دوشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۶

گورکن و فلسفه!
...

امروز چهارمین سالگرد سقوط بغداد است. و امروز، کسانی همچون مقتدی‌صدر، که چهار سال است رسماً و آشکارا در جنایات اشغالگران شریک‌اند و هیچ مخالفتی هم از آغاز با اشغال عراق نداشته‌اند، بر ضد اشغالگران در نجف تظاهرات فرموده‌اند! بله، مقتدی‌صدر که نقش بن‌لادن شیعه‌مسلک را ایفا می‌کند، امروز ناگهان ضدآمریکائی شده! مگر مقتدی‌صدر از علی‌خامنه‌ای کمتر است؟! و مگر کسی از مقتدی‌صدر می‌پرسد اگر مخالف آمریکا است، چرا دست در دست نیروهای سرکوبگر آمریکا در اماکن عمومی بمب‌گذاری می‌کند؟ نه، کسی از مقتدی‌صدر نمی‌پرسد که، «دم خروس را باید باور کرد یا قسم حضرت عباس را؟!» مصلحت اشغالگران این است که رسانه‌ها ابله‌ترین و پست‌ترین همکارانشان را به عنوان «مخالف» به جهانیان معرفی کنند. همانطور که از روح‌الله خمینی مخالفی مناسب‌تر، جهت «مقابله» با آمریکا و حاکمیت پهلوی پیدا نمی‌کردند. بله صلاح مملکت خویش خسروان دانند، و رسانه‌ها هم در راستای «مصلحت خسروان» قلم می‌زنند. و چه می‌توان کرد، اگر امروز «خسروان»، مشتی نزول‌خوار آنگلوساکسون در دو سوی آتلانتیک‌اند؟ مخالفت با آمریکا مدروز است و امروز هر کس، حتی دموکرات‌های جنایتکار در سنا و مجلس نمایندگان هم ضدآمریکائی شده‌اند! رسانه‌ها هم مخالفت اینان را بازتاب می‌دهند، و «شوت و پرت‌ها» هم باور می‌کنند. بی‌دلیل نیست که گفته‌اند، «تا ابله در جهان هست مفلس در نمی‌ماند!»

و از برکت وجود همین ابلهان، «فی ترنی»، یکی از گروگان‌های «نبرد دریائی کازرون»، 200 هزار دلار دریافت کرده تا خاطرات دوران اسارت خود را به یکی از رسانه‌های مردمی بریتانیا بفروشد! و«فیگارو» یا «لوموند»، یا هر دو، قسمتی از این خاطرات را نقل کرده‌اند. بله «ملوانة بی‌باک» گفته، در سلول انفرادی بودم که صدای اره کردن چوب شنیدم و یک نفر آمد اندازه‌هایم را گرفت. خیلی ترسیدم فکر کردم می‌خواهند مرا بکشند، و دارند چوب برای تابوتم می‌برند! گویا در انگلیس وقتی برای کسی تابوت می‌سازند دور کمرش را هم اندازه می‌گیرند! تا مبادا تابوت تنگ یا گشاد باشد و به تن مرده زار بزند! و گویا «فی ترنی» را در پستوی یک نجاری انداخته بودند که صدای اره کردن چوب تابوتش را هم می‌شنیده!

می‌بینید که ارزش این خاطرات به مراتب بیش از 200 هزار دلار است. چون رسانه‌ای که این مهملات را منتشر می‌کند، به مراتب بیش از مبلغ پرداختی به جیب اربابانش سرازیر خواهد کرد. چرا که خوانندة این مهملات همان کسی است که روزی پانزده ساعت کار می‌کند، و حقوق هشت ساعت کار را می‌گیرد، و در دل از اینکه شاغل است و بیگاری می‌کند بسیار هم مفتخر می‌شود! چرا که به این ترتیب می‌تواند از بانک وام گرفته، چندین و چند نسل بعد از خود را مقروض کند! البته تا زمانی که بتواند قسط بانک را پرداخت کند، نزول‌خواران کاری به کارش ندارند. ولی به محض اینکه کوچکترین تأخیری در پرداخت نزول پیش آمد، خانه و اموال قسطی در یک آن ضبط شده و طرف مربوطه هم صدای اره کردن چوب تابوتش را خواهد شنید! با این تفاوت که بر خلاف «ترنی»، سه وعده غذای مجانی را مهمان گورکن‌ها نیست، و خاطراتش هم خریداری نخواهد داشت، چرا که اکثریت رأی دهندگان دموکراسی عموسام در همین شرایط زندگی می‌کنند! بله در واقع اهمیتی ندارد که قصة «بی‌بی‌گوزک» رسانه‌ها واقعیت داشته باشد، مهم این است که این قصه‌های «بی‌بی‌گوزک» را اکثریتی باور کنند، و «اصل» همانطور که دکتر نصر همیشه فرموده‌اند، باورهاست! و البته جناب دکتر نصر فقط بعد از روژه گارودی توانسته‌اند به فواید این «حقیقت ناب و مطلق» پی ببرند!

پیشتر اشاره شد که «روژه‌گارودی»،‌‌ نظریه‌پرداز حزب کمونیست فرانسه، ‌ از سال 1977، با انتشار آثاری پیرامون «گفتگوی تمدن‌ها»، فاشیسم نوین را پایه‌گذاری کرد، و رسماً «دین» را در ترادف با «تمدن» قرارداد. یادآور شویم که روژه گارودی چه در آثارش و چه در سخنرانی‌هایش مخاطب را کاملاً مجذوب می‌کند، چرا که از شناختی بسیار وسیع و از قدرت کلام برخوردار است. ولی آنچه عجیب می‌نمود، ‌ گرویدن وی به دین اسلام در سال 1982 بود! البته روژه گارودی، به تعویض دین عادت داشت، چرا که در جوانی پروتستان بود، سپس به مذهب کاتولیک‌ها پیوست و عاقبت هم مسلمان شد! به عبارت دیگر، گارودی،‌ فیلسوف مارکسیست، همانطور که به نام مارکس و استالین قلم می‌زد، در به در هم به دنبال «قادر متعال» می‌دوید! وی در سال 1970، ‌به دلیل انتشار مرام‌نامه‌ای تحت عنوان «آزادی دانشگاه مسکو در زمان استالین»، از حزب کمونیست اخراج می‌شود. روژه گارودی متولد 1913 میلادی است. وی در 20 سالگی عضو رسمی حزب کمونیست فرانسه شد. در 33 سالگی به نمایندگی مجلس از سوی حزب کمونیست فرانسه دست یافت، و در 46 سالگی سناتور شد! گارودی تا سال 1963 سناتور باقی می‌ماند، و همچنان کمونیست است! و همین روژه گارودی است که همزمان با روی کار آمدن دموکرات‌ها در آمریکا، «دین» و «تمدن» را در ترادف می‌بیند! به عبارت دیگر همزمان با طرح سازمان‌های «امنیتی ـ نظامی» ایالات متحد جهت ایجاد اتحادجماهیر اسلامی! بله، روژه گارودی که می‌داند تمدن، دین را در بر می‌گیرد، و دین خود جزئی از تمدن بشر است، یکروز صبح از خواب بر می‌خیزد و دلش می‌خواهد باور کند که دین همان تمدن است! به ویژه که چنین باوری با سیاست‌های استعماری غرب در منطقه کاملاً مطابقت پیدا می‌کرده! روژه گارودی در «باور» خود تا آنجا پیش می‌رود که مسلمان شده، و کتاب جنجالی «اسطوره‌های بنیانگذار اسرائیل» را منتشر می‌کند. کتابی که در فرانسه ممنوع می‌شود،‌ ولی در آمریکا در دسترس عموم است! در واقع چه تفاوتی دارد روژه‌ گارودی‌ها چه دینی داشته باشند؟ دین واقعی آن‌ها خدمت به خداوند است. و فعلا خداوند ایالات متحد است. امثال روژه گارودی در جهان سوم فراوان‌اند. ولی مسلماً با شناختی بسیار محدودتر، بهتر است بگوئیم با شناختی در حد نخبگان جهان سوم! امروز در یکی از وبلاگ‌ها، متن مصاحبه‌ای با آقای «اولیور لیمن» را خواندم. ایشان اهل انگلستان هستند، و در دانشگاه «کنتاکی» در ایالات متحد تدریس می‌کنند، و گویا «افتخار» همکاری نزدیک با آقای سیدحسین نصر را هم داشته‌اند. در این مصاحبه، «اولیور لیمن» پس از تعریف و تمجید فراوان از سنت هزار سالة فلسفه در ایران، می‌گوید:

«[...] سید حسین نصر، همواره کوشیده است فلسفه را با معنویت پیوند زند. از منظر ایشان فلسفه و دین هر دو یکی هستند به نظر من این دیدگاه خاص متفکران مذهبی بزرگ ایران است. کسانی همچون علامه طباطبائی و... [...] در غرب [...] فلسفه و دین دو امر متفاوت است. اما برای دکتر نصر این دو یکی هستند.»

در مورد سیدحسین نصر و شاگردش، «لاله بختیار» پیشتر نوشته‌ام! همانطور که لاله بختیار دلش خواسته معنای دیگری برای فعل «اضربوهن» بیابد تا نیویورک تایمز بتواند آبروی «تمدن» اسلامی را حفظ کند، سیدحسین نصر هم یک روز از خواب بیدار شده و دلش خواسته فلسفه و دین یکی باشند، تا آبروی فلسفه برود! طبق تمایلات جناب نصر و علامه طباطبائی که «هانری کربن» فراوان فوت در آستین‌شان می‌کرد،‌ «اسلام»، فلسفه است! و فلاسفة اسلامی حتماً در باب سنگسار و قصاص و خرید و فروش برده و کنیز، به سبک سقراط و پروتاگوراس، در یکی از آثار افلاطون، دیالوگ‌های سازنده و فراوان داشته‌اند!

به عنوان نمونه، قسمتی از دیالوگ «سیدحسن» و «سید حسین» را به تقلید از رساله پروتاگوراس در اینجا می‌آوریم.

سید حسن ـ سید حسین از کجا می‌آئی؟ نکند باز به دنبال سید محمد زیبا بوده‌ای؟ منهم چند روز پیش او را دیدم به نظرم هنوز زیبا آمد، اما بین خودمان بماند او دیگر مرد شده و صورتش مو در آورده است.

سید حسین ـ چه عیب دارد؟ مگر با هومر موافق نیستی که می‌گوید جوانان وقتی به حد اعلای زیبائی می‌رسند که پشت لب‌شان سبز شده باشد؟

سید حسن ـ هومر دیگه کیه؟
سید حسین ـ حماسه سرای یونانی‌ها بوده، ‌ ایلیاد و اودیسه اثر اوست.
سید حسن ـ ایلاتی بوده؟
سید حسین ـ ایلیاد، اسم کتابه!
سید حسن ـ تمدن ما فقط یک کتاب دارد، آن هم قرآن مجید است.
سید حسین ـ ولی ما اکنون در مورد حماسه سرای یونان صحبت می‌کنیم.
سید حسن ـ ما فقط یک حماسه داریم، آن هم حماسة کربلاست.
سید حسین ـ ولی اقوام دیگری هم وجود داشتند که حماسه‌های متفاوتی ...
سید حسن ـ پیش از اسلام هیچ اقوامی نبوده‌اند.
سید حسین ـ یونانی‌ها بنیانگذار فلسفه بودند
سید حسن ـ فلسفه، همان دین است و دین هم اسلام است.
سید حسین ـ ولی فلسفه اسلامی از فلسفه یونان سرچشمه گرفته ...
سید حسن ـ اگر چنین است، معنی «اضربوهن» در فلسفه یونان را به من بگو تا «نیویورک تایمز» آنرا به اسم لاله بختیار چاپ کند.



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت