چهارشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۹۸

صدسال جرمانی!



کارن بائر،   وزیر دفاع آلمان که در سال 2018،   در راستای اجرائی کردن سیاست‌های کودتائی لندن و واشنگتن ـ  حمایت از جنگ و بحران و تروریسم در اروپا و خاورمیانه ـ  به رهبری حزب دمکرات مسیحی آلمان «انتخاب» شده بود،‌  و منطقاً می‌بایست جانشین آنجلامرکل می‌شد،  در پی سقوط ماهوارة ظفر استعفا داد!

البته به ادعای رسانه‌ها،   استعفای ایشان مسائل انتخاباتی در ایالت تورینگن بود!  چرا که در این ایالت اعضای حزب دمکرات مسیحی گویا «به صورت سر خود» در کنار فاشیست‌ها قرار گرفتند تا در برابر چپ گرایان حزب «دی لینک» سد سکندر ایجاد کنند و ... و در این میانه عوام می‌بایست دو دروغ شاخدار را بپذیرند.  نخست اینکه رهبری حزب دمکرات مسیحی آلمان روحش از این ائتلاف خبر نداشته!   و دیگر آنکه،  با چنین ائتلافی مخالف بوده!  حال آنکه در سال 2018،  کارن بائر را دقیقاً برای اجرای همین سیاست به میدان آورده بودند!

از قضای روزگار استقرار ایشان در جایگاه وزارت دفاع آلمان،   و رهبری حزب دمکرات مسیحی اینکشور که با ازدواج هری و مگان ـ  پیوند شاخة لاتیسم و نازیسم دربار انگلستان با شاخة کاتولیک و رنگین پوست هولیوود ـ  همزمان شد،   تداومی بود بر پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحد!   به عبارت دیگر،  در پی شکست تاریخی کودتای ارتش ناتو در ترکیه،   قرار بر این شد که دونالد ترامپ از طریق هیاهو و گسترش بحران،  «عظمت گذشته» را به آمریکا باز‌گرداند،   و انگلستان و آلمان و فرانسه نیز به همین ترتیب «عظمت گذشتة» ویژة خود را بازیابند.

همانطور که شاهد بودیم ابتدا دولت بریتانیا با توسل به دروغ و زدوبند و شعار پوچ یک «رفراندوم» بیخ‌دیواری به راه انداخت؛   یک «پیروزی پیزوری» نیز به دست آورد!  ولی از بد روزگار،  برای نخستین بار پس از دوران جنگ اول جهانی،  کودتای آتلانتیست‌ها در ترکیه با شکست روبرو شد و اینان که شکم‌شان را سخت صابون زده بودند تا اخوان‌المسلمین فکل کراواتی را با نظامیانی که اخوانیت‌شان «زیرمیزی» بود جایگزین کنند و با نبش قبر آتاترکیسم،  از دولت اخوانی ترکیه تصویر مدرن و پیشرو ارائه دهند و بر دامنة نفوذ ناتو بیفزایند،‌  در بن‌بست افتادند.  از اینرو به «تکرار راه پدر» روی آورده،  ژئوستراتژی «سنتی» بحران‌سازی،  شعار پوچ،  نفرت‌فروشی و هارت و پورت‌ را از گنجه بیرون کشیدند.  لات‌بازی برکسیت و ریاست‌جمهوری ترامپ آغازی بود بر این ژئوستراتژی.  این بساط با جاخالی دادن فرانسوا اولاند از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه،  و اعزام ریچارد گرنل به آلمان،  انصراف آنجلا مرکل را در پی آورد و به این ترتیب محور «پاریس ـ برلن» برای همراهی با «سیاست جدید» اعلام آمادگی نمود!   ولی از آنجا که برخلاف فرانسه، آلمان کشوری است اشغال شده و از نظر سیاسی اهمیت چندانی نیز ندارد،    قرار بر این شد تا برای حزب دمکرات مسیحی رهبری «مناسب» بیابند.   رهبری کاتولیک که مانند «فون درلاین»،   وزیر پیشین دفاع جرمانی،  ‌ به ارتش آلمان نازی ارادت داشته باشد،  با این تفاوت که ظاهر خلقی و خاکی و لاتی خود را نیز حفظ نماید!   اینچنین بود که قرعه به نام «کارن بائر»، ویراست مونث بوریس جانسون اوفتاد،  و ایشان همزمان با اشغال جایگاه وزارت دفاع آلمان،   به رهبری حزب دمکرات مسیحی نیز «انتخاب» شد تا جانشین آنجلا مرکل  شود!

باری در سایة رهنمودهای خردمندانة ریچارد گرنل و تحت رهبری داهیانة کارن بائر،   حرکت سینه خیز و زیرجلکی حزب دمکرات مسیحی به سوی پوپولیست‌ها و فاشیست‌ها  آغاز شد.  در این میان جمکرانی‌ها نیز برای خودبراندازی خیز برداشته و برای بازیافت «عظمت گذشته» تا آنجا پیش رفتند که مومیائی رضا میرپنج را هم از زیر خاک بیرون کشیدند ولی موفق نشدند!   پس با کودتاهای دلار و بنزین زمینة شورش را فراهم آوردند و اینک نیز معرکة‌ شبه‌انتخاباتی‌شان را به میعاد سوم اسفند پیوند زده‌اند،  و به امید بازیافت عظمت گذشته سماق می مکند!  و اما در فرانسه،  بازگشت به عظمت گذشته با رژة جلیقه زردها و شعارهای مبهم و اسلام نوازی و یهودستیزی آغاز شد!   در این محشر خر بود که آنجلا مرکل نیز بالای منبر رفت و به «کلاوس فون اشتافنبرگ»،‌  یک افسر ارتش آلمان نازی تحت عنوان میهن‌دوست و «قهرمان ملی آلمان» ادای احترام نمود ـ   صدای آلمان، ‌ مورخ 21 ژوئیه 2019.

ماجرای «قهرمانی» حضرت فون اشتافنبرگ از این قرار است که ایشان پس از سال‌ها همکاری صمیمانه با دستگاه جنایتکار هیتلر،   ناگهان مخالف فوهرر از آب درآمدند!   دلیل نیز روشن بود،  ارتش ظاهراً «شکست‌ناپذیر» آلمان نازی پس از 5 سال جنایت و تجاوز در همة جبهه‌ها از ارتش سرخ شکست خورده بود؛  حمایت کارفرمایان آنگلوساکسون را از دست داده بود!    در نتیجه وقت‌شناسی و فرصت‌طلبی ایجاب می‌کرد تا «اشتافنبرگ و ترسکف و ویتسلیبین» که همه لقب اشرافی «فون» را هم یدک می‌کشیدند،  تصمیم به ترور هیتلر گیرند تا ضمن تطهیر و سلب مسئولیت از خود و کافرمایان‌شان در دو سوی آتلانتیک،  جنایات آلمان نازی را به حساب شخص هیتلر بگذارند و جبهة شرق را برای آنگلوساکسون‌ها سگخور کنند!

به عبارت دیگر،   جهانیان می‌بایست بپذیرند که محافل حاکم در آلمان،  فرانسه،  انگلستان و به ویژه در ایالات‌متحد هیچگونه مسئولیتی در جنایات نازی‌ها نداشته‌اند!   باری تلاش اشتافنبرگ و شرکاء در راه ترور دیکتاتور مفلوک و از کار اوفتاده با شکست روبرو شد،  و ایشان را به جرم خیانت تیرباران کردند و ... و پس از 75 سال آنجلا مرکل آنحضرت را به جایگاه قهرمان ملی آلمان پرتاب کرد.

دردسرتان ندهم تا ژانویه 2020، ‌ از واشنگتن تا برلین و پاریس و تهران،  اوضاع بروفق مراد میراث‌داران فاشیسم پیش می‌رفت.   هر چند قبول این امر برای بسیاری از ایرانیان مشکل باشد،  ولی واشنگتن در راه احیاء مدرنیزاسیون از نوع رضاشاهی به قاسم سلیمانی و تشکیلات پاسدارها امید بسته بود،‌  و برای آشوب‌سازی در عراق و لبنان و لیبی و...  نیز از همین تشکیلات مزدور استفاده می‌کرد.  البته واشنگتن به سنت رایج 41 سال اخیر،  در رسانه‌ها از خود تصویر مخالف حکومت ملایان نشان می‌دهد.   ولی آنزمان که سیاست آشوب‌سازی «شیعی ـ یانکی» در عراق و لبنان شکست خورد،  ترور قاسم سلیمانی نیز در دستورکار قرار گرفت و سقوط هواپیمای اوکراین،  به کمک‌های «انساندوستانة» نیابتی لندن به تروریست‌های لیبی پایان داد!  پیش از ادامة ‌مطلب می‌باید یک مینی‌پرانتز در این مورد باز کنیم.

جریان غیررسانه‌ای از اینقرار است که خانم اولنا مالاخووا،  مدیر دو شرکت باربری هوائی ـ اسکای آو یاترانس و لاریس بیزنس ـ  در دو کشور اوکراین و اسکاتلند، ‌ از سرنشینان «محترم» هواپیمای اوکراینی بوده‌اند!   ایشان مالک یک هواپیمای باری بودند که با آن از طریق ترکیه، «کمک‌های انسان‌دوستانه» به لیبی ارسال می‌فرمودند!   حال آنکه دو شرکت مذکور در واقع به تجارت اسلحه اشتغال داشتند! 

باری،   تابستان سال گذشته هواپیمای خانم مالاخووا در لیبی سرنوشتی مشابه قاسم سلیمانی یافت؛‌  هدف موشکی قرار گرفت که از پهپاد شلیک شده بود!  جالب اینکه پس از شکستن تغار،  سازمان ملل نیز ماست‌ ریخته را حسابی لیسید و در گزارش اخیر خود خانم مالاخووا را مدیر دو شرکت مرتبط با تجارت اسلحه و جنگ داخلی لیبی معرفی کرد ـ ‌ رادیوفردا،‌  مورخ 4 بهمن‌ماه 1398.   به نظر می‌رسد حکومت شیعی‌ها وظیفه داشته هزینة هواپیمای شهید این شهروند انسان‌دوست اوکراینی را تأمین کند!

با توجه به ارتباط اوکراین با محافل روس‌ستیز و در رأس‌شان حکومت شیعی‌ها،  و همچنین سرسپردگی سنتی اخوانی‌های ترک و عرب به لندن و واشنگتن، ‌ بعید به نظر می‌رسد که فعالیت‌ شرکت‌های متعلق به خانم مالاخووا،   آنقدرها هم «انساندوستانه» بوده باشد!  به استنباط ما،  ایشان نه برای گردش و تفریح که برای دریافت کمک مالی و از سرگرفتن ارسال «کمک‌های انسان‌دوستانه» به لیبی و سوریه راهی تهران شده بودند!  و با در نظر گرفتن پیامد‌های دیپلماتیک و سیاسی این فاجعه ـ   لگدپرانی اردوغان به مسکو،‌  آشتی‌کنان کانادا با جمکرانی‌ها در عمان، ‌ و شرکت راب مک‌ایر،  ‌سفیر انگلستان در جمع تظاهرکنندگان حرفه‌ای ـ  چنین به نظر می‌رسد که کشتار ایرانیان ساکن کانادا و خدمة هواپیمای اوکراین برای حضرات از اولویت چندانی برخوردار نبوده،  و قربانیان این فاجعه در واقع به ابزار هیاهو و جنجال رسانه‌ای تبدیل شده‌اند تا مسائل مهم پشت پرده باقی بماند!  روشن‌تر بگوئیم،‌  اشک تمساح دولت کانادا برای قربانیان،   لات‌بازی‌های جمکرانی‌ها، ‌ و جنجال لندن و واشنگتن،   در واقع دیوار آتشی است جهت لاپوشانی تحرکات تروریستی لندن در لیبی، ‌ سوریه و یمن،  از طریق ترکیه،  اوکراین و ایران و عمان.   مسلم بدانیم جنگ‌طلبان اسرائیل نیز در این بساط حضور فعالی داشته‌اند.   حال پرانتز را بسته،  بازمی‌گردیم به فروپاشی استراتژی عادی‌سازی فاشیسم در اتحادیه اروپا.

این روند با چرت زدن نمایندة فاشیست‌ها در مراسم سخنرانی رئیس‌جمهور اسرائیل در مجلس آلمان آغاز شد و با امتناع رهبران اوکراین و لهستان از حضور در مراسمی که دولت اسرائیل به مناسبت بزرگداشت 75 مین سالگرد آزادی اردوگاه آشویتس توسط ارتش سرخ برپا کرده بود  تداوم یافت. از قضای روزگار بوریس جانسون و آنجلا مرکل هم در این مراسم حضور نداشتند.  در این برهة تاریخی بود که پرنس چارلز،  از دست دادن با مایک‌پنس،‌  معاون ریاست جمهوری آمریکا خودداری کرد،‌  و گیس‌کشی آنگلیکن و کاتولیک و لات‌بازی و رفتار آخوندی که از اسرائیل آغاز شده بود،‌  نهایت امر به مجلس نمایندگان ایالات متحد نیز سرایت کرد!

همزمان با نمایش هولیوودی کازینونژاد و کاتولیک‌نژاد در مجلس نمایندگان ایالات متحد،  در کشور اشغال‌شده آلمان طوفان برپا شد.   ائتلاف دمکرات‌مسیحی‌ها با فاشیست‌ها به پیروزی «کمریش»،   نامزد حزبی انجامید که فقط 5 درصد کرسی‌های پارلمان تورینگن را به دست آورده بود!   این ائتلاف صرفاً جهت عقب راندن حزب «دی لینک» به راه اوفتاده بود.   حزب چپ‌گرائی که برخلاف کمونیست‌ها،   مدافع آزادی بیان فردی است و رسماً از جولیان آسانژ دفاع کرده.  حزب چپ‌گرائی که برخلاف سوسیال دمکرات‌های آلمان،  با اعزام مزدور مسلح به سوریه مخالفت کرده،   و خلاصه با چپ‌نمایان یهودستیز و لچک‌نوازی که طی چهار دهة اخیر اروپا را تا چند گامی سقوط به منجلاب فاشیسم کشانده‌اند،  هیچ ارتباطی ندارد!

روشن‌تر بگوئیم،  حزب دمکرات مسیحی آلمان به رهبری کارن بائر با فاشیست‌ها ائتلاف کرد تا در برابر حزبی بایستد که از دمکراسی و آزادی بیان حمایت می‌کند!   «کمریش» هم که با 5 درصد آراء،  در پی این ائتلاف ضددمکراتیک به پیروزی رسیده بود،   از تخریب دمکراسی آلمان ابراز رضایت می‌کرد!   بله،   این جانور وحشی خوشحال بود که تخریب دمکراسی و سوء‌استفاده از روند دمکراتیک ـ  ائتلاف دمکرات‌مسیحی‌‌ها با دشمنان دمکراسی  ـ  به پیروزی‌اش منجر شده.  این رفتار که به صراحت حماقت و دریدگی و مرزشکنی را بازتاب می‌دهد وجه مشترک همة‌ «مطلق‌گرایان» است!   در هر حال پیروزی کمریش،  دولت مستعجل بود؛  ‌ ایشان پس از دریافت توسری رسماً استعفا داده،‌  و نهایت امر سقوط ماهوارة جمکرانی‌‌ به سقوط «کارن بائر» منجر شد!‌   اینچنین بودکه وزیر دفاع دولت جمکران نیز به دلیل بارش برف سنگین نتوانست برای سخنرانی در خردجال 41 مین سالگرد کودتای 22   بهمن 1357 در شمال کشور حضور به هم رساند.

نیازی نیست که بگوئیم  این مجموعه نشانه‌ها،  خصوصاً در آستانة برگزاری کنفرانس امنیتی مونیخ،‌  نمادی است از شکست سناریوی لندن و واشنگتن جهت تبدیل آلمان به «رهبر نظامی» منطقه خاورمیانه!  حال این سئوال مطرح می‌شود که ،   جایگاه جمکرانی‌ها پس از فروپاشی این ژئواستراتژی که همچون دیگر کلان استراتژی‌ها دست یانکی‌جماعت زیر سرش اوفتاده،  و رسماً هدف‌اش فروانداختن اروپا و خاورمیانه در دامان فاشیسم بوده کجاست؟  برای پاسخ به این پرسش باید تا میعاد سوم اسفند صبرکنیم و ببینیم شبه‌انتخاباتی که این حضرات قرار است به راه بیاندازند در رسانه‌های غرب چگونه منعکس خواهد شد؟!