...
میدانیم که پاپ، بندیکت شانزدهم، آلمانیالاصل است و مانند همة اهالی کلیسای کاتولیک، فعالانه با نازیها همکاری داشته. و نیز میدانیم که بندیکت شانزدهم، مانند نیاکان والاتبار ما، نژادش آریائی است! همچنین باید بدانیم که پیش فرض اصلی نزد روحانیت مسیحی، همچنان که نزد روحانیت یهودی و مسلمان، این است که آنان «شبان» و مردم گلهاند. البته اینهم قسمتی از مشیت الهی تلقی میشود! و به همین دلیل عیسی و موسی هم شبان بودند، و گلة گمراه را به راه راست هدایت کردند. روزی که بندیکت شانزدهم «انتخاب» شد، یکی از رسانههای چپگرای ایتالیا، به طعنه او را «جرمن شپرد» نامید! نامی که به «سگهای گله آلمانی» اطلاق میشود. و در ایران آنها را «سگ گله» مینامیم! و با توجه به نژاد اصیل بندیکت، نویسندة این وبلاگ نیز از ایشان با همان عنوان «جرمن شپرد» یاد خواهد کرد. که همزمان هم جایگاه والای «شبانی» ایشان را برساند، و هم «نژاد آریائی» عالیجناب محفوظ بماند! عالیجناب که چندی پیش با یک نقل قول، چند روزی تنور شرکای مسلمانشان را حسابی گرم کرده بودند، و جهت «کاری» که صورت دادند، «مزد» مناسبی هم حتماً دریافت نمودند، اخیراً به مناسبت پنجاهمین سالگرد «عهد نامة رم»، در برابر هیئتهای نمایندگی کلیساهای اروپا سخنانی ایراد کرده، و خواستار مبارزه با «مرتدان»، «کافران» و «لائیکها» شدهاند!
روزنامة فرانسوی فیگارو، فرمایشات عالیجناب را در تاریخ 26 مارس 2007 منتشر نموده. البته پیش از فیگارو، بنگاه «حنا زرچوبه» هم به بیانات «جرمن شپرد» اشاراتی کرده بود، ولی از آنجا که فیگارو در مورد پاپ با عشق و علاقه و ایمان قلبی قلم میزند، چرا که هم در منافع تفنگفروشهای کاتولیک سهیم است و هم این منافع در ارتباط مستقیم با فعالیتهای «معنوی» واتیکان قرار میگیرد، بجای «حنا زرچوبه»، مستقیم میرویم به سراغ مقالة «فیگارو»!
روز 25 مارس 1957، پس از اعلام توافق بر تشکیل اتحادیة اروپا، زنگهای کلیسای «سان پیترو» به فرمان پاپ «پی 12» به علامت شادمانی به صدا در آمد. علت شادمانی واتیکان این بود که در تشکل اتحادیه اروپا، «رستاخیر اروپای قرون وسطی» را آرزو داشت! بله، آرزوی بازگشت به روزهائی که بجز کلیسا و کشیشهای منفور هیچ قدرتی در اروپا وجود نداشت! و دکان چپاول و ستم کشیشها را «رنسانس» و «اومانیسم» تهدید نمیکرد! به روزهائی که کشیشهای شیاد، زمین بهشت را پیش فروش میکردند. به زبان سادهتر، به عصرطلائی کلیسا در اروپا! البته همه ساله، در روز 25 مارس، پاپ بیانیه صادر میکرد، و در تمامی آنها پاپهای قبلی «ریشههای مسیحی» اروپا را یادآور میشدند! انگار که قبل از مسیحیت اروپائی وجود نداشته! هر چند که اکثر پنجرههای واتیکان رو به بقایای بناهای «کولیزه» و «فورو رومانو» باز میشود، که هیچ ارتباطی با «تمدن»مسیحی ندارند، ولی اهالی واتیکان همچنان به انکار واقعیتهای تاریخی ادامه میدادند و کسی هم تحویلشان نمیگرفت. ولی امسال، بیانیة عالیجناب «جرمن شپرد» بسیار شدیداللحن بود! و آنطور که فیگارو نوشته، ایشان از «اروپای گناهکار» در ایجاد «نوع ویژهای از ارتداد» گلههای فراوان فرمودهاند. و افزودهاند که با انکار مسیحیت، اروپا مرتکب خطای مرگباری میشود. البته مهملات فراوان دیگری نیز به سبک پریشانگوئیهای خاتمی در سخنان پاپ دیده میشود، ولی حرف دل عالیجناب این بوده که اروپا فقط میتواند مسیحی باشد، و کشورهای مسلمان نمیتوانند در این «خانة مشترک» وارد شوند! یا به عبارت دیگر، واتیکان با ورود ترکیه به اتحادیة اروپا مخالف است! در نتیجه، ترکیه و کشورهای مسلمانی که از تجزیة یوگسلاوی چشم به جهان گشودند، بیجهت شکمشان را برای ورود به اروپا صابون نزنند!
و عجیب است که چند روز پس از ملاقات پاپ با ولادیمیر پوتین این سخنان ایراد شده! میدانیم که کلنل پوتین، زبان «جرمنها» را مانند زبان مادری صحبت میکند، و روابط روسیه و آلمان بسیار دوستانه و حتی کمی «عاشقانه» است. هر دو طرف یادشان نرفته که، فاشیسم و استالینیسم، دو روی یک سکهاند و اکنون، فاشیسم در واتیکان پناه گرفته واستالینیسم جای خود را به ارتودوکسی کلنلها سپرده. و هر دو در نژادپرستی با یکدیگر تشریک مساعی دارند. و از شرایط روسیه بهتر است نگوئیم، چون بلافاصله فغان و فریاد میکنند که چند دهه استبداد را نمیتوان یک شبه نابود کرد. ولی در مورد واتیکان اوضاع متفاوت است. سخنان پاپ آئینه تمام عیار فاشیسم است. دین برتر، نژاد برتر و حفظ اروپای سفیدپوست و مسیحی از ناخالصی دیگر مذاهب و نژادها، همه نداهای «آدولف» عزیزمان بوده!
البته «جرمن شپرد»، از آنجا که منشی باسوادی دارد، به صورت سربسته مسائل را مطرح کرده! به عنوان مثال، سخن از «قارة ما» به میان آمده، که «هویت تاریخی»، «فرهنگی» و «اخلاقی» خود را مدیون مسیحیت است! البته پاپ هیچ اشارهای به یونان باستان و رم ندارد، گویا نمیداند که بدون فلاسفه یونان، اروپای امروز در توحش و بربریتی به مراتب عمیقتر از توحش قرون وسطائی خود قرار میگرفت! چون به شهادت تاریخ، پیش از دسترسی به متون فلاسفه یونان، هست و نیست اروپای مسیحی از علم و فلسفه و ... در توحش کتب مقدسش خلاصه میشد که خرگوش را از نشخوار کننده، و زمین را «ثابت» میشمرد. توحش کلیسای مسیحی اروپا چنان عمیق است که علیرغم دسترسی به علوم و فلسفة یونان و فلاسفة امپراطوری اسلامی، در قرن هفدهم هنوز دادگاه تفتیش عقاید تشکیل میداد و آدمیزاد آتش میزد. و چرا راه دور برویم، تا سال 1945، با همکاری کلیسای مسیحی، به ویژه کلیسای کاتولیک، کمونیستها، همجنسگرایان، یهودیان و ... باید از همین «قارة ما» حذف میشدند! و چرا به «ارزشهای مسیحی» در ایرلند اشاره نکنیم که هنوز رعایای آنگلیکان الیزابت دوم در آن به جنایت مشغولند؟ بله، این «ارزشها» به گفتة «جرمن شپرد»، «روح قاره» را تشکیل میدهند و آنان را میباید «عامل قوام و دوام تمدن» به شمار آورد! تمدنی که اگر زاد و ولد «اروپائی» کاهش یابد، به پایان خود خواهد رسید، و «تاریخ» نیز پایان خواهد گرفت! به نظر میرسد بندیکت شانزدهم از روی دست مریم بهروزی و مهرورزی نگاه کرده، که چندی پیش فتوای تولید مثل بی وقفه صادر کرده بودند، تا فقر به تساوی تقسیم شود! واتیکان هم میداند اگر جمعیت اروپا کاهش یابد، جابجائی جمعیت پیش خواهد آمد و «قارة مسیحی ما» تبدیل به «قارة آنها» خواهد شد! و اینجاست که «تاریخ» به پایان خواهد رسید، چون دکان چپاول واتیکان کساد شده، «ارزشهای توحش مسیحیت» روی دست کشیشهای منفور باد خواهد کرد، و دکان دینفروشی تعطیل خواهد شد! بله، «تاریخ» برای روحانی جماعت با کاسبی ترادف پیدا کرده. اگر کلیسای کاتولیک نتواند به چپاول ادامه دهد، «تاریخ» به پایان خواهد رسید! همانطور که «تاریخ» در اروپا با مسیحیت آغاز شد، و امپراطوری رم در «تاریخ» اینان اصلاً وجود ندارد! چرا که «مسیحی» نبود!
بله، پس از مهملات «جرمن شپرد»، رومانو پرودی، که به زور دیگران در پست نخست وزیری نگاه داشته شده، اعلام کرد، اینجانب سعی کردم «میراث پرافتخار مسیحیت» را در قانون اساسی اروپا بگنجانم، ولی نشد، و ما در این مبارزه شکست خوردیم! و گذشتهها گذشته!
میبینیم که اروپا امکان حفظ مسیر نیم قرن گذشته را ندارد! و دیگر با «ارزشهای مسیحی» نمیتوان به جنگ «ارزشهایاسلامی» رفت، و آب به آسیاب اربابان جنگ ریخت. افرادی چون «روژه گارودی» و «هانتینگتون»، زمانی «دین» را در ترادف با «تمدن» قرار دادند که آمریکا به افلاس نیفتاده بود! و امکان ایجاد حکومت اسلامی در چچنی «مستقل» وجود داشت! امروز باید به اهالی واتیکان گفت، «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت!» «جرمن شپرد»، مانند بقیة سگها از مشامی قوی برخوردار است، و ظاهراً عالیجناب یا «جرمن» نیست، یا به دروغ خود را «شبان» جازده! چرا که بوی ورشکستگی هنوز به مشامشان نرسیده! حتی «رفسنجانی» هم، که از نژاد پاپ نیست، پیش از پاپ فهمیده که دکان اسلام تعطیل شده و باید دکهای در تخت جمشید به پا کند. از اینرو در خطبههای نماز جمعه، «رفسنجانی» به نوروز افتخار کرده، و از نیاکان هخامنشی ما تعریف و تمجید فراوان به عمل آورده! اسکندر مقدونی را هم به دلیل تخریب تخت جمشید مورد سرزنش قرار دادهاند! البته هاشمی و خطبه نویس ساواک نمیدانند که بیشترین تخریب در تخت جمشید توسط تازیان مسلمان صورت گرفت، که به دلیل مجهز بودن به دین بر حق، صورت نقش برجستهها را خرد میکردند! تا اسلام خدشهدار نشود، و آنچه از نقش برجستههای تخت جمشید سالم مانده قسمتهائی است که هنگام حمله اسلام و مسلمین زیر خاک مدفون بوده، و از دیدگان پنهان مانده بود! بله، دست تقدیر بعضی نقش برجستهها را از «ارزشهای اسلامی» در امان نگاه داشت. ولی چه میتوان کرد، وقتی فرمان «تختجمشیدپرستی» از بالا صادر میشود، و یک «رشیدی مطلق» دیگر لازم است، تا جرقهای به انبار باروت افکنده، استعمار را از افلاس نجات دهد؟! چارهای نیست! خطبه نویس ساواک و امام جمعه ساواک ناچارند «هرچه استاد ازل گفت بگو»، بگویند، تا «حنا زرچوبه» و «ایسنا» هم آنرا منتشر کنند:
«رئیس مجمع تشخیص مصلحت[...]با تقبیح فیلم 300 گفت: این فیلم[...] قیافه ایرانیها را بسیار بد و خلاف واقعیت نشان داده[...] وی با اشاره به وحشیگری اسکندر در تخریب تخت جمشید گفت: آثار جنایت اشغالگران هنوز در تخت جمشید قابل مشاهده است[...]»
بله، «رفسنجانی» قیافة واقعی ایرانیان در زمان خشایارشاه را شخصاً در روایات واحادیث مشاهده کرده! هیچ شباهتی به «قیافههای بد» فیلم 300 نداشتهاند! ولی اگر امروز روحانیون شیاد ایران میتوانند به تخت جمشید و نوروز متوسل شوند، تا دوام خود را تضمین کنند، اهالی واتیکان چنین امکاناتی ندارند! کلیسا هرچه پیش از مسیحیت بود، نفی و نابود کرده، و هنوز هم بر حماقت خود پای میفشارد. اگر پیش از مسیحی شدن رم، مسیحیان به عنوان گلادیاتور در کولیزه باعث تفریح رمیهای مهرپرست میشدند، فرجام کشیشهای منفور مسیحی، این است که از پشت پنجرههای واتیکان، کولیزه را هر روز ببینند و بمیرند. چرا که اگر امپراطوری رم باستان هم از نو به وجود آید، کشیشهای واتیکان را به کولیزه راه نخواهند داد. برخلاف آنچه اهالی کلیسا شایع کردهاند، کولیزه، محل آدمکشی نبود، کولیزه محل تفریح و شادی بود. محل مبارزه و جنگاوری بود. کشیشها را به کولیزه راهی نیست، اینان بجز فریب، نیرنگ و جنایت هیچ در چنته ندارند.
روزنامة فرانسوی فیگارو، فرمایشات عالیجناب را در تاریخ 26 مارس 2007 منتشر نموده. البته پیش از فیگارو، بنگاه «حنا زرچوبه» هم به بیانات «جرمن شپرد» اشاراتی کرده بود، ولی از آنجا که فیگارو در مورد پاپ با عشق و علاقه و ایمان قلبی قلم میزند، چرا که هم در منافع تفنگفروشهای کاتولیک سهیم است و هم این منافع در ارتباط مستقیم با فعالیتهای «معنوی» واتیکان قرار میگیرد، بجای «حنا زرچوبه»، مستقیم میرویم به سراغ مقالة «فیگارو»!
روز 25 مارس 1957، پس از اعلام توافق بر تشکیل اتحادیة اروپا، زنگهای کلیسای «سان پیترو» به فرمان پاپ «پی 12» به علامت شادمانی به صدا در آمد. علت شادمانی واتیکان این بود که در تشکل اتحادیه اروپا، «رستاخیر اروپای قرون وسطی» را آرزو داشت! بله، آرزوی بازگشت به روزهائی که بجز کلیسا و کشیشهای منفور هیچ قدرتی در اروپا وجود نداشت! و دکان چپاول و ستم کشیشها را «رنسانس» و «اومانیسم» تهدید نمیکرد! به روزهائی که کشیشهای شیاد، زمین بهشت را پیش فروش میکردند. به زبان سادهتر، به عصرطلائی کلیسا در اروپا! البته همه ساله، در روز 25 مارس، پاپ بیانیه صادر میکرد، و در تمامی آنها پاپهای قبلی «ریشههای مسیحی» اروپا را یادآور میشدند! انگار که قبل از مسیحیت اروپائی وجود نداشته! هر چند که اکثر پنجرههای واتیکان رو به بقایای بناهای «کولیزه» و «فورو رومانو» باز میشود، که هیچ ارتباطی با «تمدن»مسیحی ندارند، ولی اهالی واتیکان همچنان به انکار واقعیتهای تاریخی ادامه میدادند و کسی هم تحویلشان نمیگرفت. ولی امسال، بیانیة عالیجناب «جرمن شپرد» بسیار شدیداللحن بود! و آنطور که فیگارو نوشته، ایشان از «اروپای گناهکار» در ایجاد «نوع ویژهای از ارتداد» گلههای فراوان فرمودهاند. و افزودهاند که با انکار مسیحیت، اروپا مرتکب خطای مرگباری میشود. البته مهملات فراوان دیگری نیز به سبک پریشانگوئیهای خاتمی در سخنان پاپ دیده میشود، ولی حرف دل عالیجناب این بوده که اروپا فقط میتواند مسیحی باشد، و کشورهای مسلمان نمیتوانند در این «خانة مشترک» وارد شوند! یا به عبارت دیگر، واتیکان با ورود ترکیه به اتحادیة اروپا مخالف است! در نتیجه، ترکیه و کشورهای مسلمانی که از تجزیة یوگسلاوی چشم به جهان گشودند، بیجهت شکمشان را برای ورود به اروپا صابون نزنند!
و عجیب است که چند روز پس از ملاقات پاپ با ولادیمیر پوتین این سخنان ایراد شده! میدانیم که کلنل پوتین، زبان «جرمنها» را مانند زبان مادری صحبت میکند، و روابط روسیه و آلمان بسیار دوستانه و حتی کمی «عاشقانه» است. هر دو طرف یادشان نرفته که، فاشیسم و استالینیسم، دو روی یک سکهاند و اکنون، فاشیسم در واتیکان پناه گرفته واستالینیسم جای خود را به ارتودوکسی کلنلها سپرده. و هر دو در نژادپرستی با یکدیگر تشریک مساعی دارند. و از شرایط روسیه بهتر است نگوئیم، چون بلافاصله فغان و فریاد میکنند که چند دهه استبداد را نمیتوان یک شبه نابود کرد. ولی در مورد واتیکان اوضاع متفاوت است. سخنان پاپ آئینه تمام عیار فاشیسم است. دین برتر، نژاد برتر و حفظ اروپای سفیدپوست و مسیحی از ناخالصی دیگر مذاهب و نژادها، همه نداهای «آدولف» عزیزمان بوده!
البته «جرمن شپرد»، از آنجا که منشی باسوادی دارد، به صورت سربسته مسائل را مطرح کرده! به عنوان مثال، سخن از «قارة ما» به میان آمده، که «هویت تاریخی»، «فرهنگی» و «اخلاقی» خود را مدیون مسیحیت است! البته پاپ هیچ اشارهای به یونان باستان و رم ندارد، گویا نمیداند که بدون فلاسفه یونان، اروپای امروز در توحش و بربریتی به مراتب عمیقتر از توحش قرون وسطائی خود قرار میگرفت! چون به شهادت تاریخ، پیش از دسترسی به متون فلاسفه یونان، هست و نیست اروپای مسیحی از علم و فلسفه و ... در توحش کتب مقدسش خلاصه میشد که خرگوش را از نشخوار کننده، و زمین را «ثابت» میشمرد. توحش کلیسای مسیحی اروپا چنان عمیق است که علیرغم دسترسی به علوم و فلسفة یونان و فلاسفة امپراطوری اسلامی، در قرن هفدهم هنوز دادگاه تفتیش عقاید تشکیل میداد و آدمیزاد آتش میزد. و چرا راه دور برویم، تا سال 1945، با همکاری کلیسای مسیحی، به ویژه کلیسای کاتولیک، کمونیستها، همجنسگرایان، یهودیان و ... باید از همین «قارة ما» حذف میشدند! و چرا به «ارزشهای مسیحی» در ایرلند اشاره نکنیم که هنوز رعایای آنگلیکان الیزابت دوم در آن به جنایت مشغولند؟ بله، این «ارزشها» به گفتة «جرمن شپرد»، «روح قاره» را تشکیل میدهند و آنان را میباید «عامل قوام و دوام تمدن» به شمار آورد! تمدنی که اگر زاد و ولد «اروپائی» کاهش یابد، به پایان خود خواهد رسید، و «تاریخ» نیز پایان خواهد گرفت! به نظر میرسد بندیکت شانزدهم از روی دست مریم بهروزی و مهرورزی نگاه کرده، که چندی پیش فتوای تولید مثل بی وقفه صادر کرده بودند، تا فقر به تساوی تقسیم شود! واتیکان هم میداند اگر جمعیت اروپا کاهش یابد، جابجائی جمعیت پیش خواهد آمد و «قارة مسیحی ما» تبدیل به «قارة آنها» خواهد شد! و اینجاست که «تاریخ» به پایان خواهد رسید، چون دکان چپاول واتیکان کساد شده، «ارزشهای توحش مسیحیت» روی دست کشیشهای منفور باد خواهد کرد، و دکان دینفروشی تعطیل خواهد شد! بله، «تاریخ» برای روحانی جماعت با کاسبی ترادف پیدا کرده. اگر کلیسای کاتولیک نتواند به چپاول ادامه دهد، «تاریخ» به پایان خواهد رسید! همانطور که «تاریخ» در اروپا با مسیحیت آغاز شد، و امپراطوری رم در «تاریخ» اینان اصلاً وجود ندارد! چرا که «مسیحی» نبود!
بله، پس از مهملات «جرمن شپرد»، رومانو پرودی، که به زور دیگران در پست نخست وزیری نگاه داشته شده، اعلام کرد، اینجانب سعی کردم «میراث پرافتخار مسیحیت» را در قانون اساسی اروپا بگنجانم، ولی نشد، و ما در این مبارزه شکست خوردیم! و گذشتهها گذشته!
میبینیم که اروپا امکان حفظ مسیر نیم قرن گذشته را ندارد! و دیگر با «ارزشهای مسیحی» نمیتوان به جنگ «ارزشهایاسلامی» رفت، و آب به آسیاب اربابان جنگ ریخت. افرادی چون «روژه گارودی» و «هانتینگتون»، زمانی «دین» را در ترادف با «تمدن» قرار دادند که آمریکا به افلاس نیفتاده بود! و امکان ایجاد حکومت اسلامی در چچنی «مستقل» وجود داشت! امروز باید به اهالی واتیکان گفت، «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت!» «جرمن شپرد»، مانند بقیة سگها از مشامی قوی برخوردار است، و ظاهراً عالیجناب یا «جرمن» نیست، یا به دروغ خود را «شبان» جازده! چرا که بوی ورشکستگی هنوز به مشامشان نرسیده! حتی «رفسنجانی» هم، که از نژاد پاپ نیست، پیش از پاپ فهمیده که دکان اسلام تعطیل شده و باید دکهای در تخت جمشید به پا کند. از اینرو در خطبههای نماز جمعه، «رفسنجانی» به نوروز افتخار کرده، و از نیاکان هخامنشی ما تعریف و تمجید فراوان به عمل آورده! اسکندر مقدونی را هم به دلیل تخریب تخت جمشید مورد سرزنش قرار دادهاند! البته هاشمی و خطبه نویس ساواک نمیدانند که بیشترین تخریب در تخت جمشید توسط تازیان مسلمان صورت گرفت، که به دلیل مجهز بودن به دین بر حق، صورت نقش برجستهها را خرد میکردند! تا اسلام خدشهدار نشود، و آنچه از نقش برجستههای تخت جمشید سالم مانده قسمتهائی است که هنگام حمله اسلام و مسلمین زیر خاک مدفون بوده، و از دیدگان پنهان مانده بود! بله، دست تقدیر بعضی نقش برجستهها را از «ارزشهای اسلامی» در امان نگاه داشت. ولی چه میتوان کرد، وقتی فرمان «تختجمشیدپرستی» از بالا صادر میشود، و یک «رشیدی مطلق» دیگر لازم است، تا جرقهای به انبار باروت افکنده، استعمار را از افلاس نجات دهد؟! چارهای نیست! خطبه نویس ساواک و امام جمعه ساواک ناچارند «هرچه استاد ازل گفت بگو»، بگویند، تا «حنا زرچوبه» و «ایسنا» هم آنرا منتشر کنند:
«رئیس مجمع تشخیص مصلحت[...]با تقبیح فیلم 300 گفت: این فیلم[...] قیافه ایرانیها را بسیار بد و خلاف واقعیت نشان داده[...] وی با اشاره به وحشیگری اسکندر در تخریب تخت جمشید گفت: آثار جنایت اشغالگران هنوز در تخت جمشید قابل مشاهده است[...]»
بله، «رفسنجانی» قیافة واقعی ایرانیان در زمان خشایارشاه را شخصاً در روایات واحادیث مشاهده کرده! هیچ شباهتی به «قیافههای بد» فیلم 300 نداشتهاند! ولی اگر امروز روحانیون شیاد ایران میتوانند به تخت جمشید و نوروز متوسل شوند، تا دوام خود را تضمین کنند، اهالی واتیکان چنین امکاناتی ندارند! کلیسا هرچه پیش از مسیحیت بود، نفی و نابود کرده، و هنوز هم بر حماقت خود پای میفشارد. اگر پیش از مسیحی شدن رم، مسیحیان به عنوان گلادیاتور در کولیزه باعث تفریح رمیهای مهرپرست میشدند، فرجام کشیشهای منفور مسیحی، این است که از پشت پنجرههای واتیکان، کولیزه را هر روز ببینند و بمیرند. چرا که اگر امپراطوری رم باستان هم از نو به وجود آید، کشیشهای واتیکان را به کولیزه راه نخواهند داد. برخلاف آنچه اهالی کلیسا شایع کردهاند، کولیزه، محل آدمکشی نبود، کولیزه محل تفریح و شادی بود. محل مبارزه و جنگاوری بود. کشیشها را به کولیزه راهی نیست، اینان بجز فریب، نیرنگ و جنایت هیچ در چنته ندارند.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت