یکشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۶

مرثیه و پاسارگاد!
....
به دلیل تداوم برنامه شیون و زاری و روضه‌خوانی و عزاداری فدائیان پاسارگاد در ایالات متحد، لازم است به ریشه‌های جنجال و هیاهو بپردازیم! درا ین راستا لازم است به چند نکته اساسی اشاره شود. برنامة احداث پل، سد، جاده، راه آهن و فرودگاه، یا هرچه برای ملت ایران جنبة زیربنائی و اساسی دارد، بدون مجوز استعمارگران امکانپذیر نیست. در وبلاگ «پل پیروزی» و چند وبلاگ دیگر، با استناد به کتاب «امیر کبیر و ایران»، به این امر اشاره شده. بنابراین احداث سد سیوند، با کسب موافقت ایالات متحد، در برنامة عمرانی پهلوی دوم ـ جهت دسترسی اهالی ارسنجان به آب آشامیدنی و فراهم آوردن امکانات لازم جهت توسعه کشاورزی در منطقه ـ قرار گرفته بود. و به همین دلیل نیز در سال 1967، یک کارشناس آمریکائی به نام «جاستین کورتنی»،‌ مطالعات لازم جهت احداث سد فوق را آغاز می‌کند. پس از 5 سال بررسی، در سال 1972، «کورتنی» پیشنهاد می‌کند که یک سیستم با 3 سد ایجاد شود. فاز نخست این عملیات ساختن تونل انحرافی رودخانه پلوار را شامل می‌شد. می‌دانیم که به محض انتخاب جیمی کارتر، روشنفکران کارخانة رجاله‌پروری، به نوشتن نامه‌های سرگشاده پرداخته و خواستار رعایت حقوق بشر شدند! و با آغاز آشوب‌ها که به براندازی 22 براندازی بهمن 1357 انجامید، بجز دسیسه، توطئه و ترور، همة امور در ایران به حال تعلیق در آمده بود. با حضور جیمی کارتر جنایتکار، ترور و ارعاب و آشوب گسترش یافت، و با حاکمیت گورکن‌ها و آغاز جنگ با عراق، شرایط مطابق میل کارخانه رجاله پروری پیش می‌رفت: تخریب، سرکوب، کشتار و چپاول!

اشکال هنگامی آغاز شد که جنگ به پایان رسیده بود، و محمد خاتمی، که مستقیما از سوی «روتاری کلاب» لندن، جهت سازماندهی کودتا، سر از صندوق خیمه‌شب بازی گورکن‌ها در آورده بود با نتیجه‌ای نه چندان «درخشان»، به پایان دورة «خدمت‌اش» نزدیک می‌شد. در این گیرودار است که در سال 1383،‌ به یکباره هیاهو پیرامون سد سیوند، از روزی‌نامة «گاردین» آغاز می‌شود! و سازمان‌های غیردولتی و رسانه‌های «مستقل»، پیرامون مقالة گاردین، به جنجال می‌پردازند. در کمال تعجب، در دی‌ماه همین سال، «منیرو بوشناکی»، فرستادة سازمان جهانی یونسکو نیز، رسماً از لوح ثبت پاسارگاد در میراث فرهنگی جهان پرده‌برداری می‌کند! قبل از هر چیز، باید به پاسارگادپرستان یادآور شویم که دشت پاسارگاد حدود 40 متر بالاتر از سد قرار دارد، فاصلة سد تا پاسارگاد، هفت و نیم کیلومتر است، و 35 میلیارد لیتر آب لازم است تا دشت پاسارگاد را مغروق کند! در حالی که ظرفیت دریاچة سد حدود 100 میلیون لیتر است! حال بازگردیم به ثبت رسمی پاسارگاد در میراث فرهنگی‌جهانی، و روزی‌نامة «مترقی» و «چپ‌گرای» گاردین!

هنگامی که یونسکو اثری را به فهرست میراث فرهنگی جهانی می‌افزاید، جهت لطف کردن به ملتی نیست که نیاکان والاتبارش این اثر را آفریده‌اند! بله! چنین است اصول فرهنگدوستی در جهان مدرن: سود اقتصادی! آثار باستانی هنگامی که به «افتخار» عضویت در یونسکو نائل می‌شوند، اختیارشان دیگر به دست حاکمیت‌های محلی نخواهد بود، و در مرمت و نگاهداری آن‌ها تصمیم‌گیرنده سازمان یونسکو است. به ویژه اگر اثر مورد بحث مانند آرامگاه کوروش از اهمیتی جهانی در ابعاد فرهنگی و مذهبی برخوردار باشد. کتب مقدس، کوروش را فرستادة «یهوه» می‌‌دانند. کوروش «نشان یهوه» بر پیشانی دارد و جهت نجات قوم بنی اسرائیل فرستاه شده! و خارج از اهمیت مذهبی برای جهان غرب، کوروش نماد جوانمردی و بزرگواری «پادشاه فاتح» است. در مورد کوروش و ارزش‌هائی که او و جانشینان‌اش به آن پایبند بوده‌اند، در مورد هخامنشیان، در مورد آداب و رسوم اقوام آریائی، و سه رنگ نمادین که در پرچم ایران مشاهده می‌شود، فراوان نوشته‌اند. و اگر بسیاری از فدائیان پاسارگاد مقیم بلاد غرب با این منابع بیگانه‌اند، کوتاهی از خودشان است و بس. به اینان یادآور شویم که با آبگیری سد سیوند، هویت ما غرق نمی‌شود، چرا که ما جهان را از دریچة رسانه‌های ایران ستیز غرب نمی‌نگریم. و ذهن و روح و درک و شعور خود را نزد تبلیغات‌چی‌های حزب دموکرات آمریکا یا هوچی‌های حزب کارگر انگلیس به گرو نگذارد‌ه‌ایم! سرکار خانم میرزادگی! این غربی‌ها نیستند که باید گذشتة ما را بشناسند، و به قول شما بدانند ما در زمان هخامنشیان «سوشال سکوریتی» داشته‌ایم! اگر شما نیاز به تحسین گذشتة ایران توسط غربی‌ها دارید تا افلاس امروز را نادیده انگارید، مشکل از شما و شرکای شماست. با غرغره کردن افتخارات گذشته، به ویژه آندسته افتخارات که با آنان اصولاً بیگانه هم هستیم، شرایط امروز ملت ایران تغییر نخواهد کرد. و به فرض که جهان غرب از دهقان و کارگر و کارمند و غیره افتخارات نیاکان ما را بشناسند، فکر می‌کنید این امر مانع از آن خواهد شد که «گر بخت دهد دست»، ایران را نیز به عراق و افغانستان دیگری تبدیل کنند؟ از تخریب پاسارگاد و نقش رستم می‌هراسند؟ یا به دلیل شناخت عمیق فرهنگی تفنگ فروش‌ها، بمباران‌مان نمی‌کنند؟ کجا بودید روزی که گاوچران‌ها موزه‌های بغداد را غارت می‌کردند؟ آثار تمدنی به مراتب باستانی‌تر از تمدن ایران را چپاول کردند، طی چهارسال، شهرهائی از نقشة جغرافیا حذف شد و میلیون‌ها نفر آواره و بیخانمان شدند؟ اینهمه، توسط کسانی که شما و امثال شما، چشم امید به احترامات فائقه‌اشان دوخته‌اید! کسانی که باید بدانند ما در گذشته چه بودیم، ما را به خاطر گذشتة پرافتخارمان ستایش کنند، تا ما فلاکت و فقر فرهنگی تشیع صفوی را، که چند سده است بر دوش‌مان سنگینی می‌کند، فراموش کنیم! تا فراموش کنیم که رسانة «گاردین» با یک مقالة مهمل می‌تواند نخبگان «فقر فرهنگی» را اینچنین بسیج کند و به خیابان‌ها بریزد! تا فراموش کنیم که ارگان جنگ پرستان آنگلوساکسون می‌تواند جهت حفظ منافع اربابانش، ایرانیان را بفریبد و آشوب به پا کند، چون ممکن است کشاورزان روستاهای ارسنجان بتوانند مزارع خود را آبیاری کنند، و به کارتن خواب‌های حاشیة شهرها تبدیل نشوند! تا فراموش کنیم که این مصیبت بزرگی برای اربابان روزی‌نامة «گاردین» است که سال گذشته، در اوج بحران خودساختة هسته‌ای، می‌نوشت چرا ایران نباید بمب اتمی داشته باشد؟! بله، باید فراموش کنیم که «گاردین»، مانند تمامی رسانه‌های دموکراسی پرور غرب، نان جنگ می‌خورد و مانند کرکس و کفتار، لوموند، آبزرور، و ایندیپندنت، یک پا در حزب کارگر دارد، و یک پا در طرح‌های «جرج سوروس» معروف! ادعای مخالفت با جنگ هم می‌کند! به ویژه جنگی که به پیروزی درخشان آنگلوساکسون‌ها نیانجامیده! باید فراموش کنیم که «گاردین» در سال 1948 از حامیان تشکیل دولت اسرائیل بود، ‌نه به دلیل علاقه و مهر و محبت به یهودیان، که به دلیل گرم شدن تنور جنگ و بحران در منطقه! و فراموش کنیم که روابط نزدیک گاردین با «حزب التحریر» تا آنجا است که اعضای این حزب در رسانة رسوای گاردین قلم می‌زدند! تا روزی که انفجار چند بمب در لندن، ظاهراً به همکاری گاردین با تروریست‌های اسلامی پایان دهد.

بله، متأسفانه آن‌ها که اخیراً به قمه زنی برای پاسارگاد مشغول شده‌اند،‌ نه تنها از تاریخ ایران بی‌خبرند، که با واقعیت‌های کنونی جهان غرب، جهانی که در آن زندگی می‌کنند، نیز بکلی بیگانه‌اند!



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت