ داد:
ـ حق با سلطان است، ولی چه کنیم که خرها اینجوری کتاب می‌خوانند.





جمعه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۷



برده و علفزار!

...

گویا در گاه‌شمار گورکن‌ها پایان جنگ جهانی دوم با تأسیس کشور اسرائیل همزمان شده! دلیل‌اش هم روشن است، جماعت گورکن تاریخ و جغرافیا را از قرآن استخراج می‌کند. به یاد داریم که چندی پیش حاج اکبر در خطبه‌های علفزار وجود «دریای پارس» را در تفسیرهائی بر سورة کهف رویت کرده بود، و آنرا به آگاهی گوسفندان حاضر در علفزار رساند. امروز همین حاج اکبر ضمن تصحیح چرندیات‌شان در باب «خلیج فارس»، زمان را سه سال به عقب بازگردانده تا بتواند «شصت‌امین» سالگرد پایان جنگ جهانی دوم را به گوسفندان کذا اعلام دارد. چرا که، از تأسیس اسرائیل هم 60 سال می‌گذرد!

بله، این رمالان بی‌کفایت و بی‌سواد و تن‌پرور، حتی به خود زحمت تهیه و تنظیم خطبه‌های «وق‌وقیه» را هم نمی‌دهند! سیدمهدی خاموشی «بودجه» دریافت کرده تا این مهملات را برای حاج اکبر «سازندگی» ردیف کند. همین حاج اکبری که به دلیل «مبارزات» بی‌امان با آمریکا و تحصیلات عالیه در حوزة فقرفرهنگی اصلاً فرصت ندارد، سال 1945 میلادی را در ذهن علیلش حک کند، تا در وق‌وقیه‌های «نظام مقدس» پیشرفت جهالت و ابتذال را اینگونه به رخ جهانیان نکشد، و پایان جنگ جهانی دوم را با سالگرد تأسیس کشور اسرائیل همزمان نکند!

امروز شصت و سه سال از پایان جنگ جهانی دوم می‌گذرد. مورخان تهاجم ارتش هیتلر به لهستان را آغاز این جنگ جهانی می‌دانند. پس از این تهاجم، دولت فرانسه که تعهد کرده بود از لهستان دفاع کند، تعهدات خود را نادیده گرفت. در وبلاگ‌های پیشین به نقل از هاوارد زین، مورخ صاحب‌نام آمریکائی، در مورد جنگ جهانی دوم و حمایت مستقیم ایالات متحد و شرکای‌اش، فرانسه و انگلستان از فاشیست‌ها فراوان نوشته‌ایم، و نیازی به تکرار مکررات نیست. در تاریخ 30 آوریل سال 1945، ارتش سرخ وارد برلن، پایتخت آلمان شد، هیتلر خودکشی کرد، و سرانجام در روز هشتم ماه مه همان سال، آلمان هیتلری بدون قید و شرط تسلیم ‌شد. با این وجود در کشور روسیه روز نهم ماه مه را به مناسبت سالگرد پیروزی ارتش سرخ بر فاشیست‌ها جشن می‌گیرند.

و اما امروز بزرگداشت شصت و سومین سالگرد پایان جنگ جهانی دوم در کشور روسیه، مصادف شده با برگزاری نماز حماقت در علفزار! و دو خطیب عالیقدر، سخنرانی‌های عالمانه و منطقی و بسیار مستدل و به قول گورکن‌ها، «عقلانی» تحویل عوام‌الناس داده‌اند. سخنران پیش از خطبه‌ها سیدرضا تقوی بوده که حجت‌الاسلام و المسلمین هم هستند! این حجت‌الاسلام که در برابردیده‌گان‌اش مردم ایران در فقر دست و پا می‌زنند، و مطابق احکام توحش اسلام شلاق می‌خورند، سنگسار می‌شوند و یا دست و پای‌شان را به دستور مقامات قطع می‌کنند، از فجایع اسرائیل در غزه به فریاد و فغان افتاده، و زبان به تهدید مدافعان حقوق بشر گشوده!

سیدرضا تقوی، انفجار حسینیة شیراز را هم به مدافعان حقوق بشر نسبت داده. علامت تعجب نمی‌گذاریم چون وقاحت و حماقت گورکن‌ها اصولاً حد و مرز نمی‌شناسد. البته سردار نجفی، فرماندة سپاه پاسداران در استان فارس بهتر می‌داند حسینیة کذا را کدام گروه منفجر کرده! چون انفجار بمب در میان مردم کار وزارت اطلاعات گورکن‌ها است، که شیوة های سرکوب را مانند دیگر کالاهای مصرفی خود از ینگه دنیا وارد می‌کند. و حاکمیت آمریکا، برخلاف تصور عالم دانشمند سیدرضا تقوی، یکی از مدافعان دوآتشة حقوق بشر اسلامی ‌است، در غیراینصورت دست نوازش بر سر امثال گلی عامری نمی‌کشید. حجت‌الاسلام والمسلمین «تقوی»، در ادامة عربده‌جوئی و نفس‌کش‌طلبی، به شیوة قداره بندان حوزة فقر فرهنگی می‌گوید، مگر نمی‌بینید در غزه و عراق چه می‌گذرد؟ پس چرا ایران را متهم می‌کنید که حقوق بشر را رعایت نمی‌کند؟

بله، این است نشان آشکار حماقت و عقلانیت حجت‌الاسلام و المسلمین تقوی! این حضرت هنوز نمی‌داند که غزه و عراق به درست یا به غلط، در «شرایط جنگی» قرار دارند، و حکومت گورکن‌ها قرار نیست در شرایط صلح، شرایط جنگی در ایران حاکم کند! هر چند اکبر بهرمانی و ریزه‌خواران‌ و نویسندگان‌اش در «روز آن‌لاین» خیلی علاقمنداند که ما ملت را هم در «شرایط ویژه» بگذارند، تا دوران «سازندگی» و «اصلاحات» همچنان تداوم یابد، ایرانیان در کمال خوشبختی در شرایط ویژه نیستند. البته می‌دانیم که فعلة فاشیسم بدون «شرایط ویژه» قادر به تنفس نیست. در هر حال سیدرضا تقوی خطاب به مدافعان حقوق بشر فرموده‌اند: خجالت بکشید! از پیغمبر اسلام یاد بگیرید که حقوق بشر را چه خوب رعایت می‌کرد! پس ما هم بپردازیم به آداب رعایت حقوق بشر از زبان آخوند تقوی.

آخوند تقوی جهت اثبات رعایت حقوق بشر توسط محمد، به برخورد «آنحضرت» با بردگان اشاره دارند. وقتی می‌گوئیم انسان در قاموس اسلام به جز «بنده» و «برده» نیست، دلیل دارد. رمالان بین بشر و برده اصولاً تفاوتی نمی‌بینند، و سخنرانی امروز شیخ تقوی در باب حقوق بشر اسلامی شاهدی‌ است بر این مدعا. تقوی، که شعور دروغ گفتن هم ندارد، به دروغ ادعا کرده محمد با برده‌داری مخالف بوده، و به همین دلیل با بردگان دوستی پیشه کرده. بله عجیب است که آنحضرت با برده‌داری مخالف بودند ولی برده‌داری را ممنوع نمی‌فرمودند! چون محمد که به زور شمشیر مردم را مسلمان می‌کرد، به سادگی می‌توانست برده‌داری را هم به زور شمشیر ممنوع کند. ولی اگر طبق دروغ‌های شاخدار تقوی، محمد با برده‌داری مخالف باشد، پیرامون این امر با خداوند بخشندة مهربان هم به مخالفت برخاسته! چون در قرآن، که به ادعای مسلمانان کلام الهی است،‌ «آیات» فراوانی در مورد کنیز و برده وجود دارد. بنابراین خداوند ابراهیم هم با برده‌داری مخالفتی نداشته. پس اگر خداوند ابراهیم برده داری را مجاز می‌داند، فرستاده‌اش بسیار بی‌جا می‌کند که با برده داری مخالفت ‌کند. تقوی، قیاس به نفس فرموده و مخاطبان را ابله پنداشته می‌گوید، محمد مدافع «حقوق و شخصیت انسان» بوده:

«وی با اشاره به [...] تلاش [محمد] برای مقابله با [...] این تجارت ظالمانه گفت، وقتی رفتار پیامبر را می‌بینیم به جایگاه حقوق بشر در سیره عملی [...] روشنگری و درایت‌شان پی می‌بریم.»

به قول «مش قاسم» دروغ چرا! ما که از مقابلة ایشان با تجارت برده هیچ ندیدیم! و جایگاه حقوق بشر را هم در رفتار آنحضرت نمی‌شناسیم. چون «حقوق بشر» یک مفهوم مدرن است، و ادیان ابراهیمی به طور کلی با آن بیگانه‌اند. ولی اگر گورکن‌ها تلاش دارند پیامبرشان را در رقابت با کوروش کبیر قرار دهند، همینجا بگوئیم، ول معطل‌اند! چون اهمیت اعلامیة کوروش کبیر این است که در دوره‌ای صادر شده که قتل و غارت ملل مغلوب و تخریب معابدشان توسط فاتحان جنگ عملی رایج به شمار می‌رفت، و کوروش کبیر نخستین پادشاهی بود که 2500 سال پیش این رفتار وحشیانه را رسماً ممنوع کرد. کتیبه‌هائی هم که از تخریب تازیان جان سالم به در برده شاهدی است براین مدعا. محض اطلاع گورکن‌ها و علیرغم ترهات پروفسور نصر که فرموده‌اند، «اسناد و شواهد را فراموش کنید، اصل بر باورهاست»، می‌باید متذکر شویم که هیچ سند تاریخی از مخالفت فرضی محمد با برده‌داری در دست نیست، ولی اسناد فراوانی وجود دارد که، در تضاد با ادعاهای مضحک سازمان تبلیغات اسلامی، گسترش و فعال شدن شبکة برده‌داری را در دورة محمد و طی جنگ‌هایش در حجاز، از نظر تاریخی به اثبات می‌رساند. در ضمن باید به رمالان مدافع «حقوق بشر اسلامی» چند نکته باریک‌تر از مو را هم یادآور شویم. نخست آنکه اعلامیة حقوق بشر کوروش کبیر ارتباطی با اعلامیة جهانی حقوق بشر، در ویراستی که در نشست مجمع عمومی سازمان ملل به تصویب رسید ندارد! و از همه مهم‌تر اینکه «حقوق بشرنسبی» ساخته و پرداختة سازمان سیا در ینگه دنیاست. چون تنها راه پایمال کردن حقوق بشر این است که «نسبیت» را بر آن حاکم کنیم. و تلاش نوکران آمریکا در منطقه، به ویژه حکومت اسلامی جمکران، کوفتن بر طبل حقوق بشر نسبی است. آخوند تقوی جهت اثبات مبارزات پیامبر گرامی اسلام در راه «حقوق بشر» به شیوة سردار اکبر سازندگی و محمد خاتمی آستین‌ها را بالا زده و به نبش قبر پرداخته‌اند، تا از دهان مبارک آنحضرت این مطلب را «استخراج» کنند:

«من برای رساندن انسان‌ها به آزادی مبعوث شده‌ام زیرا در فضای بردگی و بندگی نخستین چیزی که مورد هجمه قرار می‌گیرد حقوق و شخصیت انسانی ‌است.»

بله اگر آمریکا افسار دستاربندان را کمی بیشتر شل کند، از زبان محمد فلسفة اگزیستانسیالیسم هم برایمان نقل می‌کنند، و می‌گویند پیامبر فرمود، «انسان موجودی است در حال شدن و...» و آخوند تقوی خواهند گفت، ازدواج آنحضرت با یک دختر بچة هفت‌ساله به نام عایشه هم عملی در راه رساندن عایشه به آزادی بوده! درافشانی‌های حجت‌الاسلام و المسلمین به این مهم ختم می‌شود که امروز برده فروشی رایج است! بله، «از کرامات شیخ ما این است، شیره را خورد و گفت شیرین است.»

حضرت تقوی که دست در دست سرداران، نان صدور زنان و کودکان ایرانی به امارات و عربستان را کوفت می‌فرمایند، از برده فروشی هم ابراز انزجار می‌کنند، تا همه توجیه شوند که آخوندها عین پیامبرشان با برده فروشی شدیداً مخالف‌اند. ایشان در ضمن، بر رعایت حقوق اقلیت‌های مذهبی هم تأکید فرموده‌اند! ولی مهم‌ترین بخش سخنان ابلهانة آخوند تقوی آنجاست که ضمن ابراز تنفر از نژادپرستی می‌فرمایند، در تاریخ دین اسلام هرگز مسیحیان و یهودیان به پذیرش دین اسلام مجبور نشده‌اند. حتماً اینهم به زعم شیخ تقوی دلیل رعایت حقوق بشر بوده! ‌چون حجت‌الاسلام والمسلمین نمی‌داند، یا می‌پندارد که دیگران نمی‌دانند، تازیان با اسلام آوردن مسیحیان و یهودیان مخالفت می‌کردند، تا بتوانند از آنها جزیة کلان بگیرند! به همین دلیل مسیحیانی که در اسپانیا مسلمان ‌شدند، پس از نوش جان‌کردن تازیانه دریافتند که اسلام مخصوص حاکمان است نه محکومان! در ایران هم که نیازی به توضیح نیست، «حقوق بشر» خیلی خوب رعایت می‌شد. و امروز هم در سایة حکومت اسلامی انصافاً به بهترین وجه رعایت می‌شود. به ویژه در مورد اقلیت‌های مذهبی! بهائیان که طبق قانون اساسی توحش اصولاً وجود خارجی ندارند، و گورکن‌ها از رعایت حق و حقوق‌شان معذوراند. البته اگر ساواک در حسینیة شیراز بمب‌گذاری کند، سگ‌های مؤنث نازی‌آباد از طریق «گمانه‌زنی» اثر انگشت بهائیان را روی مواد منفجره استشمام خواهند کرد، و آناً به «گویا نیوز» اطلاع می‌دهند. ولی اخیراً سایت مضحک «تابناک»، که به انتشار ابتذال اشتغال دارد، و به برکت فیلترینگ «فرهنگی» ملایان یکی از محبوب‌ترین سایت‌های خبری در جمکران به شمار می‌رود، ضمن مبارزات «پفیوزانة» خود بر علیه بهائیان پای یهودیان را نیز به میان آورده، تا بتواند ضمن تعریف و تمجید از رضامیرپنج، دمی هم برای جانشینان کلنل آیرون‌ساید بجنباند. باشد که در روز مبادا تکه استخوانی دریافت کند. البته این دمجنبانی‌ها از طریق نقل قول از مجلة «تهران مصور» انجام می‌پذیرد!

تابناک مورخ 19 اردیبهشت‌ماه سالجاری، می‌نویسد، در سال 1334، «تهران مصور» نوشت که محمدرضا شاه بر خلاف پدرش دست یهودیان و بهائیان را در ارکان کشور باز گذاشته! می‌دانیم که در زمان سلطنت پهلوی اول کشور اسرائیل وجود نداشت، و آنگلوساکسون‌ها از هیتلر و یهودستیزی حمایت می‌کردند. همچنین می‌دانیم که پهلوی اول عشق و علاقة شدیدی به مستشاران نظامی آلمان نازی داشتند، و علیرغم اخطار اتحادجماهیر شوروی و مخالفت «ظاهری» انگلستان، ایشان یک تنه در برابر جهانیان مقاومت ‌کرده از اخراج آنان خودداری می‌فرمودند، همانطور که امروز هم حکومت مستقل جمکران در ابراز استقلال «گرد و خاک» فراوان می‌کند. با این وجود می‌دانیم که به محض ورود ارتش سرخ به شمال ایران، پهلوی اول تهران را مخفیانه ترک کرده، به منزل صارم‌الدوله در اصفهان پناه می‌برد، و بعد هم سوار بر کشتی باری انگلیسی از «مرزپرگهر» خارج می‌‌شود.

البته امروز ارتش روسیه به ایران حمله نخواهد کرد، چرا که نیازی نیست! کافی است یک اولتیماتوم به اربابان گورکن‌ها در لندن و واشنگتن داده شود، که به نظر می‌رسد این مهم انجام شده. به گزارش سایت نووستی مورخ 9 ماه مه 2008، مدودیف، رئیس جمهور روسیه امروز در مراسم سالروز پیروزی ارتش سرخ در جنگ دوم جهانی گفته:

«باید با کسانی که با گسترش تروریسم و افراط‌گرائی قصد تکرار فجایع جنگ‌ جهانی را دارند مقابله کرد [...] برخورد با کسانی که بر اختلافات مذهبی و نژادی دامن می‌زنند تنها راه ممانعت از تکرار وقایع جنگ جهانی است [...]»



پنجشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۷


وق‌وقیه در فارس!

...

و چهرة شگفت
[...] گفت
حق با کسی است که می‌بیند
[...]
آیا شما که صورتتان را
در سایة نقاب غم‌انگیز زندگی
مخفی نموده‌اید
[...]
اندیشه می‌کنید
که زنده‌های امروزی
چیزی به جز تفالة یک زنده نیستند

روز 28 آوریل سالجاری یک هیئت بلند پایة شورای عالی امنیت روسیه به ریاست «والنتین سوبولوف» وارد تهران شد و به مدت سه روز با مقامات جمکران، یا بهتر بگوئیم نوکران آمریکا در ایران مذاکره کرد. در پایان این مذاکرات، دولت روسیه اعلام کرد، حکومت ایران هر چه باشد، سیاست روسیه در قبال ایران تغییر نخواهد کرد. پس از موافقت تلویحی روسیه با تغییر حکومت جمکران، فعالیت‌های خودبراندازانة حکومت گورکن‌ها به رهبری علی خامنه‌ای و از استان فارس آغاز شد. استان فارس مهم‌ترین مرکز فعالیت‌های محفلی استعمار غرب در ایران است، و به همین دلیل انفجار در حسینیة کذا هم در شهر شیراز رخ داد. پس از شکست حرکت محمد خاتمی جهت به راه انداختن یک جنبش عوامفریبانة نوین، اربابان حکومت جمکران به این نتیجه رسیده‌اند که آلترناتیو گورکن‌ها فقط می‌تواند سلطنت باشد، و به عبارت دیگر، زمان گذار از «حکومت دینی» به «حکومت بومی» فرا رسیده! در نتیجه، برخلاف گمانه‌زنی‌های جمیله کدیور، سگ مؤنث نازی‌آباد، امروز پورمحمدی،‌ پادوی سازمان سیا در جمکران اعلام داشت انفجارهای شیراز کار سلطنت‌طلبان بوده!

بله، اینچنین بود که سلطنت‌طلبان که آن روی سکة حزب‌الله‌اند و طی سه دهه، در خارج از ایران به جز طبل زدن برای حکومت ملایان و هتاکی به شاپور بختیار هیچ کار دیگری انجام نداده‌اند، در حسینیة شیراز بمب می‌گذارند! بمب کذا را هم جائی گذاشته‌اند که مردم عادی لت و پار شوند و به آخوند انجوی شیرازی، عامل سرکوب در شهر شیراز، هیچ آسیبی نرسد. می‌بینیم که سلطنت‌طلبان کذا هنوز «شاه» نیامده، هوای «شیخ» را خوب دارند!

شاید که اعتیاد به بودن
[...]
امیال پاک و سادة انسانی را
به ورطة زوال کشانده‌ است
شاید که روح را به انزوای
یک جزیرة نامسکون
تبعید کرده‌اند

حال سری بزنیم به بخش‌های دیگر فعالیت‌های خودبراندازانة گورکن‌ها. این فعالیت‌ها با هدف پیوند بخشی از حاکمیت فعلی به حاکمیت آینده انجام می‌شود. و از آنجا که حاکمیت ایران را آمریکا تعیین می‌کند، روزی‌نامة کیهان، شیپور تبلیغاتی «هریتیج کلاب» تلاش دارد گروه بهزاد نبوی را مخالف «نظرات امام» معرفی کند! چرا که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی همانطور که پیشتر هم گفتیم مانند حماس و فالانژهای لبنان ساخته و پرداختة اسرائیل است، و از سوی دیگر شخص بهزاد نبوی از یک‌سو با گروه ابراهیم یزدی و از سوی دیگر با فرح پهلوی در ارتباط قرار دارد. البته در انتظار رو شدن پروندة بهزاد نبوی و محسن آرمین از سوی ساواک جمکران ننشینید، چون این پرونده‌ها زمانی در دسترس عموم قرار خواهد گرفت که امام زمان از ته چاه جمکران خارج شوند! به عبارت دیگر، بهزاد نبوی را با امثال سعید امامی همتراز نپندارید، چون سوابق مزدوری‌ خانواده‌شان از سعید امامی به مراتب «قدیمی‌‌تر»است، و کسی نمی‌تواند برچسب بهائیت بر وجود مبارک‌شان الصاق کند، حتی عبدالله شهبازی! به همین دلیل بهزاد نبوی به همراه شیخ صانعی از سوی اربابان کیهان به عنوان شخصیت‌های مطلوب تغییر حکومت برگزیده شده‌اند و پاسدار شریعتمداری هم با استفاده از ذخیرة باروت «خانگی» توپخانه خود را علیه صانعی، آرمین و نبوی به کار انداخته. کیهان مورخ 8 ماه مه 2008، در خبر ویژة خود تحت عنوان «خوابی که تعبیر نشد» می‌نویسد، اصلاح طلبان بر ضد امام برنامه ریزی کرده و به خاتمی و صانعی گفته‌اند از «اعتراض مردم» به اظهارات مخالف با نظرات خمینی هراسی به دل راه ندهند. پاسدار شریعتمداری در ادامة مطلب خود جهت کسب وجهه برای بهزاد نبوی می‌نویسد:

«بهزاد نبوی [...] چند سال قبل با صراحت گفته بود که در زمان حیات حضرت امام نیز برخی از نظرات ایشان را قبول نداشتیم.»

اشکال پاسدار شریعتمداری این است که خود را در دو مرحله به خریت زده، و در هر دو مرحله نیز مخاطب را ابله پنداشته. نخست آنکه اگر ما به سخنرانی محمد خاتمی اعتراض کردیم به این دلیل بود که خاتمی شیاد با توسل به دروغ سعی داشت از جنایتکار روانپریش و خشونت پرستی به نام خمینی، «تصویر دلپذیر» ارائه دهد،‌ و او را مخالف خشونت قلمداد کند. کسی که جنگ را «نعمت الهی» می‌خواند و می‌گوید «بکشید ما را، اسلام زنده می‌شود»، نه تنها با خشونت مخالف نیست که خشونت پرست است. و ما برخلاف ترهات «ژنرال» شریعتمداری از پیروان راستین خمینی دجال نبوده و نیستیم. دیگر آنکه اگر بهزاد نبوی آشکارا گفته که با «برخی نظرات» خمینی مخالف بوده، هرگز توضیح نداده که با کدام نظرات این پیرمرد دیوانه مخالفت داشته، ‌ و اگر مخالف بوده، چرا در زمان حیات امام سیزدهم، حضرت بهزاد نبوی و محسن آرمین خفقان گرفته بودند و «امام، امام» می‌گفتند؟ و بالاخره چرا سخنگوی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی پیشتر به «آفتاب نیوز» اعلام کرده بود که مواضع سازمان کذا با دمکراسی در تضاد قرار می‌گیرد؟

در واقع آنچه از نظر ما اهمیت دارد این است که رهبران این سازمان دست‌ساز اسرائیل چه مخالف، و چه موافق با «نظرات» خمینی، در رأس یک گروه فاشیست و وابسته به بیگانه قرار دارند، و پاسدار شریعتمداری به صرف مخالفت فرضی‌ ‌اینان با خمینی نمی‌تواند با یک تیر دو نشان بزند؛ از یکسو سگ‌های دست‌آموز «موساد» را به عنوان مدافعان آزادی و دمکراسی به ما ملت حقنه کند، و از سوی دیگر شیوخ جنایتکاری چون صانعی و خاتمی را نیز به عنوان سرجهازی در کنار سازمان کذا قرار دهد. ساده‌تر بگوئیم، اربابان کیهان در آن سوی آتلانتیک نخواهند توانست عجوزه‌های منفوری چون صانعی و خاتمی را با صورتک مدافعان «جدائی دین از سیاست» به مردم ایران قالب کنند.

گویی که کودکی
در اولین تبسم خود پیر گشته است

چون این شیوه دیگر کارآئی ندارد. ولی مگر گورکن جماعت تحول و تغییر می‌شناسد؟ بعضی‌ها در عالم «هنر» نیز به همین ترفند متوسل شده‌اند. و مانند سایت «فرارو» به طبل زدن برای «نقاشان» پیش از حکومت اسلامی پرداخته‌اند. نام نمی‌بریم ولی اهالی «فرارو» و «هنر شناسان» جمکران بهتر است بدانند تا «اکبر صادقی‌ها» در ایران وجود دارند، برپائی نمایشگاه برای آثار شبه‌نقاشان ساکن غرب و داستان‌بافی پیرامون آنان هنر دوستی نیست، ترویج ابتذال است. بعد «هنری» براندازی را در همینجا پایان می‌دهیم و باز می‌گردیم به نبرد آخوند حسینیان با عبدالله شهبازی! می‌دانیم که عبدالله شهبازی در یادداشت‌های خود در مورد زمین‌خواری در استان فارس، ضمن اشاره به سوابق سعید امامی از آخوند حسینیان خواسته بود کمی هم از خانوادة خود بگوید، تا همه بدانند آخوند حسینیان ارتباطی با بهائیان ندارد.

پس این پیادگان که صبورانه
بر نیزه‌های چوبی خود تکیه داده‌اند
آن بادپا سوارانند؟
و این خمیدگان لاغر افیونی
آن عارفان پاک بلند اندیش؟

همانطور که پیشتر هم گفتیم تصفیة ایران از اقلیت‌های مذهبی شیوه‌ای است استعماری. همچنانکه امروز نیز اشغالگران در افغانستان و عراق زمینة کوچاندن یهودیان و مسیحیان را فراهم می‌آورند تا ساکنان این کشورها «یکدست» مسلمان باشند. در ایران نیز استعمار سیاست مشابهی را دنبال می‌کند، به ویژه در مورد بهائیان که هرگز در قانون اساسی ایران به رسمیت شناخته نشده‌اند. شیوة عمل به این ترتیب است که عرصه بر بهائیان عادی که با سیاست هم کاری ندارند تنگ شود، تا اینان اگر امکانات مالی دارند، به ناچار ایران را ترک کنند، و به این ترتیب روند خروج سرمایه و فرار مغزها باز هم شتاب بیشتری گیرد. ولی حکومت ایران برای عاملان بیگانه در ایران به ویژه اگر بهائی باشند کوچکترین مزاحمتی فراهم نمی‌آورد، به عکس، مسیر حرکت اینان به صورتی تنظیم می‌شود که در برابر جامعه قرار گیرند. به عنوان نمونه سیزده سال نخست وزیری نکبت بار امیرعباس هویدا به حساب بهائیان گذارده شد، و امروز سعید امامی را تلویحاً به بهائیان منسوب می‌کنند، حال آنکه هیچکس مزاحم آخوند دری نجف آبادی و حسینیان نمی‌شود!

حسینیان که مانند دیگر مقامات جمکران از زباله‌دان استعمار استخراج شده، امروز جهت بازار گرمی برای جناح خاتمی ادعا کرده:

«دوم خردادی‌ها قصد نابودی وزارت اطلاعات را داشتند.»

این سخنان که نشان از حماقت عمیق حسینیان دارد در سایت «فرارو» مورخ 19 اردیبهشت‌ماه سالجاری انتشار یافته. بله، به ادعای حسینیان مشتی پادوی وزارت اطلاعات، که می‌دانیم ستون فقرات استعمار است و توسط سازمان سیا هدایت می‌شود، قصد نابودی همین وزارتخانه را داشتند! حسینیان در اظهارات ابلهانة خود، براندازی 22 بهمن 57 را با انقلاب کبیر فرانسه هم مقایسه کرده، و قتل‌های زنجیره‌ای دوران خاتمی را به مجاهدین خلق نسبت داده! البته فراموش نکنیم که، این شخصیت بزرگ و حقوقی در آن زمان، قائم مقام دادستان انقلاب در وزارت اطلاعات بوده‌اند! و عجیب است که هیچکس نمی‌داند حسینیان چگونه سر از وزارت اطلاعات در آورده! همانطور که هنوز مشخص نیست چه کسی مجوز قتل‌های زنجیره‌ای را صادر کرده بود!

افسوس
من با تمام خاطره‌هایم
از خون، که جز حماسة خونین نمی‌سرود
و از غرور، غروری که هیچگاه
خود را چنین حقیر نمی‌زیست
در انتهای فرصت خود ایستاده‌ام

فواید «نظام مقدس» همین است! هیچکس هیچ مسئولیتی ندارد! امروز عطاالله مهاجرانی کشف فرموده‌اند که، هیچ چیز سر جای خودش نیست! البته آنزمان که مهاجرانی، به قول خودش، به برکت روابط عاشقانه با آخوند دستغیب سر از مجلس شوربای جمکران در می‌آورد، یا در جایگاه وزارت ارشاد، خاطرات پروین غفاری را منتشر می‌کرد، و «مخالف هاشمی، مخالف پیغمبر» بود، «همه چیز» گویا سر جای خود قرار داشت! بگذریم و بازگردیم به آخوند حسینیان که ضمن دفاع از سعید امامی، به لعن و نفرین بهائیان پرداخته، ولی نمی‌گوید چرا به آخوند کاشانی، بقائی منفور و نوچه‌اش حسن آیت، که ابتدا نظریه‌پرداز حزب‌رستاخیر بود، و سپس نظریه‌پرداز حزب جمهوری اسلامی، اینهمه ارادت می‌ورزد! البته نیازی به توضیح نیست که امثال حسینیان، مانند کاشانی و شرکاء جیره‌خوار کارخانة رجاله پروری‌اند، و دلیلی نمی‌بینیم که صفحات این وبلاگ را جهت اثبات وابستگی سنتی و طبیعی آخوندها به آنگلوساکسون‌ها سیاه کنیم. می‌پردازیم به ادامة خطبه‌های «وق‌وقیه»، یا سخنان علی خامنه‌ای در لارستان و توسل به «است»، جهت پرتاب شعارهای پوچ، چرندبافی و تحریک افکار عمومی. ولی پیش از ادامة مطلب می‌باید به این مهم اشاره کرد که آخوند حائری شیرازی، که به همراه سردار نجفی به دیدار احمدی نژاد شتافته بود تا از زمین‌خواری فرماندة سپاه در فارس حمایت کند، امام جمعة «محترم» شیراز تشریف دارند!

می‌بینیم که اکبر بهرمانی حق داشت بگوید، روحانیت همواره در کنار مردم «است». منتهی مردم مورد علاقه روحانیت به دو دسته مشخص تقسیم می‌شوند، زرسالاران و اوباش! و سردار نجفی، به دلیل فرماندهی سپاه و زمین‌خواری افتخار عضویت در هر دو گروه را نصیب خود کرده! پس طبیعی است که حائری شیرازی بیشتر وقت‌شان را در کنار ایشان بگذرانند. البته نمی‌دانیم در مراسم استقبال از خامنه‌ای، سردار نجفی هم در کنار آخوند شیرازی بودند یا خیر؟! چون حائری نمایندة خامنه‌ای در استان فارس «است»، و زمین‌خواری و فساد مالی در این استان تحت نظارت ایشان«است»! بگذریم و بپردازیم به «است».

نه صدائی
[...]
نه ز یک برگ جنبشی
[...]
سرد است
و بادها خطوط مرا قطع می‌کنند

علی خامنه‌ای در خطبة وق‌وقیة لارستان، باز هم با وقاحت تمام از تحریم‌های اقتصادی حمایت کرده می‌گوید:

«تقویت […] گرایش به معنویت […] معجزه بزرگی است که ملت ایران […] آفریده است […] اسلام در بردارندة آزادی، استقلال، عزتمندی، رفاه عمومی، پیشرفت همه جانبه و همه خیرات و برکات دنیوی و اخروی است [...] تمسک به اسلام راه منحصر به فرد تحقق آرمان‌های ملت است […]»


البته اگر به شرایط علی خامنه‌ای و شرکاء بنگریم می‌بینیم که اسلام تمام مزایای فوق را برای اینان داشته. گورکن‌ها در رفاه زندگی می‌کنند، در جنایت و سرکوب «پیشرفت» فراوان کرده‌اند، و آزادانه به چپاول ثروت‌های ملی مشغول‌اند. و اینهمه را به دلیل تمسک سازمان سیا به دین مبین اسلام به دست آورده‌اند، ولی شرایط زندگی مردم ایران با گورکن‌ها متفاوت «است». سیدعلی در ادامة سخنان خود سعدی و حافظ را از «مفاخر شیراز» دانسته، تا اهالی شیراز به «هویت بومی» خود مفتخر شوند! همانطور که محمد خاتمی شیاد «هویت اردکانی» یافته بود و به آن افتخار می‌کرد.

بله، این روزها رایحة «بومی» شدن از هر سو به مشام می‌رسد، و به همین دلیل پورمحمدی انفجارهای شیراز را به سلطنت‌طلبان نسبت داد، تا همه شوت و پرت‌ها باور کنند که سلطنت طلبان، دشمنان سرسخت آخوند جماعت‌اند. تنها در صورت پذیرفتن چنین دروغ بزرگی است که شیوخ مزدور می‌توانند در پناه سلطنت از پرداخت تاوان جنایات خود در امان باشند. و به همین دلیل است که خامنه‌ای طی اقامت خود در فارس دست از ناسزاگوئی به هخامنشیان و رژیم پهلوی بر نمی‌دارد. همانطور که گفتیم به دلیل نفرت مردم از ملایان و به ویژه از شخص خامنه‌ای، هر چه اینان نفی کنند، خود به خود تأیید مردم را به همراه خواهد داشت. در نتیجه سیدعلی دجال تلاش می‌کند رژیم پهلوی را در تضاد با اسلام قرار دهد، و بگوید روحانیت با رژیم پهلوی مبارزه می‌کرد تا پهلوی‌ها دین و ایمان مردم را از دست‌شان نربایند:

«حضور قوی مردم و روحانیت در این استان در مبارزه با رژیم شاهنشاهی نشان داد که […] اعتقادات دینی این مردم تغییرناپذیر است.»

آیا در این دیار کسی هست که هنوز
از آشنا شدن با چهرة فنا شدة ‌خویش
وحشت نداشته باشد؟

بر خلاف ترهات رهبر فرزانه آنچه تغییر ناپذیر است، اعتقادات مردم نیست، مزدوری روحانیت شیعه در راه منافع استعمار «است»، که این تشکیلات جهنمی را به مدافع اصلی تحریم اقتصادی ما ملت تبدیل کرده:

«ملت ایران ایستادگی در برابر تهدیدها و تحریم‌های اقتصادی را به عنوان هزینه پیروزی انقلاب پرداخته و اکنون نیز در این میدان مهم همچنان […] ایستاده است.»


به عبارت دیگر علی خامنه‌ای همچنان خواهان افزایش فقر مردم، و رونق بازار قاچاق، دلالی و بازار سیاه «است».

آیا زمان آن نرسیده‌ست
که این دریچه باز شود، باز، باز، باز
که آسمان ببارد
[...]
از شعر «دیدار در شب»، فروغ فرخزاد





چهارشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۷



«است» و پست!

...
محمد خاتمی که با تکیه بر اربابان در سازمان سیا، خیز برداشته بود تا یک حرکت عوامفریبانة نوین را آغاز کند، امروز ناچار به عقب نشینی شد، و زیر عبای علی‌خامنه‌ای پناه گرفت! البته شخص خامنه‌ای مانند دیگر اعضای گروه محمدخاتمی که سه دهه ‌است افتخار پادوئی برای سازمان سیا را دارند، همچنان به تحریک افکار عمومی ادامه می‌دهد، تا شاید امدادهای غیبی زمینة ایجاد آشوب در کشور را فراهم آورد. اما پیش از ادامة مطلب لازم است نگاهی داشته باشیم به اظهارات جامعه شناس «تیزبین» سایت رادیو زمانه! چون هنوز بررسی مصاحبة احسان نراقی با سایت «بیلدربرگ» به پایان نرسیده. البته قصد تحلیل قصه‌های «حاج» نراقی را نداریم، چرا که فقط اتلاف وقت خواهد بود، فقط اشاره‌ای خواهیم داشت به روایت ملاقات نراقی با «ژان‌پل سارتر» و «سیمون دو بووار»! آقای نراقی فرموده‌اند، به «فدریکو مایو» گفتم می‌خواهم سارتر را ببینم. در اینجا توضیح دهیم که به احتمال زیاد نراقی «فدریکو مایور» را با «مایو» در کنار استخر مجسم کرده بودند. اصولاً نراقی، آب بازی خیلی دوست دارد، چون وقتی در مورد صادق هدایت هم به نقل «بی‌بی‌گوزک‌های» جامعه شناسانه مشغول بود، اشاره‌ای به استخر کرده بود! در هر حال «فدریکو» به نراقی گفته،‌ سارتر با من دوست است، و یکشب سارتر را با «خانمش»، سیمون دوبووار به شام دعوت کرد، و ...

و همانطور که گفتیم احسان نراقی هم مانند سعید امامی اهل احترام به احکام اسلامی است و به همین دلیل خطبة عقد «ژان‌پل سارتر» و «سیمون دو بووار» را در محل، البته در ذهن علیل خود، جاری کرده بود، تا رعایت اخلاق اسلامی شده باشد! حضور اهالی رادیوزمانه و بی‌بی‌سی قبلاً گفته بودیم که اگر در به در به دنبال «زباله» می‌گردند تا شخصیت‌سازی کنند، بهتر است خاتمی و نراقی را بکلی فراموش کنند، چون اینان دیگر واقعاً به درد نمی‌خورند. در ضمن یادآور می‌شویم که «فدریکو مایور»، یا به قول حاج نراقی «مایو»، از سال 1987 به مدت 12 سال ریاست یونسکو را عهده‌دار بوده، و با شناختی که از موضع‌گیری‌های «ژان‌پل سارتر» در دست است، ایشان با «محفل» حضرت مایور نمی‌توانسته‌اند پیوندی داشته باشند! بنابراین بررسی مطالب جامعه شناسانة نراقی را در همینجا به پایان می‌بریم و می‌پردازیم به محور پروپاگاند خودبراندازی در رسانه‌های گورکن‌ها.

همانطور که پیشتر گفتیم حکومت جمکران به شیوة شبیه سازی فاشیستی، به دو جناح کاذب تقسیم شده تا بدون اوپوزیسیون نباشد! و امروز هر دو جناح این حاکمیت همزمان با جنگ زرگری به تحریک افکار عمومی کمر همت بسته‌اند. پس از مهملات خاتمی پیرامون «هدف امام» از صدور انقلاب، هدفی که می‌دانیم جهت تأمین منافع سازمان جنایتکار ناتو در منطقه تعریف و تبیین شده بود، کنیزکان و غلامبچگان محمدخاتمی هم به بلبل زبانی پرداخته‌اند.

نخست از فعلة مؤنث فاشیسم ‌آغاز می‌کنیم که به حکم اصول «دین مبین» ارزش کمتری دارند، و یک دوم بندگان مذکر به حساب می‌آیند. جمیله کدیور، با اشاره به انتخابات اخیر، ملت را «بازندة» این انتخابات نامیده، چرا که در قاموس سگ مؤنث نازی آباد، پیشتر به دلیل حضور شرکاء ایشان در مسجدشوربا، ملت گویا «برندة» انتخابات بوده! و اما حاجیه ابتکار، که پدرشان هم افتخار پادوئی ساواک را داشتند، دست به «افشاگری» در مورد اعطای کمک شورای شهر تهران به مردم لبنان زده، و مخالفت خود را هم با این کمک‌ها اعلام می‌دارد! «ابتکار» پیشنهاد کرده شورای شهر تهران از آیات عظام حکومتی استفتاء کند! و این مهملات در سایت «بالاترین» هم انعکاس یافته. می‌باید پرسید، اگر قرار است آیات عظام وابسته به ساواک، امور شهر تهران را اداره کنند، دیگر چه نیازی به تشکیل شورای شهر و «انتخاب» مشتی مفتخور و مفتگوی مذکر و مؤنث از قماش ابتکار و قوم قبیلة پرزیدنت مهرورزی داریم؟ البته «حاجیه» ابتکار، مانند دیگر فعلة فاشیسم پویائی زمان را نفی کرده، جامعه را ایستا تلقی می‌کنند! ایشان می‌پندارند که هنوز دوران «شیرین» اشغال سفارت آمریکا است، و بازار افشاگری، دین‌فروشی و به ویژه «همسریابی» داغ و گرم! ولی افسوس که دولت مستعجل بود! در همینجا، شیرین زبانی‌های کنیزکان شیاد اردکان را به پایان می‌بریم و می‌پردازیم به بیانات شیوا و ابلهانة ابطحی و شرکاء!

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که متن سخنرانی‌های «مقامات» جمکران توسط ساواک تهیه و تنظیم می‌شود، و وظیفة ساواک جمکران همانطور که پیشتر هم اشاره کرده‌ایم، حفظ منافع سازمان سیا در ایران است. بی‌دلیل نیست که امثال سعید امامی با آنچنان سوابقی به محض ورود به ایران سر از ادارة هشتم ساواک در می‌آورند! و در این راستا، مهملات رهبری، مهرورزی، بهرمانی و خاتمی را نیز خارج از این چارچوب نمی‌توان بررسی کرد. حتی از مطالب وبلاگ‌های فعلة فاشیسم رایحة نفرت انگیز ساواک به مشام می‌رسد، تو گوئی متن وبلاگ‌های پادوهای حکومت را «قالب» زده باشند. در هر حال ابطحی، که به دلیل «قیاس به نفس» همه را ابله می‌پندارد، می‌نویسد که، رسانه‌های دنیا از حرف‌های خاتمی سوءاستفاده کردند! البته ما به ابطحی، که خودش را به خریت زده یادآور می‌شویم، سخنان خاتمی و احمدی نژاد و دیگران به نحوی تنظیم می‌شود که رسانه‌های غرب بتوانند از آن جهت ایجاد بحران در ایران بهره برداری کرده، به ارعاب مردم بپردازند. در غیراینصورت از حکومت پوشالی جمکران جز گرد و غبار هیچ بر جای نخواهد ماند.

آخوند ابطحی جهت توجیه سخنان مضحک‌اش به نبش قبر قوم و قبیلة آخوند منتظری پرداخته، می‌گوید این‌ها بودند که می‌خواستند با خشونت انقلاب را صادر کنند! بله، همة فعالیت‌های گورکن‌ها از طریق نبش قبر صورت می‌پذیرد، به ویژه بحث‌های مستدل و علمی‌شان!

حال بپردازیم به شیرین زبانی‌های عباس عبدی، که از همکاران حاجیه ابتکار هستند. «حاج» عباس، سخت نگران وضعیت معیشتی مردم شده‌، به علم اقتصاد روی آورده‌اند! البته عبدی با استفاده از یک «آمار» کشکی، ترتیبی داده که چرندیات‌اش بی‌پایه و اساس جلوه نکند، و کسی متوجه نشود که چگونه یک «قلم به مزد» ساواک، فقر حاکم بر توده‌های مردم ایران را به ابزار پیشبرد اهداف سیاسی گلة اصلاح‌طلبان تبدیل کرده. بله، حاج عباس هم مانند حاجیه مهرانگیز کار، و دیگر شارلاتان‌های جمکران می‌پرسند، پس پول نفت چه می‌شود؟ ما هم از حاج عباس می‌پرسیم مگر سخنان امام دجال‌تان را فراموش کرده‌اید که می‌گفت و باز می‌گفت:

«‌مگر ما برای مادیات انقلاب کرده‌ایم، مردم برای اسلام انقلاب کردند!»

چرا وقتی نعلین روح‌الله را می‌بوسیدید، از امام‌تان این سئوال‌ها را نمی‌پرسیدید؟ در ثانی، علیرغم فقر فزاینده در سطح کشور، می‌بینیم که اسلام پیش می‌تازد؛ مسجد سازی در دولت مفلوک احمدی‌نژاد رونق فراوان دارد، و سیدمهدی خاموشی، شصت میلیارد تومان در سال بودجه دریافت می‌دارد تا کشور ایران را به مسجد و امام‌زاده تبدیل کند! پس جنابعالی بهتر است ساکت باشد. مهرنیوز مورخ 18 اردیبهشت‌ماه سالجاری، به نقل از سید مهدی خاموشی می‌نویسد، طی دو سال اخیر 2500 «خانة عالم» در کشور احداث شده! بله، برکات «انقلاب بر ضد مادیات» فراوان است، و مهم‌ترین دستاورد این حکومت دست نشاندة استعمار غرب گزافه‌گوئی و مهمل‌بافی به شیوة خداوند ابراهیم است.

خداوند ابراهیم به فعل «بودن» علاقه فراوان دارد. وی همواره به پیامبران‌اش اخبار و اطلاعات موهومی می‌دهد تا آن‌ها نیز این اطلاعات «آسمانی» را به ویژه، در زمان گذشته و حال به بندگان بینوای‌ باریتعالی ابلاغ کرده، بگویند، چنین است و جز این نیست! یا اینکه، چنین بود و جز این نبود! خداوند ابراهیم که حتماً مانند پیامبران‌اش شارلاتان و عوامفریب ‌است، و به همین دلیل از آینده هم مثل تمامی فاشیست‌ها نفرت دارد، فقط در مورد مسائلی از «زمان آینده» استفاده می‌کند، که برایش دردسر ایجاد نمی‌کند، و می‌تواند باعث ترس بندگان شود. به عنوان نمونه می‌گوید، به کارهای نیک و بد در آن دنیا رسیدگی «خواهد» شد، بترسید ای بندگان! همانطور که شیپورهای تبلیغاتی سازمان ناتو هم بر طبل «تهاجم نظامی» می‌کوبند و مرتباً تصاویر ناوشکن‌های آمریکا را منتشر می‌کنند، تا ما بترسیم! البته ما از جنگ در هر حال می‌ترسیم، ولی اطمینان داریم که بدون توافق با روسیه، چین و هند، سازمان ناتو نمی‌تواند «جنگ بازی» به راه بیاندازد. در نتیجه تردید نداریم که اگر امروز در کشور عراق و افغانستان شاهد کشتار غیرنظامیان هستیم، روسیه، چین و هند هم در این جنایات شریک‌ آمریکا هستند. این مختصر را گفتیم تا بعضی‌ها، ‌به ویژه ریزه‌خواران سازمان سیا در غرب که پرچم سبز «مشروطة محمدی» برافراشته‌اند از توهمات مزمن خود خارج شده، گزافه‌گوئی نکنند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به سوءاستفادة خداوند ابراهیم از فعل «بودن» در زمان گذشته و حال!

استفاده از این فعل در زمان گذشته هیچ تعهدی برای خداوند بخشندة مهربان ایجاد نمی‌کند. ایشان مقداری «بی‌بی‌گوزک» متعلق به اقوام مختلف را در گوش پیامبران زمزمه می‌کنند و پیامبران هم طوطی‌وار همان‌ها را تکرار می‌کنند و می‌گویند، بله این قوم از فرمان خداوند سرپیچی کرد و خداوند هم پدرش را در آورد. کاربرد فعل «بودن» در زمان گذشته هم برای ارعاب بندگان است. ولی مهم‌ترین کاربرد آن برای خداوند تبارک، همان «زمان حال» به شمار می‌رود. خداوند با توسل به «است»، به بندگان خود چندین نکته را یادآور می‌شود. نخست آنکه آنچه حضرت باریتعالی اعلام می‌کنند، عین واقعیت است. به عنوان نمونه، «زمین و آسمان به فرمان من است»، «انسان اشرف مخلوقات است»، «خدا عادل است»، «خدا یکی است» و ... و ساواک منفور هم جهت انتشار تبلیغات سازمان سیا به همین «است» متوسل شده. به برکت همین «است»، حنازرچوبه، مورخ 18 اردیبهشت‌سالجاری، به نقل از شاهرودی مزدور در ستایش عملکرد قوة قضائیة می‌نویسد:

«قوه قضائیة ایران در همة بخش‌ها یکی از نظام‌های قضائی کارآمد دنیاست و سیاست‌های اصولی و درست در آن حاکم است.»


می‌دانیم که این همان قوه قضائیه‌ای است که با همکاری وزارت کشور و سرداران به امر مقدس قاچاق، تجارت زن و کودک و زمین‌خواری اشتغال دارد. و رسوائی زمین‌خواری سردار نجفی و شرکاء در فارس فقط قطره‌ای بود از اقیانوس فساد مالی در نظام مقدس گورکن‌ها. از این لحاظ می‌توان گفت که قوة قضائیه جمکران واقعاً در جهان بی‌نظیر «است»، ولی امثال این قوة قضائیه در همه کشورهای استعمار زده و مدعی استقلال وجود دارد، به ویژه در کشورهای اسلام زدة منطقه. و به همین دلیل در سخنرانی‌های علی خامنه‌ای و سرورش، محمد خاتمی، آنجا که در کمال وقاحت و بیشرمی به دروغ محض متوسل می‌شوند، فوران فعل «است» را شاهدیم. حنازرچوبه، مورخ 18 اردیبهشت‌ماه سالجاری به نقل از علی‌خامنه‌ای می‌نویسد:

«خدمت به ملت بزرگ ایران نشانة توفیق الهی مسئولان است [...] هنر از جلوه‌های زیبای خلقت است [...] با اشاره به تخت جمشید افزودند، این آثار متعلق به جباران تاریخ ایران است [...]»

ترهات خامنه‌ای نشان می‌دهد که «مسئولان» به ملت ایران «خدمت» می‌کنند، و در این خدمت توفیق هم دارند، و جای تردید در «خدمت» و توفیق خدمت آنان نیست! سیدعلی فرزانه ‌تعریفی هم از هنر برایمان ارائه داده که نشان می‌دهد از نظر «حماقت» فراگیر واقعاً «قبای» رهبری برازندة ایشان «است». اما در مورد تخت جمشید، ساواک به خیال خام خود رهبر گورکن‌ها را به تحریک افکار عمومی واداشته، چون نمی‌داند در ایران کسی برای حرف مقام معظم تره خورد نمی‌کند، و فقط امثال محمد ملکی، پس از سه دهه نان خوردن از دست ساواک و آخوند، این انسان‌نما را «روحانی روشنفکر» می‌خوانند، و از او می‌خواهند با برپائی رفرنداوم حکومت اسلامی را از مهلکه نجات دهد، تا مزدورانی چون محمد ملکی حکومت «اسلام شریعتی» بر ما ملت تحمیل کنند! بله، کار رهبر اینچنین زار شده که، همة نانخورهای ساواک نامة سرگشاده می‌نویسند، و تقاضای «رفراندوم» می‌کنند. البته رفراندوم برای تداوم حکومت توحش منهای مقام معظم. چون این روزها به دلیل افلاس گاوچران‌ها «رهبرمعظم» در واقع «منتر» شده‌اند. پس بهتر است «منترمعظم» را به حال خود رها ‌کنیم و برویم به سراغ رئیس مزدوران سیا در ایران، محمد خاتمی!

محمد خاتمی همانطور که دیدیم، به دلیل ناکامی اربابان‌اش در استفاده از سخنرانی او در گیلان، سراسیمه به خیمة رهبری پناه برده. شیاد اردکان امروز در بنیاد فقرفرهنگی «باران»، پس از تصحیح فرمایشات پیشین اربابان خود، ادعا کرده:

«نظر امام در مورد صدور انقلاب[...] روشن است [...] عین همین سیاست، سیاست رهبری امروز است [...] اقتصاد کشور پیشرفته است، عدالت در آن پیاده شده، سیر ارتقا علمی، فنی و صنعتی کشور، سیر صحیحی است [...] این حاکمیت و نظام افتخار ماست [...] دفاع از آزادی بیان، عدالت، رفاه [...] عین اصلاحات و انقلاب است[...] اینکه تصور شود جمهوری اسلامی [...] می‌خواهد انقلاب خود را صادر کند، هم خلاف واقع است و هم جفا به امام است [...]»

بله این شرایط درخشان ولی موهوم به کمک «است» ایجاد شده. و می‌بینیم که این فعل جادوئی چه معجزاتی دارد! ولی در واقع آنچه پیش آمده یک چرخش 180 درجه در مواضع نوکران وفادار عموسام به رهبری خاتمی «است». شیاد اردکان ناچار شده همکاری‌های نظامی سپاه پاسداران با ارتش آمریکا را انکار کرده، از مبارزات مردم عراق با اشغالگران حمایت کند! به عبارت دیگر حاج ممد فریبکار، به کندن گور خود مشغول شده! سایت تابناک که خاطرات سردار اکبربهرمانی را منتشر می‌کند، در بخشی از این خاطرات که بر «خور و خواب» حاج اکبر و همراهان متمرکز شده، پیرامون سفر سردار سازندگی به ژاپن در سال 1364 چنین آورده:

«شام مهمان نخست وزیر بودیم [...] من مفصلاً در باره انقلاب و ایران بعد از انقلاب و اهداف و دستاوردهای انقلاب اسلامی جنگ و تروریسم و ... صحبت کردم و آن‌ها را تحت تاثیر قرار دادم.»

بزودی ساواک چند جلد خاطرات هم برای شیاد اردکان منتشر خواهد کرد. صفار هرندی به اتفاق پاسدار شریعتمداری، پیرامون سخنرانی خاتمی در گیلان چنین خواهند نوشت:

شام مهمان استاندار گیلان بودیم [...] من مفصلاً در باره انقلاب و اهداف امام صحبت کردم [...] همه تحت تأثیر قرار گرفتند [...] ناهار را در تهران خوردیم، من در بنیاد باران مفصلاً در باره انقلاب و اهداف امام صحبت کردم و گفتم این اهداف منطبق بر اهداف رهبر کنونی است. همه خندیدند! ولی ژان‌پل سارتر و «خانمش» را خیلی تحت تأثیر قرار دادم.



سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۷


«منظور» و مزدور!

...

استعمار غرب جهت اعمال سیاست خود در ایران نه تنها به ارائة «شخصیت‌های» سیاسی دروغین متوسل می‌شود که در زمینة فرهنگی نیز همین شیوه را به کار می‌بندد. پیشتر گفتیم که استعمار جهت حذف مبداء 2500 سالة تاریخ ایران، به تبلیغ پیرامون «فرهنگ هفت هزار ساله» پرداخته تا مبداء واقعی تاریخی کشور را لوث کند. و البته بسیاری از ایرانیان می‌پندارند، هفت هزار سال فرهنگ به مفهوم هفت هزار سال تاریخ هم می‌تواند تلقی شود، حال آنکه تاریخ کشوری به نام ایران بر طبق اسناد و شواهد موجود، با امپراطوری هخامنشی آغاز شده. پیشتر در مورد اهمیت امپراطوری هخامنشی گفتیم که این امپراطوری دین دولتی نداشت، و اگر در کتیبه‌های هخامنشی به نام اهورامزدا برخورد می‌کنیم، اثری از زرتشت و دین زرتشت در آن‌ها دیده نمی‌شود. همچنان که در اوستا به نوروز و چهارشنبه سوری هیچ اشاره‌ای نشده. به همین دلیل فعلة ‌فاشیسم عزم خود را بر تغییر مبداء تاریخی جزم کرده‌اند که با هخامنشیان و به ویژه با کوروش کبیر ارتباطی نداشته باشد. در این راستا گفتیم که جمعی از باستان‌شناسان غرب به مصلحت وقت در نزدیکی جیرفت، گویا تمدن کهن «آراتا» کشف کرده‌اند! در این اکتشافات از کتیبه گرفته تا وسائل زینتی و مهر رسمی پادشاه فرضی «آراتا» هم پیدا شده، و تلویزیون مشترک «فرانسه ـ آلمان»، یا «آرته» چندین بار این اکتشافات را پخش کرد، تا همه بدانند در حوالی جیرفت چه تمدن درخشانی وجود داشته! ولی بعد معلوم شد کتیبه‌هائی که «آرته» به خورد شوت و پرت‌ها داده بود، همگی جعلی بوده‌اند! مجلة «ساینس»، در ماه اوت سال 2007 بر جعلی بودن کتیبه‌های «جیرفت» تأکید دارد، و پس از گذشت ‌9 ماه، مهرنیوز مورخ 17 اردیبهشت‌ماه سالجاری نیز به این امر اشاره کرده می‌نویسد:

« این نشریه [ساینس] که در واقع مرجعی است جهانی در شماره ماه اوت 2007 به صراحت اعلام کرد کتیبه‌های ادعائی یافت شده در جیرفت جعلی است.»


ولی اگر تیر استعمار برای اختراع تاریخ در کشورمان به سنگ خورد، دست سازمان سیا در زمینة سیاست‌بازی برای چهره‌سازی و جعل شخصیت کاملاً باز است. هر چند که می‌باید قبول کنیم، این روزها بر عموسام و نوکران‌اش سخت می‌گذرد! با این وجود، تمامی رسانه‌های حوزة تبلیغاتی ناتو بسیج شده‌اند، تا چهرة کریه محمد خاتمی را بزک کرده، از او یک چهرة نوین و به ویژه مخالف تندروها ارائه دهند. و طبیعی است که رسانه‌های حاکمیت انگلستان، آمریکا و اسرائیل، جهت ارتقاء درجة شیاد اردکان حرارت بیشتری از خود نشان دهند. چون حاکمیت جمکران به رهبری علی خامنه‌ای آشکارا فعالیت‌های آشوب طلبانة خود را آغاز کرده.

مراقب تحرکات عدالت خواهانة طلاب و دانشجونمایان ساواک باشیم، ‌چرا که پس از تجمع شاگردان مصباح یزدی منفور در برابر دفتر شاهرودی، رهبر گورکن‌ها در فارس مستقیماً فرمان عدالت‌خواهی دانشجونمایان را نیز صادر کرده. مقام معظم رهبری در سفر اخیر خود، دانشجویان «ذوب در رهبری» را به شایعه پراکنی دعوت کرده، از آنان خواسته‌اند حواس‌شان را به اجرای عدالت بدهند! چون دانشجویان جمکران در واقع وظائف قوة قضائیه را نیز بر عهده دارند! همانطور که پیشتر هم گفتیم ویژگی نظام استعماری این است که هیچ نظمی ندارد. در نظام استعماری هیچکس مسئولیت و وظیفة خاصی بر عهده نخواهد داشت، در عوض، همه به همة مسائل دخالت می‌کنند، تا اصل مسئولیت مقامات نادیده گرفته شود. و مسلم است که در راه پیشبرد سیاست‌های استعماری مقام رهبری گوی سبقت از دیگران بربایند. علی خامنه‌ای به دانشجونمایان رهنمودهای ویژه و بسیار ابلهانه‌ای ارائه داده‌اند، از جمله آنکه، بدون نام بردن از افراد، هر جور دوست دارید به دیگران برچسب بزنید، تا نتوانند از طریق قانونی مزاحم شما بشوند! بله بی‌جهت نیست که علی خامنه‌ای را به رهبری این «نظام» پریشان منصوب کرده‌اند، مقام فرزانة رهبری، مانند خمینی دجال در پریشانگوئی سرآمد دیگران و چنان از همه جا بی‌خبر است که نمی‌داند متهم کردن دیگران بدون سند و مدرک عملاً جرم به شمار می‌رود! همچنانکه شایعه پراکنی و ایجاد ابهام در افکار عمومی!

ولی خوب شایعه پراکنی و ایجاد ابهام، گذشته از «حنازرچوبه»، یکی از وظائف اصلی کیهان و اطلاعات، بوق‌های استعمار آنگلوساکسون‌ها در ایران است. و پاسدار شریعتمداری مانند آخوند دعائی تاکنون بخوبی ازعهدة انجام وظیفه بر آمده. و در کنار این شیپورهای استعماری، وزارت ارشاد به انتشار ابتذال کمر همت بسته و همزمان با ممنوعیت انتشار کتاب‌های صادق هدایت، چرندیات تولیدی محمد خاتمی را در نمایشگاه کتاب، یا بهتر بگوئیم «نمایشگاه کتاب دعا» عرضه می‌کند! چون محمد خاتمی، سوگلی سازمان سیا، و در واقع نوع دستاربند سعید امامی است که بنا به مصلحت اربابان، ساواک هنوز پرونده‌اش را رو نکرده. چرا که سازمان سیا امیدوار است با توسل به فناوری «بازیافت زباله» بتواند از محمد خاتمی یک شخصیت نوین با شعارهای نوین به ما ملت حقنه کند.

فارس نیوز به بهانة انتشار خبر اعتراض 77 نمایندة مسجد شوربا، به نقل از فرستادة ویژه آسوشیتدپرس، ‌محمدخاتمی را یک «اصلاح‌طلب و روشنفکر مردمی» خوانده، تا همه بدانند محمد خاتمی مورد تأئید اربابان آسوشیتدپرس است. البته نیازی به سینه چاک دادن «فارس نیوز» نبود، ما می‌دانیم که محمد خاتمی گل سرسبد نوکران استعمار غرب در ایران بوده، و اگر پیشتر در آلمان و تحت نظارت «بهشتی» به نوکری اشتغال داشتند، اکنون سه دهه است که با همراهی موسوی خوئینی‌ها و دانشجونمایان به سازماندهی برنامه‌های سرکوب و کودتا مشغول‌اند. ایشان علیرغم شکست برنامة کودتا، با پشتکار فراوان به تلاش خود همچنان ادامه می‌دهند، و «سخنان خلاف امنیت ملی» هم می‌گویند، و به گفتة همان 77 سر نماینده، نظام «مقدس» را به زیر سوال می‌برند!

ولی بر خلاف ادعای نمایندگان مسجد کذا، ما نیک می‌دانیم که محمد خاتمی نظام مقدس را به زیر سئوال نمی‌برد، بلکه گورکن‌ها به دلیل حماقت اربابان‌ خود می‌پندارند، اگر خاتمی را متهم کنند که نظام جمکران را به زیر سئوال ‌برده، ‌از این طریق خواهند توانست برای این عروسک کوکی استعمار کسب وجهه کنند. و همینجاست که سازمان سیا و نوکران‌اش کور خوانده‌اند!

با روشنفکر خواندن دجالی به نام محمدخاتمی نمی‌‌توان «روشنفکر» آفرید! هر چند که فارس نیوز و آسوشیتدپرس در این راه تلاش فراوان کنند! همچنانکه رادیوزمانه با پخش سخنان «احسان نراقی»، آنحضرت را فقط بیش از پیش مضحکة خاص و عام کرده. احسان نراقی در مصاحبه با ایرج ادیب زاده به شیوة مرسوم به نقل قصة «کدوقلقله‌زن» و خاله سوسکه پرداخته، و ضمن بررسی کشکی وقایع ماه مه 1968 در فرانسه، تصویر جالبی هم از اعتصابات در این کشور ارائه فرموده‌ا‌ند! تصویر اعتصابات سال 68 در فرانسه از دید احسان نراقی، که عمری هم محفلی استاد مطهری بوده، گویا در تهاجم پسران به خوابگاه دختران خلاصه می‌شود! و این تهاجم در توهمات پروفسور نراقی « برابری حقوق» خوانده‌ شده. البته استاد احسان نراقی تأکید می‌کنند که پسرها قصد انجام «اعمال خلاف شرع» نداشته‌اند:

«یکشب پسرها ریختند و آنجا را [خوابگاه دختران ] اشغال کردند. گفتند یعنی چه ما که نمی‌خواهیم با دخترها هم‌خوابی کنیم [...] ما هم می‌خواهیم برویم پیش‌دخترها، یعنی با هم برابر باشیم. ما با این اختلاف مخالف‌ایم. همین هم شد دیگر. همه جاها برابر شد و روی انگلستان هم تأثیر گذاشت.»


این بررسی عمیق، ‌ علمی و جامعه شناسانه از وقایع سال 68 در فرانسه، در تاریخ 15 اردیبهشت‌ماه سالجاری در سایت رادیو زمانه انتشار یافته. البته نراقی در این مصاحبه «سیمون دوبووار» را به عقد «سارتر» درآورده تا بتواند بگوید که با ژان پل سارتر و «خانمش» هم ملاقات کرده! و گزافه‌گوئی‌هائی فراوان از این دست! در چارچوب تبلیغات سازمان ناتو، رادیو زمانه و بنگاه «بی‌بی‌سی»، وظیفه دارند زباله را به شخصیت علمی و سیاسی تبدیل کرده، به ما ملت حقنه کنند. و انصافاً تاکنون بخوبی از پس این مهم بر آمده‌اند. ولی جهت نتیجه‌گیری بهتر از چنین تلاش‌های فرهنگی لازم است، از نظر «تاریخی» و «فرهنگی» دقت بیشتری به خرج دهند. چون احسان نراقی در این مصاحبة «کدو قلقله‌زنانه» در سال 68 گویا هم در پاریس بوده، و هم در ایران! و در سال 1968 در فرانسه، «ادگار مورن»، یکی از روشنفکران حکومتی، به ادعای نراقی «طرح مشارکت» ارائه کرده! ولی در واقع «ادگار مورن» مقاله‌ای انتشار داده تحت عنوان «کمون دانشجویان»،‌ کنایه از «کمون پاریس»، که جناب نراقی معنای «کمون» را گویا به درستی در نیافته‌اند. اگر افسار نراقی را رها کنیم خواهد گفت که، ژان پل سارتر هم در سال 1968 از محمد خاتمی به عنوان یک «روشنفکر» یاد می‌کرد! و اصلاح طلبی در جمکران را هم یک جنبش پیشرو تلقی می‌کرد. «حضرت» احسان نراقی، کارش را با خبرچینی برای ساواک در شهر لوزان در سوئیس آغاز کرد، و به دلایلی که ذکر آن در شأن این وبلاگ نیست، محافل استعماری نقش «خردمند» را به ایشان واگذار کرده‌اند. و سایت رادیو زمانه هم جهت تبلیغات خود ایشان را «جامعه شناس تیزبین» می‌خواند. جامعه شناسی که وقایع ماه مه سال 68 را هم پیش بینی کرده، و آن را به صورت مقاله‌ای در «ژون آفریک» انتشار داده! البته ما نمی‌خواهیم اهالی زمانه را به سخره بگیریم، ولی «حاج» احسان نراقی در حدی نیستند که بتوانند به زبان فرانسه مقاله بنویسند، و یا اینکه گفتگوی منسجمی را به پیش برند. برای رونق بازار شیادان، محافل استعمار می‌باید به دنبال چهره‌های جدید باشند! ولی کو گوش شنوا؟ هنوز بعضی‌ها در شیادی‌های «حماسة دوم خرداد» یخ زده و به نعلین خاتمی چسبیده‌اند.

به همین دلیل است که ساواک برای رونق بازار کساد شیاد اردکان یک سخنرانی تهیه و تدوین می‌کند تا 77 نمایندة مجلس شوربا از وزیر اطلاعات بخواهند به محمد خاتمی در مورد مهملاتی که اخیراً بر زبان رانده تذکر هم داده شود. فارس نیوز مورخ 17 اردیبهشت‌ماه سالجاری بلافاصله اعتراضات کشکی نمایندگان را انتشار داده، و در بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» پیرامون محمدخاتمی توفان به پا شده! بله، شیخ اردکان به روال مرسوم گورکن‌ها، پس از نبش قبر خمینی دجال به «منظور» خمینی از «صدور انقلاب» نیز پی برده! و برای همه نقل کرده که منظور «امام‌سیزدهم» صدور خشونت نبوده. چه مرد شریفی بوده این خمینی نوین! و چه دجالی است این خاتمی که می‌پندارد، ما توحش، خشونت طلبی و جنایات خمینی دجال را فراموش کرده‌ایم! و چه ابله‌اند اربابان حکومت اسلامی که می‌پنداراند بازهم می‌توانند نان خود را در تنور یخ‌زدة آخوند اردکان برشته کنند!

می‌دانیم که گورکن‌ها متخصص «کشف منظور» همپالکی‌های خود هستند و از قضای روزگار همیشه این اکتشافات پس از مرگ اینان میسر می‌شود، یعنی زمانیکه دیگر نمی‌توانند منظور کذا را تأئید یا تکذیب کنند. به عنوان نمونه اکبربهرمانی هم چندی پیش در خاطرات مضحک خود کشف کرده بود که خمینی مخالفتی با برقراری رابطه با آمریکا نداشت. این اکتشاف به حدی به مذاق سیدعلی خوش آمد که او هم بلافاصله چشمکی به ارباب در واشنگتن زد، و سخنان اکبر بهرمانی را تأئید کرد. ولی به دلایلی که بر ما پنهان مانده، خبرگزاری حکومت اسلامی، حنازرچوبه، ناچار شد به شیعیان جهان بگوید، «منظور» مقام رهبری این نبوده که می‌خواهند با آمریکا رابطه برقرار کنند، و به عبارت دیگر رهبری، «مست بودند اگر گ... خوردند».

این نوع «کشف منظور» که در زمان حیات گوینده انجام می‌گیرد، همان ویژگی کشف منظور گورکن‌ها را دارد، به این ترتیب که گوینده با وجود اینکه در قید حیات است، می‌باید خود را به مردن زده خفقان بگیرد! همان کاری که رهبر معظم انجام دادند و دم‌شان را لای پای‌شان گذاشته به ورد خوانی پرداختند، تا آب‌ها از آسیاب بیفتد. ولی در مورد محمد خاتمی اوضاع متفاوت است. سخنان محمد خاتمی باید ابزار جنگ زرگری میان «تندروها» و گروه خاتمی شود. و این آشوب تا انتخابات آینده ادامه یابد، شاید باز هم محمد خاتمی با کسب 70 درصد آراء به ادامة برنامه‌های فرهنگی سعید امامی همت گمارد. به همین دلیل علاوه بر پاسدار شریعتمداری که جنگ زرگری با محمد خاتمی را آغاز کرده، رعایای الیزابت دوم در «بی‌بی‌سی» نیز به شیپور زدن برای خاتمی مشغول شده‌اند و دست یاری به سوی «فارس نیوز» دراز کرده‌‌اند.

دوست آن‌ باشد که گیرد دست دوست
در پریشان‌حالی و درماندگی




دوشنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۷


مزدوری موروثی!

...


در مورد وبلاگ دیروز یادآور شویم که مقایسة بین محمدرضا شاه پهلوی و علی خامنه‌ای مقایسه بین دو فرد بود. چرا که حکومت اسلامی تداوم کودتای کلنل آیرون‌ساید و 28 مرداد است. پس از تهاجم نظامی ایالات متحد به افغانستان و عراق حداقل این واقعیت برای ما ملت روشن شده که حکومت پهلوی در چارچوب شرایط وقت پاسخگوی نیازهای «جهادی» سازمان ناتو در منطقه نبود و به همین دلیل سران چهار کشور در نشست گوادالوپ بر سرنگونی حکومت پهلوی مهر تأیید زدند. در غیر اینصورت محمد رضا شاه هرگز شاپور بختیار را به نخست وزیری منصوب نمی‌کرد. چون تعیین نخست وزیر در شرایط عادی با تأئیدات ایالات متحد و کارخانة رجاله پروری صورت می‌گرفت. و اگر نگاهی به دولت احمدی نژاد بیفکنیم، ‌مشاهده می‌کنیم که پورمحمدی و شاهرودی همچنان از شخصیت‌های مطلوب کارخانة رجاله پروری به شمار می‌روند. یکی در وزارت کشور سرکوب داخلی را سازمان می‌دهد و دیگری در رأس قوة قضائیه، زمینة فساد اقتصادی را فراهم می‌کند. همانطور که در مطالب سایت «عبدالله شهبازی» پیرامون زمین‌خواری در فارس مشاهده کردیم، سرداران، شبکة فساد و زمین‌خواری را تشکیل ‌داده‌اند، و قوة قضائیه نیز از رسیدگی به شکایات مالکان زمین خودداری می‌کند.

دیروز به دلیل مشاهدة تصویر پدر عبدالله شهبازی نتوانستم مطلب وی را مورد بررسی قرار دهم، چون این تصویر به یکباره تصاویر همة کسانی را که در دوران پهلوی اول و دوم تیرباران شدند، کسانی که هرگز ندیدم و بجز حکایت سرانجام تلخ‌شان نشنیدم، در ذهنم زنده کرد. به یاد کسانی افتادم که برخوردشان با کودتای پهلوی اول همیشه در قالب یک پرسش بی‌پاسخ و آزاردهنده در ذهنم باقی مانده. شرایط آنروزها را شاهد نبوده‌ام، ولی می‌دانم که زمین‌داران بزرگ تفنگچیان فراوان داشتند؛ می‌دانم که بسیاری از آنان حضور بیگانه را در ایران برنمی‌تافتند، و معتقدم اینان با آگاهی از سرنوشت‌شان در دفاع از خود کوتاهی کردند. بارها و بارها این سئوال برایم مطرح شده که اگر در دورة احمدشاه قاجار یک زمیندار بزرگ بودم، و استقرار فردی چون «میرپنج» در وزارت جنگ را می‌دیدم، با آگاهی از تحرکات استعمار انگلیس در ایران، چه می‌کردم؟ همیشه در برابر این پرسش‌ها یک پاسخ قانع کننده یافتم:‌ اعزام تفنگچی‌ها برای نابودی حاکمیت نالایق قاجار و وزیر جنگ وابستة آن! این تنها واکنش موجهی است که مالکان بزرگ می‌توانستند از خود نشان دهند. ولی نه تنها چنین واکنشی از سوی کسی مشاهده نشد، که اشراف زمین‌دار به همکاری با حکومت پهلوی اول روی آوردند، و در راه این همکاری، زمین‌ها و حتی جان‌شان را نیز از دست دادند. از خود می‌پرسم اگر همه از سرنوشت محتوم خود آگاه بودند، چرا این سرنوشت را در سکوت پذیرفتند؟ و دیروز که لبخند پدر عبدالله شهبازی را در برابر جوخة اعدام دیدم به یاد صحبت‌های یکی از استادانم از تسخیر قارة آمریکا و کشتار سرخپوستان افتادم. او می‌گفت سفیدپوستان از کردار والای اینان خشمگین بودند. سرخپوست‌ها را به اسارت می‌گرفتند ولی نمی‌توانستند آن‌ها را به حقارت و ذلت بیفکنند، حتی در اسارت! یک سرخپوست در اسارت، سفید پوستان را بیشتر تحقیر می‌کرد. دیروز همین تحقیر را در لبخند مردی دیدم که در برابر جوخة اعدام «شاهنشاهی» ایستاده بود.

وبلاگ امروز را هم به بررسی مطالب عبدالله شهبازی در مورد سعیدامامی اختصاص می‌دهیم. با بررسی نوشته‌های آقای شهبازی می‌بینیم که نه تنها سعید امامی، که افراد خانوادة وی نیز از «کارگزاران استعمار» در ایران بوده‌اند‌. دائی سعید امامی در دوران پهلوی وابستة نظامی ایران در واشنگتن بود. نیازی به توضیح نیست که شغل واقعی آن‌حضرت به دریافت پورسانتاژ در برابر خرید اجباری اسقاطی‌های تفنگ‌فروشان ینگه دنیا برای دفاع از «آزادی» در ایران محدود می‌شد. عموی ناتنی سعید امامی، سرهنگ پاکروان، فرماندة ژاندارمری فارس، عامل سرکوب و شکنجة عشایر کوهمره و سرخی بود، و کمال اعتماد، منشی معتمد پدر آقای شهبازی، با سرهنگ پاکروان نسبت داشته. و بالاخره پدر سعید امامی مدیرکل آموزش پرورش کردستان بوده و در کردستان با یعقوب نیمرودی، ‌ دلال اسلحه و قاچاقچی آثار عتیقه و از نزدیکان شاپور ریپورتر ارتباط داشته. نیمرودی صاحب خبرگزاری «معاریو» و پدرش سردبیر این روزنامة اسرائیلی است. آقای شهبازی می‌نویسند، در دورة پهلوی مناصبی چون مدیرکلی آموزش و پرورش کردستان در اختیار عوامل مورد اعتماد موساد قرار می‌گرفت. در مورد این مسائل بحثی نخواهیم کرد، چون حاکمیت ایران یک حاکمیت استعماری بوده و هست، بنابراین تصمیمات مهم در چنین حاکمیتی تحت نظارت سازمان سیا و موساد و دیگر شبکه‌های جاسوسی غرب اتخاذ می‌شود. در مورد گرایشات مذهبی قوم و قبیلة سعید امامی نیز بحث نمی‌کنیم، چرا که سازمان سیا به صرف بهائی بودن کسی را تائید نمی‌کند. همچنانکه محمد خاتمی، اکبررفسنجانی، علی‌خامنه‌ای و دیگر دجالان حکومت اسلامی بهائی نیستند، هر چند از تأئیدات این سازمان برخوردارند. معیار سازمان سیا برای گزینش مهره‌های دست‌آموز همان معیاری‌ است که برای گزینش «مقامات سیاسی» در کشور مصیبت زدة ایران به کار می‌رود. ساده‌تر بگوئیم سازمان سیا در پی کسانی است که مورد اعتماد باشند، و از خود «هیچ» نداشته باشند. «هیچ» از نظر ساختار روانی، چون به هر کاری تن در می‌دهند. برای «هیچ» بودن از نظر ساختار روانی، کافی است فرد مورد نظر با هنجارهای جامعة خود در تضاد قرار گیرد. چنین تضادی فرد را در موضع دفاعی در برابر جامعه قرار داده، وی را تشویق می‌کند که از بیراهه در صدد جبران کمبودها برآید. این ساختار مطلوب و مورد نظر استعمار برای شخصیت‌سازی در جهان سوم است. از سوی دیگر شخصیت کذا باید از جنبة خانوادگی نیز مورد اعتماد باشد، چون یک مزدور می‌تواند «مزدوری» را به صورت موروثی بازتولید کند، همچنانکه که در مورد خانوادة موسی‌صدر و بسیاری از آیات عظام شاهدیم. در مورد سعید امامی آنگونه که آقای شهبازی می‌نویسند، ‌همة شرایط مهیا بود!

سعید امامی در سال 1355 برای تحصیل به ایالات متحد رفته، به عضویت گروه مائوئیست‌ها در می‌آید. و سپس به اتفاق همسرش فهیمه دری نجف آبادی برای خدمت به سازمان سیا در ایران برگزیده می‌شود! در اینجا یک پرانتز باز می‌کنیم تا در مورد استخدام دختر دری نجف آبادی در سازمان سیا توضیح دهیم. سازمان سیا به دلیل شناخت عملکرد خانواده در ایران هیچ زنی را به دلیل عضویت همسرش در این سازمان استخدام نمی‌کند. اگر فهیمه دری نجف آبادی به استخدام سازمان سیا در آمده، علاوه بر دارا بودن معیارهای مطلوب فردی، از نظر خانوادگی مورد اعتماد گاوچران‌ها بوده. به عبارت دیگر شخص دری نجف آبادی خود به عنوان مقام امنیتی حکومت اسلامی مورد اعتماد سازمان جاسوسی ایالات متحد است. و اگر ساواک برای ایشان مزاحمتی ایجاد نکرده خارج از این نمی‌تواند باشد. درست است که محسنی اژه‌ای به دلیل حماقت ذاتی قیاس به نفس می‌کند و دیگران را به کیش خود می‌پندارد، ولی ساواک جمکران مانند ساواک پهلوی زیر نظر موساد و سازمان سیا اداره می‌شود. در غیر اینصورت روند سرکوب ملت ایران تشدید نمی‌شد. حال باز می‌گردیم به سعید امامی که در 22 سالگی راهی آمریکا شده، و در سال 1357، پس از جدائی از گروه مائوئیست‌ها به عضویت انجمن اسلامی در می‌آید. چون، ‌منصور رفیع‌زاده، وابستة امنیتی سفارت ایران با محمد اعتماد، دائی سعید امامی روابطی صمیمانه داشت. و ما هم بارها به این امر اشاره کرده‌ایم که ساواک در براندازی سلطنت نقش اصلی را بر عهده گرفت.

در هرحال سعید امامی به دلیل بهره‌مندی از اطلاعات «دوستان» ناگهان تبدیل می‌شود به یکی از اعضای فعال انجمن اسلامی در اوکلاهما! عبدالله شهبازی می‌نویسد، در این زمان سازمان‌های اطلاعاتی تلاش می‌کردند تا عوامل خود را به درون انجمن‌های اسلامی وارد کنند تا پس از بازگشت به ایران در مقامات عالی قرار گیرند. و دقیقاً نیز چنین شد. بسیاری از مقامات بلندپایة حکومت اسلامی عضو همان شبکة جاسوسی ایالات متحداند. عبدالله شهبازی می‌نویسد، با بررسی سوابق این افراد که از سال‌های 1356 و 57 در آمریکا به اسلام روی آوردند، می‌توان شبکة کذا را شناسائی کرد، ‌ولی هیچکس به این مهم توجه نمی‌کند. مسلم است! چون کل حکومت اسلامی ساخته و پرداختة همین شبکة ‌استعماری است. بگذریم!

سعید امامی که با رهنمودهای رفیع‌زاده، به عضویت انجمن اسلامی در آمده بود، طرح‌های «انقلابی» فراوانی ارائه می‌کند، از آنجمله، ربودن سفیر اسرائیل! به دلیل حق‌شناسی و مهر و محبت نسبت به رفیع زاده، سعید امامی خاطرات سراپا کذب وی را نیز ترجمه و در ایران منتشر می‌کند، البته با تأئید وزارت ارشاد! به محض اینکه سعید امامی پای‌ به ایران می‌گذارد، همکاری خود را با واحد اطلاعات نخست وزیری، یا ادارة هشتم ساواک، ویژة فعالیت‌های ضدجاسوسی علیه بلوک شرق آغاز می‌کند. این واحد توسط خسرو قنبری و سعید حجاریان اداره می‌شد. پیشتر گفتیم که حجاریان در دوران پهلوی در خدمت ساواک بود، و پس از براندازی ارتقاء درجه یافت. به این ترتیب است که سعید امامی به عنوان «کارشناس و تحلیلگر مسائل بین‌المللی» آغاز به کار کرده، و به دلائلی که بر ما پوشیده مانده، مورد توجه فلاحیان قرار می‌گیرد و مدت 8 سال معاونت وزارت اطلاعات را عهده دار می‌شود! و طی این 8 سال است که ترور و ارعاب نه تنها در داخل مرزهای ایران که در اروپا سکة رایج ‌شده. در داخل، قتل شخصیت‌های اهل سنت، قتل کشیشان مسیحی در شیراز و در خارج قتل شاپور بختیار، عبدالرحمن قاسملو و ترور در رستوران میکونوس.

یادآور شویم که در این دوران وحشت، جنگ استعماری ایران و عراق به پایان رسیده، و اکبر رفسنجانی، در جایگاه ریاست جمهوری، از تقدس پیامبرگونه برخوردار شده، ‌ و اراذل و اوباش هر هفته در نماز حماقت و جنایت، شعار «مخالف هاشمی، مخالف پیغمبر» سر می‌دهند. بهتر بگوئیم، دوران «سازندگی» آغاز شده. ولی آنچه در مورد ترور شاپور بختیار گفته می‌شود، به مراتب از اختیارات پادوی مفلوکی چون سعید امامی و حاکمیت پوشالی جمکران فراتر می‌رود.

شاپور بختیار در شرایطی به قتل رسید که نه تنها پلیس فرانسه، پس ‌از سوءقصد نافرجام توسط انیس نقاش لبنانی، به صورت تمام وقت محافظت از خانة او را بر عهده گرفته بود، که پسر بختیار شخصاً محافظ او بود و مسلح در تمامی ملاقات‌های پدر حضور داشته. حتی تعمیرکار و کارگران ساختمانی، موظف بودند 48 ساعت پیش از آغاز کارهای مربوطه وسائل خود را در اختیار پلیس قرار دهند. در واقع روزی که شاپور بختیار به قتل رسید، هیچ ملاقاتی در برنامة وی پیش‌بینی نشده بود! و هنوز مشخص نیست قاتلان چگونه به خانة بختیار وارد شده‌اند. عجیب‌تر آنکه پلیس‌هائی که نگهبانی دائم از خانه بختیار را بر عهده داشتند، چند روز پس از قتل وی متوجه نشده بودند که هیچکس از خانه خارج نمی‌شود، یا اینکه پنجره‌ها چند روز است باز نشده! در صورتی‌که اهالی محل از اینکه چند روزی‌ است پنجره‌ها بسته مانده و «مسیو بختیار» برای قدم زدن روزانه خارج نشده، ابراز تعجب می‌کردند! و البته ما بیشتر تعجب کردیم، زمانیکه ناگهان پسر شاپور بختیار که افسر عالیرتبة سازمان امنیت فرانسه بود، و هیچ بیماری‌ای هم نداشت سرطان گرفت و در عرض چند روز درگذشت!

آقای شهبازی می‌نویسند این‌قتل‌ها برای ایران سودی نداشت، چون به تقویت گروه رجوی منجر شد. ما هم کاملاً موافق‌ایم، چون هدف استعمار غرب نابودی گروه‌های لائیک است، و با دین‌ستیزان و دین فروشان هیچ مشکلی ندارد. این قتل‌ها، نه تنها ضامن تداوم حکومت اسلامی شد، که گروه‌های انسان ستیز، مجاهدین خلق و چپ آخوندی را به آلترناتیو حکومت جمکران تبدیل کرد. پس از ترور رهبران لائیک، حکومت جمکران متهم به انتقال موشک به بلژیک برای حمله به مقر ناتو در این ‌کشور شده. البته این اتهامات همانقدر بی‌پایه است که شرکت القاعده در حوادث 11 سپتامبر. در هرحال فلاحیان، به دنبال چنین جنجالی ناچار شد «سعیدجان» را از معاونت خود برکنار کند. ولی «سعیدجان» ـ رهبر معظم به دلائلی ایشان را اینچنین خطاب می‌کردند ـ در مقام «معاون بررسی‌ها» با حفظ شبکة خود به فعالیت در وزارت اطلاعات ادامه داد. انتشار خاطرات فرضی پروین غفاری قسمتی از همین «فعالیت‌ها» است.

و هنگامی که محمدخاتمی معرکة دوم خرداد را آغاز کرد، سعید امامی در جایگاه مشاور وزیر اطلاعات دولت خاتمی به قلع و قمع مشغول شد: پوینده، مختاری، مجید شریف و کسانی که به گفتة عبدالله شهبازی نام‌شان هرگز اعلام نشده. پس از دستگیری سعید امامی، آخوند حسینیان به دفاع از وی قیام می‌کند. سپس جنجال نوری‌زاده، پاسدار اکبر و عمادالدین باقی آغاز می‌شود. و بعد هم «سعیدجان» خودکشی می‌کنند، و به این ترتیب با کمک حسینیان، پاسدار باقی و پاسدار اکبر سوابق سعید امامی پنهان می‌ماند. جریان سیرک سیار پاسدار اکبر جهت دریافت جوایز و اهدای «جایزه» به پاسدار باقی را به یاد داریم. ولی جایزة اصلی برای حسینیان در نظر گرفته شده. آخوند حسینیان که از طرفداران بقائی، آیت و کاشانی به شمار می‌رود، قرار است ریاست کمیسیون امنیت ملی در مجلس هشتم را عهده‌دار شوند! البته ما تعجب نمی‌کنیم چون امنیت ملی کشورمان از طریق نوکران مورد اعتماد سازمان سیا تأمین می‌شود. ولی اشکال اینجاست که امروز آقای شهبازی از حسینیان خواسته‌اند سوابق‌ خانوادگی خود را ارائه کند! و سایت مضحک تابناک هم نوشته که به «شخصیت‌ها» اهانت شده! البته تابناکی‌ها مشخص است که سر در کدام آخور دارند! ولی آنطور که به نظر می‌رسد، به ویژه پس از بازداشت سردار نجفی، فرماندة زمین‌خوار سپاه پاسداران در فارس، عرصه بر عملة سازمان سیا بسیار تنگ آمده.




یکشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۷


کفش و نعلین!

...

علی خامنه‌ای تبلیغات برای براندازی و فراهم آوردن زمینة بازگشت سلطنت را از استان فارس آغاز کرده. تعجب نکنیم، حکومت دست نشانده می‌باید با دست خود گور خود را حفر کند. و رأس هرم قدرت در امر خود براندازی همواره از حق تقدم برخوردار است.

همانطور که پیشتر گفتیم ویژگی حکومت‌های استعماری خود براندازی ‌است. خود براندازی در کشورهای استعمارزده توسط تشکل‌های «نظامی ـ امنیتی» سازماندهی می‌شود، و سران حکومت ناچار به همراهی با تشکل‌های فوق خواهند بود. پیش از براندازی 22 بهمن، در ایران ساواک و شهربانی، ستون فقرات و طلاب و اوباش، بازوی استعمار بودند، و براندازی سال 1357 با همکاری اینان سازمان یافت. پس از استقرار حکومت اسلامی، بسیج و سپاه نیز به این گروه‌های استعماری افزوده شد. به همین دلیل در وبلاگ دیروز در مورد تجمع گروهی از طلاب و «شاگردان» مصباح یزدی در برابر دفتر شاهرودی به شوت پرت‌ها هشدار دادیم که مراقب تجمع و راهپیمائی‌ «حق طلبانة» دستاربندان باشند. در وبلاگ‌های پیشین به موارد خودبراندازی در دوران سلطنت پهلوی اشاره کرده‌ایم و گفتیم که نخستین بار روز 13 آبانماه 1357، «صدای انقلاب» از دربار پهلوی شنیده شد! همانروزی که خرابکاران ساواک در خیابان آریامهر و روزولت به تخریب ادارات دولتی پرداختند، تا حکومت نظامی اعلام شود. بقیة ماجرا هم روشن است، آشوب‌ها ادامه یافت و مردم ناراضی هم به جمع آشوب‌طلبان پیوستند. چرا که در حکومت‌های استبدادی نارضایتی مردم از حاکمیت یک اصل غیر قابل انکار است. و با تکیه بر همین نارضایتی عمیق مردم بود که براندازی توسط سازمان ناتو به ثمر رسید.

نتیجة براندازی پس از سه دهه در برابر دید‌گان‌مان قرار دارد: گسترش فقر، فساد و سرکوب. به همین دلیل است که پیوسته تکرار می‌کنیم با براندازی مخالف‌ایم. چون حاصل براندازی برای ملت ایران جز افزایش منافع استعماری نبوده و نخواهد بود. ولی استعمار و دست نشاندگان‌اش با ما ملت منافع مشترک ندارند. به همین دلیل علی‌خامنه‌ای، «رهبر» حکومت اسلامی، در استان فارس، با توسل به نعل وارونه به کسب وجهه برای سلطنت پهلوی پرداخته و سایت حنازرچوبه، مورخ 15 اردیبهشت‌ماه سالجاری تبلیغات سلطنت‌طلبانة رهبر فرزانه را در رأس «اخبار» خود قرار داده.

البته این تبلیغات در قالب «خاطرات» مقام معظم پخش می‌شود، و تردیدی نیست که انتشار این خاطرات هم مانند انتشار «خاطرات» سردار اکبر، در راستای حقنه کردن تبلیغات استعمار به مخاطبان صورت می‌گیرد. ولی از آنجا که اهمیت خاطرات «رهبری» بیش از خاطرات «اکبری» است، حنازرچوبه، در مقام شیپور تبلیغاتی سازمان سیا، به بازار گرمی برای آن پرداخته. علی خامنه‌ای در تاریخ اول آبان‌ماه سال 1369، اظهار داشته بود که، در «دوران اختناق»، زمانی که شاه از برابر استادان عبور می‌کرد، یک استاد معروف دانشگاه روی کفش اعلیحضرت افتاد! و علی‌خامنه‌ای چقدر از این عمل استاد محترم و فاضل تأسف خورده بود! چون علی خامنه‌ای، مانند دیگر گورکن‌ها می‌پندارد استاد دانشگاه به صرف مقام و مرتبت اداری در یک مؤسسه، «انسان برتر» است، همانطور که رمالانی چون خامنه‌ای، به صرف داشتن یک عمامه و عبا، خود را در همین رده قرار می‌دهند. اشتباه نکنیم، این واقعیت دارد که علی خامنه‌ای در ذهن خود به دلیل برخورداری از یک کوره سواد، و به پا داشتن یک جفت نعلین نسبت به دیگران احساس برتری می‌کند. البته گردآمدن بادمجان دورقابچینان حرفه‌ای به دور «شمع» وجود زباله‌هائی چون خمینی و خامنه‌ای در ایجاد چنین «احساس برتری» مسلماً نقش مهمی بر عهده دارد. ولی خامنه‌ای به مصداق ضرب‌المثل «میمون هر چه زشت‌تر، بازی‌اش بیشتر»، نه تنها احساس فرزانگی شدیدی کرده، که می‌پندارد با تظاهر به فقر، می‌تواند چپاول و فساد مالی خود و اطرافیان‌اش را هم از دیدگان مردم پنهان دارد. بله، حماقت هم عالمی دارد! از مطلب دور افتادیم بازگردیم به «کفش اعلیحضرت» و علم و دانش از دیدگاه «رهبری»، که جهت بازارگرمی برای محمدرضا پهلوی به وی هتاکی می‌کند.

تجربة سیاسی در عمل ثابت کرد که، نفرت عمومی از علی‌خامنه‌ای به حدی است که هر کسی مورد تأئید او قرار گیرد در دم منفور مردم خواهد شد. عکس مسئله هم صحت دارد؛ برای کسب محبوبیت برای محمدرضا شاه، از زبان خامنه‌ای به او توهین می‌کنند. «رهبری» در خاطرات خود چنین می‌فرمایند:

«استاد معروف عالی‌مقامی را می‌شناختم که روی کفش شاه آن‌ وقت ـ محمدرضا ـ افتاد! [ ...] از این کارها می‌کردند، اما چه کسانی تیمسارها [...] بدترین فحش در محیط اهل علم لقب بیسوادی‌ است [...] آنوقت آن عالم روی پای یک جاهل و قلدر افتاد.[...] گفت هیبت سلطانی مرا گرفت»


البته قصد پاره کردن چرت مقام معظم رهبری را نداریم، ولی محمدرضا پهلوی هر چه بود، از صفات سرکار که مانند خمینی، به دلیل بیسوادی، جهالت، حماقت، قلدری، ابتذال و دریدگی کلام به رهبری حکومت اسلامی «منصوب» شده‌اید، فرسنگ‌ها فاصله داشت. این مختصر را گفتیم تا حنازرچوبه، که زباله‌هائی چون سیدصادق خرازی در آن پرورش می‌یابند بداند محمدرضا پهلوی مانند مقام رهبری از زباله‌دان حوزه استخراج نشده بود، و گفتار و رفتارش به عکس رهبر فرزانه، به سگ نازی آباد هیچ شباهتی نداشت. مقام معظم رهبری بهتر است این گنده‌گوئی‌ها را در برابر کسانی بفرمایند که نمی‌دانند محمدرضا پهلوی را همان دستی به سلطنت رساند که دجالی به نام خمینی را به رهبری «انقلاب» برگزید، تا از طریق علما و فضلای دانشمند جمکران، که مانند رهبر فرزانه کوچکترین اعتنائی هم به مال دنیا ندارند، دامنة چپاول ثروت‌های ما ملت را گسترش دهد. علی خامنه‌ای شاید بهتر است گوشه‌ای از خاطرات خود با «خانم امامی» و شرکاء را نقل کند که با بودجة نامحدود دولتی برای‌اش در قشم شرکت تأسیس می‌کند. هر چه ما سکوت کردیم، این آدم‌کشان حرفه‌ای زبان‌شان درازتر شده. دجالی که از برکت ساواکی‌هائی چون ولایتی‌ها و سعید امامی‌ها در کشور ایران به آلاف و علوف رسیده، امروز دم از فضل و دانش و بی‌اعتنائی به قدرت و ثروت هم می‌زند!

پروندة درخشان سعید امامی، مقام امنیتی حکومت امام زمان، جاسوس سازمان سیا و داماد دری نجف آبادی روی سایت آقای عبدالله شهبازی در دسترس عموم قرار گرفته. سعید امامی همان کسی است که دارودستة محمد خاتمی به زندگی پرافتخارش پایان دادند تا وابستگی‌شان به سازمان سیا برملا نشود. عبدالله شهبازی می‌گوید، کتاب مبتذل «تا سیاهی»، خاطرات «فرضی» پروین غفاری، یکی از شاهکارهای سعید امامی است. پیشتر به این کتاب اشاره کرده‌ایم و گفتیم چنین کتاب‌هائی با هدف پخش ابتذال در سطح جامعه منتشر می‌شود. البته نمی‌دانستیم که داماد دری‌نجف آبادی، مأمور سازمان سیا در جمکران، به این‌ فعالیت‌های « فرهنگی» اشتغال داشته. ولی در اینکه چنین متون مبتذلی ساخته و پرداختة ساواک باشد تردید نداشتیم. این کتابی است که از وزارت ارشاد در دورة خاتمی مجوز انتشار گرفته، و آن‌زمان زباله‌ای به نام عطاالله‌مهاجرانی وزیر ارشاد بود. بازگردیم به افشاگری‌های عبدالله شهبازی پیرامون شبکة سعید امامی! افشاگری‌هائی که صرفاً بازتاب تضعیف سیاست ایالات متحد در ایران است.

و به همین دلیل ایالات متحد همزمان با عقب نشینی سیاسی از منطقه، تلاش دارد توحش اسلامی را در سازمان ملل نهادینه کند، تا از طریق این سازمان امکان بازگشت به سیاست‌های دینی و سرکوبگر گذشته را برای خود محفوظ بدارد. علت پذیرش عضویت «کمیسیون حقوق بشر اسلامی» در سازمان ملل تداوم همین اهداف استعماری است. امروز کمیسیون کذا در مرکز اسلامی شهر لندن، قبلة واقعی مسلمانان، تشکیل جلسه داده، تا به جنایات اسرائیل در فلسطین رسیدگی کند! به گزارش بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، مورخ 15 اردیبهشت‌ماه سالجاری، کمیسیون کذا تضادهای بیانیة جهانی حقوق بشر را هم بررسی خواهد کرد! می‌باید انصاف داد که جهت بررسی «تضادهای» بیانیة جهانی حقوق بشر هیچ ابزاری بهتر از توحش دین وجود ندارد. و جهت قضاوت در مورد اعلامیة جهانی حقوق بشر نیز، فقط دین‌فروشان مسلمان واجد شرایط‌اند! مکانی هم مناسب تر از «مرکز اسلامی لندن» برای برگزاری چنین مضحکه‌ای وجود ندارد.

بنگاه خبر پراکنی «بی‌بی‌سی»، روز اول ماه مه، با آب و تاب خبر انتصاب یک زن بحرینی را به مقام سفارت این کشور در ایالات متحد انتشار داده، و از اینکه در یک کشور «اسلامی»، یک زن یهودی به مقامی دولتی منصوب می‌شود ابراز حیرت کرده بود! همانطور که می‌دانیم اربابان «بی‌بی‌سی»، پیرو سیاست مقدس «یک کشور، یک مذهب‌اند»، و از این جهت ترجیح می‌دهند در کشورهای مسلمان‌نشین، اقلیت مذهبی وجود نداشته باشد، تا استقرار حکومت توحش دینی از هر جهت بلامانع شود. در همین راستاست که قلم به مزدهای روزی‌نامة اطلاعات نیز به تبلیغ علیه بهائیان و یهودیان ایران اشتغال دارند، و سگ مؤنث نازی آباد، همسر عطاالله مهاجرانی، که چندی پیش به گمانه زنی در مورد انفجار حسینیة شیراز پرداخته بود، از همین روزی‌نامه حق و حساب می‌گیرد. بله، پس از جنجال پیرامون انفجار در شیراز، انفجاری به مراتب شدیدتر پیرامون زمین‌خواری و شبکة جاسوسی سعیدامامی رخ داده که جزئیات آن در سایت عبدالله شهبازی منتشر شده.

جالب است بدانیم که خاستگاه این شبکة جاسوسی استان فارس بوده! و جالب‌تر اینکه به گفتة عبدالله شهبازی، همسر سعید امامی، دختر دری نجف آبادی نیز جاسوس سازمان سیا است. و تا آنجا که ما می‌دانیم وزارت اطلاعات جمکران مزاحم همسر «شهید» نشده، و دری نجف آبادی هم از مقامات «نظام مقدس» است. مطالب عبدالله شهبازی پیرامون سعید امامی در ارتباط با زمین‌خواری در استان فارس و نقش یکی از سرداران در سایت وی انتشار یافته. البته سردار کذا مسلما از حمایت آیات عظام برخوردار بوده، و چنانکه شهبازی می‌نویسد حائری شیرازی به اتفاق سردار زمین‌خوار به سراغ احمدی نژاد هم رفته تا با ماستمالی «مقدس» قضیه، از خدشه‌دار شدن «معنویت» سردار و «نظام مقدس» جلوگیری کند، که البته نتیجة مطلوب حاصل نشده. عبدالله شهبازی از نقش حجاریان در ورود سعید امامی به وزارت اطلاعات نیز سخن گفته، ولی می‌دانیم که تاکنون، به جرم فراهم آوردن زمینة استخدام یک مأمور شناخته شدة سازمان سیا در وزارت اطلاعات گورکن‌ها، کسی مزاحم حجاریان هم نشده! البته فراموش نکرده‌ایم که جناح خاتمی تلاش کرد حجاریان را هم از میان بردارد، تا به این ترتیب پل‌های ارتباطی خود با سازمان سیا را با مهره‌های نوین «جایگزین» کند. ولی نه تنها حجاریان زنده مانده که به فعال سیاسی حکومت تبدیل شد، و هر چه مهمل بگوید و منتشر ‌کند، وزارت اطلاعات هیچ مزاحمتی برای وی و محمد خاتمی ایجاد نمی‌کند! چون اگر عبدالله شهبازی مطلب خود را به شبکة حسینیان، فلاحیان، سعید امامی و دختر دری نجف آبادی محدود کرده، عقل سلیم نمی‌پذیرد که اینان هیچ ارتباطی با محمد خاتمی و شرکاء نداشته باشند. در واقع محمد خاتمی در رأس این شبکة استعماری قرار گرفته و با توجه به مسیر حرکت وی در حکومت اسلامی که از کیهان آغاز شد و به وزارت ارشاد و پس از آن به ریاست قوة مجریه منتهی شده، بارها گفته‌ایم که خاتمی نوک حملة استعمار در ایران است، و نوچه‌های‌اش در داخل و خارج کشور از مهره‌های شناخته شدة استعمار‌اند.

بررسی حکایت سعید امامی و بانو را در همینجا به پایان می‌بریم. یادآور می‌شویم که افشای شبکة سعید امامی و مسائل زمین‌خواری در فارس توسط عبدالله شهبازی در راستای تضعیف سیاست ایالات متحد در منطقه صورت می‌پذیرد، و این روندی است که رو به شتاب خواهد داشت. عبدالله شهبازی، به مطالب خود عکسی نیز از پدرش در لحظاتی پیش از تیرباران ضمیمه کرده، عکس مردی که دست‌های‌اش‌ را بسته‌اند، و در برابر جوخة اعدام لبخند می‌زند. دهه‌ها پیش وقتی پدر شهبازی و دیگر زمین‌داران بزرگ منطقه را تیرباران کردند، در شیراز این شعار بر سرزبان‌ها بود: «شیران را کشتند، بچه شیران زنده‌اند.» چه کسی فکر می‌کرد که سه دهه پس از براندازی حکومت پهلوی، عبدالله شهبازی از همان جور و ستمی که بر پدرش رفت، اینچنین زبان به شکوه بگشاید؟

حنازرچوبه در مقدمة خاطرات رهبر فرزانه می‌نویسد:

«مرور این خاطرات و توجه به آن می‌تواند چراغ راه و هدایت‌گر زندگی ما باشد»


البته خاطرات کذا توسط نخبگان ساواک «بازسازی» شده تا عمق ابتذال رهبر فرزانه از مخاطب پنهان داشته شود. و نویسندة «خاطرات» می‌گوید در این حکایات نکات آموزنده وجود دارد! ولی اگر نویسندة ستاد خبری مقام رهبری برای گذران زندگی خود نیازمند «مطالعة» چنین ترهاتی است، باید بگوئیم او نیز مانند همان استاد عالی‌مقام که به قول خامنه‌ای روی کفش اعلیحضرت افتاد، روی نعلین خامنه‌ای خوابیده:

«نویسندة معروف عالی‌مقامی را می‌شناختم که روی نعلین رهبر آن ‌وقت ـ سید علی ـ افتاد! [ ...] از این کارها می‌کردند، اما چه کسانی سردارها [...] بدترین فحش در محیط اهل علم لقب بیسوادی‌ است [...] آنوقت آن نویسنده روی پای یک جاهل و قلدر فرزانه نما افتاد. [...] گفت هیبت جاهلی مرا گرفت»