...
پیش از پرداختن به وبلاگ امروز لازم است، به دوستانی که جهت نجات آقای احمد باطبی فعالیت میکنند و از نویسندة این وبلاگ هم خواستهاند به آنان بپیوندد، چند نکته را یادآور شوم. شخصاً با حاکمیت ایران مخالفم، و آنرا یک حکومت دست نشانده و سرکوبگر میدانم، حکومتی که جهت دوام خود نیازمند ایجاد بحران و تنش در سطح جامعه است. نویسندة این وبلاگ، موسوی خوئینیها، صاحب امتیاز روزنامة «سلام» را، یکی از عوامل ساواک حاکمیت اسلامی به شمار میآورد که اشغال سفارت آمریکا در تهران را سازماندهی کرده. و از سوی دیگر، تلاش برای ایجاد آشوب در دانشگاهها و زمینه سازی برای سرکوب و کودتا را نیز دارودستة خوئینیها بر پا کردهاند، و اینهمه، سوغات توافقهای محمد خاتمی در سفرش به اروپا بود. ولی، پس از چند روز آشوب و هرج و مرج، اصلاح طلبان موفق به پیاده کردن طرح کودتا نشدند. دلیلش هم بارها در این وبلاگ تکرار شده: «جنگ سرد» به پایان رسیده و شیوههای گذشته دیگر کارساز نیست! حال باید دید چرا تعدادی دانشجو به خود اجازه میدهند تمام امور مملکت را با ایجاد آشوب در کوچه و خیابان به خیال خود «حل» کنند؟ آنها که نیمه شب با دمپائیهایشان به خیابان آمده، خواستار رفع توقیف از روزنامة منفوری چون «سلام» شدند، از چه کسی مجوز داشتند؟ مگر نه اینکه این راهپیمائی فقط جهت کشاندن «لباسشخصیها» به کوی دانشگاه صورت گرفته بود؟ مگر نه اینکه آشوب در کوی دانشگاه باید به دانشگاه و سپس به خیابانها کشیده میشد؟ چرا این «راهپیمایان» نیمه شب را کسی نمیشناسد؟ و چرا احمد باطبیها میباید قربانی طرح کودتای اصلاح طلبان شوند؟ و باز میرسیم به نقطه آغاز.
چرا احمد باطبی میباید به خود اجازه دهد قوانین را نقض کند؟ باید بحران دیگری به راه افتد؟ احمد باطبی، به زندان محکوم شده بود. حتی اگر محکومیت وی پایه و اساس حقوقی ندارد، اینبار خود وی آگاهانه قانون را نقض میکند، و با عدم بازگشت به زندان، زمینة قانونی محکومیت دیگری برای خود فراهم میآورد. با تکیه بر چه نوع دلیل و برهانی میتوان چنین اعمالی را توجیه کرد؟ احمد باطبی با خود و خانوادهاش دشمنی دارد؟ احمد باطبی در هر شرایط جسمی، روحی و اقتصادی که باشد، قانوناً نمیتواند حکم مرخصی خود را به حکم آزادی تبدیل کند. احمد باطبی مسئول رفتار خویش است. فعالان سیاسی که خواهان تأمین حقوق بشر و دموکراسی نیز هستند هرگز از خود پرسیدهاند، حمایت از احمد باطبی را با کدام ادلة حقوقی میتوان توجیه کرد؟ اگر امروز از قانون شکنیها حمایت کنیم، فردا و فرداهای دیگر، راه را بر قانونشکنیهای بیشتری میگشائیم ـ همان نوع قانونشکنیها که خمینیها را بر سرنوشت یک ملت حاکم میکند ـ و بینظمی و هرج و مرج را بر تمامی جامعه حاکم خواهیم کرد، این همان شرایط مطلوب استعمار است. چرا که پیوسته در پس هر دوره هرج و مرج، یک براندازی «سازماندهی» شده. یکروز شاید ما ایرانیان بتوانیم از دور باطل «سرکوب ـ شورش» که استعمار بر ما تحمیل کرده، خارج شویم. خروج از این دور باطل استعماری تنها در یک صورت امکانپذیر است. پاسخ سرکوب، شورش نیست. پاسخ سرکوب نقض قوانین نیز نیست، پاسخ سرکوب، به انزوا کشاندن «حاکمیت» غیرقانونی و سرکوبگر، و همزمان، به انزوا کشاندن «شورشیان» ضدقانون است! و این امر تنها با رعایت «قوانین» میسر خواهد شد، قوانینی که حتی اگر با آنها موافق نیستیم، میباید از مجاری قانونی سعی در تغییرشان داشته باشیم. حال بپردازیم به وبلاگ امروز.
پس از نشست رسوای «ام.آی.تی»، آقای نوریعلا در مقالهای تحت عنوان، «فدرالیسم مدرن، سیستمی ضد قومگرائی»، تعریف نوینی از فدرالیسم ارائه دادهاند! و در این فدرالیسم موعود، همة مسائل مطرح شده، جز اصل مسئله! یعنی مسئلة اقتصادی و دستنشاندگی حاکمیت ایران! اسماعیل نوریعلا یک فدرالیسم به «شوت و پرتها» تقدیم کرده، که ملهم از سخنان یک پروفسور انگلیسی به نام «ریلی» است، که دیگر در قید حیات هم نیست! این روزها نقل قول از مردهها مد روز است، و اخیراً «استاد اعظم»، مهدوی کنی، تدریس این شیوه را در تلویزیون برای شاگردان ساعی خود آغاز کردهاند! بله، همانطور که آقای نوریعلا میگویند، با الهام از سخنان مرحوم «ریلی»، ملت ایران باید فدرالیسمی بسازد که چشم دموکراسیهای جهان را کور کند! همانطور که بر اساس توضیحالمسائلها چنین «جمهوری» هم ساختیم! بله، آقای نوریعلا مینویسد:
«فئودالیسم [و نه فدرالیسم]، زادة اندیشة انسانی منطقی خردپذیر و ضروری عدم تمرکز است که دیگر نمیتواند دارای ماهیتی[...] قومی باشد[...] پیدایش حکومتهای فدرالی نوین زاده پذیرش فکر کثرت گرائی و دموکراسی خواهی مدرن نیز هستند و از این بابت [...] ایران[...] در قلب خاورمیانه کشور پیشقدم محسوب میشود [...] فدرالیسم عبارت است از یک سیستم یکپارچه حکومتی که در درون آن مقامات مرکزی و ناحیهای[...] به کمک هم موجبات عدم تمرکز و انتقال حد مطلوبی از قدرت تصمیم گیری به واحد های خود گردان محلی را موجب می شوند[...]»
منبع: اطلاعات نت
یادآور شویم که هم فدرالیسم و هم فئودالیسم زاده سلطهاند. و کشور ایران به عنوان منطقة نفوذ استعماری غرب، با «فدرالیسم مرحوم ریلی»، نه به استقلال دسترسی خواهد یافت و نه به دموکراسی! لازمة استقرار یک حاکمیت دموکراتیک، تکثر مراکز تولید ثروت است. و کشورهائی با اقتصاد تک محصولی نمیتوانند حاکمیت دموکراتیک تجربه کنند. در ایران، نفت حاکمیت تعیین میکند، و چندملیتیها در مورد نفت تصمیم میگیرند. همچنانکه روز جشن درختکاری معلوم شد، ماه گذشته، حکومت جمکران، طی مبارزات بیامان با «آمریکای جهانخوار»، با شرکت «هالیبرتون» هم قرارداد منعقد کرده! بله در چنین شرایطی است که ناگهان مشتی پادو و مزدور شناخته شدة جمکران را در مرکز تحقیقات نظامی ایالات متحد تخلیه میکنند، تا در مورد فدرالیسم به بحث بنشینند!
دلیل تمایل ایالات متحد به فدرالیسم در ایران روشن است. در اقتصادی که بر ما تحمیل کردهاند، ملت ایران جهت تأمین مواد غذائی ناچار به فروش نفت شده. و اگر چندملیتیها از خرید نفت ایران امتناع کنند، هفتاد میلیون نفر در خطر قحطی قرار میگیرند. مناطق نفتخیز ایران نیز از قضای روزگار، با مرکز و دولت مرکزی هیچ ارتباط «منطقی» و «خردورز» و «انسانی» ندارند! اصولاً روابط انسانی در اسلام وجود خارجی ندارد. و روابط در حکومت جمکران، بر اساس احکام قرآن، یعنی توحش و تحجر تنظیم میشود. بله بازگردیم به مناطق نفتخیز، که ناتو مایل است با آنها روابط بسیار عاشقانه برقرار کند. ناتو همان تشکیلاتی است که در عراق، فدرالیسم چپاول، کشتار و سرکوب را مستقر کرده. ولی «فدرالیسم مرحوم ریلی» فواید دیگری دارد، فدرالیسم آن مرحوم، مناطق مرکزی ایران، و تمامی مناطق فاقد منابع نفتی را، به حومة مناطق نفتخیز تبدیل میکند! حومة مناطقی که فعلاً ارتش آمریکا در مرزهایش خیمهزده!
از سوی دیگر با استفاده از «مزایای» فدرالیسم، چندملیتیها خیمه و خرگاه مفصلی در سواحل دریای خزر بر پا میکنند، چرا که اگر فدرالیسم مورد نظر «ام.آی.تی» محقق شود، مردم ساکن سواحل دریای خزر در مورد حضور شرکتهای نفتی مستقلا تصمیم خواهند گرفت! و اینجاست که فدرالیسم «ام.آی.تی» به اوج قلههای «منطق»، «خردورزی» و «عقلانیت» مورد نظر پامنبریهای استعمار در ایران صعود خواهد کرد. چرا که تمام جنجال و هیاهو بر سر بحران هستهای ریشه در همین امر دارد. ارتش ناتو در کمال «خردورزی»، «عقل» و «انسانیت» مایل است در مرزهای جنوبی روسیه مستقر شود. و سرنوشت ملت ایران، وجهالمصالحة مزدوران ایرانی و جیرهخوار استعمار در داخل و خارج قرار گرفته. در داخل، حکومت جمکران با دمیدن در تنور بحران هستهای، ارتش ناتو را به تهاجم نظامی تشویق میکند و در خارج، فرستادههای جمکران، با تکیه بر فرضیههای مرحوم «ریلی»، بحث فدرالیسم خردورز پیش میکشند! در ضمن گوشه چشمی هم به کوروش هخامنشی دارند! گویا اگر ایران تبدیل به «ایالات متحد ایران» شود، قدرت و شکوه و جلال دورة هخامنشی هم باز میگردد! نوریعلا، ساتراپیهای هخامنشی را فدرالیسم میخواند، ولی این امر را عمداً «فراموش» میکند که، ساتراپیها خراجگزار امپراطوری هخامنشی بودهاند!
در حاکمیتهای فدرال غرب، تصمیم گیرنده در امور اقتصادی، نظامی و سیاست خارجی، حاکمیت مرکزی است، حاکمیتی که منتخب ساختارهای اقتصادی کشوری و فراکشوریاند. این امر هم در ایالات متحد، هم در سوئیس و هم در کانادا صحت دارد، و مقامات انتصابی دولت مرکزی، نهایت امر بر نهادهای انتخابی مناطق اولویت دارند. دلیل هم نه منطقی است، نه عقلانی و نه خردورزانه؛ «مفاهیمی» که نوسوادان حکومتی جمکران طوطیوار به تکرار آن مشغولاند. دلیل این است که دولت مرکزی، بر منابع تولید ثروت، تسلط و حاکمیت اعمال میکند. و بودجة هر ایالت یا منطقه را دولت مرکزی تعیین و پرداخت میکند. و ساکنان هر منطقه، مالیاتهای سالانه را همزمان به دولتهای مرکزی و ایالتی پرداخت میکنند. به زبان سادهتر دلایل چنین «فدرالیسمی» تماماً مادی است، و هیچ ارتباطی با منطق و خرد ندارد! در کشور سوئیس، تمامی اهرمهای قدرت در دست آلمانی زبانهاست. و در کانادا قدرت از آن انگلیسی زبانهای سفید پوست است، حتی در ایالت فرانسه زبان «کبک»، قدرت در دست انگلیسیتبارهاست! در مورد ایالات متحد آمریکا، هم نیازی به توضیح نیست. یک اقلیت سفید پوست آنگلوساکسون، در مورد سرنوشت دیگر گروهها تصمیم میگیرد. و نهایت امر باید گفت که با تکیه بر مطالب مطرح شده در کلاس درس جامعهشناسی، از زبان این یا آن پروفسور، الگوی حاکمیت برای یک کشور ایران تعیین نمیکنند! گذشته از این، کشور ایران، مانند هر کشور دیگر، شرایط منحصر به فردی از آن خود دارد، شرایطی که برخاسته از سیر تحولات تاریخی ویژة کشور ما است. و اگر به زعم نویسنده، کوروش هخامنشی بنیانگذار فدرالیسم بوده، امروز ایران در شرایط امپراطوری کوروش هخامنشی قرار ندارد!
بله، تکرار میکنیم، امپراطوری هخامنشی، و نه «شاهنشاهی» هخامنشی! نویسنده گویا فراموش میکنند که ایران، امروز یک کشور استعمارزده است. نه تنها شاهنشاهی نیست، که تبدیل به یک مجموعة آشفته و بحران زده، جهت تأمین منافع مالی استعمار شده. اگر ایران هنوز به سرنوشت غمانگیز افغانستان و عراق دچار نشده، تنها یک دلیل داشته، منافع روسیه هنوز ایجاب نمیکند که در مرزهای جنوبیاش جنگ و بحران به راه افتد.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت