رویا و هاون!
...
به نظر میرسد در غذای این خانم «فی ترنی»، یا به قول «حنا زرچوبه»، «فای ترنی»، معجونی ریخته باشند! چرا که از وقتی در نبرد دریائی کازرون به اسارت گورکنها در آمده، یکشبه ره صد ساله رفته، نویسنده و سیاستمدار شده و درست مثل پاسدار اکبر خودمان نطقش بازشده، هی نامه مینویسد! از نخستوزیر «بازخواست» میکند و فرمان خروج از عراق صادر میکند. به احتمال زیاد در نامة بعدی مینویسد، «من توی دهن این دولت میزنم، من خودم دولت تعیین میکنم». و خلاصه تمام سخنان خمینی دجال را به زبان «شیرین» انگلیسی، تقدیم مجلس عوام و دولت بریتانیا خواهد کرد!
البته نامه نگاریهای پاسداراکبر، که ظاهراً از سلول انفرادی زندان اوین صورت میگرفت، یک مسئله است، نامه نگاریهای یک «ناوی» ارتش بریتانیای کبیر به مجلس عوام و صدور دستور خروج ارتش انگلیس از عراق یک مسئله دیگر! در حکومت گورکنها، به روال 8 دهة گذشته، بجز هرجومرج و سرکوب خبری نیست، ولی در کشور انگلیس، شرایط بسیار متفاوت است. نخست آنکه دولت انگلیس، بر خلاف حکومت گورکنها، دست نشاندة استعمار نیست. انگلستان خودش استعمارگر است! در ثانی، در کشور انگلیس بنیادهای متعدد و چند صد سالهای وجود دارند که همگی نظم و انضباط آهنین بر جامعه اعمال میکنند. و در رأس این بنیادها، بنیاد ارتش انگلستان قرار گرفته. میدانیم که نظامیان انگلیس حرفهای و تعلیم دیدهاند، بنابراین ظرایف نظم حاکم را بخوبی میشناسند. و خانم «فی ترنی» میداند که به عنوان نظامی، حق دخالت در امور سیاسی کشور را ندارد، و به عنوان یک نظامی دونپایه، در واقع فقط میتواند در برابر زیردستانش «حق» داشته باشد. و این نامه نگاریها در بازگشت به کشور میتواند خیلی برایش دردسر درست کند! حال باید دید چرا این نامهها نوشته میشود، و در پس پردة بحران گروگانگیری در خلیج فارس منافع چه محافلی نهفته است.
نخستین پیامد «نبرد دریائی کازرون»، بجز هارت و پورتهای کشکی و سنتی خطبه نویس ساواک در نماز جمعهها، افزایش بهای نفت در بازارهای جهانی بود. و میدانیم این افزایش بها منافعی برای ملت ایران نخواهد داشت. منافع افزایش بهای نفت نصیب چندملیتیهائی میشود، که مخارج جنگ را تأمین میکنند. و بازهم میدانیم که حاکمیت فعلی ایالات متحد مستقیماً در این منافع سهیم است. همچنین میدانیم که انگلیس به عنوان یک قدرت استعماری از هنگام فروپاشی امپراطوری عثمانی در منطقه حضور دارد. و ملت ایران، پیامدهای شوم حضور انگلیس در منطقه را با پوست و گوشت خود لمس کرده، و اگر امروز گروهی از «شوت و پرتها» از دستگیری چند ملوان انگلیسی لذت انتقامی چندین ساله را مزمزه میکند، امری است کاملاً طبیعی! ولی هر بحرانی که ایجاد میشود، از براندازی 22 بهمن گرفته، تا اشغال سفارت آمریکا، و تحریم و جنگ 8 ساله، منافعش نصیب استعمار میشود، زیانهایش هم عادتاً نصیب ما ملت خواهد شد! باید دید «فی ترنی»، که ناگهان از مرتبة «ناویدخت!» در یک قایقموتوری ارتش انگلستان، به مقام متخصص امور سیاسی خاورمیانه ارتقاء درجه یافته، و همزمان دستور خروج ارتش انگلیس از عراق را هم صادر میکند، در واقع از زبان چه کسانی «سخن» میگوید. چرا که اینگونه سخنان که در رسانههای استعماری بازتاب اینچنین وسیعی مییابد، مسلماً منعکس کنندة خواستههای محافلی قدرتمند در سطح جهاناند و بس! ولی کدام محافل منفعت خود را در خروج ارتش انگلیس از عراق دیدهاند؟ اگر نتوانیم به وضوح از این محافل نام ببریم، میتوانیم بگوئیم که حاکمیت دست نشاندة ایران جهت حفظ منافع همین محافل مأمور پرکردن جای خالی نیروهای انگلیس خواهد شد. به عبارت دیگر، مشقاسم به جای دائیجان ناپلئون نشسته و نام آقای سالار بر خود مینهد. با این تفاوت که اینبار دائیجان زنده و سرحال است و مش قاسم هم ثروت آقای سالار را به جیب نزده.
امروز نیکلاس برنز، در جلسة کمیتة روابط خارجی سنای آمریکا اعلام داشت، حضور دو ناو هواپیمابر آمریکا در خلیج فارس برای عملیات نظامی نیست، بلکه صرفاً جهت اطمینان دادن به همپیمانان منطقهای است! میدانیم که گورکنها خود به عنوان پادوی ایالات متحد در منطقه عمل میکنند و از سوی آنان هیچ تهدیدی متوجه همپیمانان منطقهای ایالات متحد نخواهد شد. شاید ارتش انگلیس ناچار به خروج از عراق باشد و رزمناوهای آمریکا جهت حفظ توازن قوا در خلیج فارس حضور یافتهاند. در این راستا، سایت نووستی، گزارش میدهد که ایران به کشورهای حاشیة خلیج فارس پیشنهاد داده تا یک اتحاد دفاعی تشکیل دهند که در آینده تمامی کشورهای عرب به عضویت آن در آیند. چرا که وقتی «ناخدا کلمب» ناچار به ترک منطقه شود، نیروی دریائی گورکنها با چند شناور پلاستیکی پوسیده و یک مسلسل سنگین نمیتواند جای ایشان را پر کند.
حال این پرسش مطرح میشود که پیامد تشکیل یک اتحاد دفاعی از ایران و تمامی کشورهای عرب و نزدیک به غرب، چه خواهد بود؟ به نظر میرسد، استعمار غرب جهت ایجاد «اتحادجماهیر اسلامی» مصمم است. و اینکه، در این طرح، نیروهای نظامی این اتحادیه میباید جایگزین ارتش ایالات متحد و شرکاء در عراق شوند. در اینصورت است که میتوان به دلایل اوجگیری «نبرد دریائی کازرون» پی برد. «نبردی» که به تدریج زمینهساز خروج نظامیان غرب از عراق خواهد شد، البته با حفظ منافع مالی! به این ترتیب، با به «استقلال» رساندن گورکنها و همسایگانشان، غرب ارز حاصل از چپاول نفت منطقه را میتواند از طریق فروش جنگافزار جهت حفظ همین اتحاد جماهیر اسلامی دوباره به خزانة خود واریز کند، و مجموعة «جماهیر اسلامی» نیز، مسلماً مهمترین وظیفهاش همان حفظ امنیت خطوط نفتی و منافع چند ملیتیها خواهد بود. در شرایط فعلی، غرب تنها با این صورتبندی میتواند هم شرایط جنگی را «تداوم» بخشد و هم در گسترش آن کوشا باشد. از سوی دیگر، «فرزندان» دلبند «سیندی شیهانها» نیز از خطرات «نبرد» در راه حفظ منافع امپریالیسم در امان خواهند بود. و در ضمن، سیاستهای استعماری در ارتباط با «افکارعمومی» درونمرزی خود مجبور نیستند، هر چند سال یکبار پای صندوقهای «مارگیری» دمکراسی با رأیدهندگان دست به گریبان شوند!
ولی این «طرح»، اگر واقعاً در دستور کار غرب قرار گرفته باشد، فقط میتواند یک مضحکه به شمار آید، چرا که با این «طرح» غرب عملاً دستاندرکار بازگرداندن مهرههای منطقه به دوران حکومت پهلوی دوم ـ یعنی به 3 دهة پیش ـ خواهد شد! آیا این بازگشت از نظر تاریخی امکانپذیر است؟! در ثانی، نکتة دیگری را نیز نمیباید فراموش کرد، و آن اینکه تشکیل «اتحادجماهیر اسلامی» طرح نوینی نیست و به سالهای پیش از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی باز میگردد. و این طرح امروز مسلماً با مخالفت روسیه، هند و چین روبرو خواهد شد. اگر در اوج فروپاشی در شوروی سابق، غرب موفق به ایجاد امپراطوری طالبان نشد، امروز به طریق اولی چنین امکانی در منطقه نخواهد داشت. در اینصورت میباید قبول کرد که غربیها، با به راه انداختن جنجالهائی از قبیل «نبرد دریائی کازرون»، نه تنها به اهداف خود دست نخواهند یافت که در واقع آب در هاون میکوبند!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت