پنجشنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۶


پل‌ پیروزی!
...
چه شد که صاحب راه‌آهن سراسری شدیم، و چرا «پل پیروزی» لقب گرفتیم؟ هر چند که امروز به نظر این مسئله ممکن است بی‌اهمیت بنماید، ولی کشور ایران به این دلیل به راه آهن سراسری مجهز شد، که انگلستان بتواند در کوتاه‌ترین زمان ممکن، نیروها و تجهیزات نظامی خود را به مرزهای روسیه یا اتحادجماهیر شوروی آنروز‌ها منتقل کند. بله، راه‌آهن از اهمیت اقتصادی و استراتژیکی برخوردار است که با هیچیک از امکانات ترابری، حتی انواع مدرن و امروزی آن نیز، قابل مقایسه نیست. حال بازگردیم به ماجرای راه‌آهن سراسری در کشور ایران.

داستان راه‌آهن از آنجا آغاز شد که در اکتبر 1920، اتحاد جماهیر شوروی چشم به جهان گشود، و به فاصله 4 ماه پس از انقلاب اکتبر، روز 21 فوریه 1921، رضامیرپنج با حمایت انگلیس کودتا کرده و به مقام وزارت جنگ دست می‌یابد. حضور گستردة کارشناسان آلمانی در ایران را نیز مدیون همین انقلاب اکتبر هستیم! همانطور که پیشتر گفتیم، احداث راه‌آهن سراسری، دسترسی انگلیس به مرزهای جنوبی روسیه را امکان پذیر می‌نمود، ولی باید یادآور شویم که دولت انگلیس، تا زمانی که مورد حمله نظامی هیتلر قرار نگرفت، هیچ مشکلی با فاشیست‌ها نداشت. و حتی پس از تهاجم آلمان به انگلیس، نگرانی عمدة دولت انگلستان بیشتر متوجة احتمال پیشروی اتحاد جماهیر شوروی در اروپا و خاورمیانه بود، تا رشد فاشیسم! به همین دلیل در 25 اوت سال 1941، دو هفته پیش از محاصره لنینگراد، جنوب ایران توسط ارتش انگلیس اشغال می‌شود، تا اتحاد جماهیر شوروی که درگیر جنگ با ارتش هیتلر بود، ناچار شود در جبهه دیگری نیز خود را آماده دفاع از مرزهایش کند. 8 روز پس از آنکه نیروهای هیتلر لنینگراد (سن‌پترزبورگ) را محاصره می‌کنند، انگلیس ناچار می‌شود، تغییر ظاهری در حاکمیت ایران اعمال کند. دلیل استعفای پهلوی اول در تاریخ 16 سپتامبر 1941 را می‌توان از همین زاویه بررسی کرد، چرا که حضور حاکمیتی آشکارا وابسته به نازی‌ها و آنگلوساکسون‌ها در تهران، آنهم در زمانی که ارتش هیتلر در اروپا، انگلیس را مورد تهاجم نظامی قرار داده بود، دیگر نمی‌توانست قابل توجیه باشد!

اگر بخواهیم به شرایط مشابهی در دورة فعلی اشاره کنیم. می‌توان تهاجم نظامی ایالات متحد به افغانستان را مثال زد. آمریکا در واقع به متحدان خود در افغانستان حمله کرد، ‌ چرا که طالبان بدون حضور نظامی آمریکا دیگر نمی‌توانستند دوام آورند. تدوامی که امروز همه شاهد پیامدهای آن هستیم! و هر چند رسانه‌ها، به ویژه در ایران، در مورد جنایات نظامیان در افغانستان سکوت کرده‌اند، و مانند منتظری، بیشتر نگران تلفات جنایتکاران اشغالگراند تا کشتار و جنایاتی که این اشغالگران مرتکب می‌شوند، شرایط زندگی اسفبار در افغانستان، با عراق فاصله چندانی ندارد. با این تفاوت که ایالات متحد هنوز عراق را به مرکز تولید مواد مخدر تبدیل نکرده! ولی این مسائل پیش‌پاافتاده برای کسی اهمیتی ندارد. مسائل مهم برای نخبگان حکومتی ایران، وانمود کردن «رفسن‌جانی» ـ فکر می‌کنم نوشتن نامش به این ترتیب، واقعیت وجودی او را بهتر بازتاب می‌دهد ـ به عنوان ناجی ملت ایران است! حال بازگردیم به راه آهن سراسری خودمان.

اهمیت راه آهن چنان است، که پس از خروج نیروهای انگلیس و شوروی از ایران، و طی دوران حکومت پهلوی دوم، زیر نظر مستشاران نظامی غرب در کشور، در عرض چندسال به دلیل نیازهای استراتژیک، که باز هم در رابطه با مسائل اتحادشوروی تعیین می‌شد، خط آهن تبریز به تهران، و سپس تهران به مشهد، در اسرع وقت «افتتاح» شد! ولی علیرغم حضور فعال شهربانی ـ بعد از 28 مرداد، ساواک هم به این سازمان پیوست ـ در سرکوب، آدم‌ربائی و گاه تیرباران‌های خیابانی، جهت جلوگیری از رشد «کمونیسم»، غرب دیگر اجازة راه‌آهن کشیدن به دولت ایران نداد، و حاکمیت «مستقل» ایران ناچار شد برای کسب اجازه‌نامة غرب جهت احداث راه‌آهن «تهران ـ اصفهان»، چندین دهه در نوبت بماند! با اینهمه در کتاب‌های تاریخ به ما می‌گفتند که «پل پیروزی» لقب گرفته‌ایم و بدون ما نان متفقین آجر می‌شد! به ما می‌گفتند که هنگام آغاز جنگ دوم جهانی، ایران اعلام بیطرفی کرد، ولی کسی تحویلش نگرفت! در صورتی که می‌دانیم شبه کشوری به نام سوئیس بیطرف شناخته شد! لازم بود چند سالی در سوئیس افتخار حضور داشته باشیم، تا از نزدیک مشاهده کنیم چرا ایران نمی‌توانست بیطرف شناخته شود!

طی جنگ دوم جهانی، کلیه خطوط آهن سوئیس در اختیار ارتش هیتلر قرار داشت، جهت حمل سلاح و نفرات!‌ پس از پایان جنگ نیز کلیة بانک‌های سوئیس در اختیار نازی‌ها و طلاهای مسروقة آنان بود! ولی در ایران، آلمان‌ها از همان یک خط آهن سراسری هم که کشیده بودند نتوانستند استفاده کنند، و به همچنین آنگلوساکسون‌ها! بله اکنون وقت آن رسیده که از خود بپرسیم چرا در ایران خطوط آهن کشیده نمی‌شود؟ امروز که لوکوموتیو‌هائی با سرعت 300 تا 350 کیلومتر وجود دارد، چرا در ایران مرتب فرودگاه می‌سازند، و تبلیغات مستقیم و غیرمستقیم دولت بر استفاده از هواپیما، اتوبوس و حتی «قاطر» متمرکز شده؟ و یا مثلاً، چرا ایران از طریق راه‌آهن نمی‌تواند به همه کشورهای همسایه مرتبط شود، ولی می‌تواند نیروگاه هسته‌ای در نطنز داشته باشد؟ چرا ارتباط کشور ایران با کشورهای همسایه باید به حداقل ممکن محدود بماند؟ مگر ما «پل پیروزی» نبودیم؟ چرا امروز تبدیل به «جزیرة شکست» شده‌ایم و مطرود همگان؟ شاید پاسخ این پرسش را هم در «توپ مرواری» بیابیم!

در توپ مرواری، «پل پیروزی» به کشف قارة آمریکا توسط کریستف کلمب پیوند خورده! پیشتر اشاره شد که با استفاده از شیوه «تلسکوپاژ»، «راوی» همزمان، رخداد‌های تاریخی را به زمان‌ها و مکان‌های متعدد دیگری انتقال داده، و شخصیت‌های تاریخی را نیز تغییر و تکثر می‌دهد. در صفحات 32 تا 34 «توپ‌مرواری»، چند مرحله متفاوت تاریخی مطرح شده: کشف قارة آمریکا، جنگ دوم جهانی، تهاجم اعراب به ایران و قرارداد نفت، ولی تمامی این مجموعه در گفتگوی فاتح، «ناخدا کلمب» و مغلوب،‌ «سردودمان سرخ‌پوستان» منعکس شده. «ناخدا کلمب» و «سردودمان»، هریک، تجلی چند فاتح و مغلوب تاریخی در دوره‌های متفاوت‌اند. ناخدا کلمب فاتح، ‌مسیحی، مسلمان، اسپانیائی، عرب، انگلیسی، و چینی است. «سر دودمان» مغلوب، پیرو مذهب «لینگام»، هندی، ایرانی و سرخپوست است:

«سر دودمان سرخپوستان[...] گفت[...] اعتقاد به شرمگاه پرستی از عهد دقیانوس نزد مردم این دیار ریشه دوانده [...] باری به هر جهت[...] قانونی گذرانیدیم که فقط سالی یکبار، آنهم روز چهارشنبه آخر سال جشن بگیریم و زنها از این لوله [...] مراد بطلبند [...] ما از جنگ و جدال و قلتشن بازی و استثمار و استعمار و آیات شریفه [...] بیزاریم [...] حالا اگر [...] تمامیت ارضی و سماوی ما را محترم بشمارید، ما هم در عوض پل پیروزی شما خواهیم شد و [...] از اینکه [...] ما را کشف کردید بسیار خوشوقتیم [...] بعد چپق[...] خود را [...] چاق نمود[...] ناخدا کلمب گفت[...]شما مردمان وحشی و گمراه هستید و از تمام مظاهر تمدن عرب و آزادی و دموکراسی بری می‌باشید. لذا تا دنیا دنیاست باید قید رقیت ما را به گردن بیندازید و همواره به ما باج و خراج و جزیه بپردازید و زن به خانه‌تان حرام و خونتان مباح است.[...] به اضافه هرچه[...] نفت و پول و جواهر دارید از همین الان متعلق به السلطان ابن سلطان و الخاقان بن خاقان دوس مردالینوس[...] می‌باشد[...] بروید زیر سایة ذات اقدس ملوکانه کمافی‌السابق مشغول جهالت باشید.»

توضیح: رقیت به معنای «بندگی» است.

اکنون می‌توان دریافت که چرا «سردودمان سرخپوستان» نمی‌تواند شبکة راه آهن داشته باشد! چندین و چند سده است که ناخدا کلمب‌های گوناگون، ملت ایران را در سایه ترویج جهالت، چپاول می‌کنند. اگر ارتباطات میان مردم ایران و دیگر ملت‌های منطقه تقویت شود، راه بر چپاول ناخدا کلمب‌ها بسته خواهد شد. در چنین شرایطی، تبدیل یک ملت به «پل پیروزی» استعمارگران کار ساده‌ای نخواهد بود.

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت