شنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۶

سنگ و دیوانه!
...

برنامة پخش جوایز میان مبلغین اسلام راستین و «انسان‌ساز» همچنان در غرب ادامه دارد! به عبارت دیگر، استعمار «سنگر اسلام» را رها نمی‌کند! منظور از «سنگر»، «سنگ انداز» است! و این واژه ساخته و پرداختة نویسنده همین وبلاگ! در این چارچوب، سنگر اسلام، کسی است که سنگ اسلام می‌اندازد. نخستین سنگ اسلام را پیامبر انداخت. سنگی که پس از 14 سده هنوز کسی نتوانسته از دست‌اش خلاص شود. اصولاً داستان اسلام و مسلمین همانطور که می‌دانیم با سنگ آغاز شد و با سنگ عجین ماند. در عروسی و عزا، در سنگسار و در مکان تخلی، سنگ عنصر زیربنائی اسلام است. در مراسم حج، با شادی و خوشی شیطان بینوا را سنگسار می‌کنند، برای اجرای بعضی احکام قضائی آدم‌ها را سنگسار می‌کنند، پس از« قضای حاجت»، سنگ به کار می‌برند، همچنان که خواهران هم، برای پیشگیری از تحریک برادران، موظف‌اند سنگی در دهان بگذارند. و بالاخره، برای خوش خدمتی به استعمار، ‌بعضی‌ها سنگ در چاه می‌اندازند!
از اینجاست که «سنگر اسلام»، اینچنین نزد استعمار عزیز است! یک نوبل به جهان سومی‌های مبلغ اسلام، چندین و چند قلم و دوات و پاکن و تراش به نویسندگان و فیلم‌سازان حکومت اسلامی، یک جایزه به غربی‌های اسلام پرست و ایرانیان «هنرمند» ‌مقیم فرنگ، که میانة خوبی با فعلة سرداراکبر داشته و «مخالف همین رژیم سفاک» هم باشند، که گویا اسلام را این‌گونه خدشه‌دار کرده، و ... این معرکه ادامه خواهد یافت، تا مگر شانس یاری کند، سنگی آسمانی، به ابعاد حجرالاسود، بزند و کیسة جایزه‌دان اسلام و مسلمین را بترکاند!

ولی هنوز چنین دولتی دست نداده! چرا که در روز 11 اردیبهشت‌ماه سالجاری، یک کانادائی ساکن آمریکا برندة جایزه 1.5 میلیون دلاری «تمپلتون» شد! و به گزارش «مهرنیوز» و به نقل از «رویتر»، جایزة «تمپلتون»،‌ یکی از معتبرترین جوایز «دینی» است! و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! برندة خوشبخت این جایزه آقای «چارلز تیلور»، به دلیل پیشرفت شایان توجه در تحقیق پیرامون هیچ و پوچ، یا همان «حقایق معنوی»‌، شایستة دریافت این «جایزه» تشخیص داده شده‌اند! بله، بی‌جهت نیست که عرفای ما در چندین و چند سده پیش گفته‌اند، «جهان و جمله در آن، هیچ در هیچ است!» و البته «هیچ» جایزه‌ای هم دریافت نکردند! آنوقت‌ها امپریالیسم هنوز به خشتک اسلام و معنویات دخیل نمی‌بست! امپریالیسم هم، امپریالیسم جهان باستان!

اگر سد سیوند را آبگیری نکرده بودند، به همة جهانیان ثابت می‌شد که کوروش کبیر، جد بزرگ شیرین عبادی، هرگز نیاز نداشت به یک حاج‌خانم اهل «لیدی» جایزه بدهد، که «لیدی» را فتح کند! نه، کوروش، شاه ‌شاهان، انسان شریفی بود و نیازی به برپائی فستیوال فیلم و به راه انداختن خیمه شب بازی «آکادمیک» نداشت. چون هیچ خدائی را بنده نبود. اگرچه مأموریت‌های اهورامزدا را همیشه با موفقیت به انجام رساند، بندة اهورامزدا هم نبود. این سنگ نبشته‌ها که امروز به جان بعضی‌ها بسته شده، نوعی فرمالیته اداری‌ بود، ‌ و رعایت‌شان الزامی! آن روزها هم همة پیروزی‌ها به نام اهورامزدا نوشته می‌شد. ولی کوروش نیک می‌دانست که نیازمند خداوند نیست. به همین دلیل هیچ جنگی به نام اهورامزدا به راه نیانداخت. کوروش نیک می‌دانست که خداوند محتاج به رسمیت شناخته شدن از سوی انسان‌ها است. کوروش نیک می‌دانست آنکه خداوند دارد، «بنده» است. پس لیدی را بدون اهورامزدا فتح کرد، طلاهای این‌کشور را هم به همراه پادشاه آورد به پایتخت خودش. به این می‌گویند شاه شاهان! و افسوس که این مسائل پیش از آبگیری سد سیوند هم مطرح شد، ولی گوش شنوائی وجود نداشت. تا آنکه «گاردین»،‌ حدود سه سال پیش، ناگهان شنوائی خود را بازیافت! و از آن تاریخ تا به امروز، همه روزه به درجة شنوائی گاردین افزوده می‌شود!

به ویژه در مورد مبارزات با بدحجابی، گوش گاردین از همه بیشتر می‌شنود! البته گوش سیدطنز نویس هم خوب شنیده! و هر چه شنید، خوب نوشت! نوشت که پدران حاضرند برای رهائی دختران خود از این جهنم [کشور ایران] حتی کلیة خود را نیز بفروشند! پیشتر فکر می‌کردم مردم به دلیل فقر ناچار به فروش کلیه خود می‌شوند، نگو بعضی‌ها فکر می‌کنند، آن‌ها می‌خواهند دخترانشان را بفرستند به فرنگ! نویسندة این وبلاگ از نرخ خرید و فروش کلیه آگاهی ندارد، شاید دارو دستة سرداراکبر که در همه نوع تجارت استاد‌اند، قیمت کلیه را به دلار آزاد در اختیارمان بگذارند! ولی اگر با فروش یک کلیة بی‌مقدار، امکان رهائی از جهنم می‌بود،‌ نویسندة این وبلاگ نخستین کسی بود که کلیة خود را به رایگان تقدیم می‌کرد، تا از جهنمی که یک سر در ایران دارد و سر دیگرش در ایالات متحد است،‌ از جهنمی که آتش افروزانش اربابان جرج بوش‌ها و کلینتون‌ها و کارترها‌ی‌اند، رها شود. جهنم دین و معنویت، جهنم دموکراسی صلیبی، جهنم حماقت و همه جهنم‌هائی که مشتی جنایتکار و ابله در این جهان به پا کرده‌اند! به ویژه جهنم جنگ جهان سومی‌ها! اینان وقتی با غربی‌ها هم می‌جنگ‌اند، در همان برهة تاریخی عقب افتادگی فرهنگی گیر کرده‌اند. سربازان اشغالگر را بجای آنکه زخمی کنند، می‌کشند! واقعاً این جهان سومی‌ها با این مبارزات‌شان! مبارزان محترم! سرباز را زخمی کنید، نکشید! به چند دلیل. نخست اینکه اگر در جبهه جنگ باشید، یک یا دو سرباز دیگر ناچارند برای کمک به هم رزم خود بشتابند. دیگر اینکه سرباز زخمی، هم از دور خارج می‌شود، و هم مخارج معالجه‌اش روی دست دشمن می‌ماند. به عنوان مثال آن سرباز انگلیسی که چند روز پیش در بصره کشتید، با یک سرباز دیگر جایگزین می‌شود. ولی اگر زخمی شده‌ بود، نه تنها رعایای الیزابت دوم یک سرباز دیگر به جایش می‌فرستادند،‌ که متحمل خرج و مخارج معالجه و بیمه‌های اجتماعی سرباز مجروح هم می‌شدند، و از نظر اقتصادی بیشتر زیان می‌دیدند. و مقداری از آتش جهنم را خودشان نوش جان می‌کردند! چون جهنم برای اینان فقط همان «خسارت مادی» است و بس. جهنمی که آتش بیار معرکه‌اش گروه گاردین و تایمز و دیگر رسانه‌های آزاد، در این جهنم آزادگان‌اند.

امروز بازهم تایمز و گاردین به نوادة کوروش و کتاب‌شان پرداخته‌اند! و گاردین که از سه سال پیش در ابراز عشق به پاسارگاد پیشقدم شده‌ بود، از روزی که نوادة کوروش را شناخته یک دل نه صد دل عاشق اسلام شده! ولی از تایمز بگوئیم که اسلام شیرین عبادی را چارة همه دردهای جهان دیده! سایت رعایای الیزابت دوم مورخ پنجم ماه مه 2007، می‌نویسد:

«روزنامه گاردین خانم عبادی را[...] حقوقدان مسلمانی که اعتقاد تزلزل ناپذیر به خدا دارد توصیف کرده، و روزنامه تایمز، نظر خانم عبادی را در مورد تفسیری از اسلام که با ایده برابری و دموکراسی هماهنگی دارد [...] نقل کرده و نوشته است اگر چنین چیزی واقعیت داشته باشد، آشکارا برای دنیای پر مخاطره ما مفید خواهد بود.»

بله، با این صحبت‌های گاردین، ‌ اگر روزی روزگاری «نوادة کوروش» بگوید اعتقادی به خدا ندارد کسی باور نخواهد کرد! مگر می‌شود مطالب گاردین را به زیر سوال برد؟! پس سلاح‌های کشتار جمعی عراق هم دروغ بوده؟! هرگز! شاهدش هم «ترز دلپش»! ولی گاردین در لاف و گزاف در مورد شیرین عبادی هرگز به گرد تایمز هم نخواهد رسید! تایمز «چارچنگولی» به تفسیر شیرین عبادی از اسلام چسبیده! می‌دانیم که خانم عبادی هم مانند دیگر نخبگان گورکن‌ها، ‌ در همة امور صاحب نظراند از جمله در امور اسلامی، دموکراسی، و تعیین «قهرمان» برای جهان پر مخاطرة ما! و با اینکار کلی هم خرج «اسب و قبا» روی دست سیمین بهبهانی گذاشتند، ‌چون قهرمان خانم عبادی همراه با چند قلم طلائی طی طریق می‌کردند! حال بهتر است بازگردیم به تایمز که با مطالعة تفسیر خانم عبادی از اسلام، نور امیدی به دلش تابیده، و راه دیگری برای تداوم چپاول اربابانش پیدا کرده!

تایمز از هماهنگی «اسلام و دموکراسی»، البته دموکراسی‌ای که عبادی‌ها می‌شناسند، بسیار ابراز خوشوقتی کرده. جای بسی خوشوقتی نیز هست! از قدیم گفته‌اند یک دیوانه سنگی در چاه می‌اندازد که صد عاقل از در آوردنش عاجز است. این هم سنگی است که عبادی، به فرمان اهالی نوبل در چاه انداخت و ... و اربابان تایمز اطمینان دارند که هیچ عاقلی قادر به در آوردن آن نخواهد بود. ولی این روزها شیوه‌های نوینی برای جبران خوش‌خدمتی امثال عبادی پیدا کرده‌ایم. بجای اینکه عاقلان به جبران دیوانگی جاهلان بپردازند، می‌توان دیوانه را جهت خارج کردن سنگی که خود به چاه انداخته، فرستاد توی همان چاه. یا سنگ را در می‌آورد، یا خودش هم در کنار سنگ‌اش می‌ماند!


جمعه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۶


رزمناو و فالگیر!
---

در پی منتفی شدن گزینة تهاجم نظامی به ایران، «روزآن‌لاین» که تا چندی پیش مرتباً تصاویر «تمام قد» رزمناو آمریکائی منتشر می‌کرد، و به نقل از «ایل‌جورناله» یا روزی‌نامه‌هائی دیگر، ادعا داشت که یک رزمناو جدید آمریکائی عازم خلیج فارس شده، و تلویحاً فریاد می‌زد، «ملت ایران! اگر برای حفظ آزادی‌ها به سرداراکبر رأی داده بودید، از مصیبت جنگ در امان می‌ماندید»، از این پس برایمان تصویر «واژگان» جنگ در صفحة اول می‌گذارد، و از آن‌جمله است، سخنان مادام «ترز دلپش»! به عبارت دیگر نقش تصویر «پرابهت» رزمناو آمریکائی در خلیج فارس، جای خود را به پریشانگوئی‌های یک زن میانسال و پرحرف فرانسوی سپرده، که در مصاحبه با رادیو بین‌المللی فرانسه یک قصة «کدو قلقله‌زن» هم برایمان تعریف می‌کند. البته این داستان «کدوقلقله‌زن»، فال قهوه هم دارد، چرا که مادام دلپش «پیش‌بینی‌هائی» می‌فرمایند، که بیشتر به پیشگوئی «فالگیر جماعت» شباهت دارد! ولی پیش‌از ادامة مقاله، بهتر است با شخص شخیص خانم «ترز دلپش» بیشتر آشنا شویم.

«ترز دلپش»، از «نورچشمان» سازمان‌های بین‌المللی جنگ‌پرستان در فرانسه و کشور آنگلوساکسون‌هاست. و نیازی به توضیح نیست که جهت رسیدن به چنین مقام و مرتبت والائی، آنچه لازم نیست همان «تخصص» است. نمی‌خواهم باعث آبروریزی امثال «مادام دلپش» شوم، ولی سربسته می‌‌گویم که بسیاری از کادرهای عالی‌رتبة چنین سازمان‌هائی، حتی فاقد دیپلم دبیرستان‌اند. اکنون بازگردیم به «ترز دلپش»، که پادوهای گورکن‌ها در پاریس، حداقل با شکل و شمایل نه چندان خوش‌آیندش آشنائی‌هائی دارند. ویژگی «ترز دلپش»، مانند همه «نورچشمی‌ها»‌ این است که امر بر خودش «مشتبه» شده، و باور کرده که «صاحب‌نظر» است! و به همین دلیل مانند نخبگان حکومت گورکن‌ها، در همة امور اظهار نظر می‌کند و باعث شرمساری هم میهنان‌اش می‌شود. هموطنانی که تمامی سعی خود را مبذول داشته‌اند تا «کمبودها» را در «ویکی‌پدیا» جبران کرده، تألیف چندین و چند کتاب نیز به ایشان نسبت دهند!


سایت فرانسه زبان «ویکی‌پدیا» ادعا می‌کند، «ترز دلپش»، مانند ژان پل سارتر و سیمون دوبووار، دارای دیپلم تدریس فلسفه از یکی از معروف‌ترین مدارس عالی دولتی در فرانسه است. علاوه بر این، «خانم دلپش» یکی از اعضای کمیتة نویسندگان «فارین پالیسی» به زبان فرانسه‌اند که نخستین شمارة آن در سپتامبر 2006 منتشر شده! ایشان به همچنین از سال 1997، رئیس امور استراتژیک در کمیساریای انرژی اتمی هستند. «ترز دلپش» چندین و چند پست دیگر هم در فرانسه و انگلیس دارد که هیچیک ارتباطی با «فلسفه» ندارند! ولی مهم‌تر از همه این است که بدانیم «ترز دلپش»، عضو فعال «راند کورپریشن» و شبکة «ریچارد پرل» است.

هنگامی که هنوز تهاجم نظامی به عراق آغاز نشده بود، و بازرسان سازمان انرژی اتمی، در آبدارخانة قصرهای صدام حسین، در به در به دنبال سلاح‌های کشتار جمعی می‌گشتند، این فیلسوف بزرگ به عنوان متخصص امور اتمی عراق، در مصاحبه‌ای با رادیو فرهنگی فرانسه (فرانس کولتور)، ‌ اظهار داشت: «من اطمینان دارم که صدام حسین سلاح هسته‌ای دارد!» البته پس از 4 سال که از تهاجم وحشیانة آنگلوسکسون‌ها به عراق می‌گذرد، کوچکترین اثری از سلاح‌های مورد اشارة «ترز دلپش» نیست! و هیچکس هم از این پادوی مؤنث شبکة «ریچارد پرل»، به جرم چنین ادعای کذبی، شاکی نشده. چرا که در واقع «ترز دلپش»، طوطی‌وار دستورات رؤسا را تکرار می‌کند. تا اینجای قضیه، می‌توان گفت که «اشکالی» ندارد!

«اشکال» هنگامی بروز می‌کند که، «ترز دلپش» هنگام مصاحبه، یا حضور در یک «میزگرد»، دهان باز می‌کند تا به پرسش‌هائی پاسخ دهد، که پیشاپیش پاسخ‌شان را «نمی‌داند»! و این‌جاست که در می‌یابیم، ایشان نه تنها از نظر فلسفی بی‌مایه و کم سواداند، ‌ که از توانائی‌های ذهنی برای ارائه یک مطلب منسجم و منطقی، در زمینة مسائل کلی نیز محروم‌اند. به زبان ساده‌تر، خانم «دلپش» موجودی است مشابه نخبگان گورکن‌های خودمان. و به عبارت دیگر، حرف دهانش را مطلقاً نمی‌فهمد، ‌ به این معنا که گسترة معانی واژه‌هائی را که به کار می‌برد، اصولاً‌ نمی‌شناسد! همانطور که پیشتر در این وبلاگ اشاره شد، کسی که در کشور فرانسه «فیلسوف» است، با علم کلام آشنا است. ولی از آنجا که در واقع «ترز دلپش» فیلسوف نیست، و هیچ تخصص دیگری هم ندارد، منظماً تخصص‌های نوین برای‌اش می‌آفرینند، و حوزة فعالیت‌هایش مرتب در حال تغییر و تحول است! تا دیروز فیلسوف بود و متخصص امور هسته‌ای عراق، سپس متخصص امور هسته‌ای ایران شد. و هر گاه «شبکة پرل» زمان را مناسب می‌دید، «ترز دلپش» هم ادعا می‌کرد، «شواهد و مستنداتی وجود دارد، که ایران به ‌زودی صاحب بمب اتم خواهد شد، وقت تنگ است و باید هرچه زودتر فکری کرد!» ولی از هنگامی که دکة شبکة «پرل» رو به کسادی گذاشته، و از‌ آنروزی که ارتش پنتاگون ناچار به آن عقب نشینی مفتضحانه از لبنان شد، «ترز دلپش» که مضحکة خاص و عام است، از طرف دولت فرانسه به عنوان «متخصص» امور ایران معرفی می‌شود! و در این زمینه هم، در کمال خوشوقی، شاهدیم که خانم «دلپش» بسیار «صاحب‌نظراند»!

هنگامی که در نبرد دریائی کازرون، چند جاشوی انگلیسی را دستگیر کرده بودند، «ترز دلپش» به عنوان متخصص امور سیاسی ایران اظهار داشت، «این بحران، بحرانی است که طولانی خواهد بود!» البته، فردای همان روز، جاشوها آزاد شدند! «گرفتاری» اساسی «ترز دلپش» این بود که رؤسای‌اش رویای «انقلاب سوم» در کلة پوک‌شان می‌پروراندند، و در آرزوی تکرار سناریوی اشغال سفارت آمریکا بودند، و «ترز دلپش» هم صرفاً تمایلات رؤسا را تکرار می‌کرد. ولی شنونده‌های از همه جا بیخبر اصلاً در جریان‌ «تخصص‌های» موهوم مادام «دلپش» نبودند، هنوز هم نیستند! به همین دلیل رادیو بین‌المللی فرانسه، در مورد نشست شرم‌الشیخ هم، مصاحبه‌ای با این «کارشناس» همه فن حریف، ترتیب می‌دهد که آناً ترجمة آن در «روزآنلاین» مورخ 13 اردیبهشت‌ماه، تحت عنوان «کنفرانس شرم‌الشیخ فایده‌ای ندارد»، منتشر می‌شود! البته اهالی رادیو فرانسه می‌دانند که اکثر ایرانیان با سوابق درخشان «ترز دلپش» بیگانه‌اند!

ولی پس از مطالعة مصاحبه خانم «دلپش»، ‌ نویسندة این وبلاگ اطمینان یافت که بسیاری از ایرانیان به میزان شناخت متخصص فرانسوی «امور ایران» پی برده‌اند! «ترز دلپش» بر چند نکتة اساسی و بی‌پایه تأکید دارد: حاکمیت ایران «ضدآمریکائی» است، طالبان در افغانستان دشمن ایران بودند، ایران می‌تواند در زمینه تولید فرآورده‌های نفتی مستقلاً تصمیم بگیرد، هدف ایران نفوذ در مناطق شیعه‌نشین نیست، و نفوذ در تمامی کشورهای منطقه است، احمدی نژاد مستقلاً در مورد سیاست ایران تصمیم می‌گیرد، وضع آزادی مطبوعات و دانشگاه‌ها در دورة احمدی‌نژاد بسیار بدتر شده، و پیشتر «بهتر» بود! خانم «دلپش» در ادامة چنین «براهین مستدلی»، مقادیر قابل ملاحظه‌ای «اطلاعات» بسیار دقیق و موثق نیز از فعالیت‌های هسته‌ای ایران ارائه می‌دهند، و سپس به گرفتن «فال قهوه» پرداخته، می‌گویند: «احمدی نژاد تا آخر دورة ریاست جمهوری خود باقی می‌ماند»، اما در لابلای پریشانگوئی‌های معمول، «ترز دلپش»، مقداری هم التماس و زاری تلویحی کرده، و می‌گوید آمریکا، ایران را از شر دو دشمن اصلی خود رهانید و ... و چرا ایران در عراق همکاری نمی‌کند تا آمریکا بتواند سرافراز از عراق خارج شود؟! ولی مهمترین قسمت سخنان خانم «دلپش» آنجاست که می‌گویند، بانک ملی پاریس از تأمین بودجه برای شرکت توتال خودداری کرد تا ایران «تنبیه» شود!

می‌دانیم که حضور شرکت‌های نفتی غرب مانند توتال، بریتیش پترولیوم یا رویال‌داچ‌شل، در کشورهای جهان سوم مترادف است با چپاول، سرکوب و حمایت از حاکمیت‌های سرکوبگر. و هنگامی که بانک فرانسه مانع فعالیت توتال در ایران می‌شود، به این معنا است که خسارت قابل توجهی به شرکت توتال وارد آورده. حال آنکه در روند اقتصادی غرب، بانک‌ها و شرکت‌های نفتی در ارتباط تنگاتنگ با صاحبان صنایع نظامی‌اند. بانک‌ها،‌ زمینة غارت اقتصادی را برای شرکت‌های نفتی فراهم می‌آورند،‌ و جهت وسعت بخشیدن به چپاول، برای صنایع نظامی تأمین بودجه می‌کنند. فعالیت بانک‌ها هیچ وقت نمی‌تواند در «تخالف» با منافع چند ملیتی‌ها قرار گیرد و اگر بانک ملی فرانسه از تأمین بودجه برای توتال سر باز زده، می‌باید دلیل دیگری پیدا کرد. دلیلی که ارتباطی مستقیم با «جانشین» توتال در ایران خواهد داشت. ولی بهتر است بازگردیم به سخنان «ترز دلپش». ایشان در ادامة کارشناسی مسائل منطقه و ایران، یک تهدید «بی‌بی‌گوزکانه» می‌فرمایند و می‌گویند، «اگر جرج بوش بفهمد در ایران سلاح هسته‌ای وجود دارد، حمله خواهد کرد!» بله، همین جرج بوش که دست به دامن روسیه شد، تا ایران در «شرم‌الشیخ» شرکت کند، همین جرج بوش است، که به نظر «کارشناس» ما، به ایران حمله خواهد کرد!

در پایان یادآور شویم، که همزمان با «فال قهوة» ترز دلپش در رادیو بین‌المللی فرانسه، سایت رسمی دولت روسیه، «نووستی»، از آغاز فعالیت‌های شرکت نفتی «لوک اویل» در عراق، طبق قرار دادهای سال 1997، و آغاز نخستین مرحلة تأمین انرژی نیروگاه بوشهر خبر می‌دهد. طبق گزارش نووستی:

«کارشناسان اتم‌استروی‌اکسپورت [...] راه اندازی امور تامین انرژی نیروگاه [بوشهر] را آغاز کردند[...] روز 30 آوریل، موتور دیزل منبع تامین انرژی نیروگاه بوشهر با موفقیت آزمایش شد.»

شاید امروز بهتر بتوان دلیل شیون و زاری سید ابراهیم نبوی را برای «کشف حجاب»، و اشارات وی به ترکمانچای و گلستان درک کرد! افسوس که «ترز دلپش» فارسی نمی‌فهمد، در غیر اینصورت می‌توانست جهت ابراز نظریات «فالگیرانه» از مقالات «سید» هم بهره‌مند شود!




پنجشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۶

عطر و الاغ!
...

نوآم ‌چامسکی در کتاب «چتر قدرت آمریکا» می‌نویسد، ایالات متحد برای پایمال کردن «حقوق بشر» نظریه‌ای را ترویج می‌کند که ویژگی «جهانی» بودن این حقوق را نادیده انگارد. به این ترتیب دست حکومت‌های سرسپرده خود را جهت پایمال کردن حقوق بشر باز می‌گذارد. و آنچه امروز در ایران می‌گذرد دقیقاً صحت نظریات چامسکی را به اثبات می‌رساند. امروز حاکمیت ایران مدعی است که، «حقوق بشر اسلامی» را اعمال می‌کند. به زبان ساده‌تر، ‌ توحش اسلامی، تحت عنوان «حقوق بشر» بر ملت ایران تحمیل می‌شود. این شیوه را گورکن‌ها نیز بخوبی آموخته‌اند که هر چه در جهت تأمین منافع ملت ایران بوده و منافع اربابان را به خطر اندازد، پدیده‌ای «غربی» بنامند! صفت «غربی» همان ویژگی جادوئی صفت «اسلامی» را دارد، رجاله‌های سفارتخانه‌های استعمار در ایران، هر چه را «غربی» به ‌شمار آورند، ممنوع و مذموم هم می‌شود! و هرچه را «اسلامی» بخوانند، مقبول! از آنجمله است «سکولاریسم»! که حداد عادل آنرا «غربی» به شمار آورده!

ساعت سیزده و یک دقیقة امروز، 13 اردیبهشت‌ماه 1386، سایت «مهر نیوز» سخنرانی پدر عروس خامنه‌ای را در «چهارمین گردهم‌آئی اتحاد دانشگاه‌های جهان اسلام» منتشر کرده. حداد عادل که پیشتر ریاست فرهنگستان فقرفرهنگی گورکن‌ها را عهده‌دار بود، همان کسی است که تمدن اسلامی را «تمدن عرب» می‌نامد و مشکلات امروز روستاهای ایران را نیز ناشی از بی‌توجهی پادشاهان هخامنشی می‌داند! پیشتر در مورد درک عمیق، شعور و شناخت حداد عادل وبلاگی نوشتم و تکرار مکرارت است که بگویم، این مردک نیز مانند دیگر «نخبگان» گورکن‌ها از مرغوب‌ترین محصولات کارخانة رجاله‌پروری است. ولی اخیراً، حداد عادل به کشف بزرگی نائل آمده، و آن اینکه سکولاریسم متعلق به فرهنگ غرب بوده، و محور جدال جهان اسلام و جهان غرب است! بر اساس چنین منطقی، هخامنشیان نیز غربی بوده‌اند! چرا که دین دولتی نداشتند و سیاست‌شان عین دیانت‌شان نبود! همچنین،‌ براساس براهین «علمی ـ کشکی» حداد،‌ جنگ و کشتار و چپاولی که دهه‌هاست در کشورهای جهان سوم،‌ و به ویژه در خاورمیانه ادامه دارد، جهت محروم کردن ملت‌ها از اسلام «انسان‌ساز» باید باشد! و هیچ ارتباطی به غارت منابع انرژی و کنترل راه‌های ارتباطی ندارد! لازم است پیش از ادامة مطلب، اشاره کوچکی به «دانشگاه‌های جهان اسلام» داشته باشیم.

دانشگاه‌های جهان اسلام،‌ از جنبة اقتصادی، مراکز تولید نیروی کار ارزان قیمت در ایالات متحد و اروپا به شمار می‌روند. گذشته از دانشجویانی که، به دلیل شرایط ایجاد شده توسط حاکمیت، ناچار به ترک «میهن اسلامی» خود می‌شوند، حاکمیت نیز وظیفه دارد گروهی را، با اعطای بورس تحصیلی در مقاطع مختلف،‌ از دانشگاه‌های «میهن اسلامی» روانه دانشگاه‌های غرب نماید. همانطور که پیشتر اشاره شد، تأمین هزینة آکادمی‌های «معروف» غرب بر عهدة جهان سوم است، از طریق اعزام دانشجو! در مقابل، آکادمی‌های غرب، زباله‌های مرغوب را در همین آکادمی‌ها دست چین کرده و جهت سرکوب و مزدوری آموزش می‌دهند، تا امثال ابراهیم یزدی، لاریجانی، ولایتی، سروش و سعید امامی، در جهان اسلام به مبارزه با غرب بپردازند! بله، این است وظیفة اصلی «دانشگاه‌های جهان اسلام»! ولی در داخل نیز این دانشگاه‌ها از مبارزه با غرب غافل نمی‌شوند. سرکوب، در کشورهای استعمارزده از درون خانواده‌ها آغاز می‌شود، در دبستان و دبیرستان ادامه می‌یابد، و در دانشگاه با حضور اعضای ساواک،‌ در قالب دانشجویان ناراضی و مخالف، به اوج خود می‌رسد. به همین دلیل مکان ایده‌آل برای ایجاد بحران در کشورهائی چون ایران همیشه دانشگاه‌ها بوده‌اند. و به همین دلیل، در دانشگاه‌های ایران گروهی پیش از آغاز نبرد دست‌ها را به علامت تسلیم بالا می‌برند! بسیاری از دختران دانشجو،‌ که نه ارتباطی با اسلام و نه آشنائی با مارکس و لنین داشتند، نخستین کسانی بودند که حجاب را رعایت کردند، حال آنکه هنوز رعایت حجاب اجباری هم نبود. اگر بخواهیم بی‌پرده سخن بگوئیم، اکثر زنان به دلیل شرایطی که جامعه بر آنان تحمیل می‌کند، شخصیت منسجمی ندارند و به سرعت جذب جریان حاکم می‌شوند. همچنان که در آغاز بلواها شاهد بودیم، ‌نخستین کسانی که حجاب را رعایت کردند، «هما ناطق‌ها» بودند،‌ که امروز هم در پاریس متخصص ادبیات زبان فارسی شده‌اند! بله، جهان اسلام چنین جهانی است! و جهان استعمار نیز جهان اسلام را اینچنین می‌خواهد: سفله پرور! و در چنین جهانی است که حداد عادل‌ها باید در رأس هرم قدرت قرار گیرند، نه به دلیل خویشاوندی با «رهبر فرزانه»، که به دلیل کسب رتبة ممتاز در رجالگی. و امروز همین حداد عادل است که می‌گوید:

«نزاع امروز جهان اسلام با دنیای غرب نزاع بر سر سکولاریسم است [...] دنیای غرب جهان اسلام را بصورتی می‌خواهد که اسلام در مسائل سیاسی و اجتماعی دخالت نکند[...] امروز مسلمانان می‌خواهند جامعه خود را بر اساس اعتقادات احکام و فرهنگ اسلامی اداره کنند [...] »

کد مطلب: 480173

رئیس سابق فرهنگستان فقر فرهنگی، چنان از مرحله پرت است که نمی‌داند به برکت حضور ارتش ناتو در عراق و افغانستان، قانون اساسی این دو کشور مانند قانون اساسی گورکن‌ها، بر اساس اسلام تدوین شده: در توافق کامل با احکام قرآن! اگر غرب حامی سکولاریسم است،‌ چرا ارتش ناتو حکومت اسلامی به عراق و افغانستان تحمیل می‌کند؟! مگر ارتش ناتو با جهان اسلام در نزاع نیست، پس چرا مبلغ اسلام شده؟ مسلم است که ناتو با اسلام مشکلی ندارد، مشکل ناتو و رجاله‌هایش، ملت‌هایند! ‌ ملت‌هائی که دیگر نمی‌توان در قالب متحجر توحش اسلامی به اسارت‌شان کشید. بله ملتها! و همین امر، امروز اسلام را به خطر انداخته! امروز که با تصویر رزمناوهای آمریکا در خلیج فارس نمی‌توان ملتی را در وحشت تهاجم نظامی نگاهداشت، ابراهیم نبوی نیز خطر را حس کرده و بجای اشاره به اصل مطلب، یقة احمدی نژاد را گرفته!

طنزنویس حوزه، چنان سخن می‌گوید، گویا مردم ایران دوران وحشت محمد خاتمی، اکبرهاشمی و خامنه‌ای را فراموش کرده‌اند! آنروزها که کمیته به رهبری شهربانی نظم و امنیت برقرار می‌کرد، آنروزها که پاسداران مانند گاو حاج میرزا آغاسی به هر جا می‌خواستند «سر می‌زدند» و هر چه می‌خواستند می‌بردند. چه دوران پر شکوهی بود آن روزها که جوانان از خانه بیرون می‌رفتند و دیگر هرگز باز نمی‌گشتند! آن روزها که ساواک مسافران تاکسی‌ها را هم دستگیر می‌کرد و روانه اوین‌، تا 24 ساعت بعد تیرباران شوند! بله، روزهای احترام به ملت ایران، و احترام به شهروندان بود! همان روزهائی بود که همه اتومبیل‌ها را در جستجوی «ضدانقلاب» می‌گشتند و اگرنمی‌یافتند، خانه‌ها را زیرورو می‌کردند. روزهائی که چوبداران ساواک،‌ سوار بر موتورسیکلت، با شعار «مرگ بر بی‌حجاب»، به زدن مرد و زن در خیابان می‌پرداختند، و مبارزه را گاه تا درون مطب پزشکان ادامه می‌دادند! چنین روزهائی چه شأن و منزلتی داشت «حاکمیت» ایران! آنروزها که سرداراکبر، خطبة ادامه جنگ می‌خواند، و پاسداراکبر شخصاً به مبارزه با بدحجابان در خیابان‌ها مشغول بود؛ روزهائی که تیغ‌کش‌های آیات عظام به هنرمند تبدیل می‌شدند، و جنایتکاران طنزنویسی می‌کردند! اینچنین روزهائی را سید ابراهیم نبوی فراموش کرده، که ما فراموش نکرده‌ایم! و مشکلات زنان ایران را نیز فراموش کرده. ولی این «سید»، ترکمانچای و گلستان را خوب به یاد دارد! آن یک تکه پارچه را نیز مانند ترکمانچای و گلستان از خاطر نبرده! آن‌تکه پارچة جادوئی، که اگر حذف شود،‌ شادی و سرخوشی برای زنان ایران به ارمغان خواهد آورد. دیروز سید ابراهیم نبوی، پس از سرزنش مامورانی که باید «ارزش‌های اسلام»‌ را بر جامعه حاکم کنند، دست به دامان آیات عظام شده که گویا دیگر مانند مخملباف مشکلی با حجاب ندارند:

«آقایان ملت ایران نمی‌تواند موضوعی به نام حجاب اجباری را بپذیرد [...] گروهی که نمی‌توانند این وضع را رعایت [تحمل] کنند، ‌حداقل نیمی از جامعه ایران‌اند [...] تو چه می‌گوئی رئیس [...] تو که دست دختر مردم را می‌گیری[...] پرتش می‌کنی گوشه سلول که پدر و مادرش بیایند [...] و پدر با خودش قسم خورده که اگر کلیه‌اش را هم بفروشد، دخترش را از این جهنم [...] می‌فرستد فرنگ [...] اگر روزی دخترت از تو بپرسد که پول لباسی را که برایش خریدی از کجا آوردی، ‌رویت می‌شود بگوئی از کتک زدن دختران و مادران و زنانی که هیچ جرمی نداشتند، پول درآوردی [...] نمی‌فهمم این آقای موسوی اردبیلی [...] این آقای جوادی آملی [...] و خاتمی و کدیور و اشکوری چه می‌کنند؟ [...] جز اینکه عرض دین را بردید[...] جز اینکه مانند محسن مخملباف و مسعود ده‌نمکی [...] اصلاً مشکلی با حجاب ندارید. مشکل مردم چیست که شما همه چیز را با تاخیر می‌فهمید؟»

«سید»، حق دارد! این چه اسلامی است؟! اسلام خوب را حاکم کنید! همان اسلام عدل علی را! بله، می‌بینیم که مشکل ما با اسلام تمام نشده!‌ تازه جناب سید ابراهیم نبوی، اسلام «امام معصوم» تجویز می‌کنند:

«امام معصوم می‌گوید که اگر کسی ببیند دارند خلخال [...] از پای زنی می‌کشند و از غصه نمیرد، ‌مسلمان نیست. شما چه مسلمانی هستید که می‌بینید دختری را به خاطر لباسش می‌زنند [...] و عین خیالتان نیست. شما چه مجتهدی هستید؟ چه فایده‌ای دارید؟»


گویا فعالیت انتخاباتی جهت «انتصاب» رئیس جمهور آیندة گورکن‌ها باید بر محور همان تکه پارچه جادوئی متمرکز شود! پیشتر روزی‌نامه گاردین نیز محور اصلی «انتخابات» را بر همین تکه پارچة جادوئی متمرکز کرده،‌ و همة حقوق شهروندی، آزادی‌های اجتماعی و مطالبات ملت ایران را هم در همان تکه پارچه محو و نابود کرده بود. و امروز نوبت «سید» است که با دفاع از اسلام «امام معصوم» بر طبل جنجال رسانه‌ای گاردین بکوبد! آیات عظام را سرزنش کند، که چرا فتوی نمی‌دهند زنان در انتخاب حجاب آزادند؟! تا بتوان همة مطالبات ملت ایران را با جنجال پیرامون آزادی زنان در بی‌حجابی لگدمال کرد؟! آیات عظام منتظر چه هستید؟ امروز که جنگی در برنامه نیست، چرا امام معصوم را فراموش کرده‌اید؟! مگر نمی‌بینید که «اقتصاد اسلام‌ساز» در خطر است؟! فردا باید دوربین‌های تلویزیون‌های غرب بر سر و صورت زنان شمال‌شهر تهران متمرکز شود، تا غربی‌ها ببینند اسلام با دموکراسی هیچ تضادی ندارد! بله، بر سر و صورت همین زنان شمال شهر تهران است که غربی‌ها دموکراسی را مشاهده خواهند کرد، مطالبات اینان با مطالبات زنان جنوب شهر تهران زمین تا آسمان فاصله دارد. امکانات مالی دارند، و ناچار به کار کردن نیستند، تحصیلات دانشگاهی دارند، چون «مد» است، ولی ماندن در خانه را ترجیح می‌دهند، دموکراسی از فرق سر تا نوک پایشان تراوش می‌کند، روسری هرمس، جواهرات بولگاری و ... تمام مطالبات کارگران، معلمان و پرستاران را با هجوم همین قماش رأی دهندگان به حوزه‌های رأی‌گیری می‌توان ماست‌مالی کرد! بشتابید آیات عظام! که وقت تنگ است، و قلم طلائی «سید» خشمگین شده! و از آنجا که احساسات چشم عقل کور می‌کند، البته اگر عقلی وجود داشته باشد، «قلم طلائی» هم از شدت خشم به هتاکی و ناسزاگوئی به دهاتی‌ها پرداخته! نخبگان فقر فرهنگی، دیواری کوتاهتر از دیوار روستائیان در این مملکت نمی‌یابند، دیروز نوبت مرضیه مرتاضی در نشست «ام.آی.تی» بود، و امروز سید ابراهیم نبوی متولد آستارا، افسار گسیخته، و دهانش را به اندازه شعورش باز کرده:

«آقای احمدی نژاد! [...] یک مشت دهاتی عوضی آدم ندیده را از پشت کوه برداشتید آوردید به شهر، هنوز بوی پهن ماچه خر همسایه زیر دماغش مانده، طبیعی است که بوی عطر زنانه آنان را عصبی و روانی می‌کند[...]»

نه جناب سید ابراهیم! مدافع حقوق زنان شمال شهر تهران! این دهاتی‌ها نیستند که به مردم حمله می‌کنند! این اراذل و اوباش شهری‌اند که چنین نقشی را عهده‌دار می‌شوند. این دهاتی‌ها نیستند که چوبدار استعمار شده‌اند. این لات و اوباش، مخملباف‌ها، حجاریان‌ها، اصغرزاده‌ها،‌ گنجی‌ها و عبدی‌های فردای ایران‌اند! هیچیک از این‌ها دهاتی نیست. و همانطور که پیشتر حضور خانم مرتاضی عرض شد، دهاتی با «ماچه خر» همسایه کاری ندارد، آنکه به ماچه خر همسایه مشغول است، مرجع تقلید شما، ناصر مکارم و دیگر اصحاب حوزه‌اند.

دیروز ماموران «وظیفه شناس»، کارگران افغان را از ساختمانی که در آن کار می‌کردند به پائین پرتاب کردند. یک جوان افغان بر اثر ضرب و شتم ماموران حکومت اسلامی جان سپرد. جوانی که باید ایران را ترک می‌کرد تا حکومت رجاله‌های استعمار، در تبلیغات‌اش «فرصت شغلی» برای ایرانیان ایجاد کند! فرصت بیگاری! شاید آن جوان افغان هم عطر زده بود! ولی نه، آقای نبوی! آن جوان «معطر» نبود، مأموران انتظامی ایران، همان توحشی را اعمال می‌کنند ‌که 28 سال است به نام اسلام و حکومت عدل علی اعمال می‌شود. و چه خوب شد که شما ندیدید، که بمیرید! آقای سید ابراهیم نبوی! آنکه روانی و عصبی شده، آن دهاتی نیست. دیوانه و عصبی کسی است که هنوز بوی خوش 28 سال چپاول و شارلاتانیسم زیر دماغش مانده،‌ و از بیم «ترکمانچای» و «گلستان»، تعادل روانی‌اش بر هم خورده!



چهارشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۶


سرسختی و بدبختی!
...

طبق قوانین بین‌الملل، ‌ هنگامی که کشوری توسط نظامیان کشور دیگری اشغال می‌شود، مسئولیت امنیت شهروندان کشور اشغال شده، به عهدة قوای نظامی اشغالگر است. ولی بر خلاف قوانین بین‌المللی، ارتش ناتو در افغانستان و در عراق، نه تنها امنیت برقرار نمی‌کند، که خود عامل عدم امنیت شده. در واقع، عدم امنیت، یکی از مهم‌ترین ابزار سرکوب است،‌ و در ضمن می‌تواند زمینه‌ساز چپاول شود. سرکوب و چپاول هم، همان است که نه تنها در عراق و افغانستان اشغال شده، که در ایران نیز دهه‌هاست صورت می‌گیرد. و از آنجا که ایران کشور اشغال شده به شمار نمی‌آید، حاکمیت مستقیماً مسئول ایجاد چنین شرایطی است. چرا که حاکمیت ایران خود نقش اشغالگر ایفا می‌کند. خشونت‌هائی که تاکنون توسط عوامل ساواک اعمال شده، خود شاهدی است بر این مدعا. بنابراین کسانی که در پی تغییر حاکمیت و یا تبدیل آن به حاکمیت ملی برآمده‌اند، نقش بر آب می‌زنند. تا زمانی که تشکیلات «امنیتی ـ نظامی» ایران سرسپردة استعمار است، تغییر حاکمیت فریبی بیش نخواهد بود. به عبارت دیگر، تا زمانی که حاکمیت ایران نقش حافظ منافع آنگلوساکسون‌ها در دو سوی آتلانتیک را بر عهده گرفته، منافع ملت تأمین نخواهد شد. ولی به نظر می‌رسد که رفته، رفته، حاکمیت ایران باید حفظ منافع چینی‌ها را نیز به وظایف خود بیافزاید! چرا که رسانة چینی «گلوبال پی‌پل»، مانند گاردین، ‌موفق به مشاهدة پدیده‌های نامرئی در ایران شده! از جمله، ضدامپریالیست بودن «مقام رهبری» که گویا از پدرمحترم‌شان به ارث برده‌اند! چون پدر رهبر فرزانه هم، به گفتة رسانه چینی،‌ کمی تا قسمتی ‌«رهبر فرزانة»‌ ملی شدن نفت بوده‌اند! در صورت صحت این ادعا، این امر فقط تأئیدی است بر آنچه پیشتر در این وبلاگ به آن اشاره شد: مزدوری استعمار،‌ پیشه‌ای است موروثی!

«حنا زرچوبه»،‌ مورخ 12 اردیبهشت‌ماه سال‌جاری به نقل از رسانة چینی «گلوبال پی‌پل»،‌ می‌نویسد:

«[...] گلوبال پی‌پل [...] با اشاره به محبوبیت مقام معظم رهبری در جهان اسلام [ منظورش از جهان اسلام باید طایفه علی خامنه‌ای و بادمجان دور قاب‌چین‌های حرفه‌ای باشد] از ایشان به عنوان تنها رهبری که جرأت رویاروئی و مبارزه با آمریکا را دارد نام برد[...]»


بله، اتفاقاً آنزمان که این «مبارز بزرگ» سمت ریاست جمهوری گورکن‌ها را بر عهده داشت و در سازمان ملل ظهور کرد تا در مورد ادامه جنگ،‌ جهت حفظ منافع اربابانش، به روخوانی متنی بپردازد که گویا در پنتاگون تهیه شده بود، نویسندة این وبلاگ هم متوجه شد، تنها کسی که «جرأت» رویاروئی و مبارزه با آمریکا را دارد، همین روضه خوان خادم درگاه سرداراکبر است! و به همین دلیل، اخیراً چاپخانه‌های حکومت اسلامی، کتابی از ایشان در مورد «هنر فاخر» چاپ کرده‌اند!‌ آنهم در قطع پالتوئی! مزدوری زیر پالتو هنری است بس فاخر! مهملات رسانة چینی در مورد مبارزات علی خامنه‌ای با آمریکا، ‌ انسان را به یاد مبارزات مش‌قاسم با «انگلیسا» می‌اندازد، به ویژه هنگامی که از بالای پشت بام، پاره آجری حوالة سر ماهی‌فروش دوره گرد گیلانی می‌کند. چون ماهی فروشی که بساطش را کنار دیوار خانة «دائی‌جان» پهن کرده بود، ‌چشم‌هایش کمی تاب داشته و موهایش بور بوده! و مش‌قاسم نیز بلافاصله تشخیص داده که «یک انگلیسای جاسوس» است! البته «مش‌قاسم»، به جرم شکستن سر ماهی‌فروش روانة کلانتری می‌شود. ولی خامنه‌ای که ملت ایران را با آمریکا اشتباه گرفته، ستایش رسانة چینی شامل حالش می‌شود! و «حنا زرچوبه» نیز از این امر غرق «غرور و افتخار» ‌شده! چرا که اگر اعضای ناتو نتوانند به سواحل دریای خزر برسند، شاید بتوانند از چینی‌ها، ‌ به عنوان عصای دست ناتو استفاده کنند!

می‌دانیم که چین با طالبان همواره میانة خوبی داشته، و مأموران دموکراسی پرور ناتو، از خاک چین برای آموزش طالبان سنی و شیعه استفاده می‌کردند، چرا که طالبان هم مثل «رهبرفرزانه»، ضدآمریکائی بودند! و اصولاً چین رهبر مبارزه با آمریکا است! و به همین دلیل است که آمریکائی‌ها میلیاردها دلار در این‌کشور سرمایه‌گذاری کرده‌اند! و میلیون‌ها چینی نیز به افتخار «بیگاری» در کارگاه‌های شرکت‌های آمریکائی نائل شده‌اند! و همانطور که نوآم چامسکی در «چتر قدرت آمریکا» نوشته، از کارفرمای آمریکائی کتک هم می‌خورند! به این می‌گویند مبارزه با آمریکا! مائوئیسم در سیاست اجتماعی، و سرمایه سالاری در اقتصاد! به عبارت دیگر، ملت چین این افتخار را دارد که، دو نوع بردگی را همزمان «تجربه» کند. تنها تفاوت این است که چین یک قدرت‌جهانی است، و گورکن‌ها دست نشانده استعمار! ولی گورکن‌ها هم دقیقاً به همین سو «هی» می‌شوند: بردگی اسلام انسان ساز، و بردگی اقتصاد اسلام‌ساز! مسلماً رسانة چینی هم از همین زاویه به مبارزات علی خامنه‌ای با آمریکا نگاه می‌کند! و از آنجا که انقلاب چین یک انقلاب دهقانی بود، پس از گذشت چند دهه هنوز رد پای ویژگی زندگی دهقانی در نوشتار سیاسی چینی‌ها مشاهده می‌شود. نویسندة مقالة «گلوبال پی‌پل» در ادامه لیسیدن ریش و نعلین علی خامنه‌ای می‌نویسد:

«پدر ایشان در کاشتن بذر مخالفت با حضور و نفوذ خارجیان در امور ایران به خصوص در صنعت نفت، نقش مؤثری داشته.»


بله! و می‌دانیم که بجای «بذر مخالفت»، می‌توان بذر مزدوری هم «کاشت»! و نامش را مخالفت گذاشت! ولی وقتی بذر کذا «سبز» شد، معلوم می‌شود، ‌ چه نوع بذری بوده! اما این مهم را روزنامه نگار چینی فراموش کرده، چرا که دهه‌هاست شهرنشین شده و قلم به مزد حاکمیت! مقالة ستایش و نیایش رسانة چینی را نیمه تمام رها می‌کنیم، چرا که نویسنده این وبلاگ به رایحة مزدوری حساسیت دارد؛ به ویژه به نوع بازاری آن! مشتاقان می‌توانند مستقیماً به سایت «حنا زرچوبه» مراجعه کنند. حال بپردازیم به اصل مطلب یا «مشاهدات» گاردین و التماس دعای اربابانش!

گاردین نیز مانند همان رسانة چینی، سرسختی گورکن‌ها را در برابر آمریکا «مشاهده» کرده، پیام اربابان خود را به گورکن‌ها ابلاغ می‌کند: سرسختانه در برابر ما ایستادگی کنید، و بگوئید ما برویم! سایت «آفتاب نیوز»، مورخ 12 اردیبهشت‌ماه سال‌جاری، ‌ «پیش‌بینی گاردین از اجلاس شرم‌الشیخ» را منتشر کرده! بله، گاردین تا دیروز پدیده‌های «نامرئی» در ایران می‌دید، امروز پیشرفت کرده، و پیش بینی نشستی را ارائه می‌کند که هنوز شرکت ایران در آن موضوع مذاکره بزرگترهاست! اما گاردین از سوی اربابان خود مطمئن است. اگر ایران در نشست شرم‌الشیخ شرکت کند، همان را خواهد خواست که ما می‌خواهیم:

«ایران [...] اعلام خواهد کرد که آمریکا و انگلیس تفنگداران خود را از عراق خارج کنند و مشکلات عراق را برای همسایگان عراق باقی بگذارند تا آنها این مشکلات را حل و فصل کنند [...]»


همانطور که در آغاز این وبلاگ اشاره شد، آمریکا و انگلیس به عنوان اشغالگر، طبق قوانین بین‌الملل، مسئولیت‌هائی دارند و با توجه به شرایط فعلی اشغالگران در عراق و افغانستان، خروج آن‌ها از عراق به تقویت‌شان منجر خواهد شد. چرا که منابع انرژی در عراق را تحت کنترل خواهند داشت ولی مسئولیت‌های خود را به گردن گورکن‌ها می‌اندازند، که به عنوان عامل سرکوب، بجای ایشان فعال شوند! البته به مسئولیت «ملت ایران»، چرا که مخارج اعزام نیرو به عراق نیز از ذخائر ارزی ایران برداشت خواهد شد! در واقع «سرسختی» ایران در برابر آمریکا در نشست شرم‌الشیخ، مانند سرسختی محمد مصدق در برابر استعمار انگلیس است: حفظ منافع استعمارگران با شعار مبارزه با استعمار، و فراهم آوردن زمینة چپاول هر چه بیشتر ملت ایران! بی‌جهت نیست که روزی‌نامه گاردین، از سرسختی گورکن‌ها اینچنین «اطمینان» دارد! مواضع سرسختانة حاکمیت ضد‌امپریالیست ایران را، پیشاپیش، مقامات رسمی انگلیس تعیین کرده‌اند:

«این روزنامه با استناد به پیش بینی مقامات رسمی انگلیسی می‌نویسد: به نظر می‌رسد که پیام ایران چه در این کنفرانس مطرح شود و چه بطور محرمانه ابلاغ شود، حاکی از تسلیم ناپذیری ایران در برابر خواسته های آمریکا باشد [...]»


به زبان ساده‌تر، موضع ایران همان خواهد بود که انگلیس می‌خواهد! و به ادعای گاردین، این موضع در تضاد با خواست آمریکا قرار دارد! و از آنجا که در صداقت گاردین نمی‌باید تردیدکنیم، وقتی گاردین می‌گوید خواست ایران بر خلاف خواست آمریکا است، پس حکم با «بزرگ‌مقام» است! فراموش نکنیم که گاردین همان رسانه‌ای‌ است که جنجال و هیاهوی آبگیری سدسیوند را هم به راه انداخت! و هنوز جیره‌خوارانش بر طبل غرق شدن پاسارگاد می‌کوبند! و می‌گویند، ممکن است زلزله بیاید و پاسارگاد غرق شود! البته بدون توجه به ارقام و مختصات هندسی پاسارگاد به نسبت دریاچه سد، همه چیز ممکن است! ‌بله همه چیز، تا زمانی که با «اگر»، «ممکن است» و «شاید»، در عالم رویا سیر می‌کنیم، ممکن خواهد بود! ولی آنچه امکان بیشتری دارد این است که حقوق‌بگیران سرداراکبر ممکن است از دریافت مستمری محروم شوند! چرا که در عالم واقعیات، یکی از نزدیکان ایشان به جرم جاسوسی هم اکنون در اوین هستند، و هر چقدر بخواهند چای می‌خورند و سیگار می‌کشند و در فضای آزاد ورزش می‌کنند! و تصفیه‌های دیگری نیز «ممکن است» در راه باشد، که بدون آبگیری سدسیوند، زلزله واقعی در طیف حاکمیت ایجاد کند! وقتی رئیس بانک جهانی، مدیر عامل زیمنس‌ و بریتیش پترولیوم را با افتضاح به این راحتی اخراج می‌کنند، سرداراکبر که هیچ،‌ موجودیت مقام معظم رهبری نیز به تار موئی بسته شده. یکی از دلایل مبارزه سرسختانه با بدحجابی باید همین باشد! ممکن است مقام رهبری به این تارموئی که از زیر روسری «خواهران» بیرون می‌زند آویزان شده باشند، ‌و نقش زمین شوند! مبارزه با بدحجابی هم حکمتی دارد! جهت حفظ مقام معظم رهبری است! حال بازگردیم به گاردین و پیش‌بینی‌های‌ گاردینی! که به «پیش‌گوئی و رمالی» شباهت پیدا کرده! در ادامه، این رسانة «پاسارگادپرست» و «سیوندستیز»، به نقل از یکی از معاونان وزارت امور خارجه،‌ نه تنها مهملات قبلی را تکرار می‌کند، که ادعای وجود «مجلس منتخب» و «دولت منتخب» در عراق را نیز به آن می‌افزاید! به عبارت دیگر، قبول زحمت کرده، دموکراسی را برقرار کردید، بفرمائید تهران استراحت کنید، چون خیلی خسته شدید:

«این روزنامه از قول [...] معاون وزیر امور خارجه ایران در امور کشورهای عربی و آفریقائی، می‌نویسد: بر این اعتقادیم که نیروهای اشغالگر باید هرچه زودتر عراق را ترک کنند. در عراق دولت منتخب و مجلس منتخب وجود دارد[...] بهتر است آمریکا و انگلیس از عراق خارج شوند و اجازه دهند تا کشورهای همسایه عراق به این کشور کمک کنند.»

بله، نه تنها معاون وزیر امورخارجه گورکن‌ها، که رهبر گورکن‌ها نیز سرسختانه خواستار خروج آمریکا و انگلیس از عراق بوده، و سرسختانه خواستار ورودشان به ایران است! اگر به یاد داشته باشیم از قدیم گفته‌اند: «تره به تخمش می‌ره، حسنی به باباش!» رهبر فرزانه هم به بابای فرزانه‌اش رفته! همانطور که پدر مقام معظم رهبری در کاشتن «بذر مخالفت» با حضور و نفوذ خارجیان در امور ایران، بخصوص در صنعت نفت نقش موثری داشت، و کار را به چنین فاجعه‌ای کشاندند، خود مقام معظم رهبری هم در کاشتن بذر مخالفت با حضور و نفوذ خارجیان در امور عراق نقش مؤثری خواهند داشت،‌ ولی این‌بار نتیجه یکسان نخواهد بود، هر چند رویای اربابان گاردین چنین باشد. اگر اشغالگران حاکمیت عراق را با حاکمیت دست نشاندة دیگری جایگزین کردند، ملت عراق را نمی‌توان جایگزین کرد. هیچ ملتی حضور حاکمیت دست نشانده را قبول نخواهد کرد.


سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۶

فستیوال ممسنی!
...

یکی دو ماه که از آغاز بهار می‌گذرد، بازار دو نوع فعالیت گرم می‌شود: بازار سیاست و بازار شهرفرنگ! منظور از شهرفرنگ مجموعه فعالیت‌هائی است که عوام را سرگرم می‌کند: سیرک، فستیوال، کنسرت و غیره ... به عنوان مثال فستیوال «کن» در فرانسه، یک یا دو فیلم قابل توجه را همراه با چندین و چند فیلم صدمن‌یک‌قاز به خورد «اهالی فرهنگ» می‌دهد، و بر حسب الزامات سیاسی و منافع اقتصادی حاکمیت، جوایز را «پخش» می‌کند،‌ مانند همة فستیوال‌های دیگر! در وبلاگ دیروز به سرکوب فرهنگی در ایران اشاره شد. یکی از مهم‌ترین اهرم‌های سرکوب فرهنگی، همین فستیوال‌های «دهان‌پرکن» مانند فستیوال کن، ونیز و برلن‌اند. بله، این فستیوال‌ها توانائی آن را دارند تا با بسیج رسانه‌ها و دیگر امکانات آشکار و نهان، همانطور که حاکمیت‌شان برای ما «رهبرکبیر» و رئیس جمهور «فرهیخته» تعیین می‌کند، اینان نیز برایمان «هنرمند» و «روشنفکر» و «نویسنده» تأمین کنند! مخملباف‌ها، گنجی‌ها،‌ خاتمی‌ها و شارلاتان‌هائی چون ابراهیم نبوی از این‌طریق به ما ملت حقنه می‌شوند.


شیوة فستیوال‌ها و انجمن‌های «پخش جوایز هنری و فرهنگی»، جهت سرکوب فرهنگی ملت‌های جهان سوم، همان شیوة سفله پروری حاکمیت‌های فاشیستی است. بی‌دلیل نیست که سایت حکومتی «هفتان» و سایت «رادیو زمانه» چنین «پیوند» دوستانه‌ای با یکدیگر پیدا کرده‌اند! چرا که هر دو مبلغ ابتذال‌اند. و البته در چنین مسیری اینان دست تنها نیستند! اگر مدتی به مطالعة مطالب سایت‌های ابتذال بپردازیم، خواهیم دید که چنین ابتذالی در تمامی سطوح رایج شده. «روشنفکرانی» که مقالات بی سرو ته و پر غلط می‌نویسند، مترجمین کم‌سواد که به ترجمة کتب فلسفه می‌پردازند و مشتاقان فرهنگ ایران زمین که در واقع نقش عامل تخریب فرهنگ را ایفا می‌کنند. به عنوان نمونه می‌توان به همه سایت‌های فارسی زبان در داخل و خارج مراجعه کرد! خواهیم دید که گزینه‌های فراوان در برابر ملت ایران قرار دارد!

امروز سایت هفتان به مطلبی لینک داده بود که به بهانة روضه‌خوانی برای کیومرث صابری، با همان زبان ابتذال نخبگان «فقر فرهنگی» از مخالفان تهاجم نظامی به عراق انتقاد کرده بود،‌ گویا چنین تهاجم وحشیانه‌ای حق عراقی‌ها بوده:

«کیومرث صابری[...] روزگاری دست به قلم برد که خندیدن جرم بود[...] و در میدان جنگ و حملة همین عراقی‌هائی که الان عزیز شده‌اند و در جنگی نابرابر، مثل نقل قبل از شب زفاف بمب روی سر ما می‌ریختند و موشک‌های 9 متری و مرگ و شهادت به ما هدیه می‌دادند، یادمان انداخت که در چنین کارزارهائی محتاج خنده‌ایم[...]»


بله، واقعا اگر روزی‌نامه مسعودی‌ها «دو کلمه حرف حساب» را از کیومرث صابری منتشر نمی‌کرد، نویسندة چند سطر فوق شهامت خندیدن هم پیدا نمی‌کرد! چون آن‌روزها، گریه «مدروز» بود و از آنجا که در ایران بسیارند آنان که به پیروی از مد اعتیاد دارند، در اوج مد شدن گریه، خندیدن را فراموش کرده بودند! همچنان که امروز وقاحت مد روز شده و گورکن‌ها روز جهانی کارگر را با اخراج افغان‌ها از ایران گرامی می‌دارند! و هیچیک از دستاربندان محصول کارخانه رجاله پروری، که به همه کار دخالت و فضولی می‌کنند، از «خداوند بخشنده و مهربان‌شان» یادی نمی‌کند، و به غرغرة «اسلام دین عطوفت» نمی‌پردازد! بله، در چنین فصلی است که سیرک سیار پاسداراکبر، فعالیت‌های فرهنگی را دوباره از سر گرفته! و پاسدار «فرهیخته» با یکی از همان قلم‌های طلائی‌که از ارباب ترویج ابتذال جایزه گرفته، قلمفرسائی مفصلی در باب «نظام‌های خودکامه!» کرده، که در واقع شامل حال خودش هم می‌شود، چرا که اگر چنین نظام‌های خودکامه‌ای نبودند، امثال پاسداراکبر باید ور دست پدرش کار می‌کرد! به زعم پاسدار سابق، و البته به قلم نویسندة همیشگی مقالات گنجی:

«نظام‌های خودکامه از دروغ تغذیه می‌کنند و با دروغ دوام می‌یابند و ... این نوع رژیم‌ها برای بقا یک دشمن خارجی می‌سازند[...] و مخالفانی در داخل وجود دارند که با دشمن در این جهت همکاری می‌کنند[...]»


بله، همانطور که می‌بینیم، پاسداراکبر هم موجودیت خود را مدیون یکی از بزرگترین دروغ‌های همین «نظام» است. ولی «بر شاخ نشسته و شاخ بن می‌برد!» و کسی هم به این «ولتر جمکران» نمی‌گوید، اگر حاکمیت گورکن‌ها چنین ویژگی‌هائی نداشت که امثال تو و ابراهیم نبوی را به نویسنده و مخالف تبدیل نمی‌کرد! بله، «نظام‌های خودکامه» مانند شبه مخالفان‌شان از دروغ تغذیه می‌کنند! همین نظام‌ها مخالفان دروغین هم می‌سازند، و مخالفان دروغین نیز به نوبة خود با توسل به دروغ خود را مخالف نظام جلوه می‌دهند! بهتر است نخبگان «اتاق فکرساواک»، پیش از انتشار چنین مهملاتی از زبان پاسداراکبر، در معانی تراوشات ذهن علیل خود بیشتر تامل و تعمق کنند، تا به تناقض‌گوئی دچار نشوند! با توجه به چنین شرایطی، جهت خندیدن هرگز نیازی به طنزنویس نخواهیم داشت، چون روزی‌نامه «گاردین» خودش به تنهائی با همة طنزنویس‌ها برابری می‌کند.

روز دوشنبه دهم اردیبهشت‌ماه، سایت رعایای الیزابت دوم، «نگاه گاردین به جنبش زنان» را منتشر کرده‌ می‌نویسد، حق و حقوق مردان در زندان از زنان بیشتر است! زندانیان مرد هر وقت دلشان می‌خواهد چای می‌خورند، سیگار می‌کشند و در هوای آزاد ورزش می‌کنند، در صورتیکه به زنان فقط 2 سیگار و 2 لیوان چای و 15 دقیقه حق استفاده از فضای آزاد داده می‌شود! بله، می‌بینید که شعارهای عوامفریبانه «تساوی حقوق،‌ برابری‌ و ...» از کجا سرچشمه می‌گیرد: از نگاه گاردین به جنبش زنان! دیروز هم فرستادة گاردین پدیده‌های نامرئی فراوانی در ایران مشاهده کرده بود، ازجمله «آزادی‌های فردی» پیش از مهرورزی! به قول «مش‌قاسم»، «این انگلیسی‌های چش چپ» چه چیزها که نمی‌بینند! حتی در زندان گورکن‌ها، چنان تابلوئی از آزادی‌های مردان ترسیم می‌کنند، که انسان دلش می‌خواهد بجای پاریس در زندان اوین باشد!

«ولتر» در نامه‌ای به «روسو» نوشته بود، چنان از نکوئی‌های جهان چارپایان می‌نویسید، که انسان هوس می‌کند چار دست و پا راه برود و علف بخورد! واقعاً نویسنده این وبلاگ هم خواهان تساوی حقوق با مردان زندانی در ایران است! چرا که حتی در بلاد فرنگ، و در آزادی هم نمی‌تواند «هر وقت»، «هر کار» دلش می‌خواهد انجام دهد! آنکه هر وقت، هر کار بخواهد انجام می‌دهد، انسان نیست و در جامعه هم زندگی نمی‌کند، یک حیوان وحشی است! حیوانی که اربابان گاردین مایل‌اند در «واقعیت» مردم ایران را به آن تبدیل کنند. و البته باید اذعان داشت که در مورد حاکمیت ایران، ‌ نخبگان حکومتی و شبه مخالفان‌اش موفقیت صددرصد داشته‌اند. ولی آنچه در مورد گورکن‌ها امکانپذیر است، در مورد ملت ایران نخواهد بود. گورکن‌ها بازتاب خواسته‌های استعماراند، و ملت ایران بازتاب فرهنگ ایران. و هیچ پدیده‌ای قادر به تبدیل فرهنگ به توحش نخواهد بود. اربابان گاردین بهتر است بدانند که اگر حاکمیت ایران را تعیین می‌کنند، ملت ایران را تعیین نمی‌کنند! ملت‌ها همواره در مسیر آزادی گام بر می‌دارند، ‌حتی در زنجیر اسارت استعمار:

گر قضا افکند ما را در عذاب
کی رود آن طبع و خوی مستطاب

دوشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۶


براندازی ابریشمین!
...
به نظر می‌رسد رسانة گاردین و رسانه‌های وابسته به آن، به صورت خاص، و دیگر رسانه‌های رعایای الیزابت دوم، به صورت عام، رویای آفرینش دوبارة یک معرکة «حماسه دوم خرداد» را در سر می‌پرورانند. جبهة ناتو پس از ناامید شدن از جنگ افروزی در ایران، از طریق دیگری سعی دارد تا زمینة حضور خود را در سواحل دریای خزر فراهم آورد. اینبار با نقل «قصه‌های بی‌بی‌گوزک» در باب هواداری از یک نظام میانه‌رو، دموکراتیک و غیره در ایران! بله، رسانه‌های انگلیس و فرانسه ناگهان متوجه شده‌اند که احمدی‌نژاد خیلی «شرور» است! و حاکمیت شبه نظامی در ایران اعمال می‌کند! در نتیجه بهتر است مردم ایران با شرکت در «انتخابات» آینده و حمایت از روسای احمدی نژاد، کرکس رفسنجان، شیاد اردکان و ... شرکاء دموکراسی‌های غربی را در ایران حاکم کنند! به زبان ساده‌تر، اینان به این نتیجه رسیده‌اند که، در ایران «انتخابات آزاد» وجود دارد و جبهه ناتو نیز،‌ همانطور که می‌دانیم، «حامی» آزادی است! پس شمال شهری‌های «شوت و پرت» بشتابید به سوی صندوق‌های مارگیری! یک جعبة دموکراسی به پاسداراکبر دادیم که بسپارد به سرداراکبر، و سرداراکبر راسأ «دموکراسی» را میان شما تقسیم می‌کند! بله، در این شرایط که با مهرورزی نمی‌توان جنگ به راه انداخت، به چه درد می‌خورد؟ بهتر است حماسه دوم خرداد بیافرینیم. و نظامیان خطرناک و بیرحمی همچون مصباح یزدی و احمدی نژاد را در اوپوزیسیون قرار دهیم تا دوران شیرین جنایت و سرکوب و بحران‌سازی «شیاد اردکان» از نو شروع شود. این است برنامة جبهة غرب برای ملت ایران، و گویا رهبری این جبهه را نیز «گاردین» از طریق «بی‌بی‌سی» به عهده گرفته باشد.

در وبلاگ دیروز اشاره شد که جنجال سد سیوند را در سال 1383، گاردین آغاز کرد و «سازمان‌های غیردولتی» و نخبگان فقر فرهنگی مقیم بلاد غرب به این هیاهو دامن زدند. در این وبلاگ بارها و بارها تکرار شده که فاشیسم «سفله پرور» است، چرا که فردیت را به رسمیت نمی‌شناسد و جمع را نیز به عنوان یک تل همگن، بندة «پیشوا» می‌خواهد. و با توجه به این واقعیت که حاکمیت ایران از نوع فاشیسم استعماری است، سرکوبی که بر ملت ایران اعمال می‌شود به مراتب شدیدتر است، چرا که از حمایت استعمار هم برخوردار می‌شود. چنین سرکوبی در همة ابعاد: سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و هنری اعمال می‌شود. به زبان ساده‌‌تر سرکوبی است همه جانبه، با یک هدف اساسی: نگاهداشتن ملت ایران در مرز شورش! جهت دستیابی به چنین هدف والائی، مخدوش کردن مفاهیم «آزادی» و «امنیت» کفایت می‌کند. به این ترتیب که در ذهن ایرانی، نقض قانون، هرج‌ومرج و آشوب در ترادف با «آزادی» قرار می‌گیرد، و‌ سرکوب و اعمال زور، «امنیت» تلقی می‌شود. چرا که حاکمیت استعماری، خود در این مسیر گام بر می‌دارد. به این دلیل که سرکوب «نظامی ـ امنیتی»، مشوق انسان جهت شورش خواهد بود. و این دور باطل حدود یک سده است که در ایران تداوم یافته. حال بازگردیم به مطالب رسانه‌های انگلیس به ویژه مطالب گاردین و شرکاء در مورد ایران.

اینان چنان وانمود می‌کنند که با تغییر مترسک‌های استعمار، نوعی فضای دموکراتیک در ایران ایجاد خواهد شد. در صورتی که چنین نبوده و چنین نیز نخواهد بود. به دلیل آنکه، در ایران نیروهای «نظامی ـ امنیتی»، ‌ به عنوان عوامل سرکوب فیزیکی از حاکمیت ایران دستور نمی‌گیرند. و رسانه‌ها نیز به عنوان عوامل ایجاد بحران از شیوه‌های پیشنهادی همین سازمان‌های «امنیتی ـ‌ نظامی» پیروی می‌کنند، تا زمینة ایجاد شرایط‌ شورش حفظ شود. «شورشیان» را نیز همین سازمان‌ها به خیابان می‌آورند؛ تا مردم عادی نیز شهامت حضور در صحنه را بیابند. این امر حداقل از هنگام انتشار مقالة داریوش همایون در روزی‌نامه «مسعودی‌ها» و «شورش» طلاب قم، مشخص شده. و نویسندة این وبلاگ امیدوار است، این مهم را کسی فراموش نکرده باشد. حال بپردازیم به مقالات گاردین و دیگر رسانه‌های رعایای الیزابت دوم تا بتوانیم مشی نوین سیاسی استعمار در ایران را روشن‌تر مشاهده کنیم.

پیشتر جهت بررسی این مقالات به تطبیق ترجمة فارسی آن‌ها با متن اصلی می‌پرداختم، ولی امروز به استناد به ترجمة فارسی اکتفا می‌شود، چرا که اکثر مخاطبان این مقالات به متون اصلی دسترسی ندارند. و آنچه اهمیت پیدا می‌کند، «پیامی» است که متن فارسی به مخاطب می‌فرستد! گویا استعمار فعالیت‌های انتخاباتی را از هم اکنون آغاز کرده. و پیشاهنگ تبلیغات ضدایرانی در این زمینه هم روزی‌نامة «گاردین» است. این رسانه به تکرار همان مهملاتی پرداخته که «روزآنلاین» در گرماگرم معرکة رقابت میان کرکس رفسنجان و نوچه‌اش احمدی نژاد به راه انداخته بود! به عبارت دیگر گاردین می‌کوشد چنین القاء کند که احمدی نژاد یک حاکمیت نظامی به راه انداخته، و اگر مردم در انتخابات آینده به هاشمی رفسنجانی و دارودسته‌اش رأی ندهند، باز هم احمدی نژاد انتخاب خواهد شد! خوانندة مهملات گاردین، باید بسیار «شوت و پرت» باشد که نداند حاکمیت ایران پیش از احمدی نژاد هم حاکمیتی «نظامی ـ امنیتی» بوده، که پشت سپر «دستار و ریش و عمامه» پنهان شده بود. و همین خواننده، باید بسیار «شوت و پرت‌تر» باشد، که نداند حضور لاریجانی، غلام‌بچة سفارت انگلیس، در ترکیه و ملاقاتش با سولانا، جلاد یوگسلاوی، و عبدالله گل، نمایندة طالبان ترک، نه برای مذاکرات هسته‌ای، که جهت سازمان دادن به یک براندازی «ابریشمین» صورت گرفته. و پراکنده‌گوئی‌های «گاردین» نیز در همین راستا بررسی خواهد شد.

رسانة گاردین خواستار ائتلاف میان فاشیست‌های اسلامی شده که آنان را به دو دستة «کاذب» تقسیم کرده: «اصلاح طلب» و «محافظه‌کار میانه‌رو»! فرستادة گاردین از تهران گزارش از یک ائتلاف بزرگ می‌دهد که گویا هدف «والائی» دارد! هدفی که اگر در واقعیت تحقق یابد دکان گاردین و اربابانش تعطیل خواهد شد! و باید بازگردند به دوران سق زدن ساندویچ زغال سنگ:

«روزنامه گاردین در گزارشی از تهران[...] از شکل گیری ائتلاف بزرگی خبر داده که هدف آن برپا کردن انقلابی دیگر از طریق صندوق‌های رای و جلوگیری از انتخاب محمود احمدی نژاد [...] برای یک دوره دیگر است.[...] هدف دیگر این ائتلاف در هم شکستن سلطة یک حکومت شبه نظامی بر زندگی عمومی و آزادی‌های فردی ایرانیان است»


این مهملات از ذهن «سایمون تیسدال»، فرستادة گاردین در تهران تراوش کرده! چرا که بنا بر گزارش فوق در ایران «آزادی فردی» وجود داشته، و حاکمیت مترسکی به نام احمدی نژاد این آزادی را از ملت ایران سلب کرده! عجیب است که بر حسب شرایط زمانه، قلم به مزدهای رسانه‌های دموکراسی پرور غرب، پدیده‌های نامرئی در ایران «کشف» می‌کنند! به نظر می‌رسد از فرط تماشای سریال‌های صد من یک قاز پلیسی، اینان نیز توانائی‌های «مافوق طبیعی» یافته‌اند! و در ایران مسائلی مشاهده می‌کنند که هیچکس قادر به مشاهدة آن نخواهد بود! همانطور که بعضی‌ها در قرآن دموکراسی و حقوق بشر «می‌بینند»، فرستادة گاردین هم همان دیده که از او «خواسته‌اند»: احزاب پیشرو، آزادی‌های فردی و انتخابات آزاد!

طبق رویاهای اهالی گاردین در «انتخابات» مجلس گورکن‌ها، این ائتلاف با استفاده از نارضایتی مردم از بیکاری و تورم، اکثریت مجلس را به دست خواهد گرفت، و گاردین نتیجه گرفته که تشکیل این ائتلاف نشانگر آن است که:

«نیروهای سیاسی ایران پشت سر رئیس جمهوری که کشور را به سمت رویاروئی با غرب کشانده متحد نایستاده‌اند.»


بله، البته «نیروهای سیاسی» مورد نظر گاردین مشتی جنایتکار و مزدور از قبیل هاشمی و خاتمی و نبوی هستند، که به دلیل شکست برنامة جنگ، اکنون خود را مخالفان جنگ جا زده‌اند، ولی ملت ایران فراموش نکرده که هم اینان طرفدار جنگ هشت ساله با عراق بودند و هم اینان مانند احمدی نژاد دست پرورده استعمارند. بهتر است به اهالی گاردین یک نکتة اساسی را یادآور شویم و آن شکست برنامة کودتا بود، که «نوابغ» ساواک سعی کردند از دانشگاه تهران آغاز کنند. اگر مردم ایران در آشوب‌های 18تیر شرکت نکردند، اگر تظاهرات زنان «حکومتی» با شکست روبرو شد، و اگر جنجال رسانه‌ای جهت حمایت از رفسنجانی در برابر احمدی نژاد شکست خورد، مسلماً دلیل بر این است که تحقق برنامه‌های استعمار در ایران با اشکالاتی روبرو شده. و این امر ناشی از آن است که مردم ایران امروز نیک می‌دانند، غرب حامی دموکراسی و آزادی نیست. می‌دانند که پدیده‌ای به نام القاعده ساخته و پرداخته همین دموکراسی‌های غربی است، و می‌دانند که حاکمیت ایران در مجموع یک حاکمیت دست نشانده است و بس! و از همه مهمتر، مردم ایران می‌دانند، اگر ارتش منفور ناتو نتوانست به بهانه‌های واهی، همانطور که به عراق حمله کرد، به ایران نیز حمله کند، تنها به این دلیل بود که در جنگ 33 روزة لبنان، ناتو دریافت که هند، روسیه و چین جنگ افروزی دیگری را تحمل نخواهند کرد. با توجه به این مسائل باید ببینیم جبهة رو به افول ناتو، که در تمامی برنامه‌هایش شکست خورده، چگونه خواهد توانست از طریق مزدوران پیر و فرسوده‌اش در ایران به پیروزی برسد؟

یکشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۶

مرثیه و پاسارگاد!
....
به دلیل تداوم برنامه شیون و زاری و روضه‌خوانی و عزاداری فدائیان پاسارگاد در ایالات متحد، لازم است به ریشه‌های جنجال و هیاهو بپردازیم! درا ین راستا لازم است به چند نکته اساسی اشاره شود. برنامة احداث پل، سد، جاده، راه آهن و فرودگاه، یا هرچه برای ملت ایران جنبة زیربنائی و اساسی دارد، بدون مجوز استعمارگران امکانپذیر نیست. در وبلاگ «پل پیروزی» و چند وبلاگ دیگر، با استناد به کتاب «امیر کبیر و ایران»، به این امر اشاره شده. بنابراین احداث سد سیوند، با کسب موافقت ایالات متحد، در برنامة عمرانی پهلوی دوم ـ جهت دسترسی اهالی ارسنجان به آب آشامیدنی و فراهم آوردن امکانات لازم جهت توسعه کشاورزی در منطقه ـ قرار گرفته بود. و به همین دلیل نیز در سال 1967، یک کارشناس آمریکائی به نام «جاستین کورتنی»،‌ مطالعات لازم جهت احداث سد فوق را آغاز می‌کند. پس از 5 سال بررسی، در سال 1972، «کورتنی» پیشنهاد می‌کند که یک سیستم با 3 سد ایجاد شود. فاز نخست این عملیات ساختن تونل انحرافی رودخانه پلوار را شامل می‌شد. می‌دانیم که به محض انتخاب جیمی کارتر، روشنفکران کارخانة رجاله‌پروری، به نوشتن نامه‌های سرگشاده پرداخته و خواستار رعایت حقوق بشر شدند! و با آغاز آشوب‌ها که به براندازی 22 براندازی بهمن 1357 انجامید، بجز دسیسه، توطئه و ترور، همة امور در ایران به حال تعلیق در آمده بود. با حضور جیمی کارتر جنایتکار، ترور و ارعاب و آشوب گسترش یافت، و با حاکمیت گورکن‌ها و آغاز جنگ با عراق، شرایط مطابق میل کارخانه رجاله پروری پیش می‌رفت: تخریب، سرکوب، کشتار و چپاول!

اشکال هنگامی آغاز شد که جنگ به پایان رسیده بود، و محمد خاتمی، که مستقیما از سوی «روتاری کلاب» لندن، جهت سازماندهی کودتا، سر از صندوق خیمه‌شب بازی گورکن‌ها در آورده بود با نتیجه‌ای نه چندان «درخشان»، به پایان دورة «خدمت‌اش» نزدیک می‌شد. در این گیرودار است که در سال 1383،‌ به یکباره هیاهو پیرامون سد سیوند، از روزی‌نامة «گاردین» آغاز می‌شود! و سازمان‌های غیردولتی و رسانه‌های «مستقل»، پیرامون مقالة گاردین، به جنجال می‌پردازند. در کمال تعجب، در دی‌ماه همین سال، «منیرو بوشناکی»، فرستادة سازمان جهانی یونسکو نیز، رسماً از لوح ثبت پاسارگاد در میراث فرهنگی جهان پرده‌برداری می‌کند! قبل از هر چیز، باید به پاسارگادپرستان یادآور شویم که دشت پاسارگاد حدود 40 متر بالاتر از سد قرار دارد، فاصلة سد تا پاسارگاد، هفت و نیم کیلومتر است، و 35 میلیارد لیتر آب لازم است تا دشت پاسارگاد را مغروق کند! در حالی که ظرفیت دریاچة سد حدود 100 میلیون لیتر است! حال بازگردیم به ثبت رسمی پاسارگاد در میراث فرهنگی‌جهانی، و روزی‌نامة «مترقی» و «چپ‌گرای» گاردین!

هنگامی که یونسکو اثری را به فهرست میراث فرهنگی جهانی می‌افزاید، جهت لطف کردن به ملتی نیست که نیاکان والاتبارش این اثر را آفریده‌اند! بله! چنین است اصول فرهنگدوستی در جهان مدرن: سود اقتصادی! آثار باستانی هنگامی که به «افتخار» عضویت در یونسکو نائل می‌شوند، اختیارشان دیگر به دست حاکمیت‌های محلی نخواهد بود، و در مرمت و نگاهداری آن‌ها تصمیم‌گیرنده سازمان یونسکو است. به ویژه اگر اثر مورد بحث مانند آرامگاه کوروش از اهمیتی جهانی در ابعاد فرهنگی و مذهبی برخوردار باشد. کتب مقدس، کوروش را فرستادة «یهوه» می‌‌دانند. کوروش «نشان یهوه» بر پیشانی دارد و جهت نجات قوم بنی اسرائیل فرستاه شده! و خارج از اهمیت مذهبی برای جهان غرب، کوروش نماد جوانمردی و بزرگواری «پادشاه فاتح» است. در مورد کوروش و ارزش‌هائی که او و جانشینان‌اش به آن پایبند بوده‌اند، در مورد هخامنشیان، در مورد آداب و رسوم اقوام آریائی، و سه رنگ نمادین که در پرچم ایران مشاهده می‌شود، فراوان نوشته‌اند. و اگر بسیاری از فدائیان پاسارگاد مقیم بلاد غرب با این منابع بیگانه‌اند، کوتاهی از خودشان است و بس. به اینان یادآور شویم که با آبگیری سد سیوند، هویت ما غرق نمی‌شود، چرا که ما جهان را از دریچة رسانه‌های ایران ستیز غرب نمی‌نگریم. و ذهن و روح و درک و شعور خود را نزد تبلیغات‌چی‌های حزب دموکرات آمریکا یا هوچی‌های حزب کارگر انگلیس به گرو نگذارد‌ه‌ایم! سرکار خانم میرزادگی! این غربی‌ها نیستند که باید گذشتة ما را بشناسند، و به قول شما بدانند ما در زمان هخامنشیان «سوشال سکوریتی» داشته‌ایم! اگر شما نیاز به تحسین گذشتة ایران توسط غربی‌ها دارید تا افلاس امروز را نادیده انگارید، مشکل از شما و شرکای شماست. با غرغره کردن افتخارات گذشته، به ویژه آندسته افتخارات که با آنان اصولاً بیگانه هم هستیم، شرایط امروز ملت ایران تغییر نخواهد کرد. و به فرض که جهان غرب از دهقان و کارگر و کارمند و غیره افتخارات نیاکان ما را بشناسند، فکر می‌کنید این امر مانع از آن خواهد شد که «گر بخت دهد دست»، ایران را نیز به عراق و افغانستان دیگری تبدیل کنند؟ از تخریب پاسارگاد و نقش رستم می‌هراسند؟ یا به دلیل شناخت عمیق فرهنگی تفنگ فروش‌ها، بمباران‌مان نمی‌کنند؟ کجا بودید روزی که گاوچران‌ها موزه‌های بغداد را غارت می‌کردند؟ آثار تمدنی به مراتب باستانی‌تر از تمدن ایران را چپاول کردند، طی چهارسال، شهرهائی از نقشة جغرافیا حذف شد و میلیون‌ها نفر آواره و بیخانمان شدند؟ اینهمه، توسط کسانی که شما و امثال شما، چشم امید به احترامات فائقه‌اشان دوخته‌اید! کسانی که باید بدانند ما در گذشته چه بودیم، ما را به خاطر گذشتة پرافتخارمان ستایش کنند، تا ما فلاکت و فقر فرهنگی تشیع صفوی را، که چند سده است بر دوش‌مان سنگینی می‌کند، فراموش کنیم! تا فراموش کنیم که رسانة «گاردین» با یک مقالة مهمل می‌تواند نخبگان «فقر فرهنگی» را اینچنین بسیج کند و به خیابان‌ها بریزد! تا فراموش کنیم که ارگان جنگ پرستان آنگلوساکسون می‌تواند جهت حفظ منافع اربابانش، ایرانیان را بفریبد و آشوب به پا کند، چون ممکن است کشاورزان روستاهای ارسنجان بتوانند مزارع خود را آبیاری کنند، و به کارتن خواب‌های حاشیة شهرها تبدیل نشوند! تا فراموش کنیم که این مصیبت بزرگی برای اربابان روزی‌نامة «گاردین» است که سال گذشته، در اوج بحران خودساختة هسته‌ای، می‌نوشت چرا ایران نباید بمب اتمی داشته باشد؟! بله، باید فراموش کنیم که «گاردین»، مانند تمامی رسانه‌های دموکراسی پرور غرب، نان جنگ می‌خورد و مانند کرکس و کفتار، لوموند، آبزرور، و ایندیپندنت، یک پا در حزب کارگر دارد، و یک پا در طرح‌های «جرج سوروس» معروف! ادعای مخالفت با جنگ هم می‌کند! به ویژه جنگی که به پیروزی درخشان آنگلوساکسون‌ها نیانجامیده! باید فراموش کنیم که «گاردین» در سال 1948 از حامیان تشکیل دولت اسرائیل بود، ‌نه به دلیل علاقه و مهر و محبت به یهودیان، که به دلیل گرم شدن تنور جنگ و بحران در منطقه! و فراموش کنیم که روابط نزدیک گاردین با «حزب التحریر» تا آنجا است که اعضای این حزب در رسانة رسوای گاردین قلم می‌زدند! تا روزی که انفجار چند بمب در لندن، ظاهراً به همکاری گاردین با تروریست‌های اسلامی پایان دهد.

بله، متأسفانه آن‌ها که اخیراً به قمه زنی برای پاسارگاد مشغول شده‌اند،‌ نه تنها از تاریخ ایران بی‌خبرند، که با واقعیت‌های کنونی جهان غرب، جهانی که در آن زندگی می‌کنند، نیز بکلی بیگانه‌اند!