پنجشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۶


اسب و تاریخ!
...

چگونه می‌توان از آبگیری سد سیوند همان استفاده‌ای را به عمل آورد، که حدود سه دهه پیش از نامة رشیدی مطلق در روزی نامه مسعودی‌ها؟! شاید این پرسش مطرح شود که سد سیوند با یک مقالة مضحک که رهبر کنونی مشروطه طلبان آنرا با نام مستعار «رشیدی مطلق» انتشار داد، چه ارتباطی می تواند داشته باشد؟ در پاسخ باید گفت ارتباط آن مقاله با سد سیوند این است که بعضی‌ها پنداشته‌اند، ‌جنجال و هیاهوئی را که با آن مقاله به راه انداختند، تا براندازی سال 57 را سامان دهند، دوباره می‌توانند به راه بیاندازند؛ اینبار با جنجال پیرامون تهدید فرضی پاسارگاد! دلیل شرکت فعالانة تمامی گروه‌های حکومتی در این جنجال خود شاهدی است بر همین مدعا!

از بی‌بی‌سی، رادیو فردا و رادیو جرمانی گرفته، تا شیرین عبادی، دفترتحکیم وحدت حوزه و دانشگاه، «روزی» آنلاین و «اعتماد»، بلندگوهای کرکس رفسنجان، و دشنام و ناسزا به کسانی که گستاخانه به خود اجازه تردید در این «حقیقت الهی» استعماری داده‌اند. از سخنرانی‌های مضحک نخبگان تاریخ‌شناس گرفته، که با سرود «ای ایران»، پیرامون جعلی بودن ریشه‌های تاریخی پاسارگاد سخنرانی‌ها می‌کنند، و مدعی 8 هزار سال تاریخ تمدن ایران می‌شوند، تا «حنا زرچوبه» که به موازات تبلیغات در حجرة ابتذال اسلام، به تبلیغات استعماری در ایران باستان هم می‌پردازد، همه دست اندرکار شده‌اند، و تنها یک نتیجه می‌توان گرفت: تهدید جنگ بر طرف شده، استعمار در پی ایجاد بحرانی نوین جهت براندازی است. اشتباه نکنیم! چرا که بحران جهت متزلزل کردن طرف مقابل ـ ملت ایران ـ به کار گرفته می‌شود!

در همة مبارزات، شیوه‌های متعددی برای گیج کردن حریف وجود دارد که بر اصل ضربات پیاپی در دو جهت متقابل استوارند. به عنوان مثال، در بازی «پوکر» می‌توان حریف را در این توهم نگاهداشت که بلف می‌زنیم، و در لحظه سرنوشت‌ساز تغییر رویه داد. یا به ترتیب نامنظم بازی کرد تا حریف سر در گم شود. حال آنکه در واقع شیوة نامنظم نیز می‌تواند تابع نظم خاصی باشد. در بازجوئی‌های ساواک همین شیوه اعمال می‌شود: طرح سئوالات نامربوط که در واقع به یکدیگر ارتباط دارند، ولی شما که در مقابل بازجوی منفور قرار گرفته‌اید، در شرایطی نیستید که ارتباط سوالات را با یکدیگر دریابید. به عنوان نمونه در گرمای 40 درجة تابستان، شما را یکی دو ساعت در اتاقی رها می‌کنند که از سرما به لرزه درآئید. اینهم یکی از الزامات ایجاد تزلزل است. سپس بازجوی ساواک که ریش گذاشته، و نقش رئیس کمیته ایفا می‌کند، با لباس زمستانی در برابر شما می‌نشیند و دوستانه پرسش‌هائی می‌کند، و اگر ببیند دندان‌های‌تان نه از سرما، که از ترس به هم می‌خورد، پیشنهاد همکاری هم خواهد داد.

البته این نوع بازجوئی ویژه تابستان سال 1358،‌ جهت ارعاب «تین‌ایجرهای» طاغوتی و سرکشی بود که به افتخار اعتیاد و دیگر افتخارات ویژة نابودی جوانان جهان سوم نائل نشده، و تهدید برای اسلام به شمار می‌آمدند، و ساواک هم به دنبال عضوگیری جهت نفس تازه کردن بود! به عبارت دیگر این شیوه بازجوئی از کسانی بود که پرونده‌ای نداشتند، ولی ممکن بود در آینده ایجاد اشکال کنند! از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به شیوه‌های ایجاد تزلزل. یکی از مهم‌ترین شیوه‌های ایجاد تزلزل جنجال رسانه‌ای است. نام این شیوه را می‌گذاریم، «اجرای موسیقی» توسط ارکستر فیلارمونیک استعمار.

از طریق اعمال این شیوه، علاوه بر وجود هماهنگی کامل میان اعضای ارکستر، ناگهان صدای «نت‌های مخدوش»، یا نت‌های خارج، هماهنگی را در هم شکسته، ارکستر نیز ریتم خود را با نت‌های مخدوش هماهنگ می‌کند! و به این ترتیب شنونده را از دنبال کردن «موسیقی» باز می‌دارند. به عنوان نمونه می‌پردازیم به شرایطی که رسانه‌ها بر ملت ایران حاکم کرده‌اند. اگر به یاد داشته باشیم، تهدید تهاجم «قریب‌الوقوع» نظامی، که چندین ماه، همزمان با سیرک سیار پاسداراکبر، تظاهرات مضحک آزاد زنان ایران، دستگیری موسوی خوئینی‌ها و آژیر قرمز ابراهیم نبوی ادامه داشت، اخیراً جای خود را به دستگیری جاشوهای بریتانیائی، فیلم 300 و آبگیری سد سیوند سپرد. ترجیع بند این احساسات میهن پرستانه و ستایش از نیاکان والاتبار، ‌ظهور مهدوی‌کنی، استاد اعظم لژ اسدآبادی،‌ بر صفحة تلویزیون و سایت‌ها است، که در واقع ابزار تقویت جبهة مخالفان آبگیری سیوند و گروه جان بر کف 300 ستیزان است! بله، در واقع یادآوری موجودیت مهدوی کنی، به عنوان نماد خشونت و کشتار به ملت ایران، ضربة مهلکی جهت به بیراهه کشاندن افکار عمومی است. هر بار که استعمار مهدوی کنی را از قفس بیرون می‌کشد، جهت چنگ و دندان نشان دادن به ملت ایران است. مهدوی کنی به دلیل منفجر شدن رجائی و باهنر، توسط گروه بهزاد نبوی، همزمان وظائف رجائی و باهنر را یک تنه انجام می‌داد. و مسلماً کسی شقاوت و سفاکی حاکمیت ایران را در این برهه خاص فراموش نکرده. از اینرو هرگاه نام مهدوی کنی در رسانه‌ها مطرح می‌شود، تداعی کنندة دوران وحشت است. چرا که مردم می‌پندارند، مهدوی کنی در عرصة سیاست ایران «تصمیم گیرنده» بوده! حال آنکه مهدوی نیز مانند دیگر گورکن‌ها تنها مجری فرامین اربابانش بود و بس. ولی اگر استاد اعظم لژ اسدآبادی می‌داند کاره‌ای نیست، اربابانش هنوز در این خیال خام‌اند که با علم کردن پادوهای جنایتکارشان می‌توانند ایجاد وحشت کرده، نتیجه دلخواه را به دست آورند.

همانطور که پیشتر اشاره شد، پاسدار شریعتمداری، سرپرست نوسواد کیهان، اخیراً جهت کسب محبوبیت برای کروبی منفورو دارودسته‌اش، یک نامه با انشاء دبستانی خطاب به کروبی به رشته تحریر در آورده و دارودسته آخوند کروبی را ضدانقلاب و ضدامام ‌نامیده بود، تا تنور یخ‌زدة حزب اعتماد و اصلاح طلبان حکومتی را کمی داغ کند. چرا که امروز همه از میزان نفرت ملت ایران از «امام و انقلاب» دست ساز استعمار آگاهند. و در پیروی از همین سیاست استعماری است که مهدوی کنی به نقل خاطرات خود پرداخته و با توسل به شیوة کیهان، به بهانة نقل عقاید و خاطرات خود، با حمایت از مصباح یزدی، و گله و شکایت از خاتمی، رفسنجانی، ‌کروبی و دارودستة بهزاد نبوی، به بازار گرمی برای همة آنان پرداخته و آن‌ها را مخالفان ولایت مطلقه فقیه معرفی کرده! حال آنکه همه می‌دانند شبه اصلاح طلبان، نهضت آزادی و خاتمی و به ویژه دارودستة بمب‌گذاران بهزاد نبوی، هرگز مخالفتی با هیچ پدیدة سرکوبگری نداشته و ندارند. اشکالی که در گروه حاکمیت گورکن‌ها پیش آمده این است ‌که، به دلیل شرایط منطقه، و تضعیف ایالات متحد، اینان ناچار خواهند بود قید بندگی ارباب نوینی را به گردن اندازند، که با طالبان سنی و شیعی مسلک و جیره‌خوار آنگلوساکسون‌های دموکراسی پرور، هیچ میانة خوشی ندارد. و از‌آنجا که پایان کار پرزیدنت مهرورزی نزدیک است، مهدوی کنی، «مردی برای تمام فصول استعمار»، دوباره در صحنة رسانه‌ها ظاهر شده، و اینبار تلویحاً مجوز شورش و براندازی صادر می‌کند! به این ترتیب که تمامی گروه‌های حکومتی را، که با صورتک اصلاح طلبی سخن از مردم‌سالاری می‌گویند، نفی کرده،‌ از یکسو برایشان تبلیغ می‌کند، و از سوی دیگر، آشکارا می‌گوید، خروج از نظام ولایت فقیه گورکن‌ها، بدون براندازی امکان‌پذیر نیست.

سخنان مهدوی کنی از این جهت حائز اهمیت است که بازتاب مواضع رسمی استعمار انگلیس در ایران است. اگر به یاد داشته باشیم پیش از بحران جاشوها نیز همین جغد شوم استعمار، بر صفحة تلویزیون ظاهر شد و به بهانة نقل خاطرات، اشغال سفارت آمریکا را به گردن خمینی دجال انداخته، اعلام داشت پسرخمینی چنین گفته! در ادامه،‌ کنی مدعی شد که شخصاً با اشغال سفارت آمریکا در تهران مخالف بوده! و به یاد داریم که پس از بحران جاشوگیری، خبرگزاری فارس، بیانیة دانشجویان اسلام و مسلمین را منتشر کرد، و روز بعد ساواک گروهی اراذل و اوباش را در مقابل سفارت رعایای الیزابت دوم ردیف کرد! همچنین به یادداریم که گورکن‌ها ناچار شدند اجرای نقشه ارباب را نیمه کاره رها کرده، مهرورزی را جهت بدرقة جاشوها روانه فرودگاه کنند! بله، خبرگزاری فارس مأموریت ویژه‌ای دارد که نباید آنرا از نظر دور داشت.

اینبار «خبرگزاری فارس»، قسمت «جالبی» از خاطرات مهدوی کنی را برگزیده و برای «شوت وپرت‌ها» نقل کرده! در این قسمت «جالب» مهدوی کنی از مشروطه تعریف می‌کند! چون پس از جنبش مشروطه بود که دستاربندان در پناه کودتا، از امنیت و قدرت برخوردار شده و چند دهه بعد هم خودشان جانشین رضامیرپنج شدند. این است فواید مشروطه! کنی پس از تمجید از مشروطه، ادعا می‌کند چون «احساس خطر کرده»، در مورد خاتمی و دارودستة نبوی هشدار داده. و در ادامه، بازهم به نقل قول از یک «جسد» می‌پردازد! اینبار جسد‌روح الله خمینی است که برنامة آینده استعمار را از زبان کنی چنین نقل می‌کند:

«این همان امامی است که می‌گوید[...] معیار رأی مردم است ولی تا کجا؟ اینطور نیست که اگر مردم علیه اسلام رای بدهند،‌ امام [...] آن‌را تائید کند و بر ضد اسلام فتوی بدهد. البته اگر مردم کنار رفتند و یاری نکردند، تکلیف فرق می‌کند و آن بحث دیگری است [...] اینکه امام آرای مردم را مطلقا تائید کند[...] امام هیچوقت چنین عقیده‌ای نداشتند[...] می‌گفتند من تا احساس خطر نکنم می‌گویم مقررات باید عمل شود [...] اما اگر احساس خطر کنم به میدان می‌آیم [...]»

ترجمه این تناقض‌گوئی‌های مضحک چنین است: تا زمانی که استعمار حمایت کند به سرکوب یا همان «مقررات» ادامه خواهیم داد، ولی اگر ارباب نتوانست، یا نخواست ماشالله قصاب‌ها را به یاری بفرستد، «تکلیف» فرق می‌کند. در اینصورت حتی اگر امام احساس خطر کند، دیگر به میدان نخواهد آمد! بازمی‌گردیم به مشروطه و کودتای متعاقب آن که بسیار مفید بود! البته منظور از «امام»، باید همان کنی، یا دیگر اعضای لژ کذا باشند، که نام و نشانی ندارند و بر حسب «نوع»، «کاربرد» و «تکلیف» خود شناسائی می‌شوند! امثال کنی هم از «نوع» امام است. هر گاه استعمار احساس خطر کند، او هم «احساس تکلیف» کرده، به میدان می‌آید.

گروه «آمریکا»، آهنگی دارد به نام «اسبی بدون نام». در این آهنگ ترجیع بندی به این مضمون وجود دارد:

در بیابان، نامت را به یاد نمی‌توانی آورد.

در لژها هم هیچکس را به نام نمی‌خوانند. هر کس مشخصه‌ای دارد. بندگان استعمار هم در کویر بردگی بی نام و نشان‌اند. اسارت نه تنها نام و نشان‌ از آنان ربوده، که واقعیت را نیز از دیدگانشان پنهان داشته. اینان حتی قادر به دیدن نابودی تدریجی سروران خود هم نیستند، و نمی‌بینند که خود نیز به سرنوشت ارباب دچار خواهند شد.

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت