سه‌شنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۵


سردار و «پرده»!
...
«کارتون‌خواب» پیشنهاد کرده با او تماس بگیرم، چون به یکی از مطالب در وبلاگ‌های من انتقاداتی وارد می‌داند. پیشنهاد نویسندة این وبلاگ این است که «انتقادات» را در وبلاگ خود مطرح کنید، تا همه ببینند و من هم در این وبلاگ به آن پاسخ دهم. به عقیده من بهتر است اگر اشکالاتی وجود دارد، به این صورت مطرح شود. مگر نه این است که هر وبلاگ «بازتاب» فردیتی است در فضای اجتماعی مجازی؟ پس چه بهتر که انتقادات بر این «فردیت» نیز در همان فضای اجتماعی مجازی صورت گیرد، و «گلاسنوست»، حداقل در زمینة وبلاگ‌نویسی، شامل حال ما ایرانیان هم بشود. به این معنا که انتقادهای خود را در فضای باز مطرح کنیم. و ارتباط «انتروبلاگ» را تجربه کنیم. این ارتباط میان افرادی صورت می‌گیرد که یکدیگر را نمی‌شناسند، و این خود گامی است جهت شکستن سیاست فاشیسم استعماری که سعی بر گسستن ارتباطات میان افراد جامعه دارد.

حال بپردازیم به وبلاگ امروز. نخستین بار در «توپ مرواری»، چشمم به عبارت «قصة بی‌بی‌گوزک» افتاد. این عبارت معمولاًٌ به مهملاتی اطلاق می‌شود که روضه‌خوان‌ها جهت «به‌روزکردن» روایات پوسیدة حوزه به‌ هم می‌بافند. و در مورد «انقلاب کبیر» حسین و موجودیت «شهروند»،‌ «افکار عمومی»،‌ «آزادی بیان»، «ملت» و «دولت» در زمان بنی‌امیه، می‌پژوه‌اند، می‌‌گویند و حتی مطالبی هم قلمی می‌کنند! ولی از روزی که «تیمسار سردار عسگری» در ترکیه گم شده، دامنة قصة «بی‌بی‌گوزک» به حکایات جاسوسی و پلیسی، جنائی و هیجان‌انگیز از انواع «جنگ سرد» هم گسترش یافته. نوع جدید این داستان، با الهام از روضه‌خوان‌های ایران، به ابتکار روزنامه فیگارو چشم به جهان گشوده. هر چه باشد، بر خلاف جهان معنوی که همه چیز در آن ایستا‌ست، در این جهان مادی، همه چیز در پویائی مداوم است، حتی تحجر و توحش! و در این راستا، امروز 13 مارس 2007، رسانة تفنگ فروشان کلیسای کاتولیک، یک رمان پلیسی در ‌مورد «سردار عسگری»، که مانند امام دوازدهم شیعیان «غیب» شده، تقدیم خوانند‌گان می‌کند!

به یاد داریم که سردارعسگری معاون سابق شمخانی، روز 7 ماه فوریه در استانبول «ناپدید» شد! جناب ژنرال علی عسگری،‌ در اواخر دهه 90، مسئول خرید تجهیزات نظامی برای سپاه بود، و به عبارت دیگر مانند پسران کرکس رفسنجان، ژنرال عسگری هم برای استقلال و اقتدار ایران فعالیت فراوانی داشته! به زبان ساده‌تر، عسگری در تماس دائم با دلالان اسلحه در غرب بوده، یعنی مقامات «امنیتی ـ نظامی» سازمان ناتو! از این گذشته، سردار عسگری در کشور ترکیه، یکی از پایگاه‌های نظامی ناتو ناپدید شده‌. پس جنجال رسانه‌ها در مورد ربودن ایشان توسط اسرائیل یا دیگر سازمان‌های امنیتی قصة «بی‌بی گوزک» است. به دلیل آنکه غربی‌ها نیاز به کسب اطلاعات محرمانه از حکومت مستقل اسلامی ندارند! حاکمیت اسلامی ایران را ارتش ناتو سر کار آورده. غرب به ایران اسلحه می‌فروشد، نیروهای «نظامی ـ امنیتی» ایران در ایالات متحد، سوئیس و اسرائیل آموزش می‌بینند و همانطور که ولادیمیر پوتین در کنفرانس امنیتی مونیخ اعلام داشت، ایالات متحد و اروپا، علیرغم تحریم‌ها، سلاح‌های پیشرفته به ایران هم می‌فروشند! بله، غربی‌ها هیچ نیازی به ربودن نوکران خود ندارند. فعالیت‌های «نظامی ـ امنیتی» حاکمیت «مستقل» روضه‌خوان‌ها کاملاً برای اربابان‌شان شناخته شده است. ولی «فیگارو» کاری به این حرف‌ها ندارد! اهالی فیگارو در حال نوشتن رمان جنگ سرد در هزاره سوم‌اند! بزودی مسلماً فیلمی مانند «پرده پاره» هم از مبارزات سازمان‌های جاسوسی و ضدجاسوسی غرب با پاسدار اصغر و اکبر و رهبرو غیره تقدیم مشتاقان خواهد شد!

با این تفاوت که اگر در فیلم «پرده پاره»، پل نیومن و جولی آندروز به شیوة اروپائی لباس می‌پوشیدند و روانة آلمان شرقی می‌شدند، تا «دموکراسی» را نجات دهند، اینبار پل نیومن باید ریش و پشم مفصلی گذاشته، پیراهن سیاه با یقه مدل «صادق‌خرازی» بر تن کند، و جولی‌آندروز هم با مقنعه و حجاب کامل اسلامی، پشت سر او روانه جمکران می‌شود، تا پس از ملاقات با مهدوی کنی و مکارم شیرازی، واعظ طبسی را به قتل رسانده، اسرار پیشرفت‌های هسته‌ای جمکران را از لیفه تنبانش در آورده، راهی حرم امام هشتم شده، حین طواف آنرا در ضریح جاسازی کند. سپس پل نیومن، می‌باید کنار حوض حرم یک کتک کاری مفصل با آخوندی که به «جولی» پیشنهاد صیغه شدن داده، صورت دهد، و زائران هم به دو دسته تقسیم شده، یک دسته به طرفداری از پل نیومن و دستة دیگر به هواداری از اسلام و مسلمین به جان یکدیگر بیافتند. آنگاه پاسداران وارد ماجرا می‌شوند، و اسلام و مسلمین را از یکدیگر جدا می‌کنند. و از آنجا که هنگام غبار روبی حرم مطهر فرا رسیده، علی خامنه‌ای با دسته جارویش وارد حرم شده پول‌ها را پارو می‌کند و پس از به جیب زدن اسکناس‌‌ها، کاغذ «کذا» را که پل نیومن از لیفة تنبان واعظ طبسی ربوده، به سطل خاکروبه می‌اندازد.

اینجاست که قسمت هیجان‌انگیز فیلم آغاز می‌شود. پل نیومن، پس از به قتل رساندن سپور حرم لباس‌های او را بر تن کرده و به سوی سطل زباله حرکت می‌کند. غافل از اینکه جولی آندروز، در گرماگرم مبارزات پل «فداکار» برای نجات دموکراسی، در مقابل دادن وعده کارت اقامت در فرنگستان، به عقد یک جوان ترگل ورگل مشهدی در آمده! و پل نیومن ناچار است فرمول پیشرفت‌های محرمانة فناوری‌های هسته‌ای جمکران را از سطل در آورده، تقدیم «ریویل گرچ» کارشناس امور ایران در سازمان سیا کند.

فیگارو مورخ 13 مارس، در این‌مورد، یک مصاحبه با جناب «گرچ» کرده، و ایشان هم خود را از تک و تا نیانداخته فرموده‌اند، چنین فردی برای غرب می‌تواند اهمیت بسیار داشته باشد! و اطلاعاتی که وی در اختیار دارد می‌تواند به رژیم ایران «صدمات» فراوان وارد آورد. فیگارو سپس ربودن عسگری توسط سرویس‌های غربی را اصل مسلم فرض کرده و می‌پرسد، اکنون که او در دست سرویس‌های غربی است چه خواهد شد؟ جناب گرچ هم یک داستان از نوع «بی‌بی‌گوزک» تحویل خبرنگار می‌دهد. به این شرح که از او یک بازجوئی فشرده می‌شود، که چند روز به طول خواهد انجامید. ابتدا باید اعتماد وی را جلب کرد، تا اطلاعاتی که در اختیار دارد بروز دهد! و کارشناس سازمان سیا در پایان سخنانش می‌افزاید، به این منظور ممکن است مقامات آمریکائی به او ویزای قانونی داده باشند که بتواند از ترکیه خارج شود! گویا عسگری در ترکیه زندانی بوده یا برای خروج از ترکیه باید از اردوغان مجوز می‌گرفته! بله، بازگردیم به بقیه داستان فیگارو.

این روزی‌نامه ادعا می‌کند که، عسگری در سال 1980 یک گروه 1500 تا 2000 نفره را جهت اعزام به لبنان آموزش داده! به عبارت دیگر جزو خودی‌ها بوده! و مسلماً چمران منفور، میرحسین موسوی، بهزاد نبوی و محسن آرمین هم با ایشان همکاری صمیمانه داشته‌اند. و جهت اطلاع بیشتر در مورد حقایق الهی فعالیت‌های مزدوران غرب در ایران می‌توان به مطالعة خاطرات محمدرضا مهدوی کنی پرداخت که اخیرا مرکز اسناد جمکران انتشار داده! حتی اگر مهدوی هم بنا بر ملاحظات «لژ اسدآبادی» دروغ بگوید، مرکز اسناد ساواک اهل اینحرف‌ها نیست! ولی از آنجا که همة این خاطرات از «خارج» وارد می‌شود، بهتر است به منبع اصلی، یا فیگاروی خودمان مراجعه کنیم.

یکی از فرضیات فیگارو این است که عسگری بسیار درستکار بوده و گویا یک شبکة فساد مالی در وزارت دفاع را نیز نابود کرده. و همین باعث شده که بسیاری از امتیازات خود را از دست بدهد. و به دلیل انتقام گرفتن از کسانی که وی را به دلیل درستکاری تنبیه کرده‌اند به غرب پناهنده شده! فیگارو می‌افزاید، «مناشه امیر» در رادیو اسرائیل نیز به این مساله اشاره کرده. البته جریان خرید تجهیزات نظامی با «درستکاری» کمی تا قسمتی در تضاد قرار می‌گیرد، و افسوس که تیمسار «طوفانیان» نیستند، تا شخصا حکایت خرید تجهیزات نظامی را بازگو کنند. بله درستکاری در حاکمیت جمکران، که دزدی و جیب بری از مقام رهبری آغاز می‌شود و دیگران نیز به عنوان مرجع به ایشان اقتداء می‌کنند، از آن حرف‌هاست! و اصولاً کسی که دزد و شارلاتان نباشد با چنین حاکمیتی نمی‌تواند همکاری کند. آنهم تا سن 63 سالگی! ولی فیگارو به نقل از «ساندی تایمز» ادعا می‌کند که تیمسار ناپدید شده، از سال 2003، با سرویس‌های غربی همکاری می‌کرده است! پرسش بی‌پاسخ اینجاست: جناب تیمسار مأمور خرید تجهیزات نظامی بوده، ایران خریدار تجهیزات غرب است و تیمسار در یک کشور عضو ناتو غیب شده! غرب چه نیازی به دزدیدن پادو‌های خود دارد؟ کسی که تا سن 63 سالگی در سازمان‌های «امنیتی ـ نظامی» ایران «خدمت» کرده، با توجه به این مهم که این سازمان‌ها در ایران، جهت تأمین منافع غرب ایجاد شده‌اند، اطلاعاتی که به درد غربی‌ها بخورد در اختیار ندارد. یک فرضیه را می‌توان مطرح کرد، عسگری را دزد سوم زده، چرا که معاون شمخانی، اطلاعات فراوانی در مورد مسائل نظامی ایران دارد که غربی‌ها از آن بی‌نیازند و برخی دیگر به آن‌ها نیازمند. به نظر می‌رسد اهالی فیگارو سناریوی مضحک خود را باید کنار گذاشته و هولیوودی‌ها، بجای ساختن فیلم «پردة پاره» در هزاره سوم، و ارسال پل نیومن و جولی آندروز به مشهد مقدس، فیلم «خانه خراب» با شرکت جرج بوش و نانسی پلوسی بسازند.

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت